تاریخ انتشار۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۶:۴۵
کد مطلب : 586196
بررسی فرصت نقش عرفان و تصوف در وحدت و تقریب اکراد؛

مهدویت در طریقت و تشیع/ بخش چهارم

دکتر رحمن غریبی
ماموستا دکتر رحمن غریبی، محقق، پژوهشگر و معاون فرهنگی هنری مساجد کردستان در یادداشتی با عنوان «بررسی فرصت نقش عرفان وتصوف در وحدت و تقریب اکراد» به این موضوع پرداخته است.
مهدویت در طریقت و تشیع/ بخش چهارم
به گزارش حوزه استان ها خبرگزاری تقریب، متن این یادداشت به شرح زیر است:

مهدی در اصطلاح مسلمانان، به شخصی گفته می‌شود که در آخرالزمان ظهور خواهد کرد. شیعیان این منجی را فرزند امام حسن عسکری7 می‌دانند و دو غیبت برای او قائلند: اولی غیبت صغرا به مدت 69 سال که از سال 260 آغاز و تا سال 329 قمری ادامه یافت و دومی‌، غیبت کبرا که از سال 329 قمری به بعد شروع‌ شد و هنوز نیز ادامه دارد (مشکور‌، 1379‌، ص132). جمهور اهل‌سنت‌، مهدی را در کسی تعیین نمی‌کنند‌، بلکه مهدی را نوعی مجدِد دین اسلام می‌دانند که مصلح عالم در آخرالزمان است.

در کتب احادیث اهل‌سنت مانند صحیح ترمذی‌، ابوداوود‌، ابن‌ماجه و مسند ابن‌حنبل‌، احادیثی در ظهور این فرد مجدد آمده است. با وجود این، امام بخاری و مسلم بر درستی آن اخبار تردید کرده‌اند و آن‌ها را در دو کتاب حدیث خود نیاورده‌اند (همان‌، ص127). به خلاف این نظریه، شیعیان امامیه، مهدویت را شخصی می‌دانند نه نوعی‌، و برآنند که رشته امامت به نص از رسول خدا9 به حضرت علی7 و به وراثت از ایشان به فرزندانش تا امام مهدی‌، فرزند امام حسن عسکری7 تداوم می‌یابد و با غیبت ایشان‌، سلسله امامت هم‌چنان تا ظهور دوباره آن حضرت پابرجاست. (همان‌، ص129)

مشایخ طریقتی کردستان به دلیل اظهار ارادت فراوان به ائمه شیعه: بسیاری از عقاید شیعه درباره امامانشان را پذیرفته و جزو اصول عقیدتی خود قرار داده‌اند و همواره مروج این عقاید در میان کردها بوده‌اند. از جمله آن‌ها‌، اعتقاد به غیبت امام دوازدهم و مهدویت است؛ یعنی این گروه از مسلمانان اهل‌سنت‌، تنها اجتماعات سنی‌مذهبند که در عقیده مهدویت با شیعیان هماهنگند و به دلیل انتصاب سلسله نسبی و طریقتی خود به ائمه اثناعشر‌، منجی آخرالزمان را همان فرزند امام حسن عسکری7 می‌دانند. این امر، در قصیده معروف مولانا خالد نقشبندی که مروج اصلی طریقت نقشبندی در مناطق کردنشین به شمار می‌آید، کاملاً هویداست؛ زیرا هم‌چنان که در قصیده مذکور بدان اشاره گردید‌، وی فرزند امام حسن عسکری7 را همان منجی معرفی نموده که با ظهورش، امنیت و عدالت در جهان گسترده می‌گردد. (محه مه دی (شپول)‌، 1364‌، ص36).

مشایخ طریقتی آن‌چنان این عقیده را در میان کردها گسترش داده بودند‌ که در پاره‌ای از مواقع‌، برخی از آنان با این ادعا که ایشان مهدی منتظرند‌، خروج نموده و جمعیتی انبوه از کردها را دور خود جمع کرده‌اند. اوج این نوع فعالیت‌ها در قرن هفدهم میلادی بود؛ زیرا گزارش‌هایی در دست است که در سال 1638میلادی، یکی از شیوخ طریقتی کرد در آناتولی به نام شیخ محمد نیویک در ناحیه دیاربکر، ادعای مهدویت کرد و بسیاری از کردها دور او جمع شدند. اما این فرد به‌دست دولت عثمانی اسیر شد و به زندان افتاد و با این اقدام‌، پیروانش پراکنده شدند (ارفع‌، 1966‌، ص26؛ هاوری باخه وان‌، 2003‌، ص95). در سال 1666میلادی برای بار دوم در ناحیه موصل عراق‌، یکی دیگر از شیخ‌زادگان کرد ادعا نمود که او مهدی منتظر است و جماعتی را دور خود جمع نمود‌، اما حکم‌ران عثمانی در شهر موصل او را دستگیر کرد و به استانبول فرستاد. سلطان محمد چهارم این فرد را بخشید و آزادش نمود (زکی‌، 1352‌، ج1، ص198؛ هاوری باخه وان‌، 2003‌، ص97). ظهور مدعیان مهدویت در مناطق کردنشین‌، نشان از تعمیق اعتقاد به مهدویت در میان کردهاست که شیوخ طریقتی به‌طور گسترده مروج آن در میان ایشان بودند.
 
سقوط دامنه نفوذ طریقت در کردستان

دامنه نفوذ طریقت‌های صوفیه در میان کردها به‌شدت در حال اضمحلال است و به تبع آن‌، یکی از مهم‌ترین عوامل نزدیکی میان کردهای شافعی و تشیع در حال فروپاشی است. با سقوط طریقت در کردستان و دور شدن کردها از عقاید و افکار صوفیانه‌، مظاهر عقیدتی مشترک و فراوانی که کردهای شافعی را به شیعیان نزدیک می‌کرد و پیوند می‌داد‌، در حال نابودی است و مرزهای آیینی و شریعت‌، میان دو گروه نمایان‌تر گردیده است. این عامل‌، ورود و خروج افراد و طوایف کرد به مذهب دیگر را - که در قدیم زیر سلطه طریقت به چشم می‌آمد - از میان برده است.

آمار تکایا و خانقاه‌های صوفیه و تعداد دراویش و صوفیان فعال در آن‌ها‌، در مقایسه با گذشته، در مناطق کردنشین اصلاً قابل قیاس نیست و تعداد دراویش فعال در تمام نواحی کردنشین‌، به‌سرعت چشم‌گیری در حال کاهش بوده و جمعیت فراگیر آنان در میان کردها در چند دهه اخیر به اجتماعاتی بسیار اندک در دل شهرها و روستاهایی خاص محدود شده است. جمعیت این گروه‌های اندک نیز سیر نزولی به خود گرفته و در حال اضمحلال است و بعید به نظر می‌رسد در چند سال آینده، اثری از این اجتماعات در میان کردها باقی بماند.

مردوخ کردستانی‌، در کتاب تاریخی خود پس از معرفی بلوکات قلمرو کردستان اردلان‌، تعداد مساجد آن‌ها را نیز ذکر کرده است؛ مثلاً تعداد مساجد را در سنندج 52‌، سقز 10، بانه 8، پاوه 5‌ و جوانرود 4 نوشته است (مردوخ کردستانی‌، 1351‌، ج2، ص58ـ68). او در ادامه، اذعان داشته که تمام دهات و قصبات این بلوکات نیز دارای مسجد هستند. بنابراین تعداد مساجد فعال در قلمرو اردلان را بیش از 1500 باب مسجد دانسته است (همان‌، ص57). وی به تعداد تکایا و خانقاه‌های فعال در مراکز اصلی این بلوکات نیز اشاره کرده که در حدود نصف تعداد مساجد است.

البته باید اذعان نمود اداره مساجد نیز در این عهد به‌دست مشایخ طریقتی انجام می‌گرفت و خود مسجد نیز قسمتی از سیستم طریقت بود. امروزه استان کردستان ایران که مرزهای آن بخشی از کردستان اردلان است و تمامی مناطق اردلان قدیم را شامل نمی‌شود‌، بیش از 2800 مسجد فعال شهری و روستایی دارد که بیش‌ترین رشد نیز در احداث مساجد شهری اتفاق افتاده است (میمنت‌آبادی‌، 1390‌، ص1). اما در مقایسه با گذشته‌، شمار تکایا و خانقاه‌های فعال به‌شدت رو به کاهش است. برای نمونه، امروزه در استان کردستان ایران تنها 62 تکیه شهری و روستایی وجود دارد که در تمام آن‌ها 3630 نفر عضویت دارند (مبارکی‌، 1384‌، ص73).

نگاه کردن به این آمار و مقایسه آن با گذشته‌، نشان از دور شدن و فاصله گرفتن کردها از سلوک طریقت دارد؛ زیرا این تعداد عضو فعال در تکایای کردستان‌، حتی با اعضای فعال یک تکیه شهری یا روستایی در قدیم برابری نمی‌کند؛ یعنی کردها از اواخر دوران پهلوی و مقارن با ظهور انقلاب اسلامی‌، به سرعتی بسیار چشم‌گیر‌، عقیده به مذهب شافعی را از سیطره مسلک‌های طریقتی بیرون کشیده و پیروی از مذهب فقاهتی شافعی براساس مسک اشعری را دوباره جانشین آن نموده‌اند؛ در حالی که در دهه چهل و پنجاه شمسی، اوج اقتدار و نفوذ شیوخ طریقتی در مناطق کردنشین‌، به‌ویژه مناطق کردنشین ایران بود.

در این زمان، درس خواندن طلبه‌ها و تدریس فقها و علمای دینی در مساجد و مدارس علمیه‌، تنها به اجازه شیوخ معتبر طریقتی در آن منطقه انجام می‌شد. شیوخ طریقت، قدرت تعطیلی این مدارس را داشتند و اگر عالمی عقیده‌ای را مخالف با نظر ایشان مطرح می‌کرد‌، تبعید می‌کردند. (حسینی‌، 1392‌، ص1ـ2). از این زمان، رهبری امور دینی کردها از مشایخ طریقتی و تکایای آن‌ها به علمای دینی و فرهیختگان جدید دانشگاهی انتقال یافت که با رجوع به کتب معتبر اهل‌سنت‌، مذهب شافعی را از افکار و عقاید صوفیانه‌ای که آن را در میان کردها به‌صورت کامل پوشانده بود بیرون کشیدند و با انجام‌دادن این کار، مرز میان کردهای سنی را با شیعیان مشخص نمودند که قبلاً به‌دلیل رواج شدید افکار طریقتی نامعلوم بود‌. آغاز این انتقال را باید اواخر دهه پنجاه شمسی دانست.

تأسیس شاخه اخوان‌المسلمین کردستان‌ در شهر حلبچه عراق در سال 1354شمسی به رهبری مُلاعثمان عبدالعزیز‌، پایه ورود فعالیت دیگر احزاب مذهبی در میان کردها بود و پیوستن گسترده علما و فرهیختگان کرد به این احزاب‌، زمینه آشنایی مردم با اصول فقهی و کلامی مذاهب اهل‌سنت را به صورت علمی فراهم کرد (شه عبانی‌، 1393‌، ص3). این امر، زمینه دور شدن هرچه بیش‌تر مردم از افکار طریقتی را بدنبال داشت. عضویت گسترده علما و طلاب کرد به یکی از این احزاب و موضع‌گیری‌های گروهی و منسجم ایشان - مقارن با اواخر دوران حکومت پهلوی - روند گسترش مبانی اصیل عقاید اهل‌سنت در میان کردها را تسریع نمود و همراه شدن این جریانات با افکار انقلابی ایران در این برهه از زمان‌، دور شدن هرچه بیش‌تر کردها از طریقت را به‌دنبال داشت؛ زیرا مشایخ طریقتی کردستان، به مراکز قدرت دولت پهلوی وصل شده بودند و با تکیه بر آن‌، منافع کلان اقتصادی را برای خود و وابستگانشان فراهم کرده و در قبال این امر‌، به چشم بینای رژیم‌، برای اداره امور مذهبی و تحرکات اجتماعی مردم کرد تبدیل شده بودند.

پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357‌، نقطه پایانی بود بر پیکره عظیم طریقت در میان کردها؛ زیرا مناسبات نزدیک سران مشایخ طریقتی با رژیم پهلوی‌، پایگاه ایشان را در میان توده‌های مردم متزلزل کرده بود. در مقابل‌، همراهی احزاب مذهبی شکل‌گرفته با جریانات انقلاب اسلامی - که کسانی همچون ناصر سبحانی‌، احمد مفتی‌زاده‌، محمد ربیعی و دیگران آن‌ها را رهبری می‌کردند - موجب مقبولیت بیش از پیش آن‌ها از جانب کردها گردید. سقوط طریقت، با سقوط دولت پهلوی قرین بود و قیل و قال‌های جسته و گریخته صوفیان و مشایخ طریقتی در کنج خلوت تکایای متروکه شهری و روستایی - چون با برنامه‌ای علمی و اصولی همراه نبود - هیچ گاه نتوانست هیمنه گذشته خود را احیا کند و یا دست‌کم از روند اضمحلال خویش جلوگیری نماید.

در همه شجره‌نامه‌های شیوخ طریقتی کردستان‌، مقام ارشاد و طریقت از پدر به پسر‌، به‌طور موروثی انتقال می‌یابد و پسر بزرگ‌، خواسته یا ناخواسته، بدون در نظر گرفتن علم و لیاقت‌، بر کرسی طریقت می‌نشیند. شیوخ کردستان، از نفوذ سیاسی و اجتماعی بالایی در میان کردها برخوردار بوده و با در دست داشتن قدرت‌های کلان اقتصادی‌، مستقیم یا غیرمستقیم در تأمین منافع دولت‌های مرکزی حرکت کرده و ارتباطات نزدیکی با دول حاکم داشته و دارند. اینان صرف‌نظر از تعداد انگشت‌شماری همچون شیخ محمود برزنجی‌، شیخ عبیدالله نهری‌، شیخ سعید پیران و شیوخ بارزان‌، هیچ‌گاه وارد مسائل اجتماعی و آلام کردها نشده‌اند؛ بلکه هم و غم آنان محدود کردن اذهان مریدان و دور کردن آنان از اسلام فقاهتی و تنیدن خرافات به دور افکارشان برای حفظ پایگاه اجتماعی خود در میان مردم بوده است. (مبارکی‌، 1384‌، ص194).

سلطه شیوخ طریقتی بر کردستان آن‌چنان گسترده و فراگیر بود که نقد عملکردشان را برای افراد مشکل می‌ساخت؛ زیرا شیوخ کردستان همواره با مراکز قدرت دولتی در ارتباط بودند و به این طریق، بر املاک فراوانی مسلط شدند. آنان با در دست داشتن قدرت حکومتی و منابع مالی فراوان، در کنار اطاعت محض پیروانشان از ایشان‌، توان برخورد با هرگونه مخالفت را دارا بودند تا آن‌جا که همه علمای دینی کرد نیز ثناخوان آن‌ها شده، جرأت خرده گرفتن بر اعمال آنان را نداشتند. اولین کسی که بر ضد این روش قیام کرد‌، ملا محمد کویی بود. وی پرچم‌دار مبارزه با سلطه افکار شیوخ بر مردم کرد شناخته می‌شود. وی در دیوان شعر خود‌، سلطه افکار طریقتی بر کردستان و وجود مشایخ را مایه انحطاط جامعه کردستان دانسته، کارهای شیوخ را جز منفعت‌طلبی و جمع‌آوری ثروت نمی‌داند و شدیداً بر عقاید ایشان می‌تازد (کویی‌، 1969‌، ص12ـ29).

بعد از او، شاعر کُرد‌، فایق بی‌‌کس(1905ـ1948م) در اشعار خود، پرداختن مردم به امور طریقت و پیروی کورکورانه ایشان از شیوخ بی‌سواد و مال اندوز را مایه تباهی دینی و عقب‌ماندگی مردم کرد معرفی می‌کند و حتی رفتن به بهشت همراه با این شیوخ نادان را شایسته خود نمی‌بیند (بی کس‌، 1369‌، ص66). مخالفت علما و دانشمندان کرد با افکار طریقتی از این زمان علنی شد و در نوشته‌های کسانی چون عبدالرحمان شرفکندی(هه ژار) و قانع و دیگر نویسندگان مشهور کرد‌، دامنه این مخالفت‌ها گسترده گشت. با گسترش سطح آگاهی مردم و عملکرد ضعیف شیوخ کردستان‌، رفتن به خانقاه‌ها و تمسک به شیوخ در میان کردها به‌سرعت کاهش یافت و دایره پیروان شیوخ به تعدادی معدود از پیرمردان و پیرزنان بی‌‌سواد محدود گشت. (مبارکی‌، 1384‌، ص355)

خانقاه‌ها و تکایای کردستان، در حال حاضر از رونق افتاده و از رفت‌وآمد خیل جوانان به آن‌ها دیگر خبری نیست و کارکردهای فرهنگی و علمی آن‌ها امروزه به مساجد انتقال یافته است. جنبه موروثی داشتن طریقت‌، وابستگی شیوخ به مراکز ثروت و قدرت‌، مخالفت برخی از آداب و عقاید ایشان با اصل شریعت اسلام و مذاهب اهل‌سنت و مخالفت فراگیر علما‌، شعرا و نویسندگان کرد با افکار طریقتی‌، از عوامل مؤثر برچیده شدن دامنه نفوذ شیوخ و عقاید طریقتی از جامعه کردستان بود (مبارکی‌، 1384‌، ص368). فعالیت گسترده احزاب اسلامی در مناطق کردنشین و تأسیس دفاتر‌، سایت‌ها و شبکه‌های ماهواره‌ای فراوان که به‌صورت علمی‌، تبلیغ مبانی عقیدتی اهل‌سنت را در میان کردها عهده‌دار شده‌اند‌، دور شدن هر چه بیش‌تر ملت کرد از عقاید طریقتی را به‌دنبال داشت. البته مشایخ طریقتی و گروه‌های صوفیه نیز با خالی کردن صحنه رقابت و خزیدن به کنج خلوت تکایا و بی‌‌توجهی مفرط به تأثیر این رسانه‌ها در هدایت امور مذهبی مردم‌، سقوط هرچه بیش‌تر خود در میان کردها را تضمین نمودند و پیروزی رقبای خود در زدودن افکار طریقتی و صوفیانه از تنه مذهب امام شافعی در میان کردها را نظاره‌گر شدند.

سقوط دامنه طریقت‌های صوفیانه نقشبندی و قادری در میان کردهای اهل‌سنت ایران‌، با وجود حمایت‌های گسترده مادی و معنوی دولت‌های مرکزی و نظام حاکم فعلی‌، تأمل‌برانگیز است؛ زیرا مسلک‌های طریقتی قادری و نقشبندی‌، تنها گروه‌های مذهبی فعال در مناطق کردنشین ایرانند که رسماً از طرف حاکمیت حمایت می‌شوند. این موضوع در آخرین سفر مقام رهبری به استان کردستان در اردیبهشت 1388شمسی و اشاره مکرر ایشان به این گروه‌های مذهبی از میان دیگر گروه‌ها‌، در جمع مردم سنندج و نیز در دیدار با علما و فرهیختگان این استان‌، محرز بود.

حضور فعال علمای طریقتی در شبکه‌های استانی و ملی برای تبلیغ عقاید و افکار خویش و به‌کارگیری گسترده ایشان به عنوان ائمه جمعه شهرهای کردنشین و حضور پررنگ آنان در ادارات فرهنگی این استان‌ها همچون آموزش و پرورش‌، سازمان تبلیغات‌، امور مساجد و حج‌، کمیسیون‌های فرهنگی استانداری‌ها و فرمانداری‌ها‌، سازمان‌های اوقاف و امور خیریه و ...، همگی مؤید این مطلب است که حاکمیت قصد دارد با حمایت از این افراد‌، در نشر عقاید و افکار ایشان در میان مردم کرد تلاش نماید و از فعالیت رسمی دیگر گروه‌های مذهبی در این مناطق جلوگیری کند. مشایخ و بزرگان این گروه‌های مذهبی، با تکیه بر مراکز قدرت و ثروت دولتی و در اختیار داشتن تریبون‌های تبلیغی‌، بیش‌ترین عرصه را برای نشر افکار و عقاید خود در میان کردها دارند. با وجود این، آفتاب تموز بر پیکره برف تصوف در میان کردها به‌شدت تابیدن گرفته و حمایت‌های آشکار دولت در تقویت طریقت‌های صوفیانه‌، نتیجه‌ای جز محو هرچه بیش‌تر عقاید طریقتی در اذهان مردم کرد را در پی نداشته است.

نتیجه
تمسک کردها به افکار و عقاید طریقت‌های صوفیانه، یکی از عوامل تأثیرگذار در هم‌گرایی و نزدیکی آنان به مذهب تشیع بود؛ زیرا این مردم‌، در سایه‌سار افکار طریقتی‌، اشتراکات بسیاری با شیعیان داشتند و گسترش عقاید شیعی در میان خود را منافی پیروی از مذهب امام شافعی تشخیص نمی‌دادند. پیوند سلسله‌های نسبی و طریقتی مشایخ کردستان به ائمه شیعه:‌، اشتراک حوزه‌های درسی‌، وجود مضامین بسیار شیعی در نوشته‌های آنان و حضور مشایخ کرد در مراسم شیعیان‌، همگی از تسامح طریقت در هم‌گرایی با مذهب تشیع حکایت دارد. هم‌گرایی و نزدیکی ایجادشده آن‌چنان بود که گسترش تشیع در مناطقی از نواحی کردنشین را در پی داشت و طوایفی از کردها، در نتیجه مهاجرت یا اسکان علمای شیعی در میان خود و یا متغیرهایی از این دست‌، به آسانی تغییر مذهب داده، شیعه می‌شدند؛ زیرا در فضای ایجادشده، اصل بر پیروی از طریقت بود و اختلافات طریقتی در جامعه کردستان به جای اختلافات مذهبی‌، نمود بیش‌تری داشت. شکل‌گیری و گسترش احزاب و جماعت‌های اسلامی در مناطق کردنشین‌، باز شدن درهای کردستان به روی افکار و عقاید مذهبی و ناتوانی طریقت در پاسخ‌گویی به مسائل و نیازهای روز‌، سقوط دامنه تمسک کردها به پیروی از طریقت‌های صوفیانه را در پی داشت که روند آن از اواخر دوران پهلوی آغاز گردید. کنار رفتن چتر طریقت از فضای آیینی کردستان‌، هم‌گرایی مذهب امام شافعی با عقاید شیعی را دچار اختلال کرد و بازگشت کردها به پیروی از اسلام سنتی اهل‌سنت را در پی داشت و مرزهای مذهبی میان کردهای سنی و شیعیان مشخص گشت. اما مهاجرت دومین عاملی بود که نقش زیادی در گسترش تشیع در میان کردها داشت. مهاجرت از متغیرهای مهم در رویکرد طوایف بسیاری از کردها به پذیرش مذهب تشیع بود و نقش چشم‌گیری در رشد تشیع در مناطق خاصی از کردستان داشت. پیروی جمعیت انبوه کردهای مقیم خراسان و طوایفی از کردهای نواحی جنوبی کردستان (کرمانشاه و ایلام در ایران و نواحی خانقین‌، بدره و مندلی در عراق) از مذهب تشیع‌، متأثر از همین عامل بود که در این مقاله زوایای آن پی‌گیری شد.

انتهای پیام/
https://taghribnews.com/vdccoeqpe2bq4s8.ala2.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی