ابی بکر ناجی در مبحث دوم کتاب مدیریت توحش، تحولات حوادث و اتفاقات از وضع موجود به سوی وضع مطلوب را در کشورهای اصلی شامل مراحل چهارگانه زیر می داند: 1. مرحلۀ ایذاء، توان آزار و فرسایش؛ 2. مرحلۀ مدیریت توحش؛ 3. مرحلۀ اقتدار؛ 4. مرحلۀ برپایی حکومت.[1] منظور ناجی از مناطق یا کشورهای اصلی عبارت است از: اردن، کشورهای مغرب عربی (کشورهای غرب آفریقا مانند تونس، لیبی، مراکش، الجزایر، موریتانی)، نیجریه، پاکستان، عربستان و یمن.
ناجی معتقد است انتخاب این کشورها باید در نهایت بر روی 2 یا 3 کشور، که ساکنان آنان آمادگی بیشتری برای جنبش جهادی دارند، متمرکز شود تا نیروی ضربتی و قدرتشان در کشورهایی که انجام عملیات هدفمند در آنها نتیجه ای ندارد پراکنده نشود و بی ثمر نماند. دیگر نکتۀ مهم به مفهوم کشور یا منطقه در این متن بر می گردد. ناجی در «هشدار بسیار مهم» می گوید: «زمانی که می گوییم یمن و قبل از آن واژۀ منطقه را به کار می برم هدفم از آن عدم تقید به مرزبندی های سازمان ملل است». بنابراین منظور از مناطق یا منطقۀ توحش یک کشور به طور کامل نیست.
از سویی دیگر، کشورهای پیشنهاد شده در مسیر توحش به لحاظ جغرافیایی از یکدیگر فاصله دارند و ناجی این امر را یک مزیت به حساب می آورد: «این امر مأموریت نیروهای جهانی را در راستای نفوذ به صورت وسیع در عمق جهان اسلام دشوار می کند». انتخاب کشورهای فوق به لحاظ داشتن عناصر مشتر زیر صورت گرفته است:
* وجود عمق جغرافیایی و توپوگرافی که به هر کشور به طور جداگانه اجازۀ برپایی مناطقی با نظام مدیریت توحش را می دهد.
* ضعف نظام حاکم و ضعف مرکزیت نیروهایش در مرزها و همچنین مناطق داخلی به ویژه مناطق پرتراکم.
* امتداد تفکر اسلامی جهادیِ نوید دهنده در این مناطق.
* ماهیت خاص مردم این مناطق.
* وجود سلاح در دست مردم.
ناجی اهداف اصلی مرحلۀ «ایذاء و فرسایش» را در دستیابی به چهار نکتۀ زیر می داند:
1. خسته کردن، آزار رساندن و فرسوده ساختن نیروهای دشمن و نظامهای مزدور و ایجاد فشار و از رمق انداختن آنها در مناطق کشورهای اصلی و غیراصلی پیشنهاد شده توسط عملیات با حجم کم یا کم تأثیر.
2. جذب جوانان جدید با هدف انجام عملیات جهادی در دوره های زمانی مناسب از نظر زمانبندی و توانایی اجرای عملیات نوعی و ضربتی تا توجه عموم را به خود جلب کند. منظور ناجی از عملیات نوعی و ضربتی، عملیات با حجم متوسط است.
3. خارج کردن مناطق گزینش شده که تصمیم بر تحرک هدفمند در آن گرفته شده از سیطرۀ نظامها، سپس تمرکز و کار بر مدیریت توحشی که در آن پدید خواهد آمد.
4. ارتقای گروهک ها از طریق آموزش آنان است تا از نظر روانی و عملی برای مرحلۀ مدیریت توحش آماده شوند.
اهداف اصلی و مرحلۀ «مدیریت توحش»
ناجی نکاتی را تحت عنوان «مأموریتها و وظایف مدیریت توحش در صورت ایدهآل آن» به شریح زیر بیان میکند:
1) برقراری امنیت داخلی و حفظ آن در تمام مناطق تحت اداره.
2) فراهم کردن موارد غذایی و درمان.
3) حفظ منطقۀ توحش از هجوم دشمنان.
4) استقرار قوه قضاییۀ شرعی میان افرادی که در مناطق توحش زندگی میکنند.
5) بالا بردن سطح ایمان و بهرهوری مبارزه به واسطۀ آموزش جوانان منطقۀ توحش و تأسیس جامعۀ مبارز با تمامی گروهها و افراد از طریق آگاهسازی نسبت به اهمیت موضوع.
6) تمرکز بر نشر علوم شرعی (دینی) و دنیوی (دانش امروز) به ترتیب اولویت و اهمیت آنان.
7) گسیل داشتن مأموران تجسس و ایجاد دستگاه اطلاعاتی محدود.
8) نرم کردن و تألیف قلوب دنیاپرستان با اندکی مال و با اصولی حلال و طبق قوانین اعلام شده، حداقل بین افراد تحت مدیریت.
9) جلوگیری از منافقان با ارائه استدلال و وادار کردنشان به سرکوب و پنهان کردن نفاق خود و عدم اظهار آراء.
10) سپس مراعات حال افرادی از منافقان که از ما اطاعت کرده اند تا خطری از جانب ایشان شامل حال ما نشود.
11) ارتقا یافتن تا جایی که امکان توسعه و قدرت هجوم علیه دشمنان با هدف جلوگیری از نفوذ و همچنین غنیمت گرفتن اموال و دارائی هایشان محقق می شود و ابقای آنها در حال ترس و نگرانی دائم صورت گیرد.
12) ائتلاف با گروه هایی که ائتلاف با آنها جایز است.
تحرکات آمریکا موج حرکتهای جهادی را افزایش داده است
ناجی در مبحث اقتدار حرف مهمی دارد و آن این است که گسترش حرکت جهادی همیشه در پی حوادث و عملیات بزرگ اتفاق می افتد. به عبارتی هر چه حملۀ نظامی بزرگتر باشد، جریانهای افراطی به موازات حجم همان حوادث به وجود می آیند. ناجی اینطور دامه می دهد که تحرکات آمریکا موج حرکت های جهادی را افزایش داده است. این حرکت های جهادی، گروه هایی از جوانانی را ایجاد کرده که در اندیشۀ مقاومتند و برای آن برنامهریزی م یکنند؛ نیروهایی که بالقوه وجود داشتند، مستقر بودند و ملت ها در کنارشان به هیچ عنوان احساس خطر نمی کردند. ناجی در توضیح این مطلب می نویسد:
به این ترتیب امریکا در می یابد که دچار جنگ فرسایشی شده و آسان بودن ورود به بیش از یک جنگ در یک زمان، فقط به بحث تئوریک بوده و عملی نیست، زیرا بعد مسافت مرکز از پیرامون، خود تأثیری منفی بر توانایی آمریکا بر حل و فصل جنگ ها دارد.
نفت و اقتصاد در مانیفست داعش
ابی بکر ناجی معتقد است باید به تمام اهدافی که هجوم به آن از نظر شرعی جایز است حمله شود. اما در این میان وی بر روی اهداف اقتصادی، به ویژه نقت، متمرکز می شود. وی در خصوص تمرکز بر اهداف اقتصادی دشمن به ویژه نقت، که شاه بیت آنان است، بر این باور است که «حمله به حوزه های نفتی موجب میشود که دشمنِ خسته را به حمایت از سایر اهداف اقتصادی و غیراقتصادی دیگر وادار کند که در قالب ارسال نیروهای بیشتر به منظور محافظت از آنها متجلی می شود و به واسطۀ این کار عجز و ناتوانی در نیروها که تعداد محدودی نیز هستند پدید می آید».
ناجی در مبحث اول کتاب بحث ارتباط میان ضعف اقتصادی و نابودی تمدن ها را مطرح می کند و معتقد است «ضعف اقتصادی ناشی از هزینه های جنگ، یا هجوم های مستقیم با هدف فرسایش اقتصاد، یکی از مهمترین عوامل نابودی تمدن ها و تهدیدکننده آنهاست. همچنین به واسطۀ ضعف اقتصادی، ظلمهای اجتماعی که جنگ یا درگیرهای سیاسی و جدایی میان بخش های مختلف جامعه در کشور مرکز شعله ور کرده، آشکار می شود».
جایگاه مردم در مانیفست داعش
در مانیفست داعش مردم بخش مهمی از جریان جهادگریی در نظر گرفته شده است: «مردم وزن سنگینی دارند و سند، پشتیبان و کمک رسان ما در آینده خواهند بود». با این حال، حرکت جهادی متکی به مردم نیست. در مدیریت توحش در این باره چنین آمده است: «هنگامی که می گوییم ملتها (عامۀ مردم) وزن سنگینی دارند، به آن معنا نیست که حرکت و جنبش ما روی آنها حساب باز میکند، چرا که میدانیم که به طور کلی به خاطر آنچه که طاغوتها بر سر زیرساختهایشان آوردهاند نمی شود به آنها نکیه کرد و تنها راه اصلاح علامۀ مردم بعد از فتح محقق می شود».
نکتۀ مهمی که در مانیفست داعش به چشم می خورد ایجاد یک طرح رسانهای قوی برای قاطبۀ مردم است. نقش سیاست رسانه ای در به دست آوردن دل تودۀ مردم و یا حداقل بی طرف کردن آنان نسبت به گروههای جهادی پررنگ می شود. ناجی همچنین تکیه کردن به ذهنهای جوان هرچند گناهکار اما به دور از شبهات روحانیونِ به زعم خود نااهل (علمای حکومتی) را پسندیدهتر میداند و بر این باور است که تعامل با فرد عامی به واسطه فطرتش، بسیار بهتر و راحتتر از تعامل با گروههای اسلامی است که دینشان را به روحانیون مسیحی و یهودی نااهل واگذار کردهاند. لذا در همین جاست که استراتژی وی برای بهرهگیری از ذهنهای خالی، جهت فرآیند شستوشوی مغزی و تن دادن به پیام شوم خشونت، خود را عیان میکند. مهمترین ابزاری که فرایند این عمل را میسر می سازد، رسانه است. بنابراین تبلیغات و تحرک رسانهای که در این زمینه انجام می گیرد با دلابل زیرانجام می گیرد:
1) ایجاد ترس بین مخالفان و مردم عادی
2) جذب و شتشوی مغزی تودۀ مردم
3) تثبیت هویت گروههای جهادی.
جنگ پسامدرن در مانیفست داعش
یکی از نکاتی که در بررسی کتاب مدیریت توحش به وضوح برجسته میشود، خصلت پسامدرن جنگ است. جنگی که متن در پی آن است، اصولاً خصایلی پسامدرن دارد، ازجمله مرززدایی و برهم خوردن آرایش عمودی نیروها به نفع آرایش افقی نیروهای رزمی.
در متن، به دو مرحله برای رسیدن به مدیریت توحش اشاره شده است. یک مرحله «هیئت اجرایی توحش» نام دارد و بهواسطهی قدرت نیروهای آماده در میدان نبرد و خلاء قدرت حکومت مرکزی به راحتی میسر میشود؛ دیگری مرحلهی «ایذا و فرسودگی» است. در کتاب راههای بنا نهادن دولت اسلامی مختصراً گذار از مرحلهی ایذا و فرسودگی به مرحلهی هیئت اجرایی توحش و نهایتاً مرحلهی «بنیانگذاری دولت» ذکر شده است. نیروها با ایجاد عملیات ایذایی در زمینهایی که تحت فرمانروایی قدرتی نسبتا متمرکز است دست به عملیات میزنند. این رشته عملیات موجب فرسودگی ارتش و نیروهای امنیتی در درازمدت میشود و سرانجام به مدیریت توحش منتهی میشود. اشارههایی بسیار مستقیم به عبور از مرزهای تعیینشده دیده میشود، مرزهایی که باید با عملیات ایذایی آنها را گستراند؛ ناجی می گوید: «گستراندن و توسعه دادن عملیات ایذایی علیه دشمن صلیبی-صهیونیست در هر نقطهای از جهان اسلام و حتی خارج از آن، چنانچه مقدور بود. بدین ترتیب، تلاشهای متحدین دشمن پخش میشود و تا بیشترین حد ممکن آن را خشک میکند».
مرززدایی تا جایی گسترش مییابد که حتی مرزهای تعیین شده توسط قرارداد 1916 در خاورمیانه را بی اعتبار و باطل محسوب میکند (رد توافقنامه سایکس پیکو در مقدمۀ کتاب مدیریت توحش). گذشته از آن، راهبرد متن، معطوف به گذار از مرزهای بین قارهای نیز می باشد. مرز، محدودیتی مدرن محسوب میشود که نخستین اقدام، گذار از آن و دستیابی به ورای مرز است.
جنگ مدرن، مبتنی است بر آرایش و نظم عمودی و سلسله مراتبی نیروها. در حالی که، مهمترین ویژگیِ جنگ پسامدرن، برهم خوردن نظم عمودی و جایگزینی نظم افقی است. نتیجهیِ چنین تغییری این میشود که ارتشها مرکزیت زدوده میشوند، نیروهایِ شبهنظامی و سازمانهای نظامی از مرکزیت و بوروکراسیِ درون سازمانی که بر سلسلهمراتب تشکیل شده، برخوردار نیستند، در عوض، گروهها و جمعهای محدودی تشکیل شدهاند که گاه بدون دستور پذیرفتن از سازمان متبوع دست به عمل میزنند؛ لذا نامگذاریِ سازمان القاعده به عنوان شبکهیِ القاعده، برآمده از این خصلت شبکهای بودن است. در متن به تفصیل میخوانیم که چه نوعی از عملیات را میتوان بدون دستور گرفتن از مافوق انجام داد، اصولاً عملیات با برد کوچک و متوسط را میتوان بدون هماهنگی انجام داد، لیکن، عملیات بزرگ مقیاس (مثل عملیات بالی) را باید با هماهنگی با کاردهای ارشد سازمان به انجام رساند. ناجی در توضیح این مطلب مینویسد:
عملیاتی با این حجم گسترده [مانند عملیات 11 ستامبر] به توانمندیها، فرصتها، پشتیبانی و پوششی که فقط از طریق فرماندهی عالی فراهم میشود نیازمند است، در حالی که عملیاتی همچون انفجارهای بالی[2] و محیا و منتظر مشاورۀ فرماندهی عالی نمیماند چرا که پیشتر اجازۀ آنها صادر شده است.
ابی بگر ناجی دربارۀ ارزش عملیات عادیِ کوچک و نتایج آن یادآور میشود که عملیات کوچک به مفاسد یا مشکلات لو رفتن گروههای دیگر که برای عملیات ضربتی متوسط آماده میشوند منجر می شود. وی معتقد است که بهترین راه ارتقای گروهک های نوپا برای انجام عملیات ضربتی، از طریق عملیات کوچک محقق می شود، به شرطی که به تحرکات و اقدامات محتاطانه متعهد باشند.
جارِت براکمن، پژوهشگر ضد تروریسم، واژهای را در تحقیقات خود جعل کرده که به خوبی گویای وضعیت پسامدرن جنگ و نحوهیِ مبارزهیِ نظامی القاعده و داعش است؛ او افرادی را که فعالانه عضو هیچ گروه یا سازمان سیاسیای نیستند ولی خودانگیخته در راه آرمانهای سازمان مورد نظر عملیات انجام میدهند را جهادگرایان تفننی مینامد. این افراد، لزوماً آموزش سازمانی مشخصی را از سر نگذراندهاند، اما بالقوه یک نیروی سازمانی محسوب میشوند. ارتباط آنها با سازمان یا تشکیلات متبوعشان، پیش از آنکه واجد رسمیت ارگانیگ باشد، به گرایشهای مشترک ایدئولوژیک مربوط میشود. در متن میخوانیم که افراد و گروههای مستقل در سراسر جهان باید اهداف مشخصی را ضربه بزنند و دشمن را در هر نقطهای مورد هدف قرار دهند.
بنای چنین سازمان پسامدرنی بر جهادگرایان و سلولهایِ مستقلی استوار است که در متروپلها شروع به اجرای عملیات میکنند و دست برقضا هیچ تعهد سازمانی و شبکهای با مرکزیت موردنظر ندارند و گاه حتی هیچ آموزش مشخص سیاسی و نظامیای ندیدهاند. این یعنی غاییترین نمود جنگ پسامدرن.
پی نوشت:
[1]. مراحل بقیۀ کشورها بدین ترتیب است: مرحلۀ «ایذاء، توان آزار و فرسایش»، سپس مرحلۀ «اقتدار» و در نهایت «فتح».
[2] . عملیات بالی: انفجارهای سال 2003 در جزیرۀ تفریحی بالی اندونزی که بر اثر آن 202 نفر که بیشترشان از جهادگرایان استرالیایی بودند جان خود را از دست دادند. لازم به ذکر است اندونزی از سال 2003 تا 2005 هدف چند بمبگذاری بزرگ قرار گرفت که از مهمترین آنها میتوان به انفجارهای بالی در سال 2002 تا 2005، بمبگذاری در یک هتل در سال 2003 و سفارت استرالیا در سال 2004 اشاره کرد که در مجموع این انفجارها 250 نفر کشته شدند.
* ناجی، ابی بکر، مدیریت توحش، ترجمۀ آزاده گریوانی، تهران: نقد فرهنگ، 1396.