تاریخ انتشار۲۷ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۹:۳۳
کد مطلب : 628557

جنگ رژیم صهیونیستی علیه غزه و کنار رفتن نقاب از افراط‌گرایی دینی غرب

جنگ و تجاوزات بی‌وقفه رژیم صهیونیستی علیه نوار غزه با حمایت آشکار آمریکا و دیگر کشورهای غربی، نقش بزرگی در برملا کردن افراط‌گرایی دینی غرب ایفا کرده است.
جنگ رژیم صهیونیستی علیه غزه و کنار رفتن نقاب از افراط‌گرایی دینی غرب
به گزارش حوزه بین الملل خبرگزاری تقریب، پایگاه اینترنتی شبکه الجزیره در یادداشتی با عنوان جنگ رژیم صهیونیستی علیه غزه و کنار رفتن نقاب از افراط‌گرایی دینی غرب به قلم «خالد حاجی» آورده است: جنگ علیه غزه، نقش بزرگی در برملا کردن افراط‌گرایی دینی غرب ایفا کرده است، این در حالی بود که قبلا مفهوم افراط‌گرایی را درباره آنچه افراط‌گرایی اسلامی می‌خواندند،به کار می‌بردند.

صفحه‌های نمایش تلویزیون و گوشی‌های هوشمند مملو از صحنه‌های دردناک غزه است و صحنه‌های جدیدی که می‌بینیم هولناک‌تر از قبل است، آیا دردناک‌تر از تصاویر کودکانی که به شدت از گرسنگی و عطش رنج می‌برند، و صحنه‌ اجساد افتاده در کنار جاده‌ها که کسی نیست آنها را دفن کند، وجود دارد. هر انسان با وجدان و دارای قلب سلیم می‌پرسد: چگونه این صحنه‌ها و اوضاعی که زبان قادر به توصیف آن نیست، عادی‌نگاری می‌شود؟

هنگامی که با چشم حافظه و تخیلات به این صحنه‌ها می‌نگریم، چیزی که معادل این قساوت و افراط‌گرایی باشد، جز در بسیاری از فیلم‌ها و سریال‌هایی همچون «مردگان متحرک»،«من یک افسانه‌ام»،«مقررات درگیری» و «بیست و هشت هفته بعد» نمی‌یابیم.
 
این سریال‌ها و فیلم‌ها و موارد بی شمار دیگر، قهرمانی گروه نجات یافته را به تصویر می‌کشد که برای زنده ماندن، خود را مجبور به پاکسازی و نسل‌کشی می‌بیند و همگی از جمعیتی که هدف نسل کشی قرار گرفته‌اند، ویژگی انسانیت را سلب می‌کنند تا صرفا به گروهی از موجودات هاری که حق زنده ماندن ندارند، تبدیل شوند.

می‌توانیم بگوییم که کمپانی‌های فیلم‌سازی در آمریکا از حدود یک قرن پیش تا کنون در از بین بردن حس انسانی سهیم بوده تا به اوج کوچک شمردن کشتار بشریت توسط خود برسد. درست است که فرهنگ‌های دیگر از جمله فرهنگ عربی خالی از نوشته‌ها و  روایت‌هایی که تسهیل کننده کشتار است، نیست، ولی این تسهیل گری با هنرهای سینمایی که فرهنگ غربی نقش بسزا و بزرگی در توسعه آن داشته، به اوج خود رسیده است به طوری که برای نسل‌های تربیت یافته در دامن این فرهنگ، لذت بردن از فیلم‌هایی عادی شده که در آن، کشتار انسان‌ها با سخنان تمسخرآمیز شخصیت قهرمان فیلم همراه شده تا جایی که مرگ در بسیاری از فیلم‌های هالیوود،به یک موضوع شوخی و کمیک تبدیل گردیده است.

بر این اساس، عجیب و غریب نیست که کوچک شمردن کشتار دیگران و مرگ آنها در گفتمان سیاسی امپریالیستی آمریکایی به اوج خود برسد، شاید یکی از شواهد و قرائنی که این کوچک شمردن را نشان می‌دهد، سخنانی باشد که بر زبان بسیاری از تحلیلگران جاری می‌شود، سخنانی که نزدیک بودن به زمان انتخابات آمریکا و امکان پذیرفتن درخواست توقف جنگ از سوی دولت فعلی آمریکا را به هم ربط می‌دهد.

آیا از این کوچک شمردن اذهان چیز بدتری وجود دارد؟ به طوری که درخواست برای مهار خونریزی کودکان و شیرخوارگان بیگناه،درخواستی مبتنی بر اصل انسانی اخلاقی روشن نیست که فراتر از اهداف و مقاصد سیاسی انتخاباتی باشد، بلکه راهبردی از راهبردهای مورد استفاده برای جلب نظر طیف‌های جامعه است که مخالف کشتار وحشیانه کنترل نشده هستند.

عقل انسان در برابر پاکسازی نژادی، گرسنه نگه داشتن و شکنجه مردم بی‌دفاع فلسطین بهت زده است. شاید گفتن این حرف جایز باشد که پذیرش صحنه‌های کشتار در نوار غزه از سوی بخش وسیعی از تصمیم‌گیرندگان سیاسی در آمریکا و به طور کلی در غرب ممکن است به تصورات آنها درباره دیگران برگردد که آنها را از دایره انسانیت خارج می‌کنند تا به اهدافی تبدیل شوند که از طریق ابزارهای فناوری و سلاح‌های مرگبار از راه دور شکار می‌شوند.

چه چیزی باعث می‌شود که تصمیم‌گیرندگان در جهان عرب و اسلام این صحنه‌ها را بپذیرند یا با آن سازگاری نشان دهند؟ آیا ضعف و ناتوانی این کشورها را پس از استعمار ساختار موروثی حکومت‌هایشان نشان می‌دهد یا بیانگر ترس آنها از ورود به رویارویی نظامی(با استعمار آمریکایی غربی) یا محاسبات ژئوسیاسی است؟

انسان در برابر بی‌اعتنایی انسانی به آنچه در غزه می‌گذرد، چه از سوی تصمیم‌گیرندگان ساختار سیاسی غرب یا تشکلات و نهادهای اسلامی و اتحادیه عرب، متحیر می‌شود. آیا باید شهروند فلسطینی را مخاطب قرار دهد یا جامعه عربی اسلامی یا وجدان انسانی یا ساختار سیاسی غربی یا مسئولان نهادهای عربی و اسلامی را؟
 
هیچ شکی وجود ندارد که سرکوب زنان و کودکان و سالخوردگان در نوار غزه سبب تقویت احساس زیان، تحقیر و اهانت در میان طیف‌های گسترده‌ای از  جوامع عربی و اسلامی می‌شود و راه حل سیاسی پس از پایان جنگ، هر چه که باشد، احساس عجز و ناتوانی و اهانت از غالب‌ترین احساسات بر جوامع عربی و اسلامی خواهد بود به این معنا که شخص عرب مسلمان در رابطه خود با جهان به ویژه جهان غرب تابع احساساتی می‌شود که صاحب خود را وادار به تسلیم در برابر عمل انجام شده یا واکنش‌های دمدمی مزاجی می‌کند که پیامدهای آن را درنظر نمی‌گیرد.

«دومینیک مویزی» در کتاب خود با عنوان ژئوسیاسی عاطفه و احساس به سه نوع احساس اشاره می‌کند که یکی از آنها پدیدآور فرهنگ ترس و وحشت، دیگری عامل شکل‌گیری فرهنگ احساس تحقیر و اهانت و دیگری احساسی که منجر به شکل‌گیری فرهنگ امید می‌شود و همگی در ترسیم نشانه‌های جهان معاصر ما با ویژگی‌های ژئواستراتژیک و ژئوسیاسی سهیم هستند. در این کتاب که در سال 2008 چاپ شده، جهان عرب و اسلام منتسب به فرهنگی طبقه‌بندی شده‌اند که مبتنی بر احساس زیان و حقارت است.

اما مقاومت مردم فلسطین و ایستادگی آن در برابر قدرتمندترین قدرت‌های نظامی جهان، شاخصی در خصوص نقطه عطف جدید است، گویا ما، هزینه احساس حقارت و ذلت را به بالاترین حد خود می‌رسانیم، اما این ملت با سینه ستبر و دستان خالی با مرگ (شهادت) روبه‌رو شده و زبان حالشان این است که «مرگ با عزت یا زندگی» و به این ترتیب(با مقاومت و ایستادگی خود)، درهای امیدواری را به روی دیگر ملت‌های عربی و اسلامی گشودند تا با کنار گذاشتن احساسات تحقیر و ذلت، به چشم انداز وجودی جدید بنگرند که امید به مشارکت در ساخت جهان فردا را به همراه دارد.

جنگ علیه غزه، بیانگر یک لحظه مهم و محوری در تاریخ جهان عرب و اسلام است، سکوت رسمی در برابر آنچه در غزه جریان دارد، به امید اینکه چنین جنگی در نهایت به نوعی ثبات یا کسب دستاورد برای ملت‌های منطقه منجر شود، هیچ سودی ندارد.
آنچه محتمل و حتی قطعی است، اینکه فرهنگ عربی و اسلامی هیچ جایگاه قابل ذکری در جهان در حال شکل‌گیری ندارد، مگر در صورتی که آراسته به زیور شجاعت برای مشارکت در بیدار کردن جهان از کُمای فرهنگی و رهایی آن از بی‌تفاوت‌سازی اذهان و افکار به واسطه هنرهای تصویری فریبنده و گمراه کننده باشد.

چه بسا آنچه ما از ادامه حمایت از رژیم صهیونیستی برای کشتار فلسطینیان و گرسنه نگه داشتن و آواره کردن آنها می‌بینیم، نتیجه یک باور دینی افراطی است و عجیب نیست که فرهنگ امپریالیستی آمریکایی همانطور که در آثار سینمایی ذکر شده، نشان داده شد، با ماهیت افراط گرایی مشخص می‌شود که صاحب آن را تا حد پذیرفتن نسل‌کشی و کشتار دسته جمعی ملت‌های دیگر سوق می‌دهد بدون اینکه میان متجاوز و فرد مورد تجاوز تمایزی قائل شود.

فرهنگ امپریالیستی مبتنی بر اعتقاد دینی که خواهان نسل کشی و از بین بردن دیگران است، فرهنگی است که جز ویرانی و خرابی نتیجه‌ای به همراه ندارد، صاحبان چنین تفکری در حکم مفسدان فی الارض هستند، این در حالی است که آنها خود را از اصلاح کنندگان می‌دانند.

چه بسا اوج فساد در نابودی پایه‌های زندگی و موجودیت دیگران باشد و اوج اصلاح همانطور که در قصه سلیمان نبی (ع) با مورچه در قرآن کریم تجلی یافت، در اعتقاد به وجود مخلوقات و بقای آنها است. این باور و احساس در چارچوب نعمت‌هایی قرار دارد که انسان باید به خاطر آن شکر خالق را به جا آورد.

پس از آنکه حضرت سلیمان (ع) سخن مورچه را شنید، لبخندى زد و گفت: «پروردگارا، مرا الهام کن تا نعمت تو را که بر من و پدر و مادرم بخشیده‌اى، سپاس بگزارم، و به شکلى شایسته عمل نمایم که تو از آن خشنود شوى و مرا به واسطه بخششِ خود در زمرة بندگان شایسته ات داخل گردان»(آیه 19 سوره مبارکه نمل)

جنگ علیه غزه، نقش بزرگی در برملا کردن افراط‌گرایی دینی غرب ایفا کرده است، این در حالی بود که قبلا مفهوم افراط‌گرایی را درباره آنچه افراط‌گرایی اسلامی می‌خواندند، به کار می‌بردند.
 
https://taghribnews.com/vdcamani049num1.k5k4.html
مرجع : الجزیرة
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی