برمبنای تفکر آینده گرای قرآن، انسان ها با اراده خویش و به کارگیری قوانین جاری تاریخ که در قالب سنت های اجتماعی تاریخی در آیات مطرح شده، به هیچ وجه نسبت به آینده خویش منفعل و مجبور نبوده، بلکه بدین وسیله آگاهی لازم برای ساختن آینده خود و جهان را کسب کرده و با اراده ای فعال، مسیر آینده جهان و سرنوشت خود را معین می سازند.
چکیده
يكي از مقولاتي كه پرداختن به آن، بسيار پر جاذبه و مهم است. تبين آينده جهان است. لذا آینده بشریت و فرجام تاریخ، همواره مورد دقت نظر متفکران و اندیشمندان الهی و غیرالهی بوده است.
البته به رغم انديشه سازان و طرح های تاریخی موجود در مکاتب مختلف كه آينده جهان راتيره و تار معرفي مي كنند، لیکن قرآن کامل ترین و نویدبخش ترین طرح را برای بشریت ترسیم نموده که براساس آن، آینده ای سرشار از خیر و سعادت برای همه انسان ها بیان گردیده است.
برمبنای تفکر آینده گرای قرآن، انسان ها با اراده خویش و به کارگیری قوانین جاری تاریخ که در قالب سنت های اجتماعی تاریخی در آیات مطرح شده، به هیچ وجه نسبت به آینده خویش منفعل و مجبور نبوده، بلکه بدین وسیله آگاهی لازم برای ساختن آینده خود و جهان را کسب کرده و با اراده ای فعال، مسیر آینده جهان و سرنوشت خود را معین می سازند.
لذا در این مقاله در صدد برآمدیم تا با استفاده از آیات قران کریم و نیز بهره گیری از تفاسیر ،ترسیم روشن بخش آیندۀ موعود از منظر قرآن بیش از پیش مورد توجه و تأمل قرار گیرد.
مقدمه
شناخت آینده، همیشه مورد توجه مردم و دانشمندان بوده و رویکردها و شیوه های مختلفی نیز در این رابطه ارایه شده است؛ آینده، مفهومی است که به جهت مطالبه عمومی بشر، همواره مورد اندیشه واقع شده است.البته پرسش برای کسب آگاهی از آینده و کیفیت رخداد حوادث پیشرو باعث شده که مکاتب فکری درصدد ترسیم فرجام و آینده بشریت برآیند و هر مکتبی براساس آموزههای خود، این موضوع را برای پیروان خویش توجیه و تفسیر کند.
در این میان قرآن دقیق ترین و عمیق ترین نگاهها را به آینده دارد و رویکردها و اصول مشخص و روشنی در رابطه با آن اتخاذ کرده است. «آینده» کلید واژه اصلی در قرآن جهت ایجاد آگاهی و آمادگی برای داشتن آینده ای روشن و متعالی است.
لذا قرآن کریم آینده ای سرشار از سعادت و بهروزی را برای بشریت به تصویر کشیده است؛ به گونه ای که موعود فطرت پذیر قرآن به مثابه مژده و بشارت برای باورمندان وی محسوب می شود. از منظر قرآن از آنجاکه جهان دارای خالقی حکیم و دانا و تواناست، تاریخ با یک حقیقت آسمانی آغاز میشود و انسان و جهان، هویتی آسمانی پیدا میکنند. در این مکتب، آینده و فرجام بشریت که براساس اراده حق تعالی توجیه میشود روشن و امیدبخش ترسیم میگردد.
هم چنین در مبانی تفکر آینده گرای قرآن نقش اراده انسان در تحقق آینده موعود قرآنی غیر قابل انکار است لذا قرآن نقش فعالی برای انسانِ در انتظار آینده در نظر می گیرد؛ از این جهت آینده پژوهی قرآن، معطوف به این است که انسان درباره اعمال و رفتار خود بیندیشد و با دانایی و توانایی های خود متوجه آینده باشد و برای رشد و بالندگی آن بکوشد. لذا در قرآن کریم میخوانیم:« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ…؛ [1] ای کسانی که ایمان آوردهاید از (مخالفت) خدا بپرهیزید؛ و هر کس باید بنگرد تا برای فردایش چه چیز از پیش فرستاده...»
امام صادق علیه السلام نیز در این زمینه می فرماید: «برای دنیای خود چنان کار کنید که گویی تا ابد در آن زنده اید و برای آخرت خود چنان کار کنید که گویی فردا خوهید مرد». [2]
بر اساس آیه، شناخت آینده و اطلاع بر غیب، دارای منفعت و خیر فراوانی برای انسان است؛ زیرا وی را متوجه «خیر و شرّ» خود و گزینش خیر می کند. از این جهت هر کس بتواند به غیب دسترسی پیدا کرده و بر آینده قطعی دانا شود، به یقین خیر و منافع فراوانی به دست خواهد آورد؛ اما علم غیب (و شناخت آینده قطعی)، اختصاص به خدا دارد و غیر او هرچه باشد، وجودش محدود است و ممکن نیست که از حدش بیرون شده و به آنچه که خارج از خدا و غایب از اوست، آگاه شود و معلوم است که هیچ موجودی، غیر محدود و غیر متناهی و محیط به تمام اشیاء نیست، مگر خدای تعالی. پس تنها او عالم به غیب است. در این راستا پیامبر خدا می فرماید: علم غیب (شناخت آینده) آدمی را به تمامی خیرها و شرها واقف میسازد و عادتاً معقول نیست کسی که به همه خیرها و شرها اطلاع دارد، از اطلاعات خود استفاده نکند و اگر کسی تمامی خیرات را به خود جلب نکرده و همه شرور را از خود دفع نمی کند، باید بفهمیم که قطعاً علم غیب نداشته است.[3]
سیری در مفهوم آینده پژوهی
آیندهپژوهی واژهی عامی است که وجه اشتراک بسیاری از شناختهای علمی را در درون خود جای میدهد. آیندهپژوهی در کنار واژههای دیگر مانند آیندهنگاری[4]، پیشنگری[5]، آیندهشناسی[6]به کار برده شده است. اگرچه در برخی متون مترادف هم به کار برده شدهاند ولی دارای تفاوتهایی نیز میباشند.
در پاسخ به چیستی آیندهپژوهی، از سوی محققین برجسته این حوزه تعاریفی ارائه شده است، یکی از این پاسخها از سوی پروفسور هنری دیوید[7] بیان شده است که در سال 1970 ارائه شد و آیندهپژوهی را این گونه تعریف نمود: «یک فرم و شکل فکری که در آن جامعه، آیندههای محتمل و ممکن خود را در نظر میگیرد».[8]
هم چنین مفهوم آینده پژوهی در بیان الوانورا ماسینی و کنات سامست[9] عبارت است از: «حوزه فعالیت فکری و سیاسی مرتبط با تمام بخشهای زندگی روان شناختی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی به هدف کشف و اشراف یافتن بر گسترههای زنجیرههای پیچیده علتها، با بهرهبرداری از ابزار مفاهیمسازی، تفکرات نظاممند، آزمایشها، برآوردها و تفکر خلاق است. در نتیجه آیندهپژوهی یک پایه و اساس طبیعی برای فعالیتهای- فروملی، ملی و بینالمللی- بینرشتهای و فرا رشتهای به منظور تبدیل شدن به بستر جدیدی برای پایه و اساس تصمیمگیری سیاسی است».[10]
روی آمارا[11] در 1981 در سنت غالب تجربی آمریکایی، آیندهپژوهی را اینگونه تعریف کرد: «بررسی و اکتشافات آیندههای ممکن، محتمل و مرجّح».[12] علاقه انسان برای دانستن از آینده موجب گردیده که آن را به سالهای بسیار دور برده تا جایی که ریشهی بسیاری از آداب و رسوم بشری را میتوان در مواردی مانند طالعبینی، پیش گویی و غیبگوییها جستجو کرد.
با این تفاسیر باید گفت آینده پژوهی [13] فرآيند مطالعه و بررسی آيندههای محتمل از طريق روشهای علمی است. در اين فرآيند، مراحل مهمی طي ميشود كه عبارت است از: شناخت تغيير، نقد و تحليل آن، ترسيم آيندههای مختلف و محتمل، ترسيم آينده مطلوب و در نهايت، برنامهريزی و تعيين راهبردهای نيل به آن.
يكي از وجوه تمايز آينـدهپژوهي، عقلانيـت موجود در آن است؛ زيرا خروجي فرآيند آيندهپژوهي با اصول و معيارهاي عقلي و منطقي بشر قابل بررسي و داوري است.
جایگاه آینده پژوهی در قرآن
آیندهپژوهی به معنای خاص (آینده پژوهی مدرن) دانشی است که در این ۵۰ سال اخیر شکل گرفته و توانسته به سرعت، در تمامی عرصه های زندگی وارد شده و نفوذ و اثر گذاری خاصی در آنها داشته باشد. لیکن باید دانست بخشی از آینده مربوط به تصویرها، اقدامات و خواسته های انسان ها است که در صورت همراهی با سنت ها و قوانین الهی و توجه به علایم و نشانه هایی که از آینده در معارف دینی مطرح شده، میتواند جامعه را به سوی یک «آینده پژوهی متعالی» سوق دهد و زمینه های رشد معنوی و پیشرفت ما را فراهم سازد.
به ویژه آنکه یکی از مهمترين ويژگيهاي شريعت مقدّس اسلام «آيندهنگري» است. اين موضوع را ميتوان در اعتقادات، اخلاقيات، و مناسك ديني مشاهده نمود. ظهور اسلام به عنوان آخرين دين براي بشريت در قرن ششم ميلادي، نويدبخش اين بود كه باورها و دستورهاي اين دين، نجاتبخش انسانها در همه اعصار خواهد بود. باورها، ارزشها، و احكام اين دين به گونهاي طرّاحي و عرضه شده است كه با درنورديدن زمان و مكان، توان پاسخگويي به همة نيازهاي بشري را دارد. اين موضوع را ميتوان در طول تاريخ چهارده قرن گذشته به وضوع يافت.
اعتقاد و باور به معاد و زندگي جاودان براي انسان، نمونهاي از طرّاحي آيندة بشريت است. به باور مسلمانان، تلاش براي اين دنيا طرّاحي آينده است.[14] هدايت فعاليتها به منظور ساختن آيندهاي مطلوب، از مهمترين توصيههاي ديني براي زندگي جاودانة آخرت است؛[15] چنانكه تذكرها و هشدارها در خصوص وقوع قيامت، بيدار باش انساني براي طرّاحي بهتر آينده است.[16] توجه به آينده بهقدري مهم است كه در برخي از آيات قرآن كريم وضعيتهاي گوناگون آينده نيز به تناسب، براي مسلمانان ترسيم شده است.که شرايط مطلوب براي بشر بيان شده است. [17]
از سوی دیگر بررسی و مطالعه آیات الهی، نشان می دهد که قرآن مؤمنان و صالحان را به توجه به آینده و تلاش برای ساختن آینده ای روشن پایدار و انسانی دعوت می کند؛ چنان که به صراحت میفرماید:« أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ وَ أَنْ عَسى أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیِّ حَدیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ ؛[18] آیا در حکومت و نظام آسمانها و زمین، و آنچه خدا آفریده است، (از روی دقت و عبرت) نظر نیفکندند؟! (و آیا در این نیز اندیشه نکردند که) شاید پایان زندگی آنها نزدیک شده باشد؟! (اگر به این کتاب آسمانی روشن ایمان نیاورند،) بعد از آن به کدام سخن ایمان خواهند آورد؟!»و دهها آیه دیگر که به طور مستقیم و غیر مستقیم از دینداران و خردمندان میخواهد از فرصت های حال، به طور کامل بهره گرفته و با هوشیاری و بصیرت و اقتدار برای آینده آماده شوند.
با اندیشه و تامل در آیات مربوط به آینده و آینده شناسی در می یابیم که قرآن از همه می خواهد، آینده را جدی بگیرند و با همه توانایی و علم و دانش خود، به اسقبال آن بروند. از این نظر آینده بسیار مهم و قابل توجه است و انسانها همواره باید خود را برای روبه روشدن با آن چه در این دنیا و چه در آخرت آماده سازند. بر این اساس قرآن چشماندازی خیره کننده از آینده ارائه میدهد که در آن هم هشدار و خطرباش است و هم وعده و بشارت. این نوع نگاه، رویکردی پویا به زندگی است که اگر همراه با آینده پژوهی (دینی باشد)، مؤثرتر و کارسازتر خواهد بود.
فرجام شکوهمند جهان در سایه هدفمندی تاریخ
حق مداری جهان در مسأله هدفمندی عالم خلقت تبلور می یابد. در جهان شناسی اسلامی، چنین نیست که کاروان هستی، سرگشته و حیران به سوی مقصدی نامعلوم ره بپوید و برپایه احتمال و تصادف به سمت آینده ای مبهم گام بردارد؛ بلکه آفریدگار جهان آن را به سوی غایتی از پیش تعیین شده رهنمون ساخته است. عبارت «أجل مُسمّی» [19]در قرآن کریم پرده از این حقیقت بر می دارد که کائنات به سوی پایانه معلوم و معینی رهسپار است.
شایان ذکر است که اعتقاد آدمی به اصل هدفمندی عالم و عبث نبودن آفرینش آن، نقش مهمی در حیات او ایفا می کند؛ چنین انسانی هرگز جایی برای اندیشه های پوچ انگارانه نمی گشاید و جهان و زندگانی در آن را، لغو و بیهوده نمی یابد، بلکه همواره می کوشد ساز حیات خویش را با آهنگ کلی آفرینش موزون سازد و هماهنگ با غایات خلقت، اهداف زندگی اش را سامان دهد.
بی شک آفرینش هدفمند خداوند، در سراسر قرآن مطرح شده و غایت تاریخ در فلسفه تاریخ اسلام با حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) تحقق خواهد یافت.
در تبیین این مهم باید گفت از منظر قرآن، تاریخ هدفمند است. انسان، جهان و جهانیان همه برای هدفی معین آفریده شده اند: «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً[20]؛ ما آسمان و زمین و آنچه را میان آنهاست بیهوده نیافریدیم ».لذا زمینه رشد و تکامل انسانها، در نظام آفرینش وجود دارد: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عملاً؛[21] آن کس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل میکنید،» در برخی آیات قرآن هدف از خلقت، عبودیت رب دانسته شده است: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون[22]؛ من جنّ و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند (و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند).
از سوی دیگر هدف و غایت در هر جامعهای به آرمان مورد قبول آن جامعه بستگی دارد. هر مقدار که آرمانهای جامعه بشری بزرگتر و کاملتر باشد، به همان میزان اهداف و غایات آن جامعه بزرگتر میشود. هر جامعه با پذیرش آرمان موردنظر خود در واقع مسیر تکاملی خود را انتخاب میکند. قرآن ، از آرمان خود با نام «الله» یاد کردهاست.[23]
آرمان قرآنی یک آرمان مطلق برای همه بشریت است و فقط به یک جامعه یا گروه خاصی تعلق ندارد. خداوند میفرماید: «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیه؛[24] ای انسان! تو با تلاش و رنج بسوی پروردگارت میروی و او را ملاقات خواهی کرد!». «کدح» که در لغت[25] به معنای کوشش و رنج است ، در این آیه به معنای حرکت و بسیجی پیگیر و آمیخته با درد و رنج است. این حرکت با حرکتهای معمولی تفاوت دارد؛ زیرا حرکتی تکاملی است. در آیات دیگر قرآن از این مسیر تکاملی به نامهای «سبیل الله»، «صراط» و «صراط الله» یاد شده است.
در حقیقت «کدح» مسیر جامعی را به انسانها نشان میدهد که همه آنها را دربر میگیرد، حتی آن گروهی که به انتخاب خود مسیر مخالف کمال را برگزیدهاند؛ مانند مشرکان که خداوند آنها را به خاطر پرستش الهههای دروغین سرزنش میکند[26]: «إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطان؛[27] اینها فقط نامهایی است که شما و پدرانتان بر آنها گذاشتهاید (نامهایی بیمحتوا و اسمهایی بی مسمّا)، و هرگز خداوند دلیل و حجتی بر آن نازل نکرده است».
در واقع کاروان تاریخ بشریت به سمت «الله» در حال حرکت است: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُوان؛[28] «ما از آنِ خدائیم؛ و به سوی او بازمیگردیم!» ، و این مغایرتی با انتخاب و آزادی بشر ندارد. انسان در هر جبههای که قرار گیرد چه حق و چه باطل ، طبق سنت الهی به سوی معبود اصلیاش خواهد رفت.
سرانجام روزی فرامیرسد که انسان به آرمان بزرگ و غایت تاریخ دست خواهد یافت که همانا حکومت یگانه خدا بر همه گیتی خواهد بود. زیرا غایت و هدف تاریخی قرآن، استخلاف و رسیدن انسان به مقام خلافت الهی در روی زمین است. نیل به این مقام الهی برای بشری که می خواهد به مقام جانشینی خدا برسد از مسیر «تخلقوا باخلاق الله»[29] می گذرد؛ زیرا این مقام شایسته کسانی است که خود را به خدای خود شبیه سازند تا بتوانند به مقام قرب و خلافت او برسند، که مصداق بارز ایشان معصومان (ع) هستند.
حاکمیت اراده و مشیت خداوند بر آیندۀ جهان
یکی از مهمترین معارف قرآنی این است که در تمام نظام آفرینش، تنها یک اراده حکومت دارد و آن، اراده خداست. هر کاری که در جهان آفرینش انجام میشود و هر حادثهای که روی میدهد، از جانب خداست و اراده الهی است که تاریخ بشریت را پیش میبرد. اما آیا این نوع حاکمیت، موجب جبر و نقض قانون علیت در جامعه بشری نمیشود، یا آنکه انسان نسبت به اعمال خود، مختار و آزاد است؟
در قرآن کریم سه دسته آیات در موضوع مشیت الهی وجود دارد: برخی آیات بر مشیت مطلق خداوند تصریح دارد؛ چنان که میفرماید: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ؛[30] فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنها به آن میگوید: «موجود باش!»، آن نیز بیدرنگ موجود میشود! »«إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْ ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ؛[31] رستاخیز مردگان برای ما مشکل نیست؛ زیرا) وقتی چیزی را اراده میکنیم، فقط به آن میگوییم: «موجود باش!» بلافاصله موجود میشود.» و «إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُون؛[32] و هنگامی که فرمان وجود چیزی را صادر کند، تنها میگوید: «موجود باش!» و آن، فوری موجود میشود»، این دسته آیات، توصیف خداوند در هنگام اراده خلقت چیزی است. از مجموع این آیات برمیآید که عبارت «کن فیکون» در توصیف شأن خداوندی در هنگام ایجاد چیزی، برابر با قول، اراده، فرمان و قضای الهی است[33] و فقط برحسب اعتبار، اراده و قضای الهی بر قول و امر او مقدم است.
در آیاتی نیز این مشیت مطلق در قالب قوانین و سنتهای حاکم بر تاریخ بیان شده است: «وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِیلاً؛[34] و هرگز برای سنت ما تغییر و دگرگونی نخواهی یافت!» «وَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِ اللَّه؛[35] و هیچ چیز نمیتواند سنن خدا را تغییر دهد »؛ «فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلا؛[36] هرگز برای سنّت خدا تبدیل نخواهی یافت، و هرگز برای سنّت الهی تغییری نمییابی!». لذا قطعیتی که در این آیات مشاهده میشود، کلی و عمومی بودن این قوانین را در عرصه تاریخ زندگی بشر معین میسازد؛ به طوری که تا تغییری به خصوص در عالم هستی اتفاق نیفتد، جهان و هرچه در آن هست براساس همین قوانین سیر میکند.
در کنار این نوع آیات، آیاتی هم مبتنی بر مشیت شامله الهی وجود دارند: «وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّه؛ [37] شما هیچ چیز را نمیخواهید مگر اینکه خدا بخواهد»استثنای از نفی در این آیه، دلالت بر آن دارد که مشیت بنده به خواست خداوند بستگی دارد. این آیه در رفع توهم کفار مبنی بر اینکه در مشیت خود مستقل اند، نازل شد و مبنی بر آن است که مشیت خداوند به مشیت بنده تعلق دارد، نه به فعل او [38]؛ پس انسان با اینکه اراده مستقل دارد، تحت مشیت الهی نیز واقع است.
آیه « وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا [39]؛ و اگر پروردگار تو میخواست، تمام کسانی که روی زمین هستند، همگی به (اجبار) ایمان میآوردند» نیز بر مشیت شامله تعلق دارد. طبق این آیه، مشیت الهی این نیست که همه مردم ایمان آورند؛ به همین دلیل، همه مردم به اختیار خود ایمان نخواهند آورد. ایمان به خدا نیز مانند همه امور محتاج به سببی خاص است و این سبب هرچه باشد، مؤثر واقع نمیشود، مگر به خواست خدای سبحان.[40]
دسته سوم از آیات، هر دو وجه را در خود جمع کرده اند؛ چنان که می فرماید: «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى؛[41] و این تو نبودی (ای پیامبر که خاک و سنگ به صورت آنها) انداختی؛ بلکه خدا انداخت!» این آیه، پاشیدن سنگ ریزه و فراری دادن مشرکین جنگ بدر را به خدای سبحان نسبت میدهد و نهی استناد آن به پیامبر(ص) از باب عنایت به سبب الهی و غیرعادی است که البته با استنادش به اسباب ظاهری و عوامل طبیعی - که رسول خدا(ص) سنگ ریزه را پاشیده باشند - منافاتی ندارد.[42]
دسته اول از آیات مذکور، مشیت بنده را تحت مشیت الهی بیان میکند؛ دسته دوم مشیت الهی را متعلق به اعمال اختیاری انسان میداند، و دسته سوم اسباب ظاهری را در کنار سبب الهی مطرح میکند. از این موارد برمی آید که اراده انسان در عین وجود، مشمول اراده الهی است و در تحقق افعال اختیاری انسان است که اسباب و عوامل مادی مطرح میشوند. این مطلب، مورد اعتقاد شیعه است که آن را با عبارت «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین»[43] بیان میکنند.
قرآن کریم اصل علیت عمومی و نظام اسباب و مسببات را تأیید میفرماید و راجع به هر موضوعی ازجمله مرگ، زندگی و حوادث دیگر آسمانی و زمینی که صحبت کرده، همه را مستند به علتی کرده است؛ هرچند در نهایت به منظور اثبات توحید، همه را مستند به خدا دانسته است.[44]
مبنای تفکر اسلامی به ویژه آینده پژوهی در تفکر شیعی، بر محوریت حاکمیت خدا بر کل عالم خلقت قرار داده شده است. بر این اساس، آغاز و انجام تاریخ، حرکت تاریخ، تحولات و تکامل تاریخ، همه در راستای تحقق اراده الهی قرار دارد. آیه «قالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى کُلَّ شَیْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی؛[45] گفت: «پروردگار ما همان کسی است که به هر موجودی، آنچه را لازمه آفرینش او بوده داده؛ سپس هدایت کرده است »برهانی را طرح میکند که در آن خداوند، رب همه چیز است. پر واضح است که وقتی خدا اشیا را خلق فرمود، مالک و مدبر آنها هم خواهد بود؛ زیرا وجود آنها به وجود خدا متکی است.[46]
خداوند هم خالق هستی ازجمله بشر و تاریخ بشری، و هم سرپرست و رب جریان تکامل تاریخ است. بدین معنا، خلقت عالم و تاریخ ناشی از خالقیت خدا و تکامل تاریخ ناشی از ربوبیت اوست.
بنابراین جنبه الهی ای که قرآن به حوادث تاریخی میدهد، جهت جایگزینی حاکمیت الهی با روابط علّی حوادث یا اسباب و قوانین طبیعی حاکم بر رویدادها نیست، بلکه روابط موجود بین حوادث تاریخی، حکمت خدا و حسن تدبیر وی را در ساختمان جهان و نیز جریان حوادث تاریخی بیان می دارد.[47]
قرآن، قانون علیت عمومی را مسلّم میداند. هر موجودی که در جهان وجود دارد و هر حادثهای از حوادث عالم که اتفاق افتاده است، به وسیله علت یا مجموعهای از علل وجود یافته و بدون آنها ممتنع الوجود است[48] عقل هم با حکم بدیهی و بنابر فطرتش این قانون را قبول دارد و برای هر حادثه مادی به جستجوی علت پرداخته و در اینکه هر حادثه علتی دارد، هیچ تردیدی به خود راه نمیدهد.اما این موضوع با علتالعلل بودن خداوند مغایرتی ندارد؛ زیرا مشیت الهی از طریق قوانین علّی و به تعبیر قرآن، سنتهای الهی که تحول و تغییر در آنها راه ندارد، صورت خارجی پیدا میکند.
خداوند میفرماید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض؛ و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند، قطعاً برکاتى از آسمان و زمین بر ایشان مى گشودیم»[49]
بدین ترتیب حاکمیت خداوند بر کل هستی و تاریخ به معنای حاکمیت مطلق و جبر در زندگی بشر نیست. آنجا که خداوند از کل هستی سخن میگوید، جبر مطلق حاکم است: «فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَنا؛[50] او شکافنده صبح است؛ و شب را مایه آرامش» اما آنجا که از بشر سخن میگوید چه فرد بشر، چه جامعه بشری و چه تاریخ بشر که کلیتی را در مسیر تاریخ تشکیل میدهد حکمیت مشیت الهی هیچگاه به معنای حذف روابط علت و معلولی بین حوادث و وقایع نیست، بلکه خداوند شکل دادن به این روابط را به خود نسبت میدهد. در واقع این روابط علّی در جهان آفرینش از حکمت و تدبیر و تقدیر او نشئت گرفته و به همین دلیل عین اراده، کلمه و سنت الهی هستند.
در سایه چنین نظام مرتبط و علّی، انسان درعین حال که وابسته مطلق به خداست، میتواند با درک این روابط به مشیت شامله الهی دست یابد و زندگی خود را به سمتی که اراده میکند، بکشاند؛ زیرا مشیت شامله الهی در دو وجه کارساز است: وجه اول از جانب خدا: «لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ ...؛[51] بر آنها میگشودیم ..، و وجه دوم از جانب انسان: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا؛[52] و اگر اهل شهرها و آبادیها، ایمان میآوردند و تقوا پیشه میکردند».
در آیه ای دیگر می خوانیم: «هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون ؛[53]او (خدا) کسی است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر تمام ادیان جهان پیروز گرداند هر چند مشرکان را خوشایند نباشد .
آیه پیش از این آیه می فرماید: اینها می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند، ولی خداوند جز این نمی خواهد که این نور الهی را همچنان گسترده تر و کاملتر سازد (تا همه جهان را فرا گیرد و جهانیان از پرتو آن بهره مند گردند) هر چند کافران را خوشایند نباشد .
بی شک این وعده قطعی و مؤکد الهی هنوز محقق نشده است . قهرا در آینده تاریخ محقق خواهد شد .از این آیه نیز یکی دیگر از ویژگیهای مهم حکومت جهانی مهدی موعود استفاده می شود و آن حاکمیت دین خدا بر سراسر گیتی است . در آن زمان دین اسلام که دین رسول اکرم صلی الله علیه و آله می باشد بر ادیان عالم غالب خواهد شد و حاکمیت بر اساس دین اسلام خواهد بود .
این آیه که عینا و با همین الفاظ در فراز قرآنی دیگر[54] نیز آمده است خبر از جهانی شدن اسلام و عالم گیر گشتن این آیین می دهد; زیرا مفهوم آیه، پیروزی همه جانبه اسلام بر همه ادیان جهان می باشد و معنای این سخن آن است که سرانجام اسلام، همه کره زمین را فرا خواهد گرفت و بر همه جهان پیروز خواهد شد.
آینده جهان روشن در پرتو پيروزي نهايي حق بر باطل
در وهلۀ نخست باید مفهوم دقیق حق و باطل را مورد واکاوی قرار داد؛ «حق» در لغت، به معنای نقطه مقابل و نقیض «باطل» است. در لغت نامة دهخدا، معانی متعددی برای واژة حقّ، ذکر شده است؛ مانند: راست کردن سخن، درست کردن وعده، یقین نمودن، ثابات شدن، غلبه کردن به حق، موجود ثابت و نامی از اسامی خداوند متعال.[55]
در فرهنگ المنجد نیز، معانی ذیل برای «حقّ» به کار رفته است: ضدّ باطل، عدل، مال و ملک، حظّ و نصیب، موجود ثابت، امر مقضی، خرم و سزاوار.[56]
گاهی معادل آن در زبان فارسی «هستی پایدار» به کار برده میشود؛ یعنی، هر چیزی که از ثبات و پایداری بهرهمند باشد، حقّ است.[57]
راغب اصفهانی در مفردات میگوید: اصل حقّ به معنای مطابقت و موافقت است.[58]به نظر صاحب تاج العروس «حقّ»؛ یعنی «ضد باطل»، صدق و وجود ثابت و... .[59] از مجموع این معانی میتوان به ثبوت، درستی، پایداری و اصیل بودن «حقّ» پی برد.
مقابل آن، میتوان به معانی باطل اشاره کرد. صاحب مفردات دربارة معنای لغوی «باطل» میگوید: « باطل چیزی است که در مقام فحص، ثبات ندارد و در فعل و قول هر دو به کار میرود».[60]
صاحب اقرب الموارد میگوید: «باطل، مقابل حقّ است و آن را فاسد و بی اثر و ضایع میسازد». به نظر صاحب قاموس قرآن نیز باطل آن است که در قضاوت عمومی، مضمحل میشود و بشر در عین ابتلا به باطل، به ضرر و ناحق بودن آن حکم میکند».[61]
صاحب تفسیر المیزان در این زمینه مینویسد: «حقّ نقطة مقابل «باطل» است و آن عبارت از حقیقتی است که در خارج موجود است واز این نظر که وجود خارجی دارد، آن را حقّ میگویند (مانند زمین و آسمان و...). همچنین هر چیز که در حد خود ثبوتی دارد، حقّ نامیده میشود. حقّ مالی و سایر حقوق اجتماعی همه از این نوعاند؛ زیرا از نظر اجتماع، امر ثابتی شمرده میشوند».[62]
یکی از مباحث مهم آینده نگری قرآن، طرح انگاره «حق» و «باطل» و ستیزش، و پیروزی نهایی جریان حق بر باطل در آینده جهان بشری است. این کشمکش و تعارض از اول تاریخ وجود داشته و تا مرحلة خاصّی از آن نیز ادامه خواهد یافت؛ البته نزاع و تعارض گروهها و صف بندیهای مختلف، و پیروزی نهایی حق بر باطل فقط یک ایده قرآنی نیست؛ بلکه در سایر مکاتب و دیدگاههای دانشمندان نیز طرح شده است؛ چنان که کانت «نزاع خیر و شرّ»، آگوستین «نبرد شهر خدا با شهر زمین» و هانتینگتون، «جنگهای تمدّنی» و... را مطرح کردهاند.
به نظر کانت، جهان از مبدأ خیر آغاز گردید؛ اما از همان آغاز با لغزش انسان، شرّ وارد طبیعت او شد؛ با این وصف حرکت تاریخ رو به بهبود و اصلاح است. حاکمیت شرّ به صورت مقابله و تضادّ دو اصل خیر و شرّ، در قالب فضایل و رذایل اخلاقی، در وجود انسان استمرار مییابد. از نظر وی اسوة این مقابله، تضادّ میان حضرت عیسی و مخالفان او است که نمود فیزیکی و جسمانی آن، به شکنجه و اعدام (!) آن حضرت انجامید.
غلبة خیر بر شرّ ـ که مطلوب کانت است به عنوان برقراری حکومت الهی بر زمین است. زندگی خردمندانة انسان عبارت است از: جنگ او علیه شرور و رذایل تا از اسارت گناه آلودگی آزاد گردد. این سخت ترین جنگ انسان، علیه شرارت و ستمگری است... .[63]
از دیدگاه سن آگوستین، سیر تاریخ به مثابه جدال و کشاکش دو جامعه ـ مدینه الهی (شهر خدا) و مدینه زمینی (شهر آدمیان) است. البته به به نظر وی پیکار سیاسی در کائنات، نه در میان این دو دولت؛ بلکه میان مدینه الهی (جامعه آسمانی) و مدینه زمینی (جامعه زمینی) است. جامعة آسمانی، نماینده خدا پرستی و جامعه زمینی، نمایندة خودپرستی است. جامعه آسمانی، از پاکان و برگزیدگان خدا فراهم میآید و ابدی است و حال آنکه جامعه زمینی، خاص گناهکاران است و گذرا است. این دوگانگی در نهاد آدمیزادگان نیز هست و در آن، دو نیروی نیکی و بدی، پیوسته با یکدیگر در کشاکشاند. در نهایت این مدینه الهی و جامعة آسمانی است که به پیروزی نهایی میرسد.[64]
هانتینگتون نیز «پارادایم برخورد تمدنی»، را مورد توجه قرار می دهد بدین نحو که در عصر نو، صفآراییهای تازه ای بر محور تمدّنها، شکل میگیرد. سرانجام نیز تمدّنهای اسلامی و کنفوسیوسی، در کنار هم، رویاروی تمدّن غرب قرار میگیرند. در واقع درگیریهای تمدنی، آخرین مرحله تکامل درگیری در جهان نو است.[65]
به نظر اگناسیو رامونه، جهان پیچیده تر و خطرناک تر از گذشته شده است. انسان با مشاهدة فزونی نیروهای هرج و مرج و ناهنجاریها به دستپاچگی میافتد. با اینکه همه چیز به یکدیگر وابسته و منسجم است، در عین حال همه چیز با یکدیگر در تنازع و درگیری است. لذا در نظام نوین جهانی از نظر ژئوپولتیک، جهان دچار هرج و مرج عظیمی است: از یک سو افزایش منطقه بندیهای اقتصادی (اروپای متحد و...) و از سوی دیگر احیای ملی گرایی، توسعه انتگریزم، تقسیم کشورها و اقلیتهایی که طالب استقلال هستند. در حقیقت، جوانههای تازه ای از ملی گرایی، مذهب گرایی، قومی گرایی و... با تمام قدرت، رشد کرده و با برنامه اتحاد جهانی (نظم تک قطبی) مخالفت میکنند. در این روزها، تکیه این نیروهای تاریخی ـ که مدتهای مدیدی به جهت وحشت راکد مانده بود ـ همچون طوفانی سهمناک به حرکت در آمدهاند. سازمان ملل نیز، آمادگی رویارویی با خشونتهای تازه را ندارد...[66]
این دیدگاه ها به روشنی خبر از نزاع و درگیریهای مستمرّ و سرنوشت ساز و فرجام جهان میدهند هر چند صحت و درستی بعضی از آنها، محل تردید و ابهام است، اما کامل ترین و دقیق ترین دیدگاه درباره نزاع و ستیزه جویی در میان بشر و پیروزی حق بر باطل، مربوط به دین اسلام و آموزههای وحیانی آن است.
از دیدگاه قرآن کریم، تاریخ صحنه حضور و نزاع دو گروه حقّ وباطل و دو ایده سلطه گرایی و حقّ گرایی است؛ یعنی، عرصه پویشها و کوششهای حقّ پرستان و باطل گرایان برای رسیدن به آرمانها و اهداف خود. برخی از انسانها در صحنة جامعه، طرفدار و پیرو حقّ و عده ای دیگر به دنبال و مطیع باطل هستند. برخی از آنان، راه حقّ و خیر و خوبی را میروند که راه پیامبران و صالحان است و عدهای دیگر، راه شیطان را میپیماند و به دعوت رسولان الهی، کفر میورزند و با آنان مخالفت میکنند.
آیاتی چند در قرآن، مسئله «حقّ و باطل»، نزاع و درگیری این دو و یاری خدا از حقّ و از بین رفتن و نابودی باطل را مطرح کرده است؛ در فرازی می خوانیم:« وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لاعبین لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لَهْواً لاتَّخَذْنَاهُ مِن لَّدُنَّا إِن کُنَّا فَاعِلِینَ بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ؛[67] و آسمان و زمین و آنچه را که میان آن دو است، به بازیچه نیافریدیم. اگر میخواستیم بازیچهای بگیریم، قطعاً آن را از پیش خود اختیار میکردیم؛ بلکه حقّ را بر باطل فرو میافکندیم. پس آن را در هم میشکند و به ناگاه آن نابود میگردد. وای بر شما از آنچه وصف میکنید.».
هم چنین دیدگاه آینده نگر قران بر وعدة پیروزی نهایی برای حقّ و نابودی باطل منحصر است.لذا می خوانیم:« أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رَّابِیاً وَمِمّا یُوقِدنَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ... یَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ؛[68]از آسمان آبی فرو فرستاد. پس رودخانههایی به اندازه گنجایش خودشان روان شدند وسیل، کفی بلند روی خود برداشت و از آنچه برای به دست آوردن زینتی یا کالایی، در آتش میگذارند، هم نظیر آن کفی بر میآید.خداوند، حقّ و باطل را چنین مثل میزند. اما کف بیرون افتاده از میان میرود؛ ولی آنچه به مردم سود میرساند، در زمین [باقی] میماند، خداوند مثلها را چنین میزند.
وَقُلْ جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقاً[69]؛ «بگو:حقّ آمد و باطل نابود شد. آری، باطل نابود شدنی است».[70]
به هر حال از منظر قرآنی این نزاع و ستیزه جویی روزی با پیروزی و غلبة حقّ به پایان رسیده و گروه باطل نابود و مضمحل خواهد شد. این زمان موعود، عصر ظهور امام مهدی(عج) است که با قیام جهانی خود، فرجام نزاع حقّ و باطل را رقم خواهد زد و با نصرت الهی و یاری مؤمنان صالح، طومار عمر شیطان و شیطان صفتان را در هم خواهد پیچید.لذا در کلام آسمانی آمده است:«ولقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین انهم لهم المنصورون و ان جندنا لهم الغالبون ؛[71] وعده قطعی ما برای بندگان فرستاده ما از پیش مسلم شده که آنان یاری شدگانند و لشکر ما پیروزند».
منظور از «کلمه » در این آیه، همان حکم و قضای الهی است. خداوند با تاکیدهای فراوان به عنوان یک حکم و قضای قطعی و از پیش تعیین شده الهی به پیروزی اهل حق بر اهل باطل اشاره می کند و با توجه به اطلاقی که از این آیه فهمیده می شود نمی توان این حکم را مختص به عالم آخرت دانست . بنابراین، قضای حتمی الهی این است که هم در دنیا و هم در آخرت خداوند به نفع هواداران خود وارد صحنه خواهد شد و آنها را بر نیروهای باطل پیروز خواهد ساخت .[72]
همین معنا و مضمون را می توان از آیات فراوانی که تاکید بر پیروزی حق بر باطل و این که باطل نابود شدنی است، استفاده کرد.
مثلا از آیات دیگر[73] قرآن نیز فهمیده می شود که فلسفه آفرینش و سنت الهی در نظام هستی بر کوبیدن حق بر پیکر باطل و نابود ساختن آن می باشد . و یادر فراز قرآنی دیگر[74] باطل را به کف روی آب که جولانگری موقت و زودگذر دارد و حق را به آب مفید و منفعت بخشی که در زیر کف قرار دارد و پس از زوال جولانگری کف روی آن، خودنمایی می کند و ماندنی است تشبیه می کند; و یا فراز دیگر [75]به صراحت و تاکید بر پیروزی پیامبران و مؤمنان هم در دنیا و هم در آخرت اشاره می فرماید.
استاد شهيد، مرتضي مطهري پيروزي نهايي اهل حق را چنين توصيف مي کند: «ظهور مهدي موعود حلقه اي است از حلقات مبارزه اهل حق و اهل باطل که به پيروزي نهايي اهل حق منتهي مي شود.» [76]
بيان ايشان درقسمتي ديگرچنين است: «از مجموع آيات استنباط مي شود که قيام مهدي موعود، عجل الله تعالي فرجه الشريف، آخرين حلقه از مجموع حلقات مبارزات حق و باطل است که از آغاز جهان برپا بوده است. مهدي موعود تحقق بخش ايده آل همه انبياء و اولياء ومردان مبارزه راه حق است.» [77]
بازگشت به فطرت؛مهمترین مسئله آینده جهان از نگاه قرآن
گرایشات و ادراکات اولیه که در حیوانات (به طور عموم) و در انسان ها (فقط از نظر بعد مادی و جسمی) وجود دارد، برگرفته از غرایز و طبیعت شان است؛ اما گرایش ها و ادراکات انسان ها از لحاظ بُعد روحانی، نظیر آینده نگری کلی، ابدیت خواهی، عدالت طلبی و ... از فطرت روح شان نشأت گرفته است؛ چنان که شهید مطهری قدسره می گوید: خواست های انسان دو نوع است: جسمی و روحی. مقصود از خواست جسمی، تقاضایی است که صددرصد وابسته به جسم باشد؛ مثل غریزه گرسنگی یا خوردن و میل به غذا به دنبال گرسنگی. این، یک امر کاملاً مادی و جسمانی و غریزی است؛ یعنی به ساختمان بدنی انسانی و هر حیوانی مربوط است. انسان، بعد از این که به اصطلاح قدما به «بدل ما تحلل» نیاز پیدا کرد (یعنی غذا هضم شد و به غذای جدید، نیاز پیدا کرد) یک سلسله ترشحات در معدة او پیدا می شود. این ترشحات، به صورت یک احساس در شعور انسان منعکس می شود؛ و لو انسانی که اصلاً نداند معده دارد. این یک امر غریزی است؛ یعنی امری است که اکتسابی نیست و به ساختمان بدن مربوط است. این ها را امور غریزی می نامند.
در ناحیه خواست ها و میل ها یک سلسله غرایز یا فطریات است که حتی در روان شناسی هم «امور روحی» نامیده می شوند و لذّات ناشی از آن ها را نیز «لذات روحی» می نامند؛ مثل میل به فرزند داشتن. میل فرزند داشتن، غیر از غریزه جنسی است که به ارضای شهوت مربوط است. برتری جویی و قدرت طلبی نیز در انسان یک عطش روحی است.[78]
آیت الله جوادی آملی در این باره می گوید: «فطرت» که سرشتی ویژه و آفرینش خاصی است، غیر از «طبیعت» است که «طبیعت» در همه موجودات جامد یا نامی و بدون روحِ حیوانی یافت می شود و غیر از غریزه است که در حیوانات و در انسان در بُعد حیوانی اش موجود است[79]
حال در نگاه متعالی، آینده نگری انسان، برخاسته از روح و فطرت است. در این راستا است که آینده نگری، اقتضای مادی ندارد، بلکه اقتضای روحی دارد؛ نیز در افق جزئی و فردی نبوده بلکه در قلمروی کلی و نوعی می باشد. از آن جا که حیوانات، از نعمت شعور و عقل بی بهره هستند، نمی توانند آینده نگری کلی و نوعی داشته باشند، و انسان ها در این نوع آینده نگری تنها بوده و این از ویژگی های انحصاری او می باشد.
لذا انسان از راه فطرت آینده را روشن و آفتابی می بیند: عشق به تکامل و پیشرفت که آبشخوار عقل و فطرت است، در دورن و حاق انسان، نهادینه شده است؛ از این رو در آینده جهان يكي از مباني و مبادي اصلي آینده پژوهی دینی ، بلوغ همه مردم دنياست يعني مردم دنيا بايد به سطحي از نياز و كشش فطري و طبيعي برسند تا به دنبال نجات بخشي بگردند كه سعادت را براي آنها به ارمغان مي آورد اين امر نيازمند گذشت زمان و بلوغ فكري و روحي مردم جهان است.
حال کلام وحی فطرت گرایی مردم را در آینده جهان اینگونه ترسیم می کند:«فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم ...؛[80] پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن . این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده، دگرگونی در آفرینش الهی نیست . این است دین و آیین استوار، ولی اکثر مردم نمی دانند .»
از این آیه استفاده می شود که دین خدا مقتضای فطرت سالم انسانی است؛ فطرتی که در آن تغییر و دگرگونی راه ندارد.
دینی که بر اساس فطرت است، دینی استوار و پا برجا خواهد بود . با توجه به این که بر اساس مبانی مسلم فلسفی و عقلی، انحراف آفرینش از مسیر طبیعت و فطرت به نحو دائم معقول و ممکن نیست، ثابت خواهد شد که بشریت روزی به مقتضای فطرت خود برخواهد گشت و به حاکمیت دین الهی تن خواهد داد.
علامه طباطبایی در این زمینه می گوید:نوع انسان به حکم فطرتی که در او به ودیعه نهاده شده است، طالب کمال و سعادت حقیقت خود؛ یعنی استیلا بر عالیترین مراتب زندگی مادی و معنوی به صورت اجتماعی می باشد و روزی به آن خواهد رسید، اسلام که دین توحید است برنامه چنین سعادتی است. انحرافاتی که در طی پیمودن این راه طولانی نصیب انسان می گردد نباید به حساب بطلان فطرت انسانی و مرگ آن گذاشته شود . همواره حاکم اصلی بر انسان همان حکم فطرت است و بس . انحرافات و اشتباهات از نوع خطای در تطبیق است . آن غایت و کمالی که انسان به حکم فطرت بی قرار کمال جوی خود آن را جستجو می کند روزی - دیر یا زود - به آن خواهد رسید . آیات 30 الی 41 سوره روم همین معنا را می رساند که حکم فطرت در نهایت امر، تخلف ناپذیر است و انسان پس از یک سلسله چپ و راست رفتن ها و تجربه ها راه خویش را می یابد و آن را رها نمی کند. به سخن آن عده نباید گوش فرا داد که اسلام همانند یک مرحله از فرهنگ بشری که رسالت خود را انجام داده و به تاریخ تعلق دارد، می نگرند . اسلام به آن معنی که می شناسیم عبارت است از انسان در کمال نهایی خویش که به ضرورت ناموس خلقت روزی به آن خواهد رسید.[81]
شهید مطهری نیز در این باب می نویسد: «آیا این فرهنگها و تمدنها و این جامعه ها و ملیتها برای همیشه به وضع موجود ادامه می دهند یا حرکت انسانیت به سوی تمدن و فرهنگ یگانه و جامعه یگانه است و همه اینها رنگ خاص خود را خواهند باخت و به یک رنگ که رنگ اصلی است و رنگ انسانیت است در خواهند آمد؟ ... بدیهی است بنا بر نظریه اصالت فطرت و این که وجود اجتماعی انسان و زندگی اجتماعی او و بالاخره روح جمعی جامعه، وسیله ای است که فطرت نوعی انسان برای وصول به کمال نهایی خود انتخاب کرده است، باید گفت جامعه ها و تمدنها و فرهنگها به سوی یگانه شدن، متحدالشکل شدن و در نهایت امر در یکدیگر ادغام شدن سیر می کنند و آینده جوامع انسانی، جامعه جهانی واحد تکامل یافته است که در آن، همه ارزشهای امکانی انسانیت به فعلیت می رسد و انسان به کمال حقیقی و سعادت واقعی خود و بالاخره به انسانیت اصیل خود خواهد رسید . از نظر قرآن این مطلب مسلم است که حکومت نهایی، حکومت حق، [و] نابود شدن یکسره باطل است و عاقبت از آن تقوا و متقیان است .»[82]
مستضعفان و صالحان؛ وارثان آینده زمین
دیدگاه قرآن درباره سرانجام بشر، دیدگاهی خوشبینانه بوده و پایان دنیا، پایانی روشن و سعادتآمیز دانسته شده است. سرانجام سعادتمند جهان، همان تحقّق کامل غرض آفرینش انسانها است که چیزی جز عبادت خداوند نخواهد بود. قرآن درباره سرنوشت جامعهها به روشنى سخن گفته است. از نظر قرآن مشیّت الهى براین تعلق گرفته که درآینده، فقط صالحان وارثان زمین خواهند بود و حکومت جهان و اداره امور آن را به دست خواهند گرفت وحق وحقیقت در موضع خود استوار بوده و باطل برچیده خواهد شد. همه جهانیان زیر لواى حکومت صالحان قرار گرفته و حکومت واحدى بر جهان مستولى خواهد شد.
کلام آسمانی به صراحت به این مسأله اشاره کرده است لذا می خوانیم:«ولقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون ؛[83] به تحقیق در زبور بعد از ذکر چنین نوشتیم که سرانجام، بندگان صالح من وارث (حکومت) زمین خواهند شد .»
کلمه «صالحون »، معنای گسترده و وسیعی دارد که علاوه بر ایمان، بر همه شایستگیها دلالت دارد، شایستگی از نظر عقیده، عمل و تقوا، علم و آگاهی، قدرت و قوت، تدبیر و مدیریت اجتماعی، سیاسی و ...
مرحوم علامه طباطبایی در این مسأله می فرماید: منظور از وراثت زمین، این است که تسلط بر منافع زمین به آنها انتقال خواهد یافت و به برکات دنیوی بهره مندی درست سبت به کالاها و زینت های زمین و برکات اخروی یعنی رسیدن به مقامات قرب الهی - دست خواهند یافت . [84]
شیخ طبرسی، مفسّر گرانقدر، در ذیل این آیه، روایتی را «از امام باقر (علیه السلام) نقل میکند که فرمود: «این بندگان شایسته که وارث زمین میشوند، اصحاب مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در آخر الزّماناند» و اضافه میکند حدیثی که شیعه و سنی از پیامبر اکرم روایت کردهاند، بر گفته امام باقر (علیه السلام) دلالت دارد؛ و آن حدیث این است: « اگر از عمر جهان، جز یک روز باقی نمانده باشد، خداوند، همان یک روز را چنان دراز میکند تا مردی صالح از خاندان من بر انگیخته شود و زمین را همان گونه که از ستم و بیداد، لبریز شده است، از عدالت و قسط، لبریز سازد». [85]
قندوزی حنفی مینویسد: «و عن الباقر و الصّادق فی قوله تعالی و لقد کتبنا فی الزّبور... قالا: «هم القائم و اصحابه؛ از [امام] باقر و صادق (علیهما السلام) درباره این آیه روایت است که فرمودند: ایشان حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف و اصحاب او هستند».[86]
در آیه دیگر از کلام وحی می خوانیم:«قال موسی لقومه استعینوابالله و اصبروا ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین ؛[87]موسی به قوم خود گفت: از خداوند یاری بجویید و استقامت و پایداری پیشه کنید، بدرستی که زمین از آن خداست و به هر کس از بندگانش بخواهد آن را منتقل می سازد و عاقبت و فرجام به نفع اهل تقوا و پرهیزکاران است .از این آیه نیز استفاده می شود که ولایت و حکومت بر زمین، در نهایت از جانب خداوند به اهل تقوا و پرهیزکاری خواهدرسید؛ یعنی کارگزاران حکومت در جامعه نهایی، بندگان خدا ترس خواهندبود.
علامه طباطبایی در ذیل این آیه می فرماید: چنین چیزی مقتضای سنت لایتغیر الهی است؛ زیرا خداوند نظام تکوین را به گونه ای نظم بخشید که هر نوعی از انواع موجودات به عنایت و کمال وجودش و سعادتی که برای آن خلق شده اند می رسند . انسان نیز یکی از انواع موجودات این عالم است . اگر این انسان بر همان صراطی که فطرت برای او ترسیم کرده حرکت کند یقینا خداوند او را به عاقبت نیکویش خواهد رساند و حیات طیبه را ارزانی او خواهد نمود .[88]
هم چنین آیۀ معروف «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین [89]؛ ما می خواهیم بر آنان که در زمین مستضعف واقع شده اند منت نهیم (آنها را مشمول مواهب خود نماییم) و آنها را پیشوایان قرار دهیم و وارثان زمین گردانیم » خود بهترین موید این مدعاست؛ آیۀ مذکور سنت و اراده حتمیه خداوند را برای همیشه نشان می دهد . که نمونه کامل آن ظهور حکومت حق، عدل، پیروزی مظلومان و مستضعفان بر ضد ظالمان و مستکبران در تمام کره زمین در زمان حضرت مهدی موعود (عج) است .
از این آیه استفاده می شود که مظلومان و محرومان در دولت کریمه آخرالزمان به حاکمیت خواهند رسید . و مستکبران بهره ای در آن زمان نخواهند داشت . البته با عنایت به آیات دیگر باید گفت هر مظلوم و محرومی، منظور قرآن نیست، بلکه مظلومان و محرومانی در دولت نهایی با اراده خدا به حاکمیت خواهند رسید که از اهل تقوا، صالحان و مؤمنان باشند . [90]
بی تردید این آیه، بشارتی است بزرگ، در جهت پیروزی حق بر باطل، ایمان بر کفر، عدالت بر ستم و مستضعفان بر مستکبران. نویدی است برای همه آزادگان و عدالت جویان و محرومان و پیامِ امید بخشی است در جهت برچیده شدن بساط بیداد و تحقّق عدالتی فراگیر در سرتاسر کره زمین.
نکته مهم، این است که بدانیم پیروزی نهایی مستضعفان بر مستکبران، پس از ظهور حجّت حق، حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خواهد بود که شیعه و سنی، بر قطعی بودن آن اتّفاق نظر دارند. براساس دیدگاه مفسران و احادیث رسیده از معصومین این آیه از امامت و حاکمیّت جهانی مستضعفان سخن میگوید که تجلّی آن با نهضت بزرگ مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) صورت میپذیرد و سرتاسر جهان از عدل و قسط لبریز میگردد و با شکست مستکبران و خواری آنان، مستضعفان به عزّت و سروری دست مییابند.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرماید: « دنیا پس از چموشی، همچون شتری که از دادن شیر به دوشندهاش خودداری میکند و برای بچّهاش نگه میدارد، به ما روی میآورد.» [91]هم ایشان، درباره آیه وراثت مستضعفان بر زمین و پیشوایی آنان فرموده است: « آنان، آل محمّد علیهم السلام هستند که خداوند، مهدی ایشان را پس از زحمت و فشاری که بر ایشان وارد میشود، بر میانگیزد و به آنان عزّت میبخشد و دشمنانشان را خوار و ذلیل میکند».[92]
از این روایت به خوبی میتوان استفاده کرد که مهدی آل محمّد (عجل الله تعالی فرجه الشریف) یکی از مصادیق بسیار روشن آیه شریفه مورد بحث است و در آن زمان، حضرت، حکومت جهانی را به دست مبارک میگیرد و وارث زمین میشود و مؤمنان، عزیز و کافران و مفسدان، ذلیل خواهند شد.
شیبانی، دانشمند حنفی مذهب، در کتاب کشف البیان آورده است که در اخبار اهل سنت از حضرت باقر و صادق (علیهماالسلام) روایت گردیده که آن دو امام فرمودهاند: «این آیه به صاحب الامری اختصاص دارد که در آخرالزمان خروج مینماید و حاکمان زورگو و جبار و فراعنه را نابود میکند و شرق و غرب عالم را مالک میشود و سپس، آن را لبریز از عدل میسازد؛ همان گونه که از ظلم و جور پر شده بود.» [93]
در فراز دیگر از قران کریم آمده است :«وعدالله الذین آمنو منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننی لایشرکون بی شیئا؛[94]یعنی: خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند وعده می دهد آنها را قطعا خلیفه روی زمین خواهد کرد - همانگونه که پیشینیان را خلافت بخشید - و دین و آیینی را که برای آنها پسندیده است، به طور ریشه دار و پابرجا در صحنه زمین مستقر سازد و خوف و ترس آنها را به امنیت و آرامش مبدل کند (آنچنان) که تنها مرا می پرستند و چیزی را شریک من قرار نمی دهند .
خداوند بر اساس این آیه به مؤمنان صالح وعده های متعددی را با تاکید فراوان داده است . یکی این که، آنها را خلیفه روی زمین خواهد کرد و حکومت تمام جهان را در اختیار آنها خواهد نهاد . دوم این که، دین اسلام را به طور ریشه دار و اساسی بر روی زمین پیاده خواهد کرد . سوم این که همه اسباب خوف و ناامنی برای مؤمنان و صالحان از بین خواهد رفت، امنیت و آسایش کامل برای آنها محقق خواهد شد . چهارم این که سراسر زمین تنها خداوند مورد پرستش واقع می شود و هرگونه شرکی به کلی از صفحه روزگار محو خواهد شد .
از امامان اهلبیت (علیهم السلام) روایت شده است که این آیه، درباره مهدی آل محمّد (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است[95] و به دست اوست که حکومت مستضعفان، تحقّق کامل مییابد و سیره و سنّت رسول الله (صلی الله علیه و آله) به تمام معنی، عینیّت پیدا میکند. در حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) چنین آمده است: « سیره و سنّت او (مهدی) سیره و سنّت من است. جامعه را بر دین و آیین من اقامه میسازد و مردم را به کتاب پروردگارم دعوت مینماید». [96]
خدای رحمان به اهل ایمان و نیکوکاران وعده داده است که آنان به زودی، زمین را به ارث میبرند، در امنیّت زندگی میکنند و از شر و بدی مستکبران و ستمگران آزاد میشوند. جامعه طیّب و طاهر و باصفایی که دنیا در آرزویش، روزگار سپری میکند، در عصر نورانی خاتم الاوصیا، حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خود را نشان خواهد داد. روایات فراوانی به این مهم اشاره دارند. از جمله، امام صادق (علیه السلام) میفرماید: « این آیه هنوز تأویل نشده است و اگر قائم ما ظهور کند، به زودی خواهید دید کسی را که معنای این آیه را میفهمد. دین محمّد (صلی الله علیه و آله) به همه جا خواهد رسید، چنانکه شب به همه جا میرسد: به صورتی که بر روی زمین، مشرکی باقی نخواهد ماند».[97]
نتیجه
حاکمیت مشیت خداوند بر تاریخ، حرکت تاریخ به سوی تکامل همه جانبه و تأثیر اراده انسان در تحقق سنت های تاریخی، ازجمله مبانی تفکر آینده گرای قرآن در ترسیم فرجام جهان به شمار می آیند.
هم چنین برخی سنتهای تاریخی قرآن، خود دلیلی بر مسئول بودن انسان در زندگی و تاریخ خویش است. این سنتهای تاریخی قرآن، ازجمله ارتباط تحول اجتماعی با تغییر درونی افراد و دخالت انسان در سرنوشت خویش، دلالت بر عدم تغایر اراده مندی انسان با سنت های تاریخی دارد.
حال از آنجاکه اراده انسان تحت مشیت الهی قرار دارد، براساس خواست و اراده الهی، انسان ها در انجام اعمالی که در آینده و سرنوشت شان اثرگذار است، مختارند. به عبارتی خود سرنوشت خویش را رقم می زنند.
از سوی دیگر و بر اساس سنتهاي الهي در جامعه و تاريخ كه ناشي از زمينه آزمون و امتحان بندگان است گاه كساني با طغيان خويش، به استثمار و استضعاف ديگران مي پردازند، اما آنها از اراده تخلف ناپذير الهي غافلند كه سنت الهي بر غلبه و پيروزي اين مستضعفان تعلق گرفته است.
بنابراین اگر كليت تاريخ را صحنه نزاع حق و باطل بدانيم، سرانجام اين، حق است كه به دليل ماهيت ثابت و پايدار خويش، برتري يافته و با زوال باطل، در عرصه خواهند ماند و زمين را به ارث خواهد برد.
لذا میتوان استنباط کرد که اراده الهی بر آن تعلّق گرفته که مستضعفان را حاکمان زمین قرار دهد و اراده خدا حتمی و تخلّف ناپذیر است. این حاکمیّت، نعمت بزرگ و با ارزشی است که نصیب مؤمنان مستضعف در حکومت جهانی مستضعفان که به دست مهدی آل محمّد (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تجلّی مییابد، دین الهی و امنیّت کامل در سراسر کره زمین تحقّق مییابد و در سایه عدالت مهدوی ، مستضعفان نیز از سلطه مستکبران رهایی مییابند و به عزّت و سَروری میرسند.به بیان حضرت امام خمینی (رحمة الله علیه): «خداوند همیشه با مستضعفان است و حق همواره بر باطل غلبه کرده و ایمان همیشه فائق خواهد شد».[98]
پی نوشت
[1] سورۀحشر؛ آیه ۱۸.
[2] من لا یحضره الفقیه؛ ج۳؛ ص۱۵۶؛ ح۳۵۶۹ .
[3] ر.ک: المیزان؛ ج۸؛ ص۴۸۵.
[4] Foresight
[5] Forecasting
[6] Futurology
[7] Henry David
[8] مفاهیم و روشهای آیندهپژوهی؛ص9.
[9] Eleonora Masini and Knut Samset
[10] مفاهیم و روشهای آیندهپژوهی؛ص9.
[11] Roy Amara
[12] مفاهیم و روشهای آیندهپژوهی؛ص10.
[13] Futures Studies
[14] سورۀ حشر؛ آیۀ 18.
[15] سورۀ انبياء؛آیۀ 21.
[16] ر.ک:سورۀ احقاف؛آیۀ12.
[17] سورۀ قصص؛آیۀ 5.
[18] سورۀ اعراف؛آیه ۱۸۵.
[19] سوره روم ؛آیۀ8.
[20] سورۀ ص؛ آیۀ 27.
[21] سورۀ ملک؛آیۀ 2.
[22] سورۀ ذاریات؛آیۀ 56، سورۀ هود؛آیۀ 7،سورۀ جاثیه؛ آیۀ 22.
[23] موسوعه شهید السید محمدباقر الصدر؛ج19 ؛ص120.
[24] سورۀ انشقاق؛ آیۀ 6.
[25] مفردات الفاظ القرآن؛ ج1؛ ص704.
[26] (صدر، 1421، ج19، ص142)
[27] سورۀ نجم؛ آیۀ 23.
[28] سورۀ بقره؛ آیۀ 156.
[29] (ر.ک به: روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه؛ج6؛ ص402.
[30] سورۀ یس؛ ص82.
[31] سورۀ نحل؛آیۀ 40.
[32] سورۀ بقره؛ آیۀ 117.
[33] المیزان؛ج17؛ص115.
[34] سورۀ اسراء؛ آیۀ 77.
[35] سورۀ انعام؛آیۀ 34.
[36] سورۀ فاطر؛آیۀ 43-42.
[37] سورۀ انسان؛آیۀ 30.
[38] المیزان؛ج20؛ ص14.
[39] سورۀ یونس؛آیۀ 99.
[40] ر.ک : المیزان؛ ج10؛ ص126.
[41] سورۀ انفال؛ آیۀ 17.
[42] المیزان؛ ج9، ص39.
[43] کافی؛ ج1؛ ص389.
[44] ر.ک : سورۀ یونس؛آیۀ 44؛ سورۀکهف؛آیۀ 45؛سورۀ نوح؛آیۀ 17.
[45] سورۀ طه؛ آیۀ 50.
[46] المیزان؛ ج14؛ ص168.
[47] بینش تاریخی قرآن ؛ص32.
[48] المیزان؛ ج7؛ ص294.
[49] سورۀ اعراف؛ آیۀ 96.
[50] سورۀ انعام؛آیۀ 96.
[51] سورۀ اعراف؛آیۀ 96.
[52] همان.
[53] سورۀ توبه؛آیۀ33،سورۀ صف؛آیۀ9 .
[54] سورۀ صف؛آیۀ9.
[55] لغت نامه دهخدا؛ ج6؛ ص9142.
[56] المنجد فی اللغة؛ ص144.
[57] ر.ک: فلسفه حقوق بشر؛ ص74.
[58] المفردات فی الفاظ القرآن؛ ص129.
[59] تاج العروس؛ ج1؛ ص432.
[60] اقرب الموارد؛ ج1؛ ص88.
[61] قاموس قرآن؛ ج1؛ ص230.
[62] المیزان؛ ج1؛ ص304.
[63] دین در محدوده عقل تنها؛ ص30 و 33.
[64] ر.ک: بنیاد فلسفة سیاسی در غرب؛ ص135؛فلسفه تاریخ؛ ص17؛ بزرگان فلسفه؛ ص78.
[65] نظریه برخورد تمدنها، هانتگیتون و منتقدانش؛ص22 و 23 و 45.
[66] آیا جهان به سوی هرج و مرج میرود (ژئوپولیتیک سردرگم)؛ فصل7-16.
[67] سورۀ انبیاء؛آیات 16-18.
[68] سورۀ رعد؛ آیه17.
[69] سورۀ اسراء ؛آیه 81.
[70] ر.ک: مجمع البیان؛ ج4، ص397، تفسیر کبیر؛ ج5؛ ص544، تفسیر منشور جاوید؛ ج3؛ ص71و72.
[71] سورۀ صافات؛ آیات173 – 171.
[72] المیزان؛ ج 17؛ ص 187 .
[73] هفده و هجده سوره انبیاء؛آیۀ18-17.
[74] سوره رعد؛آیۀ17.
[75] سوره غافر؛آیۀ51.
[76] قيام و انقلاب مهدي؛ ص 20.
[77] همان، ص 26.
[78] مجموعه آثار؛ ج2؛ص372.
[79] تفسیر موضوعی قرآن کریم؛ ص 24.
[80] سورۀ روم؛آیۀ30 .
[81] المیزان؛ ج 4؛ص 140 .
[82] جامعه و تاریخ؛ ص 46 - 45 .
[83] سورۀ انبیاء؛ آیۀ105 .
[84] المیزان؛ ج 14؛ صص 466 - 445 .
[85] مجمع البیان ؛ ج 4 ؛ ص 66 - 67 .
[86] ینابیع المودة؛ ج 3 ؛ ص 243.
[87] سورۀ اعراف؛آیۀ128 .
[88] المیزان؛ ج 8؛ ص 287 .
[89] سورۀ قصص؛آیۀ5 .
[90] ر.ک: شهید مطهری؛ جامعه و تاریخ .
[91] نهجالبلاغه؛ حکمت 209.
[92] الغیبة ؛ ص84.
[93] کشف و البیان؛ ج 4؛ ص 144 - 145.
[94] سورۀ نور؛آیۀ55.
[95] کمال الدّین؛ ج 3 ؛ ص 356 - 357 ، مجمع البیان؛ ج 4 ؛ ص 152.
[96] همان؛ ج 2 ؛ ص 411.
[97] تفسیر عیّاشی؛ ج 2؛ ص 56، بحارالانوار؛ج 51؛ ص 56.
[98] در جست و جوی راه ؛ دفتر اول ؛ ص 119.
کتابنامه
1. قرآنکریم.
2. نهج البلاغه
3. المیزان فی تفسیر القرآن، چ5، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1417ق.
4. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، الشیخ ابی علی الفضل بن الحسن الطبرسی، تصحیح: الشیخ ابوالحسن الشعرانی، کتابفروشی اسلامیه، تهران، (بی تا).
5. تفسیر کبیر، امام فخر رازی، ترجمه علی اصغر حلبی، انتشارات اساطیر، چ دوم، 1381.
6. الکشف و البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر ثعلبی)، ثعلبی، احمد بن ابراهیم (م. 427ق.)، تحقیق ابنعاشور، ساعدی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1422ق.
7. تفسیر عیاشی، محمد بن مسعود بن عیاش «عیاشی» ، قرن سوم، تحقیق سیدهاشم رسولی محلاتی، انتشارات علمیه اسلامیة، تهران، بی تا.
8. سبحانی، جعفر، منشور جاوید، قم ؛مؤسسه امام صادق (ع)؛1388،چ3.
9. صدوق، من لا یحضره الفقیه،قم، جامعه مدرسین 1413 هـ4 جلد.
10.کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، 15جلد، قم: دار الحدیث، 1429ق.
11. بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمةالاطهار علیهمالسلام، مجلسي، محمدباقر (م. 1111ق.)، تحقيق محمدباقر بهبودي، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1403ق.
12.- مجلسى، محمدتقى، روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، چ2، قم: مؤسسه فرهنگى اسلامى کوشانبور، 1406ق.
13.کمالالدین و تمامالنعمه، صدوق، محمد بن علي (م. 381ق.)، تحقيق علياکبر غفاري، قم، نشر اسلامي، 1405ق.
14. جعفری، یعقوب، بینش تاریخی قرآن، چ2، قم: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1368.
15. راغب اصفهانی، محمدحسین، مفردات الفاظ القرآن، محقق صفوان عدنان داوودی، دمشق- بیروت: دار القلم، دار الشامیه، 1416ق.
16. صدر، محمدباقر، الموسوعة الشهید الصدر،ج19، قم: مرکز الابحاث و الدراسات التخصصیة للشهید الصدر، 1421ق.
17.مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج1، 15 و24، تهران، صدرا، بی تا.
18.مطهری، مرتضی، قیام وانقلاب مهدی (علیه السلام) از دیدگاه فلسفه تاریخ؛تهران؛ انتشارات صدرا؛1368.
19.جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر موضوعی قرآن کریم؛قم ؛ مرکز نشر اسراء،1376.
20.مطهری، مرتضی ؛(1372)؛ جامعه و تاریخ، تهران: صدرا.
21. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة لذوی القربی، قم، اسوه، ۱۴۱۶ق.
22. الغیبه، طوسی، محمد بن حسن (م. 460ق.)، تحقیق عبادالله تهرانی، علی احمد ناصح، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1411ق.
23. دیوید، هنری، (1390)، مفاهیم و روشهای آیندهپژوهی، ترجمه 24.مسعود منزوی، تهران: مرکز آیندهپژوهی علوم و فناوریهای دفاعی.
25. دهخدا علی اکبر، لغت نامه دهخدا، نشر دانشگاه تهران، چاپ دوم ۱۳۷۷.
26.واسطی زبیدی حنفی ، محمدمرتضی الحسینی ، تاج العروس من جواهرالقاموس ، 20 جلد ، بیروت ، دارالفکر ، بی تا .
27. یسوعی، لویس معلوف (م 1324): المنجد، انتشارات اسماعیلیان، 1362.
28.شرتونی لبنانی ، سعید ، اقرب الموارد فی فصح العربیة و الشوارد ، 3 جلد ، بیروت .
29. فیروز آبادی ، محمدبن یعقوب ، القاموس المحیط ، بیروت داراحیاء التراث العربی ، بی تا .
30. کانت؛ امانوئل؛دین در محدوده عقل تنها، ترجمه منوچهر صانعى دره بيدی، تهران:نقش ونگار.
31. بنیاد فلسفه سیاسی در غرب؛با مقدمه و اهتمام حمید مصدق؛ تهران؛ انتشارات زمستان؛1379،چ دوم
32. در جستجوي راه از کلام امام؛تهران؛ امیر کبیر؛1362؛1361.
33. جوادی آملی ؛ عبدالله؛1375؛فلسفه حقوق بشر؛ قم؛ نشر اسراء
34. هانتینگتون، ساموئل، نظریه برخورد تمدن ها/ هانتینگتون و منتقدانش، ترجمه مجتبی امیری وحید، تهران، وزارت امور خارجه/ مرکز چاپ و انتشارات، ۱۳۸۲.
35. توماس؛ هنری؛بزرگان فلسفه؛ مترجم؛فریدون بدره ای؛ انتشارات علمی و فرهنگی؛1390.
36. استنفورد؛ مایکل؛ درآمدی بر فلسفه تاریخ؛مترجم ؛احمد گل محمدی؛نشر نی؛1395؛چ7.
37. اگينورامونه؛ آيا جهان به سوي هرج و مرج ميرود ( استراتژي سردرگم ) ؛ ترجمۀ پریچهر شاهسوند؛انتشارات عطا؛چاپ اول، تهران؛ 1377.