تاریخ انتشار۵ دی ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۵۸
کد مطلب : 390038
بیژن عبدالکریمی:

فلسفه اسلامی ماده تفکر اسلامی را از صورت هلنی-یونانی گرفته است

عبدالکریمی گفت: عقل یونانی و متافیزیکی وقتی وارد اسلام می شود، همزمان چیزی را از دست می دهد و چیزی را هم به دست می آورد. در فلسفه اسلامی ماده تفکر اسلامی از صورت هلنی- یونانی گرفته شده است.
فلسفه اسلامی ماده تفکر اسلامی را از صورت هلنی-یونانی گرفته است
به گزارش حوزه فرهنگ و هنر خبرگزاری تقریب، نشست «فلسفه فارابی؛ بازخوانی روایت قاسم پورحسن از فلسفه فارابی» صبح امروز در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.

بیژن عبدالکریمی، استاد فلسفه دانشگاه آزاد یکی از سخنرانان این مراسم گفت: کتاب پورحسن اثر ارزشمندی است که باعث می شود ما وارد یک نوع منازعه فلسفی درباره ریشه های تاریخی خودمان بشویم. وقتی از فلسفه و تاریخ فلسفه حرف می زنیم، در واقع درباره حال و آینده حرف می زنیم و نه گذشته و در این مورد من با دکتر مجتهدی هم نظر هستم. نقد اصلی من نقد ایده اصلی کتاب است. کتاب پورحسن مبتنی بر  دو نکته مثبت است که من با هر دو دغدغه همراه هستم؛ ۱- عقلانیت و ۲- عبور از شرق شناسی. پور حسن بر بخش هایی از وجوه فرهنگی ما دست می گذارد که اتفاقاً من هم روی آنها تعصب و غیرت دارم.

عبدالکریمی اظهار داشت: «فلسفه به اصطلاح اسلامی» در واقع یک صورت تاریخی از عقل یونان است. چنانچه فلسفی مسیحی هم این گونه است. اگر قرار باشد ما معتقد باشیم که گسست بنیادین با فلسفه یونانی داریم در واقع معنی اش این است که گسست را بی معنا کرده ایم. چون گسست جایی معنا دارد که پیوستگی وجود داشته باشد. توجه داشته باشید که خود کلمه فلسفه یک کلمه یونانی است و من معتقدم در فلسفه اسلامی ماده تفکر اسلامی از صورت هلنی- یونانی گرفته شده است. عقل یونانی و متافیزیکی وقتی وارد اسلام می شود، همزمان چیزی را از دست می دهد و چیزی را هم به دست می آورد. در عالم اسلام، عقل متافیزیکی حرکت آرامی دارد.

استاد فلسفه دانشگاه آزاد خاطرنشان کرد: پورحسن در فصل دوم کتابش گفته که فارابی در پیوند با تأسیس فلسفه اسلامی فهم می شود. سوال من این است که آیا فارابی خود را فیلسوف اسلامی می داند و اینکه پرسش از ماهیت فلسفه اسلامی یک پرسش متأخر است یا آغازین؟ پاسخ این است که یک پرسش متأخر و مربوط به دوره اخیر است. هیچ کدام از فیلسوفان ما در قدیم خود را فیلسوف اسلامی نمی دانستند، بنابراین به نظر می رسد که گاهی پورحسن در کتاب خود دچار تاریخ پریشی می شود. اصطلاح فلسفه اسلامی یک اصطلاح متأخر است و ما حق نداریم آن را به قدیم ببریم و فیلسوفان آن زمان را از پشت این عینک بنگریم. به عقیده من پورحسن درک معنای تاریخی از تفکر عقلانی ندارد.

وی تصریح کرد: عقلانیت عالم اسلام، یونانی نبود بلکه شأنی بالاتر از یونانی دارد. پورحسن می خواهد نشان دهد فلسفه اسلامی به غیر از یونان خاستگاه های دیگری داشته است که این موضوع درستی است ولی به این معنا نیست که ما می توانیم یونانیت را نادیده بگیریم. تفکر حکمی و نبوی ما در فلسفه اسلامی تحت سیطره تفکر متافیزیکی یونانی است. علاوه بر این پورحسن می گوید که مسلمانان قبل از یونان با خرد ورزی آشنا بوده اند که این موضوع درستی است، اما عقل ایرانیان متافیزیکی نبوده و دنیای نبوی با عقل هلنی متفاوت است. خلاصه اینکه از نظر من پورحسن مسئله را غلط مطرح می کند و در جایی به دلیل فقدان عقلانیت تاریخی می گوید فلسفه چیزی جز تفکر عقلی و آزاد اندیشی نیست. در حالی که اصلاً این گونه نیست و فلسفه ویژگی های دیگری نیز دارد که فقط و فقط در یونان ظهور کرده است.

عبدالکریمی در خاتمه گفت: پورحسن دو مطلب را بایکدیگر خلط می کند. اول اینکه تفکر فلسفی صرفاً یک امکان است و نه یک یگانه امکان. دوم اینکه در دیگر سنن هم تفکر آزاد اندیشانه وجود دارد، اما نمی توان گفت ما قبل از آشنایی با یونانیان با فلسفه آشنا بوده ایم.

در ادامه سیدفرید العطاس، استاد جامعه شناسی دانشگاه سنگاپور درباره موضوع سنت فکری اسلامی به زبان انگلیسی سخنرانی کرد.

وی گفت: این ایده که اندیشه، فلسفه و فکر صرفاً در یک نقطه جغرافیایی و یا چند کشور و مشخصاً چند نفر بنیان گذار آغاز شده است، اساس تاریخ نگاری یوروسنتریک است. اصطلاح «کشتن معرفتی» که توسط غرب از قرون ۱۵ میلادی به بعد در جهان مطرح شد، باعث شد که بسیاری از متفکران آمریکای لاتین در باره این موضوع صحبت کنند. آنها گفته اند که اروپائیان وقتی به قاره آمریکا آمدند دست به کشتار دسته جمعی زدند و با کشتن مردمان این مناطق، شبکه های معرفتی آنان نیز از دست رفت. از دیگر ابزار کشتار معرفتی، مسئله استعمار است که توسط بریتانیا، هلند، پرتغال و فرانسه صورت گرفت.

استاد جامعه شناسی دانشگاه سنگاپور افزود: امروز ما با وضعیتی مواجهیم که تولید علم و شبکه های معرفتی همگی در دست شبکه های یوروسنتریک هستند. مثلاً وقتی در حوزه علوم اجتماعی صحبت می کنیم، ما حرف هایمان را به مارکس، وبر و دورکیم ارجاع می دهیم و هیچ سخنی از غیر غربیان در حوزه علوم اجتماعی نیست. آیا این به این معناست که دیگر سنن فکری نقش و جایگاهی در علوم انسانی ندارند؟ من به عنوان کسی که بر روی اندیشه های ابن خلدون و اهمیت سنت فکری کلاسیک در جهان اسلام کار کرده ام، بر این باورم که باید مرزهای گروه های مرجع فکری را توسعه دهیم. به عنوان مثال وقتی می خواهیم درباره سنت کلاسیک فکری اسلامی می خواهیم صحبت کنیم تنها در کلاس های فلسفه اسلامی دپارتمان های مطالعات اسلامی و یا مطالعات خاورمیانه درباره آنها می گوییم. ولی در دپارتمان های علوم اجتماعی سراغی از آنها نمی گیریم که این امری نادرست است و ما نیازمند بازخوانی و شکستن این فرم از مفهوم سازی هستیم.

انتهای پیام
https://taghribnews.com/vdcaewnea49now1.k5k4.html
مرجع : مهر
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی