حجتالاسلام محمد بیابانی اسکویی در همایش «عالم ذر و عوالم پیش از دنیا» با اشاره به نظرات ابن سینا و ملاصدرا در مورد روح، به دو شبهه درباره عالم ارواح و عالم ذر پاسخ داد.
پاسخ به دو شبهه درباره عالم ارواح و عالم ذر
ایکنا , 11 خرداد 1400 ساعت 5:42
حجتالاسلام محمد بیابانی اسکویی در همایش «عالم ذر و عوالم پیش از دنیا» با اشاره به نظرات ابن سینا و ملاصدرا در مورد روح، به دو شبهه درباره عالم ارواح و عالم ذر پاسخ داد.
به گزارش حوزه اندیشه خبرگزاری تقریب، همایش «عالم ذر و عوالم پیش از دنیا»، دوشنبه ۱۰ خردادماه به همت موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران به صورت مجازی برگزار شد.
حجتالاسلام محمد بیابانی اسکویی، مدرس حوزه و دانشگاه در این همایش با موضوع «پاسخ به دو شبهه درباره عالم ارواح و عالم ذرّ» به ایراد سخن پرداخت که متن آن را میخوانید؛
این دو شبهه براساس یک نظریه و مبنایی شکل گرفته است که با اصول و مبانی روایات و آیات قرآن همخوانی ندارد. اصل قضیه این است که دو عالم برای وجود انسان قبل از این عالم دنیا از نظر آیات قرآن و روایات میتوانیم بیابیم؛ یکی عالم ارواح و دیگری ذر که اینها جدا از هم هستند، هرچند بیشتر مفسرین ما و در حقیقت کسانی که در این باره قلم زدهاند، به جدایی این دو عالم تذکر ندادهاند و در آثار روایی، تفسیری و کلامی ما همه فقط عنوان عالم ذر را آوردهاند و به عالم ارواح نیز تعمیم داده شده است، اما بر اساس متون روایی ما که تفسیری بر آیات قرآن کریم است، از وجود روح انسان؛ یعنی فرد فرد انسانها قبل از بدنهایشان به دو هزار سال قبل به صورت روشن تأکید شده است و این تعبیر را در روایات زیادی میشود دید.
در اینکه این نحوه بیان در خلقت ارواح از اصول مسلمه در احادیث شیعه بوده است، مرحوم ملاصدرای شیرازی در عرشیه خود به این امر تذکر دادهاند و ایشان در همان کتاب تصریح دارند که روایات در این خصوص بهقدری است که قابل احصا نیست و نزدیک است که بگوییم از مسلمات و ضروریات مذهب شیعه اهل بیت(ع) است. بنابراین بیان اصلی و نکته اصلی در خلقت ارواح و تقدمش بر ابدان را باید مطرح کنم و به شبهه برسیم.
براساس روایات، روح فرد فرد انسانها قبل از ابدان خلق شدهاند. در نگاه اندیشمندان به این روایات اگر توجه کنیم میفهمیم که همه از خلقت ارواح به صورت دفعی بودن را برداشت کردهاند؛ یعنی خدای متعال ارواح را یکجا خلق کرده و اموری با آنها در همان عالم ارواح صورت گرفته است.
بنابراین ارواح انسانها قبل از خلقت ابدان آفریده شده و دفعی بوده است. از این دفعیبودن خلقت و بعد فاصله زمانی که برای خلقت ابدان در این روایات ذکر شده است، ما میفهمیم که بدنها نیز بعد از این ارواح یک خلقت دفعی داشته است و از این نکته میفهمیم که عالم دیگری غیر از این عالم وجود داشته که انسانها به تدریج به دنیا میآیند و از آن عالمی که روحها به بدنها تعلق گرفتهاند، عالم ذر تعبیر میکنیم. در این زمینه بحثهایی وجود دارد.
اصل موضوع، خلقت روح انسانها قبل از بدن آنها است. این خلقت ارواح قبل الابدان بر اساس دو مبنای فلسفی قابل قبول نیست؛ چه مبنای فلسفه مشاء را در نظر بگیریم و چه فلسفه حکمت متعالیه را که در حقیقت نظریهای که در مورد حدوث ابدان در این دو فلسفه هست اینکه یا نفس، حدوثی همراه بدن دارد و یا نفس حدوث از بدن دارد. این دو تعبیری است که در فلسفه برای حدوث نفوس انسانی ذکر شده است. حدوث نفس با حدوث بدن در نظریهای مانند ابن سینا بوده است، اما جسمانیةالحدوث و روحانیةالبقا برای حکمت صدرایی است و هر دو دیدگاه با بیان روایات که خلقت ارواح قبل از ابدان است، تنافی دارد.
اگر بگوییم روح انسانها مقدم بر بدن است، با بیانی که میگوید روح انسان با بدن آفریده میشود و آفریدهشدن روح با بدن؛ یعنی وقتی انسان در رحم مادر نطفهاش منعقد میشود و مراحلی طی میشود به چهارماهگی میرسد، روح بر آن دمیده میشود و اقتضا پیدا میکند و روح به آن تعلق بگیرد؛ چون روح به این تعلق میگیرد، میگویند روحانیةالحدودث است و وقتی روح تعلق به بدن پیدا میکند، شخصیت مییابد و از اینجا به بعد، تعبیر نفس را مطرح میکنند. این نظریه که در حقیقت، روح با تعلق به بدن، تبدیل به نفس میشود و با تعلق به بدن، فرد و شخصیت پیدا میکند و تشخص مییابد، نظریهای است که در نگاه فلاسفه پیش از حکمت متعالیه و برخی از متکلمین نیز بوده است.
این نظریه با خلقت روح انسانها که تشخص خود آن روح نیز مشخص بوده است، همخوانی ندارد. جهتش مبنای فکری فلاسفه ما است که روح را مجرد و عین عقل میدانند و در رتبه خود، استقلال روحی و وجود عقلی به تعدد و کثرتی که برای هر فرد وجود دارد قائل نمیشوند، اما اگر ما روح را براساس آنچه از روایات توجه داریم مجرد به معنای عین علم ندانیم، مشکل حل میشود و اگر به این روایات چنین مینگریستند، این نظریه را نمیدانند.
پس اصل موضوع در تفسیر این روایات که خلقت ارواح قبل از ابدان است، اقتضا دارد هر روحی قبل از بدن وجود داشته است، بعد از اینکه تعلق به بدن پیدا میکند که در عالم ذر این تعلق صورت گرفت، آیا بر اساس روایات این روح از بدن جدا شده یا خیر و همواره با این بدن در اصلاب و ارحام جاری است. روایات متعددی در ابواب احادیث هست که این روح پس از آنکه به بدن متعلق شد از بدن جدا نشده است.
یکی از روایاتی که به این جهت توجه داده خلقت انسان در رحم مادر است. این نطفه در رحم مادر قرار میگیرد و چهار ماه مراحل نمو خود را طی میکند و سپس خدای متعال دو فرشته میفرستد که وارد رحم مادر میشوند و در دعای امام حسین(ع) در عرفه نیز به یک معنایی به این نکته اشاره شده است. روایت این طور بیان کرده که خدا ارواح را پیش از ابدان آفریده بود و مدتی بر این گذر کرده بود و بیشتر ارواح شروع به ادعای ربوبیت میکردند و خدا چون این را دید، به لطف خود ابدانی را که از پیش برای آنها تقدیر کرده بود، این روحها را در بدن قرار داده است. این مطلب نشان نمیدهد این روح به بدن متعلق شود و بعد قطع شود. این تعلق برای حفظ این انسان و تذکر دادن به انسان شروع شده است. با اینکه خداوند انسان را از آن قدرت و آزادی محدود کرده است، این انسان با این محدودیت ادعای ربوبیت میکند.
بنابراین روایات دلالت دارد نفس و روح انسان آن معنا از نفس و روحی که در حکمت متعالیه و فلسفه ما شکل گرفته نبوده است. مناسب بود فلاسفه و حکمای ما که به روایات نظر میکنند، دیدگاه خود را بر روایات تحمیل نمیکردند و میگفتند ما نمیفهمیم و متشابه است و آنچه فکر ما بدان رسیده، چنین است. این یک نظریه است و چون یک نظریه مسلم و علمی است و به طور کلی در میان اندیشمندان مورد پذیرش قرار نگرفته، از این نظر بر روایات تحمیل نمیشود. نظریه جسمانیةالحدودث نیز این طور است که در این نظریه نه تنها هنگام حدوث بدن روح حاضر میشود، بلکه از بدن روح به وجود میآید. روایات به صراحت دلالت دارد که ارواح قبل از ابدان آفریده شده است و حکمای حکمت متعالیه چون تفاوت تعبیر را فهمیدند، روایات را تأویل کردند.
شبهه دوم نیز تناسخ است. کسی که قائل به تجرد روح است، روح مستقل از بدن را نمیتواند قبول کند؛ چون اگر بخواهد شخصیت پیدا کند، امکان ندارد و یک روح عمومی است که انسانها آن را ندارند و چون این طور است، تعلق روح به بدن آن را تشخص میدهد. خلقت ارواح اقتضا دارد این روح به یک بدنی تعلق داشته باشد، اما آن بدن که روح با آن زندگی میکند، تناسخ است. در این جهت اگر روح را مجرد دانستیم، این اشکال وارد است، اما اگر مجرد نباشد و نیاز به بدن نداشته باشد، این اشکال وارد نیست.
بحث دیگری نیز در باب عالم ذر وارد است که تناسخ را مطرح کردهاند که روح به بدن ذری تعلق گرفته و روح به بدن دنیوی تعلق میگیرد و از بدنی به بدن دیگر منتقل میشود، اما پاسخ این است که همان بدنی که در عالم ذر به آن روح تعلق گرفته با همان بدن همراه است و در دنیا وقتی وارد صلب پدر و رحم مادر میشود، همان بدن است که رشد میکند و به دنیا میآید.
انتهای پیام/
کد مطلب: 506196