اگر بخواهیم توصیفی جزئی و خلاصه از وضعیت تنش ها و درگیری های عمده دنیا در ۱۰ سال اخیر ارایه دهیم باید بگوییم که در دهه حاضر " عده ای به نام مذهب دست به آدمکشی و ترور میزنند و عده ای دیگر به نام مبارزه با ترور و خشونت خون هزاران انسان بی گناه را بر زمین میریزند ".
اشتراک گذاری :
شاید گفتن این عبارت چندان اغراق آمیز نباشد که وضعیت امروز جهان ما به جای اینکه به سمت کاهش تنش ها و نزدیکی بیشتر ملت ها و گفت و شنود تمدن ها میل کند، بیشتر به سمتی کشیده شده که شاهد تشدید تنش و درگیری، افزایش خشونت های فرقه ای، قومیو مذهبی و فاصله گرفتن بیشتر جوامع از یکدیگر هستيم.
در این بین موضوع استفاده ناروا و ابزاری از دین از سویی و سوء استفاده از قدرت از سوی دیگر، وضعیت جوامع انسانی و روابط بین المللی را به شدت نگران کنند و به چالشی سهمگین و دهشتناک تبدیل کرده است .
عده ای در جوامع اسلامیخواسته یا ناخواسته با تهیه خوراک برای قدرت های بزرگ با انجام اقدامات خرابکارانه و تروریستی بهانه اعمال قدرت و آتش افروزی را در اختیار آنها قرار میدهند و عده ای دیگر که در ظاهر دشمنان گروه اول هستند با يكه تازی و کشاندن پای نیروهایشان به اقصی نقاط جهان به نام مبارزه با تروریسم و گروه های افراطی، بمب و موشك بر سر مردم میریزند که در این بین تا کنون صدها هزار انسان بی گناه قربانی شده است...
در ظاهر این دو دسته و گروه با یکدیگر دشمن هستند اما با نگاهی عمیق تر به نتایج اقدامات این دو دسته به جرات میتوان گفت که وجود و ماهیت هر دو گروه در گروی دیگری است و اگر یک طرف این معادله بنا به هر دلیلی عرصه را خالی کند جا برای عرض اندام برای طرف مقابل نخواهد ماند.
شکی نیست که این جنگ ویرانگر برای تداوم به وجود همزمان دو طرف معادله نیاز دارد و شکی نیست که هر دو طرف خواسته یا ناخواسته در جهت تامین اهداف و امیال یکدیگر گام بر میدارند.
برای نمونه میتوان به دو موضوع مبتلا به جوامع امروزی اشاره کرد که از دیدی کلان تر این دو معضل به کیفیت نقش آفرینی و قرائت های خاص از دین در درون جوامع اسلامیو غربی بستگی دارد:
۱- تروریسم و افراط گری، جنگ آشکار
همان طور که اشاره شد چه بخواهیم و چه نخواهیم عده ای از مسلمانان که خود را تنها مسلمانان راستین میپندارند، سلاح برداشته و در سال های اخیر برای مبارزه با انچه کفار و مشرکین و... مینامند خون هزاران انسان بی گناه را در درون همین کشورهای اسلامیبه زمین ریخته و میریزند.
این گروه های افراطی با توجیه اسلامی دست به چنین اعمالی می زنند . حال سوال اصلی این است که وظیفه جوامع اسلامیبه طور عام و علمای جهان اسلام به طور خاص نسبت به این گروه ها کدام است؟ آیا باید عرصه را برای يكه تازي این گروه ها باز گذاشت؟ آیا اقدامات این گروه ها مورد تایید اسلام است؟ و اگر نیست علمای اسلام چه کارهماهنگی را برای طرد و به حاشیه راندن این گروه ها کرده اند و چه فتواهایی برای مقابله با این گروه های افراط گرا صادر نموده اند؟
۲- برقع، جنگ زیر پوستی
علاوه بر جنگ عیان گروه های افراطی با دولت های غربی، این روزها یک جنگ زیر پوستی در کشورهای اروپایی با موضوع روبند زدن زنان در جریان است. ظاهر قضیه این است که این زنان معدود که تعداد آنها به چند هزار نفر نیز نمیرسد کار خود را عمل به دستوری اسلامیمیدانند، در حالی که در فقه اسلامی( چه شیعه و چه اهل سنت ) زنان در پوشاندن اندام هایشان میتوانند " وجه و کفین "(صورت و دست ها) را استثنا قایل شوند.
حال سوال این است که این نزاع درون اروپایی با زنان " برقع پوش " راه به کجا میبرد و با توجه به اینکه پوشش برقع یک پوشش استاندار دینی نیست و بسیار فراتر و غلیظ تر از آموزه های مورد تایید اسلام است، چرا باید هزینه مبارزه کشورهای اروپایی با این نوع پوشش، به نام اسلام نوشته شود و چرا علمای اسلامیدر این زمینه به طور هماهنگ وارد نشده و تکلیف قضیه را مشخص نمیکنند ؟.
به عبارت بهتر با توجه به دو مثال فوق، وظیفه عقلای قوم و کسانی که نگاهی انسانی و عالم شمول به جهان و انسان دارند چیست؟ آیا باید دست روی دست گذاشت و شاهد قربانی شدن صدها هزار وشاید میلیون ها انسان در آینده بود و یا اینکه باید طرحی نو در انداخت و جهان را از ورطه مهلکه و نابودی نجات داده و همت اصلی را مصروف حل مشکلات آینده نوع بشر در این کره خاکی ( پایان سوخت های کانی، افزایش جمعیت، گرم شدن زمین و بالا آمدن سطح آب اقیانوس ها، گرسنگی و فقر و... ) نمود؟
این مشکلات اصلی معضلات قرن آینده ما نیستند بلکه مشکلات پیچیده ای هستند که از هم اکنون آغاز شده اند و در دهه های آتی گریبان نوع بشر را خواهند گرفت و زندگی بشر بر روی زمین را بسیار مشکل تر خواهند نمود.
در این بین باید توجه داشت که اندیشمندان و علمای جوامع اسلامیبه عنوان یک طرف معادله تنش جهانی کنونی وظیفه دارند برای کاستن از دامنه تنش کنونی بین گروه های تروریستی و افراطی پیشگام باشند و جوامع اسلامیرا از وجود گرایش های افراطی و دهشت افکن پاکسازی کنند و این پاکسازی میسر نیست جز با ابزار فرهنگی گسترش آگاهی ها و طرد و نفی تروریست ها و خشونت طلبان و افراط گرايان.
علمای جهان اسلام اعم از شیعه و سنی در این میان وظیفه ای سنگین تر دارند و آن وظیفه در واقع قیام کردن برای پاسداشت دستاوردهای معنوی و انسانی دین خداست. علمای ما باید تریبون دین را به عنوان ابزار تامین و توجیه خشونت از دست شبه نظامیان و تفنگداران درآورند و معنویت رحمانی دین و مدارا و نوع دوستی را ترویج کنند.
متاسفانه باید گفت که علمای جهان اسلام هر چند که به صورت منفرد و در اظهار نظرهای جسته و گريخته خود تروریسم را محکوم کرده و از اقدام زشت گروه های افراطی در کشتن انسان های بی گناه تبری جسته اند، اما در دهه اخیر شاهد حرکتی هماهنگ و جهانی از علمای اهل تشیع و تسنن در این زمینه نبوده ایم.
در این زمینه به نظر میرسد تشکیل یک شورای خاص یا اجلاس و سمینارهای سالانه که در ان علمای اسلامیاز تمامیفرق و مذاهب اسلامیشرکت کنند، اقدامیمطلوب باشد.
این سمینارها و تشکیل کمیته های مختلف برای صدور احکام اسلامیدرباره "اعمال تفنگداران و شبه نظامیان سنگر گرفته در پشت نام اسلام"، میتواند بستر رشد حرکت های افراطی در درون جوامع اسلامیرا برای گروه های افراطی ناامن کرده و آنها را از جامعه طرد کند.
در واقع، همگرايي علماي بزرگ اسلامي در قبال اعمالي كه به نام اسلام،به حيثيت اسلام ضربه مي زند، راهبردي ترين وظيفه آنهاست و تشكيل يك نشست اضطراري و صدور يك بيانيه مشترك و فراگير در اين باره، مي تواند مصداق عملي اين همگرايي باشد.
امروز، صداي افراطيون، فراگيرتر و بلندتر از صداي نيروهاي عقلگرا و علماي راستين است و تنها راه براي تفوق بر اين صداهاي افراط گرايانه، "هم ندايي" علماي اسلام است و الا "صداي فردي" آنها در برابر هياهوي افراطي ها به گوش ها نخواهد رسيد.
از سوی دیگر در صورتی که همین وجه همت در کشورهای دیگر غربی نیز از سوی اندیشمندان مخالف جنگ و روشنفکران انسان دوست دنبال شود، زمینه اعمال سیاست های جنگ طلبانه برای دولت ینگه دنیا و دیگر متحدان آنها نیز روز به روز سخت و سخت تر خواهد شد.