تاریخ انتشار۲۵ دی ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۱۷
کد مطلب : 395476
برندون اسمیت

ترامپ، مجری دستور کار نظم نوین جهانی

بعد از دو سال مشاهده اقدامات ترامپ اکنون برای من روشن شده که او یک مشارکت کننده فعال در دستور کار نظم نوین جهانی است و نه تنها یک هالوی بی کله برای ایجاد بحران اقتصادی.
ترامپ، مجری دستور کار نظم نوین جهانی
خبرگزاری تقریب، حوزه سایر رسانه ها:  در مقاله قبلی ام «بانک مرکزی یک بمبگذار انتحاری با دستورکاری وسیع تر است» تبلیغات حاکم حول اقدامات سختگیرانه بانک مرکزی را مورد بررسی قرار دادم و آنها را رد کردم، از جمله این تبلیغات که جرمو پاول رئیس بانک مرکزی، نوعی بانکدار مرکزی یاغی است که در حال بر هم زدن تعادل سیستم در راستای مصالح کشور است. برای اطلاع از مقاله مذکور چکیده ای از آن را در اینجا می آورم:
بانک مرکزی تعمدا «حباب همه چیز» را به وجود آورده تا بتواند تعمدا آن را در زمان مناسب بترکاند؛ به عبارت دیگر افولی که ما از چهارماهه آخر سال 2018  به بعد شاهد بوده ایم و در سال 2019 نیز تداوم خواهد یافت، نوعی تخریب کنترل شده اقتصاد است. جرمو پاول یک «شورشی» نیست که علیه دیکته های پولی ساده سهل گیرانه بانک مرکزی به پا خاسته باشد. جرمو پاول در حال ایفای نقشی است که به او سپرده شده است.  وظیفه بن برنانکی و جنت یلن باد کردن حباب بود. کار جرمو پاول ترکاندن این حباب است.
این تاکتیکی است که بانک مرکزی و گلوبالیست ها بیشتر از 100 سال است که از آن استفاده کرده اند؛ پدید آوردن یک حباب بدهی، باد کردن حباب بدهی، ایجاد یک بحران، به جیب زدن تک تک پنی های هر دلار، استفاده از وحشت عمومی برای کسب قدرت و تمرکزگرایی بیشتر، معرفی تمهیدات کنترلی جدید در حالی که همه حواسشان به جای دیگر است، آبکشی، تکرار.
این روند تخریب کنترل شده به یک عامل انحراف حواس قابل توجه نیاز دارد تا بانک های مرکزی و گلوبالیست ها نهایتا خود را از تقصیر عواقب دردناک این رخداد مبرا کنند. حال ترامپ و پارادایم نادرست ترامپ دربرابر گلوبالیست ها را وارد معادله کنید. همانطور که قبلا اشاره کردم بانک مرکزی تنها یک طرف معادله فروپاشی است: طرف دیگر آن ترامپ قرار دارد.

بازی هایی که با اعتماد مردم انجام می شوند بازی هایی به شدت متنوع هستند. آنها می توانند به غایت ساده و گاه برای همه مشهود باشند، اما در اکثر موارد ممکن است ناشیانه و حساب نشده یا به شدت پیچیده باشند با حرکات فریبنده بسیار و در پس ظاهری استادانه . درک این نکته مهم است که بازی هایی که با اعتماد مردم انجام می شوند، تنها به معنی دزدیدن پول یا چیزهای با ارزش از مردمی بی توجه نیست، این بازی ها شامل یک جزء حیاتی دستکاری اقتصادی، سلطه دولت و به طور کلی جنگ و ستیز نیز هستند. تقریبا همه «مقامات» اقتصادی، سیاستمداران، تاکتیک سازان نظامی و عوامل پنهان جریان اصلی، به طریقی افرادی متقلب هستند.
به استثنای تاکتیک سازان نظامی که در دفاع از یک مهاجم عمل می کنند، این شیادان عموما جامعه ستیزند. به منظور انجام یک «کلاهبرداری» علیه مردم بی گناه، لازم است که فرد مطلقا فاقد حس همدردی باشد. درک ذهنیات و انگیزه های جامعه ستیزان و جامعه ستیزان خود شیفته، شناسایی ساده تر آنها را امکان پذیر می کند و به ما اجازه می دهد که در آینده بهتر متوجه بازی دغلکاری های آنها شویم.
از نظر کنترل اجتماعی یکی از مشغولیت های اصلی این شیادان نخبه، جلوگیری از سازماندهی خودانگیخته شورش است. اما این  کار همیشه شامل درهم شکستن علنی و قاطع مخالف نیست. به جای آن نخبگان ترجیح می دهند از جذب کردن و گمراه کردن (بازی های متقلبانه) برای فریب دادن جنبش های شورشی سود جویند و کاری کنند که آنها تمرکز خود را معطوف یک دشمن اشتباهی یا اعتماد به یک رهبری اشتباهی کنند.
من غالبا به یاد به جذب شدن جنبش تی پارتی در نومحافظه کاران در سال های بعد از انتخابات سال 2008 می افتم. این دغلکاران از تمایل درون فعالان تی پارتی برای مشروعیت یافتن به عنوان جزئی از جریان اصلی و پوشش رسانه ای گسترده تر بهره برداری کردند. آنها با نفوذ دادن دست نشانده های سیاسی خودشان به درون جنبش، هرچه را که فعالان این جنبش می خواستند به آنان دادند. خیلی طولی نکشید که تی پارتی ریشه های اولیه خود را در دنبال کردن حق حاکمیت فردی با مرجعیت کارزار ران پل وانهاد و حالتی ایستا به خود گرفت. افراد زیرک باقیمانده در این جنبش زود به خود آمدند و اقدامات خود را ادامه دادند، اما تشکیلات به هدف خود دست یافته بود؛ یعنی تهدید سازمان یافته توده ای تی پارتی دیگر وجود خارجی نداشت.
گفته شده که اصول اقتصادهای محافظه کار، دولت کوچک و آزادی فردی همچنان در روح آمریکاییان زنده باقی مانده و به رشد خود ادامه داد. این آرمان ها برای خود یک زندگی دارند و تقریبا به نظر می رسد که در مواقعی به طور مستقل در این گروه یا رهبر خاص فعال می شوند.
مهم ترین و تنها محرک پشت ظهور فعالیت ها برای کسب حق حاکمیت فردی، در واقع آزادی رسانه ها یا چیزی بوده که باید آن را «رسانه های بدیل» نامید. این عده از مردم سال هاست که به طور خستگی ناپذیری برای آگاه کردن توده ها از اخبار و داده های «واقعی» پشت رخدادها تلاش کرده اند. ما در طول زمان توانسته ایم اعتماد میلیونها تن را با ارائه گزارش های صادقانه و پیش بینی های دقیق جلب کنیم. فقط زمان آن معلوم نیست، ولی بی شک روزی تشکیلات برای جذب ما نیز دست به کار خواهد شد.
سقوط تی پارتی به دلیل نداشتن رهبری منسجم بود. هیچ کس در رهبری این جنبش باقی نمانده بود تا مانع از جذب شدن در نو متقلبان شود. هیچ کس به اندازه کافی قدرتمند نبود تا با نفوذی هایی که وارد جنبش می شدند به مخالفت برخیزد و مانع از خورانده شدن قرص های مسموم کننده ای شود که وارد جریان خون جنبش می شد. هر چند مشکل رهبری این است که به تمرکزگرایی روی آورد و دایره گیرندگان تصمیمات و اقدامات را تنگ کرد. این امر برای مدافعان تمرکز زدایی بلاتکلیفی و سردرگمی به همراه دارد.

موثرترین شیوه تشکیلات برای خرابکاری در یک شورش، قرار دادن عروسک های دست نشانده خودشان در سمت رهبری آن شورش است. در این کار از اشتهای ناخودآگاه جنبش برای رهبری بالا به پایین بهره بردای می شود. این کار فعالان را اغفال می کند که منتظر دستورها از بالا بمانند، به جای آنکه به طورفردی دست به عمل بزنند. این کار جنبش را تنبل و ناتوان می کند.
گرچه بازی شیادانه رهبری دروغین از این ها فراتر می رود. یک رهبر دست نشانده کاریزماتیک می تواند فعالان را اغفال کند تا راهی به کلی مخالف و مغایر با آرمان های اصلی شان را دنبال کنند. او می تواند جنبش را به طرف چیزی منحرف کند که در اصل از آن برائت می جستند (مثل منحرف شدن یک جنبش طرفدار حق حاکمیت و دولت محدود شده به سمت یک فرقه طرفدار دولت و خواستار دولت بزرگ). او همچنین می تواند دست به اقداماتی بزند که خودویرانگرند و در نتیجه جنبش بی خرد یا بی درایت به نظر برسد.
من نسبت به این عامل بالقوه در دونالد ترامپ مدت ها قبل از انتخابات 2016 هشدار دادم. در واقع من پیش بینی کردم که دونالد ترامپ بر اساس این گزاره که گلوبالیست ها در حال طراحی یک شیادی بزرگ هستند برنده انتخابات خواهد بود، شیادی نه تنها برای استفاده از ترامپ به عنوان یک مبلغ ترکاندن «حباب همه چیز» که آنها به مدت 10 سال آن را باد کرده بودند، بلکه برای استفاده از او به عنوان یک فلوت زن افسونگر به منظور فریفتن جنبش های محافظه کار و کشاندن آنها به بی عملی فردی و نیز با هدف شریک توطئه نامیدن آنها در فروپاشی اقتصادی که ترامپ قصد داخل شدن در آن را داشت.
این افول  اکنون در چهارماهه آخر سال 2018 با شدت گرفتن نزول  بازارهای مسکن، بازارهای اتومبیل و بازارهای اعتبار شروع شده است در حالی که گرایش ها در بازارهای سهام نیز رو به همین سو دارند.
بعد از دو سال مشاهده اقدامات ترامپ اکنون برای من روشن شده که او یک مشارکت کننده فعال در دستور کار نظم نوین جهانی است و نه تنها یک هالوی بی کله برای ایجاد بحران اقتصادی.
ترامپ کارزار ریاست جمهوری خود را با دو مسئله بسیار مهم آغاز کرد. اول او از نیاز به «زهکشی گنداب» درواشنگتن سخن گفت که شامل انتقادی سخت از پیوندهای هیلاری کلینتون با نخبگان بانکداری و گلوبالیست ها نیز می شد. دوم او از وضعیت متقلبانه اقتصاد آمریکا انتقاد و اشاره کرد که بازار سهام حباب بزرگی است که بانک مرکزی با استفاده از نرخ های بهره نزدیک به صفر آن را به وجود آورده است.
اولین کار ترامپ بعد از ورود به کاخ سفید دعوت از چندین «جانور گنداب نشین» به کابینه اش بود که در مغایرت تام با وعده های انتخاباتی اش قرار داشت. چنین کاری با در نظر گرفتن گذشته اش اصلا جای تعجب نداشت.
ترامپ در دهه 1990 توسط ویلبر راس عامل بانکداری روچیلد که بدهی های او را در ارتباط با ناکامی اش درکازینوی تاج محل ضمانت کرده بود، نجات پیدا کرد. ویلبر راس اکنون وزیر تجارت ترامپ است. من می پرسم  ترامپ باید نسبت به چه کسی وفادار باشد؟ مردم آمریکا که هیچ چیز نمی توانند به او بدهند یا روچیلدها که  تصویر اجتماعی و امپراتوری چنیدن میلیارد دلاری اش را نجات داده اند؟
همچنین ترامپ در حال حاضر از طرف کسانی از جمله چون استیون منوچین بانکدار سابق گلدن ساکس، لری کودلو عامل پیشین بانک مرکزی نیویورک و جان بولتون از شورای روابط خارجی مشورت می گیرد.

ترامپ از آن زمان به بعد در مواضع اقتصادی اش از این شاخه به آن شاخه پریده است. به جای هشدار دادن درباره حباب مالی بزرگی که بانک مرکزی به وجود آورده، او طی دو سال گذشته در یک کارزار توئیتری «پذیرفتن اعتبار» این حباب مشارکت کرده است.
برخی می گویند که ترامپ تقصیرها را به گردن بانک مرکزی انداخته و عملیات های آنها را افشا کرده است، ولی این نمایشی مبتنی بر مشاهدات گزینشی است. ترامپ همچنان می کوشد خود را به عنوان نقطه اتکا یا منبع سقوط مالی فعلی جلوه دهد. تنها همین هفته بود که دولت او  افول بازار را یک «گیر کوچک» نامید که وقتی معاملات تجاری با چین بیشتر شود حل خواهد شد. به عبارت دیگر ترامپ می گوید که جنگ تجاری موجب سقوط بازار شده نه بانک مرکزی. سپس ترامپ همزمان بانک مرکزی را مقصر می داند.
سردرگم شدید؟ اگردرک کنید که ترامپ بخشی از یک بازی شیادی بزرگ است دیگر سردرگم نخواهید شد.
اگر ترامپ حقیقتا تمایلی برای به زیر کشیدن گلوبالیست ها می داشت، در این صورت مرتبا چنین پوشش بی نقصی را برای جرایم آنها در اختیارشان قرار نمی داد.  من سال گذشته هشدار داده بودم در حالی که بانک مرکزی  نرخ های بهره را برای از میان برداشتن «حباب همه چیز» افزایش می دهد، جنگ تجاری یک عامل انحراف حواس عالی برای جامعه است. ترامپ همچنان عملکرد بازار سهام را به دولت خود می چسباند، در حالی که کشمکش های تجاری خودش با چین را در افت سهام مقصر می داند. اما  ترامپ از جنگ فرضی خودش با بانک مرکزی چه هدفی دارد؟ تمام این کارها نمایشی بیش نیست.
این بازی شیادانه مدافعان آزادی خواهی را واداشته تا خود را به طور کامل روی ترامپ سرمایه گذاری کنند، تا نقطه ای که دست آخر ما نیز در تک تک اشتباه هایی که او مرتکب می شود و هر مصیبتی که او به بار آورد سهیم خواهیم شد. این یک کارزار تبلیغاتی منسجم است که جنبش آزادی خواهی را هدف گرفته و به ما می گوید ترامپ در حال بازی یک «شطرنج 4 بعدی» است، که ترامپ در حال طراحی یک «کودتا» علیه نخبگان بانکداری است؛ که ترامپ در حال برنامه ریزی برای کاهش دادن نقش بانک مرکزی به عنوان یک وسیله برای نجات آمریکا است؛ (و حتی) که ترامپ در حال کار با جرمو پاول برای در هم شکستن سیستم گلوبالیستی به عنوان راهی برای «احیای جمهوری» است.
در حالی که ترامپ گه گاه استخوانی به سمت محافظه کاران پرتاب می کند، از جمله وعده ساخت دیوار مرزی یا عقب نشینی از سوریه، هیچ شواهدی برای حمایت از این خیال خام وجود ندارد که ترامپ به شکلی در حال یک مبارزه تاکتیکی جدی با نیروهای شر با استفاده از درایت خود و از درون سیستم است. اما شواهد بسیاری وجود دارد - که پیشتر به برخی از آنها اشاره کردم – برای تایید این موضع که ترامپ  به طور کنترل شده ای با عملکرد گلوبالیست ها مخالفت می کند تا جرقه یک فروپاشی اقتصادی را بزند که تقصیر آن را به گردن آرمان های محافظه کارانه و فعالان آزادی خواه طرفدار دولت محدود بیندازد. ما شاهد این روند خواهیم بود. گرچه تاسف آور است که چه تعداد از افرادی که در غیر این صورت افرادی باهوش و زیرک بودند، در درون جنبش آزادی خواهی این ایده را که ترامپ قهرمانی سوار بر اسبی سفید است خریدار شده اند.
فعالان و رسانه های بدیل قهرمانان واقعی هستند. آنها کسانی هستند که فلسفه آزادی خواهی را به درون جریان اصلی کشانده اند. ترامپ صرفا بر موجی سوار شده که آنها به وجود آورده اند. حتی اگر او یک محافظه کار و قانون اساسی گرای به حق بود (که نیست)، این جنبش به رهبری او نیازی ندارد. هیچ وقت نداشته است. گلوبالیست ها این را می دانند و امیدوارند ما را به ترامپ زنجیر کنند تا در حالی که او در یک فراموشی تاریخی غرق می شود، همه ما را نیز به دنبال خود نابود کند.
نویسنده: برندون اسمیت (Brandon Smith)، تحلیلگر سیاسی
منبع: yon.ir/AxHoI

انتهای پیام. 
https://taghribnews.com/vdcbzsbf0rhb9ap.uiur.html
مرجع : فارس
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی