تاریخ انتشار۲۰ بهمن ۱۳۸۹ ساعت ۱۴:۰۹
کد مطلب : 39293
در گفتگوی خبرگزاری تقریب با حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید حسن اسلامی:

اخلاق، یگانه محوری که می تواند همه را به هم نزدیک کند

دکتر سید حسن اسلامی عضو هیات علمی دانشگاه ادیان و مذاهب در رشته دین شناسی است. وی در کنار تحصیلات حوزوی، تحصیلات دانشگاهی خود را نیز ادامه داده و موفق به اخذ دکترای کلام (گرایش فلسفه دین و مسائل جدید کلامی) از دانشگاه قم گردیده است. موضوع پایان نامه دکترای وی " شبیه سازی انسان از دیدگاه آیین کاتولیک و اسلام " بوده است. از این استاد و محقق فعال و موفق آثار مکتوب متعددی به صورت تالیف و ترجمه چه به صورت کتاب و چه به صورت مقاله به چاپ رسیده که با استقبال قشر فرهیخته روبرو گشته است. آنچه که در پی می آید مشروح مصاحبه خبرنگار تقریب در قم با وی می باشد:
اخلاق، یگانه محوری که می تواند همه را به هم نزدیک کند
 
- فلسفه گفتگوی بین اصحاب مذاهب را در چه می بینید؟

اساسا، امروزه، نحوه زیست ما – جدا از آموزه های دینی - و همه ساکنان کره زمین (نه فقط مسلمانان) به گونه ای ساخته و به هم تنیده شده است که نمی توانیم خود را از دیگران جدا کنیم. خواه نا خواه هنگامی که با دیگران مواجه می شویم یا باید راه ستیز را در پیش بگیریم یا راه گفتگو را. تعبیری که مک لوهان دارد - یعنی دهکده جهانی - تعبیر واقعا دقیقی است. از این تعبیر، قدیمی تر، تعبیری است که مرحوم ابوطالب زنجانی، یکی از علمای دوره قاجار دارد. وی می گوید که این جهان حکم یک خانه را به خود گرفته است؛ من در این خانه زندگی می کنم و در این خانه کسانی زندگی می کنند که چه من بخواهم و چه نخواهم با عقاید من ناسازگار هستند. من خود را حق می دانم، دیگری هم خود را حق می داند؛ یا باید ما مطلقا به هم کاری نداشته باشیم که ناشدنی است، چون به هر حال زندگی اجتماعی و علمی اقتضا می کند که ما یک نوع ارتباط با دیگری داشته باشیم، یا این ارتباط با دیگری می تواند خصمانه باشد، یعنی توام با جنگ، ستیز و نزاع باشد یا می تواند بر اساس مباحثه، مناظره یا گفتگوی علمی باشد؛ که در واقع ادب قرآن و منطق قرآن این یکی هست که " ادعوا الی سیبل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن ". ما همواره بایستی در حال دعوت و گفتگو باشیم و از منطق جدال به احسن استفاده کنیم و جالب اینست که بسیاری از مفسران درباره جدال به احسن گفته اند که یعنی هر نوع جدلی سودمند نیست، بلکه ما باید واقعا احسن باشیم و به بهترین شکل ممکن بایستی جدل کنیم؛ هدف ما ساکت کردن حریف نیست، ساکت کردن حریف هنر نیست، بلکه بایستی حریف را قانع کنیم و او این را بپذیرد که ما بر طریق صواب و صحیح هستیم و او قبول کند که از منطق ما تبعیت کند. ضرورت اجتماعی و حیاتی گفتگو که از آموزه های دینی ما نیز می باشد، اینست که می خواهیم دین خود را منتشر کنیم، عقیده و مذهب خود را به دیگران بشناسانیم. زمانی که شما می خواهید عقیده خود را منتشر کنید، گاه مخاطبان شما هیچ چیزی را درباره دیدگاه شما نمی دانند و فقط ممکن است که شنونده باشند و گاه ممکن است که دیدگاه شما را بدانند اما بد بدانند و به شکل نادرستی به آنها منتقل شده باشد و موضع منفی در قبال شما داشته باشند و شما بایستی با آنها بحث کنید و آنها را قانع کنید که حق با شماست و تصویر نادرستی از اندیشه شما در ذهن آنان شکل گرفته است. این مسئله هنگامی جدی تر می شود که شیعه در میان مسلمانان به دلایل متعدد تاریخی، هم به لحاظ جمعیتی در اقلیت است و هم در طول تاریخ مورد بدفهمی های متعددی قرار گرفته است. نسبت های زیادی به ما می دهند و فقط کافیست که شما به برخی از متون عربی نگاهی بیندازید. بسیاری از کسانی که در مورد شیعه مطلب نوشته اند، الی ماشاءالله نسبت هایی به ما داده اند که ما هیچکدام را قبول نداریم مثلا می گویند که شیعیان مجوسی هستند، قائل به تحریف قرآن هستند و ... . به هر حال یا ما این دعاوی را قبول داریم یا قبول نداریم؛ اگر قبول داریم که خوب پس از چه چیزی در حال دفاع کردن هستیم، اگر قبول نداریم - که قبول هم نداریم - در واقع باید نشان بدهیم که این ادعاها غلط و نادرست است. چگونه می خواهیم این نادرستی را نشان دهیم؟ فقط با گفتگو. تنها ابزاری که امروزه کاربرد دارد و در دراز مدت تاثیرگذار است و می تواند فرهنگ ساز باشد و فرهنگ موجود را دگرگون کند، گفتگو است و ما هیچ ابزار دیگری نداریم که این کارکرد را داشته باشد. سلاح پیامبران، ائمه و مصلحان بزرگ تاریخ، سلاح گفتگو و اقناع دیگران بوده است. گفتگو به این معنا نیست که من حرف بزنم و دیگران بشنوند، گفتگو یعنی اینکه دیگران هم حرف بزنند و من سخن آنان را بشنوم، با هم گفتگو کرده و بتوانیم به یک نقطه مشترک برسیم. 


- اخلاق گفتگو بایستی چگونه باشد؟
خیلی بحث پیچیده ای نیست، همانگونه که پیغمبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام گفتگو می کردند. به اعتقاد بسیاری از صاحب نظران، دین از سه بخش تشکیل شده است: عقاید، اخلاق و احکام که متولی هر کدام از این اینها علم کلام، علم اخلاق، فقه و فلسفه و... می باشد. امام خمینی در کتاب چهل حدیث بر اساس حدیث " انما العلم ثلاثة " این سه حوزه را از هم تکفیک کرده اند. ما پذیرفته ایم که در اسلام با هر قرائتی چه شیعه چه سنی یک بخش را به عقاید و معارف اختصاص می دهیم بخشی را به اخلاق اختصاص می دهیم و بخشی را به احکام و فقه اختصاص می دهیم. کلیت دین در گرو آنست که ما این سه را حفظ کنیم و هیچ یک از این بخش ها نباید فدای دیگری شود؛ نه می شود که اخلاق به قیمت فقه کنار رود، نه فقه به خاطر اخلاق و نه معارف به نام این دو.اما متاسفانه هنگامی که شما به این مجادلات و گفتگوها نگاه می کنید، متوجه می شوید که تنها عنصری که نادیده گرفته می شود، اخلاق است. دشنام گویی و فحاشی بسیار راحت صورت می پذیرد و حتی ممکن است فردی که در مباحثه بر حق است، به طرف مقابل فحش دهد، توهین کند، تحقیر کند یا دروغ بگوید. هیچ یک از این کارها اخلاقی نیست و همه اینها بر ضد قرآن هستند. قرآن به صراحت می فرماید " ولا تسبوا الذین یدعون من دون الله  " حتی به کسانی که خدا را قبول ندارند، مشرک هستند، بت پرست هستند، دشنام ندهید. متاسفانه همه ما به نوعی دچار این بی اخلاقی ها هستیم، نمی خواهم بگویم این گروه یا آن گروه، اما می بینیم که به صراحت و به وقاحت، می آییم و یک مسلمان را مورد توهین قرار می دهیم، به او دشنام می دهیم. چرا؟ می گوییم چون او باطل است و من بر حقم. این یعنی چه؟ یعنی فلان عقیده من درباره اسلام، خدا، عقاید، معارف شیعی، معارف اهل سنت و ... درست است. آیا این درست که شما برای اثبات یک معرفت حقیقی و واقعی، از ابزار غیر اخلاقی استفاده کنید؟ این کار به اعتقاد من درست نیست، چرا که اسلام یک مجموعه به هم تنیده ایست که از سه بخش تشکیل شده و شما هر یک از این بخش ها را نادیده بگیرید، در دراز مدت به همان بخش لطمه وارد کرده اید. فرضا که حق با من است، اما این چه حقی است که من بخواهم به قیمت دشنام، به قیمت فحاشی به دست آورم. حضرت امیر جمله معروفی دارند که می فرمایند " الغالب بالاثم مغلوب " کسی که با گناه پیروز شده، در واقع، شکست خورده است. پیروزی فقط پیروزی نظامی و فیزیکی نیست، پیروزی، پیروزی معنویست. انسان باید بتواند حریف را تسخیر کند، مانند کاری که گاندی کرد . گاندی در نهضت مقاومت منفی که در برابر استعمار انگلیس داشت، از ابزار فیزیکی استفاده نکرد، از قدرت اخلاقی بهره گرفت. این قدرت چنان ماندگار بود که بعدها کسی مثل مارتین لوترکینگ که در آمریکا زندگی می کرد برای مبارزه با تبعیض نژادی حاکم، از این ابزار استفاده کرد. این قدرت است، این پیروزی است، حتی اگر به زندان بیفتد، حتی اگر ترور شود یا به قتل برسد. در واقع آموزه های دینی و آموزه های اخلاقی ما به صراحت تاکید کرده اند که در گفتگوها در بحث ها، راه ادب را دنبال کنیم. این همان کاریست که ائمه می کردند، آنان نیز اهل گفتگو، بحث، مناظره و جدل بودند، اما جدال به احسن، یعنی گفتگوی درست؛ شما در این گفتگوها نگاه کنید، کجا ائمه فحاشی کرده اند؟ کجا دشنام داده اند؟ ولی متاسفانه در گفتگوهای ما یا عامدانه یا سهوا و در اثر بی توجهی یا شور بیش از حد، شعور خود را کنار می گذاریم و به رفتارهای غیر اخلاقی مبادرت می ورزیم.
به همین مناسبت هم مقاله ای را اخیرا تحت عنوان " اخلاق مخالفت " نوشته ام که در مجله هفت آسمان شماره ۴۷ به چاپ رسیده است. در این مقاله نکات اخلاقی را که باید رعایت کنیم، آورده ام. کل اصول اخلاقی که در این باب بایستی رعایت شود، همان چیزیست که در اخلاق از آن تحت عنوان قاعده زرین (golden rule) یاد می شود. حضرت امیر تعبیر بسیار دقیقی در این باب دارند " اجعل نفسک میزانا فیما بینک و بین غیرک" خودمان را بایستی میزان بین خود و دیگری قرار دهیم، هر چه را برای خود می پسندیم، بایستی برای دیگری هم بپسندیم و هر چه را برای خود نمی پسندیم برای رقیب نیز نپسندیم. اگر من دوست ندارم که کسی به مقدسات من توهین کند، من هم حق ندارم به مقدسات دیگران توهین کنم، اگر دوست ندارم که کسی به عالمان دین من توهین کند، من هم نباید به علمای دیگر ادیان توهین کنم، اگر نمی خواهم که کسی به من تهمت بزند – به شیعه زیاد تهمت زده می شود – من هم نبایستی به دیگران تهمت بزنم، اگر دلم نمی خواهد که کسی به من بگوید که تو مجوسی هستی، تو دروغ می گویی، من هم نباید دیگران را با چنین ادبیاتی خطاب نکنم. در مقاله مذکور ده مورد را ذکر کرده ام که در اینجا برخی از آنها را عنوان می کنم:
اول آنکه نباید فحش داد. کسی که بحث یا حرفی برای گفتن دارد، ادعایی دارد، نیازی به فحش دادن ندارد. " دلایل قوی باید و معنوی نه رگ های گردن به حجت قوی ". اگر کسی دارای قدرت استدلالی قوی باشد نیازی به چماق به دست گرفتن و عربده کشی ندارد. هنگامی که کسی صدایش را بالا می برد، توهین می کند، خشمگین می شود، این نشان می دهد که کم آورده است و دیگر چیزی برای گفتن ندارد. ما معمولا در گفتگو بهترین داشته های خود را رو می کنیم تا حریف را به پذیرش موضع خود وادار کنیم، اما هنگامی که دشنام می دهیم یعنی دیگر چیزی در اختیار نداریم. بنابراین اولین کاری که نباید بکنیم دشنام دادن است.
دوم اینکه دروغ نگوییم. دروغ هیچ مصلحتی ندارد و این خطایی است که آشکار شده و من هم در کتاب " دروغ مصلحت آمیز " هم به تفصیل در مورد آن بحث کرده ام. به خصوص در امور دینی دروغ نه تنها مصلحت ندارد بلکه بدترین مفسده ها را هم دارد. نه درمورد خود و نه در مورد حریف نباید دروغ گفت بلکه بایستی بحث کرده و صادقانه رفتار بکنیم.
سوم آنکه تهمت نزنیم. تهمت نیز نوعی دروغ است. برخی از افراد فکر می کنند که برای مصالح اسلام، در پاره ای از اوقات، تهمت زدن لازم و مستحب است یا حتی بعضا واجب می شود؛ اصلا چنین چیزی نیست. امروزه جهان بدل به جهان شیشه ای گردیده است، دیوارها برداشته شده اند. زمانی که شما به دیگری تهمت می زنید یا اینکه دیگری به شما تهمت می زند مثلا گفته می شود که فلان شخص در فلان کتاب فلان مطلب را گفته است، خوب کتاب در اختیار است و معلوم می شود که چنین چیزی صحت ندارد. زمانی که به کسی تهمت زدیم، اگر صد مطلب درست گفته باشیم با یک بار تهمت زدن، اعتبار آن مطالب درست نیز مخدوش شده است.
یکی از مسائل دیگری که در گفتگوهای بین دینی خصوصا در مناظرات مکتوب دیده می شود، دست کاری کردن، تغییر دادن و حتی تحریف کردن قول های دیگران است. از این کار بایستی اجتناب کرد. ما حق نداریم گفته های دیگران را تحریف کنیم. متون تاریخی گاهی اوقات دچار دست کاری هایی می شود و این مسئله حتی در چیزهای بسیار کوچک نیز دیده می شود. مثلا یک عالم اهل سنت کتابی می نویسد و در این کتاب به مناسبت از ائمه یا حضرت امیر نام می برد و به احترام حضرت به هنگام نام بردن از ایشان می نویسد: علی (رضی الله عنه) یا (کرم الله وجهه). من شیعه اگر خواستم این کتاب را یک روزی تصحیح کنم، حق ندارم رضی الله عنه را بردارم و به جای آن علیه السلام بگذارم. چرا؟ چون آن عالم اهل سنت در واقع احترام گذاشته و احترام گذاشتن برای او به کار بردن رضی الله عنه بوده است؛ رضی الله عنه یک تعبیر قرآنی است، خداوند درباره عده ای از مسلمان می فرماید " رضی الله عنهم و رضوا عنه " و این در میان اهل سنت رواج یافته که از این تعبیر استفاده کنند و این سنت در میان علمای متقدم شیعه بوده است و از قضا پدر شیخ بهایی در نوشته های خود از آن استفاده کرده است. زمانی که من کتاب اهل سنت را دستکاری کردم و نوشتم امیر علیه السلام در واقع با این کار مشروعیت بخشیدم به اینکه آن فرد اهل سنت هم اگر خواست کتابی از من شیعه برداشته و تصحیح کند، هر جا تعبیری را نپسندید، عوض کند.
یکی دیگر از خطاهایی که رایج است و باید به شدت از آن پرهیز شود، ارائه تصویری مخدوش از دیدگاه حریف می باشد؛ یعنی تصویری ضعیف، پهلوان پنبه ای و مضحک از دیدگاه حریف به دست دهیم، تا بتوانیم وی را به خوبی به بوته نقد بکشیم کاری که نزد مخالفان فلسفه، عرفان، اصول و حتی فقه نیز دیده می شود، کاری که مخالفان شیعه می کنند، مخالفان اهل سنت می کنند، این کار خطاست. اگر من واقعا در پی نقد یک اندیشه هستم، اولین وظیفه اخلاقی من آنست که تصویری درست از آن اندیشه به دست بدهم و درست هم آن را نقد کنم. هنگامی که من تصویر نادرستی از آن ارائه می کنم، اگر هم آن را نقد کنم، در واقع نقد من متوجه آن اندیشه نیست. پس باید عادت کنیم دیدگاه حریف را آنگونه که هست نقل کرده و با همه قوا نقد کنیم.
و سخن دیگر آنکه همواره این آموزه قرآن کریم "و لا یجرمنکم شنئان قوم علی ان لا تعدلوا، اعدلوا هو اقرب للتقوی " را مد نظر قرار دهیم. یعنی دشمنی با یک قوم یا یک گروه نبایستی مانع از عدالت شود، عدالت به تقوا نزدیک تر است و صفتی است که خداوند برای مردمانش می پسندد. 


- یکی از طرف های ما در گفتگو  (وهابی های تکفیری) هستند. بایستی موضع ما در برابر این گروه به لحاظ اخلاقی چگونه باشد؟
بد نیست در این باره ما یک نگاهی به سنت گذشته خودمان نیز بکنیم. گاهی وقت ها ما نیز چنین کارهایی را انجام داده ایم. در خیلی از موارد در طول تاریخ پیش آمده است که انسان هایی که واقعا مستحق تکفیر نبوده اند، تکفیر کرده ایم. حضرت امیر فرمودند " من سل سیف البغی قتل به ". طبق معیار فقهی، آنچنان که امام خمینی نیز بحث کرده اند، ملاک تکفیر چیست؟ هر آدمی که ضروریات دین را بپذیرد، مسلمان است و حق تکفیر کردن وی را نداریم. ضروریات دین چیست؟ یک اعتقاد به وجود خدا، دو اعتقاد به وحدانیت خدا، سه اعتقاد به نبوت رسول اکرم و به قولی اعتقاد به معاد. یعنی چنانچه کسی به این موارد ایمان و اعتقاد داشته باشد، مسلمان است و هیچ کس حق تکفیر وی را ندارد. ولی شما در میان خودمان، خود ما شیعیان، می بینید که آمده ایم و چنین کارهایی را کرده ایم؛ فقیهی آمده است فلان فقیه را که درباره یک مسئله تاریخی، یک نکته خاصی گفته است، تکفیر کرده است. تکفیر کردن آسانترین کاریست که ما می توانیم انجام دهیم که مفید هم نیست. وهابی ها نیز همچنین کاری را انجام می دهند، چون استدلال ندارند، دست به این کار می زنند. هنگامی که کسی من را تکفیر کرد، من بایستی اخلاقا چه بکنم؟ یک راه اینست که من نیز او را تکفیر کنم و این به آن معناست که من در واقع به منطق وی مشروعیت بخشیده ام. در روایتی داریم که امام صادق فرموده اند که اگر کسی به کسی که به او دشنام داده، متقابلا دشنام دهد در واقع از روش وی تبعیت نموده است. منطق قرآن نیز اینگونه است، فلذا در چنین مواردی همیشه گفته می شود " ادفع بالتی هی احسن " . بله کار بسیار سختی است، ولی کار درست همین است. زمانی که کسی من را تکفیر می کند باید از وی بپرسم که شما من را از موضع یک مسلمان تکفیر می کنی یا از موضع یک غیر مسلمان. غیر مسلمان که نمی تواند مسلمان را تکفیر کند، مسلمان هم زمانی که می خواهد کسی را تکفیر کند باید ملاک داشته باشد، ملاک شما چیست؟ ملاک را مشخص کنید. مگر قرآن کریم نفرموده است " ولا تقولوا لمن القی الیکم السلام لست مومنا " در پاسخ می گوید که تو دروغ می گویی تو قلبا کافر هستی و وانمود می کنی که مسلمان هستی. در پاسخ باید گفت که شما پیامبر را که قبول دارید. در صحیح مسلم و صحیح بخاری آمده است که پیامبر فرمود " انی لم اومر ان انقب عن قلوب الناس و لا اشق بطونهم " . پس زمانی که کسی می گوید من مسلمانم و شهادتین را به زبان می آورد، کسی حق تکفیر وی را ندارد. متاسفانه، ملاک ها مشخص نیست، و فقط تکفیر کردن را می دانند. ملاک ارائه کنند. به اعتقاد من زمانی که بحث ملاک ارائه کردن پیش می آید، حریف کم می آورد، چون حقیقتا ملاکی در دست ندارند.
یکی از دانشجویان با من پایان نامه ای دارد تحت عنوان " تکفیر از دیدگاه ابن تیمیه و علامه مجلسی ". جالب آنجاست که خود ابن تیمیه و غزالی و امثالهم زمانی که به تکفیر می رسند، دستشان می لرزد و نمی توانند به راحتی تکفیر کنند. مقاله ای دارم درباره غزالی که وی درباره بحث داوری چه مطالب جالبی را به زبان آورده و تا چه حد وسواس به خرج داده، هر چند متاسفانه در بحث های مجادله ای خود نیز نظریات خود را فراموش کرده است. وی در کتاب " احیاء علوم الدین " یک مثالی می زند و می گوید که اگر دیدید دهان شخصی بوی شراب می دهد، حق ندارید بگویید که او شراب خورده است، حق ندارید که او را فاسق بخوانید، چرا که ممکن است این فرد مایعی را نوشیده و نمی دانسته که شراب بوده و پس از فهمیدن، آن را تف کرده است، ممکن است که شراب را به زور در حلق وی ریخته باشند، ممکن است که فرضا به حکم حرمت شراب واقف نبوده است. اینچنین تقیدی نزد علمای دین چه شیعه و چه سنی جای توجه و تامل دارد. اما هم اکنون تکفیر تبدیل به یک حربه سیاسی در دست یک عده خاص گردیده است. به اعتقاد من راه مواجهه با این مشکل، خواستن ملاک و تنقیح مناط می باشد. 


- سئوال آخر اینکه به اعتقاد حضرت عالی آیا اخلاق می تواند راهی برای تقریب و نزدیکی مسلمانان به یکدیگر باشد؟
به نظر من هم اکنون تنها محوری که می تواند همه دنیا و نه فقط مسلمانان را به هم نزدیک کند، اخلاق است. هم اکنون ما در جهانی زندگی می کنیم که یک عده شیعه هستند، یک عده سنی، یک عده بودایی، یک عده مسیحی، یک عده بی دین هستند و برخی نیز رسما ملحد هستند و در این دنیا ما بایستی با هم زندگی کنیم. اینجا باید ببینیم که چه چیزی می تواند ما را با هم جمع کند. آیا فقه می تواند این کار را بکند؟ ملحدی که اساسا حرف دین من را قبول ندارد، می تواند با فقه من همدلی داشته باشد؟ یا یک مسیحی می تواند پذیرای فقه من باشد؟ تنها چیزی که می ماند، اخلاق است. از بحث های فقهی و کلامی که بگذریم تمام ادیان گوهره مشترکی دارند که خود را در اخلاق نشان می دهد. احکام اخلاقی بین ما و دیگر ادیان، تا آنجایی که من بحث و فحص کرده ام، یکسان هستند. نمی توانید هیچ دینی را بیابید که دروغ گفتن، تهمت زدن یا تحقیر دیگران را بی اشکال بداند. حتی آدم های غیر دین دار نیز این مسئله را قبول دارند. بنابراین به اعتقاد من تنها چیزی که می تواند انسان ها را جمع کند اخلاق است و به همین دلیل است که اخیرا شاهد " پروژه اخلاق جهانی " هستیم و اندیشمندان برجسته ای نیز این بحث را تعقیب می کنند. 

جناب آقای دکتر اسلامی از اینکه وقت خود را در اختیار خبرگزاری تقریب قرار دادید، سپاسگذارم.
https://taghribnews.com/vdcfm0dm.w6d11agiiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی