تاریخ انتشار۲۰ تير ۱۳۹۱ ساعت ۱:۲۵
کد مطلب : 101371

کردستان و فتنه مفتی‌زاده/ گفت‌وگو با قائم‌مقام مجمع تقریب/ قسمت بیست و یکم

تنا- اختصاصی
او تا پایان عمرش به‌رغم روحانی بودن، لباس روحانیت نمی‌پوشید و با کت و شلوار می‌گشت حتی یک بار در نمازجمعه سنندج، علیه روحانیت صحبت کرده و نعوذبالله از عمامه به یک تکه نجاست تعبیر کرده بود/ بعدها، سازمان پیشمرگان مسلمان کتابی را در احوالات او چاپ کرد و اسنادی را افشا کرد که حاکی از نامه‌نگاری وی با شاه بود؛ نامه‌هایی که سراسر مدح و قربان‌صدقه شاه بود/ بسیاری در کردستان معتقدند که افکار متمایل به وهابیت در مفتی‌زاده متأثر از دیدگاه‌های مردوخ بود؛ چراکه وی شاگرد و تحت تأثیر مردوخ بوده است/
کردستان و فتنه مفتی‌زاده/ گفت‌وگو با قائم‌مقام مجمع تقریب/ قسمت بیست و یکم
اشاره: بیست و یکمین بخش از سلسله گفت‌وگوهای نقل خاطرات حجت‌الاسلام والمسلمین "سید موسی موسوی"، به طرح برخی موضوعات درباره یکی از افراد مؤثر در منطقه کردستان در دهه‌های ۵۰ و ۶۰ اختصاص دارد. 

"احمد مفتی‌زاده" در بهمن‌ماه سال ۱۳۱۱ هجری شمسی در خانواده‌ای معروف به مفتی‌ها در سنندج به دنیا آمد. پدرش "محمود مفتی" از فرزانگان کردستان بود ولی احمد به رغم روی آوردن به علوم حوزوی، راهی دیگر در پیش گرفت که پایان کار او را به رویارویی با نظام جمهوری اسلامی کشاند. 

قائم‌مقام کنونی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی - که ۳۰ سالی از جانب امام راحل و مقام معظم رهبری در کردستان حضور داشته و از نزدیک با روحیات و شخصیت "احمد مفتی‌زاده" آشنا بوده - در گفت‌وگو با خبرنگار تقریب، ناگفته‌هایی را از شخصیت و دیدگاه‌های وی مطرح کرده که خواندنی است:
 

س: جناب موسوی، یکی از کسانی که در کردستان محل اثر بوده و در صحبت‌های حضرتعالی هم به نام او اشارات بسیاری شد، آقای مفتی‌زاده است که قبلا هم فرمودید زوایایی با راه امام داشت و در نهایت نیز این زوایا بیشتر شده و کاملا از نظام جدا شد. در ابتدا بفرمایید که اصلا چرا چنین فردی در کردستان محل اثر و برجسته شد و چرا با جریان انقلاب همراهی کرد؟
قبلا هم عرض کردم که کردستان شرایط ویژه‌ای در برخورد با امام و انقلاب و روند نهضت داشت که با سایر مناطق کشور متفاوت بود. 

در جواب سؤال شما، ابتدا باید بگویم که اگر روحانیون بزرگوار کردستان در شرایط قبل از پیروزی انقلاب در وضعی قرار داشتند که به طور گسترده نتوانستند با انقلاب همراهی کنند ولی بحمدالله بعد از پیروزی انقلاب، جبران کردند و نشان دادند مجموعه شرایط ، آنها را در چنان وضعیتی قرار داده بود. ولی به هر حال این وضعیت در کردستان قبل از انقلاب برقرار بود و به جهت نوع سلطه‌ای که شاه و ایادی او بر کردستان داشتند و حضور قوی ارتش و سایر نیروهای امنیتی و نظامی، خفقان خاصی حکمفرما بود. 

کردستان سوابقی داشته که باعث می‌شد شاه دست نیروهای امنیتی خود را در برخورد با کردها کامل باز بگذارد تا هر صدای مخالفی را در نطفه خفه کنند. حتی به شهادت برخی مسئولان امنیتی شاه، ساواک در کردستان اجازه داشت اکراد را بدون حساب و کتاب سر به نیست کند. از طرفی، عناصری که بتوانند واسطه بین امام و منطقه کردستان شوند وجود نداشتند. در سایر مناطق کشور، شاگردی از شاگردان امام یا یکی از روحانیون همراه خط امام، محوریت نهضت را برعهده داشت و مورد اعتقاد روحانیت و مردم آن منطقه بود ولی کردستان چنین محورهایی را نداشت و اختناق و ناآگاهی عمومی، مزید بر علت شده و مردم کردستان را نسبت به مسائل انقلاب بی‌تفاوت کرده بود. 

به این جهت روحانیون کردستان نه اینکه برخورد منفی با امام و انقلاب داشته باشند ولی برخورد مثبتی هم نداشتند و ظاهرا تسلیم رژیم بودند. 

البته این مطلب عمومیت مطلق نداشت و بودند روحانیون نادری در کردستان که از قبل انقلاب هم با مسیر امام همراه بود و حتی زندان رفته و تبعید شدند. بعضی افراد هم بودند که علیه نظام ستمشاهی مبارزه می‌کردند ولی انگیزه‌های قومی آنها را به این مسیر خوانده بود و با جریانات سیاسی خاصی مرتبط بودند و خیلی انگیزه مذهبی نداشتند. عده قلیلی با انگیزه مذهبی در کردستان فعالیت مبارزاتی می‌کردند؛ مثلا یکی از این عزیزان که در ابتدای حضور نظام در کردستان هم خدمات بزرگی انجام داد "مرحوم ماموستا حسنی" بود که دومین امام جمعه سنندج محسوب می‌شد. (چون امام جمعه دیگری هم خیلی موقت و کوتاه در سنندج خطبه خواند به نام "ماموستا نقشبندی"؛ ولی کسی که بنده رسما منصوب کردم و سال‌های متوالی امام جمعه سنندج بود و یک دوره هم نماینده مجلس شد، مرحوم ماموستا حسنی بود). ایشان زمان شاه دو بار دستگیر شده و شکنجه‌های سختی دیده بود. 

ولی این افراد در میان روحانیون کردستان انگشت‌شمار بودند و بستر عمومی روحانیت این منطقه، یا بستر ساکتی بود یا به نوعی با رژیم همراهی می‌کرد. 

بد نیست این نکته را هم اضافه کنم که اساسا نوع دیدگاه عزیزان اهل سنت با شیعه نسبت به حکومت تفاوت‌هایی دارد که خود این هم در وضعیت آن زمان کردستان بی‌تأثیر نبود. باور شیعه این است که جز حکومتی که به نوعی یا حکومت خود ائمه یا منتسب به ائمه باشد و در مسیر همان ولایت و امامت گام بردارد، حکومت‌های دیگر لازم‌الاطاعه نیستند و حتی در شرایطی تکلیف است که علیه حکومت‌های غیرولایی مبارزه شود؛ اما عزیزان اهل سنت (البته نه همه بلکه بعضی علما و شخصیت‌های برجسته آنان) این دیدگاه را دارند که اطاعت از کسی که زمام امر را به دست گیرد و فعلا در جامعه اسلامی سرپرستی دارد واجب است. البته خیلی از روشنفکرهای دنیای اهل سنت و همچنین بخش گسترده‌ای از علمای بزرگوارشان، به‌خصوص در شرایط اخیر بیداری اسلامی، دیدگاهی نزدیک به شیعه پیدا کرده‌اند و تأکید دارند که حداقل باید رهبری در دست فردی عادل و خدمتگزار به اسلام باشد تا اطاعتش واجب شود؛ مثلا سید قطب و برخی دیگر از بزرگان اهل سنت تأکید دارند که «قرآن می‌فرماید "... و اولی الامر منکم" ولی مقصود اولی الامری است که اطاعت او در طول اطاعت خدا و رسول باشد نه اینکه ضد آنها عمل کند.» 

با این حال، متأسفانه این دیدگاه همچنان در بخشی از عزیزان اهل سنت بوده و هست که حتی یزید هم اگر حاکم شد باید از او اطاعت کرد و اگر کسی با زور و کودتا هم روی کار بیاید و زمام امر مسلمین را در دست بگیرد، اطاعت از او واجب است. 

بر اساس این نوع بینش، این اعتقاد در برخی مناطق سنی‌نشین وجود داشت که شاه "ولی امر" است و نمازجمعه باید به اذن او باشد و اطاعت از او در همه مسائل واجب است. 

اگر یک جمع‌بندی بین برخورد مناطق شیعه‌نشین با انقلاب و مناطق اهل سنت در این زمینه صورت گیرد، تفاوت‌ها محسوس است؛ البته نه اینکه اهل سنت کاملا از مبارزه کنار بوده باشند ولی بدون شک تفاوت دیدگاه‌ها تأثیر خود را داشت. 

در این میان، شخصیت روحانی کردی که به دلایلی یک مقدار بیشتر از دیگران در عرصه نهضت، قبل از پیروزی انقلاب درخشید و نام او مطرح شد و با افراد در مسیر امام و نهضت ارتباط بیشتری داشت، "احمد مفتی‌زاده" بود. 

مفتی‌زاده به اصطلاح سعی داشت به عنوان یک روحانی روشنفکر در جامعه مطرح شود و در همین زمینه هم افراط‌هایی داشت. از جمله چیزهایی که به نظر او ارزش محسوب می‌شد ولی در واقع یک ضدارزش بود اینکه تا پایان عمرش به‌رغم روحانی بودن، لباس روحانیت نمی‌پوشید و با کت و شلوار می‌گشت و این را برای خود یک ارزش تلقی می‌کرد. گویا یک بار هم در نمازجمعه سنندج علیه روحانیت صحبت کرده و نعوذبالله از عمامه به یک تکه نجاست تعبیر کرده بود. دار و دسته‌اش هم میانه خوبی با روحانیت نداشته و ندارند. 

مفتی‌زاده با گرایشات اینچنینی سعی داشت در میان جوانان، دانشگاهی‌ها و تحصیلکرده‌ها به عنوان یک عالم روشنفکر مطرح باشد؛ عالمی که دیدگاه‌های جدید و نو دارد.

س: این توهین را قبل از انقلاب به لباس روحانیت داشت یا بعد از پیروزی انقلاب؟
درباره
زمان آن تردید دارم؛ یا نزدیکی‌های پیروزی انقلاب بوده یا بعد از پیروزی. ولی اصل واقعه جدی است و واقعیت داشته. این صحبت توهین‌آمیز وی، بین روحانیت کردستان زبانزد است. 

وی قبل از پیروزی انقلاب به عنوان یک چهره روحانی که به نوعی نهضت را تأیید می‌کرد مطرح بود ولی بعد از پیروزی انقلاب، اسنادی از ساواک و سایر جاها افشا شد که مشخص می‌کرد با نوعی محافظه‌کاری در این صحنه حضور داشته و سعی می‌کرده علاوه بر حضور در میان مبارزان، ارتباطات خود را با دستگاه حاکم هم حفظ کند. از این طرف گاهی سخنرانی‌های تقریبا انقلابی داشت و در برخی مراحل امام را تأیید می‌کرد تا جوانان پرشور را اطراف خودش حفظ کند. مسلما اگر یک روحانی نوای نهضت و مبارزه با ظلم را داشت بیشتر تحصیلکرده‌ها اطرافش را می‌گرفتند. مفتی‌زاده هم یک چهره منحصر به فرد از خود در کردستان نشان داده بود که یعنی تنها روحانی نترس، مجاهد و مبارز است که با شاه سر نبرد دارد ولی در همان شرایط برای شاه نامه می‌نوشت. 

بعدها، سازمان پیشمرگان مسلمان برای افشاگری نسبت به ماهیت مفتی‌زاده، کتابی را در احوالات او چاپ کرد و اسنادی از او افشا کرد که حاکی از نامه‌نگاری وی با شاه بود؛ نامه‌هایی که سراسر مدح و قربان‌صدقه شاه بود و تعابیری برای شاه به کار برده بود که فرقی با تعابیر ایادی شاه نداشت. 

این اسناد افشا می‌کرد که مفتی‌زاده در دو مرحله برای شامه نامه بلندبالایی نوشته و با کلی التماس و مدح و ثنای شاه درخواست کرده بود به او اجازه دهند برای تحصیل به عربستان سعودی برود. مسلما این سؤال مطرح است که "فردی که ادعای مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی را دارد، چگونه است که برای رفتن به عربستان حاضر است اینقدر تملق و چاپلوسی شاه را بکند؟" 

باید این را هم بگویم که این نامه‌ها با دست خط خود مفتی‌زاده نوشته شده‌اند.
ولی به هر جهت، وی ضمن این محافظه‌کاری‌ها، در پخش اعلامیه‌های امام و تأیید مرحله به مرحله نهضت امام حضور داشت و اطرافیانش را هم در مسیر مبارزه قرار داده بود و همین تفاوت عمده او با برخی دیگر از روحانیون کردستان بود. 

شاید عملکرد مفتی‌زاده را در جریان نهضت بتوان با عملکرد نهضت آزادی و جریاناتی از این دست مقایسه کرد. 

در واقع وی در روزهای اواخر مبارزه و در ایام نزدیک پیروزی انقلاب و بعد از آن، نشان داد که اگر در وادی نهضت هم بوده، روندی شبیه نهضت آزادی داشته است. به عنوان مثال، همزمان با فرار شاه از کشور و روی کار آمدن بختیار، نهضت آزادی و برخی جریانات ملی‌گرا این بحث را مطرح کردند که از این پس باید قانون اساسی مشروطه به اجرا درآید به این معنا که شاه باشد ولی با اختیاراتی در حد نظام مشروطه و عمده اختیارات در دست وزرا و تشکیلات اجرایی باشد. این دیدگاه مشخص نهضت آزادی بود که حضرت امام نیز با صدور بیانیه شدیداللحنی با آن برخورد کرده و این دیدگاه را رد کردند. از جمله کسانی که در کردستان همین بحث را دنبال می‌کرد و فکری مانند نهضت آزادی در این زمینه داشت، مفتی‌زاده بود. اینها زوایایی بود که با راه امام داشت در عین حالی که در سطح کلی وانمود می‌کرد که با نهضت همراه است. مثلا تنها جریانی که با افراد تبعیدی به کردستان برخورد خوبی داشت، جریان مفتی‌زاده بود. 

با چهره ظاهری ضد شاهی که برای خود ساخته بود، یکسری مسلمانان بسیار خوب کردستان اطرافش جمع بودند. حتی سال‌های نزدیک پیروزی انقلاب، با این پوشش که یکی از کارهای مهم روز تربیت نیروهای فعال و کادرسازی برای آینده است، در کردستان تشکیلاتی را به نام "مکتب قرآن" طراحی کرد. (مثل همین کار در سایر مناطق کشور به سفارش حضرت امام و از سوی شاگردان امام در حال انجام بود تا افرادی را از نظر تهذیب نفس و بینش سیاسی در مراکز فرهنگی آشکار و پنهان تربیت کنند). 

مکتب قرآن مفتی‌زاده نیز این کار را در کردستان پی گرفت و بعد از انقلاب نیز، دار و دسته‌اش این تشکیلات را ادامه دادند و الان هم به صورت پنهانی برنامه‌هایی تحت همین عنوان دارند با این پوشش که بدون کار سیاسی، بیشتر به آموزه‌های اسلام و تربیت افراد برای آینده مشغول هستند. 

به این ترتیب، مکاتب قرآن در سنندج، سقز، مریوان و شهرهای مختلف دایر شد و کانون جوانان مبارز قبل از انقلاب در کردستان بود و حتی بعضی از بازاری‌ها و بعضی شخصیت‌های مسلمان و معتمد نیز با او همراه شدند. البته بخشی از این افراد بعدها وقتی دیدند باطن راه مفتی‌زاده با ظاهر راهش متفاوت است، از او جدا شدند. 

احمد مفتی‌زاده

س: شاه با نامه‌های مفتی‌زاده و تقاضای او برای تحصیل در عربستان، چه برخوردی داشت، آیا موافقت کرد؟
نه موافقت نکرد. شاه او را می‌شناخت و می‌دانست که فرد دودوزه‌بازی است و هرچند عرض ارادت می‌کند ولی از سوی دیگر دستی هم در مبارزه دارد؛ از این جهت، دستگاه پهلوی می‌ترسید که او به عربستان برود و پرچمی را بالا ببرد. طبق اسناد، دو مرحله اقدام کرده ولی نتوانسته اجازه کسب کند.

س: چرا مفتی‌زاده با وجود همراهی با نهضت، رسما با نظام جمهوری اسلامی زاویه پیدا کرد؟
ببینید مفتی‌زاده بعد از پیروزی انقلاب به عنوان یک عنصر فتنه‌گر ظاهر شد دلایلی داشت؛ یکی از این دلایل، "نوع بینش مذهبی مفتی‌زاده" بود. 

قریب به اتفاق علما و روحانیون مناطق کردنشین ما به نوعی "اهل طریقت" هستند و بینش عرفانی داشته و محب اهل بیت می‌باشند؛ چه بخشی از روحانیون که "نقشبندیه" هستند و چه بخش کمتری که به طریقه "قادریه" منتسب هستند. هر دوی این گرایشات، در اهل ولایت و محب اهل بیت بودن اشتراک دارند و اهل عرفان هستند. 

همچنین از قبل از انقلاب، بخشی از روحانیون کردستان در عین حالی که یک مقدار از گرایشات عرفانی موجود در منطقه فاصله گرفته بودند و به اصطلاح روشنفکر بودند ولی این فاصله به معنای گرایش به وهابیت و سلفی‌گری نبود و محبت اهل بیت در میان آنها نیز موج می‌زد و همچنان نیز اینگونه است؛ تنها فرق‌شان با اهل طریقت این بود که برخی خرافات را کنار زده بودند. 

ولی مفتی‌زاده در این زمینه ویژه بود؛ یعنی صرف این نبود که از خرافات و بعضی عقاید بی‌ریشه فاصله گرفته باشد بلکه آنطور که برخی روحانیون بزرگوار کردستان - که از جوانی او را می‌شناختند و با او محشور بودند – می‌گویند، در عین حالی که پدرش "محمود مفتی" از علمای فرزانه و اهل معنویت و تقوا در کردستان بوده، ولی خود مفتی‌زاده در همان دوران جوانی با "مردوخ کردستانی" مرتبط می‌شود (مردوخ در میان هوادارانش به "امام مردوخ" یا "آیت‌الله مردوخ" نامیده می شد). 

مردوخ از نظر دستگاه شاهنشاهی، مورد تأیید بود و حتی مقطعی از سوی شاه به عنوان امام جمعه سنندج و محور کل روحانیت کردستان مطرح شد. وی به شدت افکار ابن‌تیمیه را دنبال می‌کرد و گرایشات قوی وهابی داشت و در نوشته‌هایش اهانت‌های آشکاری به ائمه اطهار موجود است. بنده در بررسی‌هایی که در کتب مختلف وهابی و سلفی داشتم، هم‌جنس برخی اهانت‌های مردوخ به ائمه را ندیده‌ام. در یکی از کتاب‌هایش می‌گوید «علی و به قول عوام مردم علی علیه‌السلام»؛ یعنی حتی از تعبیر علیه‌السلام نیز برای حضرت علی امتناع داشته است. 

مردوخ، توهین‌های بسیاری هم به شیعه و هم به اهل بیت علیهم‌السلام دارد؛ در حالی که قریب به اتفاق اهل سنت، اگر اختلاف نظری هم در بعضی مسائل با شیعه دارند در محبت و عظمت اهل بیت شکی ندارند. مردوخ جزو افراد نادری است که به این سطح از انحراف رسیده است. وی طبق اسناد، ساواکی و وابسته به دستگاه بوده و به قدری علیه شیعه تند حرف
می‌زده که حتی در مقطعی مورد اعتراض شاه نیز قرار می‌گیرد. (این را جناب "ماموستا مجتهدی" که الان امام جمعه سنندج و نماینده خبرگان هستند، نقل می‌کنند. ایشان آخرین امام‌جمعه شاه در سنندج بوده، البته بسیار شخصیت خوب و ارزشمندی است و پدرشان "صدیق مجتهدی" هم شخصیت بزرگواری در منطقه و از اقطاب کردستان بوده‌اند. بعد از کهولت ایشان، ماموستا مجتهدی به عنوان امام جمعه منصوب می‌شود. ایشان درباره علت انتصاب خود و پدرشان به امامت جمعه سنندج در زمان شاه، نقل می‌کنند در مقطعی اخباری به شاه می‌رسد که مردوخ ضد شیعه است و وجودش در منطقه تنش‌زاست. شاه هم در هر صورت تمایل داشت آرامش برقرار باشد از این رو به استاندار کردستان دستور می‌دهد، مردوخ را برکنار کند و صدیق مجتهدی امام جمعه شود. به این ترتیب، امامت جمعه کردستان به خانواده مجتهدی منتقل می‌شود که افراد معتمدی بوده و با شیعه هم ارتباط خوبی داشته و دارند.) 

بسیاری در کردستان معتقدند که افکار متمایل به وهابیت در مفتی‌زاده متأثر از دیدگاه‌های مردوخ بود؛ چراکه وی شاگرد و تحت تأثیر مردوخ بوده است. 

مفتی‌زاده نسبت به مسائل شیعه و سنی افکار حادی داشت. در یکی از کتاب‌هایش، می‌نویسد «از جویبار شرک مذاهب به دریای بیکران اسلام برگردیم»؛ این درست همان حرفی است که عربستان و وهابیت طرح می‌کند یعنی مذاهب را شرک می‌دانند و مفتی‌زاده، این اعتقاد را به صراحت بیان کرده است. 

در واقع یکی از مشکلات مفتی‌زاده، انحرافاتی بود که در فکر و بینش مذهبی خود داشت.
دلیل دیگر نیز که ابتدای صحبت‌هایم قدری به آن اشاره کردم، "محافظه‌کاری" او بود. اگر در مسیر مبارزه آمده بود راهی نظیر راه لیبرال‌ها داشت و به یکسری سازش‌ها معتقد بود. بحث قانون اساسی مشروطه را مطرح کرد و مشخص بود که به هیچ‌وجه نمی‌خواهد زیر بار ولایت فقیه با آن چارچوب و شاکله‌ای که حضرت امام مطرح کردند، برود. 

مشکل اساسی‌تر او که از همه مهمتر بود، "اوج قدرت‌طلبی" او بود. من به شخصه با آشنایی نزدیکی که با او داشتم، اعتقادم این است که در میان همه عواملی که باعث شد مفتی‌زاده در مقابل جمهوری اسلامی قرار گیرد و آن همه گرفتاری برای نظام ایجاد کند، مهمترین دلیل، "قدرت‌طلبی" او بود. 

بنده به دلیل آشنایی‌های قبلی که با مفتی‌زاده داشتم، از مسببان اصلی بودم که در ابتدای پیروزی انقلاب سعی کردم وی را با امام مرتبط کنم و به درخواست او برای ملاقات خصوصی با امام، جواب مثبت دادم و زمینه‌های آن را فراهم کردم. 

حتی در یکی از اولین سخنرانی‌های مهم امام که در فیضیه انجام شد، با هماهنگی ما، مفتی‌زاده قبل از امام صحبت کرد. یعنی در این حد سعی کردیم او را دلگرم و مرتبط با امام کنیم؛ منتها وی در ملاقات خصوصی با امام، با تهتکی خاص و باورنکردنی، با امام شرط و شروط کرده بود که «من در صورتی حاضرم به میدان بیایم که ما دو رهبر باشیم؛ من رهبر اهل سنت، شما هم رهبر شیعه و با تفاهم با یکدیگر کشور را اداره کنیم». (مضمون سخنان وی این بوده است) 

مفتی‌زاده هم مغرور بود و هم به دنبال قدرت. زمانی که بنده برای خبرگان قانون اساسی از کرمانشاه کاندیدا شده بودم، به من پیغام داد که «می‌خواهم همراه شما پاوه و جوانرود و روانسر بیایم» که به اصطلاح به نفع بنده تبلیغ کند. در پاوه، در میان مردمی که برای استقبال از ما جمع شده بودند، عده‌ای به زبان کردی شعار می‌دادند که "رهبر ما اهل‌سنت، مفتی‌زاده است" و کاملا مشخص بود که به این جماعت خط داده‌اند تا عنوان رهبریت اهل سنت را برای مفتی‌زاده جا بیندازند. 

در همین زمینه باید بگویم که او اول کسی بود که حتی قبل از بلوچستان و هرمزگان و سایر مناطق به فکر راه‌اندازی تشکیلاتی به نام "شورای شمس" افتاد؛ آن هم نه به خاطر مصالح اهل سنت و دفاع از حقوق مشروع آنان، بلکه صرفا برای قدرت‌طلبی و شکل‌دهی رهبریت خود بر اهل سنت. 

تشکیلات "شورای شمس" واقعا فتنه‌ای بود که داشت شکل می‌گرفت. عناصری را از سایر مناطق اهل سنت شناسایی کرده بود و شورای مرکزی اهل سنت با نام اختصاری "شمس" را ترتیب داد. شمس تا مدت‌ها مشکلاتی را در منطقه ایجا کرد تا اینکه بساطش جمع شد. البته الان هم بعضی روحانیون اهل سنت کشور همین خط را دنبال می‌کنند و به دنبال رهبری اهل سنت هستند که در واقع انگیزه اصلی را مفتی‌زاده در آنها ایجاد کرد.

نکته دیگر اینکه، مفتی‌زاده به دلیل قدرت‌طلبی، برای رسیدن به اهداف خود از هیچ تلاشی ابا نداشت. مدعی بود فرد مبارزی است و با انقلاب همراه و با ضدانقلاب درگیر است. حتی در اوج فتنه کردستان هم در پوشش هجرت از دست ضدانقلاب، سنندج را به مقصد کرمانشاه ترک کرد؛ اما با این حال، در همان روزهای اولیه پیروزی انقلاب و شرایطی که فتنه‌ها در کردستان در حال شکل‌گیری بود، با "قاسملو" و "عزالدین حسینی" و برخی ریشه‌های فتنه، در سقز جلسه مشترک برگزار کرد که اسنادش نیز موجود است. این جلسه به قصد تفاهم بود ولی به تفاهم نرسیدند.

س: چرا با هم به نتیجه نرسیدند؟ بعدها چیزی از آن جلسه مشخص نشد؟
به خاطر قدرت‌طلبی که داشتند. در کردستان بین خود گروهک‌ها نیز جنگ قدرت وجود داشت بر سر اینکه مثلا کدام منطقه با کدام گروه باشد و رهبری با چه کسی باشد. اینها مسائلی بود که ضدانقلاب هرگز نمی‌توانست درباره آنها به توافق و تفاهم برسد.

س: قدری از آشنایی خودتان با مفتی‌زاده بگویید؟
بالاخره او قبل از پیروزی انقلاب، روحانی بود که نسبتا به نهصت تن داده بود. ما در کرمانشاه تشکیلات مفصل فرهنگی به نام "مکتب‌الصادق" با دو بخش برادران و خواهران دایر کرده بودیم و در حاشیه آن یکسری فعالیت‌های سیاسی و مبارزاتی داشتیم. 

از طرفی، حضرت امام با واسطه، توصیه‌هایی به بنده درباره ارتباط با اهل سنت منطقه داشتند. زمانی که من کرمانشاه را ترک کرده بودم، "آیت‌الله پسندیده" برادر حضرت امام از نجف برای بنده پیغام آوردند که امام فرموده‌اند به فلانی بگویید برگردد و توصیه کرده‌اند که ایشان سعی کند با اهل سنت هم در مسیر مبارزه ارتباط برقرار کند و آنها را نیز به میدان بیاورد. 

در سفری هم که بنده در حدود سال‌های ۵۴ یا ۵۵ به مشهد مقدس داشتم، خدمت مقام معظم رهبری رسیدم. ایشان نیز همین توصیه را به بنده داشتند که در کارهای فرهنگی و مبارزات کرمانشاه، با کردستان و اهل سنت نیز ارتباط بگیریم. 

در این ارتباطات، بعضی جوانان علاقه‌مند به مفتی‌زاده، پای ثابت جلسات بنده شدند که در پوشش تفسیر برگزار می‌شد ولی در واقع جلسات توجیه سیاسی بود. بعضی از عزیزان اهل سنت در همین بستر وارد مبازات شدند و حتی در برخی کارهای پنهان نهضت مشارکت کردند. در واقع، این جوانان حلقه رابطه بین بنده و مفتی‌زاده شدند. 

کم‌کم ارتباط مستقیم با خود مفتی‌زاده برقرار شد. گاهی اعلامیه‌های امام را به دست مفتی‌زاده می‌رساندیم و توسط امت او در سطح کردستان تکثیر و پخش می‌شد. 

در روزهای نزدیک پیروزی انقلاب که کمیته‌ها در سطح کشور شکل گرفت، مفتی‌زاده هم درصدد برآمد کمیته‌ای شکل دهد. بنده برای تهیه اسلحه لازم در کمیته وی، اقدام کردم و تعدادی اسلحه برایشان از طریق کرمانشاه ارسال کردیم. 

در انتخابات خبرگان قانون اساسی هم از بنده در کرمانشاه حمایت کرد. در خود کردستان از آنجایی که صلاحیت قاسملو برای کاندیداتوری تأیید نشده بود، انتخابات خبرگان قانون اساسی را تحریم کردند ولی فقط دو نفر شیعه از کردستان یکی از قروه و دیگری از بیجار رأی آوردند و کاندیدای دیگری وجود نداشت. 

البته در همه‌پرسی قانون اساسی، مشارکت کردستان
بالا بود ولی در خبرگان قانون اساسی، اهل سنت کردستان نماینده‌ای نداشتند و از این جهت، صلاح دیدیم آقای مفتی‌زاده را به عنوان مشاور دعوت کنیم تا دیدگاه‌هایش را طرح کند. (در خبرگان قانون اساسی عموما کارشناسان و متخصصانی را به کمیسیون‌ها و جلسات غیرعلنی دعوت می‌کردیم تا نظراتشان را در موضوعات مختلف مربوطه بشنویم.) 

هماهنگی‌ها صورت گرفت که مفتی‌زاده در خبرگان صحبت کند و دیدگاه‌هایش را بگوید؛ اما او به محض اینکه به تهران آمد به جای اینکه دلسوزانه در خبرگان حاضر شود و نظراتش را ایراد کند، به حسینیه ارشاد رفت و سخنرانی داغ و مفصلی علیه خبرگان داشت. 

از افتخارات نظام جمهوری اسلامی، شاکله خبرگان قانون اساسی بود که هیچ‌کس نمی‌توانست کوچک‌ترین خدشه‌ای بر آن وارد کند. شخصیت‌های محوری کشور از جمله مراجع تقلید و مبارزان درجه یک مثل "مرحوم آیت‌الله طالقانی"، "مرحوم آیت‌الله حائری"، "مرحوم آیت‌الله فلسفی" و همچنین شهدای بزرگ محراب در خبرگان قانون اساسی گرد هم آمده بودند که برجستگی و وزن خاصی به این مجلس داده بود. ولی مفتی‌زاده که می‌خواست کل روند نظام را زیر سؤال ببرد، در حسینیه ارشاد گفت «اینهایی که در خبرگان جمع شد‌ه‌اند اصلا قرآن نمی‌فهمند». (این عین تعبیرش بود.) 

مشخص بود که وی یکسری ایده‌ها داشته که به آنها نرسیده و از این رو پرچم مخالفت علیه نظام اسلامی برافراشته است. 

ما حسن نیت خود را بارها به مفتی‌زاده نشان دادیم. وقتی حضرت امام بنده را به تهران احضار کردند و حکم کردستان را مطرح فرمودند، قبل از اینکه حکم بنده رسما اعلام شود (زمانی بود که هنوز فتنه‌های مفتی‌زاده علیه نظام علنی نشده بود)، بنده در کرمانشاه به خانه وی رفتم و گفتم «این حکم امام است. امام بنده را منصوب کردند. شما خودت می‌دانی که من نیاز کرمانشاه را بالا می‌دانم و تمایل دارم که اینجا بمانم و درباره آینده کرمانشاه نگرانم. بالاغیرتا از خرشیطان پایین بیا و بپذیر که دست و آستین بالا بزنی و جدی وارد میدان شوی، من هم امام را قانع می‌کنم که همین حکم را به عنوان نماینده امام به شما بدهد. به شرط اینکه مردانه و سالم عمل کنی و در اطاعت امام باشی». ولی او در جواب به من گفت: «من اصلا روی کل این نظام حرف دارم، این بهشتی و خامنه‌ای و هاشمی آمریکایی هستند». در واقع حرف کومله و دموکرات را علیه نظام تکرار کرد، آنها خودشان وابسته به آمریکا بودند ولی نظام جمهوری اسلامی را به آمریکایی بودن متهم می‌کردند. 

گفتم: «آقای مفتی‌زاده شما خودت می‌دانی که دروغ می‌گویی و می‌دانی که آمریکا با این نظام درگیر است» و وی را ترک کردم. فهمیدم که ایشان روی خط دیگری قرار دارد. اینها به امام هم منتقل می‌شد. 

کم‌کم شرارت‌هایش شروع شد و قدم به قدم برخوردها آغاز گردید. بچه‌های مسلمان را تحت پوشش هجرت از همکاری با نظام منع کرد و از کردستان بیرون آورد. شورای شمس را هم تشکیل داد. آرام آرام نیز هماهنگی با روند ضدانقلاب در صحبت‌هایش بروز یافت.

از طرفی وقتی سازمان پیشمرگان مسلمان تشکیل شد به جای اینکه مردم و مؤثران را به همکاری با این مجموعه اسلامی ترغیب و تشویق کند، بیانیه داد که «نظام جمهوری اسلامی، اراذل و اوباش را مسلح کرده تا در کردستان برادرکشی کنند»؛ در حالی که تعدادی از اعضای پیشمرگان مسلمان از جمله کسانی بودند که قبلا با خودش مرتبط بوده و از اعضای مکتب قرآن وی بودند.

اعتقاد شخصی من این است و خیلی از دوستان امنیتی در کردستان هم این اعتقاد را دارند که اگر مجموع فتنه گروهک‌های ضدانقلاب در کردستان (چه گروهک‌های چپ آمریکایی مثل کومله و زحمتکشان و چه گروهک‌های راست آمریکایی مثل دموکرات و رزگاری) را یک جا جمع کنیم و با شرارت‌های گروه مذهبی وابسته به مفتی‌زاده مقایسه کنیم، نتیجه این خواهد بود که ضربه‌ای که اینها به نظام وارد کردند با همه ضربات آن گروهک‌ها برابری می‌کند.
 
بنده به عنوان نماینده امام و رهبری که در بطن مسائل کردستان بودم، اعتقاد دارم که حتی ضربه دار و دسته مفتی‌زاده کاری‌تر هم بود چراکه دموکرات و کومله اگر سربازگیری هم کردند از میان افراد متدین نبود. پیکره کومله یکسری دختر و پسر بودند که برای پول و شهوت‌رانی و عشق به اسلحه و فرار از فقر به آنها پیوسته بودند. شاید آدم حسابی‌ترین افراد ضدانقلاب در میان دموکرات‌ها بودند که انگیزه‌های قومی افراطی داشتند. به قول ما طلبه‌ها، نادر کم معدوم افرادی در میان ضد انقلاب بودند که با گرایشات مذهبی به آنها پیوسته باشند. اما مفتی‌زاده یکسری جوانان تحصیلکرده‌ و فرهنگی‌هایی که می‌توانستند بهترین نیروها برای نظام باشند و افراد اهل نماز و روزه و عبادت و بعضی افراد واقعا متدین را با خود همراه کرده بود و این ضربه سختی بود. 

مفتی‌زاده می‌توانست با پتانسیلی که در اختیار داشت و با محوریتی که در میان مذهبی‌های کردستان پیدا کرده بود، یک فضای جدی برای نظام در کردستان ایجاد کند که جلوی خیلی از فتنه‌ها را بگیرد اما نه تنها این کار را نکرد بلکه خودش فتنه‌گر بود.
به جدیت می‌گویم که فتنه مفتی‌زاده نه تنها کمتر از فتنه گروهک‌های ضدانقلاب نبود بلکه در زمینه‌هایی خطرناک‌تر هم بود. 

متأسفانه همچنان هم این فتنه و آثار مفتی‌زاده ادامه دارد.

س: از چه نظر؟ چطور ادامه دارد؟
ببینید، از نعمت‌های الهی برای نظام در کردستان، این بوده که حال و هوای عرفانی و معنوی و گرایش به اهل بیت در کردستان وجود دارد و همین، سدی جدی در برابر افکار سلفی، وهابی و افراطیونی که الان در کشورهای اسلامی رسوخ کرده‌اند، بوده است.
 
اهل طریقت بودن کردستان عامل مهمی است که باعث شده بعضی گروه‌های مذهبی افراطی، خرابکار و منحرف که گاهی در بلوچستان و برخی مناطق دیگر ایجاد مشکل کرده‌اند، نتوانند در کردستان نفوذی داشته باشند اما تنها کسی که راه را برای نفوذ احتمالی افراطیون در آینده کردستان باز کرده، مفتی‌زاده بود. 

البته خوشبختانه هنوز هم اینها نتوانستند یک فضای جدی برای خود باز کنند و الحمدلله با شاکله‌ای که روحانیت کردستان دارد، نتوانسته‌اند در مساجد و محافل دینی و فضای عمومی جامعه جای پایی داشته باشند. هرگونه نفوذ این اندیشه‌های افراطی در کردستان مسلما بلای بزرگی برای نظام خواهد بود. 

ما در میان اکراد کمتر افرادی را داشتیم که به گروه‌های افراطی و تکفیری ملحق شده و به پاکستان و دیگر جاها بروند ولی ارزیابی‌ها نشان می‌دهد که اندک اکرادی هم که به القاعده و سلفی‌ها گرایش پیدا کردند از همان افرادی بودند که حال و هوای افکار مفتی‌زاده در سر و دل آنها نشسته بود. در واقع جریان مفتی‌زاده یک پل ارتباطی شد بین کردستان و جریانات افراطی و تکفیری که خود این میزان اندک هم خسارت و ضربه بزرگی برای کردستان بود. 


س: آیا در میان اسنادی که بعدها مبنی بر ارتباط مفتی‌زاده با دستگاه شاه افشا شد، سندی حاکی از جاسوسی او وجود داشت؟
نه در این حد. مفتی‌زاده قبل از انقلاب می‌خواست پرستیژ خودش را حفظ کند چون جوانانی که اطرافش بودند به عشق اینکه او علیه شاه مبارزه می‎‌کند و با بقیه روحانیون منطقه تفاوت دارد، دورش جمع شده بودند. جوانان کرد، بقیه روحانیون کردستان را ساواکی و مزدور شاه می‌دانستند و تصورشان این بود که مفتی‌زاده تنها روحانی است که زیر بار رژیم شاه نرفته است. 

ارتباطات او با دستگاه پهلوی، در حد نامه‌نگاری پنهانی و عرض ارادت برای برآورده شدن خواسته‌هایش بود. در واقع قصد داشت آن سوی قضیه را هم حفظ کند که مشکلی برایش
پیش نیاید. 

گاهی هم از سوی رژیم شاه احضار شده بود و یک بازداشت موقت هم در یک مقطعی داشت. 

این طور نبود که پشت پرده ساواکی باشد بلکه اصل مشکلاتش ناشی از قدرت‌طلبی بود؛ ضمن اینکه گرایشات مذهبی تندی داشت و به امام و خط امام هم اعتقادی نداشت.

س: شما قبل از پیروزی انقلاب و پیش از اینکه زوایای او با خط امام صراحتا مشخص شود، آیا چنین شناختی از او داشتید که دودوزه بازی می‌کند؟

نخیر اصلا. جناب "محمد جواد حجتی‌کرمانی" که از شخصیت‌های بسیار ارزنده این انقلاب و همچنین بسیار ناشناخته برای توده مردم هستند نیز با وجود اینکه ایشان را می‌شناختند ولی چنین برداشتی از وی نداشتند. 

بنده از ارادت خاصی به آقای حجتی‌کرمانی دارم و از نزدیک ایشان را می‌شناسم. این بزرگوار هم از نظر معنویت و هم به لحاظ صبر و مقاومت و ایثار در درجه بالایی قرار دارد. ایشان تنها روحانی است که ۱۰ سال تمام در زندان شاه بوده و اگر انقلاب پیروز نشده بود به این زودی‌ها آزاد نمی‌شد. ایشان مدتی به سنندج تبعید شدند و شاید بتوان گفت تنها روحانی شیعه بودند که توانستند دار و دسته مفتی‌زاده را هم به خود جذب کنند. سادگی، زهد و تقوا و مقاومت و نترسی که آقای حجتی‌کرمانی داشتند، برای هواداران مفتی‌زاده جذاب بود و البته مفتی‌زاده هم خیلی از این موضوع خشنود نبود. 

به هر حال می‌خواهم بگویم که تلقی من و دوستان دیگر مثل آقای حجتی‌کرمانی این نبود که مفتی‌زاده روراست نیست. اگر چنین برداشتی داشتیم هرگز پیگیری نمی‌کردیم که وی با امام مرتبط شود. 

تلقی ما این بود که او یک روحانی اهل سنت است که با وجود برخی عیوب، پتانسیل بالایی برای همکاری دارد. نه ضد شیعه بودنش برای ما روشن شده بود و نه گرایشات سلفی‌اش. باور نمی‌کردیم که در این حد قدرت‌طلب باشد که در مقابل امام و انقلاب هم بایستد.

س: اولین و مشخص‌ترین برخورد مفتی‌زاده که راهش را از انقلاب و نظام جدا کرد، چه بود؟
چند صباحی بیشتر از پیروزی انقلاب نگذشت که او زوایای خود را با راه امام نشان داد. در ملاقات با امام، به صراحت بیان کرد که انتظار دارد امام به او هم جایگاه رهبری بدهد.
اوایل شیب کندی داشت ولی کم‌کم که بحث به خبرگان قانون اساسی کشید و روی اصول قانون اساسی، شیب مخالفت خود را تند و تندتر کرد. بعد هم که بحث شورای شمس را مطرح کرد.

س: شما قبلا فرمودید که ضدانقلاب در مباحثات پیرامون ولایت فقیه، فتنه‌انگیزی بسیاری کرد. برخورد جریان مفتی‌زاده با موضوع ولایت فقیه چطور بود؟
مسلما موضوعی که سبب شد منافقین و ضدانقلاب کاملا از کنار آمدن با نظام جمهوری اسلامی مأیوس شوند، موضوع ولایت فقیه بود. مفتی‌زاده هم در این مباحثات، ماهیت خود را کاملا آشکار کرد. 

منافقین و امثال رجوی تصور می‌کردند، درست است که روحانیون با همرای توده مردم و بازاری‌ها، شاه را ساقط کردند اما عرضه اداره کشور را ندارند و به این ترتیب خودشان یک حکومت آماده را در آینده در دست می‌گیرند؛ اما بحث ولایت فقیه کاملا آنها را مأیوس کرد و لذا شرارت‌های آنها در این مقطع به اوج خود رسید. ریشه و پشتیبان اصلی ضدانقلاب یعنی آمریکا و استکبار جهانی هم به خوبی می‌فهمید که تنها اصلی که می‌تواند سد جدی بین ایران و منافع شوم آنها ایجاد کند، اصل ولایت فقیه است. می‌فهمیدند که ولایت فقیه یعنی حاکمیت در یک جایی ثبات پیدا کند. اگر بحث به انتخابات ختم می‌شد، قابل نفوذ بود. درست مثل اتفاقاتی که امروز در مصر و دیگر جاها در حال وقوع است. امروز استکبار در مصر به شدت مردم را بازی می‌دهد. مسلما آنجا که بحث انتخابات صرف مطرح باشد استکبار با امکانات وسیع مالی و تبلیغاتی که در اختیار دارد می‌تواند خودش را داخل بازی کند. درباره ایران هم می‌گفتند درست است که شاه سرنگون شده ولی با همه امکانات خود به صحنه می‌آییم و در پوشش دموکراسی کار خودمان را می‌کنیم. 

اما آنچه که کشتی متلاطم نظام را به یک لنگرگاه مطمئن رساند و دشمن این را خوب می‌فهمید، بحث ولایت فقیه بود؛ اصلی که نظام را در مقابل نفوذ دشمن و فتنه‌ها بیمه کرد. 

در مقابل این اصل، همه مخالفان نظام جمهوری اسلامی از افراطیون مذهبی گرفته تا کسانی که به دنبال قدرت بودند و کسانی که به استکبار وابسته بودند، همگی جبهه گرفته و صف‌آرایی کردند؛ چراکه همه امیدهایشان ناامید شده بود. 

مفتی‌زاده هم به شدت علیه ولایت فقیه موضع داشت و سخنانی نزدیک به نهضت آزادی در این زمینه داشت. او معتقد بود که ولایت فقیه یک نظام شیعی است و به عقیده او باید نظامی شکل می‌گرفت که هم با شیعه جور باشد و هم با اهل سنت.

س: برخورد نظام با وی از چه مقطعی آغاز شد؟
یک روز مرحوم شهید بروجردی در سنندج به من گفت: «فلانی جمع‌بندی ما و دوستان این است که باید با مفتی‌زاده برخورد کنیم». منظورش این بود که مرحله به مرحله با وی برخورد شود چراکه مفتی‌زاده یک شخصیت مطرح بود و تغییر یکباره رفتارها با وی کار ساده‌ای نبود. بالاخره ما خودمان او را به فیضیه برده بودیم که قبل از امام صحبت کند، زمینه ملاقات خصوصی وی با امام را فراهم کرده بودیم و نمی‌شد یکباره با وی تغییر رفتار داد. مقصود شهید بروجردی این بود که ابتدا کسانی را بفرستیم که با او جدی صحبت کنند تا راهش را مشخص کند. 

از این رو، با احتیاط و با حذر گفت: «من می‌ترسم برخورد با مفتی‌زاده، مرضی امام نباشد و امام الان مایل نباشند با او برخوردی شود. اگر می‌شود شما وقتی را هماهنگ کنید و از امام کسب تکلیف کنید». 

بنده هم پذیرفتم و بعد از پیگیری، خدمت حضرت امام رسیدم. ابتدا خود را ناگزیر دیدم که مقداری درباره فتنه‌های مفتی‌زاده در کردستان توضیح دهم. تصورم این بود که امام ممکن است ما را دعوا کنند و بگویند چه کار دارید. بر اساس این تصور، توضیحاتی را قبل از طرح موضوع عنوان کردم تا در انتها از امام اجازه بگیرم که مفتی‌زاده احضار شود یا پیشش برویم و با او اتمام حجت کنیم. 

وسط صحبت‌های من امام فرمودند: «دستگیرش نکردید؟» ما اصلا در فکر این نبودیم که مفتی‌زاده را دستگیر کنیم و از این کار واهمه داشتیم که مبادا امام مخالفت کنند. من گفتم: «اگر نظر مبارک شما هم این باشد که ما از خدا خواسته هستیم». امام لبخندی زدند. من ادامه دادم: «ما حتی در برخورد با او ترس داشتیم که شاید شما اجازه ندهید ولی اگر نظرتان باشد ما از خدا می‌خواهیم». امام با حالت خاصی فرمودند: «من از اول هم می‌دانستم که این فرد فاسد و مفسد است». 

موضع امام را که به دوستان منتقل کردم، بسیار خوشحال شدند و برخورد با مفتی‌زاده آغاز شد.

س: چه برخوردی با او شد؟
دستگیرش کردند. ابتدا طی مراحلی، تذکراتی به او دادند و با او اتمام حجت کردند. اما او بر افکار و کارهایش سماجت داشت. از این جهت، مدتی بازداشت شد و مورد بازجویی قرار گرفت. بعد از آن نیز آزاد شد ولی چون به جد مشغول فتنه بود، در خانه‌ای تحت نظر و کنترل بود رفت و آمدهای آزادی نداشت.

س: چه مدت زندانی و در بازداشت بود؟
زندانش خیلی طول نکشید ولی عمدتا تحت نظر بود.

س: این سؤال از سوی برخی مطرح می‌شود که مثلا مفتی‌زاده با آن همه زحمات و همکاری‌ها در مسیر نهضت، چرا باید بعد از سوی جمهوری اسلامی دستگیر شود؟
اولا اینکه بگوییم با آن همه زحمت و همکاری، خلاف واقع است. ایشان که تبعیدی نرفته بود، زندان طولانی و شکنجه‌ای را هم در دوران شاه تحمل نکرده بود؛ پس چطور می‌توان گفت با آن همه زحمت و همکاری. 

مفتی‌زاده درست است که مورد محبت
شاه و مقرب دستگاه نبود ولی به عنوان یک روحانی مبارز منحصر به فرد هم عمل نمی‌کرد. شما در کل کشور یک روحانی مبارز پیدا نمی‌کنید که ولو برای مهمترین مسئله حاضر شده باشد به شاه نامه بنویسد و قربان صدقه شاه برود و مدح و ثنای شاه را بگوید ولی مفتی‌زاده این کار را کرده بود. 

البته همراهی او با نهضت در آن شرایط خاص کردستان، ارزش داشت ولی او تنها و منحصر به فرد نبود؛ اگر وی زندان و تبعید نرفته، روحانیون و افرادی در کردستان داشتیم که در زمان شاه زندان رفتند و تبعید شدند. فردی در سنندج داشتیم که هنوز هم خوشبختانه در قید حیات هستند، به نام آقای "مسعودی". دبیر آموزش و پرورش بود و اکنون بازنشسته است. مدتی زندان بوده و مدتی هم به یزد تبعید شده بود که آنجا با "شهید صدوقی" مرتبط می‌شود. همچنین "ملاجلال شافعی" که الان سن و سالی از ایشان گذشته و در سقز ساکن هستند. ایشان آخرین سال رشته حقوق در دانشگاه تهران بود ولی به دلیل فعالیت‌های سیاسی از دانشگاه اخراج شد. البته بعدها ایشان مقطعی با دموکرات همراهی کرد و در زمان جمهوری اسلامی هم زندانی شد ولی الحمدلله دوباره به میدان آمد و انصافا خدمات گسترده‌ای به نظام داشت. 

به هر حال باید گفت که اولا مفتی‌زاده در امر همراهی با نهضت در کردستان، منحصر به فرد نبود و ثانیا اینطور نبود که مثلا نطق‌های داغ آتشینی در مسیر مبارزه داشته باشد. صرفا می‌توان گفت که در راهپیمایی‌های سنندج قبل از پیروزی انقلاب، روحانی نسبتا فعالی بود و گاهی بیانیه می‌داد.

س: فرمودید که جریان مفتی‌زاده نتوانسته در میان توده مردم کردستان و مساجد و محافل دینی جایگاهی پیدا کند، در میان جوانان و به ویژه تحصیلکرده‌ها و دانشگاهی‌ها چه‌طور؟
اینها از همان ابتدا هم خیلی در توده مردم جایگاه نداشتند به دلیل اینکه با اهل طریقت مخالف بودند. اکثر مردم کردستان اهل طریقت هستند ولی جریان مفتی‌زاده با خانقاه و بسیاری از سنت‌ها مخالف بود. حتی با مولودی‌خوانی هم مخالفت جدی داشتند. گرچه بعدها وقتی خود را در موضع انزوا دیدند، با شیطنت، مجالس مولودی برگزار کردند اما در ابتدا، با این سنت مخالفت می‌کردند. 

"مولودی‌خوانی" سنتی ارزشمند در کل جهان اهل سنت است. گاهی اهل سنت در کشورهای عربی دو ماه ربیع الاول و ربیع الثانی را جشن و مولودی می‌گیرند. همچنین، مولودی‌خوانی با گوشت و پوست و خون مردم کردستان هم عجین است. 

در واقع مولودی‌خوانی در تسنن، نقش محافل عزاداری شیعیان را در حفظ معنویت و اعتقادات مردم دارد. 

جریان مفتی‌زاده به دلیل نوع برخوردهایی که با این مسائل داشت، از سوی اکثریت مردم و روحانیون با مخالفت روبه‌رو شد. بحمدالله بعد از پیروزی انقلاب نیز، نظام تلاش بسیاری برای ساماندهی حوزه‌های علمیه داشت و مرکز بزرگ اسلامی غرب کشور ساماندهی حوزه‌های غرب را عهده‌دار شد. به این شکل، این جریان نتوانست یک حوزه علمیه یا یک مسجد را در اختیار داشته باشند. در برخی مساجد هم که به صورت مخفی نفوذ کرده بودند، راه نفوذشان بسته شد و بیشتر محافل و مجالس‌شان در خانه‌ها برگزار می‌شد. 

اما متأسفانه عمده دایره نفوذ آنها در یکسری جوانان کردستان، یکسری از معلمین و بعضی افراد دانشگاهی و تحصیلکرده بود که البته باید بگویم این هم نفوذ گسترده‌ای نبود.
مثلا یک سال در ماه رمضان، به دلیل غفلت نیروهای امنیتی، در یکی از شهرها فراخوان عمومی برای برگزاری یک مانور دادند. در این مراسم، از کل کردستانات جمعیتی حدود دو هزار نفر جمع شد. 

اینها از آنجا که قدرت‌طلب هم بودند، بعد از فوت مفتی‌زاده بین‌شان انشقاقی رخ داد. "امینی" که اولین قائم‌مقام مفتی‌زاده بود و بعد از فوت او به عنوان مرشد اعظم این جریان مطرح شد، فرد معتدل‌تری بود که با خواهرزاده مفتی‌زاده که فرد رادیکالی در این جریان محسوب می‌شد به مشکل برخورد. خود این انشقاق هم لطمه بزرگی به آنها وارد کرد. 

اما به هر حال، نوع کناره‌گیری روحانیت کردستان از مبارزات در سال‌های قبل از انقلاب، بهانه خوبی برای جریان مفتی‌زاده شده بود تا با تمسک به آن مردم را از روحانیت زده کنند. روحانیت را از این منظر تحقیر می‌کردند تا مردم و جوانان نسبت به روحانیت بی‌اعتقاد شوند. در واقع هر تعداد از جوانانی را که به خود جذب کردند از این رهگذر بود. 

البته ما هم باید به ضعف خودمان اعتراف کنیم. درست است که شاید چاره دیگری نبود چون ناامنی‌های کردستان وقتی برای نظام نمی‌گذاشت ولی به هر حال باید روحانیونی پرورش داده می‌شد که باب دل جوان‌ها باشند ولی متأسفانه در اکثر مساجد، روحانیون مسن نماز می‌خواندند که با روحیه جوانی همخوان نبود. البته این اواخر بنده توصیه کردم در هر مسجد در کنار روحانی مسنی که حضور دارد، یک روحانی جوان هم یکی از نمازها را بخواند که فضایی برای جوان‌ها در مساجد به وجود بیاید. 

همچنین در کردستان، سنتی وجود داشت که ربطی به مذهب نداشت ولی به مذهب منتسب شده بود؛ اینکه "مسجد زن، خانه‌اش است و زنان نباید در جمعه و جماعات شرکت کنند". همین مستمسکی شده بود برای جریان مفتی‌زاده و گروهک‌های ضدانقلاب که جامعه زنان را لقمه چربی برای خود بدانند. مذهبی‌ها به زن‌ها بها نمی‌دادند ولی در مقابل این جریانات، بهترین برنامه‌ها را برای دختران برگزار می‌کردند. 

اصلا یک طیفی از مریدان مفتی‌زاده دخترانی بودند که خیلی هم فعال ظاهر می‌شدند.
بحمدالله کم‌کم در مساجد جا برای زن‌ها اختصاص داده شد و به تدریج افرادی از ائمه جمعه و جماعات در صحنه حضور پیدا کردند که توجه ویژه‌ای به حضور زنان داشتند. کلاس‌های قرآن برای خانم‌ها برگزار شد و حتی جمعیت خانم‌ها در جمعه و جماعات بیشتر از آقایان شد. 

مطلبی که باید اینجا به آن اشاره کنم، اینکه مهمترین عرصه‌ای که جریان مفتی‌زاده یک عرصه چرب و نرم برای خود می‌دانست، فضای دانشگاه و جوانان بود. 

متأسفانه هم در میان اهل سنت و هم در شیعه، مسائلی طرح می‌شود که قریب به خرافات است و اصل و ریشه‌ای در دین ندارد. این قبیل باورها، شاید در میان عوام مردم طرفدار داشته باشد ولی پذیرش آن برای انسان تحصیلکرده، سنگین و غیرقابل پذیرش است. همین مسائل را افراد مریض‌القلب مستمسک قرار می‌دهند تا از این طریق ریشه دین را در میان جوانان و تحصیلکرده‌ها بزنند. 

در میان اهل سنت به خصوص اهل سنتی که اهل طریقت هستند بعضی مراسم وجود دارد که خیلی برای جوانان و تحصیلکرده‌ها قابل توجیه نیست و نمی‌توانند آنها را هضم کنند. در چنین فضایی اگر کسی سخنی علیه این باورها بگوید و از این در وارد شود، می‌تواند جمع زیادی از جوانان دانشگاهی را به خود جذب کند. 

ما امروز چه در شیعه و چه اهل سنت، روحانیونی نیاز داریم که به روز باشند و بر اساس حکمت به سراغ جامعه بروند. 

قرآن می‌فرماید شما با سه حربه باید در میدان تبلیغ عمل کنید "حکمت"، "موعظه حسنه" و "مجادله احسن". 

هرچه بشر از نظر علمی رشد می‌کند بیشتر باید بر حکمت تکیه کرد. مواعظ شامل داستان‌ها و اشعار است که با احساسات کار دارد، مجادله هم این است که با استفاده از باورهای طرف، باورهای خود را به او بقبولانیم؛ اما اساس تبلیغ، "حکمت" است یعنی عاقلانه و مستدل باشد که این روش را جوان و دانشگاهی می‌پسندد. متأسفانه چه شیعه و چه سنی در این زمینه مقداری ضعیف عمل کرده‎ایم و دشمن از این مسیر می‌تواند آسیب‌هایی وارد کند.

گفت‌وگو و تنظیم: سمیه عظیمی
---------------------------------------------
جهت مشاهده بخش‌های نوزدهم و بیستم از این سلسله گفت‌وگوها، به پیوند زیر مراجعه کنید:
بخش بیستم/ بخش نوزدهم
https://taghribnews.com/vdca06n6649nwe1.k5k4.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی

مهمان
جناب آیت الله انشاالله که می دانید در پیشگاه اللهی روزی حاضر می شویم و ازآن چه که بر زبان رانده ایم بازخواست میشویم علی الخصوص شما چون آن بزرگوار در قید حیات نیستند تا از خود دفاع کنند.
حرافی وتحریف حقایق دراین جهان اسان است برای آنان که به آخرت ایمانی ندارد اما آن روز خواهد آمد "یوم تبلی سرائر " نهانی ها رومی شود آنوقت چه احوالی دارید راه بازگشتی وجود ندارد . یهدیکم الله
عرفان
واقعا قدرت طلب بوده
روز قیامتی هم هست
مهمان 13
واقعیت با تحقیق حاصل می شود.
علی
واقعا مصاحبه ی مفیدی بود.
متاسفانه در کردستان افسانه سرایی درباره مفتی زاده و ... باعث شده که تصورات عموم از واقعیت بسیار فاصله داشته باشد.