تاریخ انتشار۳۰ بهمن ۱۴۰۱ ساعت ۱۰:۳۷
کد مطلب : 584491

بررسی فرصت نقش عرفان و تصوف در وحدت و تقریب اکراد / بخش دوم

ماموستا دکتر رحمن غریبی، محقق، پژوهشگر و معاون فرهنگی هنری مساجد کردستان یادداشتی با عنوان «بررسی فرصت نقش عرفان و تصوف در وحدت و تقریب اکراد نوشته که در ادامه آمده است:
بررسی فرصت نقش عرفان و تصوف در وحدت و تقریب اکراد / بخش دوم
فرق ابتدایی صوفیه در کردستان
کردها از سده سوم هجری با تصوف آشنا شدند، به طوری که صوفیان دینور از شهرت بسزایی در سرزمین‌های کردنشین برخوردار بودند. ابتدا طریقت سهروردیه و بعد طریقت نوربخشیه، هر کدام سالیانی دراز در کردستان رواج داشتند (مبارکی‌، 1384‌، ص73؛ گلزاری‌، بی‌‌تا‌، ج1، ص104). نیمه دوم قرن چهارم هجری را باید آغاز رسوخ افکار صوفیانه در مناطق کردنشین دانست؛ مقدسی در سال 358 قمری در سیاحت کردستان‌، چهل صوفی را مشاهده کرده که با لباس‌های مندرس زندگی زاهدانه‌ای برای خود برگزیده بودند. با این حال، رواج عمومی افکار صوفیانه در مناطق کردنشین را باید از قرن ششم هجری دانست. (مبارکی‌، 1384‌، ص73؛ Bois, 1966, P.91)

قرن ششم هجری، از مهم‌ترین دوره‌های تصوف در جهان اسلام است. در این زمان، تعصب مذهبی‌، سخت‌گیری‌های ارباب مذاهب‌، برخوردهای عقاید و آرا، تکفیرها‌، تفسیق‌ها و جنگ و جدال‌های فرقه‌ای‌، جامعه اسلامی را دچار تفرقه کرده بود. این امر انسان‌های با شوروحال و مستعد را برانگیخت تا با گسترش تصوف‌، «صلح کل» و «یگانگی مذاهب» را تبلیغ کنند. آن‌ها گسترش تسامح تصوف در جامعه اسلامی را پایان‌دهنده جنگ هفتاد و دو ملت می‌دانستند (سنندجی‌، 1375، ص54 و 56) و عبادت خداوند به طریق اصلاح قلب و تصفیه درون در چارچوب هر مذهبی را هدف خود قرار دادند (ئامیدی‌، 1999‌، ص214؛ احمد‌، 2009‌، ص141). این امر در مناطق کردنشین کاملاً هویداست؛ زیرا فرق مذهبی و آیین‌های مختلف مناطق کردنشین با اخذ قالب‌ها و نمادهای صوفیانه‌، در کنار هم با تسامح زندگی می‌کردند و سایه‌ای که چتر تصوف و طریقت بر مناطق کردنشین گسترده بود‌، بستری مناسب برای تعامل و هم‌زیستی گروه‌ها و فرق مختلف مذهبی به‌وجود آورده بود‌ تا آن‌جا که در تاریخ ملت کرد، هیچ‌گونه نزاع و اختلافات مذهبی ضبط نشده است. (مصطفی امین‌، 2006‌، ص275 و 283)

سهروردیه اولین طریقتی بود که در میان کردها گسترش یافت و سپس جای خود را به طریقت نوربخشیه داد که سیدمحمد نوربخش(795ـ869ق) مؤسس آن بود. عماربن‌یاسر بدلیسی‌، صوفی بلندآوازه کرد در قرن ششم هجری، از شاگردان سهروردی و معلم اصلی نجم‌الدین کبرا (540ـ618ق) بنیان‌گذار فرقه صوفیه کبرویه بود (وان برویین سن‌، 1385‌، ص56). این طریقت سال‌ها در کردستان رواج داشت تا بابارسول برزنجی که از سادات شمال عراق بود‌، طریقه علویه را که شاخه‌ای از خلوتیه بود به آن افزود. رواج این طریقت، ابتدا در میان سادات برزنجه و سپس در تمامی کردستان عمومیت یافت. این روند تا زمان ظهور شیخ اسماعیل قازانی بولیانی ادامه داشت. وی طریقت قادریه را فراگرفت و از روستای قازان قایه در شمال عراق تبلیغ این طریقت را درمیان کردها آغاز کرد و در اندک مدتی‌، بیش‌تر علما و فضلای کردستان در شمار مریدان او قرار گرفتند. (زکی‌، 1951‌، ص217؛ گلزاری‌، بی‌‌تا‌، ج1، ص104)

طریقت‌های شایع در میان کردها
1. طریقت قادری
قادریه پیروان شیخ عبدالقادر گیلانی، از مشایخ و عرفای بزرگ قرن ششم هجری‌اند. وی در سال 470 و بنابر قولی490 قمری در بغداد متولد شد و در سال 561 قمری در همان شهر وفات یافت و مزارش در بغداد زیارتگاه درویشان و معتقدان است (شه ره فکندی‌، 1995‌، ص37؛ هاوری باخه وان‌، 2003‌، ص66). برخی از نویسندگان‌، عبدالقادر گیلانی را کردتبار و از اهالی گیلان غرب‌، در نواحی کردنشین جنوبی نگاشته‌اند (مینورسکی‌، 1379‌، ص108؛ Bois, 1966, P.91). مرشد اعظم طریقت قادری در هر عصر و زمان‌، متولی مرقد او در بغداد به شمار می‌آید و این مرشد، شیخ اصلی خانقاه طریقت قادری است. این طریقت از همان آغاز فعالیت‌، در میان کردهای مقیم ایران و عثمانی پیروانی یافت؛ اما استقبال عمومی کردها از این طریقت در اواخر قرن یازدهم و اوایل قرن دوازدهم قمری اتفاق افتاد. در این زمان، برخی از بزرگان خاندان قدیمی سادات برزنجه به طریقت قادری گرویدند و زمینه گسترش آن را در میان کردها فراهم کردند. اولین نفر از این خاندان، سیداسماعیل قازان قایی فرزند سیدمحمد نودهی‌، به بغداد رفت و پس از اخذ این مسلک و بازگشت به موطن خود‌، به تبلیغ آن پرداخت (سنندجی‌، 1375، ص57ـ58؛ زکی‌، 1951‌، ص217). شاعر کرد نورالدین بریفکانی (1200ـ1268ق)‌، طریقت قادری را از شیخ ابوبکر آلوسی مفسر بزرگ و از شاگردان شیخ اسماعیل قازان قایی اخذ کرد و آن را در بادینان‌، موصل‌، اربیل و ... در نیمه اول قرن نوزدهم میلادی گسترش داد و دراویش این طریقت در سراسر کردستان پخش شدند و به تبع آن‌، تکایای بسیاری در سراسر مناطق کردنشین تأسیس گردیدند. (البریفکانی‌، 1997‌، ص198؛ احمد‌، 2009‌، ص143). امروزه طریقت دراویش قادری، در تمامی شهرها و دهات کردستان در ایران‌، عراق‌، ترکیه و سوریه صاحب خانقاه و تکیه و دراویش و سرسپردگان فراوان است. برای مثال، تنها در استان کردستان ایران، تعداد کل تکایای طریقت قادریه 62 تکیه است که از این تعداد 21 تکیه در مناطق شهری و 41 تکیه در مناطق روستایی قرار دارند و جمعاً 3630 نفر مرد و زن به صورت فعال در آن‌ها عضو هستند. (مبارکی‌، 1384‌، ص73). این آمار در مقایسه با تعداد دراویش گذشته‌، اصلاً قابل قیاس نیست و این تعداد دراویش فعال در تمام استان کردستان‌، حتی با تعداد دراویش کوچک‌ترین و کم‌جمعیت‌ترین شهرهای این استان در گذشته برابری نمی‌کند. این بدین معناست که کردها از اواخر دوران پهلوی و مقارن با انقلاب اسلامی‌، به سرعتی بسیار چشم‌گیر‌، عقیده به مذهب شافعی را از یوغ و سیطره مسلک‌های طریقتی بیرون کشیده و پیروی از مذهب فقاهتی شافعی براساس مسک اشعری را دوباره جانشین آن نموده‌اند. ملایان و علمای دینی نیز در مساجد و حوزه‌های علوم دینی‌، جایگزین مشایخ طریقتی در رهبری امور دینی و فقهی کردها شده‌اند.

خاندان طالبانی‌، خاندان سوله‌ای‌، خاندان بریفکانی‌، خاندان کسنزانی و شیوخ نهری، مهم‌ترین خاندان‌های شیوخ طریقت قادری در کردستانند‌ (مبارکی‌، 1384، ص82؛ Bois, 1966, P.91)، هرچند آخرین شیوخ نهری به طریقت نقشبندی پیوستند. (روحانی‌، 1385‌، ص129). دراویش قادریه در کردستان‌، دستمال سرخ دور سر و یا بازوبند سرخ به بازو می‌بندند که این امر از آداب صفویه سرچشمه می‌گیرد. دراویش طریقت صفویه در آناتولی، از اول کلاه پشمی قرمز به سر می‌گذاشتند‌، لذا به قزلباش معروف شدند (ترکمان1382‌، ج1، ص19). الان هم دراویش طریقت قادری در کردستان‌، همان رسم تشیع صفوی را نگاه داشته، و دستار قرمز به سر می‌بندند و نگارنده بارها مشاهده کرده‌ام که صدها درویش سرخ سر‌، برای انجام‌دادن مراسم‌شان در مکانی جمع شده‌، و در اجتماعی بزرگ همراه با شیخ و مرشد خود‌، راهی تکایا می‌شوند.
 
2. طریقت نقشبندی
طریقت نقشبندی در اساس‌، تداوم طریقت خواجگان است که عبدالخالق غجدوانی (575ـ617ق) آن را بنیان نهاد و بهاءالدین محمد بخاری (717ـ791ق)، با اضافه کردن اصولی به آن‌، طریقت نقشبندی را به‌وجود آورد (روحانی‌، 1385‌، ص233). وی مؤسس اصلی این طریقت است و مزارش در بخارا‌، زیارتگاه مریدان و پیروان اوست (سنندجی‌، 1375‌، ص61ـ62؛ احمد‌، 2009‌، ص143؛ Bois, 1966, P.91). انتشار گسترده طریقت نقشبندی در عالم اسلامی، به قرن نهم هجری بازمی‌گردد که خلفا و مشایخ این طریقت به اطراف پراکنده شدند و از قرن دهم هجری، مرکزیت این طریقت به هندوستان منتقل شد. در مناطق کردنشین‌، طریقت‌های تصوف شیعی (نعمت‌اللهی و خاکساریه) و طریقت قادری سنی‌، مانع جدی نفوذ طریقت نقشبندی به این مناطق بودند تا این که در اوایل قرن سیزدهم هجری (اواخر قرن نوزدهم میلادی)، این طریقت را عارف کُرد‌، مولانا خالد نقشبندی (1193ـ1242ق) در مناطق کردنشین ایران‌، عراق‌، ترکیه و سوریه انتشار داد. وی به تیره میکائیلی‌، از طایفه کرد جاف منتسب است. او در اواخر قرن دوازدهم قمری، در «قره‌داغ» از توابع سلیمانیه عراق متولد شد و نزد علمای کردستان دانش آموخت (گلزاری‌، بی‌‌تا‌، ج1، ص104). او در سفری به حج، با قاصدی از هندوستان به نام محمد رحیم الله برخورد کرد و با طریقت نقشبندی آشنا شد و در بازگشت به وطن‌، تصمیم به رفتن به هند گرفت. مولانا خالد از طریق تهران به خراسان رفت و از آن‌جا از طریق افغانستان راهی هند شد و در بازگشت به کردستان، تبلیغ این طریقت را شروع کرد. اما به‌دلیل قدرت فراوان مشایخ طریقت قادری در کردستان‌، مجبور به اقامت در بغداد گردید و از آن‌جا زیر حمایت والی بغداد‌، خلفایش را به مناطق کردنشین فرستاد (سنندجی‌، 1375، ص65ـ67؛ روحانی‌، 1385‌، ص257؛ احمد‌، 2009‌، ص143؛ Bois, 1966, P.91). بعدها با حمایت حاکمان کرد بابان از او‌، طریقت نقشبندی در میان کردها رواج یافت (میر به سری‌، 2002‌، ص56). وی در سال 1241قمری به دمشق مسافرت نمود و در همان‌جا وفات یافت. (روحانی‌، 1385‌، ص262). استقبال کردها از نشر طریقت نقشبندی، آن‌چنان بود که در سال 1235ق/1820م مولانا خالد نقشبندی 120 هزار مرید داشته و به نوشته یکی از جهان‌گردان اروپایی‌، مردم او را ولی و به چشم یک پیامبر می‌نگریستند و قدرت هرگونه توان مافوق بشری را برای او قائل بودند. (ریچ‌، 1992‌، ص157). او 67 خلیفه در اقصی نقاط داشت که 34 تن از آنان کرد بودند و در سراسر مناطق کردنشین کار تبلیغ طریقت او را بر عهده داشتند (روحانی‌، 1385‌، ص277). از این میان شیوخ تویله و بیاره‌، شیوخ بارزان‌، شیوخ شمزینی و شیوخ بامرنی، از همه مشهورترند. (روحانی‌، 1385‌، ص279؛ العزاوی، 1973‌، ص189؛Bois, 1966, P.91)
 
طریقت‌های شایع در میان کردهای شیعی
دو طریقت خاکساریه (جلالیه) و نعمت‌اللهی نیز در میان کردها رواج داشتند اما برعکس دو طریقت قادری و نقشبندی که در میان کردهای شافعی‌مذهب طرف‌دار پیدا می‌کردند‌، این دو طریقت در میان کردهای شیعه‌مذهب - عمدتاً در نواحی جنوبی کردنشین و درکردستان ایران - رواج می‌یافتند (سنندجی‌، 1375، ص56؛ اکبری‌، 1386‌، ص574). طریقت بکتاشیه نیز در میان کردهای علوی آناتولی نفوذ داشت و تأثیراتی را بر عقاید آیینی آنان گذاشت. در ادامه به طریقت‌های شیعی پرداخته می‌شود:

1. طریقت نعمت اللهی
نعمت‌اللهیه سلسله‌ای از طریقت‌های شیعی است که مؤسس آن صوفی نورالدین‌، نعمت‌الله کرمانی مشهور به شاه‌نعمت‌الله ولی (وفات835ق) از اعقاب امام پنجم شیعیان بود. پدرش میرعبدالله و مادرش از امرای کرد شبانکاره فارس بود. (انصاف‌پور‌، 1379‌، ص104). خانقاه او در ماهان کرمان معروف خاص و عام و زیارتگاه عموم است. وی در میان مردم مقبولیت یافت و رساله‌های صوفیانه بسیاری به او نسبت می‌دهند که مهم‌ترین آن‌ها‌، همان دیوان اشعار اوست. امروزه خانقاه نعمت‌اللهی و انشعابات آن در اکثر بلاد ایران و خارج از ایران فعالیت دارند و در مناطق کردنشین نیز این خانقاه‌ها در میان کردهای شیعه‌مذهب دایرند و پیروانی از کردها‌، سرسپره این سلسله طریقتی هستند (همان‌، ص104؛ سنندجی‌، 1375‌، ص53؛ اکبری‌، 1386‌، ص574). ورود این سلسله به مناطق جنوبی کردنشین با ورود آقامحمدحسن زرگر اصفهانی (وفات 1297ق) به کرمانشاه و اقامت وی در این شهر آغاز شد (سلطانی‌، 1380‌، ص34ـ35). سپس با مساعی و ارشاد حاج آقابزرگ کرمانشاهی (وفات1311ق) که خانقاهی در کرمانشاه ساخت‌، این طریقت،
دارای مکانی برای تبلیغ در مناطق کردنشین شد (همان‌، ص38). بعدها در میان کردهای شیعه‌مذهب کرمانشاه‌، شاخه‌های عبدعلیشاهی‌، ظهورعلیشاهی‌، گنابادی کرمانشاهی و نعمت‌اللهی نقشبندی‌، مروجان و مریدانی شدند که همگی از شاخه‌های طریقت نعمت‌اللهی بودند. (همان، ص70ـ138)
 
2. طریقت خاکساریه (جلالی)
خاکساریه فرقه‌ای از فقراء منسوب به درویشی موسوم به سیدجلال الدین حیدر بودند که به همین علت، به طریقت جلالی نیز معروفند. (سنندجی‌، 1375، ص54). طریقت خاکساریه، تنها سلسله از صوفیانند که از ابتدا شیعه بوده‌اند. بنابراین پیروی از اصول مذهب شیعه را بر خود واجب می‌دانند و قطب سرسلسله طریقت خود را امام دوازدهم شیعیان معرفی می‌کنند. پیروان این طریقت از دنیا بریده و سائل هستند و بیش‌تر به مناقب‌خوانی روزگار می‌گذرانند‌؛ مراسم سخنوری و سردمداری هم غالباً کار آن‌هاست. طریقت خاکساریه در اکثر شهرهای ایران پراکنده‌اند و در مناطق کردنشین نیز در میان کردهای شیعی تکیه و خانقاه دارند. امروزه عارفی روشن‌دل از کردهای کرمانشاه به نام حاج‌میرطاهر نقیب سرسلسله خاکسار جلالی است (سنندجی‌، 1375، ص56). دلیل ورود طریقت خاکساریه به مناطق جنوبی کردنشین؛ یعنی نواحی واقع در استان‌های ایلام و کرمانشاه امروزی‌، به مانند طریقت نعمت‌اللهی‌، تردد مرشدان این طریقت به‌طرف اماکن مقدس عراق بود که به اقامت و تبلیغ کسانی از ایشان در این ناحیه می‌انجامید (سلطانی‌، 1380‌، ص386). طریقت خاکساریه برخلاف نعمت‌اللهی که تنها در سطح شهرها پیروانی داشت‌، در میان کردهای نواحی شهری‌، روستایی و عشایری صاحب خانقاه و مریدانی بود. (همان‌، ص405)
 
3. طریقت بکتاشی
به غیر از این دو طریقت که عمدتاً در میان کردهای شیعی و پیروان یارسان در نواحی جنوبی کردنشین رواج داشتند‌، کردهای علوی آناتولی نیز شدیداً از طریقت بکتاشی متأثرند‌ که دلیلش وجود گرایش‌های بسیار شیعی در این طریقت و آیین علوی است (انصاف‌پور‌، 1379‌، ص104). طریقت بکتاشیه منسوب به حاج بکتاش ولی (سیدمحمد رضوی نیشابوری)‌، از فرقه‌های مهم و تأثیرگذار در تاریخ امپراتوری عثمانی است که زمینه‌های پیدایش آن به قرن هفتم هجری برمی‌گردد. این طریقت که بر اساس نهضت «باباییه» در آسیای صغیر پایه‌گذاری شد‌، توانست از طریق پیوند با سازمان نظامی ینی‌چری‌، نفوذ خود را در پادشاهان عثمانی گسترش دهد و چندین قرن در تحولات سیاسی - مذهبی امپراتوری عثمانی نقش داشته باشد. پیروان این طریقت مانند تمامی طریقت‌های دیگر آناتولی‌، نسبت به شاه درویشان‌، حضرت علی7 ارادت داشتند و به بسیاری از مبانی عقیدتی تشیع کاملاً معتقد بودند؛ اما با الحاق به سپاهیان ینی‌چری و سلطان عثمانی‌، کم کم از این مبانی دور و به اهل‌سنت نزدیک شدند؛ زیرا پادشاهان عثمانی، بیش‌تر به فرقه‌هایی توجه می‌کردند که به مفاهیم اسلام سنتی اهل‌سنت معتقد بودند و علمای رسمی‌، عقاید ایشان را تأیید می‌کردند. (شیردل و رازنهان‌، 1390‌، ص129ـ134)

