ولایت، در کفِ وفا: عباس(ع)؛ آنکه فرمانهای امام حسین(ع) را تا پایانِ وفا نوشید!
جواد عبداله زاده ـ خبرنگار
در گرمزمینِ کربلا، تشنگیای که بر گلوی کاروان امام حسین(ع) چنگ انداخت، او را به سمت فرات کشاند... اما عباس(ع) با وجودِ آب در کفِ دستانش، لبتر نکرد! چرا؟ چون "حسین (ع) فرمود". این، والاترین تعریفِ "ولایتمداری" است: اطاعتی که بر عطشِ جان چیره شد، پرچمداری که علم را بیامام، بر زمین ننهاد، و برادری که تنها در سایهی امرِ امام، شمشیر میزد. او نه فقط سقّای دشتِ نینوا، که ساقیِ سرچشمههای وفا بود.
اشتراک گذاری :
به گزارش حوزه استانهای خبرگزاری تقریب، حضرت عباس(ع)، تجسّم زندهی ولایتمداری است. او آموخت که حتی "سقایی" در راه خدا، زمانی ارزش دارد که در مسیر امرِ امام زمانش، حسین(ع) باشد. وقتی فرات را در مشت داشت، اما لب به آب نزد، این "ایثار" نبود؛ این "اطاعت" بود. وقتی پرچم را بر دوش گرفت ("علمداری")، این فقط نمایش "شجاعت" نبود؛ این حمایت از نظامِ امامت بود.
«در صحنۀ حماسۀ کربلا، هنگامی که تشنگی، استخوانهای کاروان امام حسین(ع) را میفشرد، عباس(ع) بر لبِ فرات ایستاد؛ مشتهایش از آبِ زلال انباشته، امّا لبهایش خشک! این تصویر، تنها "ایثار" نیست — این "تجسّم ولایتمداری" است: او آب را نچشید، چرا که پیشتر، "فرمانِ امام" را چشیده بود. او نه سقّای عطشزدهگان که ساقیِ معرفتِ ولایت بود.»
وفاداری او بیقیدوشرط، برادری او فدایی، و پایمردی او تا آخرین قطرهی خون، همه در پرتو ولایت معنا مییافت. او "قمر بنیهاشم" بود، نه به خردیدگی چهره، که به نورانیتِ اطاعت از خورشیدِ حسین(ع). "غیرت" او حریمِ امام را پاس میداشت و "شمشیر" او تنها به فرمانِ امام برّان میشد.
امروز او "حامیالضعفاء" و "ابوالفضل" (پدر فضیلتها) نامیده میشود، چون ولایتمداریاش چنان عمیق بود که خداوند او را به "دستبُرسی" تبدیل کرد؛ الگویی که هر "رشادت" و "شهادت" را ذیلِ فرمانبری از ولیِّ عصرش تعریف میکند. او "پرچمدار عشق" بود، اما عشقی که در مسیرِ ولایت، به اوج رسید.
ولایتمداریِ عباس(ع) فصلِ ممیزِ همهی فضایل اوست:
سقاییاش بدون امرِ امام، تنها یک فداکاری بود؛ با امرِ امام، "عبادت" شد.
شجاعتاش بدون تبعیت از حسین(ع)، تنها رزم بود؛ در اطاعت از امام، "تقدّس" یافت.
حتی شهادتاش بدون این ولایت، یک پایان بود؛ با این ولایت، "ابدیّت" شد.
ولایت؛ چراغِ راهِ همهی فضایل
حضرت عباس(ع) به بشریت آموخت که هیچ فضیلتی بدون ولایت، کامل نیست:
سقایی او زمانی قداست یافت که در مسیر امرِ امامِ زمانش (حسین(ع)) انجام شد.
علمداریاش نه نمایشِ قدرت که "اعلام وفاداری" به نظامِ امامت بود.
شهادت او در نینوا، "پایانِ حیات" نبود؛ "آغازِ حیاتِ جاودان" در سایۀ ولایت بود.
عباس(ع) ثابت کرد: شجاعت بیولایت، شبرویِ بیهوده است — وفا بیولایت، شعارِ توخالی است — حتّی شهید بیولایت، فقط کشتهای در بیابان است.
ولایتمداری عباس(ع)؛ فراتر از یک "تکلیف"
ولایت برای عباس(ع) "حقیقتِ وجودی" بود؛ در مکتب کربلا: او با قطعِ دو دست، ثابت کرد ولایت، "جسم" نمیخواهد — "روح" میخواهد.
در فلسفۀ اطاعت: وقتی حسین(ع) فرمود: «برگرد عباس! این آب را نخور!»، او "عقل" را به پای "عشقِ ولایی" ذبح کرد.
در عرفانِ اسلام: عباس(ع) نمادِ آن است که "بندهای" در سایۀ ولایت، "اسوهی خلق" میشود.
پیامِ حضرت عباس(ع) به عصرِ ما
امروز ولایتمداریِ عباسی یعنی:
در طوفانهای فتنه، دستِ در دستِ ولیِّ زمان داشتن.
در تشنگیهای دنیازدگی، "اولویتدادن به فرمانِ امام" بر آبِ لذّتها.
در نبردِ حق و باطل، پرچمِ ولایت را بر زمین نگذاشتن!
عباس(ع) به بشریت آموخت که "وفا" تنها در کنار "ولایت" معجزه میآفریند. او آینهای است که هر رشادتش، انعکاسِ فرمانِ امام بود و هر قطرهی خونش، سندِ بیعت با ولیِّ زمان. این است که شیعیان جهان، فریاد میزنند:«یا اباالفضل العبّاس! واسطۀ العروجِ ارواحِنا الی الله».
حضرت عباس(ع) "مبینِ ولایت" است؛ او ثابت کرد ولایتمداری، نه یک "انتخاب" که "جوهرِ ایمان" است.
حتی وقتی دو دستش قطع شد، با دهان، علم را بر زمین نینداخت — چرا که "دستِ بریدهاش هم در آسمانِ ولایت پرچمدار بود".
این است که در زیارتنامهاش فریاد میزنیم: «السَّلامُ عَلَیْکَ یا عَبْدَ اللَّهِ الصَّابِرِ الْمُجَاهِدِ، الْمُطِیعِ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِمُ السَّلام» (درود بر تو ای بندهی شکیبا و جهادگر خدا! که مطیع خدا و رسول و امیرالمؤمنین و حسن و حسین بودی!)
«اللّهمّ ارزقنا ولایهً کولایهِ العبّاسِ؛ ولایهً تذوبُ فیها الأنانیّهُ، و تُرفَعُ بها الأعلامُ!» خدایا! ولایتی همچون ولایت عباس به ما عطا کن: ولایتی که خودخواهی در آن ذوب شود و پرچمهای حق با آن برافراشته گردد!