تاریخ انتشار۲۰ تير ۱۳۹۱ ساعت ۹:۰۳
کد مطلب : 101353

افغان ها و مهاجرت های خطرناک

تنا - اختصاصی
تا صلح و ثبات در افغانستان استقرار نیابد، تا دولتی قوی ملی و فارغ از انحصار طلبی قومی شکل نگیرد که قانونمدار باشد. تا حقوق شهروندی درجامعه مدنی در افغانستان جایگزین گرایش های قومی نگردد، تا جوانان افغانستان احساس نکنندکه حقوق برابر دارند، دشوار می توان تصور کرد که راه حلی برای توقف میل به مهاجرت افغان ها یافت شود.
افغان ها و مهاجرت های خطرناک
پیر محمد ملازهی
كارشناس ویژه خبرگزاری تقریب (تنا) در امور شبه قاره

غرق شدن یک کشتی حامل آوارگان افغانی عازم استرالیا یکبار دیگر توجهات را بطرف مشکلات مهاجرین جلب کرده است. این کشتی که بیش از ظرفیت مسافر غیرقانونی سوار کرده بود از مالزی عازم استرالیا بود که با طوفان دریائی روبرو شد و غرق شد. تعداد اندکی نجات یافتند ولی اکثریت آنها کشته ویا مفقود شدند. این دومین حادثه از این دست در سال جاری است. پرسشی که اذهان را به خودش مشغول می کند، این است که چرا افغانها با وجود تمامی خطراتی که وجود دارد، باز هم ریسک می کنند و می کوشند از طریق غیر قانونی خود را به استرالیا برسانند؟ دلایل این وضعیت را باید در داخل و خارج هر دو در نظر گرفت:

الف: دلایل داخلی
۱- ادامه جنگ واشغال خارجی
۲- بیکاری و فقر شدید اقتصادی
۳- بی قانونی و تجزیه عملی قدرت

ب: دلایل خارجی
۱- سیاست کشورهای مهاجرپذیر
۲- جاذبه زندگی بهتر در کشورهای پیشرفته
۳- تشویق خانوادگی و مهاجرین در کشورهای غربی

دلایل واقعی ادامه سیل مهاجرت افغانها هرچه باشد در این واقعیت نمی توان تردید داشت که طی سه دهه گذشته و تقریباً از زمان کودتای سردار داود خان و در پی آن کودتای مارکسیستی نورمحمد تره کی و پیآمد آن اشغال افغانستان به وسیله ارتش سرخ اتحاد شوروی سابق، آوارگان افغان بخش مهم واصلی آوارگان و مهاجرین در سرتاسر جهان را تشکیل می داده اند و هنوز هم این وضعیت امکان تداوم یافته است.

تردیدی وجود ندارد که تعداد بی شماری در مسیر راه قربانی شده اند و هرگز به مقصد نرسیده اند اما آمار دقیقی از آوارگانی که به مقصد نرسیده اند، وجود ندارد.
ولی این تمام ماجرای مصیبت بار آوارگان افغان نیست، کسانی هم که بعد از تحمل رنج های بسیار خود را به استرالیا ویا کشورهای غربی رسانده اند، سال ها در بدترین شرایط در انتظار پذیرش در کمپ هايی نگاهداری شده اند که چیزی از زندان کم نداشته اند. از قضا استرالیا در بین کشورهای توسعه یافته برخورد مناسب تری داشته و به دلایل خاصی تسهیلات بیشتری در نظر می گرفته است. با این حال آوارگان افغان مجبور بوده اند سال ها در کمپ های آوارگان بمانند تا تکلیف پذیرش قانونی آن ها روشن شود.

در اين جا به دلیل اهمیت دلایل داخلی اشاراتی به آن ها گذرا خواهیم داشت:
۱- ادامه جنگ و اشغال خارجی
واقعیت این است که افغانستان در طول چند دهه اخیر همواره یا درگیر جنگ داخلی بوده و یا جنگ های داخلی زمینه ساز دخالت خارجی شده اند. جنگ های داخلی هر چند معمولاً پوشش ایدئولوژیک داشته اند ولی در ماهیت، قومی ـ مذهبی بوده اند. علت را هم باید در ساختار نامتجانس قومی این کشور جستجو کرد که تاکنون متناسب با شرایط خاص افغانستان ساختار قدرتی که برای همه واحدهای قومی رضایت آمیز باشد بدست نیامده است.

شاید مهم ترین عامل در این باره فرهنگ انحصار گرایانه در قدرت قومی باشد که پشتون ها بطور سنتی با آن روبرو بوده اند. اما حقیقت آن است که سایر قومیت ها احساسات انحصارگرانه مشابهی از خود نشان داده اند، حتی اگر بتوان گفت که انحصار گری در قدرت در میان قومیت های غیر پشتون در واکنش به انحصار گری قدرت در میان قومیت پشتون بوده است، باز هم نمی توان توجیهی عقلائی برای آن یافت، زیرا که بهرحال نتیجه آن برای صلح و ثبات داخلی افغانستان یکسان و فاجعه بار بوده است.

نگاهی تاریخی و گذرا به انحصارگری قدرت وتداوم آن تا زمان حاضر بخوبی ثابت می کند که لااقل سه قومیت از چهار قومیت اصلی ساکن در افغانستان به لحاظ تاریخی خود را وارث قدرت می دانند و این ذهنیت، علاوه بر نخبگان در توده های مردم قوی و قابل ردیابی است. قومیت پشتون، قومیت تاجیک و قومیت ازبک این هرسه قومیت نگاه شان به قدرتِ گذشته است و نه زمانِ حاضر و درک واقعیت های جدید.

قومیت پشتون از این نظر انحصار قدرت را حق تاریخی و طبیعی خود می داند که جدائی افغانستان از ایران و تأسیس سلسله پادشاهی درّانی بوسیله احمدخان ابدالی یکی از سران قبایل پشتون عملی شد. حتی اسم افغانستان تداعی کننده کشور خاص افغان ها است که به قبایل پشتون اطلاق می شود وسایر قومیت ها خود را در آن شریک نمی دانند. درست به همین دلیل است که نخبگان قوم محور در قومیت غیر پشتون اساساً به اسم گذاری افغانستان اعتراض دارند و ترجیح می دهند صحبت از خراسان بزرگ به میان آورند و افغانستان را صرفاً مناطق جنوبی و شرقی پشتون نشین افغانستان می دانند.

اما جدا از این بحث جدل آمیز که مسئله امروز نیست، این واقعیت وجود دارد که انحصار قدرت در پشتون ها زمینه های تاریخی قوی دارد و بخشی از جنگ قدرت با ماهیت قومی شده داخلی در افغانستان در ارتباط است. گفته شده است که طی بیش از دویست و پنجاه سال از زمان تأسیس سلسله درانی و ادامه آن خاندان یارکزائی و محمد زائی حتی در دوران اخیر قدرت مارکسیستی و طالبان تا حکومت حامد کرزای به نوعی قدرت پشتون تلقی شده است.

البته در این فاصله طولانی در دو مقطع کوتاه قومیت تاجیک به قدرت رسیده است که در هر دو مورد با واکنش منفی پشتون ها روبرو بوده و ساقط شده است. نمونه اول قدرت ۹ ماهه حبیب الله خان کلکلی یا «بچه سقا» و دوره دوم حکومت برهان الدین ربانی بعد از پیروزی جهاد بمدت دو سال بود که در این هر دو دوره تاجیک ها از همان سنت پذیرفته شده قبایل پشتون یعنی تلاش برای انحصار قدرت پیروی کردند و به جنگ داخلی دامن زدند. این احساس انحصارگرایانه بقدری در دولت ربانی قوی بود که با متحدان سابق از قومیت ازبک و هزار، وارد جنگ شد. نتیجه این انحصار طلبی تخریب پایتخت کشور و سرانجام سقوط دولت تاجیک ها بود.

در یک نگاه بدور از پیش داوری نمی توان انحصار گری تاجیک ها را صرفاً واکنشی در مقابل انحصار طلبی پشتون ها دانست، وجود این ذهنیت در تاجیک ها که از فرهنگ، زبان و سنت های فرهنگی و علمی بالاتری از سایر قومیت ها برخوردارند و در حقیقت بخشی از فرهنگ برتر و مسلط فارسی و با سابقه حکومتی در کل منطقه هستند، در پس ذهنیت رهبران انحصار طلب تاجیک نیز وجود داشته است. آن ها خود را وارث قدرت سامانیان، وارث فرهنگی که خواجه عبدالله انصاری و مولانا رومی داشته است، می دانند. افغانستان در نگاه آن ها خراسان بزرگ است.

ازبک ها نیز گذشته تاریخی افتخار آمیز به عنوان یک بخش از فرهنگ وتمدن مركزي برای خود قائل هستند که در مقاطعی از تاریخ از چین و هندوستان گرفته تا اروپای شرقی وخاورمیانه را اداره می کرده اند. نگاه تاریخی ازبک ها به خاندان بابری در هند، چنگیزخان مغول و تیمور لنگ است که تمدنی بزرگ را هدایت می کرده اند. چنین ذهنیتی بطور طبیعی احساس انحصار طلبی در قدرت را تقویت می کند هرچند که در شرایط کنونی آن ها تنها در قالب یک اقلیت قومی مطرح می شوند ولی شکی نیست که اگر ازبک ها هم به قدرت برسند، راهی را که سنت افغانی در افغانستان در پیش گرفته است در پیش خواهند گرفت.

مجموعه این گونه واقعیت ها افغانستان را مستعد جنگ و اشغال خارجی نگاه داشته است و پی آمد جبری آن فرار مردم از صحنه جنگ و در پیش گرفتن راه مهاجرت به رغم دشواری ها وخطرات آن بوده است، زیرا افغان ها راه دیگری پیش رو ندارند یا در صحنه جنگ می مانند و جوانان شان به نفع این یا آن گروه طالب جنگ به برادر کشی بپردازند و یا راه فرار در پیش می گيرند. لااقل برای کودکان و زنان راه ماندن دشوارتر است و مردان جنگی نیز ترجیح می دهند زنان و کودکان خود را به کشورهای هم جوار منتقل سازند.

منتها با گذشت زمان از میان نسل اول آوارگان افغان در کشورهای همسایه، نسل جدیدی با آرزوها وآرمان های جدید شکل گرفت که طالب زندگی و معیشت بالاتری از پدران و مادران خود شده اند. همین نسل است که اکنون نگاه به اروپا، کانادا واسترالیا دارد و هر خطری را می پذیرد تا ادامه دهنده راه نسل قبل از خود نباشد.

برای این نسل زندگی درکشوری که درکش نمی کند و نیاز های اش را به رسمیت نمی شناسد، دشوار است و حاضر نیست گوشت دم توپ قدرت طلبان و انحصارگران قدرت قومی شود. نفس کشیدن در فضای آزاد را می خواهد که افغانستان قادر به ارائه آن نیست و هم چنان وفادار به سنت انحصارگری قدرت باقی مانده است. سنتی که نتیجه آن اشغال خارجی با بهانه های متفاوت وایدئولوژی متفاوت بوده است و افغانستان را اگر از اشغال روس ها خارج كرد اما به اشغال آمریکائی ها در آورده است. در هر دو حالت نفس اشغال ادامه داشته، جنگ قدرت قومی ادامه دارد و تنها بازیگران داخلی و خارجی آن تغییر کرده اند.

۲- بیکاری و فقر شدید اقتصادی
عامل دوم بعد از جنگ داخلی و اشغال خارجی که روند مهاجرت را تسریع کرده است وجود فقر شدید و مشکلات اقتصادی و بیکاری گسترده است. این عامل رابطه تنگاتنگی با جنگ و اشغال دارد. سرمایه های اصل کشور صرف جنگ می شود و اصلی ترین نیروی کار سازنده در جنگ هدر می رود. بنابراین امکانی برای توسعه اقتصادی باقی نمی ماند.

هست و نیست مردم افغانستان در جنگ های طولانی داخلی و اشغال خارجی هدر رفته است و زندگی در داخل کشور در عمل برای نسل جوان و آرزوهای فراتر از امکانات محلی، تحمل پذیر نیست.
کمک های بین المللی بجای آنکه در جهت توسعه افغانستان و ایجاد کار برای نسل جوان مصرف شود در مناسبات فساد آمیز بوسیله خارجی ها و نخبگان و صاحبان قدرت غارت می شود و به خارج انتقال می یابد.

در چنین فضائی جوانان افغانستان راهی جز فرار از وضع موجود پیش پای خود نمی بینند و همین ها هستند که یا در کمپ ها در بدترین شرایط در ترکیه و یونان منتظر پذیرشِ در کشورهای اروپائی هستند و یا خود را با هزاران مشکل و بدبختی به مالزی و اندونزی می رسانند و دار و ندار خود را به قاچاقچیان انسان می دهند تا آنها را به سواحل استرالیا برسانند تا شاید فرجی حاصل شود و دولت استرالیا آن ها را بپذیرد.

همین هاهستند که سوار کشتی های کهنه و ناامن قاچاقچیان می شوند و حتی از داشتن یک جلیقه نجات محرومند که در صورت بروز حادثه، لااقل مدتی بتوانند در آب شناور بمانند تا نیروهای امدادی برسند و جان شان را نجات دهند. در آخرین مورد غرق کشتی آوارگان افغان، آن هائی که جلیقه نجات داشتند، نجات پیدا کردند و جان باختگان عمدتاً کسانی بودند که از این حداقل امکان سفر دریائی محروم بودند.

۳- بی قانونی و تجزیه قدرت
عامل سوم فرار جوانان از افغانستان و پذیرش خطرات مهاجرت را می باید در واقعیت بی قانونی و تجزیه عملی قدرت در این کشور دانست. هر گوشه ای از افغانستان امروز در اختیار یک قدرت طلب محلی است که از هیچ قدرتِ قانونمندی پیروی نمی کند. این حالت به نوعی هرج و مرج و بی قانونی در گسترده ترین حدممکن منتهی شده است و دولت مرکزی علی رغم تلاش برای دفع این مشکل تاکنون ناموفق بوده است. قاچاق و کشت مواد مخدر امکانات مالی لازم را برای قدرت طلبان محلی فراهم كرده و آن ها را در موقعیتی قرار داده است که بی نیاز از دولت مرکزی هر طور که خود بخواهند با مردم محلی رفتار نمایند.

پذیرش چنین حالتی برای نسل جوان که در مهاجرت نسل اول به سایر کشورهای مهاجرپذیر رشد کرده است و با سطحی از قانون و حساب وکتاب آشنائی پیدا کرده است، قابل تحمل نیست. این نسل از مهاجران افغان واقعا در جستجوی زندگی بهتر که آنرا حق خود می داند راه مهاجرت در پیش می گیرد. در ته ذهن این نسل جوان مهاجر افغان این حقیقت تلخ وجود دارد که قربانی شدن خود را می پذیرد تا بلکه نسل بعدی اش دچار مصیبت زندگی او نشود.
در کنار این گونه واقعیت های داخلی تشویق کننده جوانان افغان به مهاجرت، سیاست کشورهای مهاجر پذیر ، جاذبه زندگی راحت تر ، در فضای آرام و قانونی و دست رسی به امکانات بهتر علاوه بر این زندگی راضی کننده تر، دوستان واقوام که قبلا به کشورهای غربی مهاجرت كرده ان كه آوازه آن ها به گوش رسيده است دلائل خارجی افزايش مهاجرت و پذیرش خطرات آنرا برای نسل جوان افغان توضیح می دهد.

جمع بندی
پدیده مهاجرت هر چند که اختصاص به افغان ها ندارد و در دهه های اخیر در تمام کشورهای درگیر جنگ و بحران رو به رشد بوده است ولی در مورد افغان ها دلایل داخلی و خارجی توضیح دهنده قوی تری وجود دارد. ظن غالب در این خصوص آن است که تا صلح و ثبات در افغانستان استقرار نیابد، تا دولتی قوی ملی و فارغ از انحصار طلبی قومی شکل نگیرد که قانونمدار باشد. تا حقوق شهروندی درجامعه مدنی در افغانستان جایگزین گرایش های قومی نگردد، تا جوانان افغانستان احساس نکنندکه حقوق برابر دارند، دشوار می توان تصور کرد که راه حلی برای توقف میل به مهاجرت افغان ها یافت شود.

انحصار طلبی قدرت قومی، اشغال خارجی و تداوم جنگ تا زمانی که امکان تداوم داشته باشد، مهاجرت افغانها هم ادامه خواهد داشت و آن ها نه از طوفان دریا هراسی دارند و نه گلوله های تفنگ نگهبانان مرزی، چرا که در ذهنیت آن ها توقف با مرگ یکسان تثبیت شده است و شواهد عینی زیادی در اختیار دارند که از اقوام ونزدیکان خودشان بدلیل ماندن در افغانستان یا قربانی قدرت طلبی شده اند و یا قربانی عملیات شبانه نیروهای ناتو. درهر دو حالت تنها گزینه، ریسک مهاجرت و يا مرگ است.
https://taghribnews.com/vdcam6n6e49nwe1.k5k4.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی

اما آقای ملازهی توجه دارند که رکن دوم این گونه سفرهای خطرناک ایرانی ها هستند. اگر مهاجرت افغان ها را با جنگ و درگیری توجیه کنیم، مهاجرت ایرانی ها را چگونه توجه نماییم. باید توجه داشت که مهاجرت پدیده ای جهانی است و به خودی خود نمی تواند پدیده ای منفی باشد و هدف از آن رسیدن به زندگی بهتر می باشد. پدیده مهاجرت و انگیزه های آن عوامل گوناگونی دارند که جنگ یکی از آنها می تواند باشد و در کنار آن عوامل اقتصادی و اجتماعی و سیاسی دیگری هم می توانذ وجود داشته باشد.