تاریخ انتشار۲۴ بهمن ۱۳۹۰ ساعت ۸:۳۹
کد مطلب : 82251

مسألة تقریب و وحدت اسلامی از دیدگاه نهج البلاغه

به قلم: تاراس ج. چرنیینكو "رئیس مؤسسه گفتگوی تمدنها در پراگ جمهوری چك"
هنوز قضاوت های غلط بسیار و سوء تفاهمات فراوانی در خصوص شیعیان، مذهب تشیع و مسأله تقریب وحدت جهانی اسلامی وجود دارد. بیائید بدون هیچ گونه قصد و غرضی برای جستجوی حقیقت تلاش كنیم، و مبنای اظهار نظر هاییمان را صرفآ متون معتبر، یعنی قرآن كریم، احادیث معتبر، و نهج البلاغه، یعنی كتابی كه برای شیعیان همة عالم نهایت اهمیت را دارد قرار دهیم.
مسألة تقریب و وحدت اسلامی از دیدگاه نهج البلاغه
به منظور تأكید بر معنای اصیل تقریب، به نحوی كه در برگیرنده تمامی مذاهب باشد، لازم است توجهی ویژه به مبدأ و نحوه پیدایش مذاهب مختلف اسلامی داشته باشیم.

در واقع، ابدا اغراق‌آمیز نخواهد بود اگر بگوییم ریشه‌های تقسیم مسلمانان به پیروان مذاهب مختلف در همان عصر رسول الله‌(ص) آغاز به رویش نمود، چون وی در حدیثی شریف وقوع این مسأله را پیش بینی كرده بود، آن جا كه فرمود دین اسلام نیز هفتاد و دو شعبه خواهد شد، مانند ادیان یهودیت و مسیحیت كه اولی هفتاد و دومی هفتاد و یك شعبه شدند. این بدان معناست كه وحی الهی از هر نوعی كه باشد، از دیدگاه اسلامی در معرض تهدید است و مبرای از خطر سوء تعبیر نمی باشد، و این امر مغایرتی با این عقیده ندارد كه جوهره حقیقت پاك و بی عیب و نقص اسلام نزد خدای متعال، سبحانه و تعالی، و معصومین، صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین، محفوظ است. اما آیا این حدیث شریف اصولآ ربطی به تقسیم شدن مسلمانان در قالب مذاهبی گوناكون دارد، یا این كه معنایی كاملا متفاوت مد نظر رسول الله (ص) بوده است؟ به عبارت دیگر، آیا تفاوت صرفآ منوط به اختلافات سطحی فرقه ای است، یا موضوع بحث كاملآ متفاوت است؟ شگفت آن كه این مسأله هم بسیار سهل و هم در عین حال بسیار پیچیده است.

سوء تفاهم و برداشت های غلط از همان زمانی كه عبارت "فرقه الناجیه" مطرح شد آغاز گشت. این حقیقت بی چون و چرا كه اندیشه اسلامی طی همه اعصار و قرون كثرت گرا بوده است از جانب بعضی ها به نوعی مورد سوء تعبیر قرار گرفته، بدین نحو كه پنداشته اند وجود مذاهب مختلف دقیقآ معادل خارجی حدیث شریف فوق می باشد، كه هم از نظر اهل تشیع و هم در كتب اهل سنت معتبر است. مشكل آن جا پیدا می شود كه وقتی این تعبیر را بپذیریم آن گاه به این جا می رسیم كه پیروان هر مذهب دین خود را فرقه ناجیه، و بقیه مذاهب را خارج از طریق نجات (كه همان صراط المستقیم در اسلام باشد) قلمداد می كنند. به این ترتیب، تقریبآ هر یك از مذاهبی كه در طول تاریخ بشر از تعلیمات اسلامی انشقاق یافته اند مدعی بوده اند كه مالك تمام حقیقتند، در حالی كه پیروان سایر مذاهب را گمراه می پنداشته اند.

اما آیا واقعآ چنین است؟

برای ارائه پاسخ صحیح به این سؤال باید به میراث بسیار ارزشمندی كه از ائمه (صلوات الله علیهم اجمعین) كه در قالب احادیث معتبر و به صورت مكتوب به دستمان رسیده نظری بیفكنیم.

برخی از این احادیث در كتب مورد وثوق همگان، مانند بحار الانوار علامه مجلسی و اصول كافی علامه كلینی موجود است. ما بقی آن ها از طریق شریف رضی در كتابی سرشار از نقل قول های مستقیم تحت عنوان نهج البلاغه (قله بلند زیبایی كلام) به دست ما رسیده است. خواندن و مطالعه دقیق آن ها همراه با تلاش كافی جهت به خطا نرفتن در فهم صحیح و دقیق معانی بلندشان ما را نایل به درك برداشت شیعه نسبت به معنای "فرقه الناجیه" خواهد كرد. ما دقیقآ درك می كنیم كه شیعه تظاهر به تملك انحصاری تمام حقیقت نمی كند، و علاوه بر آن، وحدت جهانی مسلمین (و در وحله نخست – وحدت بین اهل تشیع و پیروان مذاهب اهل سنت) از ستون های اساسی كیش شیعی ماست.

برای اثبات جمله اخیر كافی است خیلی ساده به این واقعیت توجه كنیم كه اعتقاد به امامت بی تردید یكی از سنگ های زیر بنای تشیع است – و لذا به نظر می رسد كاملآ كافی باشد كه عمل كرد اخلاقی و سیاست گزاری های ائمه ما (صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) را در رابطه با وحدت اسلامی و عقاید مخالف با فرقه گرایی مورد بررسی قرار دهیم تا دیدگاه كلی شیعه در این زمینه را دریابیم. به عبارت دیگر، كافی خواهد بود ثابت كنیم كه امام های معصوم ما تظاهر به خلق هیچ فرقه اسلامی مجزا از دیگر فرقه ها نكرده اند، و علاوه بر این، مدعی نشده اند كه حقیقت اسلام صرفآ در اختیار پیروان ایشان است (در كنار این واقعیت كه عشق اهل البیت بر هر مسلمانی واجب است و در این امر تفاوتی بین شیعه و سنی وجود ندارد و ادعایی نیز خلاف این امر مطرح نیست).

به زبان ساده، تشیع پاك و بی آلایش، آن گونه كه ائمه ما (صلوات الله علیهم اجمعین) آن را به ما آموخته اند، فهم عمیق تر اسلام در بعد روحانی آن، چنان كه از پیامبر اكرم (صلی الله علیه وآله و سلم) و فرزندان بلا واسطه وی به ما رسیده است می باشد، اما این امر به هیچ وجه شامل تافته جدا بافته دانستن خویش یا ادعای آمرزش انحصاری برای خویش قائل شدن نمی باشد. در جایی دیگر در متون به یادگار مانده از ائمه ما، سرنخی می یابیم حاكی از آن كه فرقه ناجیه الزامآ یكی از مذاهب نیست، بلكه جامعه ای ویژه از معتقدین واقعی و صادق است، صرف نظر از هرگونه وابستگی بخصوص فقهی آن ها. لذا، تلاش جهت یك پارچگی امت اسلامی بر هر مسلمانی واجب است، به ویژه بر آن هایی كه از نعمت آموزش های چهارده معصوم (صلوات الله و سلامه علیهم احمعین) برخوردارند.

اگر غیر از این بود، امام علی (ع)، با توجه به حقی كه برای خلافت داشت، برای دست یابی به قدرت از همه امكانات می جنگید و از هر وسیله ای برای تحقق آن هدف استفاده می كرد، اما در واقع ما در خطبه پنجم نهج البلاغه می خوانیم كه او همان دیدگاه ها را به زبانی دیگر خاطرنشان می كند: "اگر من تلاش می كردم كه میوه خلافت را كه هنوز كال بود بچینم آن گاه با انجام چنین كاری گلستان ویران می شد و چیزی نصیب من نیز نمی گشت؛ شبیه این مردمی كه بذری را در زمینی كه به دیگران متعلق است می افشانند و آن گاه نه می توانند به خوبی از آن محافظت كنند و نه این كه آن را در مواقع لازم آبیاری نمایند و نه حتی از آن به وقت درو و برداشت محصول بهره مند شوند. وضعیت این افراد چنان است كه اگر من از ایشان بخواهم كه زمین را تخلیه كنند تا صاحب آن خود به حفاظت از آن بپرازد آن ها خواهند گفت من چه حریصم؛ حال آن كه اگر ساكت بنشینم تصور خواهند كرد از مرگ در هراسم. آن ها باید به من بگویند در كدام موقعیت علی را هرگز در هراس دیده اند؟ یا كجا او را از بیم مرگ از جبهه ای گریزان مشاهده نموده اند؟ حال آن كه هر رویارویی كوچك یا بزرگی شاهدی بوده است بر شجاعت من و گواهی بر تهور و دلیریم در صحنه های نبرد. آن كه بازیچه اش شمشیر وآرام گاهش سنگر هاست از مرگ نمی هراسد. من با مرگ آن چنان صمیمیم كه طفل شیر خواری با پستان مادر خویش. گوش فرا دهید! سكوتم از بابت علمی است كه رسول الله در سینه ام به ودیعت نهاده است. اگر آن را افشا نمایم شمایان سرگشته و مشوش خواهید شد. بگذارید روزگاری سپری شود تا دلیل سكون فعلی مرا دریابید، و با چشمان خود درك كنید چه گونه مردمی تحت نام اسلام در این سرزمین ظهور خواهند كرد، و چه میزان خرابی و خسارت با خود به همراه خواهند آورد. سكوت من از آن بابت است كه از این وقایع آگاهم، وگر نه سكوتی بی مورد بود."

موردی كه باید توجه ویژه ای به آن مبذول داشت اشاره امام معصوم به "میوه كال خلافت" است. این بدان معناست كه دانش امام علی (ع) راجع به حق وی نسبت به قدرت فائقه ای كه او می بایست صبر می كرد تا در اذهان مردم به اندازه كافی "رسیده شود" حاكی از وجود نظریه ای سیاسی در ذهن آن بزرگوار است. به چه نشانه ای واضح تر از این جمله نیاز است تا به میزان بالای اهمیتی كه حفاظت از منافع كل امت اسلامی در چشم آن حضرت داشت پی ببریم؟ او باید صبر می كرد تا اذهان تمام معتقدین را حول محور عمومی وحدت متمركز نماید، اما اقدام به خلق یك حركت جناحی ویژه متشكل از مؤمنین واقعی و هواداران نزدیك خویش نكند، چرا كه چنین اقدامی می توانست كل مأموریت اسلام و دعوت جهانی به توحید را از درون به مخاطره بیفكند!

ویژگی آشكار دیگر را می توان درآغاز خطبه ۳، معروف به شقشقیه، یافت، وقتی كه امیر المؤمنین می فرمایند:

"آن گاه شروع به اندیشه كردم كه آیا بهتر است حمله را آغاز نمایم، یا این كه به آرامی در تاریكی محظ مصائب سنگین، كه بزرگ سالان را ضعیف و جوانان را پیر می كند تأمل كنم، چرا كه یك مؤمن حقیقی هنگامی كه تحت فشار قرار گیرد بر ایمانش افزوده می شود تا (در سرای باقی) به ملاقات خدای خویش بشتابد. من دریافتم كه در چنان شرایطی بردباری ورزیدن داهیانه تر است. پس صبر پیشه نمودم در حالی كه خار در چشم و استخوان در گلو داشتم."

آری، تردیدی نیست كه صبوری آن حضرت در زمینه مسأله خلافت موجب شد كه مردم عراق از هر سو جلب شخصیت نورانیش شوند، چنان كه می فرماید: "به جانب من روی آوردید، آن سان كه به مو های انبوه گردن كفتار حول گردنش می مانستید، تا آن حد كه كم مانده بود حسن و حسینم زیر دست و پای شما له شوند و هر دو شانه ابایم پاره شد." یا آن جا كه مردمی كه شیفته ایمان و صبوری وی شدند، و به وی رو كردند، كه می فرماید، "مانند گله ای از گوسفندان و بز ها پیرامون چوپان خویش گرد آمدید."واضح است كه این نیز دلیل دیگر اصالت پیام وحدت آفرین قرآن، و مخالفت اسلام با تفرقه و خصومت ورزی به نام دین و مذاهب، كه منجر به بلا و مسكنت می شود است.

مسأله مهم تر كه ارزش بذل توجه ویژه را دارد توالی زمانی وقایع است. در این زمینه، بعضی از ما – احتمالا بدون این كه دچار شگفتی شویم – در می یابیم كه مسأله تقریب در تاریخ اسلام مدت ها پیش از پیدایش مذاهب – یا فقه های مختلف اسلامی- مطرح بوده است (گر چه بروز انشقاق بین مسلمین را پیامبر اكرم (ص) پیش بینی كرده بود. به عبارت دیگر، و به زبان ساده، مسأله وحدت یا تفرقه بین مسلمانان به مراتب فراتر از موضوع مذاهب یا به طور كلی فقه آن هاست. این مسأله به نوبه خود ثابت می كند كه گروه نجات یافته (فرقه ناجیه)، قطعآ اشاره یه همه پیروان راستین راه مستقیم پیامبر (ص) است، نه مصداق یك فرقه خاص و یا یك مذهب ویژه اسلامی. اگر غیر از این بود، از سویی ترجیحات فرقه ای می بایست در سخنرانی های امام معصوم در نهج البلاغه نمودی آشكار داشت، و از دیگر سو، تمام استدلالات جدلی كه آن امام معصوم با مسلمانان داشته باید توسط شریف رضی از مجموعه حذف می شد، چون وقایع یاد شده مدت ها پیش از بروز مسائل تفرقه افكن جاری رخ داده بود. به عبارت دیگر، اگر مسأله مسأله مذهب بود، كل جامعه اسلامی معاصر امام اول (ع)، یا همان خلیفه چهارم، را باید در صراط مستقیم، طریق سنت پیامبر (ص) و جماعت (اجماع المسلمین) در نظر گرفت. واضح است كه در آن زمان هیچ مسمان حنفی مذهب، حنبلی مدهب، یا مالكی مذهبی وجود نداشته، و هیچ گونه انشعاب یا گوناگونی در فقه اسلامی پدید نیامده بود – لذا، نتیجه گیری منطقی این خواهد بود كه تمام مسلمانان آن زمان یا در طریق حق و حقیقت بودند (كه در آن صورت آن گونه وعظ و خطابه به ندرت لزومی پیدا می كرد)، و یا در طریق كفر و نفاق، و لذا صحیح خواهد بود اگر نتیجه گیری كنیم كه علاوه بر این دو گروه تقسیم بندی دیگری نیز در همان صدر اسلام وجود داشته كه از تقسیم بندی صرفآ بر مبنای مذاهب فقهی پیچیده تر بوده است. در این جاست كه مسأله فرقه ناجیه با پیچیدگی بیش تری نسبت به آن چه برداشت اول ما از پیش بینی پیامبر (ص) از آن حدیث شریف بود جلوه گر می شود.

جهت ارائه گواه صحت این مدعا اجازه دهید به منبع اصلی آن مراجعه نمائیم:

امام – علیه السلام – می فرمایند:

"شما با توسل به ما و با راهنمائیمان از تاریكی (جهل) خارج شدید و موقعیتی والا (در دنیا وآخرت) برای خود تثبیت نمودید؛ و با هدایت ما از شب غمگین (جهالت) خارج شدید. گوش هایی كه فریاد را نمی شنوند ممكن است كر باشند. چگونه كسی كه در برابر فریاد های بلند (قرآن و رسول الله) كر باقی مانده می تواند صدای ضعیف مرا بشنود؟ قلبی كه همیشه (از خشیت خدا) طپیده می تواند با یاد او آرام گیرد."

"من همواره بیم خیانت از جانب شما داشته ام چون شما را دیده بودم كه جامه تزویر بر تن داشتید. پرده دین مرا از دید (دنیازده) شما پنهان كرده بود، اما لوح پاك ضمیرم حقیقت شما را برایم افشا نمود. به خاطر شما در میان جاده های گمراهی در طریق حقیقت استوار ایستادم، یعنی در جایی كه شما یك دیگر را ملاقات كرده، ولی رهبری نیافته بودید و چاه كنده، ولی به آبی دست نیافته بودید."

"امروز كه با این الفاظ قاصر افكار عمیقم را با شما در میان می گذارم آن ها را سرشار از قدرت توصیف می یابم. افكار كسی كه مرا ترك كند ممكن است وی را به گمراهی رهنمون گردد. هرگز در تشخیص حقیقت دچار تردید نشده ام چون آن را تمام و كامل به من نشان داده اند. موسی هرگز بیم خویشتن نداشت. ترس او از فائق آمدن جاهلان و دولت یافتن گمراهان بود، و علی نیز چنان است. من و شما امروز بر سر دوراهی حق و باطل قرار گرفته ایم. آن كس كه یقین دارد آب در دسترس است احساس تشنگی نخواهد كرد." (كلمات منتخبی از خطبه چهارم نهج البلاغه)

دو سؤال مهم باید مطرح شود تا موضوع برای خوانندگان به خوبی روشن و آشكار گردد:

۱. آیا لازم بود در آن زمان جامعه را با یك خط كشی قطعی به دو بخش تقسیم می كردند؛ مثلآ تقسیم بندی ساده مردم به دین داران و بی دین ها؟ آیا لازم بود امام معصوم (ع) پیمان شكنان را مستقیمآ مورد خطاب قرار دهد، یا فرا بخواند، و از آن ها بخواهد پیروان راستین قرآن و سنت رسول خدا باشند، كه تصور می رود هیچ یك مورد قبول همه آن ها نبوده است؟ پاسخ به این سؤالات قطعآ منفی است.

۲. اگر حتی جمعیتی كه پای خطبه امام نشسته بودند متشكل از مسلمانان مؤمن و معتقد بود، آیا باز هم لازم بود آن حضرت ارزش های والای اخلاقی را بایشان به آن صورت كه در بالا آمد گوش زد نماید؟ - با توجه به این واقعت ساده كه جدایی های فرقه ای (ناشی از تشكیل مذاهب) هنوز وجود نداشت و تصور می رود كه كل جمعیت مسلمین – بر مبنای استنتاج منطقی – در صراط مستقیم بوده باشند - به عبارت دیگر، هنوز اسلام به ۷۲ مذهب تقسثم نشده بود، بلكه حقیقتی واحد بود. لذا، آیا باید ما حدیث شریف نبوی را به نحوی فرقه ای درك كنیم؟ بدین معنا كه تنها فرقه ای از مسلمانان كه كه اهل نجاتند و به طور خودكار وارد بهشت خواهند شد شامل نسل اول مسلمین، از جمله صحابه پیامبر و پیروان آنان، یعنی تابعین، می شود، كه همان فرقه ناجیه مورد اشاهره هستند، و لذا، دیگر هیچ نیازی نبود كه امام معصوم (ع) مجددآ ارزش های قرآنی را به آنان یاد آوری می فرمود. در صورت پذیرش آن منطق فرقه ای و بدوی، به این نتیجه می رسیم كه خدای متعال بهشت را برای نسل اول مسلمین تضمین فرموده بود، چون هیچ گونه جدائی فرقه ای هنوز بروز و ظهوری نداشت. اما آیا ما این منطق را امروز می پذیریم؟ پاسخ این است: قطعآ خیر: نه تنها نهج البلاغه و احادیث معتبر، بلكه تاریخ صدر اسلام نیز گواهی بر عدم صحت آن مدعاست. جدایی ها، تحریكات، و دشمنی ها بین همراهان صدر اسلام گواهی بر این حقیقت است كه بهشت برای همگان در آن دوران نیز تضمین شده نبوده است. این مورد علی رقم این واقعیت است كه درآن دوران هیچ مذهب فقهی خاصی هم پدید نیامده بود. لذا، می توانیم این فرضیه را بپذیریم كه بین برادران ایمانی هیچ جدایی فرقه ای – به مفهوم خصومت و حق انحصاری نسبت به آمرزش داشتن به عنوان فرقه ناجیه – وجود نداشته است و حقیقت این امر بنابر مستندات ارائه شده در نهج البلاغه، تاریخ اسلام، و احادیث معتبر به اثبات می رسد.

برای مثال، اجازه دهید به گفتار ذیل از اماممان علی (ع) توجه كنیم، كه مؤلف نهج البلاغه آن را در بخش احادیث نقل كرده است:

امام علی – كه سلام و درود الهی بر او باد – می فرماید، "بهشت خدا هشت دروازه دارد: یكی ویژه ورود پیامبران و بندگاه صالح و خاص اوست؛ یكی دروازه ای كه شهدا و پاكدامننان از آن عبور می كنند؛ پنج دروازه برای شیعیانی كه عاشق ما هستند، و دروازه ای نیز برای كسانی كه شهادت به وحدانیت الله داده اند و قلوبشان از هرگونه كینه ای علیه ما، اهل البیت (ع)، خالی است." (الخصال: ۶/۴۰۸)

شگفتا كه این حدیث چقدر برای مضمون تقریب مضمونی عالی دارد! حتی در زمان صدر اسلام، امام علی را می بینیم كه می فرماید "پنج دروازه از بهشت ویژه شیعیان ماست، و كسانی كه عاشق مایند" و به این ترتیب حتی هیچ امتیاز و حق ویژه ای جهت آمرزش اصحاب و شیعیان خودش نیز قائل نمی شود، چون هیچ مسلمان سلیم النفسی پیدا نمی شود – چه شیعه و چه سنی – كه منكر لزوم عشق نسبت به امام علی (ع) و اهل بیت نبی اكرم (علیهم السلام) كه ذوی القربای رسول الله هستند بشود. علاوه بر این، حدیث فوق الذكر حتی دایره شمول آمرزش شدن (پیرو طریقت حق و حقیقت بودن) را ازاین هم گسترده تر می كند و آن را شامل هر كس كه دلش خالی از هرگونه كینه ای نسبت به اهل البیت (علیهم السلام) باشد نیز می كند، و به این ترتیب حتی داشتن عشق اهل البیت در دل را نیز برای رسیدن به آمرزش الهی یك شرط ضروزی نمی شمارد، بلكه فقدان كینه ورزی نسبت به آن بزرگواران را شرط كافی آن می داند. لذا، این حدیث شریف را می توان بیانگر موضع (كلی) شیعه نسبت به موضوع به شمار آورد، و توجه داشت كه با دقت در مفاد آن جایی برای فرضیه پردازی فرقه گرایانه باقی نمی ماند.

ضمنآ، در زمینه موقعیت كسانی كه دچار گمراهی شده اند، امام در خطبه ۱۷ می فرمایند، "منفور ترین انسان‌ها نزد خدا دو نفرند: یكی آن كه دچار خودشیفتگی است. چنین كسی از طریق حقیقت به دور است، سخنش بدعت، و دعوتش به طریق خطاست. بدین سبب، او مایه تصدیع خاطر دوستان، ستم به نفس خویش، شرمندگی پیشینیان، و گمراهی آن هایی كه پیرو وی می شوند، چه در زمان حیات و چه پس از ممات است، و وزر و وبال گناهان دیگران را نیز علاوه بر بار سنگین خطاكاری های خویش به دوش می كشد.

"دیگری مردی است كه پیمودن طریق جهالت را انتخاب كرده است. سلوك او با جاهلان است؛ تبه كاریش ناشی از كند ذهنی اوست، و برای سود جویی از صلح و صفا چشمش كاملآ نابیناست. این شبه مرد نام خویش را عالم گذاشته است، حال آن كه از دانش بهره ای نبرده است. او را می بینی كه صبح علی الطلوع در طلب چیز هایی از بیت خویش بیرون رفته كه فقدانشان بر كثرت آن ها ارجح است؛ و بر انجام این كار چندان مجاهدت می كند تا زمانی كه تشنگی خود را با نوشیدن آبی آلوده و اندوختن چیز هایی بی معنا سیراب كرده باشد.

"او را می بینی كه در میان مردم به قضاوت نشسته و قصد حل مسائلی را دارد كه دیگران را گیج كرده اند. اگر مشكلی غامض به وی ارائه شود پاسخی سست و بی محتوا به آن می دهد كه ساخته و پرداخته ذهن معلولش است. به این ترتیب او اسیر تردید هایش است به سان عنكبوتی كه در تار هایی كه خود تنیده گرفتار شده باشد، ونمی داند كه آیا در قضاوتش درست گفته یا طریق خطا پیمود است. اگر درست قضاوت كرده بیم بر خطا بودن او را رها نمی كند، حال آن كه اگر خطا كرده باشد امید آن دارد كه رأیش صحیح بوده باشد. او جاهلیست كه در دشت جهالتش پرسه می زند و بی هدف در كالسكه ای در تاریكی محض به این سو و آن سو می راند. او هرگز تلاشی برای دست یابی به حقیقت علم نكرده است. سنن (نبی) را پراكنده می كند آن سان كه باد برگ های خزان را به این سو وآن سو می پراكند.

" قسم به خدا، او نه توان حل مشكلاتی را كه به او ارجاع می شود دارد و نه لیاقت موقعیتی را كه به او داده شده است. هر چه را نمی داند فاقد ارزش یادگیری به شمار می آورد و درك نمی كند كه چیزی كه خارج از دست رس اوست در حیطه دست یابی دیگران است.

"اگر مسأله ای برایش مبهم باشد در خصوصش سكوت می كند، چون بر جهل خویش واقف است. زندگی های برباد رفته از فتوا های ظالمانه او در فریادند و اموال به هدر رفته (و به صاحبان بدون حق رسیده) علیه او نالانند.

"به درگاه خدا شكوه می كنم از بندگانی كه جاهل زندگی می كنند و گمراه می میرند. برای آنان هیچ چیز بی ارزش تر از قرآن نیست، اگر كتاب خدا آن گونه كه باید تلاوت و تفسیر شود، و هیچ چیز گرامی تر قرآن نیست چنان چه آیات آن از محل های صحیح خود خارج و در خدمت منویات و اهدافشان تأویل شود. هیچ چیز از اخلاق حسنه در چشم آنان خار تر و هیچ چیز از تبه كاری نزد ایشان خوشایند تر و مطلوب تر نسیت."

در این زمینه، بد نسیت اشاره ای داشته باشیم به تلاش های صورت گرفته از جانب یكی از رهبران شیعیان جامعه عربستان سعودی، شیخ حسن الصفّـار، برای پیش گیری از بروز بحران های بین فرقه ای در كشورش. به طور اخص به مصاحبه وی با "شركت الرسید"، مورخ ۱۷ جولای ۲۰۰۷ اشاره می كنیم، كه در آن اظهار داشت، "جامعه اهل تسنن عربستان سعودی حتی از شیعیان این كشور فعالانه تر در فعالیتهای مربوط به تقریب مذاهب شركت دارند. وی افزود، "قطعآ سوء تفاهماتی فزاینده پیرامون شیعیان وجود دارد كه هم به خاطر بحران های سیاسی و هم به دلیل اختلاف نظر های بین قبائلی تشدید می شوند، اما در پهنای صحنه كره زمین هیچ مسلمان راستینی را نخواهید یافت كه آشكارا با اهل بیت پیامبر دشمنی بورزد، و حتی اگر یكی را با این ویژگی بیابید، خود اهل تسنن بلادرنگ او را محكوم خواهند كرد، پیش از آن كه شیعیان فرصت انجام چنین كاری را بیابند."

در بازگشت به موضوع سؤالات مطرح شده؛ و با در نظر گرفتن فراز هایی از كلام امیر المؤمنین (ع) كه به آن ها اشاره شد، در می یابیم كه اظهارات مذكور صرفآ به انگیزه سیاسی بیان نشده است، بلكه اعلام مواضع رسمی شیعه، در هماهنگی تمام عیار با روح راستین قرآن كریم، احادیث معتبر، و نهج البلاغه بوده است.

در مورد آخرین منبع یاد شده، در نامه سیزدهم، كه شامل وصیت امام علی (ع) به فرزندش حسن (ع) است، متن ذیل را كه قرابت فراوانی با مسأله تقریب دارد می یابیم:

"با برادرت آن گاه كه گرایش به آسیب رساندن به تو پیدا كرد با لطف و احسان برخورد كن. آنگاه كه پیوند های قرابت را تضعیف كرد یا نادیده انگاشت، آغوش دوستی برایش بگشای و برای یاری رساندن به او بشتاب و تلاش كن تا روابط خانوادگی را حفظ كنی. اگر برخوردش با تو حاكی از خساست و تنگ چشمی است تو با گشاده دستی و بخشندگی با او رفتار كن و به حمایت مالی از او بپرداز. اگر با تو خشونت ورزید با او به نرمی رفتار كن و ملاحظه او را بنما. اگر به تو آسیب رساند عذرش را پذیرا باش. با او چنان باش كه گویی او ارباب تو و تو بنده اویی و او ولی نعمت تو و تو جیره خوار اویی!" در این جا كاملآ روشن است كه منظور از عبارت "برادر" در كلام امام هر برادر ایمانی است. دلیل نخست برای چنین برداشتی این كه این عبارات هرگر نمی توانسته در خصوص برادر معصوم امام حسن (صلوات الله علیهم اجمعین) و دیگر برادرنش از نسل امام علی (ع) بیان شده باشد، و دلیل دوم این كه این جملات هماهنگی كاملی با آیه شریفه "انما المؤمنون اخوه" (به درستی كه مسلمانان همگی برادران یك دیگرند) دارد.

در نامه های مختلفی كه به معاویه بن ابی سفیان نوشته، امام (ع) به طور مشروح مسئله قتل عثمان را بازرسی می كند. وی با رد هرگونه اتهامی كه در این زمینه علیه او از جانب دشمنان اسلام مطرح شده است، با استدلالاتی منطقی به این واقعت مسلم اشاره می كند كه وی شخصی بوده كه در زمانی كه منزل عثمان در محاصره شدید بوده است با تحمل مصائب آب به اهل بیت او می رسانده است و با حفظ وفاداری كامل نسبت به وی تمام تلاشش را هم برای حفاظت از جان وی و هم جهت حفظ از آبرویش به كار برده است.

و جهت حسن ختام مطلب، بخش هایی از نامه امام علی خطاب به مالك اشتر را تقدیم حضورتان می كنیم، كه به تصدیق همه متفكرین متأخر و متقدم مسلمان شاهكاری است در زمینه تفكر سیاسی اسلام. وی (علیه السلام) می فرماید:

"مالك! باید ذهن خود را آكنده از محبت، شفقت، و عشق برای اتباعت كنی. با آنان چنان رفتار مكن كه انگار جانوری حریص و طماعی وگوئی موفقیتت بسته به بلعیدن آنهاست.

"به یاد داشته باش، ای مالك، كه اتباع تو متشكل از دو گونه انسانند: یا برادران دینی تو هستند، و یا پیرو ادیان دیگرند، كه در آن صورت انسان هایی هستند مانند تو. مردانی كه در هر یك از این طبقه بندی ها قرار می گیرند از ضعف ها و ناتوانی‌های شمابهی رنج می برند كه نوع انسان دچار آن هاست. آن ها مرتكب گناه می شوند، عمدآ یا از سر حماقت و سهوآ اسیر تبه كاری ها می شوند بدون این كه متوجه عظمت قبح رفتار خویش باشند. بگذار عفو و رحمت تو موجبات نجات آن ها را فراهم آورد و هم چنان كه انتظار داری عفو الهی شامل حالت شود به آن ها رحم كن و آن ها را ببخش."

(بخشی از نامه سوم نهج البلاغه)

موضوع واقعآ جالب توجه این است كه امام علی (ع) در اشاره به مردم صحبت از تقسیم بندی كلی آن ها به دو گروه می كند: برادران ایمانی و انسان هایی مشابه در خلقت، كه به این ترتیب خاطر نشان می سازد نه تنها مسلمانان باید وحدت خویش را حفظ كنند، بلكه كل نوع بشر لازم است از تفرقه بپرهیزند. نه تنها بحران های بین فرقه ای، بلكه اختلافات بین مذاهب از انواع گوناگون نیز شدیدآ محكوم است. در این كلام، آزادی عقده مذهبی به عنوان یك اصل كلی پدیرفته شده، و به رسمیت شناخته شده است. یك بار دیگر، چنان كه در دیگر خطبه ها و نامه ها آمده، امام علی به تبلیغ تسلیم در برابر خداوند متعال و فرامین قرآن كریم می پردازد، و برای نمونه در نامه مذكور می فرماید:

"به تو فرمان می دهم یا مالك، كه خوف خدا را همواره در ذهن داشته باشی؛ به مسأله پرستش او اولویت بدهی و اطاعت از فرمان های الهی را بر انجام هر كاری در زندگی ترجیح بدهی. به دقت و با وفاداری كامل عامل به اوامر و تارك نواحی مصرح در كتاب خدا و سنت پاك پیامبر (ص) باش زیرا موفقیت یك مرد در حفظ شادمانیش در این جهان و در سرای باقی بستگی به مراعات این امور دارد، و شكست در كسب این خصائل موجب خسران دنیوی و اخروی انسان است."

و امروز ما مایلیم از صمیم قلب این آیه شریفه قرآن را بیانیه خویش بدانیم (كه بدون هیچ نشانی از غلوّ) اشاره به همه انسان های روی زمین دارد:
واعتصموا بحبل الله حمیعآ و لا تفرقوا
https://taghribnews.com/vdchzin6.23nimdftt2.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی