//به مناسبت سالگرد ارتحال آیت الله بروجردی، طلایه دار تقریب//(2)
آیت الله بروجردی منادی وحدت و تقریب
آیت الله بروجردی(ره) از سادات طباطبائی بروجردی و با سی واسطه به دومین پیشوای شیعیان امام حسن(ع)میرسد؛ وی یکی از طلایه داران تقریب بود که نقش مهمی در همگرایی بین مسلمانان وتقریب مذاهب اسلامی ایفا کرد.
اشتراک گذاری :
زندگينامه
آيت الله سيد حسين طباطبايى بروجردى، ماه صفر سال 1292 در شهر بروجرد به دنيا آمد. از آغاز كودكى و نوجوانى تحت تدبير و تربيت و مهر و محبت پدر دانشمندش حاج سيد على طباطبايى قرار گرفت و با رهنمودهاى او به مكتبخانه رفت. كتب گلستان سعدى، جامع المقدمات، سيوطى و منطق را همانجا آموخت. سپس وارد مدرسه «نوربخش» در اين شهر شد و در كنار تكميل دروس حوزوى از قبيل: صرف نحو، معانى بيان، منطق، فقه و اصول، به تهذيب نفس و كسب فضايل اخلاقى پرداخت و به رشد و كمال لازم رسيد.(1)
وى از سادات طباطبايى شهر بروجرد به شمار مىآيد و تبارش با سى واسطه درخشان به امام حسن مجتبى عليهالسلام منتهى مىشود. در سلسله تبار پدرى و مادرى آيتالله بروجردى، شخصيتهاى سرشناس دينى به چشم مىخورند كه در چند قرن اخير، همواره مرجعيت و رهبرى جهان تشيع را بر دوش داشتهاند. جد پنجم وى، آيتالله سيد محمد طباطبايى بروجردى از مجتهدان بزرگ نجف وداراى تأليفات بوده است و از طرفى همشيره زاده علامه مجلسى اول شمرده مىشود. فقيه سترگ سيد محمدمهدى طباطبايى معروف به «بحرالعلوم» عموى جد دوم ايشان است كه از فقهاى عظام و از شاگردان برجسته وحيد بهبهانى به شمار مىآيد. برادرِ علامه، آيتالله سيد جواد طباطبايى جد سوم، پسر او، ميرزا على نقى طباطبايى، جد دوم و پسرش حاج ميرزا احمد طباطبايى جد اول آيتالله بروجردى نيز همه از مجتهدان بارز هستند.(1)
از سوى ديگر مىبينيم، سيد محمد طباطبايى، داماد مير ابوطالب پسر ابوالمعالى كبير، داماد ملا صالح مازندرانى است كه او خود داماد مجلسى اوّل (ملا محمدتقى) بوده و در واقع سيد محمد، دختر دختر خالهاش را به همسرى برگزيده است. همچنان كه مير ابوطالب هم دختر ملا عبدالله پسر ديگر مجلسى اوّل و برادر مجلسى دوم (ملا محمدباقر) صاحب كتاب ارزشمند بحارالانوار است. از اين رو، تبار آيتالله بروجردى از سه طريق به علامه مجلسى اوّل منتسب است و نواده دخترى آن فقيه بزرگ بهشمار مىرود. به عبارت ديگر، مجلسى اوّل در سلسله اجداد و مجلسى دوم، دائى آيتالله بروجردى به شمار مىآيند.(2)
اسماعيل ديباج جد بيست و هفتم آيتالله بروجردى در ماجراى قيام محمد نفسالزكيه بر ضد حاكمان بنى عباس سه سال در مدينه و دو سال در زندان معروف به «هاشميه» نزديك كوفه به دستور منصور خليفه عباسى زندانى شد. پسرش ابراهيم طباطباست كه همه سادات طباطبا به اين مرد شريف منسوب هستند. در علت ملقب شدن ابراهيم به طباطبا نوشته اند: «روزى اسماعيل ديباج خواست براى فرزندش لباس بخرد. از ابراهيم پرسيد: آيا پيراهن مىخواهى يا قبا؟ او كه كودك بود و لكنت زبان داشت در جواب گفت: «طبا طبا» و منظورش «قبا قبا» بود.» از آن ايام، واژه طباطبا لقب او شد. طباطبا در زبان نبطى «عرب ناخالص» به معناى خواجه خواجگان هم آمده است.(1)
سيد حسين طباطبائى در سال 1310 ه .ق. در سن هجده سالگى وارد حوزه علميه اصفهان شد و در مدرسه صدر اين شهر سكونت اختيار كرد. در اين ايام، حوزه اصفهان از رونق چشمگيرى برخوردار بود و آيت الله بروجردى از اين فرصت استفاده خوبى نمود و به مدت چهار سال در محضر اساتيد بزرگى مانند: ميرزا ابوالمعالى كلباسى، سيد محمدتقى مدرس، سيد محمدباقر درچهاى، جهانگير خان قشقايى و ملا محمد كاشانى به تكميل اندوختههاى علمى همت گمارد.(2) يك روز كه مثل هميشه سرگرم درس و تحقيق بود، نامهاى از پدر به دستش رسيد كه او را به بروجرد فرا خوانده بود. سيد حسين طباطبايى به ناچار راهى وطن شد. پس از ديدار پدر و بستگان فهميد كه هدف از احضار وى به بروجرد اين است كه مقدمات ازدواج او فراهم شده وقراراست تشكيل خانواده دهد. او نخست از بيم آن كه ازدواج مانع ادامه تحصيل شود، از اين امر امتناع ورزيد اما پس از مشاوره با پدر و اصرار او، با اين امر موافقت كرد. او بعد از چند روز توقف در بروجرد اين بار همراه خانواده دوباره به حوزه اصفهان بازگشت و به مدت پنج سال به تحصيل و تحقيق خود در اين حوزه ادامه داد كه مجموعاً مدت اقامت و تحصيل وى در حوزه اصفهان نه سال طول كشيد.(1) در همين مدت، او به مراتب عالى از اجتهاد دست يافت.(2)
آيت الله بروجردى در سال 1319 ه .ق. نخست جهت ديدار با پدر به وطن بازگشت؛ بعد بنا به سفارش و تأكيد پدر، عازم نجف اشرف شد. در اين حوزه به مدت نه سال از محضر علمى حضرات آيات عظام: آخوند خراسانى و شيخالشريعه اصفهانى، فقه و اصول و رجال آموخت. حضور محققانه او در دروس فقهاى نجف، شور و شوق و تحرك خاصى در آن حوزه ايجاد كرد. به طورى كه استعداد، نبوغ، تيزهوشى، فهم و شعور و سرعت انتقال وى همه را به شگفتى و حيرت واداشت و آوازه علمى آقا حسين بروجردى در اغلب محافل حوزه آن روز پيچيد؛ تا جايى كه وى مورد عنايت و توجه استادش آخوند خراسانى قرار گرفت.(3) او در كنار بهره علمى از محضر بزرگان نجف، خود كرسى تدريس بپا داشت و كتاب «فصول» را به جمعى از فضلاى آن حوزه تدريس كرد. البته اين آغاز استادى وى نبود بلكه پيش از آن نيز طى يك دهه اقامت در حوزه اصفهان به طور مرتب كتب شرح لمعه، قوانين و فصول را تدريس كرده بود. تدريس فصول آيتالله بروجردى در نجف از تحقيق و امتيازات بارزى برخوردار بود. او خود نقل كرده است كه «در تدريس فصول سعى داشتم همه اشكالات ايشان را به صاحب «قوانين الاصول» جواب گويم.»(1)
اين فقيه بزرگ پس از نه سال اقامت در نجف و كسب درجه اجتهاد از دو استاد خويش، در سال 1328 ه .ق. به خاطر ديدار والدين و صله ارحام، عازم شهر بروجرد شد و در ميان استقبال كم نظير علما، فضلا و ساير مردم، وارد اين شهر گرديد. هنوز شش ماه از ورود او به وطن نگذشته بود كه پدر دانشمندش حاج سيد على طباطبايى چشم از جهان فروبست. او اگر چه در نجف به استادش قول بازگشت به حوزه نجف داده بود تا در شكوفايى و بالندگى آن مركز علمى نقش تاريخى ايفا كند، چنان كه بعداً استادش آخوند خراسانى طى مكاتباتى اين موضوع را دنبال مىكرد، اما درگذشت پدر سرنوشت او را تغيير داد و او در وطن ماندگار شد. چندى بعد در سال 1329 ه .ق. داغ رحلت مرحوم آخوند خراسانى اندوه قبلى وى را مضاعف كرد و او پدر دوم خويش را هم ازدست داد؛ چنان كه بارها به دوستان گفته بود «مرگ دو پدر به دنبال هم مرا به ستوه آورد و سخت منقلب كرد.»(1)
مدت اقامت آيت الله حاج آقا حسين طباطبايى در اين مرحله در شهر بروجرد، حدود سى سال به طول انجاميد. او در تمام اين مدت به طور مستمر مشغول تحصيل، تأليف و تدريس فقه و اصول و تعليم شخصيتهاى بارز حوزوى شد. اغلب آثار مكتوب، ابتكارات علمى ايشان در فقه، اصول و حديث و رجال كه در بخش تأليفات به آن اشاره خواهد شد، حاصل اين دوره از اقامت وى در بروجرد است. محل تدريس وى در اين شهر مسجد سيد جواد، مدرسه نوربخش و اغلب منزل خويش بود و در مجلس درس وى شاگردان فاضل بسيارى تربيت شدند.(2) در اينجا به اسامى چند تن از آنان اشاره مىشود:
حضرات آيات و حجج اسلام:
1. شيخ محمدابراهيم مدرسى
2. شيخ حسن كمرهاى خاتمى بروجردى
3. شيخ محمدرضا خاتمى بروجردى
4. شيخ على تألهى خرم آبادى
5. سيد اسماعيل گلپايگانى بروجردى
6. سيد ابوالمجد طباطبايى
7. شيخ اسماعيل عقدايى بروجردى
8. شيخ محمود جبرئيلى
9. ميرزا محمود رازينى
10. شيخ فخرالدين محسنى جناتى
11. سيد محسن شريعتمدارى
12. سيد ابوالحسن قدغونى
13. سيد ابوالفضل مجاهدى
14. ميرزا ابوالقاسم محقق رازانى
15. شيخ آقا حسين بروجردى
16. شيخ علىاصغر غفورى
17. ميرزا علىمحمد مروج
18. سيد فخرالدين طباطبايى
19. شيخ محمدعلى حجتى
20. شيخ بهاءالدين حجتى
21. شيخ حسن امام جمعه
22. سيد جلالالدين علوى طباطبايى(1)
وجود پربركت اين عالم تلاشگر، تشنگان علم و معرفت را از شهرهايى چون: قم، كاشان، اصفهان و خوزستان به سوى شهر بروجرد كشانده بود و مىرفت تا اين شهر را مركز علم و دانش قرار دهد.
به علاوه، آيت الله بروجردى در اين شهر و شهرهاى اطراف، مرجع دينى و اجتماعى مردم بود. ظهر و عصر در مسجد «ناسكالدين» و هنگام مغرب و عشا در مسجد «حاج آقا مهدى» به اقامه جماعت مىپرداخت و در اواخر نيز مدتى اين فريضه الهى را در مسجد شاه اقامه مىكرد. هر سال ماه مبارك رمضان به منبر مىرفت و با بيانات شيواى خويش مردم را به دين و ايمان و پاكى دعوت مىنمود.(1) او در سال 1344 ه .ق. از راه عتبات عاليات به زيارت خانه خدا مشرف شد. سال 1345 ه .ق. آن شهر را به قصد كاظمين و سامرا ترك كرد و پس از زيارت حرم امامان معصوم عليهمالسلام در آن دو شهر از راه بصره وارد ايران شد. اين ايام مصادف با مبارزات حاج آقا نورالله و آقا نجفى از علماى اصفهان بر ضد حاكمان مستبدّ وقت بود و آيت الله بروجردى هم در اين ارتباط قبل از آن كه به وطن برسد، در ميان راه قصرشيرين دستگير و به تهران احضار شد و مورد بازجويى قرار گرفت كه منجر به اقامت صد روزه ايشان در تهران گرديد. وى بعد از رفع محدوديت، به قصد زيارت حرم امام رضا عليهالسلام عازم مشهد شد و پس از سيزده ماه اقامت در جوار امام هشتم، به قم آمد. مدتى هم در كنار بارگاه حضرت معصومه عليهاالسلام ميهمان بود و در نهايت به وطن خود بازگشت و با استقبال پرشور مردم بروجرد وارد اين شهر شد و تا سال 1363 ه .ق. در آن جا حضورى نافذ پيدا كرد.(2) او در اين مدت علاوه بر فعاليتهاى معمول حوزوى، آثار عمرانى و آبادانى بسيارى از قبيل تأسيس و بازسازى مساجد، مدارس، وحسينيهها از خود به يادگار گذاشت.(3)
آيت الله بروجردى سال 1364 ه .ق. به علت معالجه بيمارى از بروجرد به تهران آمد و در بيمارستان فيروزآبادى در دو مرحله مورد عمل جراحى قرار گرفت. سيل علماى اعلام از قم، تهران وجاهاى ديگر به عيادت ايشان شتافتند. در اين هنگام چند نفر از فقهاى سرشناس حوزه علميه قم كه در رأس آن، حاج آقا روح الله خمينى قرار داشت، از اين فرصت بهره گرفتند و از آيت الله بروجردى جهت اقامت در قم و قبول مرجعيت جهان تشيع و رهبرى و مديريت حوزه علميه قم دعوت به عمل آوردند.(1)
اين موضوع پس از اصرار آقايان، بالاخره مورد قبول واقع شد و آيت الله بروجردى عصر پنج شنبه 26 / صفر / 1364 در ميان استقبال بى نظير مراجع، علما و ساير مردم قم وارد اين شهر مقدس شد. وى پس از استقرار كامل، شروع به تدريس فقه و اصول كرد. اين درس قبل از ظهر در مسجد عشقعلى و بعد از ظهر در مدرسه فيضيه و گاهى هم در مسجد بالاسر حرم مطهّر برگزار مىشد. اغلب فضلا و مدرسين سرشناس از جمله حاج آقا روحالله خمينى و سيد محمّد محقق داماد و حاج آقا مرتضى حائرى در اين دروس حضور پر نشاط داشتند.(2) از طرفى آيت الله سيد صدرالدين صدر كه خود از مراجع تقليد بود و در صحن بزرگ حرم اقامه جماعت مىكرد، جايگاه نماز خود را به آيت الله بروجردى واگذار كرد و به احترام او برنامه جماعت خود را تعطيل نمود. مرحوم آيت الله سيد محمّد حجت يكى ديگر از مراجع وقت، هم پايگاه تدريس خويش را در اختيار ايشان قرار داد. مرحوم آيت الله سيد محمدتقى خوانسارى هم كه در واقع جزو شاگرادن نجف ايشان محسوب مىشد به عنوان احترام در درس ايشان شركت جست. همه اين امور روز به روز بر تقويت بنيه رهبرى و مرجعيت آيت الله بروجردى افزود.(1)
از سوى ديگر، حدود يك سال بعد در ذىالحجة 1365 آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى از مراجع بزرگ تقليد در نجف رحلت كرد. علماى نجف و مقلدين ايشان و به دنبال آن شيعيان سرتاسر جهان به آيت الله بروجردى روى آوردند و در مدت اندكى «مرجعيت على الاطلاق» ايشان به مرحله ظهور رسيد.
پيش از ورود آيت الله بروجردى به قم، حوزه علميه به سرپرستى حضرات آيات عظام: صدر، حجت و خوانسارى اداره مىشد و چون دستگاه و تشكيلات مديريتى در وجود اين سه شخصيت بزرگ تقسيم و تفكيك شده بود، استحكام، قاطعيت و صلابت لازم را نمىتوانست داشته باشد؛ بلكه بعضى وقتها به خاطر درگيرىهاى اطرافيان، منشأ تشتت، ضعف، و اختلاف مىگرديد، مشكلات بسيارى به بار مىآورد و فرصت به دست دشمن و دستگاه حاكمه مىداد.
با مديريت واحد و رهبرى قاطع آيت الله بروجردى كه تا سال 1280 ه .ق. حدود شانزده سال ادامه يافت، تحولات عظيمى از نظر سياسى، اجتماعى، همچنين در بعد تأليف، تصنيف و ترجمه، چاپ كتب فقهى وغيره و همين طور در ساختار مديريتى حوزههاى علميه و سازماندهى آن پديد آمد. از همه مهمتر، يك نوع وحدت و انسجام چشمگيرى در ميان حوزه، روحانيت و اقشار مختلف مردم به وجود آورد كه شرح و تفصيل آن در اين مختصر نمىگنجد.
آيت اللّه بروجردى در مدت اقامت در قم، حوزه درسىِ پرشكوه و عميقى تشكيل داد كه شاگردان فاضل و انديشمند بسيارى در آن پرورش يافتند. در اينجا به تعداد اندكى از اين شاگردان كه هر كدام از شخصيتهاى برجسته حوزوى و برخى جزء مراجع عظام به شمار مىآيند، اشاره مىشود. حضرات آيات وحجج:
1. امام خمينى قدس سره
2. عبدالرحيم ربّانى شيرازى
3. شيخ علىپناه اشتهاردى
4. على صافى گلپايگانى
5. لطفاللّه صافى گلپايگانى
6. حسينعلى منتظرى
7. محمد فاضل لنكرانى
8. حسين نورى
9. ناصر مكارم شيرازى
10. اسماعيل مغزى ملايرى
11. محسنى ملايرى
12. شيخ مجتبى عراقى
13. محمد واعظزاده خراسانى
14. جعفر سبحانى
15. سيد حسين بدلا
16. سيد جعفر احمدى
17. سيد مرتضى برقعى
18. شيخ حسين كرمانى
19. احمدعلى احمدى شاهرودى
20. شيخ محسن حرمپناهى
21. ابراهيم امينى
22. محمدتقى ستوده
23. سيد محمدحسين درچهاى
24. عبدالرحيم بروجردى
25. شيخ على ثابتى همدانى
26. محمدباقر ابطحى اصفهانى
27. محمدعلى ابطحى اصفهانى
28. شيخ حسن نايينى
29. شيخ جواد خندقآبادى تهرانى (1)
فصل دوم
اسلوب و انديشهها
آيت الله بروجردى به اغلب علوم و فنون معمول در حوزه اشراف كامل داشت و در بسيارى از آن، صاحب نظر و داراى مبانى خاصى بود. شهيد مرتضى مطهرى در اينباره مىنويسد:
... آقاى بروجردى كه ما پاى درسش رفتيم و ديديم كه آن طور در مسائل فقهى و اصولى اظهار نظر مىكند... فقيه درجه اول زمان خود بود... در فقه و اصول، مرد فوقالعاده متبحر و صاحب نظرى بود و بر تفاسير قرآن هم مسلط بود و بيش از نصف قرآن را حفظ بود. ادبيات عربش فوقالعاده خوب بود. انسان باور نمىكرد كه يك مرد فقيه به ادبيات فارسى اين چنين مسلط باشد. گاه مىشد كه به يك مناسبتى شعرى از مولوى يا حافظ مىخواند كه انسان مىفهميد او تا بر اينها مسلط نباشد نمىتواند اينها را به يك مناسبتى در جاى خود بخواند. در اطلاعات تاريخى هم خوب بود... .(1)
او از ابتداى طلبگى، به هر علم و رشتهاى كه وارد مىشد به متن درسى بسنده نمىكرد بلكه به طور تحقيقى و گسترده موضوع را پيگيرى مىنمود و در آن به حد اجتهاد مىرسيد. ايشان خود مىفرمود: «من حتى مسائل علم نحو و مطالب معانى و بيان را به طور اجتهادى خواندم و بررسى كردم. سعى كردم در هر مسأله از هر علمى كه مىخوانم، صاحب نظر باشم...»(1)
آيت اللّه حاج شيخ على صافى گلپايگانى درباره شخصيت علمى ايشان مىگويد:
ايشان از نظر علمى فرد جامعى بودند. در فقه، اصول، تفسير، رجال، تاريخ، فلسفه وغيره صاحب نظر بودند. تسلط ايشان بر اقوال فقهاى عامّه فوقالعاده بود. به همين خاطر هم استنباطهاى خوبى داشتند. در فلسفه، از شاگردان ممتاز جهانگير خان در اصفهان بودند و تبحر كامل داشتند. گفته مىشد در فلسفه بعد از مرحوم سبزوارى تا آن زمان، كسى مانند مرحوم كمپانى و آيت الله بروجردى نيامده است. شعرهاى منظومه را به خوبى حفظ داشتند و در رجال، اجتهاد مىكردند و تنها به نقل ديگران اكتفا نمىنمودند. در اصول صاحب مبنا بودند. در مسائلى مانند ترتب، مبانى جديد داشتند و مسائل اصول فقه را ريشهيابى مىكردند.(2)
آيت الله بروجردى به مسائل هيئت و رياضيات نيز به خوبى آشنا بود. با اين كه اين دو علم را در جوانى آموخته بود اما تا اواخر عمر شريفش به ابحاث آن حضور ذهن كامل داشت. روزى كه آقاى سرتيپ حسنعلى رزم آرا مخترع «قبله نماى رزم آرا» جهت ارائهى گزارش از اختراع خود به حضور آيت الله بروجردى مىرسد، ايشان سؤالاتى از وى مىپرسند و توضيحاتى پيرامون قبله نما از وى مىخواهند كه از تسلط كافى ايشان به علم هيئت و رياضى حكايت مىكند و آقاى رزم آرا را بشدت تحت تأثير قرار مىدهد.(1)
نوآورى در استنباط احكام
الف: نوآورى در فقه
روش اجتهادى آيت الله بروجردى تحوّل عجيبى در طريق استنباط احكام در حوزههاى علميه قم و نجف به وجود آورد. بيشتر فقهاى عظام در استنباط، به مراجعه به كتاب احاديث در كتب مذكور اكتفا مىنمودند. همچنين سير اقوال در مسأله به ويژه اقوال قدما، چنان مورد توجه و تتبع قرار نمىگرفت. اما آيت الله بروجردى وقتى گام به عرصه فقاهت گذاشت، به طور دقيق و ظريف سير اقوال قدما و متأخرين را مورد دقت و بررسى قرار داد. موضوع مراجعه به كتب قدما و تحقيق در آن را به عنوان يك اصل، مطرح و احيا كرد. در اين راستا، متون خطى و قديمى فقهى از قبيل جوامع الفقهيه و مفتاح الكرامة را كه به ورطه فراموشى سپرده شده بود در محافل حوزوى وارد و عنوان كرد و اقدام به چاپ و نشر آنها نمود.(1)
وى در استنباط هر فرع فقهى، اگر به حديثى برخورد مىكرد به زمان صدور آن مراجعه مىنمود؛ بهخصوص از نظر وجود فقهاى اهل سنت و آراء آنان در مدينه و نيز در شهرهايى كه سؤال كنندگان از امام در آن ديار سكونت داشتهاند و يا در تماس بودهاند و هم از نظر برداشتى كه خود اصحاب و سؤال كنندگان از آن فرع فقهى داشتهاند و همان برداشت سبب سؤال از امام شده است. آيت الله بروجردى با توجه به عنايتى كه به اقوال و كتب قدما داشت و از طرفى هم چون ايشان به نكات ريز و درشت تاريخى مسلط بود، لذا همه اين موارد را كه قبلاص سابقه نداشت، كه قبلاً سابقه نداشت، در بحثهاى خود به دقت دنبال مىكرد.(2)
ب: شيوه اصولى
آيت الله بروجردى اشراف كم نظيرى بر مسائل علم اصول داشت و به آن اهتمام مىورزيد و بسيارى از مسائل آن را با دقت بررسى و موشكافى كرده بود. وى در مفهوم «اجماع» مبناى خاصى اختيار كرده بود. در بحث «انسداد» بر خلاف فقهاى مشهور كه آن را دليل بر حجيّت مطلق ظن مىدانند، وى با بيان خاص آن را دليل بر حجيت خبر واحد مىدانست؛ واين بحث كه موضوع علم اصول «حجت» است از ابتكارات ايشان به شمار مىآيد. با همه اين تسلط و تبحرى كه ايشان به مسائل علم اصول داشت در مقام استنباط، بيشتر به احاديث و ابحاث فقهى عنايت مىكرد و خيلى كم به اصول عمليّه تمسك مىجست.(1)
به طور كلى امتيازات استنباطى آيتالله بروجردى را مىتوان در موارد زير خلاصه كرد:
1. جمع بندى روايات باب و حذف زوايد آن.
2. توجه عميق به سير تاريخى موضوع و ريشه يابى آن.
3. اهتمام به اقوال قدما كه از آن به عنوان «اصول متعلقات» تعبير مىآورد.
4. توجه به مدارك اين اقوال و بررسى در آن.(2)
ج: ابتكار در علم رجال
يكى از رشتههاى علوم اسلامى در حوزههاى علميه كه از اركان مهم استنباط تلقى مىشود «علم رجال» است. اين رشته در جهت شناسايى راويان احاديث از نظر وثاقت و عدم اعتماد به آنان مورد بحث قرار مىگيرد و از اين رو، بسيار ارزشمند و مورد اهتمام مىباشد. در اين رشته تا كنون كتابهاى بسيارى نگارش يافته و هر كدام از صاحب نظران در اين علم داراى مبانى خاص خود هستند. آيتالله بروجردى در اين رشته نيز ذوق و نبوغ عجيبى داشت و سرآمد بود. يكى ديگر از شاگردان ايشان در اينباره مىگويد: «... آيتالله بروجردى (اعلىالله مقامه) به اندازهاى محيط به تراجم راويان احاديث بود كه گوئى اينان را بزرگ كرده است. از هركدام كه نام برده مىشد، مىدانست متولد شده كجاست، در كجا زندگى كرده، از كبار كدام طبقه و از صغار كدام طبقه است، چند امام را درك كرده و چه تأليف كرده است. خلاصه به قول بعضى از آقايان «يعدّ الرجال بأنامله» با انگشتانش رجال را مىشمرد..»(1)
وى در اثر اين اشراف و تبحر توانست در اين رشته، ابتكار و نوآورى بديعى از خود به يادگار گذارد. او در يك اقدام كم نظير، سندهاى روايات آن دسته از كتب حديثى كه در استنباط احكام مورد استناد قرار مىگيرد را از متن، جدا كرد و مورد دقت و بازبينى تخصصى قرار داد. متأسفانه، توضيح پيرامون جزئيات آن از حوصله اين نوشتار خارج است. اين تلاش بديع، فوائد و ثمرات بسيار ارزشمندى را در اختيار
محافل تحقيقاتى، پژوهشگران و رجال شناسان گذاشت كه اجمال آن را مىتوان به ترتيب زير عنوان كرد:
1. شناسايى شخصيت راويان
2. شناسايى آمار روايت راويان
3. روشن شدن موارد حذفى راويان در سلسله سند احاديث
4. آشكار شدن موارد مشترك
5. تمييز موارد تحريف و تصحيف
6. طبقه بندى راويان
اين موضوع اخير پيامدهاى بسيار مفيد اين تلاش تاريخى است و ثمرات زيادى بر آن مترتب مىباشد. وى از محدثان صدر اسلام، دوره ائمه و ايام غيبت صغرى و كبرى آغاز كرده و همه راويان را در يك چهار چوب و ساختار نوينى گنجانده و طبقات هر دوره را معين كرده و اين طبقهبندى را به دوره معاصر رسانده است؛ بهطورى كه خود ايشان در اين ردهبندى، در طبقه سى و ششم قرار دارد.(1)
آثار و تأليفات
آيت الله بروجردى همانطور كه توانست قدرت تدريس، تحقيق، نبوغ و نوآورى خودرا بهكارگيرد، در عين حال توانست ابتكارات ارزنده خويش را با قلم و تأليف به ثبت برساند و ارمغان گرانسنگى را براى نسلهاى بعد از خود به يادگار گذارد. او نگارش را قبل از سى سالگى با حاشيه بر كفايةالاصول استادش آخوند خراسانى شروع نمود و بعد از آن هرگز قلم بر زمين ننهاد و همچنان به ثبت آثار ماندگار خويش همت گمارد. وى خود گفت «زياد چيز نوشتهام؛ بعضى تمام شده، قسمتى ناتمام مانده و بعضى هم بر اثر نقل و انتقال از بروجرد به قم مفقود شده است.»(1)
آيت الله بروجردى علاوه بر اين كه خود اهل قلم و نگارش بود، شاگردان و دوستانش را هم به تأليف و نگارش تشويق مىكرد و مىفرمود«... بسيار خوشوقتم كه فضلاى حوزه زحمت مىكشند در علوم دين بحث و بررسى مىكنند و آثار خوبى از خود به يادگار مىگذارند... چيزى بنويسيد كه همه طبقات استفاده كنند و اهل فن نيز خورده نگيرند.»(2)
در اين بخش به معرفى آثار ارزشمند اين فقيه بزرگ به صورت موضوعى بسنده مىشود:
الف: آثار حديثى
1. الاحاديث المقلوبة و جواباتها
2. جامع الاحاديث شيعه
اين مجموعه گرانسنگ حديثى در جهت تكميل كتاب «وسائلالشيعه» و رفع نواقص آن از قبيل: تقطيع احاديث،تكرار اسناد، تكثير ابواب و عناوين، زيادى حجم وغيره به ابتكار آيت الله بروجردى نوشته شده است و فوائد بسيار ارزشمندى از نظر سهولت دسترسى به احاديث و استنباط از آن دارا مىباشد. كار تحقيقاتى اين كتاب به كمك جمعى از شاگردان و با اشراف و نظارت كامل معظم له در سال 1370ه.ق. آغاز شد و به مدت ده سال به طول انجاميد. تا كنون شانزده جلد از آن به چاپ رسيده است. در اين مجموعه نفيس همه نظرات و ابتكارات آيتالله بروجردى آورده شده است؛ به جز روايات اهل تسنن كه در ذيل هر باب و موضوع بايستى گنجانده مىشد. در عين حال، معظمله اين مجموعه را از ثمرات زندگى خويش قلمداد مىكرد.
3. حاشية على وسائل الشيعه
ب: آثار فقهى
1. حاشية على نهاية الشيخ الطوسى
2. حاشية على مبسوط الشيخ الطوسى
3. حاشية على خلاف الشيخ الطوسى
4. حاشية على عروة الوثقى
5. الفقه الاستدلالى
6. رسالة فى المواسعة و المضايقة
7. رسالة فى منجزات المريض
8. تقريرات بحث صلاة الجمعة و صلاة المسافر (البدرالظاهر) حسينعلى منتظرى
9. تقريرات بحث الخمس (زبدةالمقال) سيد عباس ابوترابى
10. تقريرات بحث الصلاة (نهايةالتقرير) فاضل لنكرانى
ج: آثار اصولى
1. حاشية على كفاية الاصول
2. الحاشية على كفاية الاصول (تقريرات درس) شيخ بهاءالدين حجتى بروجردى
مجموعه «ترتيب الاسانيد» يا «تجريد الاسانيد» و يا «طبقات الرجال» همان طور كه قبلاً اشاره شد، يكى از نوآورىها و آثار ارزشمند آيتالله بروجردى در علم رجال به شمار مىآيد. معظمله در اين مجموعه با ذوق و ظرافت ويژه، سندهاى احاديث كتب: كافى، استبصار، تهذيب، امالى، خصال، عللالشرايع، ثواب الاعمال شيخ صدوق وغيره را از متون اصلى جدا كرده و همه را مورد تحقيق و بررسى مجدد قرار داده است. وى با ملاحظه اين اسناد، شاگردان و اساتيد هر يك از راويان را مشخص نموده و به عبارت ديگر، روايان احاديث را بدين ترتيب طبقهبندى كرده است. به عنوان نمونه، اصحاب پيامبر را در طبقه اول و شاگردان آنها را در طبقه دوم و همينطور تا زمان معاصر، طبقات همه راويان و محدثان را آشكار ساخته است؛ چنانكه خود معظمله در طبقه سى و ششم قرار دارد. براى اين طبقهبندى فوائد زيادى مترتب است كه توضيح آن در بخش «ابتكار در علم رجال» گذشت.
38. حاشية على رجال النجاشى
39. حاشية على عمدة الطالب
40. حاشية على منهج المقال
41. مستدرك فهرست منتخبالدين
42. الفهرستين (طوسى و نجاشى)
43. رسالة فهرست منتخبالدين
44. حاشية على رجال الشيخ الطوسى
45. رسالة فى ترجمة بعض اعاظم اسرته و اجداده
46. بيوت الشيعة
ه: آثار متفرقه
47. رسالههاى علميه
48. توضيح المسائل
49. حاشية على مجمع المسائل
50. الحاشية على وسيلة النجاة
51. انيس المقلدين
52. حاشية على منتخب الرسائل
53. صراط النجاة
54. مناسك حج
55. توضيح المناسك
56. مجمع الفروع
57. حاشية على تبصرة المتعلمين
58. الآثار المنظومة
59. رسالة فى المنطق
60. تعليقة على الاسفار لملا صدرا الشيرازى
61. حاشية على منهج الرشاد
62. المهدى فى كتب اهل السنة(1)
فصل سوم
ويژگىهاى اخلاقى
پر واضح است انسانهايى كه به مقامات عالى مذهبى از جمله رهبرى و مرجعيت جهان تشيع رسيدند، علاوه بر امتيازات علمى و ظاهرى، قبل از آن در طول زندگى شخصى با خودسازى، مبارزه با نفس و جهاد اكبر، نخست فضائل اخلاقى را در وجود خويش عينيت بخشيدند، آنگاه مصداق بارز «لاينال عهدى الظالمين»(1) و «الله اعلم حيث يجعل رسالته»(2) گشتند؛ بعد شايسته رهبرى و تصدى هدايت جامعه و مردم شدند. به يقين آيتالله بروجردى يكى از جامعترين اين شخصيتهاست. او در وجود خود بذر فضائل اخلاقى را افشاند و روح خويش را به درختى پربار تبديل نمود. زهد، تقوا، ادب، دورى از تظاهر، ترس از خدا، بىاعتنايى به امور دنيوى، سخاوت، سعه صدر، تلاش، پشتكار، نظم و انضباط، پاكى و صداقت، قاطعيت و صلابت و تواضع، از جمله ويژگىهاى اين مرجع بزرگ بود كه از گوهر وجود او همانند چشمه جوشان سرازير شد و تشنگان فضائل انسانى را سيراب ساخت. در اينجا بر قطرههايى از آن باران فضيلت مرور مىكنيم.
او در طول زندگى چه هنگام اقامت در نجف و چه در بروجرد و قم در امور فردى، اجتماعى و سياسى، توكل عجيبى نسبت به مبدأ هستى داشت. به همين سبب هيچ گاه قدرت اجتماعى افراد و تهديد مقامات دولتى، وى را از انجام وظيفهاش باز نمىداشت وبه هرچه كه وظيفه الهى تشخيص مىداد، عمل مىكرد؛ او خود چنين اظهار مىداشت «... من هميشه توكلم به خداوند عالم بوده است و هيچگاه اميد مساعدت از غير او نداشتهام و هرگز نيز، از غير او مطلبى نخواستهام و از غير او واهمهاى نداشتهام.»(1)
يكى ديگر از ويژگىهاى بارز ايشان اين بود كه به كتاب آسمانى خيلى زياد احترام مىگذاشت. هنگامى كه در مجلسى قرآن تلاوت مىشد بىاختيار وضعش تغيير مىيافت. در وقت مطالعه كتب، چون به بخشى مىرسيد كه نويسنده در آن به آيهاى استناد كرده بود، فورى لحن مطالعهاش عوض مىشد؛ انگار كه در عالم ديگرى است. يك روز پادشاه عربستان سعودى به ايران آمده و در ضمن، هدايايى براى آيت الله بروجردى فرستاده بود. ايشان همه را برگرداند و فقط قرآن و مقدارى از پرده كعبه را نگه داشت. به علاوه، پادشاه از آيت الله درخواست ملاقات در شهر قم كرده بود، اما معظمله به دليلى كه بعد بدان اشاره خواهد شد، اين پيشنهاد را رد كرد.
هيأتى از طرف پادشاه به قم آمده و به حضور آيت الله مشرف شده بود تا قرآن را تقديم ايشان كند. آيت الله بروجردى هنگام دريافت قرآن با كهولت سنى كه داشتند، با زحمت از جاى خود بلند شدند و ايستادند و با احترام و تجليل خاصى قرآن را تحويل گرفتند، بعد نشستند و قبل از اين كه با اعضاى هيأت صحبت كنند، قرآن را گشودند و با صداى بلند چند آيهاى از آن را تلاوت كردند؛ گويى كه در مجلس هيچ كسى به جز قرآن حضور ندارد. سپس آن را بستند و در جاى مناسبى گذاشتند. آنگاه با اعضاى هيأت به خوشآمد گويى و تعارف و گفتگو پرداختند.(1)
ايشان نسبت به ساير كتب حديثى و فقهى و غيره نيز اين چنين بودند. در حضور وى گاهى اتفاق مىافتاد كه مراجعين طورى مىنشستند كه رو به ايشان و پشت به كتب قرار مىگرفتند. در اين هنگام، ايشان خيلى نگران و ناراحت مىشدند، به تكاپو مىافتادند و به يك نحوى آنان را از اين موضوع آگاه مىكردند و جاى آنها را تغيير مىدادند و مىگفتند« آقا پشت سر شما «بسم الله الرحمن الرحيم» و كتب روايات، اخبار و فقه است.»(2)
آيت الله بروجردى به حق شيفته و شيداى ائمه اطهار و اهل بيت عليهمالسلام بود. معروف است وقتى در بروجرد اقامت داشت، بهچشم درد شديدى مبتلا مىشود؛ به طورى كه شركت در مجلس روضه امام حسين عليهالسلام برايش مشكل مىگردد. ولى با اين حال، به مجلس مىرود تا اين شيفتگى و شيدايى را به اثبات برساند؛ و البته در آن مجلس شفا مىيابد. ايشان خود اين چنين به شرح جريان مىپردازد:
در ايامى كه در بروجرد بودم به چشم درد بسيار شديدى مبتلا شدم. اين ناراحتى مقارن با روضه ايام عاشورا در منزل ما بود. روز عاشورا اين ناراحتى به حدى شدت گرفت كه تصميم گرفتم در مجلس شركت نكنم؛ ولى باز منصرف شدم و دريغم آمد كه روز عاشورا و لو به عنوان استشفاء در مجلس روضه حاضر نشوم. (شركت كردم) وقتى دستهها به منزل ما آمدند، من از روى پاى يكى از آنان، مقدارى گل برداشتم و به ديدگان بيمار خود ماليدم. به فاصله كوتاهى، اين ناراحتى رفع شد و من پس از آن به هيچ كسالت چشمى مبتلا نشدم و حتى محتاج عينك نيز نگرديدم...(1)
يك وقت عدهاى از مردم كه به زيارت ايشان به منزل آمده بودند، شخصى از ميان آنها بلند شد و با صداى بلند گفت «براى سلامتى امام زمان عليه السلام و آيت الله بروجردى صلوات». ايشان خيلى ناراحت شدند و گفتند «اين شخص را از اينجا بيرون كنيد! چرا اسم مرا در كنار نام مبارك امام زمان عليه السلام قرار مىدهد؟»(2)
منظورش اين بود كه مقام و منزلت ائمه اطهار عليهم السلام خيلى والاتر از اين است كه نام مباركشان در كنار اسم ديگران رديف شود؛ اگر چه آن فرد خود او باشد. آيت الله بروجردى حتى نسبت به ساحت حضرت معصومه عليهاالسلام نيز مقام و منزلت عظيمى قائل بود و اجازه نمىداد نسبت به كريمه اهل بيت كم لطفى شود. وى آن سلاله پاك پيامبر را مافوق انسانهاى مادّى مىپنداشت. به همين سبب در آن سالى كه پادشاه عربستان به تهران آمده بود ضمن ارسال هدايايى، از ايشان درخواست ملاقات كرده بود. آيت الله بروجردى اين پيشنهاد را نپذيرفتند و در جواب اطرافيان گفتند «اين شخص اگر به قم بيايد و به زيارت حضرت معصومه عليهاالسلام نرود، توهين به آن حضرت خواهد شد و من چنين امرى را به هيچ وجه تحمل نمىكنم.»(1)
او با اين كه مبالغ هنگفتى از وجوه شرعى در اختيار داشت و شهريه طلاب و فضلاى نجف و قم را پرداخت مىكرد اما زندگى شخصى او بسيار ساده و زاهدانه بود. از وجوه شرعى مصرف نمىكرد و هزينه زندگى خود را از درآمد ملك اندكى كه در بروجرد داشت، تأمين مىنمود و نان مصرفى خانواده را از گندم و آرد محصول همان زمين تهيه مىكرد. يكى از نزديكان ايشان در اينباره نقل مىكند:
روزى آيت الله بروجردى از كيفيت پخت نانواى محل ناراحت و گلهمند بود؛ فرمود: اين نانى كه براى ما مىپزند كيفيتش خوب نيست. گلايه ايشان را به نانوا رساندم؛ او گفت: آردى كه ايشان در اختيار ما مىگذارد، مرغوب نيست و نان آن بهتر از اين در نمىآيد. اگر آقا نان خوب مىخواهند، من مىتوانم آرد خوب تهيه كنم و از آن براى ايشان نان مرغوب بپزم. به خدمت آيت الله آمدم و حرفهاى نانوا را عنوان كردم. ايشان وقتى از واقعيت آگاه شدند فرمودند: اين آرد مال ملك شخصى خودم است و حاضر نيستم آن را تعويض كنم لذا به همان بسنده مىكنم...(1)
در عين حال اگر طلبه فاضلى به خدمت ايشان مىآمد و اظهار مىداشت «يك دوره كتاب نياز دارم»، فورى مبلغ آن را هر چقدر بود، پرداخت مىكرد اما وقتى براى خود مىخواست كتاب بخرد، چانه مىزد تا به قيمت ارزانتر بخرد. چون از درآمد شخصى مصرف مىكرد و آن هم محدود بود و كفايت نمىكرد.(2)
در يك سال كه قحطى و گرانى شهر بروجرد و حومه را فراگرفته است، آيتالله از اقامه نماز جماعت در مسجد سلطانى بروجرد باز مىگردد. زنى با يك بچه شيرخوار و چند كودك نوجوان در مقابل او ظاهر مىشود. در حالى كه اشك از چشمانش جارى است، از وضع گرانى موجود و ناتوانى مالى خود مىنالد و چون يك نان با كيفيت خيلى بد را به قيمت گزاف به وى فروختهاند و قابل خوردن نيست، از محضر ايشان چاره مىطلبد. آيت الله بروجردى در حالى كه اشك در چشمانش حلقه زده، مبلغى را به او كمك مىكند و مىفرمايد «اميدوارم بتوانم براى عموم فقرا كارى بكنم.» ايشان وقتى به منزل مىرسند در باره اين موضوع مىانديشند و سپس همه بزرگان شهر، تجار و ثروتمندان را به حضور مىطلبند و با بيانات جانسوز خويش كه از حس نوع دوستى، عطوفت و به فكر ديگران بودن حكايت دارد، حاضران را به شدت تحت تأثير قرار مىدهند؛ به طورى كه پس از اندكى يك حركت اساسى انجام مىگيرد و گندمى خريدارى مىشود و نان مرغوب و ارزان در اختيار فقرا قرار مىگيرد. بهعلاوه، كارگاههاى بافندگى دستى در سطح گستردهاى در مناطق محروم تأسيس مىشود و بدين ترتيب،خانوادههاى بسيارى از مستمندان كه در معرض فروپاشى و مرگ قرار گرفته بودند، بهبود مىيابند.(1)
در يك زمانى، آيت الله بروجردى پا درد شديدى گرفته بودند وچندين بار به آبگرم محلات رفتند. در يكى از اين سفرها، مردم اطراف و نواحى آگاه شدند و به ديدارشان شتافتند. در ميان آنها تعدادى از مستمندان هم آمده بودند و از ايشان توقع كمك و مساعدت داشتند. آيت الله علاوه بر كمك مالى، دستور دادند چند گوسفند ذبح كنند و در بين آنها تقسيم نمايند. اين كار انجام پذيرفت. سپس اطرافيان به اندازه سه سيخ كباب از گوشت را نگه داشتند تا براى ناهار ايشان كباب تهيه كنند. وقتى كباب را سر سفره آوردند و آيت الله از موضوع با خبر شدند، به ماست و خيار ونان بسنده كردند و فرمودند: «من اين كباب را نمىخورم. اينها را بين فقرا تقسيم كنيد؛ چون بوى آن را فهميدهاند.»(1)
سخاوت از سيره و سنت پيامبران و امامان معصوم عليهمالسلام و اولياى الهى شمرده مىشود. آيت الله بروجردى در اين وادى به حق جزو شخصيتهاى كم نظير است. بخششهاى اين فقيه به خوبى عظمت روح و بزرگ منشى او را نشان مىدهد؛ بهعنوان نمونه، املاكى را كه از پدر به ارث برده بود دو قسمت مىكند و نصف آن را به فقرا و مستمندان شهر تقديم مىنمايد. وزمانى كه قسمتى از املاك خويش را فروخته و مبلغ آن را در پاكتى قرار داده بود، مبلغى هم در پاكت ديگرى براى نيازمندى قرار داده بود. هنگامى كه شخص نيازمند به منزل ايشان مراجعه مىكند، خدمتگزار اشتباهاً پاكت حاوى پول ملك را به آن فرد فقير مىدهد. وقتى آن مرد در خانه خود داخل پاكت را ملاحظه مىكند مىبيند كه مبلغ بيشتر از مقدار معمول است و متوجه اشتباه مىشود و فورى پاكت را نزد آيت الله بروجردى مىآورد؛ اما معظمله قبول نمىكنند و مىفرمايند «پولى را كه دادهايم پس نمىگيريم.»(2)
اغلب آدمهاى ضعيف وقتى به مقامى دست مىيابند و يا در يك رشته علمى صاحب نظر مىشوند، چون از نظرمعنوى خود را نساختهاند، دچار كبر و غرور مىگردند و سر از طغيان در مىآورند؛ اما انسانهاى متعالى مانند درخت باردارى هستند كه هر قدر ميوههاى زيادى بياورند به همان اندازه سر به پايين فرود مىآورند. آنها بيشتر مواظب رفتار و كردار خويشاند تا مبادا لغزشى از آنها سر بزند؛ و اگر هم خطايى مرتكب شدند فورى در صدد جبران بر مىآيند و پوزش مىطلبند.
يكى ديگر از شاگردان وى مىگويد:
روزى آيت الله بروجردى مشغول تدريس اصول در مسجد عشقعلى بودند كه يكى از شاگردان ايشان به نام شيخ على چاپلقى شروع به اشكال كرد. آقا جواب دادند و او دوباره جواب آقا را رد كرد. همين طور بحث ادامه داشت تا اين كه آيت الله چون پيرمرد بودند ناراحت و عصبانى شدند و نسبت به شيخ على تندى كردند؛ به طورى كه او خيلى منقلب شد. بعد از اتمام درس همه متفرّق شدند. من هم به مسجد آمدم. نماز مغرب را تمام كرده بودم كه مشهدى رضا خدمتكار آيت الله بروجردى آمد و گفت «آقا از درس برگشته و ما بين درِ كتابخانه و اندرون منزل ايستادهاند، خيلى ناراحت هستند و شما را به حضور خواستند.» فورى نماز عشاء را خواندم و خدمت آقا رسيدم. ديدم با ناراحتى در همانجا ايستادهاند. تا مرا ديدند فرمودند «اين چه برخوردى بود كه از ما صادر شد؟ يك نفر عالم ربانى را رنجاندم. الآن بايد بروم و دست ايشان را ببوسم و حلاليّت بطلبم كه از من بگذرد و بعد بيايم و نماز مغرب و عشاء را بخوانم.» عرض كردم «ايشان الآن در مسجد شاه زيد امام جماعت هستند و بعد از نماز صحبت مىكنند و دو سه ساعت ديگر به منزل مىرسند؛ بنابراين من به ايشان خبر مىدهم كه فردا صبح آقا به منزل شما خواهند آمد.» آقا قبول كردند. فردا صبح من حرم رفتم، وقتى برگشتم ديدم آقا سوار بر درشكه در جلوى منزل ما منتظر هستند. در خدمتشان به منزل شيخ على رفتيم. وقتى آيتالله بروجردى او را ديدند، فورى خواستند دستشان را ببوسند اما او نگذاشت. ايشان مىگفتند «از من بگذريد. براى اين كه من از حالت طبيعى خارج شدم و به شما پرخاش كردم.» او نيز مىگفت «شما سرور مسلمين هستيد. برخورد شما باعث افتخار من بود.» آقا هم مرتب جملات خود را تكرار مىكردند. اين برخورد سبب شد آقا شيخ على چاپلقى تا آخر عمر مورد عنايت ايشان قرار گيرد.(1)
البته اين اتفاق گاهى نسبت به ساير شاگردان هم رخ داده بود كه فرداى آن روز، آيت الله بروجردى قبل از آغاز درس در حضور شاگردان از آن شخص عذر خواهى كرده و طلب عفو نموده بودند. اين برخلاف معمول فضاى حاكم بر حوزه بود؛ چون استاد به منزله پدر شاگردان محسوب مىشد و توبيخ و خشونت پدر براى فرزندان گوارا بود.
يكى ديگر از شاگردان كه به منزل ايشان رفت و آمد مستمر داشت نقل مىكند كه هرگز آيت الله بروجردى را بدون عمامه و قبا نديده است. ومىگويدوى هنگام نشستن فقط به صورت دو زانو مىنشست. با اين كه از پا درد شديد رنج مىبرد و آقايان پيشنهاد مىكردند هنگام تدريس، روى منبر دو زانو ننشينند و پاهاى خويش را پايين پله قرار بدهند اما ايشان قبول نمىكردند و با شگفتى مىپرسيدند چطور ممكن است اين كار را انجام دهم در حالى كه آقايان محترم تشريف دارند و نشستهاند؟(1) در همين اواخر كه پا درد ايشان شديدتر شده بود و چارهاى جز اين نداشتند كه پاهايشان را دراز بكنند، در اتاق كرسى گذاشته بودند و پاها را زير آن قرار مىدادند تا به مراجعين كم احترامى نكرده باشند. اين كرسى در گرماى فصل تابستان هم در اتاق آقا بود.(2)
آيتالله بروجردى اگر چه در زندگى فردى، بسيار ساده و زاهدانه به سر مىبرد و به خصوص در صرف وجوه شرعى
نسبت به طلاب و امور ديگر به شدت سختگير بود، در عين حال وقتى عزت و عظمت اسلام و مسلمانان به ميان مىآمد، هرگز از سرمايه گذارى كلان دريغ نمىكرد؛ بلكه با ميل و رغبت هزينه مىنمود. اين موضوع، بلند نظرى، دورانديشى و درك صحيح ايشان از موقعيتهاى زمانى و مكانى رانشان مىدهد.
هنگامى كه وى تصميم گرفت در شهر هامبورگ آلمان، مركزى براى نشر تعاليم اسلام و تشيع تأسيس كند، نماينده معظم له زمينى را به اين منظور خريدارى كرد؛ ولى اين زمين در جاى مناسبى قرار نداشت. وقتى آيت الله بروجردى از موضوع باخبر شد، فرمود:
در جامعهاى كه ارزشها در زيبايىهاى ظاهرى نهفته است به هيچ وجه صلاح نيست ما به ظواهر نپردازيم و در چشم پيروان ساير اديان و مذاهب حقير جلوه كنيم. در مملكتى كه ساختمانهاى پيروان اديان و مذاهب ديگر به صورت مجلل و زيبا و چشمگير ساخته مىشود، مراكز متعلق به مسلمانان هم بايد مجلّل و زيبا تأسيس شود و در جاى مناسب شهر قرار داشته باشد تا مسلمانان احساس حقارت و خود كمبينى نكنند. وى افزود: در اين صورت، هر چه هزينه داشته باشد من آن را تأمين خواهم كرد.(1)
اين در حالى بود كه مهندس «لرزاده» كار تزيين و كاشىكارى داخل مسجد اعظم قم را آغاز كرده و مقدارى از آن را هم انجام داده بود؛ اما آيتالله بروجردى دستور توقف آن را صادر كرد. آقاى مهندس هر چه تلاش كرد و حتى چند نفر از آقايان علما را واسطه قرار داد، نتوانست موافقت ايشان را بگيرد و كاشى كارى و تزيين مسجد از همان زمان تا امروز به صورت نيمه تمام باقى مانده است.(1) زيرا ايشان اعتقاد داشتند در شهر قم چندان نيازى به تزيين مساجد نيست و هر چه سادهتر باشد معقولتر است.
در زمان شاه، وقتى احداث خيابان چهارمردان قم آغاز گرديد، بسيارى از علماى شهر مخالف اين طرح بودند و مالكيت خصوصى را عنوان مىكردند و مىگفتند مردم راضى به فروش منزل خويش نيستند و دولت حق ندارد به زور آن را تصرف كرده و خيابان احداث بكند. از اين رو، وقتى كار احداث آن به پايان رسيد به تصور اين كه خيابان غصبى است از آن عبور نمىكردند و به رفت و آمد از كوچه پس كوچههاى تنگ و تاريك بسنده مىكردند. در اين ميان، آيت الله بروجردى از جمله فقهاى نادرى بود كه اين پروژه را به صلاح عموم مردم تشخيص مىداد و از آن حمايت مىكرد و مىفرمود «امروز وضعيت جامعه طورى است كه نياز شديد به خيابان و راههاى وسيع است.»
اگر چه برخى از محافل مقدس مآب او را در اين مورد به طرفدارى از رژيم متهم كردند و انواع تهمتها را بر وى روا داشتند، اما ايشان هرگز از تشخيص خود عقب نشينى نكرد؛ بلكه يك روز به صورت پياده روى از همين خيابان عبور كرد تا عملاً به ضرورت آن تأكيد كند و به همه بفهماند كه مصالح عمومى جامعه بر مصالح فردى و مالكيت خصوصى مقدم است.
فصل چهارم
تفكرات تقريبى
آيت الله بروجردى بر كتب و آراء فقهى علماى اهل سنت تسلط عجيبى داشت و اهتمام به اين موضوع از همان آغاز تحصيل و تحقيق در زندگى علمى او مشهود بود. اين اشراف و آگاهى نه تنها به فتاواى رهبران مذاهب اربعة (شافعى، حنبلى، حنفى و مالكى) اختصاص داشت بلكه شامل نظرات صحابه و ساير فقها و انديشمندان اهل سنت مانند ليث ثورى، اوزاعى، و ظاهرى هم مىشد. گاهى اين اطلاع به قدرى گسترده بود كه وقتى برخى از شخصيتهاى اهل سنت به حضور ايشان مىرسيدند و از نزديك شاهد اين حقيقت مىشدند، انگشت حيرت به دهان مىگرفتند و به عجز و عدم اطلاع خود اذعان مىكردند.(1)
او در اثر مطالعات و تحقيقات گستردهاى كه در اين وادى داشت به اين نتيجه رسيده بود كه با آگاهى از محتواى روايات و فتاواى رايج اهل سنت در زمان امامان معصوم عليهمالسلام بهتر، راحتتر و دقيقتر مىشود محتواى روايات و منظور فرمايشات ائمه معصومين عليهمالسلام را دريافت و جمله معروفى از ايشان نقل شده است كه مىفرمود «فقه شيعه در حاشيه فقه اهل سنت است.»(1) زيرا در طول تاريخ چون شيعيان حكومت نداشتند و اغلب حكومت در دست بنى عباس بود و بيشتر فتاواى اهل سنت در ميان مردم رواج داشت، بنابراين محدثان و اصحاب امامان عليهمالسلام نيز با توجه به فضاى حاكم بر جامعه آن روز از ائمه سؤال مىكردند و امامان عليهمالسلام هم با توجه به همين معنا پاسخ مىدادند. به عبارت ديگر، فقه شيعه ناظر بر فقه اهل سنت است؛ چرا كه جوابها و فرمايشات امامان عليهمالسلام ناظر بر فتاواى فضاى حاكم مىباشد.
از اين رو، آيتالله بروجردى تحقيق و مطالعه كتب و فتاواى اهل سنت را از مقدمات لازم براى فهم فقه و اجتهاد مىدانست و خود ايشان در حد اعلى به آن مسلح بود.
اين تسلط و اشراف، او را در جايگاه رفيعى قرار داده بود كه نسبت به نظرات و آراء اهل سنت هرگز با ديد منفى نگاه نمىكرد بلكه بيشتر سعى داشت تا به ادله آنها دست يابد و موضوع و مسأله را درست بررسى و ريشهيابى كند. مثلاً در وجوب اداى نماز در اوّل وقت كه غالباً اهل سنت تأخير آن را از اوّل وقت بدون عذر جايز نمىدانند، مىفرمود:
فتواى اهل سنت از اينجا نشأت گرفته كه پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله امام جماعت بود و امام جماعت بايد در وقت معيّن حضور يابد و پيغمبر، اوّل وقت را انتخاب كرده بود و صحابه و تابعين همان عمل پيغمبر را ملاك عمل خود قرار داده بودند كه بعداً در مذاهب اهل سنت منعكس گرديد. در حالى كه رسولاكرم صلىاللهعليهوآله گاهى در حال اختيار، اول وقت را رعايت نمىكرد و برخى از اهل بيت هم بدان تصريح كردهاند. همين امر ملاك فتواى معروف شيعه قرار گرفته است. استاد با اين توجيه، اين پندار را كه اهل سنت عمداً احكام را تغيير دادهاند، نادرست مىدانست و رد مىكرد...(1)
البته برخى از علماى شيعه نيز مانند شيخ طوسى همين عقيده را دارند؛ بر عكس ساير آنان كه غالباً تأخير در نماز را جايز مىدانند.
با اين گرايش فكرى، آيتالله بروجردى از آغاز مرجعيت خويش به مسأله «وحدت ميان مذاهب» اهتمام بيشترى از خود نشان داد و همواره پيگير اين مسأله مهم جهان اسلام بود. او اعتقاد داشت كه سامان بخشيدن به اين موضوع از وظايف حياتى هر عالم شيعى است و بايد در تحقق آن تلاش كند. حتى معروف است در روزهاى آخر عمر پربركت معظمله، گاهى به حالت اغماء فرو مىرفت و چون از آن حال فارغ مىشد پيرامون اين موضوع سؤال مىكرد و مىپرسيد: آقاى شيخ محمدتقى به مصر رفت يا خير؟ چون نماينده ايشان در دانشگاه الازهر و مجمع تقريب در مصر بود و در آن ايام چند روزى به ايران آمده و در قم به سر مىبرد.(1) آيتالله شهيد مرتضى مطهرى در مقالهاى تحت عنوان «مزايا و خدمات آيتالله بروجردى» چنين مىنويسد:
يكى از مزاياى معظمله توجه و علاقه فراوانى بود كه به مسأله وحدت اسلامى و حسن تفاهم و تقريب بين مذاهب اسلاميه داشت. اين مرد چون به تاريخ اسلام و مذاهب اسلامى آشنا بود، مىدانست كه سياست حكام گذشته در تفرقه و دامن زدنِ آتش اختلاف چه اندازه تأثير داشته است. وى توجه داشت كه در عصر حاضر نيز
سياستهاى استعمارى از اين تفرقه حداكثر استفاده را مىكنند و آن را دامن مىزنند. او مىدانست كه دورى شيعه از ساير فرق سبب شده است تا آنها شيعه را نشناسند و درباره آنها تصوراتى دور از حقيقت بنمايند. لذا بسيار علاقهمند بود حسن تفاهمى بين شيعه و سنى برقرار شود تا از طرفى وحدت اسلامى كه منظور بزرگ اين دين مقدس است، تأمين گردد؛ و از طرف ديگر، فقه و معارف شيعه آن طور كه هست به جامعه تسنن كه اكثريت مسلمانان را تشكيل مىدهند معرفى شود.
از حسن تصادف، چند سال قبل از زعامت و رياست معظمله كه هنوز در بروجرد بودند، «دارالتقريب بين المذاهب الاسلامية» به همت جمعى از روشنفكران سنى و شيعه تأسيس شد. معظمله در دوره زعامت خود تا حد ممكن با اين فكر و با اين مؤسسه كمك و همكارى كردند. براى اولين بار بعد از چندين صد سال، بين زعيم روحانى شيعه و زعيم روحانى سنى، شيخ عبدالمجيد سليم، و بعد از فوت او به فاصله دو سه سال شيخ محمود شلتوت، مفتى آن زمان و رئيس دانشگاه الأزهر، روابط دوستانه برقرار شد و نامهها مبادله گرديد... معظمله را بايد گفت نسبت به اين مسأله علاقهمند بود؛ بلكه بايد گفت عاشق و دلباخته اين موضوع بود و مرغ دلش براى اين موضوع پر مىزد. عجيب اين است كه از دو منبع موثق شنيدم در حادثه قلبىِ اخير كه منجر به فوت ايشان شد، بعد از حمله قلبى اولى كه عارض شد و مدتى بيهوش بودند و بعد به هوش آمدند، قبل از آن كه توجهى به حال خود بكنند و در اين موضوع حرفى بزنند، موضوع تقريب و وحدت اسلامى را طرح مىكنند و مىگويند «من آرزوها در اين زمينه داشتم...»(1)
در سال 1327 ه .ش. مركز «دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه» به ابتكار و همت انديشمند توانا مرحوم شيخ محمدتقى قمى و با هميارى علماى سرشناس دانشگاه الأزهر و برخى روحانيون شيعى تأسيس گرديد. آيتالله بروجردى اگر چه جزو مؤسسين آن نبود، اما از ابتداى فعاليت اين مركز به حمايت جدى از آن برخاست و حتى از كمك مالى به آن دريغ نورزيد. بهعلاوه، با ارتباط مكاتبهاى با شيخ وقت «الازهر» عبدالمجيد سليم و بعد از وى با شيخ محمود شلتوت، رابطه جهان تشيع را با دنياى اسلام هر چه مستحكمتر ساخت و بسيارى از سؤ تفاهمات و بدبينىها را به دوستى و محبت تبديل كرد.(1)
در اثر اين درايت، حسن تدبير، و اين طرز تفكر آيتالله بروجردى كار به جايى رسيد كه - به قول شهيد مطهرى - شيخ الازهر مصر، محمود شلتوت آن فتواى تاريخى خود را صادر كرد و براى اولين بار يك عالم سنى به طور رسمى مذهب شيعه را به رسميت شناخت و براى آن در دانشگاه الازهر، كرسى تدريس مستقل تشكيل داد.(2)
براى آگاهى از عمق اين روابط و نقش مثبت و كارساز آيت الله بروجردى در آن، متن دو نامه تاريخى، يكى از شيخ عبدالمجيد سليم و ديگرى از شيخ محمود شلتوت به ايشان را مرور مىكنيم:
نامه اوّل از شيخ عبدالمجيد سليم
بسم الله الرحمن الرحيم
خدمت آيتالله السيّد الجليل حاج آقا حسين بروجردى حفظهالله سلام عليكم و رحمته.
اما بعد: استاد محترم، حضرت شيخ محمدتقى قمى، دبير كل دارالتقريب بين المذاهب الاسلامية، پيام شفاهى آن جناب را كه دستور داده بوديد به من برسانند، ابلاغ نمودند. شما اظهار لطف نموده و براى كوششهايى كه ما و جماعت تقريب بين المذاهب اسلامى در راه خدمت به اسلام و مسلمين مىكنيم تشكر كردهايد و از تأثير اين كوششها در راه وحدت كلمه مسلمين و ايجاد تفاهم بيشتر و هماهنگى بهتر و اصلاح فسادى كه مغرضين به وجود آوردهاند، سخن گفتهايد. خدا مىداند كه اين امر، بهترين و عزيزترين آرزوهاى من در زندگى است و تا زندهام به خاطر آن كار مىكنم و از خداى بزرگ مسألت دارم كه به اين آرزوها جامه عمل بپوشاند و كسانى را كه در راه آن مىكوشند تأييد فرمايد. از اعتماد وثوق حضرت عالى نسبت به شخص من و از اين عطف توجه به كوششهايم تشكر مىكنم. من با آنچه كه از شما سراغ دارم، همكارى شما را در اين جهاد بزرگ خدايى بسيار بزرگ مىشمارم؛ زيرا شما با آن دانش و مقام و نفوذى كه در ايران و غير ايران داريد، هميشه در راه اصلاح امر امت اسلام كار مىكنيد. انديشه تقريب مذاهب اسلامى، از توجه و عنايت شما بسيار بهرهمند بوده و از كمكهاى پرارزش شما در مناسبات مختلف، برخوردار بوده است. زيرا همان طور كه از امثال جنابعالى انتظار مىرود با علم و تقوى و بصيرتى كه داريد، ارزش و اهميت بزرگداشت مقام مسلمين و تقويت شوكت و عظمت آنان و رساندن آنان را به مقام شامخ ولايتى كه بايست بدان برسند، به خوبى درك كردهايد: «ولله العزة و لرسوله و للمؤمنين».
آقاى بزرگوار! دانشمندان و علماء كه پرچمداران رسالت اسلامى هستند و به شهادت قرآن، با خدا و فرشتگان، قيام به عدالت مىكنند و وظيفه خطير و مهمى بر عهده گرفتهاند، لازم است كه در تبليغ اين رسالت جهانى، با همديگر همكارى كنند و با همه دورى راهها و اختلاف ملتها، در اوضاع اسلامى تبادل نظر نمايند.
روزگارى بر مسلمين گذشت كه در آن، آماج بسيارى از دسيسههاى فكرى بودند و مىخواستند آنان را از حق و حقيقت دور ساخته و به سوى باطل بكشانند و از دعوت به سوى خدا و جهاد در راه او بازداشته و مشغول به خود كنند و آنان را طورى با اختلافات و جدالها از هم دور نمايند كه به كلى نابود شوند و از بين بروند. آثار اين دسيسهها هنوز هم بصيرتها و عقلها را تاريك ساخته و قلبها را به خود مشغول نموده و در ميان بسيارى از مردم رسوخ دارد و آنان را از فهم صحيح حقيقت دين و درك اسرار و حقايق آن و قربانى دادن در راه اعتلاى نام آن باز مىدارد. پس اولين وظيفهاى كه به عهده ما علماى اسلامى است، خواه شيعه باشيم خواه سنى، اين است كه: از اذهان و افكار مردم، اين مطلب را پاك كنيم و حقايق ارج دار و روشن اسلام و اصول محكم و شريعت سهل و ساده آن را طورى نشر دهيم كه مردم را با حقيقت و هدايت خداوند بيدار و بينا سازد و آنان را با قدرت و جمال دلآرايى كه دارد دربرگيرد. آنان را طورى تربيت كند كه از روى فهم و محبت و علاقه پذيراى اسلام باشند؛ نه از روى تقليد و وراثت. زيرا هر كس كه حق را بفهمد آن را دوست دارد و كسى كه آن را دوست داشت، ايمان مىآورد؛ ايمانى كه با وجود آن، فداكارى و از خودگذشتگى آسان مىشود و هيچ يك از زرق و برقهاى دنياى مادى و فانى مانع راه آن نمىتواند بشود.
ديگر اين كه اخيراً، از فوت عالم جليل مرحوم سيد محسن امين عاملى با خبر شدم. من وقتى از علم و اخلاص و جهاد او در راه اين دين و ملت، مطالبى شنيدم، از خبر وفات آن مرحوم سخت متأسف شدم. و اكنون خالصترين تسليتهاى خود را به حضور جنابعالى و به همه برادران شيعه اماميه اعلام مىدارم و از خداى بزرگ مىخواهم كه فقيد محترم را غريق رحمت نمايد و به ما و شما در اين مصيبت اجر و ثواب صابرين عطا فرمايد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
جمادى الثانى 1371
عبدالمجيد سليم، الجامع الازهر ـ قاهره
نامه دوم از شيخ محمود شلتوت
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام عليكم و رحمة الله
اما بعد: قبل از هر چيز، از سلامت گرانبهاى آن برادر ارجمند جويا بوده و دعا مىكنم كه آن بزرگوار، هميشه مصدر و منبع بركات براى مسلمين و وحدت كلمه آنان باشد. خداوند عمر شما را طولانى كند و پيروزى و موفقيت را نصيب شما گرداند.
فرصتى را كه با مسافرت برادر علامه و مكرم من، استاد قمى، ايّد الله فى جهاد المشكور، پيش آمد، مغتنم مىشمارم تا نامهاى به ساحت آن جناب نوشته و از كوششهاى شما تقدير كنم.
از خداى بزرگ و توانا خواستارم كه آنچه را براى خير و اصلاح مسلمين آرزو مىكنيد، تحقق بخشد و شما را در كوششها و زحمات اصلاح طلبانه، در راه وحدت مسلمين و ايجاد الفت و محبت بين قلوب آنان، بيش از پيش، موفق گرداند. من به شما مژده مىدهم كه گامهاى ما در راه تقريب، اين گامهايى كه يقين دارم شما با تمام قوا آن را تأييد مىفرماييد و به آن بيشترين توجه و اهتمام را مبذول مىداريد، به خواست و لطف خداوند و در سايه دعاى خير شما، كه بدرقه راه ماست، در راه ترقى و موفقيت پيش مىرود. و گروه برگزيدهاى از رجال الازهر و برادرانى كه صميمانه براى تقريب جهاد كردهاند، از روى ايمان و يقين، ما را يارى مىكنند و براى اجراى دين و رسالت جهانى و انسانى، كه بدان گردن نهادهاند، قيام و اقدام مىكنند.
من اميدوارم كه برادر عزيز، جناب استاد قمى، به زودى پيش ما برگردد تا ان شاء الله از اخبار مسرت بخش شما، خوشوقت شويم و از نظريات عالى و محكم شما، در برآورده شدن آرزوها و آرمانهاى مشترك خود مطلع گرديم. من بسيارى از مسائل را براى ايشان توضيح دادم، تا به تفصيل خدمت شما عرض كنند.
والله المسؤول ان يجمع بيننا فى رضاه. و ان يديم ربط قلوبنا للعمل فى سبيله، انه سميع الدعاء، لطيف لما يشاء.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
24 / ذىالقعده / 1379
شيخ الجامع الازهر، محمود شلتوت
همان گونه كه از متن نامهها استفاده مىشود، رهبران مذهبى اهل سنت مخصوصاً رؤساى دانشگاه الازهر، براى آيتالله بروجردى عزت و عظمت و اقتدار ويژه قائل بودند و همواره به ايشان با ديده احترام مىنگريستند. از مرحوم شيخ محمدتقى قمى نقل شده است كه: «... وقتى نامه آقاى بروجردى را براى شيخ مجيد سليم، رئيس اسبق دانشگاه الازهر مىبردم، بلند مىشد و نامه آقاى بروجردى را مىگرفت و مىبوسيد. رئيس ديگر جامع الازهر هم موقع دريافت نامه آيتالله بروجردى مىايستاد و با احترام نامه را قرائت مىكرد.»(1) از اين كه درخت وحدت مذاهب و تقريب آنان اين گونه به سوى رشد، شكوفايى و بالندگى مىرفت، آيتالله بروجردى بسيار خوشحال و اميدوار بود و هر از چند گاهى در جلسه درس به مناسبتى به اين موضوع اشاره مىكرد و از روند پيشرفت، اظهار رضايت مىنمود و مىفرمود «امر تقريب در حال پيشرفت است و خدا را شكر كه ما هم در آن سهمى داشتيم.»(1)
شيوه پيشنهادى تقريب
به طور خلاصه، شيوه پيشنهادى آيتالله بروجردى پيرامون وحدت بين مذاهب اين بود كه ميان شيعه و سنى در دو نكته اساسى، اختلاف نهفته است. يكى جانشينى پيامبر و امامت و رهبرى مسلمانان است و ديگر اين كه بعد از رحلت پيامبر، مسلمانان در عمل به احكام به چه كسى رجوع نمايند و تكليف روزمزه خود را از كدام مرجع بگيرند؟ اولاً، بحث درباره موضوع اول، يك بحث تاريخى است. هر چه بوده گذشته است و لزومى ندارد دوباره مطرح شود. تجربه هم نشان داده كه طرح اين گونه مسائل هميشه سبب اختلاف شديد و منشأ سوء استفادههاى دشمنان بوده است. ثانياً اگر هم نتيجهاى علمى و عقيدتى دارد، اين ثمره براى هر كدام ازشيعه و سنى فى نفسه محترم است و ربطى به طرف مقابل ندارد.
بنابراين آنچه امروز خيلى مهم است و مىتواند نقطه مشترك ميان شيعه و سنى باشد، بعد از كتاب آسمانى قرآن، محوريت اهل بيت است كه دليل آن «حديث ثقلين» مىباشد و از طريق فريقين با سلسله سند صحيح نقل شده است و همه هم آن را قبول دارند.(1)
آيت الله هاشمى رفسنجانى در كنگره بزرگداشت آيت الله بروجردى و شيخ شلتوت در ضمن سخنرانى، تفكر تقريبى ايشان را اين گونه مطرح كرد «... آيتالله بروجردى در درس مىگفت: اختلاف ما با اهل سنت در دو جهت است؛ يكى مسأله خلافت و ديگرى حجيّت اقوال ائمه. و آنچه براى ما مهم است مسأله حجيت است زيرا خلافت يك مسأله تاريخى بود كه امروز قابل تكرار نمىباشد. بايد با اهل سنت در مورد حجيت اقوال ائمه بحث كرد كه در زمان ما مؤثر است.»(2)
هدف از تقريب و وحدت در نظر آيت الله بروجردى هرگز اين نبود كه يك گروه در گروه ديگر هضم شود و همه آنها يك گروه و يك فرقه بشوند؛ بلكه تأكيد داشت با بيان نقاط مشترك همه گروهها، دوستى، محبت و صميميت در ميان آنها به وجود آيد و همه در برابر دشمنان اسلام تبديل به «يد واحده» گردند. در نظر او، نيل به اين هدف مقدس از راه تمسك به حديث ثقلين و معرفى امامان معصوم به عنوان مصداق بارز اهلبيت، بهترين، آسانترين، كم هزينهترين و معقولترين راه مىباشد؛ و مىفرمود «... اگر ما شيعيان، تنها به همين جهت كه امروز مورد نياز مسلمين است اكتفا نماييم و مطلب خود را به طور معقول براى اهل سنت بيان كنيم، به نتيجه مىرسيم و مىتوانيم آنان را تا حدى قانع كنيم...»(1)
آيتالله بروجردى در مرحله عمل نيز به طور جدى اين قضيه سرنوشت ساز را دنبال مىكرد؛ چنانكه دستور داد در يك اقدام اساسى، طرق و سلسله اسناد «حديث ثقلين» جمع آورى شود. و اين كار تحقيقى توسط مرحوم آيت الله شيخ قوام الدين وشنوى انجام گرفت و از سوى «دارالتقريب» در مصر به چاپ رسيد. ايشان سعى داشت تا علماى شيعه و سنى به روايات، مبانى و ادله فقهى يكديگر آشنا گردند؛ لذا در اثر تلاشهاى مخلصانه آن فقيه خستگىناپذير، بسيارى از اعضاء و شخصيتهاى برجسته دارالتقريب با فقه و مبانى شيعه آشنا شدند و حتى در مواردى، مطابق فقه شيعه فتوا دادند. بعد كتاب «المختصر النافع» علامه حلى با هزينه و همت وزرات اوقاف مصر و با مقدمه وزير وقت وزارتخانه، آقاى شيخ احمد حسن الباقورى چاپ شد. وى طى سفرى به ايران آمد و با آيت الله بروجردى ديدار كرد و به شدت تحت تأثير شخصيت معنوى آن بزرگوار قرار گرفت. براستى، همه اينها در تاريخ اين دو فرقه كم نظير است.(1)
در سالى كه ملك سعود، پادشاه وقت عربستان براى آيتالله بروجردى يك جلد قرآن و پرده كعبه، هديه فرستاده و از ايشان تقاضاى ملاقات كرده بود، با اين كه وى اين ديدار را به دلايلى كه گذشت، نپذيرفت اما در ادامه همان فعاليتهاى تقريبى از اين فرصت بهره جست و طى نامه تشكرآميزى، حديث مفصلى از امام صادق عليهالسلام كه شامل نزديك به چهار صد احكام مربوط به مناسك حج بود، برايش فرستاد.(2) اين حديث شريف از طرق اهل سنت نقل شده و در كتب صحاح سته و غير آن هم آمده است. هدف آيت الله اين بود كه به پادشاه عربستان و شخصيتهاى علمى و مذهبى جهان اسلام بفهماند كه مىتوان مراسم كنگره بزرگ حج را طبق روايات و مبانى مشترك و مورد قبول شيعه و سنى به طور يكسان و هماهنگ برگزار كرد و از اين تجليگاه توحيدى، بيشترين و بهترين بهره بردارى را به نفع جهان اسلام انجام داد. اين نامه در آن ايام مورد استقبال محافل علمى و شخصيتهاى مذهبى جهان اسلام قرار گرفت. از جمله، متن كامل آن در مجله «رسالةالاسلام» نشريه وابسته به «دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه» و در بعضى روزنامهها و مجلات كشور عربستان به چاپ رسيد. در آن سال، بعضى از علماى قم كه در ايام حج در آن كشور حضور داشتند، اين روزنامه ها را با خود به ايران آوردند.(1)
فصل پنجم
فعاليتهاى عمرانى
و فرهنگى و مذهبى
آيت الله بروجردى علاوه بر تدريس، تحقيق و تربيت شاگردان برجسته حوزوى، در عرصه فعاليتهاى فرهنگى ـ عمرانى نيز به حق كوشا بود. در مدت مرجعيت ايشان تحولات بس عظيمى از نظر اصلاحات و ساختار تشكيلاتى و فكرى در حوزه علميه قم و در ميان طلاب و فضلاى آن به وجود آمد و حوزه از دوران بلاتكليفى و سكون پا به عرصه تحرك، انسجام و اقتدار گذاشت و از لحاظ كيفى، فضاى حوزه كاملاً تغيير پيدا كرد. در اين فصل، گوشه هايى از تلاشهاى فرهنگى ـ عمرانى را كه تحت اشراف، مديريت و تشويق ايشان در حوزه و غير آن انجام پذيرفته است، مرور مىكنيم:
الف: فرهنگى ـ مذهبى
1. راه اندازى اولين مجله حوزوى
در سال 1338 ه .ش. اولين مجله حوزوى به حمايت مالى و معنوى آيتالله بروجردى توسط جمعى از فضلاى جوان از جمله امام موسى صدر، چاپ و منتشر شد و اين در فضايى انجام گرفت كه روزنامه و مجله خواندن دانشجوى علوم اسلامى در نظر برخى محافل، كار قبيح و ضد دين به شمار مىآمد؛ تا چه رسد به اين كه جمعى از فضلا دست اندر كار راه اندازى مجلهاى باشند. به يقين اگر پشتيبانى ايشان نبود، امكان چنين حركت فرهنگى با مشكل و مانع مواجه مىگشت. آيت الله بروجردى بسيار مشتاق بود كه مجله حوزه علميه منتشر شود؛ به طورى كه وقتى اولين شماره آن به دستش رسيد، خوشحال شد و فرمود «از وقتى كه به قم آمدم و عهدهدار اين مسؤوليت شدم آرزو داشتم كاش بدون دردسر و سر و صدا، حوزه علميه يك نشريه سنگين و پرمحتوايى داشت... (دانشگاه) الازهر مصر، مجلهاى دارد و علما و فضلاى آنجا در آن مقاله مىنويسند. اين مجله به سراسر دنياى اسلام مىرود؛ چرا ما نداشته باشيم؟»(1)
حمايتها و تشويقهاى مستمر آيتالله بروجردى، تحول چشمگيرى از اين نظر در حوزه به ارمغان آورد و در مدت كوتاهى زمينه را براى انتشار مجلات و نشرياتى مانند: مكتب تشيع، مكتب قرآن، مكتب انبيا، حكمت، و بعثت كاملاً آماده ساخت و اينها يكى پس از ديگرى در حوزه
علميه قم فعاليت فرهنگى خود را آغاز كردند.
2. اعزام مبلغ به خارج از كشور
اين موضوع يكى از فعاليتهاى مهم و بسيار مؤثر آيتالله بروجردى در خارج از كشور شمرده مىشود و در نوع خود ابتكارى و كم نظير است. قبل از وى اگر چه بعضى از مراجع مانند مرحوم آيتالله سيد ابوالحسن اصفهانى نمايندگان و مبلغانى را به كشورهايى مانند: هندوستان، زنگبار و مسقط فرستادند، اما اين اعزامها خيلى محدود و موقت و در مناسبتهاى خاصى انجام مىپذيرفت؛ ولى آيت الله بروجردى در اين وادى به سرمايه گذارى كلان عنايت داشت. نمايندگان ثابتى از جانب ايشان همواره در كشورهاى اروپايى، آمريكايى و آفريقايى حضور داشتند ودر مراكز آبرومندى همچون مسجد هامبورگ در آلمان استقرار يافتند و با يك برنامه ريزى اساسى، شروع به فعاليت كردند و رابط آيت الله بروجردى با مسلمانان بهويژه شيعيان ومراكز علمى، فرهنگى و مذهبى شدند.(1)
به دستور آيت الله، مسجد و مركز مهمى در شهر هامبورگ آلمان تأسيس شد و اولين نماينده ايشان مرحوم آيت الله ميرزا ابوالقاسم محمدى گلپايگانى بود كه به آنجا اعزام گرديد. بعد از مدتى، وى به ايران بازگشت و انديشمند توانا آقاى شيخ محمد محققى لاهيجانى كه بر دو زبان انگليسى و آلمانى مسلط بود، از طرف معظمله در آنجا به امر تبليغ پرداخت. چندين سال هم آيت الله شهيد سيد محمّد حسينى بهشتى مديريت و تبليغ اين مركز دينى و فرهنگى را بر عهده داشت. بعد از پيروزى انقلاب اسلامى نيز مدتى حضرات حجج اسلام آقايان: سيدمحمد خاتمى، محمد مجتهد شبسترى، على مقدّم و محمدباقر انصارى در آن به فعاليت مشغول بودند و هم اكنون نيز اين مركز دينى و فرهنگى در هامبورگ فعال است.(1)
نماينده آيت الله بروجردى در ايالات متحده آمريكا حاج شيخ مهدى حائرى، فرزند برومند آيت الله العظمى شيخ عبدالكريم حائرى يزدى بود. وى تا پيروزى انقلاب در شهر واشنگتن فعاليت داشت و علاوه بر تبليغ دينى براى مسلمانان، در دانشگاهها تدريس مىكرد و جلسات پرسش و پاسخ برگزار مىنمود. وى پس از سالها به ايران باز گشت و در دانشگاهها بهتدريس پرداخت و در سال 1378 به رحمت ايزدى پيوست.(2)
از جمله نمايندگان آيتالله بروجردى در خارج از كشور، حجتالاسلام و المسلمين سيد محمدتقى طالقانى درعربستان سعودى بود. او بعد از استقرار در آن كشور و تلاش بسيار، زمينه تأسيس مركزى در شهر مدينه را ايجاد كرده بود كه به دلايلى متوقف شد.(1)
3. اهتمام به تأسيس مدارس ملى و دينى
در زمانى كه فرزندان مسلمان كشور اسلامى ايران، در مدارس دولتى زير بمباران تهاجم فرهنگى غرب قرار گرفته بودند، آيت الله بروجردى با ارسال پيامى توسط مرحوم آقاى فلسفى به شاه، از وى درخواست كردند كه به وزير فرهنگ دستور داده شود در برنامه و كتب دوره ابتدايى مدارس، آموزش مسائل دينى هم بگنجاند.(2) اما چون بهخواسته ايشان چندان توجه نشد، در يك حركت ديگر با حمايت همه جانبه از «نهضت مدارس ملى» براى تأسيس دبستان و دبيرستانهاى مذهبى در قم، تهران و جاهاى ديگر، به مقابله با اين تهاجم برخاست. شهيد مطهرى در اين مورد مىنويسد:
... يكى از مزاياى برجسته معظمله كه نماينده طرز تفكر روشن وى بود، علاقهمندى وى به تأسيس دبستانها و دبيرستانهاى جديد تحت نظر سرپرستان متدين بود كه دانشآموزان را هم علم بياموزد و هم دين. معظمله ديانت مردم را در بى خبرى و بى اطلاعى و بى سوادى آنها جستجو نمىكرد؛ بلكه معتقد بود كه اگر مردم عالم بشوند و دين هم به طور صحيح و معقول به آنها تعليم گردد، هم دانا خواهند شد و هم متدين. آن مقدارى كه من اطلاع دارم، مبالغ زيادى از وجوه سهم امام را اجازه داد كه صرف تأسيس بعضى از دبستانها و دبيرستانها شود. در بيلان چاپى دبيرستان كمال نارمك خواندم كه مبلغى در حدود هشتصد هزار ريال با اجازه ايشان بابت سهم امام به دفتر آن مدرسه پرداخت شده است. هر چند درباره مدارس (جامعه تعليمات اسلامى) اطلاع دقيقى ندارم اما مىدانم كمك شايانى كرده است و حتماً مورد ديگر هم هست كه من فعلاً بى خبرم...(1)
4. احياى چاپ و نشر متون و آثار بزرگان
يكى ديگر از خدمات فرهنگى ايشان اين بود كه بهچاپ و نشر آثار مخطوط علماى گذشته اهميت مىداد. با اين كه خود ايشان آثار و تأليفاتى در موضوعات مختلف در آستانه چاپ داشت ولى به چاپ و نشر هيچ كدام از آنها اقدام نكرد. لذا در زمان مرجعيت معظمله و به همت و حمايت ايشان، كتب زيادى كه سالها و بلكه قرنها به صورت مخطوط در گوشه و كنار كتابخانهها، مانده بود و خاك مىخورد به مرحله چاپ و نشر رسيد. از آن جمله كتابهاى جامع الرواة ملامحمد اردبيلى، خلاف شيخ طوسى، مفتاح الكرامة سيد جواد عاملى، منتقى الجمان فى الاحاديث الصحاح و الحسان شيخ حسن عاملى، و قرب الاسناد عبدالله بن جعفر حميرى قمى را مىتوان نام برد.(1)
ب: عمرانى ـ مذهبى
در اين بخش از نوشتار به شناسايى مراكزى از قبيل: مساجد، مدارس علمى، كتابخانهها وغيره مىپردازيم كه به همت و كمك مالى آيتالله بروجردى در مناطق و شهرهاى مختلف ايران و خارج از كشور، احداث، بازسازى، تعمير و توسعه يافته است. آنها عبارت انداز:
بخش اوّل، مساجد
1. مسجد اعظم قم(2)
اولين كلنگ زنى اين مسجد بزرگ روز 11 / ذىالقعده / 1374 برابر با تيرماه 1333 سالروز ميلاد با بركت امام رضا عليهالسلام طى مراسمى توسط آيت الله بروجردى به زمين زده شد و كار ساختمان سازى آن در زمينى به مساحت يازده هزار متر مربع شامل زير بنا، صحن و ساير متعلقات، آغاز گرديد. اين مسجد به سبك معمارى اسلامى ايرانى بنا شده و داراى دو شبستان بزرگ، دو گلدسته مرتفع و گنبد و فضاى زير آن است. از آغاز، كار ساخت و ساز و امور اجرايى مسجد اعظم از سوى مؤسس به آقايان: حاج رضا طرخانى از بازاريان تهران و حاج ابوالقاسم صاحب جمع از افراد خيّر و كاردان قم محول گرديد و معمارى آن بر عهده آقاى مهندس لرزاده گذاشته شد. اين مسجد همچنين موقوفاتى در شهرهاى تهران، قم و بروجرد براى مخارج آينده دارد. مسجد اعظم در ضلع شرقى رودخانه شهر قم و تقريباً جنوب غربى حرم حضرت معصومه عليهاالسلام قرار دارد.
2. مسجد بزرگ در هامبورگ
اين مسجد به مساحت چهار هزار متر مربع در بهترين منطقه بندر هامبورگ در كنار رودخانه «آلاستر» به مبلغ دويست و پنجاه هزار مارك معادل نيم ميليون تومان خريدارى، و در سال 1339 كار ساختمان سازى آن آغاز شد. نخستين سنگ بناى آن طى مراسمى با حضور شخصيتها و مسلمانان و شيعيان آلمانى و ايرانى توسط نماينده آيتالله بروجردى، انديشمند توانا آقاى محققّى لاهيجانى گذاشته شد. اين مسجد همانطور كه قبلاً اشاره شد، در طول چهل سال گذشته منشأ آثار چشمگير فرهنگى و مذهبى شده است و هم اكنون به نام مسجد امام على (ع) مشهور است.
3. مسجد در ايرانشهر
ايرانشهر يكى از شهرهاى استان سيستان و بلوچستان است و در آن زمان فاقد هر گونه تأسيسات مذهبى و مسجد بود. با اقدام آيتالله بروجردى، زمينى در اين شهر خريدارى شد و تحت نظارت و مديريت نماينده معظمله، آقاى شيخ احمد محصل يزدى از علماى قم، مسجد آبرومندى با امكانات لازم، تأسيس گرديد كه تا كنون مورد استفاده مردم آن شهر قرار گرفته است.
4. مسجد نورآباد ممسنى
اين مسجد به همراه دو باب حمام به دستور و كمك مالى شخصى آيت الله بروجردى و با مديريت نماينده معظمله، آقاى سيد محمد ورامينى، از روحانيون حوزه علميه قم در آن منطقه كه قبلاً به طور كلى فاقد مسجد و حمام بود ساخته شد.
5. مسجد در شهر شاهرود
اين مسجد از جمله مساجدى است كه بيشتر هزينه ساخت آن از جانب آيت الله بروجردى پرداخت شده است. معظمله يك مسجد ديگر نيز در ايستگاه راه آهن اين شهر احداث كرد.
6. مسجدى در شهر بيروت (پايتخت لبنان)
7. مسجدى در شهر طرابلس لبنان
8. چهار مسجد بزرگ در آفريقا
9. مسجد و مدرسه در شهر دورود
10. مسجدى در منطقه صحنه (بين راه كرمانشاه ـ همدان)
11. احداث سقف و ايوان مسجد حاج سيد عزيز الله، تهران
اين كار اخير به دستور آيت الله بروجردى، زير نظر روحانى فداكار حاج شيخ عباسعلى اسلامى سبزوارى و با معمارى آقايان مهندس لرزاده و مهندس حداديان انجام گرفته و به طرز جالب و زيبايى به پايان رسيده است. مسجد حاج عزيزالله يكى از آثار ديدنى و مذهبى كم نظير تهران به شمار مىآيد.
12. تعمير و بازسازى مسجد شاه بروجرد
اين مسجد از بناهاى مهم دوران قاجار است كه نياز اساسى به تعمير داشت و گنبد آن كاملاً مخروبه شده بود. اين كار با همت و عنايت آيتالله بروجردى انجام گرفت.
13. تجديد بناى مسجد «سيد» در بروجرد
اين مسجد به نام عالم بزرگ «سيد جواد طباطبايى» جد دوم آيتالله بروجردى معروف است كه برادر علامه بحرالعلوم مىباشد.
14. استرداد مسجد ارگ تهران
اين مسجد به مرور زمان از موقوفات خارج شده بود و در امور غير متعارف از آن بهره بردارى مىشد. آيت الله بروجردى با اقدامى قاطع به احياى وقف و تجديد بناى آن پرداخت و هم اكنون يكى از مساجد مجلل، پررونق و معروف تهران به شمار مىآيد.
15. استرداد مسجد و مدرسه در چهار باغ اصفهان
اين مركز فرهنگى نيز با گذشت زمان تغيير وضعيت داده و به تيمارستان تبديل شده بود. به دستور آيتالله بروجردى، بيماران به جاى مناسب انتقال يافتند و اين مسجد و مدرسه زير نظر نماينده معظمله تجديد بنا و تعمير اساسى شد و هم اكنون يكى از مراكز مهم مذهبى و فرهنگى اصفهان است.
16. تأسيس مسجد و مدرسه در بروجرد
بخش دوم، كتابخانهها
17. كتابخانه مسجد اعظم قم
كار ساختمانى اين كتابخانه همزمان با تأسيس مسجد اعظم شروع شد. كل مساحت آن 176 متر مربع شامل يك مخزن، دو سالن مطالعه، راهرو و دفتر است و در ضلع غربى صحن مسجد قرار دارد. اين كتابخانه در آغاز سال 1340 ش. تكميل و آماده بهره بردارى شد و در روز جمعه 27 / شوال / 1380 برابر 25 / 1 / 1340، دو هفته بعد از رحلت آيتالله بروجردى با حضور شخصيتهاى برجسته، علماى اعلام، روحانيون و طلاب فاضل و اقشار مختلف مردم در حالى كه همه متأثر و اندوهگين بودند، افتتاح شد؛ ومديريت آن در طول سالها بر عهده آيتالله شيخ ابوالقاسم آشتيانى بود. اين كتابخانه هم اكنون حدود يك صد هزار جلد كتاب دارد كه چهار هزار جلد آن نسخه خطى است.
18. كتابخانه مدرسه آيتالله بروجردى در نجف
پس از تكميل ساختمان اين كتابخانه، آيتالله بروجردى بخشى از كتب شخصى خويش را به آنجا هديه كرد و اين مركز فرهنگى فعاليت خود را آغاز نمود. كتابخانه فوق داراى هشت هزار جلد كتاب بود و يكى از كتابخانههاى پر رونق حوزه علميه نجف به شمار مىآمد. اما متأسفانه اخيراً در اثر حمله دژخيمان بعثى عراق به كلى ويران و كتابهاى آن طعمه حريق شده است.
19. كتابخانه مدرسه آيتالله بروجردى در كرمانشاه
20. كتابخانه مدرسه خان در قم
21. تعمير و توسعه كتابخانه مدرسه فيضيه
اين كتابخانه در حدود يكصد هزار جلد كتاب در موضوعات: فقه، اصول، حديث، رجال، كلام و تاريخ دارد كه چهار هزار و پانصد جلد آن خطى است.
بخش سوم، مدارس
22. مدرسه آيتالله بروجردى در نجف
اين مدرسه در زمينى به مساحت پانصد متر مربع داراى سه طبقه ساختمان با 64 حجره و يك كتابخانه مجهز است كه به صورت زيبا و با اصول مهندسى و معمارى اسلامى در سال 1373 ه .ق. ساخته شده است.
23. مدرسه بزرگ آيت الله بروجردى در نجف
زمين اين مدرسه به مساحت پنج هزار متر مربع به دستور آيت الله بروجردى در منطقه «حىالسعد» توسط حاج محمدعلى اتّفاق خريدارى و كار ساختمانى آن آغاز شد. اين مدرسه با تعداد دويست حجره در سه طبقه و با متعلقات لازم در اختيار طلاب و فضلاى علوم دينى قرار دارد.
24. مدرسه آيت الله بروجردى در كرمانشاه
به همت و دستور آيتالله بروجردى مقدمات خريد زمين اين مدرسه فراهم شد. يكى از افراد خير كرمانشاه به نام حاج عباسعلى فرهودى، زمين آن را به مساحت 3500 متر مربع به ارزش هفتاد هزار تومان به طور رايگان در اختيار نماينده معظمله قرار داد و كار ساختمان سازى آن آغاز گرديد. برخى از تجار تهران و كرمانشاه هزينه باقيمانده آن را برعهده گرفتند و مقدارى از آن را هم خود مؤسس تقبل كرد. بناى مدرسه در دو طبقه با شصت حجره و
متعلقات در سال 1335 ه .ش. به پايان رسيد و در اختيار طلاب علوم دينى قرار گرفت و اين در حالى بود كه قبل از آن، شهر كرمانشاه فاقد مدرسه مستقل براى طلاب علوم دينى بود.
25. تجديد بناى مدرسه خان در قم
اين مدرسه در سال 1123 ه .ق. توسط مهدى قليخان ساخته شده بود و در زمان آيت الله بروجردى وضع بدى داشت وتبديل به مخروبه شده بود. ايشان در سال 1378 ه .ق. تصميم به تجديد بناى آن گرفت و كار ساختمان سازى آن در 780 متر مربع در سه طبقه با 59 حجره و متعلقات آن آغاز و به انجام رسيد. اين مدرسه در ضلع شرقى حرم حضرت معصومه عليهاالسلام قرار دارد.
26. تجديد بناى مدرسه بقعه در كربلا
27. تعمير مدرسه رضويه در قم
بخش چهارم، متفرقات
28. حسينيه تهرانىها در كربلا
اين حسينيه به دستور آيتالله بروجردى و با كمك مالى جمعى از تجار تهران در زمينى به مساحت 2275 متر مربع در چهار طبقه به صورت زيبا و چشمگير ساخته شد. اين مكان مقدس حدود دويست اتاق دارد كه شامل امكانات لازم
براى زوار حرم امام حسين عليهالسلام است.
29. حسينيه و حمام در سامرا
اين مركز مذهبى و بهداشتى نيز به دستور و كمك مالى آيتالله بروجردى و جمعى از نيكوكاران اصفهان و با نظارت حاج ابوالقاسم كوپايى در شهر سامرا ساخته شد كه براى اسكان واستراحت زائران و شيعيان محل مناسبى است.
30. قبرستان وادى السلام قم
اين قبرستان به دستور آيتالله بروجردى و توسط برخى از تجار تهران در زمينى به مساحت 120 هزار متر مربع خريدارى و به عنوان قبرستان جديد قم راه اندازى شد. اين قبرستان داراى غسالخانه، مسجد، آب انبار و چند باب مغازه موقوفه است.
31. كارخانه سيلو در بروجرد
وقتى آيتالله بروجردى در اين شهر اقامت داشت اين كارخانه به همت معظمله و با همكارى و كمك مالى جمعى از معتمدين محل تأسيس شد. كارخانه سيلوى بروجرد در منطقه كم نظير است و سالهاست كه مورد استفاده كشاورزان بروجرد قرار مىگيرد.
32. كارخانه برق بروجرد
هنگام اقامت آيت الله بروجردى در اين شهر كه مردم آن از نعمت روشنايى برق محروم بودند، معظمله از تجار، ريشسفيدان و شخصيتهاى برجسته دعوت كرد، با آنها صحبت نمود، شركت سهامى برق تشكيل داد و خودش نيز درصد سهم آن سهيم شد. وى زمينه را براى خريد يك كارخانه برق آماده ساخت و شهر بروجرد و حومه را از تاريكى رهايى بخشيد. اين كارخانه بعدها منشأ آثار عمرانى و فرهنگى در منطقه شد؛ چنانكه به عنوان نمونه از درآمد آن، كارخانه سيلو كه قبلاً بدان اشاره شد، تأسيس گرديد. كارخانه برق بروجرد هنوز فعال است و توسعه پيدا كرده است.
33. دبستان جامعه تعليمات اسلامى در شهر ميانه.
فصل ششم
سيره سياسى
سازمان دهى در حوزه
آيت الله بروجردى در مسائل سياسى، روش خاص خودش را داشت و با توجه به شرايط آن روز و ظرفيت سياسى مردم، همواره موضع مناسب و بجا اتخاذ كرد و بسيارى از رخدادهاى دشوار و حساس را به خوبى پشت سرگذاشت. در عصر زعامت ايشان اگر چه زمينه برخوردهاى تند انقلابى با رژيم ستمشاهى و بيگانگان وجود نداشت، چرا كه مردم آمادگى و آگاهى لازم را براى تحمل پيامدهاى يك انقلاب اسلامى نداشتند، اما بايد اذعان داشت كه در زمان مرجعيت آيتالله بروجردى، نيروهاى بالقوه بسيارى براى انقلاب تربيت شدند و در طول نهضت، نقش سرنوشت سازى را ايفا نمودند. بنابراين بايد گفت: اگر سازماندهى حوزهها و روحانيت در اين زمان تحقق نمىيافت، در دهه چهل و پنجاه هرگز نمىتوانستيم شاهد انقلاب بزرگ اسلامى به رهبرى حضرت امام خمينى باشيم. در اين مورد آيتالله هاشمى رفسنجانى مىگويد:
... بعد از خفقان شديد رضا خان قزاق و قلع و قمع كردن روحانيت و ممنوع كردن لباس روحانيت و بستن مدرسهها و حسينيهها و مساجد، در ابتداى حكومت محمدرضا شاه كه ضعيف بود و نمىتوانست آن سياست را تعقيب بكند، يكى از كارهاى بسيار مهم و با ارزش شيعه كه مرحوم آيتالله العظمى بروجردى سهم عظيمى در اين كار دارند، تشكيل و توسعه حوزه علميه قم و حوزههاى دينى بود.
در ده سال بين 1330 تا 1340 كه روحانيت تا حدودى خاموش است، حوزه علميه قم كارى كرد شبيه كارى كه امام صادق عليهالسلام كرد. هزارها طلبه پرشور، متدين، با مطالعه و آشناى به مسائل روز تربيت شدند و اينها ذخيره انقلاب شدند و اگر اينها نبودند، محال بود در ايران بشود رژيم پهلوى را شكست...(1)
با همه اينها، معظمله در مراحلى كه احساس نياز و خطر مىكرد، اهل اقدام بود و بيدرنگ موضعگيرى مىنمود و حتى اگر لازم مىشد به شخص شاه تذكرات و هشدارهاى تند مىداد؛ چنانكه يك بار به عنوان اعتراض از پذيرش شاه خوددارى كرد و فرصت سوء استفاده را از وى گرفت. و زمانى كه شاه مىخواست خط فارسى را به لاتين تغيير دهد و در اين راستا تبليغات بسيارى هم به راه انداخت، آن فقيه بزرگ با تمام وجود در برابر اين حركت ننگين ايستاد و گفت «تا من زندهام اجازه نمىدهم اين كار عملى شود؛ به هر جا كه مىخواهد منتهى شود.»(1) در مورد ديگر وقتى آقاى اقبال، نخست وزير وقت به خدمتش مىرسد، ايشان با لحن تند در مورد شاه خطاب به وى مىفرمايد: «پدرش بى سواد بود، ولى يك مقدار شعور داشت؛ اما اين (محمدرضا شاه) شعور هم ندارد و چيزى ملتفت نمىشود.»(2)
در اينجا چند نمونه ديگر از عملكرد و موضعگيرىهاى سياسى آيتالله بروجردى را مرور مىكنيم:
مبارزه با فرقه سياسى بهائيت
هنگام اقامت آيت الله بروجردى در وطن، ايادى اين گروه گمراه، فعاليتهاى خود را در شهر بروجرد و حومه به ويژه با نفوذ در ادارات دولتى در سطح گستردهاى افزايش داده بودند. چون وى از اين موضوع آگاه شد، نخست طى اقدامى قانونى سعى كرد مانع فعاليتهاى آنها شود. حتى يكى از مدارس دينى شهر را به دبيرستان دينى تبديل نمود تا جوانان مسلمان را از تبليغات سوء بهائىها در امان نگه دارد. سپس وقتى عدم همكارى و كارشكنى دولتمردان وقت را در اين رابطه ديد، احساس وظيفه و خطر بيشتر كرد و به ناچار خود مستقلاً وارد صحنه مبارزه شد؛ تا جايى كه به عنوان اعتراض، از شهر بروجرد خارج شد. پس از آن، مردم شهر به هيجان آمدند و راهى تلگرافخانه شدند. در اين هنگام، دولت مركزى احساس خطر جدى كرد، وفوراً مقدمات بازگشت ايشان را فراهم نمود. به زودى محافل و مجالس علنى بهائىها را تعطيل و ممنوع اعلام كرد و افراد وابسته به آن را از ادارات دولتى عزل نمود. آنگاه آيت الله بروجردى در ميان استقبال پرشور و تاريخى مردم به وطن خويش باز گشت.(1)
معظمله در ايام مرجعيت مطلق خويش در قم نيز چون اين فرقه را يك گروه كاملاً سياسى و ساخته و پرداخته دشمنان مىدانست، مبارزه با آن را همچنان پى گرفت و جبهه پيكار با بهائيت را در سطح كشور توسعه داد؛ به طورى كه منجر به تخريب مركز فعاليت آنان در تهران به نام «خطيرة القدس» گرديد. در ماه مبارك رمضان همين سال (1335 ه .ش.) خطيب توانا، ميرزا محمدتقى فلسفى به دستور آيتالله بروجردى در مسجد شاه تهران به منبر رفت و سخنرانىهاى مستدل و محكمى را در بطلان عقايد و افكار اين فرقه بيان داشت. اين برنامه از راديو نيز پخش شد. آيتالله بروجردى چندين بار خطر اين گروه را به شخص شاه هم هشدار داده بود. بالاخره در اثر تلاشهاى مستمر وى، تا زمانى كه در قيد حيات بود، بساط بهائيت در ايران برچيده شد و فعاليتهايشان بسيار محدود بود.(2)
حمايت از اقدام حاج آقا حسين قمى
در سال 1320 ش. رضا شاه فرار كرد. آيت الله حاج آقا حسين قمى كه در ماجراى قيام تاريخى مسجد گوهرشاد به دستور وى از مشهد به كربلا تبعيد شده بود به وطن بازگشت. او بعد از يك ماه توقف در مشهد براى پيگيرى خواستههاى شرعى و قانونى ملت ايران و لغو قانون كشف حجاب و آزادى فعاليتهاى مذهبى و تعليم قرآن در دبستان و دبيرستانهاى كشور، راهى تهران شد و اين خواستهها را طى بيانيه پنج مادهاى به اطلاع حاكمان رساند.(1) دولتمردان و شخص شاه در تأمين خواستههاى ايشان طريق مسامحه پيش گرفتند. آيتالله بروجردى كه آن وقت در بروجرد اقامت داشت به عنوان پشتيبانى از حاج آقا حسين قمى تلگرامى را به شرح زير از بروجرد خطاب به نخست وزير وقت به تهران مخابره كرد «... مطالب پيشنهاد شده از سوى آيت الله قمى، مطالب ما هم هست. چنانچه با پيشنهادات ايشان موافقت نشود، شخصاً به تهران حركت مىكنم و مسؤول عواقب آن، زعماى امور خواهند بود.»(2)
انتشار محتواى اين تلگرام در ميان مردم به خصوص سران عشاير لرستان، تحركاتى را در جهت حمايت از آيتالله بروجردى پديد آورد؛ به طورى كه دولت احساس خطر كرد و مجبور شد به خواستههاى ايشان تن دهد.
كمك به نهضت ملى نفت
آيت الله كاشانى از طلايهداران نهضت ملى نفت بود. به همين سبب آيت الله بروجردى براى وى احترام و ارزش كم نظيرى قائل بود و همواره در شرايط حساس به حمايتش بر مىخاست. ايشان بر اين اعتقاد بود كه اين مثلث (كاشانى، شهيد نواب و مصدق) بايد در كنار هم متحد شوند تا بتوانند بر استكبار خارجى و استبداد داخلى فائق آيند.(1) در ماجراى نهضت نفت، يك روز شاه به قم مىآيد و به حضور آيتالله بروجردى مىرسد. او در اين ديدار با اشاره و كنايه از آيت الله كاشانى انتقاد كرده و در تعبيرى كه منظورش آقاى كاشانى بوده مىگويد «بهتر است برخى از آقايان به جاى ورود به عرصه سياست، به وظيفه اصلى خود كه توجه به معنويات است بپردازند.» در اين هنگام آيت الله بروجردى با تندى، مانع ادامه صحبت وى مىشود و مىفرمايد «من راضى نيستم در اينجا از يك آقايى بحث شود كه بايد از ايشان با احترام ياد كرد.»(2)
پس از جريانى كه منجر به شكست نهضت ملى نفت شد، ايادى رژيم شاه در صدد بر آمدند تا آيت الله كاشانى را به محاكمه كشانده و او را به اعدام محكوم كنند. در اين ميان، آيت الله بروجردى به مخالفت جدى برخاست. برخى از اطرافيان، اختلاف سليقه ايشان با آقاى كاشانى را در موارد جزئى مطرح ساختند تا وى از نظر خويش برگردد؛ اما هرگز چنين نشد. حتى در اواخر زندگى كه آيت الله كاشانى از حيث معيشت در تنگنا قرار داشت و مبالغى هم بدهكار بود، همچنان كمكهاى مالى آيتالله بروجردى به او ادامه يافت.(1)
آيت الله بروجردى تا وقتى مصدق و كاشانى با هم بودند از دولت مصدق حمايت مىكرد؛ تا جائى كه اين موضوع سبب خشم شاه و درباريان شد. او وقتى متوجه گرديد كه درباريان مىخواهند بر ضد نهضت نفت و مصدق از وجود وى بهره بردارى كنند، با هوشيارى در برابر اين ترفند ايستاد و حتى يك مورد هم از دولت مصدق انتقاد نكرد و در مقابل برخى محافل گفت «... رئيس دولت با اين كه گرفتارىهاى زيادى داشت، شخصاً با من تلفنى تماس گرفت. ايشان تمام تقاضاهاى مرا انجام داده است. من از ايشان هيچ شكايتى ندارم. رئيس دولت براى مملكت خدمت مىكند. طلاب پى درسشان باشند و قضيه را دنبال نكنند.»(2)
و بدين ترتيب، وى با حمايتى كه از دولت مصدق به عمل آورد، بسيارى از فتنهها را از بين برد و از همه مهمتر، مانع از اين شد كه در سقوط دولت مصدق و شكست نهضت ملى نفت، از موقعيت حوزه علميه قم، روحانيت و مرجعيت سوء استفاده شود.
برخورد تحقيرآميز با دولتمردان جور
واعظ بزرگ و خطيب توانا آقاى محمدتقى فلسفى مىگويد:
مرحوم آيت الله بروجردى هنگامى كه از دولتهاى وقت گله داشتند و دولت كسى را براى رضايت خاطر ايشان به قم مىفرستاد، بسيار صريح و با صداى بلند مىفرمودند «نمىپذيرم»؛ به طورى كه فرستاده دولت هم مىشنيد و مىرفت و به رئيس دولت وقت گزارش مىداد. دولتها هم از طريق چند واسطه از ايشان علت را جويا مىشدند و ايشان مىفرمودند «به خاطر اين كه دولت در فلان موضوع روشهاى نادرستى در پيش گرفته است.» همين برخورد موجب مىشد كه دولت در كار خود تجديد نظر كند و موجبات رضايت خاطر ايشان را فراهم آورد. غرض اين كه آن مرحوم در كمال صراحت حرف مىزد و كاملاً حق اسلام را رعايت مىكرد. از حريم دين دفاع مىنمود و هر جا فرصتى پيش مىآمد پيشروى مىكرد.
يكى از اين برخوردها را كه از نزديك ديدم، اين بود كه روز عيد غدير تيمسار بختيار خدمت آن مرجع بزرگ رسيد؛ در حالى كه بيرونى آيت الله بروجردى پر از جمعيت بود. ايشان هم در ايوان نشسته و تكيه به يك ستون داده بودند. شاه او را فرستاده بود تا در جريان مبارزه با بهائىگرى كه من از منبر مسجد شاه آغاز كرده بودم و از راديو پخش شده بود، بگويد كه نمىشود جلو بهايىها را گرفت و آنها را غير قانونى كرد؛ چون حاميان آنها در اروپا و آمريكا به ما فشار مىآورند كه به آنها كار نداشته باشيد. آيت الله بروجردى هم از نفاق و دو رويى دولت و سرسپردگى آن به استعمارِ حامى بهائيت بسيار ناراحت و دلگير بودند.
در كنار معظم له پله كوچكى بود. بختيار كلاهش را برداشت و نشست و دست ايشان را بوسيد. آقا كه او را ديد ناراحت شد و رويش را برگرداند. بختيار كمى عقب رفت و روى پله نشست. آيت الله بروجردى برگشت ببيند او كجا رفت. همين كه ديد در پشت سر ايشان روى پله نشسته است، با عصبانيت فرمود «بنشين زمين.» بختيار هم فوراً نشست روى زمين. اين واقعه، صرف نظر از اهميتى كه براى نشان دادن بيزارى آيت الله بروجردى از دستگاه وقت داشت، به دليل موقعيت و قدرت خاصى كه شخص بختيار به عنوان فرماندار نظامى تهران داشت نيز واجد اهميت زياد بود. بختيار فرماندار نظامى وقت تهران و معاون نخست وزير در لباس نظامى و مدالهاى آويخته و اسم و رسمى كه داشت، با اين برخورد تند مرجع عصر - فكرش را بكنيد كه - چه وضعى پيدا كرده بود.(1)
مقاومت در برابر تقسيم اراضى شاه
آيت الله بروجردى در برابر كارهاى خلاف موازين اسلامى كه از سوى دولت، مجلس و حتى شخص شاه انجام مىگرفت، شجاعانه مىايستاد و ملاحظه هيچ چيز و هيچ كس را نمىكرد. در ماجراى اصلاحات ارضى، شاه لايحه آن را به مجلس داده و خود راهى خوزستان شده بود و دستور داده بود كه مجلس در اسرع وقت آن را به تصويب برساند تا هنگام بازگشت به او تحويل دهد. وقتى آيت الله بروجردى از ماجرا آگاه مىشود، نامهاى به رئيس مجلس شوراى ملى وقت (سردار فاخر) مىنويسد. اين نامه در زنگ استراحت مجلس به دست رئيس مىرسد و او نامه را كه مفاد آن به شرح زير است، براى نمايندگان مىخواند: ... از نمايندگان مسلمان باعث تعجب است كه در غياب شاه لايحه خلاف اسلامى را طرح كرده و در صدد تصويب آن هستند. اين لايحه خلاف اسلام و شريعت است. من تا زنده هستم نخواهم گذاشت چنين خلافى در اين مملكت اجرا شود.»(1)
معظمله نامه ديگرى به آقاى بهبهانى در تهران مىفرستد و تأكيد مىكند از جانب ايشان پيگير موضوع باشد. در بخشى از آن چنين مىنگارد: «... شما در اين رابطه مسؤوليت داريد. پدر شما خون بهاى مشروطيت ايران است. درباريان و مجلسيان بايد از شما اطاعت كنند. شما در امور خلاف شرع، بايد حساس و فعال باشيد.»(2)
محمدرضا شاه نامهاى در پاسخ به مخالفت آيت الله بروجردى و جهت جلب رضايت ايشان مىنويسد «...اصلاحات ارضى در ممالك اسلامى هم انجام گرفته است؛ مانند: تركيه، پاكستان وجاهاى ديگر. مصالح كشور را بايد رعايت نمود، نه خواسته هاى عده اى مال پرست را... ما دستور داديم قانون اصلاحات ارضى مثل ساير ممالك اسلامى اجرا شود...»
آيت الله بروجردى وقتى نامه شاه را دريافت كرد، تنى چند از شخصيتهاى برجسته حوزوى از جمله امام خمينى و شيخ عبدالنبى اراكى را به حضور خويش فراخواند و بعد از شور و مشورت با ايشان، جوابى با متن تندى به شاه نوشت كه در بخشى از آن چنين آمده بود «... شما كه مىگوييد در ممالك اسلامى، قانون اصلاحات اجرا شده است آن ممالك، اول جمهورى شدند، بعد اصلاحات ارضى اجرا شد...»(1)
در برابر نفوذ و قدرت معنوى اين فقيه مجاهد، شاه نتوانست به اصلاحات آمريكايى در ايران جامه عمل بپوشاند و تا ايشان در قيد حيات بود به طور كلى اين گونه اقدامات را متوقف كرد. او در كتاب «انقلاب سفيد» به اين موضوع اشاره كرده مىنويسد«... قانون اصلاحات ارضى، سير خود را طى مىكرد تا به مرحله عمل برسد. يكى از مقاماتى كه از اصلاحات دنيا اطلاعى نداشت، نامهاى به مجلس نوشت و جلو اين كار را گرفت...»(2)
جلوگيرى از ازدواج شاه با زن ايتاليايى
يك وقتى شاه تصميم گرفته بود با يك دختر مسيحى از كشور ايتاليا ازدواج كند ولى از عكسالعمل فقهاى عظام در هراس بود؛ چون از نظر فتواى مشهور فقهاى شيعه، ازدواج دائم با اهل كتاب جايز نيست. البته برخى از آنها در ازدواج موقت، حكم به جواز دادهاند. بنابراين، عوامل رژيم در تلاش بودند در اين خصوص مجوزى از آيتالله بروجردى بگيرند. لذا اين موضوع را از محضر ايشان استفتاء كرده بودند؛ بدون اينكه به شخص شاه اشاره بكنند.
جالب اين كه فتواى ايشان در اين مورد برخلاف فتاواى مراجع مشهور، جواز ازدواج دائم و موقت با اهل كتاب بود. وقتى معظم له از اصل قضيه با خبر شد، دوباره به روايات باب مراجعه كرد و آنها را مجدداً تحقيق و بررسى نمود؛ اما نظروى عوض نشد و همچنان بر جواز باقى ماند. در عين حال چون بر اين باور بود كه ازدواج شخص اول يك كشور اسلامى با يك زن غير مسلمان در شأن جامعه اسلامى و شيعى نيست و ممكن است پيامدهاى ناگوار سياسى و اجتماعى و فرهنگى داشته باشد، لذا در جواب سؤال درباريان، با هوشيارى نظر شخصى خويش را بيان نكرد؛ بلكه نوشت «مشهور بين اعاظم فقهاى اماميه، حرمت ازدواج دائم با كتابيه است.»(1)
ستيز با مظاهر آتش پرستى
روزى از آذربايجان به آيتالله بروجردى خبر رسيد كه لشكر اين استان مىخواهد جهت مراسم چهارشنبه سورى آن سال، بر بالاى دو كوه آتشكده برپا كند و بعد از افروخته شدن آن، نظاميان به احترام آتش از جلوى آن رژه بروند. و اين احياى سنت غلط آتش پرستى در ايران باستان بود. آيت الله بروجردى از اين خبر شديداً ناراحت شد و با دستخط خويش نامهاى به شاه نوشت و آن را همراه چند نفر از علماى حوزه عازم تهران كرد تا اگر شاه هنگام مطالعه نامه مشكلى داشت، محتواى آن را براى وى توضيح دهند. مضمون بخشى از نامه چنين بود «... شما پادشاه كشور اسلامى هستيد. اگر بنا باشد پادشاه ما به آتش پرستى بگرايد، همان مبارزهاى كه در صدر اول اسلام با آتش پرستان انجام گرفت اكنون نيز شروع خواهد شد.»(1) شاه پس از خواندن نامه، فورى دستور داد مراسم متوقف شود.
يك بار ديگر هم قرار بود جشن بزرگ به اصطلاح تجليل از آتش در تهران برگزار شود و رجال لشكرى و كشورى از جمله شخص شاه در آن شركت كنند و سنت آتش پرستى دوباره در اين كشور پا بگيرد. آيت الله بروجردى، حاج احمد خادمى را به نزد «صدرالاشراف» از نزديكان شاه به تهران فرستاد تا پيامش را مبنى بر تعطيلى اين مراسم به شاه برساند.(1)
مورد سوم در سالى بود كه مىخواست در ايران بازيهاى المپيك برگزار شود كه معمولاً افتتاح آن با روشن كردن مشعل آتش طى مراسم ويژه انجام مىگرفت؛ چنانكه الان نيز همين گونه است. اما در آن ايام همه اين موارد در اذهان مردم، موضوع آتش پرستى را تداعى مىكرد؛ بخصوص در خارج از كشور شادمانى مىكردند ومىگفتند آتشى را كه پيامبر (ص) در هزار و چهارصد سال پيش خاموش كرده بود، شاه دوباره در ايران روشن ساخت. بنابراين، در اين مورد نيز آيتالله بروجردى اقدام كرد و خطيب توانا، آقاى فلسفى، را از جانب خود به نزد شاه فرستاد و مانع از روشن شدن مشعل المپيك شد. آقاى فلسفى در كتاب خاطرات خود، اين موضوع را به طور مفصل شرح داده است.(2)
هشدار به دكتر مصدق
آيت الله بروجردى اگر چه از نهضت ملى نفت حمايت مىكرد و در مقابل درباريان و شاه، دولت مصدق را ترجيح مىداد اما با كسى عقد اخوت نبسته بود؛ لذا احياناً لغزشهاى دولت دكتر مصدق و عملكرد و موضع گيريهاى آن را زير نظر داشت تا در كشور اسلامى و شيعى از سوى دولتى كه به حمايت حوزه علميه و مردم به قدرت رسيده است، خلاف دستورات اسلامى انجام نگيرد.
يك وقت در برخى رونامه هاى تهران، مطالبى چاپ شده بود كه با احكام اسلامى در تضاد بود. اين امر سبب تحريك محافل مذهبى و جريحه دار شدن احساسات مردم شد؛ به طورى كه منجر به تظاهرات خيابانى و درگيرى مردم با مأموران دولتى گرديد. و اين در حالى بود كه دولت و نهضت نفت نياز شديد به آرامش و امنيت در كشور داشت. در اين هنگام آيت الله بروجردى احساس خطر كرد و طى يك پيام تلفنى، به وسيله حاج ميرزا محمد حسين به دكتر مصدق هشدار داد كه اگر مصدقالسلطنه نمى تواند مملكت را اداره كند و امنيت و آرامش را در آن برقرار نمايد، بهتر است هر چه زودتر كنار برود تا شخص قدرتمند ديگرى سركار بيايد و زمام امور را به دست گيرد. در پى آن، دكتر مصدق سه نفر از رجال عالى رتبه، آقايان سرتيپ مدبر، ملك اسماعيلى (معاون نخست وزير) و يك نفر از دادگسترى را به حضور معظمله فرستاد تا از نزديك با ايشان به تبادل نظر بپردازند و از رهنمودهاى ايشان بهرهمند شوند. اين اقدام پيامدهاى مثبت به دنبال آورد.(1)
سياست عين ديانت
آيت الله بروجردى با توجه به اين كه دوران دشوار آشفته مشروطيت را پشت سر گذاشته و از نزديك شاهد بود كه چگونه سياست بازان و ايادى اجانب، حوزهها و روحانيت را به انزوا كشاندند، بعد ضربه سختى بر اسلام و شيعيان وارد آوردند، لذا نسبت به اكثر محافل و حركتهاى سياسى سوءظن داشت. اما هرگز اين رخدادهاى شكننده نتوانست در نگرش كلى وى به موضوعات سياسى تأثير گذار باشد. آيتالله بروجردى با درك بلند و بينش فراگير به دين و سياست نظر مىافكند و آن دو را تفكيكناپذير از هم مىدانست و مىفرمود «... ما چگونه مىتوانيم مسائل سياسى را از مسائل دينى جدا سازيم؛ در حالى كه حج يكى از عميقترين عبادات اسلامى است و رابطه انسان با خدا را به طرز نيرومندى برقرار مىسازد و از نظر بعد عبادى چنان است كه انسان را به كلى از ماسوى الله جدا كرده و به خداوند بزرگ مربوط مىسازد؛ ولى با اين حال، بُعد سياسى آن، به قدرى نيرومند است كه از مهمترين اركان سياست اسلامى محسوب مىشود...»(1)
وى در ضمن تدريس، وقتى به طرح بعضى از مباحث اسلامى مىرسيد از قوانين غيراسلامى حاكم بر جامعه انتقاد مىكرد و از شايستگى قوانين اسلامى در اداره صحيح جامعه وبرترى آن نسبت به ساير قوانين بشرى به طرز منطقى و عميق دفاع مىنمود و تأكيد داشت كه فقه اسلامى براى اداره جامعه بشرى در تمام شئون زندگى از گهواره تا گور است؛ چنانكه روزى در سر درس فرمود «... من مىدانم فعلاً قضاى اسلامى در جامعه جارى نمىشود ولى هدفم از طرح مبحث قضاء اين است كه بفهمانم موازين قضايى اسلام به مراتب عالىتر و محكمتر از قوانين قضايى است كه از اروپا براى ما سوغات آوردهاند...»(1)
دفاع از خط و زبان فارسى
همزمان با تغيير خط به لاتين در كشور اسلامى تركيه توسط يكى از سرسپردگان استعمار غرب به نام آتاتورك، ايادى بيگانه در ادامه اجراى اهداف شوم خويش مبنى بر هويت زدايى در كشورهاى اسلامى، بشدت در تلاش بودند اين خيانت تاريخى را در ايران نيز به وسيله رضا خان عملى سازند. لذا از چند وقت پيش، تبليغات گستردهاى در سطح كشور آغار شده بود تا اين كه در زمان محمدرضا شاه به بهانه اين كه رسمالخط فارسى در نوشتار و چاپ منشأ اشتباه مىگردد و پژوهشگران و خوانندگان را دچار حيرت و بلا تكليفى مىكند، و به اين بهانه كه با زبان بينالمللى (انگليسى) تطابق ندارد و فارسى زبانان در آموزش علوم غربى با مشكل مواجه هستند، خواستند اين ترفند را عينيت بخشند. متأسفانه برخى از رجال به اصطلاح روشنفكر هم بازى خوردند و با ساده لوحى درصدد توجيه اين توطئه خطرناك سياسى ـ فرهنگى برآمدند و ناخواسته آب به آسياب دشمن ريختند و طى مقالاتى در روزنامهها به ضرورت عملى شدن آن تأكيد كردند؛ چنانكه آقاى سعيد نفيسى در ادامه اين توجيهات در يك بخش مقالهاش مىنويسد:
... اشكال بزرگ ديگرى كه در پيش است اين است كه در نتيجه بدى خط امروزى! و حروفى مشابه كه با نقطه تغيير مىكنند، فرهنگهاى ما پر از اغلاطى است كه در نتيجه تحريف حروف پيدا شده است... من وقتى كه به چاپ فرهنگ نفيسى، تأليف مرحوم پدرم، آغاز كردم به اين مشكل بسيار مهم برخوردم و چاره را جز اين نديدم كه اصولى براى تلفظ كلمات فارسى به خط لاتين اختيار كنم و در برابر هر كلمه، تلفظ آن كلمه را به لاتين بگذارم. به نظر من تا وقتى كه ما گرفتار اين خط كنونى! هستيم، چاره منحصر به همين است و بس...(1)
در اين ميان، تنها قشرى كه به عمق اين فاجعه به خوبى آگاه بود و احساس خطر جدى كرد و شجاعانه در مقابل اين تهاجم فرهنگى ايستاد، روحانيت اصيل و متعهد بود كه در رأس همه، آيت الله بروجردى قدرتمندانه قد علم كرد و موضع بسيار حماسى و قاطع گرفت و فرمود «... هدف اينان از تغيير خط، دور كردن جامعه ما از فرهنگ اسلامى است. من تا زندهام اجازه نمىدهم اين كار را عملى كنند. به هر جا كه مىخواهد منتهى شود...»(1)
در اثر اين برخورد قاطع و تاريخى، محافل روشنفكرى از تكاپو افتاد و رژيم عقب نشست و كشور اسلامى ايران يك بار ديگر از يك تهاجم ويرانگر مصون ماند و آرزوى دشمنان به گور سپرده شد.
حراست از قدس و فلسطين
در اين بخش به بيانه تاريخى آيت الله بروجردى كه در محكوميت و اعتراض به اشغال سرزمين فلسطين توسط متجاوزان صهيونيست در سال 1327 ش. صادر شده است،بسنده مىكنيم:
بسم الله الرحمن الرحيم
نحمد اللّه تعالى فى السرّاء و الضرّاء و على كل حال و نشكوا اليه ما لقيه اخواننا المسلمون فى زماننا هذا من المشركين بپاكستان و من اليهود بفلسطين و لقد صدق عملهم بالمسلمين ما اخبرنا الله تعالى به فى كتابه الكريم لتجدن اشدّ الناس عداوة للذين آمنوا اليهود و الذين اشركوا و لتجدن اقربهم مودة للذين آمنوا الذين قالوا انا نصارى ذلك بان منهم قسيسين و رهباناً و انهم لايستكبرون ولكن العجب والاسف كله من صنع اليهود فانهم بعد ما كانوا تحت حماية الاسلام و المسلمين قريباً من اربعة عشر قرناً محفوظين بنفوسهم و اعراضهم و اموالهم و شعائرهم الدينية قد اصبحوا فى هذا الزمان ينتقمون من المسلمين ما صنعوه اليهم فى تلك المدة المديدة من الاحسان فجعلوا يقتلون رجالهم الصالحين بالفتك و الغيلة و القتال و يقتلون ذراريهم و يهتكون اعراضهم و يخربون معابدهم و بيوتهم و لايرقبون فيهم الا و لا ذمه و اولئك هم المعتدون فنسئل اللّه تعالى ان ينصر المسلمين نصراً عزيزاً و يجعل لهم من لدنه سلطاناً نصيراً و ان يخذل هذا القوم الذين لم يراعوا حق المسلمين و يضرب عليهم الذلة و المسكنة و يجعلهم اذل الا مم نرجوا من اخواننا المؤمنين ببلاد ايران و غيرها انيجمعوا فى الدعاء عليهم بالخذلان و لاخوانهم المسلمين بالنصر و الغية اللهم انصر جيوش المسلمين و سرياهم و مرابطيهم فى مشارق الارض و مغاربها و اخذل اعدائهم و فرق بين كلمتهم و الق الرعب فى قلوبهم و انزل عليهم باسك الذى لاترده عن القوم المجرمين و صل على اشرف انبيائك محمد و آله المنتجبين.
حسين الطباطبائى البروجردى
خرداد 1327
ترجمه فارسى
به نام خداوند بخشنده مهربان
خداوند متعال را در نهان و عيان و در هر حال سپاس مىگوييم و از آنچه برادران مسلمان ما در اين زمان در پاكستان از مشركان و در فلسطين از يهود مىبينند به او شكايت مىكنيم. صدق گفتار خداوند را درباره شدت عداوت يهود نسبت به مسلمانان، در كتاب كريمش مىبينيم كه فرموده است «لتجدن اشد الناس للذين آمنوا اليهود و الذين اشركوا و لتجدنَّ اقربهم مودة للذين آمنوا الذين قالوا انا نصارا، ذلك باَنَّ منهم قسيسين و رهباناً و انهم لاتستكبرون» ولى تعجب و تأسف كلى از كار يهود است. زيرا آنها بعد از اين كه نزديك چهاده قرن تحت حمايت اسلام و مسلمين بودهاند و جان و ناموس و اموال و شعائر دينىشان محفوظ بوده است، مىخواهند در اين زمان انتقام آن همه نيكىها را كه در آن مدت طولانى از مسلمانان ديدهاند، از آنها بگيرند؛ مردان شايسته را تحت تعقيب و ارعاب قرار داده و به قتل مىرسانند. اطفال آنها را كشته و اعراض آنها را مورد هتك قرار داده و معابد و خانههايشان را تخريب مىكنند و از هيچ شرارت و جنايتى نسبت به آنها ابا ندارند و از هيچ گونه تجاوز و تعدى دست بردار نيستند.
از خداوند متعال مسئلت داريم كه مسلمانان را پيروز گرداند و از جانب خود، آنها را يارى كند و اين قوم كه حقوق مسلمانان را رعايت نمىكنند، مخذول نمايد و آن متعديان را خوار و ذليل گرداند و به صورت خوارترين ملتها قرار دهد. از برادران با ايمان خود در ايران و ساير نقاط مىخواهيم كه دستهجمعى به نيايش پردازند و خوارى و ذلت يهود را از خداوند بخواهند و براى برادران مسلمان خود يارى و پيروزى مسئلت دارند.
خداوندا! سربازان و رزمندگان و مرزداران مسلمين را در شرق و غرب كره زمين يارى كن و دشمنان آنها را خوار و پراكنده و پريشان نما. و دلهاى آنها را پر از رعب كن و ضربت كوبنده خود را كه بر قوم مجرمين وارد مىسازى، بر آنها نازل كن و بر شرف پيغمبرت محمد صلىاللهعليهوآله و دودمان برگزيدهاش درود بفرست.
حسين طباطبايى بروجردى.(1)
رحلت
فقيه بزرگ عصر پس از هفتاد سال تلاش علمى و فعاليتهاى اجتماعى و سياسى در صبح روز پنج شنبه 12 / شوال / 1380 برابر 10 / 1 / 1340 در حالى كه 88 بهار از زندگى را پشت سر گذاشته بود، چشم از جهان فروبست. پيكر فقيه سترگ در ميان اندوه هزاران نفر و با تشييع و تجليلى كه تا آن روز كمتر سابقه داشت، در بالاسر حرم حضرت معصومه عليهاالسلام جنب درب ورودى مسجد اعظم به خاك سپرده شد. به همين مناسبت، تمام شهرهاى ايران به صورت عزا و تعطيل درآمد. پرچمهاى سياه بر بالاى كوچه، خيابان و بازار نصب شد. مجالس ترحيم و مراسم عزادارى باشكوهى در اغلب كشورهاى اسلامى به ويژه در كربلا و نجف برگزار گرديد و اين مراسم در ايران تا چهلم ادامه يافت. سفرا و نمايندگان كشورهاى اسلامى در اين مصيبت ابراز همدردى كردند؛ حتى كشورهاى شوروى، آمريكا و انگليس مجبور شدند پرچمهاى سفارتخانهها و كنسولگريهاى خود را به عنوان عزا نيمه افراشته نگه دارند.(1)
زمزمه تلقين
مرحوم آيتالله حاج شيخ مجتبى عراقى كه از شخصيتهاى علمى حوزه و از نزديكان و ملازمان آيتالله بروجردى بود، از مراسم تشييع و تدفين پيكر آن فقيد فقيه چنين نقل مىكند:
... وقتى كه با شكوه تمام جنازه را تشييع كردند و به مسجد اعظم براى دفن آوردند، خداوند مرا مفتخر به عنايتى كرد و آن در لحد نهادن آن بزرگوار بود. عده معدودى اطراف جنازه بوديم. حاج احمد نزد من آمد و گفت «آقا فرمودند آقا مجتبى مرا در قبر بگذارد». از اين مطلب حالت عجيبى به من دست داد. وقتى وارد قبر شدم، تمام مستحبات دفن كه سابقه ذهنى نسبت به آن نداشتم به يادم آمد. آداب را به جا آوردم. آن بزرگوار را در لحد نهادم. صورتشان را باز كردم و روى خشت گذاشتم و شروع به تلقين كردم. وقتى شانههايشان را گرفتم و گفتم «افهم و اسمع» ناگهان همهمه آن بزرگوار بلند شد. من با همهمه ايشان بسيار آشنا بودم. وقتى براى شركت در مجلس استفتاء مىرفتم در ايوان منزل، همهمه ايشان را از بين همه صداها مىفهميدم. با خود گفتم «شايد خيال به من دست داده است». سرم را بلند كردم، ديدم در بيرون همهمه نيست. دوباره سرم را به قبر بردم و دقت كردم، همان همهمه را شنيدم. اين از مقام بلند آن جناب حكايت مىكند.(1)
به يقين شرح زندگى، خدمات علمى، فرهنگى، سياسى و عمرانى آيتاللّه بروجردى خيلى بيش از اينهاست كه در اين فرصت تقديم شد؛ ولى براى اختصار، به گزارشى كوتاه بسنده گرديد. به پايان آمد اين دفتر، حكايت همچنان باقى است. ياد و نامش گرامى باد!
والسلام على من اتبع الهدى
منابع
1. الگوى زعامت، محمد على آبادى، انتشارات لاهيجى، قم 1379.
2. امام موسى صدر:اميد محرومان، عبدالرحيم اباذرى، سازمان تبليغات اسلامى، تهران 1374.