این مقاله به بررسی عقلانیت انقلابی و الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت می پردازد. از آنجا که یکی از مفاهیم اساسی در این نوشتار، مفهوم عقل انقلابی است، بنابراین، ضروری است مقصود خود را از عقل و عقل انقلابی روشن سازیم. به طور کلی در تمدن اسلامی می توان چهار قسم از عقل را شناسایی کرد: 1. عقل تجربی؛ 2. عقل نیمه تجریدی؛ 3. عقل تجریدی محض (عقل فلسفی)؛ و 4. عقل ناب.[1] در ادامه، به توضیح بیشتر در باب اقسام چهارگانه عقل می پردازیم.
1. عقل تجربی: «بخشی از عقل نظری است که به امور طبیعی مینگرد و از محسوسات استفاده میکند و قیاسات تجربی را تشکیل میدهد. قیاسات تجربی مبتنی بر برخی قضایای کلی غیرتجربی است، که از مراتب برتر عقل، مثل عقل متافیزیکی اخذ میشوند. عقلانیت ابزاری بیش از همه، ریشه در عقل تجربی دارد. عقلانیت ابزاری در اثر غلبه آمپرسیسم و حسگرایی، مبادی غیرحسی دانش تجربی را انکار کرد و روشهای استقرایی را جایگزین روشهای قیاسی نمود و پس از آن به نقش گزارههای غیرحسی در دانش تجربی واقف شد و ارزش معرفتی و جهانشناختی این گزارهها را انکار کرد. عقلانیت ابزاری این دسته از گزارهها را اینک به جای آنکه از عقل متافیزیکی یا قدسی برگزیند، از قلمرو عقل عرفی استفاده میکند».[2]
2. عقل نیمه تجریدی: «عقل نیمه تجریدی» عهده دار ریاضیات است. توضیح آنکه رياضيات وابسته به ماده نيست و همين كه از ماده جدا ميشود، در حقيقت يك نوع تجريدي برايش اتفاق ميافتد، هيئتي دارد، شكلي دارد، ابعادي، طول و عرض و عمقي برايش متصور است ولي ماده ندارد. چون ماده ندارد نيمه تجريدي است و عقلي كه در آن بكار ميرود عقل نيمه تجريدي نام دارد. بنابراین عقل ریاضیاتی کمک می کند تا فکر از دلبستگی به امور محسوس و زمینی رهایی یابد و دل به امور مجرد و انتزاعی بندد.[3]
3. عقل تجریدی محض: نوع سوم از عقل، عقل تجريدي است كه از ماده و جزئیت تجريد ميكند. و این همان عقلي است كه در فلسفه كاربرد دارد و فهم حقایق مجرد با عقل تجريدي است. بر طبق دیدگاه فیلسوفان، تجرید عبارت از «جدا کردن امور و اجزاء و ضمائم و اوصاف موجودات از یکدیگر است به طوری که هریک جداگانه مورد لحاظ قرار گیرد و به معنای انتزاع صور موجودات و ملحوظ کردن آنها به نحوی که مجرد از ماده باشد آمده است».[4] بنابراین تجرید عبارت است از گذر چیزی از وجود مادی به حس، سپس به خیال و سرانجام، به وجود عقلی.
4. عقل ناب: مرحلۀ چهارم، عقل تجريدي ناب است كه از هر نوع غواشي منزه است. نه تنها از جزئيت و ماده و غواشي ماده، بلكه وهم و قياس و ظن و گمان و امثال ذلك هم ندارد. چنین عقلی در حوزۀ عرفان نظري كاربرد دارد. این عقل بدون وساطت مفاهیم ذهنی به شهود حقایق کلی و فراگیر نایل میشود. شهودهای حسی حاصل مواجهه مستقیم و بیواسطه با اشیای جزیی و مادی است و حال آن شهودهای عقلی حاصل مواجهه مستقیم با حقایق فراگیر و کلی است و شهودهای فرا عقلی که در بیان عارفان مسلمان آمده، شهود اسما و صفات الهی است.[5]
عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد بـرق غیرت بـدرخشـید و جهان بـر هـم زد
مـدعـی خـواسـت کـه آیـد بـه تماشاگه راز دسـت غیب آمـد و بـر سینه نـامحرم زد
با وجود تقسیم بندی چهارگانۀ فوق، باید به این نکته نیز اشاره شود که عقل و انديشه در فرهنگ عالم اسلام رابطۀ تنگاتنگی با دین اسلام داشته است. به عنوان نمونه میتوان از فلسفۀ اسلامی نام برد، که با وجود اینکه مبانی خود را از فلسفۀ یونان گرفته اما در تلاقی با دین اسلام ماهیتی متفاوت از فلسفۀ یونان یافته است. بحث دیگر مربوط به هماهنگی و ارتباط محتوایی اقسام چهارگانۀ عقل با یکدیگر نزد اندیشمندان مسلمان است. در گذشته که رشتههای گوناگون دانش به شکل کنونی آن تخصصی و مجزا نشده بود علوم و معارف در یک نوع هماهنگی و ارتباط محتوایی به رشد خود ادامه میدادند. تخصصی شدن علوم و دانشها این اثر مهم را به دنبال دارد که دادهها و نتایج آنها بیگانه و بیارتباط با هم شکل میگیرند و تصویری مبهم و نامتجانس از هستی عرضه میکنند. در این زمینه، آیتالله جوادی آملی در کتاب منزلت عقل در هندسۀ معرفت دینی، می نویسد:
وضعیت دانش در گذشته به گونه ای بود که ریاضیات و طبیعیات در دامن الهیات و در تعامل مستقیم با فلسفه و حکمت الهی رشد میکرد. فلسفه الهی عهدهدار برخی مبانی مهم و اساسی علوم تجربی بود و داد و ستد علمی بین آنها برقرار بود. برای نمونه در طبیعیات مبحث حرکت وضعی برخی از کرات و تناهی ابعاد و نیز مسألۀ وجود نظم در عالم، تثبیت می شود و به فلسفه وام داده میشد تا فیلسوف به کمک این مقدمات برگرفته شده از طبیعیات برخی مسائل فلسفی را مبرهن کند.[6]
تا به اینجا مقصود خود را از عقل و اقسام چهارگانۀ آن، که همکاری و هماهنگی داشته و یقینآور و موجب طمأنینه علمی می شودند، را نشان دادیم. و اکنون هنگام توضیح در باب عقلانیت انقلابی است. در هنگام بحث دربارۀ عقلانیت انقلابی چند سؤال در ذهن ما شکل می گیرد: آیا عقلی وجود دارد که ویژۀ انقلاب و مختص به زمان حاضر باشد؟ منظور ما از عقلانیت انقلابی چیست؟ عقل انقلابی چه نسبتی با اقسام چهارگانۀ عقل (تجربی، نیمه تجریدی، تجریدی محض و ناب) دارد؟ آیا سخن گفتن از عقل انقلابی موضوعیت دارد؟ عقلانیت انقلابی ریشه در کدام مبانی فکری و معرفتی دارد؟ و دارای چه ویژگی هایی است؟
در پاسخ به سؤالات فوق، و توضیح در باب عقلانیت انقلابی و نسبت آن با اقسام چهارگانه عقل، می توان از تقسيمبندي آندره لالاند[7] (1936-1876 م) متفكر فرانسوي که درباره عقل انجام داده است به عنوان مقدمهاي براي شناخت مفهوم عقلانيت انقلابي استفاده کرد.
لالاند بین «عقل برسازنده یا کنشگر یا فاعل» (عقل مکوِّن)[8] و «عقل برساخته یا متعارف» (عقل مکوَّن)[9] تمایز قائل است. منظور لالاند از عقل برسازنده، فعالیتی ذهنی است که اندیشه به هنگام بحث و پژوهش به آن میپردازد و مفاهیم را شکل داده و مبانی را پیریزی میکند. به عبارتی عقل برسازنده «خردی است که انسان در پرتو آن قادر است از فهم روابط بین اشیا، مبادی کلی و ضروریای را استخراج کند».[10] اما عقل برساخته «مجموعهای از مبادی و قواعدی است که در استدلال به آنها تکیه میکنیم».[11] لالاند میگوید: «عقل برساخته دستگاهی از قواعد معین و پذیرفتهشده در برههای از تاریخ ماست که در خلال آن برهه از زمان، به آن ارزش مطلق داده میشود».[12] عقل برساخته به تعبیر لالاند، همه مبادی و قواعدی است که یک فرهنگ به مثابه شالودهای برای کسب معرفت، پیش پای گروندگان به آن قرار میدهد.
اگر چنین تفکیکی را پذیرا باشیم، این موقعیت را خواهیم داشت که از «عقل انقلابی» به عنوان عقل برساخته سخن بگوییم. يعني همه مبادي و قواعدي كه فرهنگ انقلاب اسلامي به مثابه شالودهاي براي كسب معرفت، پيش پاي گروندگان به آن قرار ميدهد. با وجود این تمایز، چنین تفکیکی نباید سبب شود تا تأثیرپذیری هر یک از دیگری را فراموش کنیم، زیرا از سویی عقل رایج چیزی نیست جز مبادی و قواعدی که عقل برسازنده آنها را به وجود آورده یا میآورد. بنابراین، «عقل انقلابی» مجموعۀ قواعدی است که در برهه ای از زمان رایج شده است و خود فرآوردۀ عقل بر سازنده (اقسام چهارگانۀ عقل در پیوند با شریعت اسلام) است. با این توصیفات میتوان گفت عقل هر فردی، تحت تأثیر عقلانیت حاکم بر فرهنگی که در آن زندگی میکند، شکل گرفته و رشد میکند و همان عقلانیت، چارچوب معرفتی اساسی - اما نه یگانه - او را شکل میدهد.
با تكيه بر تقسيمبندي لالاند، عقل مکوَّن (برساخته)، ناظر به نظمی از معرفت و دانش است که متناسب و متقارن با محیط فرهنگی و اجتماعی است.[13] از این روی، در توضیح عقلانيت انقلابي میتوان آنرا عقلانيتي برساخته دانست كه در بستر فرهنگ انقلاب اسلامي شكل گرفته است و البته اين عقلانيت برساخته از يك سو ريشه در بنيادهاي فکری رهبران انقلاب، به خصوص امام خميني(ره)، آیت الله خامنه ای و ... دارد. برای مثال، امام خمینی (ره) با توجه به عنصر «عقلانیت دینی»، مبنای اصلی مبارزه با رژیم طاغوت پهلوی را غیرعقلایی بودن این رژیم با توجه به منطق اسلام بر میشمارند و خواست ملت را کنار زدن این رژیم غیرعقلی و جایگزینی آن با جمهوری اسلامی عنوان میکنند.[14] از همین روی، مقام معظم رهبری در بیست و دومین سالگرد امام خمینی (ره) می فرمایند: «دو بعد اصلى در مكتب امام بزرگوار ما، بعد معنويت و بعد عقلانيت است».[15]
از سوي ديگر، عقلانیت انقلابی در اندیشۀ رهبران انقلاب اسلانی خود برآمده از بنيادهاي هويتي و معرفتی در ايران است. بنابراين عقلانيت برساخته انقلاب اسلامي متأثر از عقلانيت برسازنده فلسفي، عرفاني، فقهي، كلامي و بنيادهاي هويتي اسلامي - ايراني و نيز مواجهات متأخري كه با تجدد در ايران شكل گرفته است، ميباشد و اين نوع عقلانيت خود فضا يا به تعبير بهتر يك نظام دانايي (اپيستم) به وجود آورده است كه میتواند در ترسیم مبانی فکری و معرفتی الگوی اسلامی – ایرانی مؤثر واقع شود.
با همۀ این توضیحات، ضروری است نسبت مشخصتر و روشنتری از مفهوم «عقلانیت» و «انقلابیت» ارائه داد. انقلاب در لغت به معنای برگشتن، بازگردیدن، برگردیدن و واژگون شدن و برگشتن از کاری و حالی، رجعت کوکب و ... است. این واژه (معادل revolution) برای حرکت دورانی اجرام آسمانی و گردش ستارهها به دور کره زمین به کار میرفت. «انقلاب شکوهمند» 1668 در انگلستان که منجر به تسلط پارلمان بر مقام سلطنت گردید، باعث شد که لفظ انقلاب وارد زبان سیاست شود و این واژه استعاره به تغییرات بنیادی در ساخت و سازههای نظام اجتماعی، سیاسی یا اقتصادی اطلاق شود. فلاسفه انقلاب را این گونه بیان مینمایند که ذات و ماهیت یک شیی لزوماً عوض شده باشد.[16]
مفهوم انقلاب (انقلاب اسلامی) را می توان از زوایای مختلفی مورد بررسی قرار داد؛ نظیر انقلاب بسته به زمینۀ رخداد، میزان خشونت، میزان فراگیری، سرعت رخداد و ... . اما آنچه در اینجا محل توجه است، رابطۀ انقلاب با مفهوم عقلانیت است. پرسش اساسی این است که آیا می توان یک انقلاب را عقلانی نامید؟ در پاسخ به این پرسش می توان گفت که انقلاب اسلامی از دو منظر عقلانی است:
انقلاب اسلامی عقلانی است؛ چون برخاسته از قواعد و هندسۀ فکری زمان و مکان خاص خود است. در اینجا فارغ از بحث محتوایی و صدق و کذب اهداف انقلاب اسلامی، انقلاب به عنوان یک «پدیده»، عقلانیت خود را از شرایط سیاسی و اجتماعی زمان خود اخذ میکند. بنابراین، آنچه انقلاب اسلامی سال 57 را از انقلاب 1789 فرانسه متمایز میکند، تمایز عقلانیت دو انقلاب است.
اما به لحاظ محتوایی نیز می توان انقلاب اسلامی را عقلانی نامید. انقلاب اسلامی یک «تغییر کیفی، تدریجی، خشونت پرهیز و همهجانبه و فراگیر» بود که بر مبنای دو اصل عقلانی اسلامیت و جمهوریت بنیان نهاده شد. همانطور که آیتالله مصباح یزدی توضیح می دهد از آنجا كه تنها ديني كه براي تمام شؤون انسانها، اعم از شؤون فردي و اجتماعي و دنيوي و اخروي، برنامه دارد، اسلام است، تنها انقلابي نيز كه قادر است كه جميع مصالح مردم را تأمين و تحقق عنصر عقلانیت را تضمين كند و خود، مسايل و مشكلات جديدي پديد نياورد، انقلاب اسلامي است؛ يعني انقلابي كه در همۀ ابعاد و وجوه خود، بدون استثنا، از جهانبيني و ارزشگذاري دين مقدس اسلام مايه بگيرد و تغذيه كند. ازاينرو، رهبران اين انقلاب، برخلاف رهبران ساير انقلابها، نه براي تأمين مقاصد انقلاب، از هر عقيدهاي، و اگرچه باطل و خلاف واقع، بهره ميگيرند و نه با تحريك و تهييج شديد احساسات و عواطف مردم، عوامل غير عقلاني را بر فعاليتها و كارهاي آنان حاكم ميسازند؛ بلكه احساسات و عواطف مردم را محكوم و تابع احكام و ادراكات عقل و آراي صحيح ميگردانند و آنگاه از آنها براي كامياب ساختن انقلاب و محقق كردن اهدافِ آن سود ميبرند. به همين دليل، ترويج و اشاعۀ بينشها و ارزشهاي اسلامي، كه هم صحيح و مطابق واقعند و هم آمادگي شگرفي براي ايثار، فداكاري و جانفشاني در مردم پديد ميآورند، از جمله برنامههاي عقلانی رهبران اين انقلاب است.[17]
در اینجا انقلابی گری نه به معنای خشونت گرایی و پیروی از احساسات بلکه به معنای تغییر بنیادین در عرصۀ اندیشیدن و سبک زندگی است. به عبارت دیگر، عقلانیت انقلابی یعنی «به حاشیه راندن عقلانیت غربی و به میدان آوردن عقلانیت اسلامی با توجه به مقتضیات زمان و مکان». بهمنظور استكمال معنوي آدميان، عقلانیت انقلابی، نخست سعي در ايجاد يا تحكيم و تقويت عقايد حقّه در مردم مي كند و سپس از آن عقايد حقّه در جهت مقاصد انقلاب بهره مي جويد.[18] رهبری انقلاب اسلامی در این باره می فرمایند:
انقلاب عظیم اسلامی ما ناشی از یک عقلانیت بود. اینطور نبود که مردم همینطور بیحساب و کتاب به خیابان بیایند و بتوانند یک رژیمِ آن چنانی را ساقط کنند؛ محاسبات عقلانی و کار عقلانی و کار فکری شده بود. در طول سال های متمادی- به تعبیر رایج امروز- یک گفتمان حقطلبی، عدالتخواهی و آزادیخواهی در بین مردم به وجود آمده بود و منتهی شد به اینکه نیروهای مردم را استخدام کند و به میدان جهاد عظیم بیاورد و در مقابل آن دشمن صفآرایی کند و بر آن دشمن پیروز کند. بنابراین عقلانیت گاهی منشأ چنین تحولات عظیمی است.[19]
بنابراین می توان گفت که دو مفهوم عقلانیت و انقلابیت، هر یک نسبت به دیگری از جهتی اعم (کلیتر) باشد و از جهتی اخص (محدودتر). بنابراین بین دو مفهوم نسبت عموم و خصوص من وجه برقرار است. از جهتی، عقلانیت جزء جوهر انقلاب به شمار می رود و انقلاب، بدون عقلانیت، مفهوم وجودی خود را از دست می دهد اما از طرفی نمیتوان هر نوع عقلانیتی را نیز انقلابی دانست. مثلاً عقلانیتی که بر ایدئولوژی لیبرال حکمفرماست در تضاد با ایدئولوژی انقلاب اسلامی قرار دارد. از جهت دیگر، اگرچه انقلاب، هم به عنوان یک پدیده و هم به لحاظ محتوایی، عقلانی است اما نمیتوان آنچه در انقلاب رخ میدهد را تماماً عقلانی دانست. در واقع، عقلانیت عنصر بنیادین و جزء لاینفک انقلاب به شمار می رود اما در کنار (همزیستی) با عناصر بنیادین دیگر. این عنصر بنیادین مشروعیت خود را از دین می گیرد و تفسیری انقلابی از هستی (با توجه به مقتضیات زمان) ارائه می دهد.
الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت
مفهوم «الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت» از چهار واژه کلیدی «الگو»، «اسلام»، «ایران» و «پیشرفت» تشکیل شده است:
الگو: الگو[20] از لحاظ لغوی، به معنای سرمشق، مقتدی و اسوه معنا شده است که در اصلاح به منزلة یک نقشه جامع محسوب میشود. الگو، تصویری کلان از یک نمونه ایدهآل، البته قابل دست یافتن (جامعه مطلوب) است.[21] در این باره مقام معظم رهبری میفرمایند:
وقتی می گوئیم الگوی ایرانی - اسلامی، یعنی یک نقشهی جامع. بدون نقشهی جامع، دچار سردرگمی خواهیم شد؛ همچنان که در طول این سی سال، به حرکت های هفت و هشتی، بیهدف و زیگزاگ مبتلا بودیم و به این در و آن در زدیم. گاهی یک حرکتی را انجام دادیم، بعد گاهی ضد آن حرکت و متناقض با آن را - هم در زمینهی فرهنگ، هم در زمینهی اقتصاد و در زمینههای گوناگون - انجام دادیم! این به خاطر این است که یک نقشهی جامع وجود نداشته است. این الگو، نقشهی جامع است؛ به ما می گوید که به کدام طرف، به کدام سمت، برای کدام هدف داریم حرکت می کنیم.[22]
اسلامی: واژة اسلامی در این ترکیب حکایتگر این ضرورت است که نظریه پیشرفت مورد نظر باید همخوان و مبتنی بر مبانی اسلامی و نظام ارزشی و تعالیم اسلامی باشد. ناگفته پیداست که مدل های متنوع توسعه که توسط غربیان و وابستگان مکاتب فکری لیبرالیستی و سوسیالیستی تاکنون عرضه شده است همگی مبتنی بر پیشفرض های انسانشناختی، معرفتشناختی و ارزششناختی متناسب با درونمایه آن مکاتب فکری و فلسفی بوده است از این رو واژه «اسلامی» در این الگو تاکید بر لزوم همخوانی و ابتناء این الگو بر درون مایه تعالیم و مبانی اسلامی است.[23]
ایرانی: واژة «ایرانی» در الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت اشاره به دو مضمون دارد: 1. اتصاف الگوی مزبور به ایرانیت بدین لحاظ است که فکر و ابتکار ایرانی این الگو را پدید آورده است. اسلام در اختیار ملت های دیگر هم بوده است ولی این ملت ایران بوده که توانسته است یا می تواند این الگو را با توجه به منابع اسلامی استخراج کند. معنای دوم از واژة «ایرانی» اشاره به آن دارد که این الگوی پیشرفت با توجه به واقعیات و ظرفیت های بالفعل و بالقوة سرزمین و ملت ایران تدوین یافته است.[24] و 2. به لحاظ اینکه الگوی پیشرفت اسلامی با شرایط و ویژگی های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران تطبیق شده است، ممکن است این الگو برای سایر کشورهای اسلامی مناسب نباشد.[25]
پیشرفت: انتخاب مفهوم «پیشرفت» بهجای مفهوم «توسعه» تعمداً از سوی مقام معظم رهبری مطرح شده است: «علت این است که کلمۀ توسعه، یک بار ارزشی و معنائی دارد؛ التزاماتی با خودش همراه دارد که احیاناً ما با آن التزامات همراه نیستیم ... ما مفهومی که مورد نظر خودمان است، مطرح و عرضه میکنیم؛ این مفهوم عبارت است از پیشرفت».[26] بنابراین مفهوم پیشرفت اولاً بومی و قابل فهم است و بار معنایی ناسازگار با مبانی و ارزشهای اسلامی ندارد. ثانیاً توسعه مفهومی ایستا و پیشرفت مفهومی پویا دارد. توسعه به یک وضعیت مطلوب (مادی) گفته می شود اما پیشرفت به پیشرفت به حرکت رو به هدف (هدف متعالی و سازنده) گفته می شود.[27] الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت از عرصه های اساسی برخوردار است: پیشرفت در عرصة عقلانیت، پیشرفت در عرصة معنویت، پیشرفت در عرصة زندگی، پیشرفت در عرصة علم و ... . نمای کلی پیشرفت اسلامی – ایرانی و عرصه های اساسی آنرا می توان به شکل زیر نشان داد.
عقلانیت انقلابی و الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت
الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت، الگویی مبتنی بر عقلانیت است. اما اولین سؤالی که در این باره مطرح میشود این است که منظور ما از عقل چیست؟ در واقع، یکی از پرسش های مهم در ترسیم الگوی پیشرفت این است که سرچشمه های فکری ما در تدوین و تبیین الگوی مطلوب چیست؟ همانطور که توضیح داده شد در اینجا ما دو مفهوم از عقل را مطرح خواهیم کرد: عقل مکوِّن: که در حقیقت همان مبانی فکری، معرفتی و فلسفی در ایران است که با دین مبین اسلام پیوند ناگسستنی یافته است. عقل مکوَّن: که منظور ما عقلی است که با شکلگیری انقلاب اسلامی مطرح شده است و با تأسی از عقلانیت برسازنده و با عنایت به محیط فرهنگی و اجتماعی دانش خاصی را تولید میکند. در اینجا عقلانیت برسازنده حکم ثابت و عقلانیت انقلابی حکم متغیر را در شریعت دارد. این نوع نگاه در واقع ریشه در انقلاب اسلامی دارد که مبنای قدرت و مشروعیت را در دانش و عقلانیت میبیند. شاید بتوان گفت که جمهوری اسلامی «حکومت عقل و عاقلان به منظور استنباط و اجرای درست احکام دین در جامعه» است. عقلانیت انقلابی یکی از مفاهیم کلیدی (ابرمفهوم) در الگوی پیشرفت است که ضروری است هم ریشه و تبار آن مورد بررسی قرار گیرد و هم نسبت آن با ابرمفاهیم دیگر مانند عدالت و معنویت مشخص گردد. به همین دلیل است که مقام معظم رهبری دربارۀ انقلاب اسلامی و مکتب امام خمینی (ره) می فرمایند:
مکتب امام یک بستهی کامل است، یک مجموعه است، دارای ابعادی است؛ این ابعاد را باید با هم دید، با هم ملاحظه کرد. دو بُعد اصلی در مکتب امام بزرگوار ما، بُعد معنویت و بُعد عقلانیت است. بُعد معنویت است؛ یعنی امام بزرگوار ما صرفاً با تکیهی بر عوامل مادی و ظواهر مادی، راه خود را پی نمیگرفت؛ اهل ارتباط با خدا، اهل سلوک معنوی، اهل توجه و تذکر و خشوع و ذکر بود؛ به کمک الهی باور داشت؛ امید او به خدای متعال، امید پایانناپذیری بود. و در بُعد عقلانیت، به کار گرفتن خرد و تدبیر و فکر و محاسبات، در مکتب امام مورد ملاحظه بوده است.[28]
با توجه به اینکه عقلانيت انقلابي را عقلانيتي برساخته دانستهايم كه خود «نظام دانايي» جديد به وجود آورده است، اکنون باید نسبت اين نوع از عقلانيت را با ساير عقلانيتهايي كه ذكر نموديم، به اختصار، بيان نماییم و تفصیل آنرا به ادامۀ پژوهش واگذاریم.
عقل انقلابي اگر چه به واسطه آنكه غالباً نگرشي ديني و قدسي به عالم دارد ليكن از اين جهت كه به عقلانيت ابزاري براي تأمين معيشت انسان توجه دارد و حتي تلاش براي تأمين معاش را در رديف جهاد در راه خدا قرار ميدهد با عقلانيت ابزاري مشترك است ولي از اين جهت كه عقل ابزاري عقلي ارزشگريز و گاه اخلاقستيز دارد با آن فاصله ميگيرد. به علاوه اينكه عقل ابزاري خواهان استيلاي بر طبيعت است و براي اين سيطره هيچگونه حد و مرزي را نميشناسد در حالي كه در عقل انقلابي چند قيد براي سيطره وجود دارد و سيطره انسان را محدود ميسازد: اخلاق، حفظ محيطزيست، حقوق ساير جانداران و ... . و از سوي ديگر عقل انقلابي مانند عقل ابزاري خود را محصور در محاسبات مادي نميداند، بلكه خود را از اين ساحت وجودي انسان بالاتر ميبرد و دنيا را مقدمهاي براي پس از مرگ و عالم آخرت ميداند.[29]
در باب نسبت عقلانيت انقلابي با عقلانيت نیمه تجریدی ميتوان گفت از آنجايي كه عقلانيت انقلابي در تضاد با عقلانيت فلسفي نيست و ریاضیات نيز به عنوان علمي كه مقدمۀ گسستن از محسوسات و ورد به عالم معقولات است، نقش مقدمهاي براي عقلانيت انقلابي دارد.
عقلانيت انقلابي اگرچه عقلانيت فلسفي بالأخص فلسفه صدرايي را به عنوان يكي از ستونهاي انديشهاي خود در بر ميگيرد ليكن خود را در مباحثات انتزاعي فلسفه گرفتار نميكند بلكه مناسبات سياسي، اجتماعي، اقتصادي و ... را از ستونهاي انديشهاي مختلف مانند كلام، فقه، حديث، فلسفه و ... استخراج ميكند و به اين جهت عقلانيت انقلابي، عقلانيتي اجتماعي است.[30] عقلانيت انقلابي مانند برخي جريانات فلسفهستيز و فلسفه گريز نيست بلكه از مبادي و مباني فلسفه براي پيشبرد اهداف خويش و حتي براي بسط نگرش دين بهره ميگيرد و فلسفه را تا مادام كه در تعارض و تناقض با احكام ديني قرار نگيرد، ميپذيرد.
عقلانيت شهودي كه به دنبال شناخت بيواسطه حقايق است و به لحاظ معرفت شناختي از نوع علم حضوري است نيز از اين جهت كه بنيادي خطاناپذير قابل اعتماد در حوزه شناختشناسي به وجود ميآورد و نيل به معرفت يقيني را ممكن ميداند و از سوي ديگر توجهي خاص به معنويات و رعايت اخلاق براي نيل به معنويات دارد، ميتواند از اركان عقلانيت انقلابي به حساب آيد، بهطوری که امام خميني(ره) به عنوان بنيانگذار انقلاب اسلامي در كنار فيلسوف و فقيه بودن، عارف نيز بود و نه تنها در عرفان عملي سير و سلوك ميكرد بلكه سالها عرفان نظري نيز تدريس مينمود. از اين رو عقلانيت شهودي نيز يكي از پايههاي ساختمان عقلانيت انقلابي است ليكن از اين جهت كه عرفان غالباً وجه فردي و معنوي دارد و در نسبت با فقه كمتر به مناسبات اجتماعي توجه ميكند، همه عقلانيت را در بر نميگيرد بلكه عقلانيت انقلابي چيزي بااضافه عقلانيت شهودي است، چرا كه ابعاد و وجوهي دارد كه عقلانيت شهودي لزوماً آنها را شامل نميشود.[31]
با توجه به نكاتي كه درباره نسبت عقلانيت انقلابي با ساير انواع عقلانيت برشمرديم به صورت جمعبندي ميتوان گفت عقلانيت انقلابي برساخته و نشأت گرفته از انواع دیگر عقلانیت است، چرا كه از هر كدام از عقلانيتها بهرهاي ميگيرد. ازآنجا که عقلانيت انقلابی برخاسته از نگرشي اسلامي و ديني است بيشترين وجوه اشتراك را با دين و نگرشهاي ديني دارد و با حذف مؤلفۀ دين از عقلانيت انقلابي نميتوان هويتي براي اين نوع عقلانيت متصور شد. با اين وجود بايد گفت عقلانيت انقلابي بيشتر به وجوه اجتماعي دين و گزارههاي ديني توجه نشان ميدهد تا بتواند از طريق آنها مناسبات اجتماعي را سامان دهد و بر مبناي همين نكته است كه مسير آن با بسياري از نگرشهاي ديني و فقهي متفاوت ميشود، چراكه اين نوع عقلانيت به شدت سياسي و اجتماعي است، چيزي كه هنوز هم بسياري از نگرشهاي ديني در برابر آن مقاومت ميكنند. و نكته ديگر آنكه اگرچه ميتوان عقلانيت انقلابي را نوعي نگرش تلفيقي از انواع عقلانيت تجربی (ابزاری)، نیمه تجریدی، تجریدی محض و ناب دانست ليكن اين تلفيق را نبايد به معناي اين دانست كه اين نوع عقلانيت هويت مستقلي ندارد يا اينكه اين نوع از عقلانيت را به واسطه وجوه اشتراكي كه با هر كدام از اين نوع عقلانيتها دارد، آن را به هر كدام از آنها فرو بكاهيم.
بنابراین کلیدواژه و مفهوم اصلی ما در این پژوهش عقل و عقل انقلابی است. عقلی برساخته شده که خود از عقل برسازنده در تمدن اسلامی نشأت گرفته است. ساخت مفهومی نظیر عقلانیت انقلابی، که از پشتوانۀ فلسفی و فکری بومی نیز برخوردار باشد اهمیت اساسی در ترسیم الگوی پیشرفت و به عبارتی در تمدنسازی خواهد داشت. در واقع، ضرورت تأسیس مفاهیم جدید را باید به عنوان سرپل حضور ارزشها در جامعه دانست. یکی از نویسندگان در این باره می نویسد:
اگر مفاهیم قدرت لازم برای ایجاد روابط و ساختارهای اجتماعی برخوردار باشند، با یک مبنا و روش کارآمد (در قالب فلسفه و منطق چگونگی) میتوان نظام ارزشی یک مکتب را متبلور کرد. به بیان دیگر، مفاهیم، سرپلِ حضور ارزشها در عینیت اند. چه بسیارند ارزش های والای انسانی که به سبب ضعف در زیر ساختها در حوزۀ مفاهیم نظری، از حضور در روابط اجتماعی و فردی بشر محروم میشوند. همچنان که بسیارند ارزش های منحطی که به علت قوت مفاهیم و معادلات، بخش عمده ای از نظام معیشت و سعادت بشری را اشغال کرده و وجود نامبارک خود را بر پیکرۀ روابط جهانی تحمیل کرده اند.[32]
همانطور که از فقرۀ فوق بر می آید، در ساخت تمدنی نوین و ترسیم الگویی نویی برای پیشرفت، ساخت مفاهیم از ارکان اساسی این مهم محسوب می شود.
پی نوشت:
[1] . جوادی آملی، عبدالله، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، ص 25.
[2] . پارسانیا، حمید، از عقل قدسی تا عقل ابزاری، ص 11.
[3]. ابنطفیل، حی بن یقظان، صص 87-88؛ جوادی آملی، عبدالله، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، ص 25؛ افلاطون، جمهور، ص 416. افلاطون، که بر بالای در ورودی آکادمی خود نوشته بود: «آنکه ریاضیات نمی داند وارد آکادمی نشود»، دربارۀ فایدۀ فلسفی علم ریاضیات و نیمه تجریدی بودن آن مینویسد: «گفتم اکنون پس از آنچه دربارۀ علم اعداد گفتم خوب متوجه شدم که این علم چقدر زیبا است و بچه طرق مختلفی می تواند برای منظور ما مفید واقع شود بشر آنکه آنرا برای شناخت حقیقت فرا گیرند نه برای کار بازرگانی. گفت تو از چه حیث این علم را تا این حد قابل ستایش می دانی؟ گفتم از این حیث که می تواند نفس را چنانکه گفتم بسوی جهان والا سوق دهد و وادار به تفکر دربارۀ حقیقت اعداد نماید و اجازه ندهد که نفس در این تفکر اعداد را نمایندۀ اشیاء مرئی و محسوس بداند».
[4] . سجادی، سید جعفر، فرهنگ لغات و اصلاحات فلسفی، ص 76.
[5] . پارسانیا، حمید، از عقل قدسی تا عقل ابزاری، ص 9.
[6] . جوادی آملی، عبدالله، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، ص 134.
[7]. André Lalande
[8]. Laraisonconstituante
[9]. Laraisonconstituee
[10] . عابد الجابری، محمد، تکوین عقل عربی، صص 29-30.
[11] . همان، ص 30.
[12] . همان.
[13] . عابد الجابری، محمد، عقلانیت و هویت، صص 124-125.
[14] . امام خمینی، صحیفه امام، ج 5، ص 29.
[15] . بیانات رهبری در بیست و دومین سالگرد امام خمینی (ره)؛ 14/03/90.
[16] . علی بابایی، غلام رضا، فرهنگ علوم سیاسی، ص 36.
[17] . مصباح یزدی، محمد تقی، انقلاب اسلامی و ریشه های آن، صص 88-89.
[18] . همان، ص 90.
[19] . بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت؛ 08/06/1384.
[20]. Pattern
[21] . مصباحی مقدم، گامی به سوی تدوین الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، ص 221.
[22] . خامنه ای، سید علی، بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در نخستين نشست انديشه هاى راهبردى، ص 12.
[23] . واعظی، احمد، سهم نظریه پردازی سیاسی در الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، ص 11.
[24] . بیانات در دیدار دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد؛ 25/02/86.
[25] . میرمعزی، سید حسن، الگوي اسلامي ايراني پيشرفت، محصول اسلام سازي علوم انسانی، ص 68.
[26] . خامنه ای، سید علی، بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در نخستين نشست انديشه هاى راهبردى، ص 11.
[27] . مصباحی مقدم، گامی به سوی تدوین الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، صص 221-222.
[28] . بیانات رهبری در بیست و دومین سالگرد امام خمینی (ره)/؛ 14/03/90.
[29] . بیننده، عبدالله، تجلي عقلانيت در سايه انقلاب؛ در آدرس اینترنتی زیر:
http://tnews.ir/%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86/731461478239.html
[30] . همان.
[31] . همان.
[32] . رضایی، عبدالعلی، مهندسی تمدن اسلامی (الزامات و موانع)، ص 16.
ّ