تاریخ انتشار۱۲ آذر ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۵۰
کد مطلب : 73482

جنبش اشغال وال‌استریت: نابرابری در درآمد

جنبش اشغال وال استریت در ۱۷ نوامبر با فراخواندن معترضان برای حضور در نیویورک و دیگر شهرهای ایالات متحده، دومین ماه شکل‌گیری خود را جشن گرفت. با توجه به اینکه بسیاری از مردم به این جنبش پیوستند و تعداد زیادی از آنها با پلیس نیز درگیر شدند، جنبش اشغال وال استریت، به‌‌رغم آنکه سیاست مدونی برای پشتیبانی از این حضور مردمی نداشت، توانست با موفقیت تمام ایده نابرابری درآمدی را در سطح رسانه‌ها مطرح نماید.
جنبش اشغال وال‌استریت: نابرابری در درآمد
در روز ۱۷ نوامبر حدود ۲۰۰ معترض در نیویورک دستگیر شدند، تنها چند روز بعد شهردار نیویورک مایکل بلومبرگ به پلیس دستور داد که معترضان را از پارک زاکوتی (محل تجمع معترضان در نیویورک. م) خارج نمایند. با این که معترضان مرکز اصلی تجمع خود را از دست داده بودند، اما توانستند توجه بسیاری از جهانیان را به خود جلب کنند.

جنبش اشغال وال استریت اغلب به دلیل اینکه پیام مشخصی ندارد مورد انتقاد قرار می‌گیرد. این جمعیت انبوه هزاررنگ صدای واحدی ندارد، اما حاوی یک پیام واحد است که آن نابرابری در درآمد است، همان ایده ۹۹درصد. جنبش اشغال وال استریت از ناخودآگاه جمعی پدید آمد، عبارتی که وامدار یونگ (روانشناس معروف سوئیسی. م) است؛ این جنبش در واقع واکنشی بود در راستای این تفکر معمول که تعداد کمی ثروتمند بر تعداد زیادی فقیر تسلط دارند. این احساس از طریق شکل‌گیری یک بحران مالی که عامل آن همان بخش، یعنی بانک‌ها، تقویت شد. قرار بود بانک‌ها ثروت خود را با ثروتمندتر کردن تمام آدم‌های دیگر عادلانه و توجیه پذیر جلوه دهند، اما اتفاقی که افتاد این بود که بسیاری از آن بانک‌ها از بحران نجات پیدا کردند، در حالی که بسیاری از بیکاران همچنان بیکار باقی ماندند.

هیچ کس نمی‌تواند منکر این امر شود که نابرابری درآمدی در ایالات متحده یک مشکل است، همانطور که من در یک مقاله دیگر توضیح دادم که آمریکا یکی از نابرابرترین کشورهای ثروتمند جهان است. در آن مقاله با نام «جنبش اشغال وال استریت، جی پی مورگان (یک گروه سرمایه‌گذاری و بانکداری بین‌المللی. م)، و افول بانک‌ها» توضیح دادم که لیست کشورهایی که به وسیله ضریب جینی، پراستفاده‌ترین معیار سنجش نابرابری درآمدی، سنجیده شده بودند نشان می‌دهد که ایالات متحده با فاصله بسیار، نابرابرترین کشور ثروتمند جهان است. با توجه به اطلاعات‌نامه جهان سازمان سیا (که هر ساله توسط این سازمان منتشر می‌شود. م)، ایالات متحده با ضریب جینی برابر با ۴۵/۰ همراه با کشورهای کامرون و اروگوئه در بالای جدول و بالاتر از کشورهایی نظیر روسیه و حتی چین قرار دارد. کشور پیشرفت‌ها از نظر اقتصادی که در رده بعدی قرار دارد بریتانیا است که ضریب جینی این کشور پایین و برابر با ۳۴/۰ است. این در حالی است که کشورهایی نظیر سوئد و نروژ در پایین لیست قرار دارند و ضرایب جینی آنها به ترتیب برابر ۲۳/۰ و ۲۵/۰ است. برای مثال، مدیر عامل جی پی مورگان یعنی جیمی دیمون در سال ۲۰۱۰ حدود ۸/۲۰ ميلیون دلار درآمد کسب کرده است، این رقم ۴۴۳ برابر GDP آمریکا برای هر نفر است. بانکداران عصبانیت خود را از اعتراضات نشان داده‌اند. آنها می‌گویند که به سختی تلاش می‌کنند تا با معدل بالا از کالج فارغ‌التحصیل شوند، در مصاحبه‌های شغلی در شرکت‌های ثروتمند موفق شوند و در شغلی که دارند ساعت‌ها کار می‌کنند. این نکته درست است. بانکداران به سختی کار می‌کنند، اما آنها حقوق‌های بالایی هم می‌گیرند و آنها دلیل بدترین بحران مالی به وجود آمده بعد از رکود بزرگ (در اوایل دهه سی میلادی. م) هستند. مهم نیست که ساکنان وال استریت چقدر سخت کار می‌کنند، اما در وظیفه اصلی‌شان یعنی تولید ثروت، ناموفق هستند.

شکل خاص سرمایه‌داری ایالات متحده که در آن موسسات مالی تبدیل به مراکز تولید ثروت می‌شوند، باعث می‌شود که بانک‌ها از این سیستم برای افزایش سود خود استفاده ‌کنند. بانک‌ها در ابتدا شروع به نادیده گرفتن می‌کنند و پس از آن با اعمال فشار برای لغو قانون گلاس- استیگال (قانونی در جهت اصلاح سیستم بانکی در ایالات متحده که در سال ۱۹۳۳ وضع شد. م)باعث می‌شوند که صنعت پولی در دام تعهدات وام‌های تضمین شده بیفتند و برای فروش آنچه به عنوان ضمانت در بانک گذاشته‌اند تحت فشار قرار بگیرند. برنامه‌های مدیریت خطر بالاجبار لغو شدند و بانک‌ها از طریق لابی کردن و مهندسی معکوس فرمول‌های درجه بندی اعتبار و از طریق روش‌های مختلف دیگر، تا می‌توانستند تعهدات وام‌های تضمین شده را بیشتر کردند. زمانی که حباب بترکد، همه ما هزینه آن را خواهیم داد.

آژانس‌های اعتبار سنجی، تنظیم‌کننده‌ها و حتی مصرف کنند‌گان با یکدیگر هم پیمان شدند، اما این بانک‌ها بودند که تسلط خود را دیکته می‌کردند. موسساتی مانند سیتی، گلدمن ساکس، مورگان استنلی، کانتری واید، مریل لینچ، برادران لهمن، بیر استرنز و بسیاری دیگر از موسسات قسمتی از این بازی بودند. بنابراین زمانی که بانکداران به دیده تحقیر به معترضان می‌نگرند، باید بدانند که تنها به دلیل اهمیتی که صنعت آنها در سیستم دارد و این امر تنها دلیل اجازه بازی آنها در سیستم است، آنها توانسته‌اند از ورشکستگی نجات پیدا کنند. به همین نسبت تاثیرگذاری بخش خصوصی در تخصیص سرمایه بیشتر از بخش عمومی است که این امر خطرناک است. یک سیستم سرمایه‌داری پولی شده که در آن بانک‌ها اهرم اصلی تولید ثروت هستند به معنای رشد سریع در سال‌های خوب و بحران‌های عمیق‌تر در سال‌های بد است. بانک‌ها به منظور اینکه بتوانند آن سودها را داشته باشند، از قدرت نفوذ خود به عنوان اهرم مرکزی استفاده می‌کنند که این امر باعث بالا رفتن تاثیر نتایج آن در هر دو جهت می‌شود.

جنبش اشغال وال استریت در به پیش کشیدن دوباره بحث نابرابری در درآمدها موفق بوده است. وسعت این جنبش به روشنی نشان می‌دهد که بخش عظیمی از مردم در آن شرکت دارند. رهبران این جنبش اکنون مسوولیت پاسخگویی به تمام این مردم و همچنین تولید سیاستی سازنده را، همانطور که همکار من مارنی چان در مقاله خود به نام «وال استریت را فراموش کنید: صندوق‌های رای را اشغال نمایید» بسیار بهتر از من در مورد آن صحبت کرده است، بر دوش خود احساس می‌کنند.

بدون آن سیاست، جنبش اشغال وال استریت به صورت چیزی بیشتر از یک صدای خفیف در یاد‌ها نخواهد ماند. 
فوربس-دنیای اقتصاد
https://taghribnews.com/vdcdxo05.yt0sj6a22y.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی