تاریخ انتشار۷ تير ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۵۲
کد مطلب : 54752

امام كاظم (ع) از دیدگاه اهل سنت

نویسنده: علی اصغر قربانی
امام موسی بن جعفر علیه‏ السلام از نوادگان پیامبر اعظم(ص)، هفتمین پیشوای شیعیان است كه به كاظم ملقّب شده است. اهل سنّت به مقام عرفانی ـ الهی و شخصیت اخلاقی، تربیتی، علمی، سیاسی و نیز شرافت خانوادگی و اجتماعی امام موسی ‏بن‏ جعفر علیه‏ السلام همانند دیگر ائمه اهل بیت علیهم ‏السلام باور دارند و به آن احترام می‏‌نهند.
امام كاظم (ع) از دیدگاه اهل سنت
مناقب امام موسی كاظم علیه السلام در كتاب‏های حدیثی اهل سنّت پراكنده است. اصلی‏ ترین منبع، تاریخ بغداد و معتبرترین آنها "صفة الصفوه و الصواعق" است. در كتاب‏های زیر نیز مطالبی درباره امام موسی كاظم علیه السلام آمده است: تهذیب الكمال، جامع كرامات الأولیاء، ربیع الأبرار، المناقب، وسیلة الخادم الی المخدوم، مقاتل الطالبیین، مطالب السؤول، الفصول المهّمه، سبائك الذهب، اخبار الدول، اسعاف الراغبین، نور الأبصار، الأتحاف بحب الأشراف و منهاج السنّه.

برخی پژوهشگران شیعه نیز زندگانی موسی بن جعفر علیه السلام را از دیدگاه اهل سنّت در كتاب‏هایشان بررسی كرده‌‏اند كه از آن جمله می‏توان به "امامان شیعه از دیدگاه اهل سنّت" (اثر مهدی پیشوایی)؛ لوح فشرده "المعجم العقائدی" و "فضایل اهل بیت از دیدگاه اهل سنّت" (اثر نگارنده) اشاره كرد.
در این نوشتار برخی از فضایل آن امام همام از دیدگاه اهل سنت بررسی می‌شود:

پیش‏گویی‏‌های امام كاظم علیه السلام
پیش‏گویی‏‌های مطابق با واقع نیز از روش‏های آشنایی با دانش امام است. شَبلنجی در كتاب نورالأبصار از اسحاق بن عمار نقل می‏كند: «وقتی هارون الرشید، امام موسی كاظم علیه السلام را زندانی كرد، ابویوسف (۱) و محمد بن الحسن (۲)، دو تن از یاران ابوحنیفه شبانه به زندان رفتند تا با چند پرسش، توانایی علمی امام را بیازمایند. آنان در حال احوال‏پرسی بودند كه یكی از زندان‏بانان خدمت امام رسید و عرض كرد: نوبت كاری من پایان یافته است. اگر خارج از زندان كاری دارید، بفرمایید تا فردا كه ان‌شاءالله‏ برمی‏گردم، آن را انجام دهم. امام فرمود: نیازی ندارم. آن‏گاه خطاب به آن دو فرمود: درشگفتم كه این مرد از من می‏خواهد او را مكلف كنم فردا كاری انجام دهد، با اینكه همین امشب می‏میرد! آن دو [وقتی این پیش‏گویی را شنیدند]، از پرسش‏های خود چشم پوشیدند و برخاستند و هیچ نگفتند. [وقتی از محضر امام بیرون آمدند،] با یكدیگر گفتند: می‏خواستیم از فقه بپرسیم، ولی او از اسرار پشت پرده سخن گفت! حال، بر در خانه زندان‏بان مراقب خواهیم گماشت تا مطلب روشن گردد و چنین كردند. نیمه‏های شب [با كمال شگفتی] از آن خانه صدای ناله و شیون برخاست. [وقتی مراقب] از اهل خانه جویای حال شد، گفتند: صاحب‏خانه به طور ناگهانی جان داد! سپس آن شخص نزد ابویوسف و محمد آمد و درستی ماجرا را به آنان گزارش كرد و آن دو بی‏‌نهایت شگفت‏‌زده شدند». (۳)

علمی كه در این ماجرا، امام خود را عالم به آن شناساند، «علم المَنایا» است. علم المَنایا، علم آگاهی از زمان، مكان، چگونگی و رازهای مرگ اشخاص است.

جاذبه‏‌های امام موسی كاظم علیه السلام
امام ابوالحسن موسی بن جعفر علیه السلام جامع تمام خوبی‏ها بود. به همین دلیل، در دل گروه‏‌ها و نژادهای گوناگون جامعه اسلامی و حتی غیرمسلمانان نفوذ گسترده‏‌ای داشت.

برخی با دیدن عبادت‏های امام، بعضی با مشاهده بردباری و گذشت او، گروهی از رهگذر برطرف شدن گرفتاری‏شان به دست امام و هم‏دلی حضرت با آنان جذب او شده بودند. به هرحال، دل‏های مردم رو به سوی او داشت و به تعبیر ابن حجر، آن بزرگوار «امام القلوب» (۴) بود. به طور كلی، امام با سه گروه مخاطب روبه‏‌رو بود: شاگردان و دوستان؛ بی‏‌اعتنایان؛ مخالفان و دشمنان.

شیوه‌‏های جذب شاگردان و دوستان
امام كاظم علیه السلام با برقراری ارتباط تنگاتنگ، عاطفی، پیوسته و هوشمندانه با شاگردان و دوستانش و تغذیه فكری، روانی، اخلاقی و اقتصادی، آنان را حفظ می‏‌كرد تا از هم نپاشند. «ادریس بن ابی رافع از محمد بن موسی بن جعفر علیه السلام نقل می‏كند كه با پدرم به سوی باغشان كه در محلی به نام سایه در اطراف مكه واقع بود، حركت كردیم. سپیده‌‏دم به نزدیكی محل رسیدیم. هوا بسیار سرد بود. در كنار چشمه‏ای فرود آمدیم. در این حال، برده‌‏ای زنگی (سودانی) از داخل باغی در حالی كه ظرف غذایی داغ در دست داشت، به سوی ما آمد. از نام و كنیه بزرگ جمع پرسید.

سپس در كنار امام ایستاد و عرض كرد: ابوالحسن، سرور من! این غذا را به شما هدیه می‏كنم. امام فرمود: نزد همراهان قرار ده! همراهان امام از آن غذا خوردند. سپس آن برده برگشت و طولی نكشید كه با دسته‏ای هیزم به سوی ما بازگشت و به امام عرض كرد: این دسته هیزم را به تو هدیه می‏كنم. امام فرمود: نزد همراهان قرار ده و آتشی برای ما فراهم كن تا هیزم را روشن كنیم. او رفت و آتش آورد (راوی گوید:) امام نام و نام مولای او را نوشت و به من سپرد و فرمود: فرزند عزیزم! از این نوشته نگه‏داری كن تا وقتی آن را از تو بخواهم. سپس وارد [باغ ] شدیم و مدتی در آنجا ماندیم. پس از آن، به همراه امام آهنگ مكه كردیم و اعمال عمره به‏‌جا آوردیم.

هنگامی كه عمره پایان یافت، امام، خادم خود صاعد را صدا زد و فرمود: برو و مالك آن باغ و برده را پیدا كن تا من خود به سراغ او بروم؛ زیرا خوش ندارم با كسی كاری داشته باشم و او را به زحمت بیندازم [تا پیش من آید.] صاعد گوید: رفتم و آن مرد را پیدا كردم. او نیز مرا دید و شناخت. او از ارادتمندان به امام به شمار می‏رفت. وقتی مرا دید، پس از سلام و احوال‏پرسی گفت: ابوالحسن آمده است؟ گفتم: نه! گفت: پس چرا اینجا (مكه) آمده‏‌ای؟ گفتم: كارهایی دارم. آن مرد از ملك امام در «سایه» آگاه بود. ازاین‌‏رو، در پی من آمد. هرچه كوشیدم از دید او پنهان شوم، نتوانستم تا اینكه خود را به من رساند. ناگزیر پیش مولایم رفتم و او نیز همراه من آمد. امام فرمود: نگفتم او را از حضور من آگاه نكن؟ عرض كردم: جانم فدایت! در این‏ باره چیزی به او نگفته‌‏ام.

آن مرد به امام سلام و عرض ادب كرد. آن‏گاه امام به او فرمود: فلان غلام را می‏‌فروشی؟ عرض كرد: جانم فدایت! برده، باغ و تمام دارایی من از آن توست. امام فرمود: دوست ندارم آن را از تو بگیرم؛ زیرا پدرم از جدّم روایت كرده است: «فروشنده باغ و ملك فانی می‏شود، ولی خریدار آن روزی داده شده است»، ولی آن مرد بر پیشنهاد خود اصرار كرد. [با اصرار او] امام، برده و باغ را به هزار دینار خرید. سپس برده را آزاد كرد و ملك و باغ را به صاحب باغ بخشید».(۵)

شیوه‌‏های جذب بی‏‌اعتنایان
یك ـ بخشش
محمد بن عبدالله‏ بكری می‏گوید: «برای گرفتن طلب خود به مدینه رفتم، ولی از دست‏یابی به مقصود درمانده شدم [و چون به شدت نیازمند بودم]، با خود گفتم بهتر است برای رفع مشكل، خدمت موسی بن جعفر علیه السلام برسم. در مزرعه ‏اش به نام نَقْما (در كنار اُحُد) به حضورشان شرف‏یاب شدم. آن بزرگوار به استقبالم آمد. همراه ایشان، تنها غلام آن حضرت بود كه غَربالی با مقداری گوشت برشته در دست داشت. مشغول خوردن غذا شدیم. آن‏گاه امام از مشكل من پرسید. وقتی داستانم را بازگو كردم، امام داخل خانه رفت و زود برگشت. آن‏گاه به غلام خود فرمود: ما را تنها بگذار. سپس كیسه‏‌ای با سیصد دینار به من بخشید».(۶)

دوـ رفع پریشانی
ذهبی از شخصی به نام عیسی بن مغیث قُرْظی نقل كرده است: «با هزینه ۱۲۰ دینار، خیار و خربزه كاشتم، ولی وقتی به سراغ مزرعه رفتم، دیدم تمام محصول را ملخ زده است. با پریشانی در آنجا نشسته بودم كه ناگاه موسی بن جعفر علیه السلام ظاهر شد و از حالم پرسید. عرض كردم: همه چیزم بر باد رفت! امام به غلامشان فرمود: ای عَرَفَه! صد و پنجاه دینار برایش در نظر بگیر! سپس برای بهبود محصولم دعا فرمود. به بركت دعای ایشان، هزاران درهم از آن كشت، نصیبم شد».(۷)

سه ـ رفتارهای كرامت‏‌آمیز
از داستان‏‌های جالب در این زمینه، ماجرای جذب شدن شقیق بلخی(۸) به امام است. ابن روزبهان از كتاب شرح صلوات چهارده معصوم نقل می‏‌كند: «شقیق بلخی كه از بزرگان اولیا و مشایخ خراسان است، روایت می‏كند كه سالی به عزم حج به بغداد رفتم. روزی كه قافله از بغداد بیرون رفتند، هر كس [با ]اسباب و تجملی تمام بیرون آمده بود. جوانی را دیدم در غایت جمال؛ كسایی سیاه صوفیانه پوشیده و شَملَه‏‌ای (شالی) به شكل صوفیان در سر داشت و تنها و منفرد از خلق نشسته بود. در خاطرم گذشت كه این یكی از صوفیان است كه بدین شكل بیرون می‏ آید و می‏ خواهد كه در راه حج سربار مردم شود. من بروم و او را سرزنش كنم تا بازگردد. چون بدو نزدیك شدم، فرمود: ای شقیق «اِنَّ بَعضَ الظَنِّ اِثمٌ؛ به یقین، برخی گمان‏ها گناه است». (حجرات: ۱۲) و برخاست و روانه شد. من با خود گفتم این مرد از اَبدال است.(۹)

اسم مرا گفت و كشف باطن كرد. دیگر او را ندیدم تا به منزل «واقِصَه» رسیدم. بر سر چاه رفتم كه آب بردارم، دیدم به همان صورت بر سر چاه ایستاده بود و «رَكوَه»(۱۰) در دست مبارك داشت كه آب بردارد. ناگاه ركوه از دست مباركش در چاه افتاد. نگاه در آسمان كرد و زیرلب چیزی بگفت. دیدم كه آب بر سر چاه آمد و آن حضرت ركوه پر آب برداشت. آن‏گاه متوجه تلّی شد از ریگ و من از عقب آن حضرت روان شدم. چون بدان تلّ رسید، چند قبضه از آن ریگ برداشت و در آن ركوه كرد و آن را بجنبانید و در دهن گرفت و از آن بیاشامید. گفتم: به حق آن خدای كه تو را این مقام كرامت فرمود، مرا از این طعام بهره بده. پس ركوه به من داد و بیاشامیدم. آن سَویقی(۱۱) بود از مغز بادام و شكر كه من هرگز از آن لذیذتر نخورده‏‌ام. پس چند روز بازماندم و اصلاً میل هیچ طعام و آب نداشتم و بدان طعام سیر بودم.

دیگر آن حضرت را ندیدم، هرچند طلب كردم تا به مكه رسیدم. شبی در [كنار] كعبه او را دیدم كه نماز می‏‌گزارد و تمامی اندام مبارك و اعضای شریفش می‏لرزید و اشك از چشم مباركش روان بود. توقف كردم و مترصّد بودم و آن حضرت همه شب نماز گزارد. چون از نماز صبح فارغ شد، طواف كعبه فرمود و از مسجد بیرون آمد. خلایق از اطراف دویدند و بر آن حضرت سلام كردند و غلامان و حواشی بسیار نزد آن حضرت حاضر شدند. پرسیدم: این چه كسی است؟ گفتند: این سید زمان، امام موسی كاظم علیه السلام است. دانستم كه آن از آثار اهل‏‌البیت و كرامت ایشان است».(۱۲)

بسیاری از تذكره‏‌نویسان از جمله ابن جوزی در صفة الصفوه، رامهرمزی، خطیب بغدادی، هیثمی در الصواعق و نبهانی در كرامات الأولیا، ماجرای شقیق بلخی را نگاشته‏‌اند.

دكتر كامل مصطفی الشیبی، استاد فلسفه دانشگاه بغداد در كتاب رابطه تشیع و تصوف (یا) آموزه‏‌های شیعه در مكتب تصوف(۱۳) پس از تجلیل از امام كاظم علیه السلام كوشیده است آن بزرگوار را مروّج یا موافق با مكتب تصوف معرفی كند. یكی از دلیل‏‌های ایشان، همین ماجراست و اینكه شقیق، امام كاظم علیه السلام را ستوده است. دلیل دیگر او، استناد به روایت معصوم علی شاه شیرازی در كتاب طرائق الحقایق (۱۴) است. وی در آن كتاب، جریان توبه بشر حافی(۱۵) به دست امام را به تفصیل آورده است. بشر حافی از قطب‏های صوفیه و دارای دستورهای حكمت‏‌آمیز صوفیانه و مشرب صوفیانه است. به گمان الشیبی، بشر حافی، مانند شقیق بلخی، تصوف را از امام هفتم فراگرفته و هر دو از شاگردان امام بوده ‏اند. بنابراین، امام كاظم علیه السلام، صوفی‏‌پرور و مروّج تصوف بوده است.

در پاسخ به این شبهه باید گفت بزرگ‏ترین افتخار بشر و شقیق، آشنایی با امام و كسب فیض از محضر مبارك آن حضرت بوده است. مودّت به آل الرسول و توجه ویژه به آنان، از آموزه‏‌های بنیادین تصوف است. تصوف، مكتب عشق و عرفان است و آموزه‌‏ها و سیره اهل‏ بیت علیهم‏‌السلام نیز از این دو عنصر سرشار است. پس اینكه بنیان‏گذاران و پیروان تصوف به امام هفتم احساس نیاز و نزدیكی كنند، امری طبیعی است، ولی دلیلی وجود ندارد كه امام برای نشر آموزه‏‌های دینی نیازمند صوفی‏‌گری باشد تا مروّج مكتب آنان گردد.

الشیبی برای اثبات ادعای خود هیچ دلیلی نیاورده است. تنها دلیل ایشان، بهره‏‌مندی شقیق و بشر از وجود امام است، در حالی كه باید دانست سفره دانش، فكر و هدایت امام برای همگان گسترده است و صوفیان نیز از آن خوان گسترده بهره‏‌مند شده‏‌اند. مگر فقیهان تمامی مذاهب از محضر امام صادق علیه السلام كسب دانش نكرده‏‌اند؟ آیا باید امام صادق علیه السلام را طرفدار و مروّج مذاهب آنان شمرد؟

شیوه‌‏های جذب مخالفان و دشمنان
یك ـ احسان
خطیب بغدادی درباره رفتار امام در جذب مخالفان خود از راه احسان و گذشت می‏‌نویسد: «او بسیار بخشنده و پرگذشت بود. به كسانی كه آزرده ‏اش می ‏كردند، كیسه ‏ای شامل هزار دینار می‏ بخشید. میان نیازمندان مدینه نیز كیسه ‏های ۲۰۰ تا ۴۰۰ دیناری تقسیم می‏ كرد. هدایای موسی بن جعفر علیه السلام به اندازه‏ ای بود كه افراد بی‏ نیاز می‏ شدند».(۱۶)

دو ـ بردباری و شكیبایی
خطیب بغدادی از جدّش و شماری از عالمان اهل‏ سنّت نقل كرده است: «مردی از فرزندان خلیفه دوم، موسی بن جعفر علیه السلام را آزار می‏رساند و به امام علی علیه السلام ناسزا می‏گفت. برخی اطرافیان به حضرت گفتند: اجازه دهید او را از میان برداریم، ولی امام، آنان را از این كار به شدت نهی فرمود. سپس از محل كارش پرسید و دانست وی مزرعه‏ ای آفت‏ زده در اطراف مدینه دارد. هنگامی كه آن مرد سرگرم كار بود، موسی بن جعفر علیه السلام سوار بر الاغ وارد مزرعه شد! او فریاد برآورد: كِشتم را لگدمال نكن! ولی آن جناب همچنان پیش رفت تا به او رسید. كنارش نشست و با لب خندان از وی دل‏جویی كرد. سپس فرمود: محصولت چه قدر خسارت دیده است؟ گفت: صد دینار. فرمود: چه قدر امید برداشت داری؟ گفت: غیب نمی‏دانم! امام تكرار فرمود: امیدواری‏ات چه اندازه است؟ گفت: دویست دینار. حضرت سیصد دینار به او بخشید و فرمود: این عطای ماست. درآمد مزرعه نیز از آن تو باشد. [آن مرد] برخاست و پیشانی موسی بن جعفر علیه السلام را بوسید و آن بزرگوار برگشت.

[هنگام نماز] حضرت وارد مسجد شد و آن مرد نیز پیش‏تر از امام در صف نماز حاضر شده بود. وقتی چشمش به امام كاظم علیه السلام افتاد، این آیه شریفه را در حق امام تلاوت كرد كه: «خدا آگاه است كه رسالت (و امانت) خویش را كجا قرار دهد». (انعام: ۱۲۴)

حضور آن مرد در مسجد، مایه شگفتی، ناراحتی و شك نمازگزاران به او شد تا آنجا كه با پرخاش و با زبان سرزنش و اعتراض از وی پرسیدند: چه شده است؛ باور تو غیر از این بود. كار آنان به بگومگو انجامید [و آن مرد با نمازگزاران قهر كرد]، ولی از مسجد و دعا برای امام دست نكشید. سپس حضرت به یارانش كه تصمیم به كشتن آن مرد داشتند، فرمود: كدام بهتر است؛ آنچه شما می‏  خواستید یا آنچه من كردم؟ دیدید كه با عطای اندك، نرم‏ خویی و گذشت، امر او اصلاح شد».(۱۷)

سه ـ خیرخواهی
نمونه دیگری از جاذبه امام، ماجرای اثرگذاری ایشان بر عیسی بن جعفر، پسرعموی هارون و استاندار بصره است. وقتی هارون، امام را در مدینه دستگیر كرد، نخستین بار به بصره فرستاد تا نزد عیسی زندانی گردد. امام به مدت یك سال در زندان بصره بود. عیسی در این مدت، فعالیت‏های امام را زیر نظر داشت، ولی جز خیرخواهی، دعا، عبادت و تقوا چیزی از امام ندید. حتی به گفته عیسی، آن حضرت برای هارون نیز دعای خیر می‏كرد. البته باید دانست دعای خیر امام برای هارون، دعا برای اصلاح شدن وی و دفع شر از مردم بوده است، نه ادامه حیات و ستمگری‏ های او. به هر روی، مقام بندگی، اخلاص و معنویت امام، ذهنیت اشتباه عیسی را دگرگون كرد و دشمنی او را به دوستی تبدیل كرد.

هارون پس از یك سال، در نامه‏ای به عیسی از وی درخواست كرد تا امام را بكشد. وقتی نامه هارون به دست عیسی رسید، با یاران و هم‏فكران خود دراین‏باره مشورت كرد و آنها عیسی را از آلوده شدن به خون امام بازداشتند و وی زیر بار درخواست هارون نرفت. او در جوابیه‌‏ای به هارون، با رد درخواست وی تهدید كرد اگر تا مدت كوتاهی، امام را از او تحویل نگیرد، ایشان را آزاد خواهد كرد و هیچ‏گونه مسئولیتی را نیز نمی‏ پذیرد.(۱۸)

چهار ـ جذب نیروهای اردوگاه دشمن
ماجرای دیگر، انقلاب روحی خواهر سندی بن شاهك بر اثر آشنایی با امام است. نوشته‏اند كه وقتی امام كاظم علیه السلام نزد سندی بن شاهك زندانی بود، خواهرش از وی خواست مسئولیت زندان‏بانی امام به او سپرده شود. ابن شاهك نیز با درخواست خواهرش موافقت كرد و او را زندان‏بان امام كرد. زمانی نگذشت كه امام كاخ باورهای دروغین آن زن را از ریشه فروپاشاند و او شیفته بزرگواری امام شد.

خطیب بغدادی می‏ نویسد: «عمار بن ابان گوید: وقتی ابوالحسن موسی بن جعفر علیه السلام نزد سندی بن شاهك زندانی بود، خواهرش كه زنی خادمه بود، از او درخواست كرد زندانبان امام شود. سندی با درخواست او موافقت كرد. [از آن پس] او عهده ‏دار خدمت‏گزاری امام در زندان شد. بنا بر حكایت آن زن، وقتی [امام] نماز عشا را ادا می‏كرد، تا نیمه‏ های شب به ذكر و دعا می ‏پرداخت. آن‏گاه نماز شب می‏خواند تا اینكه سپیده ‏دم نماز صبح می‏گزارد و پس از آن تا طلوع آفتاب ذكر می‏ گفت. پس از آن تا چاشت می‏ نشست. آن‏گاه مسواك می‏زد، غذا می‏خورد و سپس تا اذان ظهر می ‏خوابید. هنگام ظهر بیدار می‏شد، وضو می‏ ساخت و تا نماز عصر مشغول نماز خواندن بود. سپس رو به قبله ذكر می‏گفت تا نماز مغرب. آن‏گاه نمازهای مستحبی بین مغرب و عشا را به جای می‏ آورد. این برنامه همیشگی او بود. از آن پس، خواهر سندی پیوسته می‏گفت: ناكام باد مردمی كه خار راه او گشتند».(۱۹)


گفتارهای اخلاقی امام موسی كاظم علیه السلام
در ادامه، بخش‏هایی از سخنان شیوای آن امام همام را می‏آوریم.

الف) آفت ناسپاسی
سپاس اندك، مایه بی‏رغبتی و دل‏سردی به كردار نیك است.(۲۰)

ب) احترام به والدین
نگاه فرزند به پدر و مادر، عبادت است.(۲۱)

ج) نكوهش اعتماد مطلق
از دشمن [دوری و] و پروا كن و از دوست نیز نگران باش؛ زیرا قلب انسان‏ها در حال زیر و رو شدن است. از همین رو، قلب نامیده شده است.(۲۲)

د) برترین خویشاوند
برادری، خویشاوندی حاضر و آماده است.(۲۳)

ه) راز ناسازگاری دوست
اگر دوست (صالح) با تو ناسازگار شد، بدان در اثر گناه توست. از تمام گناهان توبه كن تا دوستی او سامان یابد.(۲۴)

و) درخواست هلاكت ابد
امام هفتم علیه السلام از كسی شنید كه آرزوی مرگ می‏ كرد، فرمود: آیا با خدا خویشاوندی داری تا از حمایت او برخوردار شوی؟ عرض كرد: نه! فرمود: آیا كارهای نیكت فزون‏تر از گناهان توست؟ گفت: خیر. فرمود: پس در این هنگام، درخواست هلاكت ابد می‏كنی!(۲۵)

ز) نیایش ‏های جان‏سوز
خطیب بغدادی درباره راز و نیازهای طولانی امام كاظم علیه السلام نوشته است: «روایت كرده‏ اند موسی بن جعفر علیه السلام در آغاز شب وارد مسجد پیامبر می‏شد، سر به سجده می‏ گذاشت و تا سپیده ‏دم این عبارت را در سجده تكرار می‏كرد: «الهی! گناه من بزرگ است، پس گذشت تو نیز باید بزرگ باشد؛ ای نگه‏دارنده (انسان‏ها از گناه) و ای اهل بخشش».(۲۶)


پی نوشت‌ها:
۱. یعقوب بن ابراهیم بن حبیب مكنّى به ابویوسف و ملقب به قاضى بود. وى شاگرد، هم‏فكر و یار ابوحنیفه بود. در سال ۱۱۳ ه .ق در كوفه زاده شد و در سال ۱۸۲ ه . ق در ۶۹ سالگى در بغداد درگذشت. اول كسى بود كه پیش از امام شافعى، به قاضى القضات ملقب شد. در دوران سه تن از خلفاى عباسى (مهدى، هادى و هارون) عهده‏دار سمت قضاوت بود. هارون منزلت و احترام فراوانى براى او قائل بود. ذهبى از او به عنوان فقیه العراقین (بصره و كوفه) و صاحب مكتب فقهى یاد كرده است. امام احمد بن حنبل، پیشواى حنبلى‏ها، محمد بن الحسن شیبانى و یحیى بن معین سه تن از ائمه فقه، حدیث‏شناسى و علم رجال از شاگردان او بودند. (تذكرة الحفاظ، ج ۱، ص ۲۹۳؛ میزان الأعتدال، ج ۳، ص ۵۱۳).
۲. محمد بن فَرْقَد، مكنّى به ابوعبداللّه‏، اهل كوفه، منسوب به قبیله شیبان و حنفى‏مذهب بود. در سال ۱۳۲ ه . ق در واسط عراق از پدرى دمشقى زاده شد و در ۱۸۹ ه . ق در ۵۸ سالگى در رى درگذشت و همان‏جا دفن شد. او فقه و حدیث را نزد ابوحنیفه، سفیان ثورى، مالك بن انس و قاضى ابویوسف فراگرفت. امام شافعى و یحیى بن معین از شاگردان او بودند. تاریخ بغداد، ج ۲، ص ۱۶۵، ش ۵۹۳ ؛ میزان الأعتدال، ج ۳، ص ۵۱۳.
۳. نورالأبصار، ص ۲۰۳؛ الأتحاف بحب الأشراف، ص ۳۰۷.
۴. الصواعق المحرقه، ص ۲۰۳.
۵. تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۳۱.
۶. همان، ص ۲۷، ش ۶۹۸۷ .
۷. شمس الدین ذهبى، تاریخ الإسلام، وقایع سال ۱۸۱ تا ۱۹۰ ه . ق، ص ۴۱۷؛ على بن عیسى اربلى، كشف الغمه، ج ۳، ص ۷.
۸. شقیق بن ابراهیم بن على از قبیله ازد، منسوب به بلخ خراسان و مكنّى به ابوعلى بود. در سال ۱۹۴ ه . ق در نبرد «كولان» در ماوراء النهر به قتل رسید. وى از مشایخ صوفى‏هاى خراسان بود. شاید او نخستین كسى بود كه در ناحیه خراسان از علم احوال تصوّف سخن گفت. (الأعلام، ج ۳، ص ۱۷۱).
۹. در اصطلاح متصوفه، ابدال یا رجال الغیب یكى از طبقات اولیا یا خاصان خدا هستند كه زمین هیچ‏گاه از آنان خالى نیست، ولى در میان مردم ناشناخته‏اند. شمار آنان را هفت یا هفتاد تن گفته‏اند و هرگاه یكى از آنان بمیرد، خداوند، دیگرى را به جاى او برگزیند. فرهنگ فارسى عمید، ج ۱، ص ۷۰.
۱۰. مشك كوچك. (فرهنگ فارسى عمید، ج ۲، ص ۱۰۵۳، واژه «ركوه»).
۱۱. آرد نرم. (فرهنگ فارسى عمید، ج ۲، ص ۱۲۵۲، واژه «سویق»).
۱۲. عبدالرحمان جوزى، صفة الصفوه، تحقیق: احمد بن على، قاهره، دارالحدیث، ۱۴۲۱ه . ق، ج ۱، ص ۳۹۹. با استفاده از ترجمه: شیخ فضل اللّه‏ روزبهان خنجى اصفهانى از كتاب وسیلة الخادم الى المخدوم، شرح صلوات چهارده معصوم، چاپ قم، ص ۱۹۵.
۱۳. كامل مصطفى الشیبى، الصِّلَةُ بین التصوُّف و التّشیع العناصر الشیعیه فى التصوّف، بیروت، دارالأندلس، ۱۹۸۲ م.، چ ۳، ج ۱، ص ۲۳۲.
۱۴. محمدمعصوم شیرازى معروف به معصوم على شاه، طرائق الحقائق، تصحیح: محمدجعفر محجوب، تهران، انتشارات كتاب‏خانه سنایى، بى‏تا، ج ۲، ص ۱۸۴.
۱۵. بشر بن حارث بن عبدالرحمان بن عطا بن هلال، مكنّى به ابونصر و معروف به حافى پا برهنه و اهل بغداد بود. در سال ۱۵۰ ه .ق زاده شد و در ۲۲۶ ه . ق درگذشت. وى هفتاد و پنج سال عمر كرد و از صالحان بزرگ و مورد اعتماد در رجال و حدیث بود. از او در زهد و پارسایى اخبارى نقل شده است. مأمون درباره وى گفته است: «در ناحیه بغداد كسى نمانده است كه آدم از او حیا كند جز این شیخ». (لغت‏نامه دهخدا، ج ۱۱، ص ۱۰۲، واژه «بشر»).
۱۶. تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۲۹، ش ۶۹۸۷ .
۱۷. همان، ص ۲۸.
۱۸. نك: فصل سوم همین نوشتار.
۱۹. تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۳۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۶ ، ص ۱۸.
۲۰. نَهایة الأَرِب، ج ۳، ص ۲۴۸.
۲۱. احسن القصص، ج ۴، ص ۲۸۶.
۲۲. بَهجَةُ المَجالس و اُنسُ المَجالس، ج ۱، ص ۶۸۹.
۲۳. همان، ص ۷۰۳.
۲۴. فیض القدیر، ج ۵ ، ص ۵۵۸ .
۲۵. الأتحاف بحب الأشراف، ص ۲۹۶؛ مستدرك الوسائل، ج ۲، ص ۱۱۹؛ بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۳۲۷.
۲۶. تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۳۱.
https://taghribnews.com/vdccimqp.2bq0p8laa2.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی