القاعده با دیدگاههای خود فوایدی برای آمریكا داشته است، و شرایطی را فراهم كرد كه آمریكا به منطقه ما آمد و افغانستان و عراق را اشغال كرد. اگر القاعده این سیاست را نداشت، آمریكا نمیتوانست وارد منطقه شود.
اشتراک گذاری :
اشاره: دو هفتهای هست كه اعلام كردند بنلادن كشته شده است؛ اما هنوز حرف و حدیثها درباره صحت و سقم این خبر ادامه دارد. آخر آنچه با مسائل منتهی به بنلادن بر سر منطقه ما آمد، آنقدر وسعت داشته و دارد كه نخواهيم به سادگی از كنار اين خبر بگذريم. اینكه بنلادن قبلا مرده بوده یا عملیات آمریكاییها صحت داشته است، اینكه بعد از بنلادن سرنوشت القاعده چه خواهد شد و نیز آمریكاییها برای بعد از بنلادن چه برنامههایی دارند، سؤالاتی است كه خبرنگار تقریب در گفتوگویی، از پیرمحمد ملازهی پرسیده است. وی كه از كارشناسان مسائل شبه قاره است، اعتقاد دارد، عملیات آمریكاییها و كشته شدن بنلادن به دست آنان در ماه جاری صحت دارد ولی این همه ماجرا نیست و آنچه در این باره اعلام شده جزء كوچكی از قضایاست. ملازهی تأكید دارد كه آمریكاییها اطلاعات بسیاری دارند كه بنا به مصالح خود و پاكستان آن را اعلام نمیكنند. او از برنامه آمریكا برای بعد از بنلادن نیز سخن گفت. متن این گفتوگو به شرح زیر است:
س: در مورد عملیات آمریكایی كه منتهی به كشتن بنلادن شده، دیدگاههای مختلفی طرح شده است. نظر شما در اینباره چیست؟ به نظر من، اگر به فضایی كه آمریكاییها ساختند و تبلیغاتی كه راه انداختند نگاه كنیم، اینكه شخص اوباما عملیات را برعهده گرفت و دستور صادر كرد؛ درخواهیم یافت كه خیلی بعید است این ماجراها صرفا یك فضاسازی بوده و پشت آن واقعیتی نباشد.
بنابراین برداشت من این است كه عملیاتی كه انجام شد واقعی بود و به نظرم، این دیدگاه كه بنلادن قبلا كشته شده خیلی با واقعیات موجود همخوانی ندارد. البته میشود به صحبتهای خانم بوتو و آقای مشرف استناد كرد كه قبلا گفتهاند بنلادن ناراحتی كلیه داشته و در اثر آن فوت كرده است ولی باید گفت كه هیچوقت دولت پاكستان و مقامات آن در این باره سندی مثل جسد یا قبر بنلادن رو نكردند؛ همچنان كه امروز آمریكاییها هم سندی را افشا نمیكنند كه بر اساس آن بتوان قضاوت كرد.
صرفا بر اساس، فضایی كه آمریكاییها به وجود آوردند، بسیار دور از ذهن است كه بنلادن هنوز زنده بوده یا اینكه قبلا مرده باشد. هر دو این موارد دور از ذهن است. منتها یك واقعیت وجود دارد كه آمریكاییها تمام اطلاعاتی را كه دارند رو نكرده اند. یعنی مطالب بسیاری وجود دارد كه آمریكاییها هنوز اعلام نكردهاند و مصلحت خود را در این نمیبینند كه در آینده هم آنها را اعلام كنند.
س: دلیلشان چیست؟ چه مصلحتی در این اعلام نكردن دارند؟ برنامههایی برای منطقه دارند كه آن برنامهها هنوز به اهداف كامل خود نرسیده است. هنوز سازمان القاعده، طالبان و كشور پاكستان و افغانستان بهرههای خاصی برای آمریكا دارند. این طور نیست كه شما فكر كنید با كشته شدن بنلادن یا اعلام آن، همه چیز در منطقه تحت كنترل در خواهد آمد.
س: چیزهایی كه میگویید پشت پرده وجود دارد كه اعلام نشده، چه مطالبی هستند؟ آنچه كه آمریكا ارائه كرده یك فیلم است و آن اینكه ما بنلادن را كشتیم؛ اما پاسخ این سؤالات كه چطور پی بردند بنلادن اینجاست، نقش ISI پاكستان چیست، سازمانهای اطلاعاتی هند چه نقشی دارند، مشخص نیست. اكنون یكی از شایعات این است كه هندیها با CIA همكاری كردند و جای بنلادن را لو دادند. اینكه بنلادن از چه زمانی در این خانه بوده، آن هم در خانهای در منطقه نظامی و بیخ گوش یك پایگاه نظامی، جای سؤال است. پذیرش اینكه بنلادن شبانه و مخفیانه در این خانه مستقر شده و نه آمریكا خبر شده و نه ISI و دولت پاكستان، خیلی سخت است به خصوص كه گفته میشود پنج شش سال هم در این خانه بوده و هیچ كس نفهمیده. پذیرش این مطالب واقعا دشوار است. ابهامات خیلی زیاد است. آمریكاییها قطعا اطلاعات زیادی دارند ولی افشای آنها را به مصلحت خود نمیدانند. بنابراین قتل بنلادن را در این مقطع زمانی میشود پذیرفت اما همه اطلاعات درباره این ماجرا، آن چیزی نیست كه تا به حال اعلام شده است.
س: آقای ملازهی، به نظر شما، حالا بعد از كشته شدن یا اعلام مرگ بنلادن، سرنوشت القاعده چگونه خواهد بود؟ ببینید، سازمان القاعده یك سازمان خوشهای است كه سلولهای متفاوتی دارد و این سلولها همدیگر را هم نمیشناسند. با نگاهی به شكلگیری سازمان القاعده خواهیم دید كه هفت گروه عضو این تشكیلات مانند حزب التحریر ازبكستان، جماعت اسلامی اندونزی، جماعت اسلامی بنگلادش و غیره، قبلا در كشور خودشان با اهداف خاص مبارزه میكردند. مجموعه اینها در یك مقطع خاص زمانی القاعده را ساماندهی كردند. درست است كه رهبری این سازمان، بر عهده بنلادن بوده ولی القاعده یك سازمان غیرمتمركز است و از این جهت، جهانی عمل میكند نه منطقهای. اینها در سرتاسر دنیا طرفدار دارند و القاعده، یك تفكر است. به نظر من این سازمان سمبل یا نماد رادیكالیسم اسلامی در عصر حاضر است و اصولا تفكر باقی خواهد ماند و خوشهها و هستهها هر كدام بدون بنلادن رهبری خود را دارند و كار خود را ادامه میدهند. اینطور نیست كه با رفتن بنلادن، سازمان القاعده از بین برود بلكه تفكر القاعده باقی خواهد ماند و هر كدام از این سلولها با رهبری خود و در كشور خود، به كارش ادامه میدهد. اما یك واقعیت هست و آن اینكه عملیات آمریكاییها علیه بنلادن، پاكستان را در موقعیتی قرار داده كه دیگر نمیتواند میزبان مطمئنی برای رهبران القاعده باشد. هم طالبان و هم سازمان القاعده و هم گروههای كشمیری كه از حمایت ISI برخوردار بودند، الان دچار تردید هستند كه ممكن است بلایی كه سر بنلادن آمد، سر آنها هم بیاید. چراكه این برداشت هم وجود دارد كه پاكستانیها، بنلادن را فروختند و بر سر آن معامله كردند. حالا این معامله چیست ممكن است در آینده روشن شود. چون بنلادن حفاظت شده در اختیار ISI بوده، بنابراین ممكن است خود آنها او را لو داده باشند چراكه احتمالا تاریخ مصرف او پایان یافته بود . اینگونه اقدامات پیش از این هم سابقه داشته و قبلا هم چند نفر از رهبران القاعده را تحویل آمریكاییها دادند. در واقع هر وقت فشارها زیاد بوده و پاكستان نیاز داشته كه از این فشار رها شود، سعی كرده یكی از رهبران دارای اهمیت القاعده را تحویل دهد. الان هم این برداشت وجود دارد كه یك معامله صورت گرفته است. اما مصلحت آمریكا و پاكستان هر دو در این است كه اعلام شود پاكستان در جریان نبوده؛ چراكه رادیكالهای اسلامی و طرفداران القاعده در پاكستان طرفداران جدی دارند و میتوانند عملیات انجام دهند. طالبان محلی و طالبان افغانستان میتوانند حاكمیت پاكستان را تهدید كنند و جنگ داخلی به وجود آورند. شاید همه این محاسبات باعث شده كه آمریكا و پاكستان هر دو در این زمینه به توافق برسند تا ضربهای كه ممكن است به پاكستان وارد شود، كم باشد.
س: آینده رهبری القاعده را از این پس چگونه میبینید؟ طبق صحبتهایی كه تاكنون صورت گرفته به احتمال قوی یك شورای رهبری به وجود میآید و رهبری القاعده از حالت تمركز فردی به سمت شورای رهبری میرود. شورای رهبری هم توجیه اسلامی دارد و هم با شرایط كنونی همخوانی دارد. به نظر من، رهبران همان گروههایی كه در ابتدا القاعده را به وجود آوردند، یك شورا تشكیل میدهند. برخی از اعضای این شورای احتمالی هم نام برده شدهاند مثل الیاس كشمیری كه حتی ممكن است به عنوان رهبر جدید لشكر طیبه معرفی شود.
اگر شرایط هم به گونهای شود كه نتوانند در پاكستان فعالیت كنند، هر كدام از این گروهها به سرزمینهای خود برمیگردند؛ اعراب به كشورهای خودشان، عمدتا به یمن و سومالی، برمیگردند. الجزایریها، عربستانیها، عراقیها و حتی چریكهای آمریكایی و اروپایی كه عضو القاعده هستند به كشورهای خودشان بازمیگردند و هر یك از این سلولهای خوشهای به صورت مستقل عمل خواهند كرد و به عنوان زیرمجموعه، تفكر القاعده را پیگیری میكنند. به این شكل دیگر وابستگی ارگانیك با سازمان القاعده ندارند و این سازمان یك نماد خواهد بود كه گروههای جهادی مختلف به آن پایبندند و هركدام مبارزه خود را با شرایط كشورهای خودشان ادامه خواهند داد.
س: شما از برنامهای كه آمریكا برای القاعده و منطقه دارد صحبت كردید. در این زمینه توضیح دهید. ابتدا باید بگویم كه تحولات منطقه خاورمیانه و جنوب آسیا را ضمن اینكه با هم ارتباط دارند باید از دو زاویه متفاوت دید. مسائل افغانستان و پاكستان در ارتباط با هند و چین قابل توضیح است. تیمی از همكاران اوباما معتقدند طی ۲۰ تا ۳۰ سال آینده چین قدرت اول جهانی میشود و آمریكا را پشت سر خواهد گذاشت. تهاجم وسیع اقتصادی كه چین به كشورهای جهان آغاز كرده و نمونهاش را در ایران هم شاهد هستیم، چین را در موقعیتی قرار داده كه علیالقاعده هر قدرت برتری از خود نشان میدهد.
اگر به تاریخ نگاه كنیم، میبینیم كه هر وقت یك كشور و قومی قدرت گرفته، ذات قدرت، توسعهطلبی بوده است هرچند كه شاید در این توسعهطلبی نحوه رفتار و شكلها متفاوت بوده ولی به هر صورت همه قدرتها این كار را كردهاند. ایرانیان در دوره هخامنشیان به یك شكلی صاحب قدرت شدند و عملشان هم یك شكل خاص بوده و در هر حال با یونان و مصر جنگیدند و مصر را فتح كردند و تمدن خود را گسترش دادند. اروپاییها هم وقتی به قدرت رسیدند و امپریالیسم غرب شكل گرفت تقریبا شبیه امپراتوریهای دیگر عمل كردند. آمریكا هم از وقتی قدرت برتر شد همین خصلت را از خود نشان داد.
تیم اوباما معتقد است كه اگر چین هم صاحب قدرت شود، همین خصایل امپریالیستی را از خود نشان خواهد و به سمت تشدید رقابتها و گرفتن منطقه نفوذ غرب پیش میرود؛ بنابراین باید یك فكری برایش كرد. فكر نظامی نمیتوان برایش كرد چون چین یك قدرت هستهای است. بنابراین باید مناطقی را كه اطراف چین هستند به عنوان پایگاه سازماندهی كرد. از طریق آسیای جنوبی، پاكستان و هند و افغانستان باید چین را محاصره كرد. آمریكا در حال طراحی یك استراتژی جدیدی است كه در آن، با هند نزدیك خواهد شد، پاكستان موقعیتش كاهش مییابد ولی به این معنا نیست كه رهایش كند بلكه یك سیاست متوازن بین هند و پاكستان اعمال خواهد كرد. در افغانستان هم پایگاههای نظامی خواهد داشت كه این پایگاهها بر رفتار و عملكرد چین نظارت میكنند.
س: پس برنامه اصلی، محاصره چین است؟ چین یك بخش از برنامههاست ولی یك موضوع و هدف اصلی است. البته باید بگویم كه برای محاصره چین تنها به این بخش اكتفا نمیكنند بلكه در بخش شرقی یعنی ژاپن، كره جنوبی، استرالیا و كشورهای كوچكتر مثل فیلیپین و اندونزی و مالزی هم در دستور كار هستند. آمریكا در شرق چین هم سیاستی را دنبال میكند كه طی آن بین او و ژاپن، كره جنوبی، و استرالیا یك اتحاد استراتژیك به وجود بیاید كه هدف آن هم چین است. به این شكل، چین از دو ناحیه در آینده در محاصره آمریكا قرار خواهد داشت و رفتارش كنترل خواهد شد.
س: در واقع تلاش برای كنترل پاكستان و افغانستان و هند در جهت نظارت بر عملكرد چین است؟ بله. بنلادن در مقطع زمانی كه افغانستان توسط اتحاد شوروی سابق اشغال شد مورد حمایت دو جبهه بود؛ یكی كشورهای اسلامی و دیگری كشورهای غربی. هنوز هم برخی در ایران در تحلیلهایشان به این اشاره میكنند كه بنلادن و سازمان القاعده عامل آمریكا بوده و هست، اما باید گفت كه این تحلیلها ناشی از آن است كه ما همچنان در همان فصل باقی ماندهایم؛ فصلی كه CIA از القاعده حمایت كرد و به آنها آموزشهای نظامی می داد. ما در آن مقطع باقی ماندهایم و از آن عبور نكردهایم. ولی واقعیت این است كه بعد از آنكه روسها از افغانستان رفتند و سازمان القاعده حاضر نشد طرحهای غرب را بپذیرد و جهاد را پایان یافته اعلام كند، اینها از هم جدا شدند و سازمان القاعده دیگر سازمان زمان حمله اتحاد شوروی نبود بلكه سازمانی بود كه بر اساس دیدگاه خودش، حركت میكرد و میگفت كه جهاد تمام نشده است. القاعده از آن مقطع به بعد تأكید داشت كه جهاد در شكل جدیدی با كسانی كه جبهه كفر دوم هستند یعنی غرب، ادامه خواهد یافت. ISI پاكستان هم دنبال این بود كه بگوید جهاد تمام نشده است چراكه قصد داشت جهادگرانی را كه علیه روسها جنگیدند، علیه هند سازماندهی كند.
س: پس شما بر این نظریه تأكید دارید كه القاعده دیگر دست آمریكا نیست؟ بله دقیقا. منتها القاعده با دیدگاههای خود فوایدی برای آمریكا داشته است. القاعده بر اساس دیدگاه خود، شرایطی را فراهم كرد كه آمریكا به منطقه ما آمد و افغانستان و عراق را اشغال كرد. اگر القاعده این سیاست را نداشت، آمریكا نمیتوانست وارد منطقه شود. دیدگاههای القاعده كه برای آمریكا فایده داشت قبول نكرد جهاد تمام شده و بعد هم تعریف جدیدی از جهاد ارائه داد؛ به دو مفهوم یكی اینكه مفهوم جهاد را گسترش داد یعنی جهاد میتواند حتی نه تنها علیه جبهه كفر بلكه علیه مسلمانانی باشد كه به زعم آنان با كفر همكاری میكنند. این یك بدعت در مفهوم جهاد در میان اهل سنت بود. شما میبینید طالبان هم علیه دولت افغانستان و هم علیه دولت پاكستان كه مسلماناند دارد میجنگد.
اتفاق دوم كه در عالم اهل سنت بیسابقه است، این است كه فتوای جهاد را از انحصار علما و شورای علما خارج كردند. یعنی طبق فقه اهل سنت، حكم جهاد یك شرایطی دارد و فقط شورایی از علمای تراز اول جهان اسلام میتوانند حكم جهاد دهند ولی بنلادن و القاعده گفتند آن فرمانده نظامی كه روحانی هم نیست بلكه پزشك یا مهندس است ولی با كفر میجنگد، او هم حق دارد حكم جهاد بدهد.
س: شما این دیدگاه را قبول ندارید كه القاعده مزدور آمریكاست؟ نه، من دو مقطع را جدا از هم میبینم، یك مقطعی كه جهاد علیه شوروی بود و مقطع دیگر، ایام پس از آن. اگر امروز هم بگوییم كه القاعده هنوز هم مزدور آمریكاست با واقعیت مطابقت ندارد، فقط میتوان گفت كه دیدگاههای القاعده به نفع آمریكا تمام شده است.
س: پس به خاطر همین است كه بعضی گروههای جهادی نسبت به كشته شدن بنلادن اعتراض كردند؟ بله. از همین چارچوب قابل بحث است.
س: این دیدگاههایی كه از القاعده گفتید، در كل به نفع اسلام است یا به ضرر اسلام؟ كلا، جریان رادیكال اسلامی كه خشونت را مقدس كرده، به زیان جهان اسلام است. حركتی كه القاعده در الجزایر كرد فاجعه بود، چقدر آدم بیگناه كشته شدند. این با كدام مذهب و دین قابل توجیه است. الان در همین تظاهرات و برخوردها در كشورهای عربی، میبینید كه حضور رادیكالیسم اسلامی پررنگ نیست و خیلی عقب حركت میكند. علتش این است كه تودههای مردم از این خط فكری استقبال نكردهاند چراكه عملكردش را در افغانستان و الجزایر و سومالی دیدند.
س: این رادیكالیسم اسلامی، چه گستره و چه افكاری را در برمیگیرد؟ همه سازمانهای مرتبط با القاعده و زیرمجموعه آن را در برمیگیرد، از اندونزی گرفته تا شمال آفریقا و مراكش، تمام نیروهایی كه خط فكری القاعده را قبول دارند رادیكالیسم اسلامی را دنبال میكنند.
س: ولی خیلیها این عقیده را دارند كه در برابر نیروهای نظامی دشمن، ما هم باید سلاح به دست بگیریم، آيا همه آنها را هم بايد در زمره راديكاليسم اسلامی دانست؟ من هم قبول دارم كه چنين فكری در دنیای اسلام هست كه وقتی قدرت قاهری وجود دارد كه به هیچ چیز هم پایبند نیست و تو را میكشد، تو هم باید او را بكشی. ولی سؤال اینجاست كه آن بچه ۱۲ سالهای كه بمب به خود میبندد، و در یك مسجد یا حسینیه در كویته، هم خودش و هم انسانهای دیگر را میكشد صرفا به این بهانه كه این افراد شیعه یا سنی یا كسانی هستند كه خط فكری مرا قبول ندارد، چطور قابل كنترل است. من باور دارم كه این خشونت بدون شك به عرصههای دیگر هم راه پیدا میكند.
اگر این مبارزه مسلحانه صرفا در مبارزه علیه اشغالگری و آمریكا به كار برده میشد، مردم از آن حمایت میكردند ولی اینها مفهوم جهاد را گسترش دادند. این خشونت، شیعه بدبختی را هم كه در مسجد در حال نماز است، شامل میشود و به او هم رحم نمیكند صرفا با این تصور كه او مسلمان نیست. آن نیروی به اصطلاح، غیرنظامی كه در افغانستان در اداره نشسته و كار میكند را نیز شامل میشود و او را هم منفجر میكند صرفا با این توجیه كه او با آمریكا همكاری میكند. من تأكید دارم كه مبارزه مسلحانه نمیتواند راه حل به دست دهد آن هم راه حلی كه شدت خشونت غرب و استعمار خارجی را كاهش دهد. برداشت من این است كه سازمان القاعده با دامن زدن به تفكرات افراطی، پایگاه اجتماعی خود را به شدت از دست داده است.
به نظر می رسد امروز الگوی قدرتی كه هم غرب میپسندد و هم برای كشورهای اسلامی در آینده مورد پسند و استقبال است، الگوی تركیه است؛ اینجا نه الگوی ایران مطرح است و نه الگوی القاعده. یعنی میانهروها در دنیای اسلام جا باز كردهاند، خط فكری اخوان المسلمین جدید نه اخوان المسلمین گذشته؛ اخوانی كه در مصر رسما اعلام میكند ما پشت سر مردم هستیم و نمیخواهیم قدرت را به زور قبضه كنیم، سازوكارهای دموكراتیك قدرت و انتخابات را میپذیریم. به نظرم این نوع از اسلام دارد جایگاه بیشتری در افكارعمومی پیدا میكند تا قرائت رادیكال از اسلام.
س: ولی آقای ملازهی، تفكر اخوان المسلمین قبلا هم بوده، اخوان تازه تأسیس نیست ولی آن زمان هم به جایی نرسیدند. از همین رو هم بود كه گروههای مقاومت شكل گرفتند چون دیدند كه آنها به جایی نرسیدند. چطور است كه شما میگویید امروز مبارزه مسلحانه محبوبیتی ندارد؟ من نمیگویم هیچ محبوبیتی ندارند، میگویم وجه غالب افكارعمومی از اینها نیست. استقبال از میانهروی امروز بیشتر است، منظورم از میانهروی نوع حزب عدالت و توسعه تركیه است. این حزب توانسته بدون خونریزی و درگیری و بدون اینكه با دنیای غرب و مدرنیته تضاد داشته باشد به قدرت برسد. بحث این است كه دنیای اسلام را چطور میشود با شرایط نوین جهانی هماهنگ كرد. اینكه آیا با غربی كه همه چیز از علم و دانش و تكنولوژی در اختیار دارد، میشود با تفكر رادیكال القاعدهای ارتباط برقرار كرد یا نه. آیا این تفكر میتواند تكنولوژی را جذب كند؟ طالبی كه تكنولوژی را حرام اعلام كرده و دستور داده كه تلویزیونها را از خانهها جمع كنند، آیا این تفكر میتواند با شرایط نوین جهانی هماهنگ باشد. به هر حال دنیای اسلام باید تكلیف خود را با وضعیت نوین جهانی روشن كند. جایگاهش كجاست. به نظرمن، آن تعریفی كه رادیكالهای تندرو از اسلام در دست دارند نمیتواند پاسخگوی نیازهای عمومی جامعه اسلامی باشد؛ بلكه جهان اسلام باید آگاهانه با حفظ مشخصات و ارزشهای خود با دنیا روبهرو شود.
س: پس شما بر راه مسالمتآمیز تأكید دارید؟ بله.
س: اما در بحرین، تقریبا یك ماه تظاهرات مسالمتآمیز بود ولی باز هم مردم را سركوب كردند و آمریكا هم تأیید كرده است. آیا تظاهرات مسالمتآمیز پاسخگوست یا باید مقاومت كرد؟ دو راه حل هست یكی اینكه مردم بدون سلاح مطالبات خود را در تظاهرات مسالمتآمیز مطرح كنند، دوم اینكه مردم سلاح به دست بگیرند و بجنگند. در كدام حالت شانس پیروزی مردم بیشتر است. تصور كنید ارتش قدرتمندی در سوریه هست، یك ارتش قدرتمند هم كه حمایت عربستان سعودی و فردا ممكن است پاكستان یا هر كشور دیگری را داشته باشد بیاید به صحنه و مبارزه مسلحانه كند، توازن قدرت هم وجود ندارد. من تأكید دارم اگر بخواهی به طرف حركت مسلحانه بروی هم زمینه سركوب را بیشتر خواهی كرد و هم سركوبگران برای اعمال خود توجیهات ایدئولوژیك و سیاسی خواهند یافت كه تو را از هدف دور میكند.
اینكه گروهها در مقابل حاكمیت مسلح شوند، تزی است كه مربوط به دهه شصت است و روشی است كه فیدل كاسترو و چهگوارا و امثالهم در آمریكای لاتین انجام دادند. اینها زمانی جواب میداد كه جهان دوقطبی بود. در آن زمان، هر گروهی چریكی كه با مشی ماركسیستی در دنیا به وجود میآمد از امكانات نظامی شوروی بهرهمند می شد، الان آن شرایط وجود ندارد. الان اگر در یمن یك گروه مسلح پیدا شود، اولین ضربهای كه خواهد خورد این است كه بگویند ایران اینها را تجهیز كرده است، چون قرابتهای ایدئولوژیك با ایران دارند. همین باعث خواهد شد قدرتهایی كه از جریان حاكم در بحرین حمایت میكنند برای ایران مشكلات به وجود آورند.
به طور كلی، جنگ مسلحانه برای یك دوره خاص بوده و امروزه از طریق این شیوه بعید است كه یك گروه بتواند پیروز شود. ولی با مقاومت و ادامه مقاومت مسلمانان به صورت مسالمتآمیز، تردید نكنید كه در نهایت پیروزی با ملتهاست و حكومتها، اصلاحات را خواهند پذیرفت. الان هم در سوریه و هم در بحرین نشانههایش قابل رؤیت است. امروز در بحرین خانواده حاكم چیزهایی را میپذیرد كه تا قبل از این تظاهرات، نمیپذیرفت. بشار اسد چیزهایی را دارد میپذیرد كه در طول ۵۰ سال گذشته هرگز حاضر نبود بپذیرد.
بدون شك قدرت حاكم نمیخواهد قدرت را از دست بدهد و از این رو اگر به سمت جنگ مسلحانه بروی، آنها هم در سركوب شدت بیشتری به خرج خواهند داد و به هدفت نمیرسی؛ ولی تظاهرات مسالمتآمیز كاملا شرایط را به نفع مردم پیش خواهد برد. وقتی عده زیادی از مردم در یمن، بحرین، لیبی یا سوریه كشته میشوند، افكارعمومی دنیا علیه حكومتها خواهد بود. امروز فشار زیادی روی دولت آمریكا و انگلیس است كه چرا كاری نمیكنید و چرا علیه خونریزیها را نمیگیرید.
البته آنها معادلات را دقیقتر میبینند و محاسبات دقیقتری دارند. میدانند كه اگر به سرعت دولت سوریه تغییر كند، معلوم نیست كه جانشین بشار اسد چه كسی خواهد بود. معلوم نیست رژیم بعدی با اسرائیل چه وضعی خواهد داشت و بحران خاورمیانه را به كجا خواهد برد.
س: در این استراتژی كه فرمودید آمریكا برای منطقه دارد و بر آن اساس، به افغانستان حمله كرده، ایران چه جایگاهی دارد؟ وقتی كه آمریكاییها و ناتو به افغانستان آمدند، در همان زمان مطرح شد كه آمریكاییها صرفا برای افغانستان نیامدهاند. میگفتند كه هم چین را در نظر دارند، هم روسیه را و هم ایران را. تا زمانی كه ایران مسائلش را با دنیا حل نكرده و در تضاد با غرب است، محاصره ایران استراتژی آمریكاست. عراق در این محاصره میگنجد، آذربایجان و همه همسایههای ایران در همین چارچوب علیه ایران مطرح هستند.
بنابراین یكی از موضوعات، ایران است. در عمل هم واقعا ایران در محاصره منطقه است و قدرت مانور زیادی برای ایران وجود ندارد. روز به روز احساس میكنیم كه محاصره تنگتر میشود و كشورهای دور و بر دیگر خیلی با ما دوست نیستند. در همین تحولات بحرین و یمن، ایران و عربستان رویاروی هم قرار گرفتند. در حالی كه اگر مسئله بحرین پیش نیامده بود، ایران و عربستان با هم دیدار داشتند.
برداشت من این است كه حضور آمریكاییها از این پس در افغانستان اگر به شكل پایگاه دائم باشد، فشار روی ایران زیاد خواهد بود و تا زمانی كه ایران مسائلش را با آمریكا حل نكند وضع به همین منوال است. حالا اینكه چطور میتواند مسائلش را با آمریكا حل كند، بحث دیگری است. ولی تا زمانی كه مناسبات ایران و آمریكا خصمانه است، آمریكاییها روز به روز تلاش میكنند محاصره ایران را تنگتر كنند و اگر دوستانی برای ایران باقی مانده، از ایران جدا كنند.
س: آقای ملازهی، مرز پاكستان و ایران، سالهاست كه مسائل امنیتی دارد. ریشه موضوع را چه میدانید؟ به نظر من مشكل ایران در شرق دو مسئله است؛ یكی قاچاق مواد مخدر است و دیگری مسائل امنیتی. مسائل امنیتی ناشی از تضادی است كه بین حاكمیت و بخشهایی از اقوام منطقه به وجود آمده.... به نظر من سیاستهای نادرست باعث شده كه خط كشی جدی قومی مذهبی در منطقه به وجود بیاید. امروز اگر در زاهدان بخواهید خانه بخرید، بنگاهدار به شما میگوید اگر بلوچ هستید بروید در منطقه بلوچها و اگر زابلی هستید بروید در منطقه زابلیها. برای اینكه این تضاد به وجود آمده است. اگر سنی هستی برو در مناطق سنینشین زندگی كن. این خیلی خطرناك است؛ ولی متأسفانه اتفاق افتاده است. در نتیجه هر گروه مخالف ایران مثل جندالله كه در منطقه وجود دارد و دنبال فضا میگردد، میتواند در داخل ایران فضا برای خود پیدا كند.
این گروهها در داخل ایران، ضعیفاند ولی در آن سوی مرزها جایگاهشان قویتر است. بنابراین همواره عملیاتی كه علیه نیروهای دولتی ایران انجام میشود از آن طرف مرزها میآید، دولت ایران میگوید پاكستان باید مرزها را كنترل كند ولی دولت پاكستان میگوید من توانش را ندارم. واقعیتش هم این است كه در بیش از هزار كیلومتر مرز، پاكستانیها نیرویی ندارند. از هر گوشه مرزهای ایران و پاكستان انسان به راحتی میتوان رفت و آمد كند. مرز تنها آن بخشی نیست كه پاسگاه میرجاوه قرار دارد. كنترلی وجود ندارد ضمن اینكه در ذهنیت مردم منطقه هم مرزی نیست؛ یك برادر اینجا در ایران است برادر دیگر در پاكستان كه شبانهروز با هم رفتوآمد دارند. انتظارات ایران این است كه پاكستان این وضعیت را كنترل كند ولی پاكستان توان این كار را ندارد، اگر توانش هم باشد مصلحتش نیست.
س: اخیرا، آقای لاریجانی پیشنهاد تشكیل یك دستگاه امنیتی مشترك بین دو كشور را داده است. آیا با توجه به وجود كمیته مشترك میان وزرای كشور ایران و پاكستان، این دستگاه جدید میتواند باری از مشكلات كم كند؟ من تأكید دارم كه پاكستانیها آدمهای صادقی نیستند. سیاست دوگانهای كه آنها در افغانستان و در كشمیر و هند دارند، در سطح ضعیفتری در رابطه با ایران هم دنبال میكنند، البته قدری متفاوتتر است. بله بین ایران و پاكستان، كمیسیونهای مشترك امنیتی از قبل وجود داشته و هنوز هم وجود دارند، ولی تا به حال دست كم برای ایران كارایی نداشته است. پیشنهادی كه رئیس مجلس ایران داده، پاكستانیها به ظاهر استقبال میكنند ولی اینكه در عمل هم این پیش برود، من خیلی خوشبین نیستم. اساسا چنین تشكیلات امنیتی با پاكستان، چندان پاسخگو نخواهد بود.