ناگفتههایی از چمران، قرنی و شیرودی/ گفتوگو با قائممقام مجمع تقریب/ قسمت هجدهم
یک روز که بنده ملاقاتی با حضرت امام داشتم، وقتی از اتاق بیرون آمدم شهید چمران را دیدم که جلوی در ایستادهاند. این آخرین دیداری بود که بین من و شهید چمران اتفاق افتاد.../ آن زمان فروهر به عنوان رئیس حسن نیت به بانه آمده بود. شهید متوسلیان میبیند که فقیه همراه فروهر است و فروهر میخواد او را با هلیکوپتر خودش برای مداوا به تهران ببرد.../ او یک وقت با بنده مشورت کرد و گفت من میخواهم به لبنان بروم و رفت لبنان و بعد هم در قضیه پاوه از فرماندهان و یاران همراه چمران بود.../ همان اوایل پیروزی انقلاب مناقشهای با همسرش پیدا کرده و مورد گلایه همسرش قرار گرفته بود. یک روز با من صحبت کرد و تقریبا لحنش این بود که به بگو اینها دست از من بشویند.../
اشتراک گذاری :
خاطرات "حجتالاسلام والمسلمین سید موسی موسوی" قائممقام مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی و نماینده سابق ولی فقیه در استان کردستان، در گفتوگو با خبرنگار تقریب
س: حاج آقا، دفعه قبل اشارهای به نقش محوری شهید چمران در رفع فتنه کردستان داشتید. قدری در این باره و تاکتیکها و طرحها خاص ایشان بیشتر توضیح دهید. چند روزی بیشتر از پیروزی انقلاب نگذشته بود كه حوادث اولیه کردستان آغاز شد و در این میان مهاباد شرایط خاصی داشت. مهاباد در گذشته هم شرایط ویژهای داشته است. در واقع اولین آسیبی كه در کردستانات پیش آمد حمله به پادگان مهاباد بود. حزب منحله دموكرات توجه خاصی به مهاباد داشت و این شهر پایتخت ضد انقلاب در فتنهها بود. عمده رویدادهایی هم که در گذشته برای کردستانات پیش آمده بود با محوریت مهاباد صورت میگرفت و برای اكرادی كه تجزیه و مسائل قومی را دنبال میکردند حتی در خارج از ایران مثل عراق و تركیه، شهر مهاباد ویژگی و جایگاه خاصی داشت.
بنده شنیدهام که در کردستان تركیه برخی كافهها و رستورانها به نام مهاباد هستند با اینكه آنها نه مهابادی هستند و نه ایرانی. در واقع این ذهنیت همچنان در میانشان هست که اگر زمانی بخواهد كردستان بزرگ شكل بگیرد پایتخت آن مهاباد خواهد بود.
علاوه بر این، نكتهای در مهاباد هست كه هم میشود از دید مثبت به آن نگاه كرد و هم منفی، عموما از نظر فرهنگی، سطح فكری مردم بالاتر از سایر شهرها و مناطق كردنشین است. در گذشته هم این طور بوده است. مهاباد افراد تحصیلكرده و فارغالتحصیلان سطوح عالی دانشگاهی زیاد به خود دیده است؛ پزشكان زیادی دارد، فارغالتحصیلان سطوح دكترا، مؤلفین، محققین و اهل قلم بسیاری نیز دارد. البته بوكان هم در این زمینه قدرتمند است.
همین موقعیت فرهنگی باعث شده بود مهاباد هم برای ضد انقلاب مهم باشد و هم برای یك نظام مردمی که به دنبال حفظ تمامیت ارضی کشور است.
ابتدای پیروزی انقلاب، یكی از غائلهآفرینها قاسملو و حزب دموكرات بود كه فتنه را از مهاباد شروع کردند و اولین كارشان هم حمله به پادگان مهاباد بود، آن هم در شرایطی كه فقط شاید یك هفته از پیروزی انقلاب میگذشت. هنوز پادگان مهاباد مسئول جدید نداشت و سامان نگرفته بود. آن زمان، تقریبا پادگان را غارت كردند، توپها و سلاحهای مهم و تانك و نفربرها به دست ضدانقلاب افتاد.
بلافاصله بعد از حادثه پادگان مهاباد نیز اتفاق دیگری افتاد که بسیار برای ضدانقلاب مؤثر بود. در استان آذربایجان غربی بین ارومیه و منطقهای به اسم "سِرُو"، به سمت مرز ایران و تركیه، گردنه سختی به نام "قلعه حصار" وجود دارد. ضدانقلاب پاسگاه این منطقه را نیز خلع سلاح کرد و بر آن مسلط شد.
در این برهه، اولین قدم جدی و مهمی كه مرحوم شهید چمران برای ایجاد امنیت در كردستان برداشت، حضور ایشان در پاكسازی همین گردنه بود چراکه تسلط ضد انقلاب بر این گردنه، تردد را در کل منطقه کردنشین سخت میکرد و این گردنه جایگاه حیاتی داشت.
(در آن موقعیت "مرحوم شهید تیمسار فلاحی" فرمانده نیروی زمینی ارتش بودند. شهید چمران هم به عنوان معاون نخستوزیر در امور انقلاب بود. در واقع اولین منصب شهید چمران در نظام با عنایت حضرت امام، معاونت مرحوم بازرگان در امور انقلاب بود و تصمیمگیری در كارهای غیرعادی اداری و كارهای خیلی حساس برعهده شهید چمران قرار داشت.)
شهید چمران بنا بر سابقه كار چریكی كه از لبنان و فلسطین داشت، بیش از دیگران متوجه این قضیه بود كه اگر قدم به قدم از كردستان غفلت شود و گردنهها و ارتفاعات به دست ضد انقلاب بیفتد، بلا و مصیبتی عظیم بر سر نظام میآید. از این جهت، خودش شخصا با یك كلاشینکف با تیمسار فلاحی در نبرد با ضد انقلاب حضور پیدا کرد و برای پاكسازی گردنه قلعه حصار، جلودار ستون نظامی شد تا گردنه پاکسازی شد و به دست نظام افتاد.
از آن زمان به بعد در نبرد اولیه كردستان و به دنبال حوادثی كه در كردستانات پیش آمد - حول و حوش اوایل نوروز ۵۸ یعنی یكی دو ماه بعد از پیروزی انقلاب- به پادگان سنندج حمله شد. در این حمله، ضدانقلاب با آمادگی خوبی وارد شد و اگر حضور فكری و برنامهریزی شهید چمران و همینطور فرماندهی شهید تیمسار قرنی نبود، سنندج از دست میرفت.
واقعا اگر تدابیر شهیدان قرنی و چمران در كردستان ادامه پیدا میكرد، هرگز آن رویدادهای تلخ در كردستان رخ نمیداد و این همه خسارت به نظام و مردم وارد نمیشد و منطقه نیز از نظر عمرانی آن همه زیان نمیدید.
سنندج در آن منطقه محوریت داشت و پادگان مهم آن پر از سلاح بود. تیمسار قرنی در این مقطع بسیار قاطعانه برخورد كرد و با استفاده از هواپیما و هلیكوپتر کار را انجام داد. خودش شخصا به کرمانشاه آمد و هماهنگیها را انجام داد. تعدادی از نیروهای پاسدار، ارتش و مردمی نیز با هلیكوپتر به پادگان سنندج منتقل شدند كه در این مسیر بسیار کمک کردند. یكی از سرداران رشیدی كه نامش برای همیشه در این صحنه ایثار باقی خواهد ماند "شهید كشوری" بود كه زیر باران گلوله با هلیكوپتر پرواز كرد و جابهجایی نیروها را انجام داد و اطراف پادگان را كوبید. این شهید عزیز به واقع نقش تعیین كنندهای داشت در نجات پادگان سنندج از خطر سقوط حتمی داشت.
در صحبتهای قبلی اشاره کردم که بعد از قضیه پادگان سنندج و برخورد قاطعی كه صورت گرفت، دولت موقت با این پوشش كه باید با مذاكره و گفتوگو مشكل را حل كرد، پیشنهادی خدمت حضرت امام برد با عنوان اعزام "گروه حسن نیت". قبل از ورود جدی حسن نیت به كردستان، غائله پاوه هم پیش آمد و خلع سلاح ژاندارمریها اتفاق افتاد.
شهید چمران در پاكسازی اولیه كردستان و همچنین خنثیسازی غائله و فتنه پاوه، نقش محوری داشت. درباره پاوه كتابی هست كه با قلم خود ایشان نوشته شده و دیگران هم در این باره خیلی نوشته و گفتهاند. چمران بعد از پاوه، همچنان برنامههای خود را در كردستان ادامه داد و نقش محوری در پاکسازی مریوان داشت. "مریوان"، شهری مرزی است که ارتفاعات بسیار حساسی دارد که تسخیر آنها هم برای بعث و حكومت آن روز عراق و هم برای ضدانقلاب مهم بود و هم برای نظام از اهمیت خاصی برخوردار بود.
لذا یكی از برنامههای مهمی كه شهید چمران در همان مرحله اول آرام كردن كردستان داشت، حضور ممتد ۱۰ تا ۱۱ روزه در مریوان بود. در این ایام ایشان تلاشهای بسیار بابركتی را شکل داد که بعدا پایه و اساس بسیاری از تدابیر و برنامههای ما در کردستان شد.
چمران، علاوه بر سامان دادن نیروهای پاسدار و ارتشی و تلاش گسترده برای بازپسگیری منطقه از ضدانقلاب و برقراری امنیت، برنامهریزی گستردهای در مریوان برای مذاكره با سران قبایل و عشایر و هماهنگی با آنها انجام میدهد. چیزی كه دولت موقت از ابتدا با آن مخالف بود و از آن غفلت كرد استفاده از عشایر در امنیت كردستان بود. اگر از این توان و پتانسیل غفلت نمیشد شاید خیلی از مشكلات بعدی پیش نمیآمد. این كار را شهید چمران در مریوان پایهگذاری کرد. حتی قبل از آن كه سازمان پیشمرگان مسلمان تشكیل شود، شهید چمران با سران عشیرهای به نام "كهنهپوشی" صحب کرد و آنها را که افرادی علاقهمند به انقلاب بودند مسلح ساخت. این عزیران خدمات زیادی به نظام و انقلاب داشتند و شهدای بسیاری نیز تقدیم انقلاب کردهاند. با افراد و عشایر دیگر هم صحبت كرد. مریوان یكی از شهرهای کردستان است كه واقعا در زمینه کمک به نیروهای نظام پیشتاز بود. بعدها هم در دیگر حوادث كردستان در رویدادهای سالیان متمادی، حتی در زمان بمبارانهای بعث، از مقاومترین شهرهای كردستان بود كه به "قُمِ كردستان" معروف شد. به جرأت میتوان گفت که در شکلگیری این روند در مریوان، شهید چمران نقش تعیینكنندهای داشت و در این شهر شرایطی را به وجود آورد که کمکم به همه کردستان سرایت یافت. ایشان هم به مریوان رفت و هم کل منطقه کردستانات از بانه، سردشت و دیگر جاها را دور زد.
نوع برنامههای چمران در امنیت اولیهای كه در جنگ اول كردستان برقرار شد، بسیار مؤثر بود. چمران تاكتیكهای ویژه و منحصر به فردی داشت که به باور خیلیها، عامل عمده و اصلی در برقراری امنیت اولیه در کردستان بود. در جنگ تحمیلی هم تاكتیكهای چمران خیلی مؤثر بود؛ در دهلاویه و مناطق غرب و جنوب. این هم به دلیل سابقهای بود که در نبرد داشت و بر اصول نظامی کاملا مسلط و مشرف بود.
چمران، به جای اینكه خود را با پیشقراولان ضدانقلاب درگیر كند، عمدتا از خلبانهای هلیكوپتر مانند "شهید شیرودی" کمک میگرفت. در خاطراتش هم هست كه میگوید شیرودی مثل فانتوم با هلیكوپتر شیرجه میرفت روی مراكز ضدانقلاب و كانون آنها را از هم میپاشاند. در واقع به جای اینكه با مقدمه و پیشقراولان ضدانقلاب درگیر شود به كانونشان حمله میكرد و به این ترتیب توانست در مدت كوتاهی، كل منطقه را آرام كند.
با اینكه ضدانقلاب با حمله به پادگان مهاباد و پادگان سنندج و خلع سلاح بعضی پاسگاههای ژاندارمری، كل منطقه را ناامن كرده بود ولی در طول ۱۵ تا ۲۰ روز، ضدانقلاب به مرز عقبنشینی کرد و آرامش به کردستانات بازگشت.
اما بعد از آن که فتنه اولیه دفع شد، حادثه دردناکی در کردستان پیش آمد که منجر شد مرحوم شهید صیاد شیرازی و سردار صفوی با مشورت با شهید چمران وارد کردستان شوند.
در "سردشت" ۵۲ نفر از پاسداران که مدت اقامتشان به پایان رسیده بود و میخواستند مرخصی بروند، - "ربط" شهرکی است بین بانه و سردشت - ضدانقلاب در این منطقه به این پاسداران حمله میکند و ۵۱ نفر از آنها را به شکل بسیار وحشتناکی به شهادت میرساند. در واقع، یکی از وحشتناکترین قتلهایی که در کردستان اتفاق افتاده بود همین ماجرا بود. دست بچهها را از پشت بسته بودند و همه را آتش زده بودند. وقتی بعد سراغ جنازه آنها رفتند، جزغاله شده آنها را پیدا کردند. یک نفر از اینها که خودش را به مردن زده بود، زنده مانده بود و ماجرا را تعریف کرده است.
این ماجرا در خاطرات سردار جاویدالاثر متوسلیان هست. ایشان در آن شرایط فرمانده بانه بوده است. (در ماههای اولیه پیروزی انقلاب که سپاه تازه مستقر شده بوده بانه را به دست سردار متوسلیان سپرده بودند.) ایشان در خاطراتش میگوید که من فرمانده سپاه بانه بودم و کامل در جریان شهادت این پاسدارها بودم. خیانت بعضی از ارتشیها سبب شد که اینها در دام افتادند و به آن وضع شهید شدند. تعریف میکند که فردی در بانه به نام "سرهنگ ترکمان" بود که فرمانده پادگان بانه بود، فردی هم به نام "سرهنگ قهرمان" فرمانده پادگان سردشت بود. حاج احمد تعبیرش این است که هر دو اینها ضدانقلاب بودند. (در واقع بعد از آنکه دولت موقت قرنی را برکنار کرد، ارتش به شدت نابسامان شد). ایشان میگوید برای ما ثابت شده بود که سرهنگ ترکمان در بانه با ضدانقلاب ارتباط پشت پرده دارد، سرهنگ قهرمان هم پشت پرده با دموکرات در ارتباط بود. پاسدارها وقتی میخواستند مرخصی بروند به ترکمان و قهرمان خبر میدهند که فلان روز میخواهند بروند و درخواست اسکورت میکنند و آنها در ظاهر موافقت خود را اعلام میکنند. همان روز هم که میخواستند حرکت کنند به سراغ ایشان میروند که به آنها میگویند نیازی نیست، هیچ مشکلی پیش نمیآید. حتی افسری که مسئول مخابرات پادگان سردشت بوده، میگوید پاسدارها وقتی مورد هجوم قرار گرفتند مرتب به من بیسیم زدند و من هم به پادگان خبر دادم که به اینها حمله شده است ولی گفتند رهایشان کن، بگذار این اوباشهایی که اعلاحضرت را از ایران بیرون کردند، نابود بشوند.
مقصودم از بیان این ماجرا این است که نابسامانی وضعیت کردستان را در آن مقطع بیان کنم.
بعد از شهادت ۵۱ پاسدار، شهید صیاد شیرازی و سردار رحیم صفوی، که یکی ارتشی و دیگری پاسدار اصفهانی بودند، به تهران میآیند و بعد از صحبت با شهید چمران، همراه خود ایشان وارد کردستان میشوند. در چنین وضعیتی، مرحوم شهید چمران با یک برنامهریزی دقیق و منظم اوضاع را سامان میدهد.
بعد از امنیت اولیهای که برقرار شد، افرادی مثل متوسلیان و چمران و دیگر بزرگواران بسیار از سیاستهای دولت موقت ناراحت بودند. برای رزمندههای سپاهی و ارتشی و نیروهای مردمی و خود شهید چمران دردناک بود که بعد از آن که ضدانقلاب را تا مرز راندند، توافقات حسن نیت با ضدانقلاب شکل بگیرد. این بزرگواران نظرشان این بود که مرزها محکم بسته شود و ارتش و سپاه با استحکام مستقر شوند. اما حسن نیت با ضدانقلاب به توافق رسید که سپاه بیرون برود، ارتش هم به پایگاههایش برگردد و فقط ژاندارمری بماند. ضدانقلاب گفته بود ما خودمان تأمین امنیت میکنیم. به این شکل همه زحمات بچهها هدر رفت و ضدانقلاب دوباره جان گرفت و به جنگ دوم منجر شد.
س: دیدار خاصی هم با شهید چمران داشتید که به خاطره ویژهای برایتان تبدیل شده باشد؟ بله. بنده بعد از پاکسازی سنندج در نبرد دوم کردستان، یعنی بعد از نبرد ۲۳ روزه، وارد کردستان شدم. آن زمان شهید چمران هم دیگر به عنوان وزیر دفاع منصوب شده بودند. یک روز که بنده ملاقاتی با حضرت امام داشتم، وقتی از اتاق بیرون آمدم شهید چمران را دیدم که جلوی در ایستادهاند. این آخرین دیداری بود که بین من و شهید چمران اتفاق افتاد. ایشان ضمن اینکه از انتصاب بنده به عنوان نماینده امام در کردستان، ابراز خوشحالی کردند صحبت و توصیههایی به من داشتند که بعدها برای بنده در حوادث کردستان به یک ذخیره ارزشمند تبدیل شد. در واقع دقیقا عصاره آنچه را که من در طول سالهای بعد به عینیت دیدم، آن روز برای من عنوان کردند. از وضعیت مردم و ضدانقلاب گفتند، اینکه در برخورد با ضدانقلاب نباید مسامحه کرد. آن روز به من گفتند من بارها با حسن نیت دعوا کردهام که روش آنها هم برای انقلاب و هم برای کردستان خطرناک است. چمران آن روز گفت من خودم از دو لب مبارک امام شنیدم که گفتند "من به اینها گفتم بروید با مردم و معتمدین صحبت کنید، رفتند با فتنهگران صحبت کردند و خواستههای آنها را برآورده کردند". شهید چمران میگفت ما در مریوان با عشایر و افراد علاقهمند به نظام صحبت کردیم و جواب داد. نظر امام هم این بود که ما با مردم صحبت کنیم و از مردم کمک بگیریم، نه اینکه مردم را در کام ضدانقلاب قرار دهیم.
ما دیدارهای معمولی با هم فراوان داشتیم مثلا شهید شیرودی و شهید کشوری از هوانیروز کرمانشاه را بنده به ایشان معرفی کردم که خوب هم از توانایی آنها بهره برد. منتها آن دیدار آخر که در بیت امام صورت گرفت، برایم بسیار ماندگار شد. شاید به خودش هم الهام شده بود که باید بعضی چیزها را به من بگوید و توصیههای لازم را داشته باشد. بسیار تأکید کرد که حساب مردم را جدا کنیم و به فکر جذب مردم باشیم. بر استفاد از نیروهای مردمی در امنیت کردستان تکیه ویژه داشت. به من گفت شما به عنوان نماینده امام خیلی میتوانی مؤثر باشی و خیلی باید این مسئولیت را جدی بگیری. تعبیرش درباره مردم این بود که مردم کردستان، شیر بیشه کردستان هستند و آنها هستند که میتوانند در برابر ضد انقلاب بایستند و فتنه را دفع کنند.
حاج احمد (متوسلیان) هم درباره نحوه برخورد حسن نیت با ضدانقلاب، خاطرات تلخی را بیان میکند. میگوید در بانه در شرایط اولیه قبل از جنگ دوم (وقتی ایشان فرمانده سپاه بانه بوده) یک روز فردی به نام "عبدالرضا فقیه" از اهالی بانه و از همراهان و وابستههای ضدانقلاب، نارنجکی به سمت ماشین در حال حرکت سپاه پرت میکند و همه سرنشینان خودرو به جز راننده به شهادت میرسند. آن زمان فروهر به عنوان رئیس حسن نیت به بانه آمده بود. شهید متوسلیان میبیند که فقیه همراه فروهر است و فروهر میخواد او را با هلیکوپتر خودش برای مداوا به تهران ببرد. به فروهر میگوید این فرد دیروز پریروز کلی پاسدار را شهید کرده ولی فروهر زیر بار نمیرود و میگوید «من نماینده امام هستم و شما حق ندارید در برابر تصمیم من بایستید». حاج احمد میگوید «من هم گفتم ما هم نماینده امام هستیم، سپاه از طرف امام حکم دارد، تو کار خودت را بکن ما هم نمیگذاریم ایشان را ببری». بالاخره فروهر مجبور میشود آن فرد را به سپاه تحویل دهد ولی بعد با پیگیری دولت موقت، او را از زندان آزاد کردند. این شخص بعد معاون حزب دموکرات شد.
منظور ایشان از این تکههایی که نقل میکند این است که حسن نیت بیشتر از آنکه حامی مردم باشد، از ضدانقلاب حمایت میکرد و دور و برش پر از ضدانقلاب بود.
س: در جنگ دوم هم که شهید چمران دیگر وزیر دفاع بودند، چه نقشی داشتند؟ آیا این نقش مثل حضورشان در جنگ اول بود؟ در زمان نبرد دوم چون شهید چمران وزیر دفاع شده بود و دیگر آن طور که مثلا به میدان بیاید و اسلحه دست بگیرد و درگیر شود در صحنه حضور نداشت. ولی در خاطرات شهید صیاد شیرازی هست که ذکر میکند وقتی خبر شهادت ۵۱ پاسدار - که همگی هم اصفهانی بودند به اصفهان رسید، خیلی متأثر شدیم. آن موقع شورای تأمین در استانها نبوده ولی در عین حال شورایی شبیه به شورای تأمین در استانها بود. جلسهای تشکیل میشود و شهید صیاد از ارتش، سردار رحیم صفوی از سپاه و مسئولان دیگر به همراه بجنوردی که آن زمان استاندار اصفهان بوده در آن جلسه به بررسی موضوع میپردازند. تصمیم میگیرند که بعد از هماهنگی استاندار با تهران، شهید صیاد و سردار صفوی با بنیصدر جلسه داشته باشند تا فکری برای کردستان بشود. شهید صیاد تعریف میکند که ما به تهران آمدیم و با بنیصدر ملاقات کردیم. من به او گفتم «شما برای پاکسازی ارتش مأموریت دادهاید، ولی وضع کردستان نابسامان شده اجازه بدهید برای انسداد مرزها فکر اساسی کنیم». بنیصدر در جواب میگوید «کار مهمتری هست. الان پادگان سنندج در خطر است و باشگاه افسران را هم محاصره کردهاند». ما هم خوشحال شدیم و استقبال کردیم.
گویا ضمن آن ملاقات، دیداری هم با شهید چمران صورت میگیرد و با مشورت و تأیید چمران، شهید صیاد و سردار صفوی به کردستان میآیند. از این مرحله به بعد عملا چمران در تهران مستقر بوده و حضور عملیاتی در کردستان نداشته؛ ولی مسلما به عنوان وزیر دفاع مسائل را از تهران تدبیر میکرده است. باید بگویم چمران همیشه نسبت به کردستان دغدغهمند بود.
س: چرا؟ چمران یک فرد علمی و شناخته شده بود. چرا از میان عرصههای مختلفی که در نظام بود، کردستان را در آن مقطع انتخاب کرد و آن همه نسبت به آن حساس بود؟ چمران یک واقعیت را به خوبی و حتی بهتر و بیشتر از همه درک میکرد که کردستان در آن مقطع حساس، مهمترین و اصلیترین مسئله برای انقلاب و نظام است. ضدانقلاب و دشمن میخواست با کردستان سقوط انقلاب را رقم بزند و اگر میتوانستند بر کردستان مسلط شوند همین طور هم میشد. اگر ضدانقلاب بر کردستان مسلط میشد، از پایگاه کردستان فتنههای دیگر را یکی پس از دیگری سامان میداد و فرصت هرگونه نفس کشیدن را از انقلاب میگرفت. تسلط ضدانقلاب بر کردستان و ناامن کردن آن، خواسته آمریکا و بعث بود تا با درست کردن یک منطقه و حاشیه امن برای خود، از پایگاه کردستان علیه نظام اسلامی ما فتنه کنند.
بعد از آن هم که امام بارها به تعابیر مختلف فرمودند که جنگ در رأس امور است، چمران این نکته را به خوبی درک کرد. از طرفی چمران به خوبی میدانست هیچکس از نظر طراحی و برنامهریزی نظامی و شجاعت و درایت در این امور مثل او نیست.
یکی از ویژگیهای ممتاز چمران که هم در لبنان ظهور و بروز پیدا کرد و هم در ایران، سازندگی و نیروسازی او بود که به علم و درایت و شجاعت و ایمان و اخلاصش، اضافه میشد.
چمران هم توانایی بالایی در شناخت نیروهای خوب داشت و هم در ساختن آنها قدرت زیادی داشت. بعضیها بالقوه افراد توانمندی هستند ولی به مکتبی نیاز دارند که تواناییهای آنها رشد دهد و به فعلیت برساند.
جوانی در کرمانشاه بود به نام "مرحوم شهید آیت شعبانی" که از دوستان نزدیک ما در سالهای قبل از پیروزی انقلاب محسوب میشد. متنبه شدن او و به میدان آمدنش هم داستان وسیعی دارد که جای بیانش اینجا نیست. شهید چمران در خاطراتش هم زیاد از او نام میبرد. ایشان در مقطعی جزو معدود کسانی بود که کارهای خطرناک نهضت کرمانشاه را انجام میداد و از آمادهترین جوانها برای کارهای نهضت بود. زمانی هم که شهید چمران در لبنان بود و نیروهایی را پرورش میداد، یک وقت با بنده مشورت کرد و گفت من میخواهم به لبنان بروم و رفت لبنان و بعد هم در قضیه پاوه از فرماندهان و یاران همراه چمران بود. شهید چمران از دو نفر به عنوان عناصر محوری جمع خودشان در نجات پاوه نام میبرد که یکی همین "شهید آیت شعبانی" است.
یکی از خانوادههای کردستانی که در عرصه ایثار بسیار جلوه کرد، خانواده شهید وطنی بود. در سفر مبارک مقام معظم رهبری در سال ۱۳۸۸، نیز یکی از جاهایی که حضرت آقا تشریف بردند منزل شهیدان وطنی بود. از این خانواده، هم پدرشان شهید شده، هم دو تا از پسرهایشان به شهادت رسیدند و مادر هم ۷۰ درصد جانباز است. دو برادر از این خانواده مانده است که هر دو از فداکاران انقلاب هستند. این خانواده اهل بانه نیز از زمره کسانی هستند که توسط شهید چمران جذب شدند. شهید وطنی ارتشی بود و از سوی شهید چمران شناسایی شده و جذب میشود و به این شکل کل خانواده درگیر مسائل انقلاب میشوند.
همین الان، خیلی از پیشمرگان مسلمان قدیمی کردستان وقتی اسم شهید چمران میآید اشک در چشمشان حلقه میزند و علقه خاص و محبت ویژهای به او دارند. چمران، هم در سامان دادن نیروهای خوب آن روز خیلی مؤثر بود و هم در به راه آوردن و جذبشان اثرگذار جدی داشت.
س: درباره میزان ولایتمداری شهید چمران قدری توضیح بفرمایید. بعضی جریانات سعی میکنند چمران را به نفع خودشان مصادره کنند. این از همان ابتدا بوده و اکنون هم هست. دیدگاههای شهید چمران واقعا چه نسبتی با دولت موقت و جریانات همسو با آن داشت؟ بله. همان زمان هم این موضوع برای برخی افراد سؤال بود. از طرفی وقتی به او نزدیک میشدند، افکار و اخلاص و در رأس آن ولایتمداری ویژه شهید چمران و نوع ارادت و علاقه ایشان به امام برایشان جلب نظر میکرد و او را فدایی فدایی امام میدیدند آن هم به شکلی کاملا نادر؛ اینکه فردی در آن افق و در آن سطح، چنان عشق و ارادتی به امام داشته باشد کمتر یافت کمنظیر بود.
از آن طرف، خوب چمران با بازرگان رفیق بود و بازرگان به او اعتماد داشت و خود بازرگان او را برای معاونت امور انقلاب و بعد وزارت دفاع دعوت کرد گرچه با مشورت و عنایت حضرت امام بود ولی دعوت اولیه از سوی خود بازرگان بود.
همین سبب میشد گاهی این سؤال مطرح باشد که افکار چمران چگونه است، بعضی تصور میکردند او هم لیبرال است. در حالی که نسبت چمران با دولت موقت به تأسی از رفتاری بود که خود حضرت امام با دولت موقت داشتند. امام به دلیل برخی نقاط مثبتی که در بازرگان و در بعضی افرادی نزدیک به او بود، به این مجموعه اعتماد کردند. بالاخره آنها هم از نظر علمی، هم از نظر تقوای شخصی و هم از نظر سابقه مبارزه با نظام ستمشاهی قابل توجه بودند. یک روز در زندگی آنها پیدا نمیشد که با رژیم شاه همراهی کرده باشند؛ منتها از نظر فکری کاملا منطبق بر امام نبود به ویژه در موضعگیری در برابر غرب، دیدگاه متفاوتی با امام داشتند.
شهید چمران یک مقطعی در آمریکا در ارتباطاتی که با انجمن اسلامی آنجا داشته، با بازرگان آشنا و مرتبط میشود. در خارج از ایران، به دلیل غربتی که نیروهای مسلمان دارند خط و خطوط مختلف بر اساس هدفی مشترک دور هم جمع میشوند و این جمع شدنش در یک محفل به این معنا نیست که در تمام مسائل اشتراک نظر دارند. به خصوص در آمریکای معاصر دوران ستمشاهی، به دلیل شرایط خاص آمریکا، هر کس انگیزه دینی و اسلامی داشت سعی میکرد با دیگران اشتراک مساعی داشته باشد. آقای "محمد هاشمی" برادر آیتالله هاشمی رفسنجانی هم در آمریکا تحصیل کرده بودند.
این همراهیها بود تا اینکه وقتی همین نیروها در صحنه انقلاب قرار گرفتند، تفاوتها کاملا خود را نشان داد و در میان آنها کسی که به صورت واضح نمایان کرد که سر تا پا ولایی است و غیر از ارادت ویژه به امام، تسلیم راه ولایت است، شهید چمران بود. چمران همانطور که گفتم حتی با امثال صباغیان و یزدی و اعضای حسن نیت مثل فروهر گاهی مشاجرات جدی در موضوع کردستان داشته است. خودش هم در آن دیدار آخر، به من گفت که من کاملا با دیدگاههای اینها مخالفم. دیدگاههایش را میگفت و نظراتش را به امام هم میرساند.
س: از شهید شیرودی زیاد اسم بردید و خاطراتی که شهید چمران از رشادتهای او نقل کرده است. با ایشان چطور آشنا شدید؟ خاطره خاصی از این شهید بزرگوار دارید؟ شهید شیرودی و چند نفر دیگر از خلبانان هوانیروز بودند که در نهضت کرمانشاه با ما همراهی میکردند. از ارتشیهای متدین و فعال بود و در ساماندهی کارهای نهضت، در کنار شهید کشوری از افراد محوری محسوب میشد.
گرچه شهید شیرودی بعد از انقلاب خیلی بیشتر درخشید یعنی آن حضوری که بعد از انقلاب داشت، به اصطلاح قویتر و مؤثرتر بود ولی در عین حال جزو افسرانی بود که در مبارزات قبل از انقلاب هم همراهی و همگامی داشت و در کنار شهید کشوری در جذب نیروهای متدین ارتش فعال بود.
شرایط حساسی در دوران طاغوت بر متدینین ارتش گذشت و رژیم شاه دقت خاصی درباره نیروهای نظامی داشت. حتی یادم هست در شرایطی نهجالبلاغه را در کتابخانههای ارتش ممنوع کردند به عنوان اینکه کتابی است که ممکن است به فکر انقلابی ایجاد کند. در این شرایط، همراه کردن افراد و ارتباط و یارگیری در ارتش برای امام و انقلاب کار بسیار سختی بود و جانفشانی نیاز داشت. شیرودی و کشوری از فداکاران این عرصه بودند و همه زندگی خود را در راه امام و اسلام هزینه کردند.
شهید شیرودی قبل از انقلاب در کلاسهای مخفی نهضت شرکت داشت. شیرودی از همان روزهای اول پیروزی انقلاب، با شروع حوادث کردستان نیز در زمره خلبانانی بود که در طراحیها و برنامهریزی، مشاور شهید صیاد شیرازی محسوب میشد.
شهید چمران هم در خاطراتی که به قلم خود نوشته، ذکر بسیاری از ایثارگریهای شیرودی دارد و حتی میگوید از عوامل موفقیت ما در کوبیدن ضدانقلاب این بود که شیرودی با هلیکوپترش مثل یک فانتوم با شجاعت ویژه به قلب دشمن میزد و هیچ باکی نداشت. همین شجاعت او نیز باعث وحشت و در عین حال عصبانیت ضدانقلاب شده بود تا حدی که برای سرش جایزه گذاشتند.
شجاعت شیرودی مثال زدنی بود. از همان ابتدایی که وارد نبرد کردستان شد لحظه لحظه شهادتش را دید. فرد مخلصی بود و در راه انقلاب فداکاریهای بسیاری کرد تا حدی که همان اوایل پیروزی انقلاب مناقشهای با همسرش پیدا کرده و مورد گلایه همسرش قرار گرفته بود. یک روز به من گفت فلانی اینها خودشان میدانند که من در سابقه زندگی آدم بسیار با عاطفهای نسبت به همسر و فرزندانم بودم ولی الان شرایطی است که من خودم را گم کردهام. تقریبا لحنش این بود که به اینها بگو در این شرایط برای خدا از من دست بشویند، من امروز و فردا شهادتم را میبینم و خودم را وقف کردهام. بنده هم با همسر محترمشان صحبت مفصلی داشتم و پیام شیرودی را به ایشان منتقل کردم.
به هر تقدیر باید تأکید کنم که هم در پاکسازی اولیه کردستان و از آن مهمتر در پاکسازی دوم، دو تا از خلبانها نقش کلیدی داشتند؛ یکی شیرودی و دیگری کشوری. البته خلبانهای دیگر هم بودند چه خلبانهای هوانیروز و چه فانتومها. ولی شیرودی و کشور محور کار بودند.
شیرودی جزو کسانی بود که ضدانقلاب دربهدر ترورش را دنبال میکرد. حتی یک مقطعی که تهدیدات علیه او زیاد شده بود، مصوب شد که برایش محافظ گذاشته شود ولی او به هیچوجه زیر بار نرفت.
س: از شهید قرنی بفرمایید؛ نقشی که در ارتش داشت و همینطور دیدگاههایش درخصوص حوادث اولیه انقلاب و موضوع کردستان. "قرنی" در آن شرایط اولیه پیروزی انقلاب، اولین نظامیای بود که از سوی امام منصوب شد. سوابق بسیار ارزشمند او در ارتش، كمنظیر بود. زمان شاه دو بار زندان رفته بود که هر بار سه ماه طول کشید.
قرنی به جهت استعداد زیاد و توانایی بالایی كه داشت، همان زمان شاه تا حد سرلشكری ارتقا پیدا کرده بود و آخرین منصب او در زمان شاه، معاون ستاد ارتش با درجه سرلشكری بود. اما بعد از ارتقای درجه، در جریان ۱۵ خرداد ۴۲، نظام ستمشاهی متوجه میشود كه قرنی با مرحوم آیتالله العظمی میلانی مرتبط است و از این جهت، او را اخراج میکنند. در واقع در سالهای پیروزی نهضت، قرنی یک ارتشی اخراجی بود اما به محض پیروزی، امام او را دعوت به كار كرد و به ایشان درجه سپهبدی داد و به عنوان رئیس ستاد مشترك ارتش منصوب شد.
در ماجراهای کردستان نیز قرنی تأكید كرده بود كه این قضایا شوخی نیست. دو موضوع پیش آمد که شاید بتوان گفت همان دو موضوع نیز باعث شد بعضی از عناصر نامطلوب دولت بازرگان كه حتی در سطح وزیر هم بودند و افکار لیبرالی و گرایشاتی به غرب داشتند، با قرنی برخورد کنند و بالاخره بازرگان را قانع كردند كه قرنی را بركنار كند.
او درباره كردستان اعتقاد جدی داشت كه ماجرا شوخی نیست؛ نه اینكه قرنی مردمی نباشد بلكه معتقد بود باید در برابر ضدانقلاب قاطعانه عمل كرد و فتنه را باید در نطفه خفه كرد. تأکید داشت که هرگونه مسامحه به ضرر نظام تمام خواهد شد.
نکته دیگر نیز درباره ارتش بود. یكی از شگردهایی كه دشمن در ابتدای پیروزی انقلاب به كار گرفت تا شاید بتواند انقلاب را به بنبست برساند، زمزمه "انحلال ارتش" بود. قرنی شناخت عمیقی از دورن ارتش داشت و میدانست افراد فراوانی در ارتش هستند كه میتوان با كمك آنها ارتش را سامان داد و یك ارتش توانمند و فعال به نظام اسلامی هدیه داد؛ لذا به شدت مخالف غفلت از ارتش بود. او تأکید داشت که باید پاکسازی ارتش از عناصر نامطلوب به سرعت آغاز شود و عناصر مطلوب و متدین به میدان آورده شوند. این دو مطلب، باعث شد قرنی که با پیروزی انقلاب در اواخر ۵۷ به سمت رئیس ستاد مشترک ارتش منصوب شده بود، در اوایل اردیبهشت ۵۸ بركنار شود.