حمله مغول در قرن هفتم هجری، پیامدهای زیادی داشت که یکی از این پیامدها‌، مهاجرت بسیاری از بزرگان، عالمان و رهبران دینی به آسیای صغیر بود. با مهاجرت دراویش و شیوخ طریقت به آناتولی‌، این منطقه به یکی از کانون‌های اصلی تجمع صوفیان و فرق تصوف تبدیل شد. در چنین وضعیتی، تصوف نه‌تنها در ایران‌، بلکه در قلمرو عثمانی نیز از شکوفایی خاصی برخوردار گشت. متصوفان بزرگى که در جهان اسلام شهرت یافتند‌، در این محیط مى‌زیستند و به شیوه‌های گوناگون‌، به ویژه با آثار منظوم خود‌، به انتشار عقاید طریقت خویش مى‌پرداختند. تأثیر اساسى اقدامات ایشان در حیات اجتماعى آناتولى قرن دهم هجری / چهاردهم میلادی آشکارا دیده مى‌شود. (شیردل و رازنهان‌، 1390‌، ص130). غیر از هجوم مغول و ناامنى ناشى از آن‌، تسامح و تساهل سلاجقه روم دربارة ادیان و مذاهب‌، عامل عمده شیوع و گسترش تصوف در آناتولى به شمار مى‌رفت‌. از این ره‌گذر، عرفا و مشایخ برجسته‌اى چون مولانا جلال‌الدین‌، شمس تبریزى‌، فخرالدین عراقى‌، نجم‌الدین رازى (دایه)‌، اوحدالدین کرمانى و... به آسیاى صغیر مهاجرت کردند و به تبع آن‌، طریقت‌هاى صوفى و عرفانى نیز در آسیاى صغیر به وجود آمد. (گولپینارلی‌، 1375‌، ص60)

از جمله بزرگانی که به آناتولی مهاجرت کرد حاج بکتاش ولی بود که طریقت بکتاشیه با انتساب به وی, در آسیای صغیر شکل گرفت. برخی وی را همان سیداسحاق برزنجی‌، مجدد و مققن آیین یارسان و هم‌چنین یکی از پیشوایان اهل حق (شیردل و رازنهان‌، 1390‌، ص136) و یا از اقطاب چهل‌تنان در آیین اهل حق معرفی کرده‌اند (خواجه‌الدین‌، بی‌تا، ص10) و بدین ترتیب، پیوند محکمی میان بکتاشیه و علویان تندرو زاگرس ایجاد می‌کنند. پس از انتشار طریقت بکتاشی در آناتولی‌، دو نمود از این طریقت را در قلمرو عثمانی می‌توان تمییز داد: قسمتی از طریقت بکتاشی - عموماً در نواحی غربی آناتولی - با پیوند با سپاهیان ینی‌چری و دربار عثمانی‌، رفته‌رفته از گرایش‌های شیعی و غالیانه دور گردیدند و به مبانی اعتقادی اسلام سنتی اهل‌سنت نزدیک شدند. گروه دوم، بکتاشیان نواحی شرق آناتولی بودند که طرف‌داران بسیاری در میان کردهای علوی داشتند و در مناسبات دولت صفوی و عثمانی‌، جانب صفویه را می‌گرفتند (حاجی بکتاش‌، 1381‌، ص5). عقیده به الوهیت حضرت علی در میان این دسته از بکتاشیان جایگاه ویژه‌ای داشت و آن‌ها را به علی‌اللهیان و قزلباشان وابسته به طریقت صفوی نزدیک می‌ساخت. نکته مهم این است که باید بین بکتاشیه رسمی و دولتی مورد حمایت شاهان عثمانی که آن‌ها نیز نسبت به شاه طریقت‌، حضرت علی اظهار ارادت فراوان می‌کردند‌، ولی آشکارا اظهار تشیع نمی‌کردند‌، با بکتاشی‌گری نواحی شرقی آناتولی که در میان علویان‌، پیروان بسیاری داشتند و با حمایت پادشاهان صفوی به سلاح تشیع مجهز شده بودند‌، فرق گذاشت. درواقع گروه اول، بیش‌تر در میان ترک‌های آناتولی و گروه دوم، بیش‌تر در میان کردهای آناتولی طرف‌دار داشتند. (شیردل و رازنهان‌، 1390‌، ص144ـ145).

...ادامه دارد
https://taghribnews.com/vdci35awzt1av52.cbct.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی