تاریخ انتشار۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۰ ساعت ۲۲:۱۶
کد مطلب : 49686

پيامدهاي احتمالي قتل اسامه بن لادن

تنا - خاص
در كوتاه مدت ممكن است قتل بن لادن واكنش هاي تند هوادارانش را در پي داشته باشد ولي در بلند مدت به نظر مي رسد كه جريان راديكال اسلامی سلفي/ سعودی رو به ضعف گذاشته و حتی بروز تجزيه هايی و ظهور گرايش های ملايم تري در آن منتفي نخواهد بود كه از خود تمايل بيشتري براي نوعي مصالحه نشان دهند.
پيامدهاي احتمالي قتل اسامه بن لادن
پير محمد ملازهي*

قطع نظر از چگونگي قتل بن لادن و زمان آن كه در هر حال اختلاف برداشت وجود دارد، آن چه از اهميت بيشتري برخوردار است، پي آمد هاي احتمالي قتل بن لادن است. پي آمدها را مي توان در موقعيت و آينده سازمان القاعده، پاكستان به عنوان كشور ميزبان، هندوستان و ارتباط با گروه هاي جهادي مرتبط با القاعده، افغانستان در ارتباط با طالبان و بالاخره موقعيت شخصي باراك اوباما رئيس جمهور آمريكا كه دستور عمليات قتل بن لادن را صادر كرده است، مورد بحث قرار داد.

۱- سازمان القاعده
در اين باره كه تاثير قتل بن لادن بر سازمان القاعده چه خواهد بود ممكن است اختلاف نظرهاي جدي بين موافقان و مخالفان القاعده وجود داشته باشد. علت آن است كه سازمان القاعده به عنوان يك سازمان با جهت گيري هاي ايدئولوژيك و گذشته ابهام آميزش كه از يك سازمان جهادي كه در جهاد عليه اشغال افغانستان بوسيله ارتش سرخ اتحاد شوروي سابق، به يك سازمان تروريستي پس از حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ نيويورك تبديل شده است، موافقان و مخالفان بسيار جدي دارد.
به عبارت روشن تر بسياري از منتقدان القاعده در قضاوت هاي شان در همان نقش اوليه باقي مانده اند و آن را سازماني دست پخت شبكه هاي جاسوسي آمريكا مي دانند و براي اثبات نظريات خود استدلال هاي خاص خود را دارند.

اين واقعيت كه در مقطع اشغال تا شكست ارتش سرخ در افغانستان گروه هاي جهادي مسلمان مورد حمايت آمريكا و انگليس بوده و از كمك هاي تسليحاتي – آموزشي و تداركاتي سازمان "سيا" برخوردار بوده اند باعث شده است كه تصور دست نشاندگي القاعده هم چنان قوي باقي بماند. اين در حالي است كه از نظر هواداران القاعده تفكيك روشني بين دوران جهاد با ارتش سرخ و دوران پس از آن كه القاعده در مقابل آمريكا قرار گرفت وجود دارد. ابهام در مفهوم واژه جهاد و تروريسم هم ناشي از همين تفكيك دو دوره و يا عدم تفكيك آن است.

بنابراين قضاوت درباره عملكرد القاعده به شدت تحت تاثير واقعيت پذيرش نقش القاعده در دو چهره جهادي با تروريستي است. از قضا قتل بن لادن اين صف بندي را روشن تر كرده است ، بدين معنا كه دشمنانش از آن استقبال كرده و آن را ضربه اي مهم بر جريان تروريستي بين الملل ارزيابي كرده اند و هوادارانش قتل را محكوم و عامل تقويت جهاد در مفهومي كه خود باور دارند به حساب آورده اند و از بن لادن يك شهيد در ذهن خود تصور مي كنند كه در راه اعتلاي حق و مبارزه با كفر جهاني خود را فدا كرده است.

از اين رو مي توان گفت كه قتل بن لادن براي دشمنان و هوادارانش از زواياي متفاوتي نگريسته مي شود و بر همين اساس ممكن است پي آمدهاي آن براي القاعده متفاوت باشد. اين احتمال منتفي نيست كه، همان طور كه رهبران القاعده گفته اند، آن ها انگيزه هاي قوي تري براي ادامه مبارزه پيدا كنند و عمليات خود را گسترش دهند و در همان حال نمي توان انكار كرد كه القاعده ضربه خورده است. منتها بايد در نظر داشت كه بر خلاف تصور معمول القاعده يك سازمان متمركز و متكي بر رهبري يك فرد نيست بلكه سازماني در واقع خوشه اي است و داراي هسته هاي سلولي متفاوتي است.

از همان آغاز اعلام موجوديت القاعده در خوست افغانستان اين تنها جهادگران عرب نبودند كه القاعده را پايه گذاري كردند بلكه جهادگراني از كشمير هند، بنگلادش ، اندونزي اعراب، و پاكستاني ها بودند كه هر كدام سازمان هاي خاص خود را از قبل داشتند ، اهداف شان هم مشخص بود و جهاد تنها واژه اي بود كه در آن اشتراك مي يافتند . در عين حال هر كدام از اين سازمان هاي جهادي هدف اصلي خود را در منطقه و كشور خودشان جستجو مي كردند.

به عنوان مثال سازمان الجهاد و التكفير ايمن الظواهري جهاد را در مصر مي دانست. لشكر طيبه در كشمير عليه هند و جماعت اسلامي اندونزي رهايي از رژيم نظامي طرفدار آمريكا را در جاكارتا و حركت الخيريه ازبكستان اساسا جهاد را در آسياي مركزي در اولويت خود مي ديد. روس ها در اشغال افغانستان همه اين جهادگران را به پيشاور پاكستان كشانده بودند و در عمل دو مكتب جهادگر ديوبندي شبه قاره هند و مكتب سلفي وهابي عربي با محوريت عربستان سعودي را پيوند داده بودند تا جهاد عليه شوروي سابق را به پيش ببرند.

از اين رو مي توان گفت از آغاز شكل گيري القاعده مركزيتي كه يك فرد با اهداف مشخصي آن را رهبري كند وجود نداشته است و اين امتيازي است كه القاعده نسبت به سازمان هاي مشابه دارد. همين ويژگي قدرت مانور بيشتري به القاعده داده تا به سرعت بتواند در مقابل حوادث از خود واكنش نشان دهد و خود را هماهنگ سازد.

در حقيقت مي توان گفت القاعده شبكه اي از سازمان هاي عملياتي را در سراسر جهان در اختيار دارد كه هر كدام رهبري، تشكيلات، حوزه عملياتي و اهداف خود را دارند و صرفا به عنوان زير مجموعه از نام القاعده بهره مي گيرند ولي ارتباطات ارگانيك با يك مركزيت واحد ندارند. قدرت انطباق القاعده با شرايط، ناشي از همين ساختار ويژه تشكيلاتي است كه ايدئولوژي جهادي در برداشت خود آنها و تروريستي در برداشت مخالفانشان عامل وحدت عمل و انسجام دروني همه سازمان هايي است كه خود را در ايدئولوژي القاعده شريك مي دانند.

در چنين نگاهي مي توان گفت كه القاعده يك تفكر راديكال درون اسلامي است كه تلقي خاص خود را دارد و قرائتي از اسلام دارد كه خشونت مقدس را ترويج مي كند اين خشونت مقدس شده در قالب جهاد عليه اتحاد شوروي سابق در مقطع اشغال افغانستان به كار گرفته شد و در برداشت القاعده – طالبان اكنون عليه آمريكا و ناتو كه افغانستان را اشغال كرده اند كار برد دارد. تفاوت در مفهوم جهاد و تروريسم هم از همين واقعيت ناشي شده است.

از نظر متحدان سابق القاعده يعني دنياي غرب و دنياي اسلام با پايان اشغال افغانستان بوسيله ارتش سرخ، جهاد تمام شده دانسته شد ولي القاعده و زير مجموعه هايش جهاد را پايان يافته ندانستند و جبهه كفر دوم يعني غرب را جايگزين شوروي شكست خورده كردند. آن چه به اين ذهنيت دامن زد آژانس اطلاعات محرمانه ارتش پاكستان موسوم به آي . اس. آي بود كه در نظر داشت جهادگران سابق را در جهت منافع استراتژيك خود در كشمير عليه هند و دولت مجاهدين افغان برآمده از جهاد، به كار گيرد تا حوزه امنيت و نفوذ خود را گسترش دهد.

تحولات بعدي افغانستان كه به شكست دولت جهادگران و ظهور قدرت طالبان منتهي شد، پيوندهاي بين آي . آس.آي پاكستان، القاعده – طالبان و لشكر طيبه را تقويت كرد. قدرت طالبان در افغانستان حضور القاعده را تثبيت كرد و مراكز آموزشي ايدولوژيك و نظامي خاص خود را به وجود آورد.

عمليات ۱۱ سپتامبر قطع نظر از ابهامات جدي كه درباره آن وجود دارد، گفته شده است كه به وسيله رهبران القاعده در قندهار سازماندهي شده بود و القاعده آگاهانه و با تحليلي مشخص برگرفته از روايات اسلامي و در تفكري آخرالزماني بر اين باور بوده است كه پاي آمريكا را به افغانستان بكشاند و در جنگي طولاني آن را شكست دهد و در پي گشودن هر كدام از كشورهاي اسلامي آنها را به امارت اسلامي تبديل كند و در نهايت خلافت اسلامي را بر جهان اسلام تجديد كند.

واقعيت ها هر چند باشد آمريكا و ناتو به افغانستان لشكر كشي كردند حكومت طالبان را ساقط كردند و القاعده و طالبان در سپاه آي.اس.آي در مناطق قبايلي پاكستان مجددا سازماندهي شدند و با آمريكا و ناتو وارد جنگ شدند. جنگي كه هنوز ادامه دارد و آينده آن براي هيچ كدام از طرف ها روشن نيست.

در چنين فضاي واقعي است كه اسامه بن لادن در آبيت آباد پاكستان در حدود ۶۰ كيلومتري پايتخت اين كشور و در نزديكي منطقه اي نظامي به وسيله كماندوهاي آمريكايي به قتل مي رسد. با توجه به مجموعه واقعيت هاي متضاد است كه قضاوت درباره آينده سازان القاعده را قدري دشوار مي كند و با ضرس قاطع نمي توان گفت كه القاعده سير نزول را در پيش خواهد گرفت همانطور كه دشمنانش انتظار آن را دارند يا سير صعودي خواهد گرفت آنگونه كه هوادارانش ادعاي آن را مي كنند. با اين حال يك امر مسلم است و آن اين كه تفكر راديكال القاعده باقي خواهد ماند و گروه هاي زير مجموعه اين تفكر تا سالها تحت تاثير آن به تفكر جهادي وفادار باقي خواهند ماند.

۲- پاكستان
بدون شك اگر يك بازنده اصلي در جريان قتل بن لادن وجود داشته باشد آن كشور پاكستان خواهد بود. بر ملا شدن سياست دوگانه پاكستان شديد ترين ضربه به اين كشور وارد كرده است و پاكستان را يك بار ديگر در موقعيت دشوار مشابهي با مقطع حمله به افغانستان و ساقط كردن قدرت طالبان قرار داده است.

در آن مقطع جرج بوش رئيس جمهور آمريكا پاكستان را با دو گزينه روبرو ساخت و با بيان اين جمله كه هر كس با ما نيست عليه ما است ژنرال پرويز مشرف را مجبور كرد كه عليه حكومت متحدش يعني طالبان با نيرهاي اشغالگر همكاري كند و پايگاه نظامي در اختيار ارتش آمريكا قرار دهد . آمريكا اين موضوع را روشن كرد كه اگر پاكستان همكاري نكند ممكن است مورد حمله نظامي قرار گيرد. اكنون نيز هر چند با لحن مؤدبانه تر اوباما به كشور پاكستان يادآوري مي كند كه يا دست از سياست دوگانه اش بردارد يا ممكن است بخش هايي از كشورش كه تصور مي شود رهبران القاعده و طالبان در آن جاها تحت حمايت آي.اس.آي قرار دارند مورد حمله قرار گيرند. به عبارت ديگر آمريكا از پاكستان مي خواهد كه نه تنها از حمايت القاعده – طالبان – گروه حقاني – حكمتيار، لشكر طيبه و ساير گروه هاي جهادي كشميري دست بردارد بلكه سران و رهبران آنها را دسگير و تحويل آمريكا بدهد در غير اين صورت آمريكا خود در خاك پاكستان وارد عمل مي شود و براي حاكميت ملي اين كشور احترامي قايل نخواهد بود.

پاكستان در حقيقت بعد از قتل بن لادن در منطقه نظامي و نزديك اسلام آباد پايتخت پاكستان از چندين جهت متحمل ضربات سنگين شده است و هيچ كس ادعاهاي اين كشور را كه از حضور بن لادن بي اطلاع بوده نپذيرفته است. هر چند كه آمريكا به صورت آگاهانه اي تلاش كرده است كه لا اقل در ظاهر چنين وانمود كند كه دولت حزب مردم پاكستان در بيان اين كه در جريان حضور بن لادن نبوده است صادق است ولي در مورد آي.اس.آي ترديد دارد و اوباما به صراحت از پاكستان خواسته است افرادي را كه به بن لادن كمك كرده اند شناسايي و اعلام كند.

فضاي روشن تر اين موضع آمريكا آن است كه همكاري بخش هايي از ارتش پاكستان با القاعده و طالبان قطعي فرض شده و حضور بن لادن در پاكستان به رغم تكذيب هاي مكرر نخبگان سياسي و نظامي پاكستان اين واقعيت را به اثبات رسانده است. از اين رو مي توان گفت پاكستان در سه سطح با فشار رو به رو است:

۱- از ناحيه افكار عمومي در پاكستان كه نمي پذيرند دولت پاكستان در قتل بن لادن با آمريكا همكاري نكرده است.
۲- از ناحيه آمريكا كه همكاري آي.اس.آي و القاعده و طالبان را قطعي مي داند.
۳- از ناحيه هندوستان و افغانستان كه همواره مدعي بوده اند پاكستان كانون اصلي صدور تروريسم منطقه اي و بين المللي است.

اين كه پاكستان چگونه با اين همه فشار همه جانبه مقابله خواهد كرد و امنيت ملي اش را حفظ خواهد نمود به درستي روشن نيست ولي بايد توجه داشت كه ژنرال هاي قدرتمند ارتش پاكستان از مهارت كافي براي گذراندن شرايط بحران و تبديل تهديدها به فرصت ها برخوردارند و تجربه كافي دارند. پذيرش واقعيت ها، تسليم در مقابل شرايط نامساعد، و در همان حال برنامه ريزي براي عبور سالم از بحران ها و پي گيري استراتژي هاي خودشان هنري است كه ژنرال ها آموخته اند. در گذشته چنين بوده است و در آينده نيز چنين خواهد بود . بنابراين تسليم كنوني آي.اس.آي و پذيرش واقعيت و اظهار شرمندگي كردن را بايد تاكتيكي در خدمت يك استراتژي ارزيابي كرد كه در نظر دارد ضررها را به حداقل برساند و از تهديدات كنوني فرصت هاي آينده را بسازد. سفر ژنرال شجاع پاشا رئيس آي .اس ،آي به آمريكا تلاشي در همين جهت ارزيابي مي شود.

پاكستان زاييده بحران است، در بحران زندگي مي كند و فضاي حياتي براي خودش مي سازد اما هرگز دست به مقاومت بي حاصل در مقابل واقعيت هاي پيش آمده نمي زند. پاكستان اهل معاملات كلان است و هر وقت مصلحت بداند نزديك ترين متحدانش را قرباني مي كند، تا بقاي خود را تضمين كند. آمريكا نيز به اين گونه واقعيت هاي پاكستان آگاه است و سياست چماق و هويج را همزمان در اين كشور به آزمايش مي گذارد. آمريكا به درستي بازيگري پاكستاني ها را مي داند. كشوري با ۱۸۰ ميليون جمعيت فقير ، صاحب سلاح هاي هسته اي ، پناهگاه انواع گروه هاي تروريستي و محل امن اسلاميست هاي راديكال از گوشه و كنار جهان را نمي توان ناديده گرفت. اما يك امر روشن است و آن اين است كه آمريكا اجازه نخواهد داد زرادخانه هسته اي پاكستان به دست راديكال هاي اسلامي بيافتد. درست به همين دليل است با درك حمايت آي.اس.آي از طالبان و القاعده سالانه ميلياردها دلار كمك در اختيار ارتش پاكستان قرار مي دهد. پاكستان و آمريكا همواره كارت هاي خود را دارند و بازي خود را مي كنند. منتها اين بدين معنا نيست كه در بي خبري از حركات يكديگر قرار دارند.

با توجه به اين گونه واقعيت ها است كه مي توان تصور كرد آمريكا پاكستان را پس از قتل بن لادن با دو گرينه روبرو كرده باشد. دو گزينه كه هر كدام به تنهايي براي پاكستان دشوار و سرنوشت ساز خواهد بود:
۱- پايان دادن به سياست دوگانه كنوني و شركت فعال  در آنچه كه از آن به نام مبارزه با تروريسم ياد مي شود. به عبارت ديگر وارد كردن ارتش پاكستان در يك جنگ تمام عيار عليه متحدانش.
۲- دخالت نظامي آمريكا و ناتو در مناطقي كه راديكال هاي اسلامي پناه گرفته اند.
واقعيت آن است كه اين هر دو گزينه براي پاكستان به منزله خود كشي سياسي است ولي در شرايط كنوني راه حل ديگري وجود ندارد. هر چند كه ژنرال هاي كار كشته ارتش پاكستان در جستجوي راه حل سوم خريد زمان هستند تا با قرباني كردن برخي از چهره هاي خود، خطر را از خود دور سازند. منتها بحران عميق تر از آن است كه در ظاهر به نظر مي رسد. به ويژه اگر به دخالت نظامي خارجي بيانجامد كه همواره از سوي افغانستان و هندو ستان به عنوان راه حل نهايي تبليغ شده است. افغانستان و هندوستان مدتها است كه چنين وانمود كرده اند كه آمريكا و ناتو در افغانستان دو گزينه بيشتر پيش رو ندارند:
۱- پذيرش شكست از طالبان و خروج خفت بار نظير اتحاد جماهير شوروي سابق
۲- حمله به مقر اصلي تروريسم در پاكستان

ظن غالب در اين خصوص آن است كه آمريكا آمادگي پذيرش شكست را نداشته باشد و بهاي آن را خواهد پرداخت. بنابراين اين كليد شكست يا پيروزي و يا حداقل خروج آبرومندانه از افغانستان در دست ژنرال هاي ارتش پاكستان است. مادامي كه ارتش پاكستان همكاري نكند خطر شكست نظامي ناتو و آمريكا همواره وجود خواهد داشت منتها ژنرال هاي ارتش پاكستان تا به اهداف استراتژيك شان نرسند، دليلي براي همكاري قطعي در سركوب متحدان استراتژيك جهادگرشان نمي بينند. آن چه موضوع را دشوار تر كرده است همين واقعيت است. پاكستان حاضر است متحدان جهادگرش را قرباني كند ولي بايد چيزي بدست بياورد. معامله بايد كلان و براي هر دو طرف سود آور باشد. در اين صورت است كه پاكستان به صورت جدي وارد معامله خواهد شد. اين كه آمريكا چگونه با پاكستان وارد معامله خواهد شد بدرستي روشن نيست.

سياست باراك اوباما پيچيده تر از جرج بوش است. خواسته هند و افغانستان دخالت نظامي آمريكا و اشغال بخش هايي از پاكستان است. آن ها تنها راه حل جلوگيري از شكست نظامي ناتو و آمريكا را در توسعه حوزه جغرافيايي جنگ و كشاندن آن به داخل پاكستان مي دانند اما آمريكا محاسبات خاص خود را دارد و مايل به چنين دخالت آشكاري نيست. اين احتمال وجود دارد كه چنين دخالتي به اضمحلال قدرت ملي در پاكستان و تجزيه قومي آن منتهي گردد. مابقي همان چيزي است كه افغانستان انتظار دارد تا ادعاي تاريخي مالكيت بر ايالت هاي پختونخواه و بلوچستان را پي گيري كند و از محاصره در خشكي نجات يابد. هندوستان نيز اهداف خاص خود را دارد و حمله آمريكا به پاكستان را در راستاي منافع منطقه اي استراتژيك اش احساس مي كند و به همين دليل از آن استقبال مي كند.

از نظر هند و پاكستان قتل بن لادن در داخل پاكستان اثبات نظر آنها است كه پاكستان محل اصلي صدور تروريسم و تروريست هاي مورد حمايت آي.اس.آي قرار دارند. لذا آمريكا بايد بين شكست و پيروزي يكي را انتخاب كند و آن هم از دروازه "خيبر" و آن سوي خط مرزي ديوراند عبور خواهد كرد.
در هر حال حضور بن لادن در پاكستان و قتل وي تمامي ادعاهاي پاكستان را كه تروريسم در پاكستان نيست و خود اين كشور قرباني تروريسم ناشي از راديكاليسم اسلامي است نقش بر آب كرده است و اكنون همگان دريافته اند كه ساير رهبران القاعده و طالبان؛ ايمن الظواهري و ملا محمد عمر در پاكستان پناه گرفته و از آنجا جنگ در افغانستان را هدايت مي كنند. بنابراين فشار بر رهبران پاكستان كه آنها را بازداشت و تحويل آمريكا دهند افزايش خواهد بافت. ظن غالب آن است كه پاكستان به صورت موقت تسليم شود و بعضي از سران گروه هاي مورد نظر آمريكا را تحويل دهد ولي تصور نمي رود كه در استراتژي كلي اش در هند و افغانستان تغييرات فوري و بنياديني روي دهد. دريافت سهم از قدرت براي طالبان در افغانستان و يافتن راه حلي براي كشمير به گونه اي كه پاكستان لااقل بازنده نهايي بحران كشمير تصور نشود. بهايي است كه ژنرال هاي پاكستان در فهرست مطالبات خود از طريق ژنرال پاشا به واشنگتن اعلام كرده اند.

بنابراين قتل بن لادن و نحوه اين قتل در پاكستان با پي آمدهاي بس مهمي در آينده روبرو خواهد بود و گمان مي رود پاكستان بيشترين تاثيررا از اين واقعه خواهد پذيرفت. منتها بايد توجه داشت كه راديكال هاي اسلامي در ارتش آي . اس . آي هم صاحب نفوذند و به سادگي تسليم ديكته شده آمريكا نخواهند شد. پاكستان ممكن است به صورت تاكتيكي و موقت سياست خود را در راستاي منافع آمريكا يكدست كند و دست از حمايت القاعده و طالبان بردارد ولي تمامي تخم مرغ هاي خود را در يك سبد قرار نخواهد داد.

۳- افغانستان
ترديدي وجود ندارد كه برنده اصلي قتل بن لادن در پاكستان حامد كرزاي و دولت افغانستان هستند. اظهارات قاطع حامد كرزاي در پارلمان خطاب به آمريكايي ها بعد از قتل بن لادن گوياي خوشحالي وي از اثبات نظرياتش بود كه همواره تاييد مي كرده است.تروريسم در پاكستان است و آمريكا بي جهت در روستاهاي افغانستان به دنبال آن مي گردد. اما جدا از اثبات نظريات افغانستان در ارتباط با منشاء تروريسم، افغانستان اميدواري هاي مهم تري دارد.

گمان مي رود كه افغانها براي انتظارات خود يك سقف و يك كف در نظر گرفته باشند. كف انتظارات افغان ها تسليم پاكستان و كمك به روند آشتي و تشويق طالبان به پايان جنگ و پذيرش راه حل سياسي است. افغان ها واقع بينانه مي پذيرند كه پاكستان منافعي در افغانستان دارد. افغان ها به درستي مي دانند كه در ذهنيت پاكستاني ها، افغانستان عمق استراتژيك شان در مقابل هند است. اما در همان حال افغانها حاضر نيستند دولت دست نشانده پاكستان شوند. سهمي براي پاكستان را مي پذيرند ولي دست نشاندگي را هرگز نخواهند پذيرفت.

بنابراين در ازاي استقرار صلح در افغانستان و يافتن راه حل سياسي و پيش رو در روند آشني ملي اگر پاكستان كمك كند و از حمايت طالبان – حزب اسلامي حكمتيار و شبكه جلال الدين حقاني دست بردارد سطحي از نفوذ در مقابل براي پاكستان قابل قبول جلوه خواهد كرد.

اما موضوع به همين جا ختم نمي شود و افغان ها سقفي از انتظارات دارند . به ويژه بخش ناسيوناليست پشتون در قالب افغان ملت كه معتقد است قرارداد مرزي ديوراند كه در سال ۱۸۹۷ بين انگليس و امير عبدالرحمن خان پادشاه وقت افغانستان امضاء شده است اعتباري يك صد ساله داشته و در سال ۱۹۹۷ تمام شده است، بنابراين ايالت هاي پشتون نشين و بلوچ نشين مجددا به افغانستان بازگردانده شوند . اين ادعا در واقع به معناي اضمحلال قدرت ملي پاكستان و تقسيم آن خواهد بود. بنابراين غير عملي به نظر مي رسد. افغانها اين واقعيت را خود به درستي مي دانند و انتظار ندارند آمريكا تا اين حد پيش برود منتها انتظار دارند كه به كف مطالبات شان دست يابند. به ويژه آنكه آمريكا و ناتو نيز از كف مطالبات افغانستان حمايت مي كنند و از قضا راه حل خروج آبرومندانه شان از افغانستان در گرو تحقق كف مطالبات افغانستان قرار گرفته است.

قتل بن لادن در پاكستان را اگر از اين زاويه مورد توجه قرار دهيم پيروزي بزرگي براي افغان ها و شكست بزرگي براي پاكستاني ها جلوه خواهد كرد و به احتمال زياد آمريكا را در موقعيتي قرار خواهد داد كه فشار بر پاكستان را تا حصول كف مطالبات افغانها حفظ نمايد. اگر چنين برداشتي درست باشد در آن صورت مي توان انتظار داشت كه رهبران طالبان تحت فشار پاكستان به روند آشتي ملي بپيوندند يا اين كه با خطر قتل نمونه بن لادن روبرو شوند. در هر حال قتل بن لادن در پاكستان آغازي بر يك پايان تصور مي شود كه راديكاليسم اسلامي در قالب گروه هاي جهادي در ارتباط با آي . اس . آي پاكستان، جهاد را در هندوستان و افغانستان پي مي گرفته اند تا استراتژي ژنرال هاي ارتش پاكستان را محقق سازند.

با قتل بن لادن اين استراتژي تحت فشار قرار گرفته است و راه خروج دست كشيدن موقتي و برنامه ريزي براي آينده است. ادامه اين روند احتمال سازش طالبان و قدرت گرفتن در مناطق پشتون نشين شرق و جنوب و قناعت پاكستان به نفوذ محدودتر از انتظاراتش را تقويت مي كند و در همان حال دست يافتن به انتظارات امريكا مبني بر جدا كردن طالبان از القاعده پاسخ دهد هر چند كه چنين جدايي احتمالي ايدولوژيك نخواهد بود.

طالبان نيز مي توانند پيروزي محدود خود را موقتي تصور نمايند و اميدوار باشند كه با گذشت زمان پيروزي را كه از طريق نظامي آمريكا و ناتو از آنها دريغ داشتند و اجازه ندادند به صورت قهر آميز نيز تمامي قدرت را در سراسر افغانستان مطابق با انديشه هاي تماميت خواهشان به دست گيرند ، در يك روند قابل قبول تر سياسي و به تدريج با گسترش حوزه قدرت و نفوذ از شرق و جنوب راه خود را به طرف مركز و شمال افغانستان باز نمايند و در نهايت امارت اسلامي خود را در اين كشور بازسازي نمايند.

۴- هندوستان
دومين برنده قتل بن لادن در پاكستان، هندوستان است. حضور بن لادن در پاكستان به رغم تكذيب هاي مداوم اين ادعاي هند را كه سران لشكر طيبه، حركت مجاهدين و جيش محمد مورد حمايت آي.اس.آي قرار دارند و تمامي عمليات تروريستي كه به وسيله گروه هاي جهادي كشميري در هندوستان انجام مي گيرد در پاكستان برنامه ريزي مي شود، اكنون بيش از هر زمان ديگري به اثبات رسيده است. به ويژه عمليات حمله به بمبئي و پارلمان هند كه افرادي با مليت پاكستاني نيز متهم شدند و اعترافاتي كه متهمين كرده اند كه در كجا آموزش ديده اند. هر چند از قبل براي هند ترديد وجود نداشته است كه به وسيله آي .اس.آي سازماندهي شده اند ولي اكنون براي دنيا نيز روشن شده است كه تكذيب هاي پاكستان اعتباري ندارد و آي. اس. آي شديدا درگير عمليات تروريستي است.

اهميت قتل بن لادن در پاكستان در اين واقعيت نهفته است كه حضور ساير رهبران گروه هاي جهادي ضد هندي را قابل قبول تر مي سازد و پاكستان نمي تواند با همان شدت گذشته آن را تكذيب كند. گذشته از اين به هر ميزان كه فشار آمريكا بر آي. اس. آي افزايش يابد، هندوستان سود خواهد برد و ادامه حمايت پاكستان از گروه هاي جهادي كشميري را براي آي . اس. آي دشوارتر و پر هزينه تر خواهد كرد. درست به همين دليل است كه هندوستان قتل ببن لادن را فرصتي براي خود احساس مي كند و از آن استقبال كرده است. گروه هاي جهادي كشميري به ويژه لشكر طيبه ارتباطات تنگاتنگي با القاعده دارند و گفته مي شود الياس كشميري يكي از افرادي است كه ممكن است در شوراي رهبري القاعده بعد از قتل بن لادن انتخاب شود و شكي نيست كه وي يكي از رهبران اصلي لشكر طيبه است كه در بنيانگذاري القاعده با بن لادن همكاري كرده است.

البته هندوستان به درستي مي داند كه پاكستان به سادگي از استفاده گروه هاي جهادي عليه هند صرف نظر نحواهد كرد و اين اهرم را از دست نخواهد داد. با اين وجود هند اميدوار است كه در هرگونه معامله آمريكا با پاكستان ديدگاه هاي هند هم مورد توجه آمريكا قرار بگيرد و اگر شرايط به گونه اي پيش برود كه پاكستان مجبور به قطع يا حداقل كاهش حمايت از گروه اي جهادي – تروريستي شود، هند سود خواهد برد.

در عين حال سياست هندوستان در قبال پاكستان، بعد از عمليات بمبئي و اعترافات فرد باقي مانده آن عمليات از نقش آي.اس.آي، متحول و به صورت غير علني به طرف مقابله به مثل متمايل شده است. گمان مي رود كه دستگاه هاي امنيتي هند اين اجازه را يافته باشند كه در همكاري با افغانستان به تقويت گروه هاي قومي بخصوص در ايالت هاي بلوچستان و پختونخواه بپردازند. لااقل مي توان گفت كه پاكستان به شدت بر اين باور است كه هند با همان سلاحي كه عليه هند در جنگي نيابتي درگير شده، از گروه هاي قومي عليه پاكستان استفاده مي كند. البته روشن است كه هندوستان هر گونه دخالت خود را در حمايت از گروه هاي قومي جدايي طلب پاكستاني انكار مي كند. ولي پاكستان را نمي تواند قانع كند هم چنانكه انكارهاي پاكستان هندوستان را قانع نكرده است.

حضور بن لادن و قتل وي در پاكستان به احتمال زياد دست دستگاه هاي امنيتي هندوستان را باز خواهد كرد تا فشار بر پاكستان را در مناطق آسيب پذير افزايش دهند و چنين سياستي براي دنيا هم قابل قبول تر شود. حداقل مي تواند اميدوار شود كه مقابله به مثل با پاكستان پاسخ مساعد دهد ، هم چنانكه تا حدي جواب داده است. و بعد از عمليات بمبئي عمليات تروريستي ملي بوسيله جهادگران كشميري در هند صورت نگرفته و پاكستان همواره خواهان توقف حمايت هندوستان از مبارزان گروه هاي قومي جدايي طلب پاكستاني بوده است تا آنجا كه در مذاكره اي با افغان ها مساله كنسولگري هند در قندهار و هرات و جلال آباد را مطرح كرده و مدعي شده است كه اين كنسولگري با جدايي طلبان قومي پاكستان در ارتباط هستند.

بنابراين هرگاه قتل بن لادن در پاكستان را از چنين زاويه اي نگاه كنيم مي توان گفت هندوستان را در موقعيت مساعدي قرار مي دهد كه فشار خود را بر پاكستان حفظ كند و خواهان دستگيري رهبران گروه هاي جهادي و قطع همراهي آي.اس.آي با آنها شود. اما در همان حال هند بدرستي مي داندكه پاكستان به سادگي تن به چنين امري نخواهد داد و گروه هاي كشميري آخرين گروه هايي خواهند بود كه پاكستان مي تواند آنها را حتي به صورت موقت تحت كنترل در بياورد. در عين حال شكي نيست كه اثبات حضور بن لادن در پاكستان موضع هند را تقويت كرده است و ادعاهاي هند براي امريكا و دنياي غرب قابل قبول تر شده است.

۵- ايران
قتل بن لادن آن هم به شكل و كيفيتي كه آمريكا عمل كرد و با ناديده گرفتن حق حاكميت ملي پاكستان و تحقير كننده براي رهبران اين كشور، پي آمدهاي منفي فراواني دارد، بخش هايي از اين گونه پي آمدها در ارتباط با ايران نيز صدق خواهد كرد. هر چند كه روشن نيست چگونه و بستگي به مديريتي خواهد داشت كه ايران در قبال تحولات منطقه اعمال خواهد كرد. با اين حال چند موضوع قابل تامل وجود دارد:

۱- قتل بن لادن اگر به تضعيف گروه هاي راديكال اسلامي در ميان اهل سنت منتهي گردد، احتمال آن كه آمريكا متوجه ايران شود افزايش خواهد يافت.
۲- قتل بن لادن اگر به سازش طالبان و دولت كابل منتهي گردد تسلط احتمالي طالبان در مرزهاي ايران پي آمدهاي امنيتي منفي براي ايران خواهد داشت.
۳- خروج احتمالي القاعده از پاكستان و سازش طالبان جنگ در افغانستان را به پايان خواهد رساند و به رغم برداشت ايران كه ديگر بهانه اي براي حضور آمريكا وجود نخواهد داشت اين احتمال وجود دارد كه نتيجه سازش، پذيرش وجود پايگاه هاي نظامي آمريكا در افغانستان باشد. در چنين حالتي يك دشمن قوي تر سياسي، نظامي جايگزين يك دشمن كوچكتر ايدئولوژيك ايران خواهد شد و ايران را كامل در محاصره خود قرار خواهد داد.
۴- سازش احتمالي در افغانستان و پاكستان ممكن است جغرافياي جنگ را از شرق و جنوب افغانستان به مركز و شمال بكشاند كه گروهي قومي – مذهبي نزديك به ايران در آن جاها حضور دارند. چنين حالتي كاهش نفوذ ايران را در افغانستان در پي خواهد داشت و بالقوه مي تواند به تضاد شيعي و سني در منطقه به زيان شعار وحدت طلبانه ايران دامن بزند. نشانه هاي آن  در كويته بعد از قتل بن لادن ديده شده است.

با توجه به اين گونه ملاحظات مي توان گفت كه قتل بن لادن در پاكستان، ايران را در موقعيتي بينابين ميان برد و باخت هند، افغانستان و پاكستان قرار داده است و بستكي به آن يافته است كه جمهوري اسلامي ايران چگونه از فرصت ها و تهديد ها در جهت منافع خود بهره گيرد . بدين معنا كه اگر خوب بازي كند سود مي برد و اگر ضعيف بازي كند زيان خواهد ديد. در هر حال شرايط در منطقه بعد از قتل بن لادن و مجموعه تحولاتي كه در خاور ميانه در جريان است و به ويژه آن چه كه در سوريه مي گذرد اين احتمال را مطرح مي كند كه تحولات به گونه اي هدايت شود كه ايران پايگاهاي خود را در سوريه، لبنان و فلسطين از دست بدهد.

نشانه هاي روشن تري وجود دارد كه ايران به حمايت از جريان تروريسم در منطقه بيش از گذشته متهم مي شود و اين نمي تواند بدون هدف و برنامه ريزي باشد. چنانچه به صورت برجسته تري تبليغ مي شود كه ايران از القاعده و طالبان حمايت مالي و تسليحاتي مي كند. گمان نمي رود تكذيب ايران خيلي مؤثر و قانع كننده براي مطرح كنندگان باشد.

گذشته از اين پاكستان تحت فشار همه جانبه آمريكا ممكن است مجبور به حمايت از كشورهاي حوزه خليج فارس و اعزام نيرو به عربستان و بحرين شود. حركتي كه در ايران به معناي ضديت با شيعه تعبير خواهد شد و مي تواند مقامات ايران و پاكستان را تحت تاثير قرار دهد. قتل بن لادن احتمال همكاري امنيتي پاكستان و عربستان سعودي را افزايش داده است و اگر توجه شود كه ايران و عربستان در بحرين دچار چالش شده اند در آن صورت مي توان به پي آمدهاي منفي قتل بن لادن در پاكستان براي ايران و مناسبات منطقه اي اش بهتر پي برد. به ويژه آنكه احتمال آن وجود دارد كه به تضاد شيعه و سني دامن زده شود و ايران تحت فشار بيشتري قرار گيرد. در هر حال قتل بن لادن براي ايران مي تواند پي آمدهاي متضادي به بار آورد. ولي علي القاعده دلمشغولي اصلي تر پي آمدهاي امنيتي و سياست هاي ضد ايراني آمريكا است كه ممكن است قتل بن لادن آنها را در واشنگتن تقويت كند. به عبارت ديگر با تضعيف احتمالي جريان راديكال اهل سنت آمريكا را متوجه انقلاب اسلامي سازد.

۶- آمريكا
قتل بن لادن در پاكستان بدون شك به سود آمريكا و شخص باراك اوباما تمام شده است هر چند كه در معادلات قدرت حزبي در داخل آمريكا اين اقتصاد است كه حرف نهايي را خواهد زد ولي شكي وجود ندارد كه محبوبيت اوباما به صورت موقتي هم كه شده در افكار عمومي آمريكايي ها افزايش يافته است. بنابراين اميد اوباما به پيروزي در انتخابات آتي تقويت شده است اما در همان حال آمريكا با بحث هاي حقوقي هم روبرو است و مجبور است به سئوالات بسياري از چگونكي قتل بن لادن و دلايل آن و اين كه چرا دستگير نشده است پاسخ دهد. اما مهم ترين فرصتي كه قتل بن لادن در پاكستان براي اوباما به وجود آورده است آن است كه با ادعاي پيروزي عليه تروريسم شرايط را براي خروج آبرومند از افغانستان فراهم كند و خطر پذيرش شكست نظامي را برطرف سازد. گمان مي رود آمريكا از اين فرصت استفاده كند و با اعمال فشار بر پاكستان شرايط را براي نوعي مصالحه ملي افغانستان و طالبان و اخراج القاعده از پاكستان مهيا سازدتا از اين طريق با خارج كردن بخش مهمي از نظاميانش از افغانستان و تبديل وضعيت و استقرار در پايگاه هاي دائمي توافق شده در افغانستان حضور خود را در منطقه قانونمند و دائمي سازد. احتمالا چنين تحولي پيروزي بزرگي براي آمريكا تلقي خواهد شد و زمينه خروج آبرومندانه آمريكا و ناتو را از افغانستان مساعد خواهد كرد.

در عين حال قتل بن لادن در پاكستان آمريكا را در موقعيتي قرار داده است كه ارتش پاكستان را تحت فشار بيشتري قرار دهد تا در راستاي اهداف آمريكا حركت كند و با راديكال هاي اسلامي در مناطق قبايلي وارد جنگ شود. به اين ترتيب نيازي نخواهد بود كه ارتش آمريكا بيش از اين درگير شود و ارتش پاكستان به نحو موازي به كار گرفته شود. چنين اتفاقي احتمالا خروج القاعده از پاكستان را افزايش خواهد داد و زمينه سازش طالبان با دولت كابل را تقويت خواهد كرد. اين هر دو به سود آمريكا تمام خواهد شد.

جمع بندي
قتل بن لادن به كيفيتي كه تا كنون اعلام شده است در نزديكي يك پايگاه مهم نظامي پاكستان و در نزديكي اسلام آباد پايتخت اين كشور بالقوه مي تواند باعث تحولات مهمي در جنوب غرب آسيا و منطقه خاورميانه شود. بازنده اصلي اين قتل بدون شك پاكستان است و برندگان اصلي افغانستان، هندوستان و آمريكا خواهند بود. جمهوري اسلامي ايران بين برنده و بازنده در نوسان قرار مي گيرد بدين معنا كه فرصت ها و تهديدهاي خاصي را مي تواند تجربه كند. در كوتاه مدت ممكن است قتل بن لادن واكنش هاي تند هوادارانش را در پي داشته باشد ولي در بلند مدت به نظر مي رسد كه جريان راديكال اسلامي اهل سنت رو به ضعف گذارد و حتي تجزيه هايي در آن و بروز گرايش هاي ملايم تري در آن منتفي نخواهد بود كه به تدريج ظهور كند و از خود تمايل بيشتري براي نوعي مصالحه نشان دهد. قتل بن لادن را اگر از زاويه نگاه آمريكا در نظر بگيريم سه الگوي قدرت مورد انتظار در جهان اسلام را مطرح خواهد كرد.
۱- الگوي قدرت ايدئولوژيك راديكال هاي اسلامي سني مذهب به محوريت القاعده – عربستان سعودي
۲- الگوي قدرت اسلامي تجربه شده در ايران در قالب ولايت فقيه
۳- الگوي قدرت اسلامي ميانه رو با محويت حزب عدالت و توسعه تركيه و اخوان المسلمين مصر
قتل بن لادن از اين زاويه مهم است كه آمريكا و غرب را متوجه الگوي قدرت اسلامي در جهان اسلام مي كند و دو الگوي قدرت راديكال اهل سنت و راديكال اهل تشيع با ماهيت ضد غربي را نامطلوب جلوه خواهد داد و الگوي قدرت اسلامي با محوريت تركيه را راه حل بحران هاي جاري در جهان اسلام مد نظر قرار خواهد داد.

در چنين نگاهي قتل بن لادن آغازي بر پايان يك دوره خواهد بود كه راديكاليسم اسلامي تحولات را رقم مي زده است و در همان حال آغاز روندي از تحولات مي تواند باشد كه ميانه روهاي اسلامي آماده همكاري با جهان غرب را در موضع مسلط و جايگزين قدرت هاي ديكتاتوري كنوني دنياي اسلام و عرب قرار دهد.

* كارشناس مسائل سياسي/اسلامي شبه قاره خبرگزاری تقریب
https://taghribnews.com/vdcceeq0.2bqo48laa2.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی

1- نبايد فراموش كنيم كه يكي از اهداف امريكا در ايجاد القاعده و برجسته سازی بن لادن همواره ايجاد يك الگو و شخصيت رقيب در مقابل الگوی انقلاب اسلامی و امام خمينی بوده است بويژه اين امر برای جلوگيري از تأثيرات انقلاب اسلامی بر جوامع اسلامی و عربی باعتبار تفاوت های مذهبی كه از سوی غربيان و ر‍يم های وابسته برجسته میشد.
2- شكست الگوی القاعده و رهبران آن بوي‍ژه با اعمال ترورهاي كور و كشتن بيرحمانه غير نظاميان بطور طبيعي بار ديگر صحت و حقانيت الگوی اسلامی انقلاب و امام خمينی را ثابت كرد.
3- شروع انقلابات مردمي و پيروزي آن ها بار ديگر صحت و درستي راه انقلاب اسلامي را كه متكي بر مردم بود تاييد كرد.
4- اين تحولات القاعده و بن لادن از خاصيت انداخت و لذا امريكا تصميم گرفت با ترور ناجوانمردانه بن لادن به اين پرونده پايان دهد.
5- انقلاب اسلامي در نهايت برنده اصلي مرحله خونباري است كه امريكا و القاعده در اين منطقه بوجود آوردند.
6- تركيه بمرور زمان و براي بازيابي نقش اصلي خود با غرب و اسرائيل تنش پيدا كرده است و اين نشان مي دهد كه استقلال و داشتن الگوي اسلامي بدون تنش با غرب ميسر نيست و اين راهي است كه ايران هم ناگزير به طي كردن آن بود و با رهبري و ابتكار امام خميني و از موضع قدرت و در جهت بازيابي هويت و جايگاه كشورهاي اسلامي طي شده و راهي است كه تركيه بتدريج به سمت آن خواهد آمد.
7- از آن جا كه غرب در نظام بين الملل به جايگاه اسلام و امت اسلامي بي توجه است و يكي از شاخص هاي آن اختصاص ندادن حق وتو به يكي از كشورهاي اسلامي است لذا غرب اجازه رشد و قدرت گيري به كشورهاي اسلامي نخواهد داد و اين امر به خودي خود برخورد ميان جهان اسلام و غرب را در پي دارد و آن چه به اين مسئله دامن مي زند حمايت كوركورانه امريكا و غرب از رژيم صهيونيستي است.
8- لذا بي انصافي است كه روش ايران در مقابل غرب را راديكالي تلقي كنيم و روش تركيه را ميانه روي و اعتدال هرچند در دو دهه اخير به كشورهاي تو سري خور و وابسته عنوان ميانه رو داده شده است.
عظيمي
با اين نظر كاملا موافقم. اصلا نبايد وضعيت تركيه را با كشورهايي خاورميانه و افغانستان و پاكستان و غيره مقايسه كرد. تركيه اگر پيشرفتي دارد به واسطه اين است كه اروپايي محسوب مي شود و در بازي قدرت راه داده مي شود ولي ايران با وجود اينكه 30 سال است همه دنيا در مقابلش ايستاده اند و همه جور دردسري هم برايش درست كرده اند ولي يك تنه اين راه را پيموده و الان بعد از تركيه قرار دارد و اين فكر نكنم در شرايط كنوني و نحوه بازي قدرت در جهان، وضعيت بدي باشد. ايران را نبايد با القاعده يا حتي هيچ يك از كشورهاي عربي و اسلامي مقايسه كرد. ايران يك تنه راه را رفته است. تازه دموكراسي خواهي ايرانيان مسلمان سابقه اي بسيار طولاني دارد. اگر منطقه تازه به ياد مبارزه با استبداد و استعمار افتاده ايران سابقه اي حتي قبل از انقلاب اسلامي ايران در اين زمينه دارد و تلاش هاي ايرانيان در اين زمينه 200 ساله است.
اينكه ايران را به راديكاليسم و بنيادگرايي متهم كنيم كمال بي انصافي است.
از طرفي تركيه هم كه جديدا نقشي در منطقه به دست آورده به واسطه فاصله گرفتن از گذشته و نزديكتر شدن به ديدگاه ايران است.
اتفاقا من باور دارم كه ملل منطقه بالاخره به راهكار ايران خواهند رسيد.
نمي گويم ايران در پيمودن راهش خيلي موفق بوده ولي يك تنه خوب آمده است. كارشكني‌ها عليه ايران كم نبوده.
از طرفي درست است كه القاعده بعدا از آمريكا جدا شد ولي در هر صورت تولدش را نبايد ناديده گرفت.
مثل اين است كه شما يك بچه را بخواهيد مستقلا ارزيابي كنيد و به پدر و مادرش كاري نداشته باشيد.