تاریخ انتشار۲۵ بهمن ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۴۵
کد مطلب : 83228

زمينه‌سازان پاكسازی كردستان/ گفت‌وگو با قائم مقام مجمع تقریب/ قسمت پانزدهم

يادي از خانواده‌هاي شهداي نمكي، شبلي، جماران، شهيد تعريف، شهيد رحمت‌الله عليپور اولين روحاني شهيد اهل سنت در كردستان، كم‌سن‌ترين شهيده كردستان/ نقش عشاير منگور در پاكسازی‌ها و ...
زمينه‌سازان پاكسازی كردستان/ گفت‌وگو با قائم مقام مجمع تقریب/ قسمت پانزدهم

اشاره: پانزدهمين بخش از سلسله گفت‌وگوهای خبرنگار تقريب با "حجت‌الاسلام والمسلمين سيد موسی موسوی" قائم‌مقام مجمع تقريب مذاهب اسلامی، مانند قسمت چهاردهم، همچنان بر محور نقش مردم در پاكسازی كردستان و چگونگی مواجهه مردم با نيروهای نظام جمهوری اسلامی از يكسو و نيروهای ضد انقلاب از سوی ديگر، اختصاص دارد.
نماينده سابق امام و رهبر معظم انقلاب در كردستان، در اين بخش از نقل خاطرات خود، از بايكوت حسينيه‌ها، نقش عشاير، نقش برخی خانواده‌های متدين و فرزندان آنها در پاكسازی و زمينه‌سازی برای توفيق نظام در اين عرصه، سخن می‌گويد. 
اين گفت‌وگو به شرح زير است:


س: آقای موسوی، شما در صحبت‌های قبلی‌تان از حسینیه‌ای در سنندج سخن گفته بودید كه در واقع نقش محوری برای مبارزین مسلمان پیش از انقلاب در كردستان داشته است. این حسینیه در ایام فتنه و غائله كردستان چه نقشی ایفا كرد؟
 

ببینید این حسینیه و دیگر حسینیه‌های كردستان را در اولین روزها بایكوت كردند. البته ناگفته نماند كه یكی از عناصر و عواملی كه در زمینه‌سازی برای موفقیت نظام در پاكسازی‌ها نقش مهم داشت، همین حسینیه‌ها بودند. 

در سال‌های قبل از پیروزی انقلاب، با عنایت برخی مراجع بزرگوار تقلید اقدامات خوبی در كردستان صورت گرفته بود و مرحوم آیت‌الله العظمی گلپایگانی قدس سره به طور تقریبا جدی‌تری نسبت به مناطقی كه شیعه در آن در اقلیت بودند یا نیاز به معرفی مكتب اهل بیت داشتند عمل می‌كردند. در كل مناطق كردنشین، شهرهایی كه عمدتا عزیزان اهل سنت بودند یا عده‌ای شیعه مهاجر در آن زندگی می‌كردند، مسجد ویژه شیعه وجود نداشت و شاید خیلی هم مناسب نبود كه مسجد مجزایی تأسیس شود برای همین شیعیان این مناطق در مساجد اهل سنت شركت می‌كردند. البته به همت آیت‌الله گلپایگانی و با همراهی دیگر مراجع تقلید و برخی افراد خیر، در بسیاری از شهرهای كردستان حسینیه ساخته شده بود؛ در سنندج، سقز، مریوان، بانه در شهرهای كردنشین آذربایجان غربی. البته در برخی شهرها مثل بوكان و پیرانشهر كه تعدادی از عزیزان شیعه ترك زبان به آنجا مهاجرت كرده و در زمره بازاری‌های این شهرها بودند مسجد هم ساخته شده بود. در بوكان مسجدی داشتیم كه متعلق به شیعه بود. 

دو تا مسجد در پیرانشهر داشتیم كه متعلق به شیعیان بود. در مهاباد همین طور یك مسجد داشتیم كه متعلق به شیعه بود. اگرچه در همان اوایل پیروزی انقلاب و همچنین در بحران حضور ضد انقلاب در كردستان، این مساجد از دست شیعه خارج شد و عزیزان اهل سنت در آن نماز می‌خواندند ولی با تدابیری به كمك علمای بزرگوار اهل سنت توانستیم این مساجد را به شیعیان منطقه بازگردانیم. حتی در بوكان اسم مسجد را هم تغییر داده بودند و یك امام جماعت اهل سنت در آن نماز می‌خواند ولی با كمك خود امام جمعه اهل سنت و روحانیون،‌ مسجد را به شیعیان برگرداندیم و نماز جماعت شیعیان در آن برگزار شد. 

با اوج‌گیری غائله كردستان، بعضی از شیعیان هم شهرها را خالی كرده و به وطن خود برگشتند. اما در نهایت، با بازگرداندن این مساجد به شیعیان، آنها را سامان دادیم و نمازجماعت به امامت روحانیون تشیع در آنها اقامه می‌شد البته در مراسمی مانند جشن‌ها و عزاداری‌ها، شیعه و سنی در آن مساجد شركت می‌كردند.
شهرهایی هم كه مسجد نداشتند، حسینیه در آنها تأسیس شده بود. به خصوص حسینیه سنندج چون مركز استان بود مورد عنایت خاص مرحوم آیت‌الله گلپایگانی قرار داشت. حتی برخی شخصیت‌هایی كه از نظر وزن و توان علمی بالاتر از یك حسینیه بودند به دلیل اهمیت و موقعیت منطقه، می‌آمدند و در سنندج مستقر شده و حسینیه را در دست می‌گرفتند؛ مثلا حضرت آیت‌الله شرعی كه مؤسس حوزه‌های علمیه خواهران كشور هستند و از شخصیت‌های علمی و مبارز و از یاران حضرت امام و مقام معظم رهبری می‌باشند، در سال‌های قبل از پیروزی انقلاب، مدتی از طرف مرحوم آیت‌الله گلپایگانی به سنندج آمدند و در حسینیه سنندج فعالیت داشتند. همچنین مرحوم آیت‌الله موسوی‌همدانی رحمت‌الله علیه كه نماینده حضرت امام و رهبری در همدان بودند، چندین سال در قروه و اطراف آن و مدتی هم در سنندج فعال بودند. مرحوم آیت‌الله گلپایگانی به تناسب شخصیت‌هایی را برای فعالیت می‌فرستادند و گاهی هم سخنرانانی اعزام می‌كردند. 

حسینیه سقز هم قبل از انقلاب نسبتا فعال بود.
به خصوص زمانی كه تبعیدی‌ها در كردستان بودند، این حسینیه‌ها مركز بهره‌برداری از نظر تبلیغی بودند به‌خصوص حسینیه سنندج، با عنایت ویژه‌ای كه مرحوم آیت‌الله گلپایگانی به آن داشت. از طرفی در سال‌های آخر قبل از پیروزی انقلاب، مرحوم آیت‌الله صفدری رحمت‌الله علیه كه همین چندی پیش دار فانی را وداع گفتند، مدتی را به عنوان امام جماعت حسینیه سنندج در شهر حضور داشتند كه بركات بسیاری داشت. ایشان از افراد بسیار فعال بودند كه بعد از انقلاب هم مدتی در سیستان و بلوچستان جزو مسئولین قضایی شدند و در تهران هم منشأ خدمات بسیاری در قوه قضاییه بودند. در مجموع می‌توان ادعا كرد كه در شرایط آن زمان كردستان كه چراغ انقلاب در آنجا آن طور كه باید درخشش نداشت، این حسینیه كانون نهضت بود. 

معمولا تلاش‌هایی كه در همه جای كشور در راستای پیشبرد اهداف انقلاب از سوی مساجد صورت می‌گرفت، در كردستان توسط حسینیه سنندج سامان می‌یافت. دو شهید بزرگوار داشتیم كه از ستاره‌های درخشان آسمان شهادت در كردستان هستند و متأسفانه كمتر هم به اینها پرداخته شد با اینكه هم مظلومانه شهید شدند و از پیشتازان بودند و در شرایط حساسی هم به شهادت رسیدند. البته شاید خود من هم مقصر باشم ولی به هر حال احساسم این است كه حق‌شان ادا نشده است. یكی از این عزیزان، اصالتا كردستانی نبود بلكه اهل كرمانشاه بود ولی در سنندج متوطن شده و نانوایی داشت لذا به "شاطرمحمد" معروف بود. بسیار هم مورد علاقه مردم بود، انسانی بااخلاق، مهربان، دلسوز و بزرگوار بود كه جایگاه خوبی در میان مردم سنندج داشت. ایشان و پسرش، در بحث جریانات انقلاب و امام هم بسیار فعال عمل كردند و حتی آن اواخر كه دیگر بحث راهپیمایی‌ها یا منفجر كردن برخی مراكز فساد بود، با بنده و دوستان دیگر در كرمانشاه در ارتباط بودند. حتی وقتی كه كمیته‌ها شكل گرفت،‌ برای آخرین بار كه بنده ایشان را دیدم در جایی در كرمانشاه با هم قرار گذاشتیم، در منزل فردی از بستگان ایشان آقای "جعفری كلوچه‌پز" كه در كرمانشاه معروف بود. تعدادی اسلحه برای شكل دادن به كمیته در سنندج در اختیارشان گذاشتیم. به این ترتیب، حسینیه سنندج برای خودش كمیته شكل داد. در یكی از رفت و آمدهای ایشان بین كرمانشاه و سنندج بود كه ضد انقلاب متوجه شد و در كامیاران اینها را محاصره كردند و با وضع فجیعی هم خود ایشان و هم فرزندشان را به شهادت رسانده و تكه تكه‌شان كرده بودند. با چاقو و قمه و سلاح سرد به آنها حمله كردند و بین راه هر دو را به شهادت رساندند. بعد از پیروزی انقلاب هم،‌ حسینیه سنندج به جهت جایگاهی كه در دفاع از امام، نظام و انقلاب داشت، جزو جاهایی بود كه ضد انقلاب آن را در اولین روزهای سلطه بر سنندج به آتش كشاند و سوزاند. در این حادثه، افرادی هم كه مرتبط با حسینیه بودند جانباز شدند. 

تا قبل از انقلاب و روزهای اول پیروزی، این حسینیه‌ها و به خصوص حسینیه سنندج مركز فعالیت‌ها بودند. بعضی از عزیزان اهل سنت منطقه هم به دلیل علقه‌ای كه در كردستان نسبت به اهل بیت و به خصوص امام حسین(ع) وجود دارد، معمولا در عزاداری‌ها و مراسم این‌چنینی شركت می‌كردند. امامزاده‌ای در سنندج داریم به نام "پیر عمر" كه از اولاد امام زین‌العابدین(ع) و مورد توجه عموم مردم است. 

قبل از پیروزی انقلاب - نه ایام نزدیك به پیروزی، بلكه ۱۵ یا ۱۶ سال قبل از پیروزی انقلاب - اهل سنت در صحن این امامزاده، ۱۰ شب روضه‌خوانی می‌گرفتند و سخنران‌های مراسم هم از علمای اهل سنت بودند. ما چنین چیزی در جای دیگر كشور نداشتیم. البته نزدیكی‌های پیروزی انقلاب، عالمی در كردستان بروز و ظهور پیدا كرد به نام "آیت‌الله مردوخ كردستانی" كه تقریبا افكار وهابی‌گرایانه داشت و نفوذش هم بالا بود. او بیشتر عامل این شد كه اینگونه مراسم در سنندج از میان برود. 

به هر جهت، یكی از نمونه‌هایی كه جدا از حمایت جمعی زیادی از مردم كردستان از نظام، تأثیر خوبی در زمینه‌سازی برای توفیق روند پاكسازی‌ها داشت، همین حسینیه‌ها بودند به‌خصوص حسینیه سنندج. 

این حسینیه‌ها را در اولین روزها بایكوت كردند. حسینیه سنندج را هم بایكوت كردند و شاطرمحمد و پسرش را به شهادت رساندند. حسینیه سنندج را هم كه سوزاندند.
در بقیه شهرها، اكثر شیعه‌ها، منطقه را ترك كرده بودند. و از این جهت، حسینیه‌ها خیلی نتوانستند در غائله بروز و ظهور كرده و نقش‌آفرینی كنند. 

س: اینكه می‌فرمایید شیعه‌های منطقه رفتند یعنی از شیعیان كسی یا عدد قابل توجهی در كردستان باقی نمانده بود، حتی مناطق شیعه‌نشین؟
نخیر. از اتفاق، بخش‌های شیعه‌نشین در روند پاكسازی‌ها بسیار مؤثر بودند.
ببینید، در كردستان هم شیعه و هم اهل سنت بحمدالله با هم در دفع شر ضد انقلاب همراهی كردند و شهدای كردستان هم از هر دو طیف شیعه و سنی هستند. ولی به طور طبیعی در اوج غائله و شرایط غربت نظام، مناطق سنی‌نشین ما در كردستان خیلی نسبت به نظام و انقلاب توجیه نبودند. در این ایام، "قروه" كه بخش وسیع آن شیعه‌نشین هستند و همین‌طور بیجار كه عمدتا شیعه‌نشین است، وضعیت‌شان با سایر مناطق متفاوت بود. شخصیت‌هایی مثل "مرحوم رحمانی" از قبل هم در بیجار فعال بودند. ایشان روحانی‌ای بود كه قبل از انقلاب در بیجار فعالیت‌های جدی داشت. در حوادث ابتدای پیروزی هم ضد انقلاب خانه‌اش را آتش زدند. وی بعدها دو دور هم نماینده مجلس بیجار شدند. از این قبیل افراد در بیجار و قروه زیاد داشتیم. از بیرون هم حتی بزرگوارانی مثل "حضرت آیت‌الله مشكینی قدس سره" گاهی به بیجار سفر می‌كردند. از این جهت، وضعیت قروه و بیجار با بقیه كردستان متفاوت بود. 

از چیزهایی كه بسیار كمك كرد تا كردستان بتواند به رغم پیچیدگی‌ پاكسازی‌ها، بر غائله فائق آید، حضور نیروهای قروه و بیجار بود. در آذربایجان غربی قسمت عمده شیعه‌نشین بود ولی در كردستان شیعه در اقلیت بود. با این حال، همین اقلیت توانست در ساماندهی مدیریت نظام در كردستان، در شكل‌گیری سپاه و دیگر نهادها و ارگان‌ها تعیین‌كننده باشد. قروه و بیجار از آنجا كه شیعیان جنب فتنه بودند، به نسبت سایر شهرهای كشور شهدای بیشتری دادند. ما كمتر خانواده‌ای در قروه و بیجار داریم كه به نوعی شهید تقدیم نكرده و جانباز نداشته باشد. خود این قابل تحلیل جدی است. 

در واقع باید بگویم كه اولین بار سنگین فتنه كردستان، بر دوش مناطقی مثل قروه و بیجار افتاد كه البته این خود به نوعی نعمت الهی هم برایشان بود كه اینگونه حضور پیدا كرده، سهم داشته و خدمت كنند. 

س: یادی از شهدای معروف كردستان و خانواده‌هایی كه در این میان خیلی اثرگذار بودند، داشته باشید.
بله. البته باید همین جا دوباره تأكید كنم كه توده مردم در كردستان، هویت‌شان با ضد انقلاب همراه نبود و اگر هم سوءظن‌هایی داشتند به زودی برطرف شد. اما مسلما،‌ خواصی در كردستان داشتیم كه یا در دانشگاه‌ها با افراد مبارز و متعهد مرتبط شده بودند و از این مسیر از ابتدا آماده مبارزه با ضد انقلاب بودند و یا به دلیل موقعیت خانوادگی از دیانت محكم و قوی برخوردار بودند. این عزیزان در روزهای سخت كردستان به خوبی درخشیدند و مؤثر بودند و گاهی یك نفرشان برابر یك ملت بود؛ همان تعبیری كه حضرت امام برای شهید مظلوم بهشتی به كار بردند واقعا شایسته این عزیزان هم هست. 

در سنندج سه خانواده داشتیم كه هم پیشتاز عرصه شهادت بودند و هم در روزهای غربت نظام به میدان آمدند و شهادت و استقامت را انتخاب كردند. از طرفی نوع شهادت‌شان هم تأثیر بالایی روی مردم داشت. خانواده‌ای در سنندج بودند به نام "خانواده نمكی" كه سه شهید را تقدیم نظام و انقلاب كردند. پدر این شهدا بعدها در دوران حیات حضرت امام مورد عنایت ایشان قرار گرفتند و بعد از آن نیز مورد عنایت رهبر معظم انقلاب بودند. این بزرگوار چندی پیش دار فانی را وداع گفت. شهدای نمكی، سه برادر بودند كه در عین اینكه سن بالایی نداشتند و مشغول تحصیل بودند، در برابر كومله مقاومت كردند و زیر بار آنها نرفتند و حاضر نشدند شهر را ترك كنند. 

بعدا در بحث مفتی‌زاده عرض خواهم كرد كه او برای اینكه با نظام همراهی نكند، از كردستان خارج شد و یك عده از افرادی كه می‌توانستند نیروهای خوبی برای نظام باشند را تحت عنوان هجرت از عرصه خارج كرد. البته عده‌ای هم بودند كه با وجود ارتباطی كه از گذشته با مفتی‌زاده داشتند و او را تنها روحانی منطقه كردستان می‌دیدند كه با شاه مبارزه می‌كند، به محض اینكه چهره اصلی او آشكار شد، از او جدا شده و حاضر به هجرت نشدند و در آن شرایط سخت نظام را ترك تنها نگذاشتند. 

"خانواده شبلی" هم از این خانواده‌ها بودند كه فرزندان خود را تقدیم انقلاب كردند و از آنها فقط یك خواهر باقی ماند. "خانواده‌ جماران‌ها" هم دو برادر از كسبه سرشناس سنندج بودند؛ صدیق جماران و برادرش كه هر دو از افراد مورد اعتماد عموم مردم بودند. آنها نیز در غائله ماندند و زیر بار كومله و دموكرات و جریانات ضدانقلاب نرفتند و از این جهت به شكل بسیار فجیعی به شهادت رسیدند. یكی از برادران شبلی را بعد از آنكه شهید كردند جسدش را سوزاندند و پیكر سوخته و تكه تكه را به خانواده‌اش تحویل دادند. سه برادر نمكی را یكی بعد از دیگری به شهادت رسیدند. 

"شهید تعریف" هم از دانشجوهایی بود كه در همان دوران دانشجویی قبل از انقلاب با بعضی افراد فعال در جریان انقلاب مرتبط شده بود و همراهی جدی داشت و حتی در تشكیل سپاه سنندج و شكل دادن سپاه و استقرار آن جزو افراد مؤثر بود. بعدها شنیدم كه گفتند "سردار جواد منصوری" كه جزو بنیانگذاران سپاه و از اعضای شورای اولیه سپاه بود، به ایشان و چند نفر دیگر به عنوان شورای سپاه سنندج حكم داده بوده؛ البته من این حكم را ندیده‌ام ولی شنیدم كه چنین بوده است. شهید تعریف از جمله افرادی بود كه در تهران ترور شد. 

در سردشت هم روحانی بزرگواری بود به نام "شهید رحمت‌الله علیپور" كه در واقع اولین شهید روحانیت اهل سنت در كردستان محسوب می‌شود. بنده از چند سال مانده به پیروزی انقلاب ایشان را می‌شناختم. این روحانی عزیز، تنها كسی بود كه قبل از پیروزی انقلاب، به صورت پنهانی می‌رفت و به تبعیدی‌ها در سقز و سردشت سر می‌زد و اگر مشكلاتی داشتند پیگیری می‌كرد.. بعد از پیروزی انقلاب هم به دلیل سابقه انقلابی كه داشت مدتی به عنوان مشاور اهل سنت رئیس‌جمهور وقت (بنی‌صدر) منصوب شد كه البته زمان زیادی از مشاورتش طول نكشید و ترور شد و به شهادت رسید. 

به هر جهت، خود اینها ولو جمعیت زیادی نبودند ولی هركدام در شهر و منطقه خود مؤثر بودند؛ به خصوص خانواده‌هایی كه سه جوان‌ یا كمتر یا بیشتر را تقدیم انقلاب كردند. 

خواهر دانش‌آموزی در كردستان بود به نام "ناهيد فاتحی كرجو" كه كوچكترین زن شهید كردستان است. واقعا وی، در جمع زنان شهید انقلاب چشم و چراغ است؛ چون كومله در آن سن و سال كم ایشان را گروگان گرفت و مدتی هم شكنجه كردند تا مقاومت این دختر نوجوان را بشكنند. پدر این خواهر شهیدمان از پیشمرگان مسلمان بود و خانواده‌اش هم همراه انقلاب بودند. كتابی هم درباره زندگی و مقاومت ایشان نوشته شده به نام "فاتح هشتمیز". این خواهر شهید، مقاومت سرسختانه‌ای داشته و بالاخره هم به شهادت می‌رسد. نقلی هست كه وی را زنده به گور كردند. 

افراد خاص و ویژه‌ای در كردستان بودند كه در آن شرایط غربت درخشیدند و عرصه را برای رزمندگان ما مهیا و آماده‌تر كردند. 
روزهای اولی كه بنده وارد كردستان شده بودم، پرس‌وجو می‌كردم كه در آن شرایط سخت، یك روحانی جان بركف را پیدا كنیم كه حاضر باشد امام جمعه سنندج شود؛ چراكه در آن شرایط این احتمال خیلی قوی بود كه اگر كسی امامت جمعه را بپذیرد صرفا یك جمعه بیشتر خطبه نخواند و به شهادت برسد. به خیلی‌ها مراجعه كردیم و نپذیرفتند. روحیه بالایی از ایثار نیاز بود. 

یكی از بزرگان كه بعدها خودش هم شهید شد، با نام "شهید كاظمی" كه از اهالی یشان اهل كاشان و از همكاران بنده در روزهای اولیه دفتر كردستان بود، بررسی‌هایی انجام داد و یك روز به من گفت: "فلانی یك مورد نابی پیدا كردم". بزرگواری بود به نام "ماموستا حسنی" كه با بررسی وضعیت ایشان متوجه شدیم ایشان چندین بار هم در زمان طاغوت دستگیر شده شكنجه‌های سختی را تحمل كرده است. حتی یكبار او را زخمی‌كرده و به بدنش نمك پاشیده بودند. بسیار مخلص امام و نظام و انقلاب بود. بعد از امامت جمعه هم یك دوره نماینده مجلس شد. سید بسیار بزرگواری بود. بعدها هم در اثر همان شكنجه‌ها خیلی بیمار شد و از دنیا رفت. این تیپ افراد هم بودند كه در ایام غربت، به داد نظام و انقلاب رسیدند. 

س: یعنی هر كس با آنها (ضدانقلاب) همراه نمی‌شد، می‌كشتند؟
بله. آن زمان حاكم بر شهر بودند، سپاه هم با برخورد غلط دولت موقت از شهر بیرون رفته بود و آنها حاكم بر شهر بوده و شهر در اختیارشان بود. ارتش هم كه در پادگان‌ها و پایگاه‌های خودش بود. هر كسی را می‌خواستند می‌گرفتند، می‌كشتند و نابود می‌كردند. به طور خاص، سراغ افرادی می‌رفتند كه با آنها همراه نشده بودند و در منطقه هم مؤثر بودند. عده‌ای از مردم بودند كه كومله و دموكرات نبودند ولی كاری هم به كار این حرف‌ها نداشتند ولی این بزرگوارانی كه نام بردم، جوانان یا خانواده‌های فعال بودند و مردم را به همراهی با نظام و امام دعوت می‌كردند و با فساد و بی‌دینی كومله و دموكرات مبارزه می‌كردند. این اسامی كه گفتم، فقط چند نمونه بودند والا مثل این افراد در مهاباد و شهرهای مختلف زیاد بودند؛ افراد خاص و متدین و پاكی كه زیر بار ضد انقلاب نرفتند. 

س: از تبعیدی‌ها یاد كردید. البته قبلا فرمودید كه در شرایط اختناق كردستان در زمان شاه، تبعیدی‌ها خیلی نمی‌توانستند اثرگذار باشند ولی آیا حضور تبعیدی‌ها در سال‌های قبل از پیروزی انقلاب، نتوانسته بود هیچ ظرفیتی برای مقابله با ضد انقلاب به وجود آورد؟
مسلما توانسته بود. اصلا یكی از ظرفیت‌ها، همین تبعیدی‌ها بودند كه زمینه را برای توفیق روند پاكسازی‌ها فراهم آورده بودند.
شاه تأكید داشت كه افراد مؤثر و فعال انقلابی را باید به مناطق خاموش تبعید كند. معتقد بود كه اگر مبارزان به شهرهای انقلابی تبعید شوند، تبعید واقعی نیست بلكه آنها تازه به مأوای خود رسیده‌اند. برای همین آنها را به مناطقی می‌فرستاد كه خیلی اهل مبارزه نبودند و یا حتی با مبارزین هم مخالفت داشتند. طبعا شاه این طور تصور می‌كرد كه تبعیدی ها در این شهرها غریب و تنها خواهند ماند. یكی از مناطقی كه به تصور غلط شاه، عرصه مناسبی برای تبعیدی‌ها داشت، كردستان بود. 

ما هم در سنندج، هم در سقز، بانه، هم در سردشت و در بسیاری از شهرها تبعیدی داشتیم. در مهاباد آذربایجان غربی هم تبعیدی داشتیم. اتفاق شخصیت‌های برجسته و مهم نهضت هم به این مناطق تبعید شده بودند؛ مانند حضرت آیت‌الله مكارم‌شیرازی كه به مهاباد تبعید شده بودند، آیت‌الله دستغیب، مرحوم آیت‌الله منتظری، محمد جواد حجتی‌كرمانی، آیت‌الله خلخالی. خیلی از فضلا و شاگردان امام گاهی سه یا دو سال، كمتر و بیشتر در شهرهای كردستان تبعید بودند. 

آیت‌الله مهدوی‌كنی هم مدتی را در بوكان تبعید بودند كه خاطراتی هم از آن ایام دارند. همین تبعیدها شد مصداق آیه "ومکروا ومکرالله والله خیرالماکرین" و دقیقا شاه به صورت ناخواسته خدمت بزرگی به انقلابیون كرد چون اینها افرادی نبودند كه آرام بگیرند، شخصیت‌هایی بودند كه در هر شرایطی كار می‌كردند. در زندان روی زندانبان و شكنجه‌گر خود كار می‌كردند. یكی از علل اینكه هارون، حضرت موسی بن جعفر را مرتب از این زندان به آن زندان منتقل می‌كرد این بود كه ایشان هرجا زندانی می‌شدند، زندانبان‌ها مریدشان می‌شدند. 

تبعیدی‌های انقلاب هم با تأسی به همین مرام، توانسته بودند هر یك در شعاع خاصی در كردستان اثر بگذارند.
از باب نمونه، جناب حجتی‌كرمانی از روحانیون مبارز قبل از انقلاب هستند كه ۱۰ سالی هم زندان بودند و یكی از كسانی هستند كه بیشترین زندان را تحمل كرده‌اند. ایشان مدت نسبتا طولانی در سنندج تبعید بود. من وقتی وارد كردستان شدم دیدم یك عده جوان بر اساس ارتباطاتی كه با ایشان برقرار كرده و زندگی ساده ایشان و ایثار و گذشته ایشان را دیده‌‌اند، عاشق ایشان بودند. همین الان هم گویا ایشان با برخی از آنها در ارتباط است. 

یا مثلا آیت‌الله مهدوی‌كنی در خاطرات‌شان نقل می‌كنند كه یكی از عناصر شهربانی بوكان كه از مأمورینی بودند كه آنجا مراقب ایشان بودند تا در محل تبعیدگاه باشند، به گونه‌ای به ایشان علاقه‌مند می‌شود كه وقتی ایشان به جهت اینكه در آن شهر غریب خانه‌ای نداشته و مجبور بوده در مسجد شیعیان بوكان اسكان پیدا كند،‌ آن مأمور شهربانی مخفیانه از خانه خودش لحاف و امكانات برای آیت‌الله مهدوی‌كنی می‌آورد. بعد از پیروزی انقلاب حضرت آیت‌الله می‌گفت به این فكر افتادم كه تشكری از ایشان بكنم كه در آن شرایط سخت به من كمك كرد. به زحمت ایشان را پیدا می‌كند و هرچه اصرار می‌كند كه هدیه‌ای را بپذیرد، آن مأمور كه از برادران اهل سنت هم بوده تأكید می‌كند كه من برای خدا این كار را كردم و چیزی در ازای آن نمی‌گیرم كه اجرم ضایع نشود. 

تبعیدی‌ها هم هر كدام سعی می‌كردند با بعضی روحانیون مرتبط شوند. عالم بزرگواری در سقز بود به نام مرحوم ماموستا محمدی كه هم امام‌جمعه سقز بود و هم هم اولین نماینده سقز در مجلس خبرگان رهبری بود؛ ماموستا شیخ عبدالله محمدی كه خیلی سال است از دنیا رفته است. در اولین سفری كه بنده با هلیكوپتر به سقز داشتم، در ایامی كه راه‌های زمینی بسته بود و شهر هم در اختیار ضد انقلاب بود، ایشان را دیدم. ما خیلی نمی‌توانستیم در شهر تردد كنیم، گفتند یك روحانی آمده دم در می‌خواهد با شما دیداری كند، همین آقای محمدی بود. در این دیدار به بنده گفت من آمده‌ام با تمام وجودم در اختیار انقلاب باشم. ایشان با تبعیدی‌های سقز از جمله مرحوم آیت‌الله منتظری در ارتباط بود. خود این ارتباط تبعیدی‌ها با افراد خیلی اثرگذار بود. اینها باعث شده بود كردستان علی‌رغم همه آن شرایطی كه قبلا توضیح دادم، با امام و انقلاب غریبه غریبه هم نباشد. 

س: عشایر منطقه چه تأثیری در روند پاكسازی‌ها و فراهم‌سازی زمینه برای توفیق رزمندگان داشتند؟
در جواب این سؤال، ابتدا باید بگویم كه ما در همان ابتدای انقلاب با حاصل یكی از سیاست‌های شیطانی شاه در مناطق مرزی روبه‌رو بودیم. ببینید در بافت‌های عشیره‌ای در ایران یك نوع روحیه جوانمردی‌ و سنت‌های حسنه وجود داشته و دارد و سلامت خاصی هست. شاه اعتقاد داشت كه باید این نظام عشیره‌ای را به هم بریزد. چراكه عشایر در بافت خاص زندگی خود و با وجود سرعشیره‌ها، به راحتی می‌توانستند متشكل شده، سامان گرفته و تصمیم بگیرند. مسلما این بافت، خوشایند شاه نبود. او می‌خواست با فرد روبه‌رو باشد نه با یك جمع، اگر هم تشكیلاتی هست تشكیلات وابسته به شاه باشد نه تشكیلات مردمی. 

شاه از این موضوع كه خود مردم برای خودشان شاكله‌ای داشته باشند به شدت هراس داشت. در بختیاری‌ها بحث عشیره جایگاه ویژه‌ای داشت و سرعشیره نیز در كردها و لرها، جایگاه ویژه‌ای داشت. اصل تلاش رژیم شاهنشاهی این بود كه شاكله اولیه عشایر را از بین ببرد و هر جا كه نتواند حتی‌الامكان سرعشیره‌ها را با خود همراه كنند. عده معدودی از سرعشیره‌ها را توانستند با خود همراه كنند ولی در بقیه موارد، شاكله اصلی عشیره‌ها را از میان بردند. 

در كردستان نیز در سطح وسیعی بافت عشیره‌ای را به هم زده بودند. اما آنچه در فرهنگ و پوست و استخوان مردم ریشه داشته باشد به راحتی و یك روزه و یك شبه از بین نمی‌رود. اوایل پیروزی انقلاب و در ایام غائله كردستان، همچنان در قسمت‌هایی از مناطق كردنشین بافت عشیره‌ای باقی مانده بود به‌خصوص در مناطق مرزی‌تر مانند اشنویه و پیرانشهر و اطراف مهاباد در آذربایجان غربی و در كردستان هم یك قسمت مریوان و قسمتی از بانه. حرف‌شنوی از سرعشیره و پیر در عشایر خیلی قوی است. 

ابتدای شروع پاكسازی كردستان، سپاه و دوستان عزیزی كه در عرصه نظامی از تهران امر پاكسازی كردستان را برنامه‌ریزی می‌كردند، یكی از نكات مورد عنایت‌شان این بود كه از عشیره‌ها استفاده كنند. قصد داشتند سرعشیره را بخواهند و با آنها صحبت كنند و توسط آنها افراد عشیره را مسلح كرده و به این شكل با ضد انقلاب مقابله نمایند. اما دولت موقت، در این بخش هم دچار یك اشتباه و خطای جدی شد و متأسفانه به شدت با این موضع مخالفت كرد؛ تحت این عنوان كه اینها طاغوتی و وابسته به شاه هستند و با شاه هم همكاری می‌كردند. بعدا كه دولت موقت رفت و سپاه وارد كردستان شد و پاكسازی‌ها را شروع كرد، خود رزمندگان در عمل به این نتیجه رسیدند كه بسیاری از سرعشیره‌ها افراد خوبی هستند و با آنها راحت‌تر می‌توانند صحبت كنند تا اینكه بخواهند یك به یك به سراغ افراد بروند. 

از باب نمونه، در اطراف مهاباد عشایری داشتیم كه به "عشایر منگور" معروف‌اند كه در آذربایجان غربی بسیار خدمت كردند و شهدای بسیاری داشتند. گاهی در یك خانواده چند شهید دارند. خرده مالك بودند نه مالك بزرگ؛ هرچند كه بعضی از مغرضین علیه آنها خیلی سمپاشی كردند و گفتند كه نظام، مالك‌ها و ارباب‌ها را بر مردم حاكم كرده است در حالی كه این‌طور نبود. اینها افرادی بودند كه مقداری زمین در روستا داشتند كه وقتی كومله هم آمد چون آنها با نظام همراهی كرده بودند، تمام اموال آنها را در روستاها مصادره كرد. بعضی از آنها كه افراد متمكنی بودند واقعا از هستی ساقط شدند؛ ولی در عین حال مقاومت كردند. 

كافی بود كوچكترین چراغ سبزی به ضد انقلاب نشان دهند و به سلامت سر زندگی خودشان برگردند ولی این كار را نكردند. اگر این عشایر نبودند ماجرا به این راحتی جمع نمی‌شد. مهاباد در گذشته هم مركز خیلی از حوادث در كردستانات بوده و در قضایای جنگ دوم جهانی و شكل‌گیری حكومت كردی، پایتخت بوده است، مهاباد خیلی سیاسی است و شرایط آن حساس‌تر از همه شهرهاست. واقعا اگر ایل منگور نبود مهاباد و اطراف آن پاكسازی نمی‌شد. این عشایر عزیز، شهدای بسیاری تقدیم انقلاب كردند و خیلی تهمت‌ها را هم به جان خریدند. نظیر این ایل هم در اشنویه و پیرانشهر وجود دارد. 

الان هم در نیروهای بسیجی و پیشمرگان و سپاه افراد زیادی از این قبیل ایلات وجود دارند. اخیرا هم كه قرارگاه حمزه تدابیری اتخاذ كرده بود كه تعدادی از نیروهای بومی را به صورت بسیج ویژه برای مقابله با پژاك و ضد انقلاب مسلح كنند، عمدتا بچه‌های همین ایل‌ها و فرزندان پیشمرگان مسلمان آمدند و اعلام آمادگی كردند و مسلح شدند. در مجموع یكی از عناصری كه سهم تعیین‌كننده‌ای در زمینه‌سازی برای پاكسازی‌ها داشتند عشیره‌ها و سرعشیره‌ها و پیشمرگان مسلمان بودند.

--------------------------------------------
بخش‌های گذشته این سلسله گفت‌وگوها را در پیوند زیر مشاهده كنید:
بخش یازدهم/ بخش دوازدهم/ بخش سيزدهم/ بخش چهاردهم

https://taghribnews.com/vdcc4iq4.2bq1i8laa2.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی