>> ترويج فضائل پيامبر (ص) راهکاري براي برون رفت از جريان تکفيري‌ها | خبرگزاری تقریب (TNA)
تاریخ انتشار۲۸ فروردين ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۱۲
کد مطلب : 227497

ترويج فضائل پيامبر (ص) راهکاري براي برون رفت از جريان تکفيري‌ها

هيچکدام از کارهاي تکفيري ها با سيره و سنت رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) سازگاري ندارد. يکي از مهمترين اقدامات فرهنگي که مي تواند در مواجهه با برداشتهاي نادرست از اسلام و سنت به کار آيد استفاده از همه امکانات و ظرفيت هايي سازمان هاي تقريبي است.
ترويج فضائل پيامبر (ص) راهکاري براي برون رفت از جريان تکفيري‌ها
 

چکيده
دشمنان اسلام همواره به دنبال يافتن بهانه هايي براي مقابله با اسلام هستند. به غير از تبليغات دروغيني که استعمارگران براي معرفي کردن اسلام به عنوان يک دين خشن و ارتجاعي در دنيا ارائه مي کنند، عملکرد گروه هاي تکفيري هم يکي از مهم ترين عوامل اسلام هراسي در جهان شده است. بهترين راهکار براي برون رفت از اين جريان، شناساندن چهره واقعي پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) به جهانيان است، تا مردم بدانند کارهايي که اين گروه هاي تکفيري به نام اسلام انجام مي دهند، هيچکدام با سيره و سنت حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) سازگاري ندارد. در اين مقاله که با مطالعه کتابخانه اي انجام خواهد شد، بعد از مقدمه اي کوتاه، ديدگاه پيامبربزرگوار اسلام (صلي الله عليه و آله) در باره تکفير توضيح داده خواهد شد. سپس براي برون رفت از جريان تکفيري ها با مراجعه به قرآن، فضائل پيامبر بزرگوار اسلام (صلي الله عليه و آله) بررسي خواهدشد. يافته هاي اين تحقيق نشان مي دهد، که حضرت محمّد (صلي الله عليه و آله) منشاءخير و برکت براي مردم عالم در همه مکان ها و زمان ها هستند. همچنين، خداوند به برکت وجود آن حضرت کاينات را خلق کرد و او رحمتي بي پايان براي مخلوقات است. لذا؛ هيچکدام از کار هاي تکفيري ها با سيره و سنت رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) سازگاري ندارد. روش اين تحقيق پژوهش کيفي مبتني بر رويکرد توصيفي و تحليلي مي باشد.
 
واژگان کليدي: ترويج فضائل حضرت محمد (صلي الله عليه و آله)، تکفيري، رحمه للعالمين.
 
مقدمه
 
پيامبر بزرگوار اسلام، حضرت محمد بن عبدالله (صلي الله عليه و آله)، برترين رسول خداست که بعد از او پيامبري نخواهد آمد.
 
اگر چه برخي بر اين باورند؛ که آن حضرت در دوازدهم ربيع الاول سال عام الفيل به دنيا آمده، (سيره ابن هشام، ابن هشام، ج1، ص 171) اما بيشتر علماي شيعه عقيده دارندکه ولادت آن بزرگوار در هفدهم ربيع الاول سال عام الفيل اتفاق افتاده است. (اصول کافي، کليني، ج1، ص 439) قبل از به دنيا آمدن حضرت محمّد (صلي الله عليه و آله)، پدرش عبدالله از دنيا رفته بودند ( سيره ابن هشام، ابن هشام، ج1، ص 180) و درسن شش سالگي مادر بزرگوارش حضرت آمنه را نيز از دست دادند. پس از آن سرپرستي  حضرت محمّد (صلي الله عليه و آله) را جدّ بزرگوارشان، عبدالمطلب پذيرفتند و او را بسيار عزيز مي داشتند. اما ديري نگذشت که عبدالمطلب نيز در سن يکصد و بيست سالگي از دنيا رفتند و ابوطالب سرپرستي حضرت محمّد (صلي الله عليه و آله) را به عهده گرفتند.(تاريخ يعقوبي، يعقوبي، ج2،  ص10)
 
حضرت محمّد (صلي الله عليه و آله) در سن بيست و پنج سالگي با حضرت خديجه (س) دختر خويلد که از ثروتمندان مکه بودند، ازدواج کردند. آن زن بزرگوار تا پايان عمر از پيامبر(صلي الله عليه و آله) حمايت کردند و ثروت خود را در راه ترويج اسلام خرج کردند.
 
آن حضرت درچهل سالگي به پيامبري مبعوث و ابتدا مامور شدند، تا خانواده خود را به خدا پرستي دعوت کنند. (سوره شعراء، آيه 214) سپس خداوند آن بزرگوار را مامور کرد، تا جهانيان را به يکتا پرستي فراخواند. (قرآن، سوره سبا، آيه 28).
 
نخستين کسي که به پيامبر (صلي الله عليه و آله) ايمان آورد و دعوت او را پذيرفت، خديجه و پس از آن بزرگوار، علي ابن ابيطالب (عليه السلام) بودند. (تاريخ يعقوبي، يعقوبي، ج2، ص 17) آنگاه اندک اندک مردم به اين دين گرويدند و دين اسلام سرتاسر عربستان را فرا گرفت و از مرزها گذشت و هر جا گوش حق طلبي وجود داشت، نداي او را شنيد و به اسلام گرويد.
 
اهميت موضوع
 
اکنون که بيش از هزار وچهار صد سال از بعثت حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) مي گذرد و نداي مهرورزي اين انسان کامل به گوش حقيقت جويان رسيده و با پذيرش اسلام، اين دين الهي در سراسر دنيا گسترش يافته است، عده اي کور دل نادان با افکار جاهلي و با  اغراض گوناگون به بهانه زنده کردن سنّت رسول الله (صلي الله عليه و آله) جناياتي وحشتناک انجام مي دهند. از آنجا که اين گروه ها با اعمال وحشيانه خود نداي احياي ارزش هاي اسلامي و پيروي از حضرت محمّد (صلي الله عليه و آله) بر لب دارند، جهاني را به تعجب واداشته و اسلام هراسي عجيبي براه انداخته اند. اين اعمال بي رحمانه آنان به جايي رسيده است، که برخي از جوانان هم دچار شک و ترديد شده و مي گويند- پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) هم بدين گونه مردم را با زور به اسلام گرويدن وادار مي کرد و اگر کسي به اسلام ايمان نمي آورد، مانند «گروه تکفيري داعش» سرش را از بدنش جدا مي کردند- با توجه به اين كه اختلاف، نزاع و تكفير از عواملى است كه موجب ويرانى‏ هاى فراوان و نابودى استعدادها و امكانات مادى و معنوى امّت اسلامي مى‏ گردد، ترويج فضائل پيامبر بزرگوار اسلام (صلي الله عليه و آله) -که الگوي ناب اسلام واقعي هستند- براي برون فت از اين جريان از اهميت ويژه اي برخوردار است.
 
سوال هاي تحقيق
 
1-آيا ترويج فضائل پيامبر بزرگوار اسلام (صلي الله عليه و آله) مي تواند راهکاري براي برون رفت از جريان گروه هاي تکفيري باشد؟
 
2-آيا عمکرد تکفيري ها در منطقه با سيره و سنّت پيامبر بزرگوار اسلام (صلي الله عليه و آله) سازگاري دارد؟
 
3- آيا پيامبر بزرگوار (صلي الله عليه و آله) با خشونت مردم را به مسلمان شدن وادار مي کردند ؟
 
در اين مقاله که با مطالعه کتابخانه اي انجام گرفته است، سعي مي شود، بامراجعه به قرآن وکتب احاديث و روايات به اين سوال ها پاسخ داده شود.
 
هدف از اين تحقيق بيان فضائل حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) براي  آگاه ساختن نسل جوان در مقابله با جريان هاي تکفيري ها ست.
 
 ترويج
 
ترويج در لغت به معناي رواج دادن، رونق دادن، رواکردن چيزي، ابلاغ، اشاعه، رايج کردن آمده است. (معين، فرهنگ معين، ج2، ص65)
 
 برون رفت
 
اين واژه مصدر مرخم مرکب است به معناي خارج شدن، بيرون رفتن، رهايي يافتن است. (معين، فرهنگ معين، ج1، ص193)
 
فضائل
 
فضائل جمع فضيلت، به معناي برتري هنرها وداشتن دانش آمده است. همچنين اين واژه به معني برتري،کمال، افزوني، رجحان، نيکويي، بخشش، معرفت و دانش کار برد دارد. اين واژه کاربردش بيشتر به معناي برتري دادن، ترجيح يافتن است.( معين، فرهنگ معين، ج3، ص86)
 
تکفيري
 
معيار حقيقى اسلام، اظهار شهادتين است كه با آن، گوينده در حريم دين اسلام وارد شده و خون و مال و عرض و آبرويش حفظ مى‏ شود و هيچ كس حق تعرض به او را ندارد؛ «وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلَـمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا» (قرآن، نساء، آيه94) در روايات متعدد از پيامبر اعظم (صلى‏ الله‏ عليه ‏و‏ آله‏) نقل شده است که آن حضرت کوشش مي کردند، كسى از اين معيار تجاوز نكند و متعرض گوينده لا اله الا الله نشود. بنابراين، از ديدگاه قرآن كافر كسى است كه:
 
1- منكر اقسام توحيد باشد و يا براى خداوند شريك قرار دهد؛ «لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ» (قرآن، مائده، آيه72)
2- «لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَـثَةٍ» (مائده، آيه73)
3- منكر رسالت پيامبر اسلام باشد؛ «ذَ لِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِى» (توبه،آيه80)
4- منكر قرآن كريم باشد؛ «يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَـذَآ إِلاَّ أَسَـطِيرُ الْأَوَّلِينَ» (انعام، آيه25)
5- قيامت و معاد را انكار كند؛ «أُوْلَـلـءِكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِـايَـتِ رَبِّهِمْ وَ لِقَآلـءِهِى» ( کهف، ،يه105)
6- قائل به انحصار عبادت براى خداوند نباشد؛ «وَ يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ» (يونس،آيه18)
 
برخوردپيامبراسلام (صلي الله عليه و آله) باتکفيرکنان
 
 خداوند در قرآن مي فرمايد: «وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلَـمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا» (قرآن، نساء ، آيه97) به کساني که اظهار اسلام مي کنند، نگوئيد مسلمان نيستند.
 
 در شأن نزول اين آيه آمده است؛ پيامبربزرگوار اسلام (صلي الله عليه و آله) «اسامه ابن زيد» را به سوي يهودياني که در يکي از روستاهاي فدک زندگي مي کردند فرستاد، تا آنها را به اسلام دعوت کند. يکي از يهوديان بنام «مرداس» در حالي که به يگانگي خدا و نبوّت پيامبر (صلي الله عليه و آله) شهادت مي داد، به استقبال مسلمانان شتافت. اما اسامه به گمان اينکه اين يهودي اسلامش زباني است، او را کشت و اموالش را به غنيمت گرفت. وقتي خبر اين واقعه به پيامبر (صلي الله عليه و آله) رسيد، ازاين اتفاق بسيار ناراحت شدند و فرمودند: تو مسلماني را کشتي؟ اسامه عرض کرد: اين مرد از ترس جان و براي حفظ اموالش اظهار اسلام کرده بود. پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمودند: « فهلا شققت قلبه» تو که از درون او آگاه نبودي. چه مي داني، شايد براستي مسلمان شده باشد.( مجمع البيان، طبرسي، ج5، ص393)
 
همچنين، اسامه بن زيد نقل کرده است: رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ما را به «حرقه» فرستاد. هنگام صبح با مردم آنجا روبرو شديم، چون آنها را شکست داديم، من و شخصي از انصار يکي از آنها را تعقيب کرديم. همين که براو دست يافتيم، گفت:«لااله الالله» انصاري از او دست برداشت، ولي من با نيزه بر او تاختم و او را کشتم. چون برگشتيم. خبر اين اتفاق به پيامبر (صلي الله عليه و آله)رسيده بود. حضرت فرمودند: اسامه تو او را پس از اينکه به يکتائي خدا شهادت داد، کشتي. عرض کردم: او مي خواست با اين گفتار از کشته شدن نجات پيدا کند. حضرت مکرر مي فرمودند: با اينکه « لااله الاالله»گفت، او را کشتي؟! آنقدر تکرار کرد، که من آرزو کردم اي کاش قبلا مسلمان نشده بودم. (صحيح مسلم، نيشابوري، ج1، ص66)
 
آنچه از اين روايات برداشت مي شود اين است که اگر کسي اظهاراسلام کند، يعني؛ شهادتين بگويد. مسلمان است و نمي شود او را تکفير کرد.
 
تنها اگر ما فقط همين آيه و روايت را داشتيم، براي منع از تکفير و احترام اهل مذاهب و فرق اسلامي به يکديگر کافي بود. زيرا کسي که شهادتين را پناهگاه خود قراردهد، اين قدر احترام دارد. بدون ترديد کساني که بدون اين انگيزه شهادتين گفته و مي گويند، از احترام والاتر ي بايد برخوردار باشند و عناد و دشمني و سب و لعن و طرد و تکفير آنها جايز نخواهد بود. حال آنکه اين گونه روايات بلکه صريح ترازاين ها از طريق فريقين، بسيار نقل شده است. از جمله رسول خدا (صلي الله عليه و آله)  فرمودند: «من کفر مومنا صار کافرا» (الکافي، کليني، ج2، ص360) هرکسي مومني را تکفير کند، خود کافر مي شود.
 
همچنين، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمودند: « اذا قال الرجل لا خيه کافر فهو کقتله و لعن المومن کقتله» (بحارالانوار، مجلسي، ج7، ص86) هر کسي به برادر ديني خود کافر خطاب کند، مثل اين است که او را کشته و لعن مومن مثل کشتن او است.
 
ترويج فضائل پيامبراسلام (ص) راهکاري براي برون رفت ازجريان تکفيري ها
 
مقابله با تکفير در جهان اسلام به نقشه راه و راهبردهاي خاص خود نياز دارد و هرگز نمي توان با چنين جرياني بدون برنامه ريزي دقيق مقابله کرد. از آنجا که گروه هاي تکفيري به نام زنده کردن سنّت رسول الله (صلي الله عليه و آله) و به نام دين اسلام به مردم منطقه ستم مي کنند و هر روز خون بي گناهان بر زمين ريخته مي شود و شهرها ويران و ساکنانش آواره مي شوند، بهترين راهکار براي برون رفت از اين جريان، شناساندن چهره واقعي پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) به جهانيان است، تا جواناني که فريفته اين گروهک هاي گمراه مي شوند، بدانند کارهايي که گروه هاي تکفيري به نام اسلام انجام مي دهند. هيچکدام با سيره و سنّت حضرت محمّد (صلي الله عليه و آله) سازگاري ندارد. حال براي شناساندن پيامبر رحمت (صلي الله عليه و آله) به گوشه اي از فضائل آن بزرگوار که برگرفته از آيات قرآن است اشاره مي شود.
 
بشارت حضرت محمد (ص) در کتب آسماني
 
بشارت حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) در تورات: در سفر مثني آياتي وجود دارد که ترجمه فارسي آن چنين است: «يهوه خدايت نبي را از ميان تو از برادرانت مثل من براي تو مبعوث خواهد گردانيد، او را بشنويد و خداوند به من گفت: آنچه نيکو گفتند. نبي را براي ايشان از ميان برادران ايشان مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و آنچه به او فرمان به ايشان خواهم گفت.» (تورات، باب18، آيات 15-17)
 
بشارت فوق انطباق آن را با پيامبر بزرگوار اسلام (صلي الله عليه و آله) بيان مي کند. موضوع شباهت حضرت موسي (عليه السلام) با رسول اکرم از لحاظ قدرت تبليغ و روش پيامبري به طور صريح آمده است : «وَ ما ينطقُ عَنِ الهوَي، اِن هُوَ اِلّا وَحي يوحَي» (سوره نجم، آيات 3 و 4) از روي هوي و هوس سخن نمي گويد، بلکه به او الهام مي شود.
 
 بشارت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله)در کتاب مقدس: در اين کتاب آمده است: «ليکن خنوخ (ادريس) که هفتم از آدم بود، درباه همين اشخاص خبر داده، گفت: اينکه خداوند با ده هزار از مقدسين خواهد آمد، تا بر همه داوري کند و جميع بي دينان را ملزم سازد.» (کتاب المقدس، 1904، آيات 14 و 15)
 
در اين عبارت منظور از ده هزار مقدس فقط پيامبر بزرگوار اسلام (صلي الله عليه و آله) است،که در فتح مکه با او بودند. (راه سعادت، شعراني، ص124) در کتاب مزامير حضرت داوود از آمدن پيامبر بزرگوار اسلام (صلي الله عليه و آله) خبر داده شده، در اين کتاب آمده است: « زيرا که شريران منقطع خواهند شد و اما منتظران خداوند وارث زمين خواهند بود. در مکانش تامل خواهدکرد و نخواهد بود و اما حليمان وارث زمين خواهند شد و از فراواني سلامت متلذذ خواهند گرديد ... و اما نسل شرير منقطع خواهد شد. صالحان وارث زمين خواهند بود و در آن تا ابد سکونت خواهند نمود.» (عهد عتيق، مزامير داوود، مزمور37)
 
قرآن هم اين موضوع را يادآوري کرده است، در آنجا که مي فرمايد: «وَ لَقَد کَتَبنا فِي الزَّبُورِ مِن بَعدِ الذِّکرِ اَنََّ الاَرضَ يرِثُهاَ عِبَادِي الصَالِحُونَ، اِنَّ في هذَا لَبَلاغاً لِقَومٍ عابِدينَ.» (سوره انبياء، آيه 105و 106) همانا در مزامير داوود بعد از پند و يادآوري نوشتيم، که زمين ميراث بندگان شايسته خواهد بود و اين بياني است براي قومي که شرايط بندگي ما را مي آورند.
 
در مزمور 110 در کتاب مزامير داوود آيه اي است که آن را نويسندگان اناجيل متي: باب 22، بند 44 مرقس، باب 12 بند 36 و لوقا: باب 20، بند 42 نقل کرده اند. در آيه مذکور چنين آمده است:
 
«يهوه به آدن من گفت
 به دست راست من بنشين
 تا دشمنانت را زير پاي تو اندازم.»
 و درحقيقت هيچگونه شک و ترديدي نيست،که «سيدالمرسلين»آدن پيامبران همان حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) است. (محمد در تورات و انجيل، عبدالاحد داوود، ص 94).
 
بشارت حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) در انجيل حضرت مسيح (عليه السلام): در انجيل يوحنا لفظي وجود دارد که دلالت بر بشارت آمدن پيامبر (صلي الله عليه و آله) دارد و با نام «احمد» مطابق  است.«اگر مرا دوست داريد احکام مرا نگاه داريد و من از پدر خواهم خواست و او ديگري را که پراکلت يا فار قليط (احمد) است به شما خواهم داد که هميشه با شما خواهد بود. خلاصه حقيقتي که جهان آن را نتواند پذيرفت، زيرا که آنرا نمي بيند و نمي شناسد.» (انجيل، 1904، فصل چهاردهم، آيه 16 و 17)
 
قرآن هم به اين موضوع پرداخته و از آن ياد کرده است: « وَ اِذ قالَ عِيسَي ابنُ مَريم يا بَني اِسرائيلَ اِنّي رَسُولُ اللهِ اِلَيکمُ مُصَّدِقاً لِمّا بَينَ يدي مِن التَوراته وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يأتِي مِن بَعدِي اسمُهُ اَحمَدُ فَلَمَّا جاءَهُم بالبَيناتِ قالُوا هذا سِحُر مُبينِ» (سوره صف، آيه 6)هنگامي که عيسي پسر مريم گفت: اي فرزندان بني اسرائيل من به سوي شما از طرف خداوند مامور پيامبري هستم و به آنچه قبل از من تورات تصديق کننده ام و بشارت دهم که بعد از من پيامبري به نام احمد خواهد آمد. پس چون آن پيامبر با دلايل آشکارا آمد گفتند: اين سحري آشکار است.
 
حضرت عيسي (عليه السلام) ضمن بيان اينکه روح حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) را قبل از همه ارواح پيامبران ديگر خلق شده مي داند، مي فرمايد:« او آنچنان جلال و قداست و عظمتي دارد، که وقتي آمد، عيسي خود را شايسته آن نمي داند که خم شود و بندهاي نعلينش را باز کند.» (انجيل، 1904، فصل 97، بند 1)
 
بنابراين؛ منظور حضرت عيسي (عليه السلام) آن است که اگر با آن پيامبر ملاقات کند، حتي خود را لايق باز کردن بند نعلينش نمي داند. مطلب مهمي که از اين عبارت حاصل مي شود و در آن ترديدي نيست، اين است که پيامبربزرگوار اسلام (صلي الله عليه و آله) ماهيت رسالتش از قبل بر همه انبياء خدا با عناوين مختلف مانند: آدن، سيد، سرور، سلطان و غيره شناخته شده بوده است وگرنه پيغمبر پارسا و معصومي چون حضرت يحيي (عليه السلام) يا پيامبر بزرگ و مقدسي چون حضرت عيسي (عليه السلام) هرگز چنان متواضعانه و آگاهانه از وي سخن نمي گفت.
 
آنچه مسلم است، کتاب هاي آسماني مژده آمدن پيامبر بزرگوار اسلام (صلي الله عليه و آله) را سر منشأ خير و نيکي معرفي کرده اند.
 
  حضرت محمد (ص) برگزيده ترين مخلوق
 
حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) برگزيده ترين آفريده خداوند است، که براي تکميل تمام اديان آسماني قبل از خود خلق شده و بر تمام پيامبران فضيلت و برتري دارد. به طور کلي پيامبر بزرگوار اسلام (صلي الله عليه و آله) با ساير انبياء پيشين تفاوت هاي فراواني داشته است، که ما برتري و فضيلت او را با قهرمان توحيد، حضرت ابراهيم خليل الرحمان (عليه السلام)، ملقب به «شيخ الانبياء» بيان مي کنيم. زيرا بعد از پيامبر بزرگوار اسلام (صلي الله عليه و آله) در بين ساير انبياء فضيلت و برتري از آن حضرت ابراهيم (عليه السلام) است. زندگي درخشان حضرت ابراهيم (عليه السلام) در پنج دوره خلاصه مي شود: 1- بنده خالص خدا بود و خدا بندگي او را پذيرفت. 2- مقام پيامبري داشت. 3- مقام رسالت داشت. 4- مقام خليل و دوست خالص خدا بودن را کسب کرده بود. 5- به مقام امامت رسيد. به اين ترتيب او نردبان تکامل را پيمود و سرانجام بر اوج قله يک انسان کامل که همان مقام امامت است، رسيد.
 
خداوند حضرت ابراهيم (عليه السلام) را به عنوان يک امّت معرفي کرده است، که« انَّ ابراهيم کان أُمِّهِ » (سوره نحل، آيه 12) حضرت ابراهيم (عليه السلام) ازپيامبراني است که پيروان همه اديان مانند: يهوديان، مسيحيان، زردشتيان، مسلمانان و ... از آن حضرت به بزرگي ياد مي کنند و او را قهرمان توحيد مي دانند. نام آن بزرگوار 69 بار در 25 سوره قرآن آمده و چهاردهمين سوره قرآن به نام «سوره ابراهيم» است.
 
 در «مجمع البحرين» آمده است؛ شبي اصحاب پيامبر (صلي الله عليه و آله) در محضر آن بزرگوار نشسته و به سخنان حضرتش گوش فرا داده بودند. آن حضرت با اشاره به جريان معراج فرمودند: درآن شب كه مرا به معراج بردند، هنگامي كه به آسمان سوم رسيدم، منبري براي من نصب کردند. من بر عرشه منبر قرار گرفتم و ابراهيم خليل در پله پايين عرشه قرار گرفت و ساير پيامبران در پله هاي پايين تر قرارگرفتند. (مجمع البحرين، طريحي، ص148)
 
اکنون با مراجعه به قرآن برخي از فضائل بارز و آشکارحضرت محمد (صلي الله عليه و آله) بر حضرت ابراهيم (عليه السلام) را مي آوريم:
 
1- در سوره انعام وقتي مقدمات توحيد را از زبان حضرت ابراهيم مي شنويم، درحقيقت ابراهيم از ملک به ملکوت راهنمايي شد؛ که«وَ کَذَلِکَ نُرِي اِبراهيمَ مَلَکوُتَ السَماواتِ وَ الاَرضِ» (سوره انعام، آيه 75) و اين چنين ملکوت آسمان ها و زمين را به ابراهيم نشان داديم. در حالي که مسير حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) از خدا به طرف مخلوقات انجام گرفت؛ « اَلَم تَرَ اِلَي رَبِّکَ کَيفَ مَدَّالظِّلَّ» (سوره فرقان، آيه 45) و اين چنين ملکوت آسمان ها و زمين را به او نشان داديم.
 
در قرآن حضرت ابراهيم (عليه السلام) به دنبال يافتن خدا مي گشت، که «اِنِّي ذَاهِبٌ اِلي رَبِّي سَيهدِينِ» (سوره صافات، آيه 99) اما حضرت ابراهيم (عليه السلام) گفت: من به سوي پروردگارم مي روم، او مرا هدايت خواهد کرد. خداوند حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) را به محمل قرب خود سيرداد؛ «سُبحانَ الذّي اَسرَي بِعَبدِهِ لَيلاً مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ اِلي المَسجِدِ الاَقصي» (سوره اسراء، آيه 1) پاک و منزه است خدايي که بنده اش را در يک شب ازمسجد الحرام به سوي مسجد الاقصي برد.
 
2- حضرت ابراهيم (عليه السلام) در دنيا از خدا درخواست کرد که او را از وارثان بهشت پر نعمت قرار دهد و دعا کرد که؛ «وَ اجعَلنِي مِن وَرَثَهِ جَنَّهِ النَّعيمِ» (سوره شعراء، آيه 85) در حالي که به حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) وعده داده شد، که بهشت و آخرت براي اوست و آخرت از دنيا هم بهتر است؛ « وَ لَآخِرَهُ خَيرٌ لَّکَ مِنَ الأولي» (سوره ضحي، آيه 4)
 
3- حضرت ابراهيم (عليه السلام) درباره فرزندان و بستگانش از خدا مي خواست که از ثمرات گوناگون آنها را روزي دهد و دعا مي کرد؛ «وَ ارزُق اَهلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ» (سوره بقره، آيه 126) در حالي که حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) درباره روزي خداوند متعال براي همه بندگان طوري عمل کرد که مورد خطاب قرار گرفت که بيش از حد دست خود را مگشاي و دست و دل بازي مکن؛ «وَ لا تَبسُطُها کُلَّ البَسطِ» (سوره اسراء، آيه 29)
 
4- هنگامي که حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي خواست بت ها را نابود کند، به خداوند قسم خورد، که نقشه اي براي نابودي بتها خواهد کشيد؛ «وَ تَا اللهِ لَاَکيدَنَّ اَصنامَکُم» (سوره انبياء، آيه 57) در حالي که خداوند در قرآن به خاطر عظمت حضرت محمد(صلي الله عليه و آله) به جان او قسم خورده و فرموده است: «لَعَمرُکَ اِنَّهُم لَفِي سَکرَتِهِم يعمَهُونَ» (سوره حجر، آيه 72)
 
5-حضرت ابراهيم (عليه السلام)مي گفت: من مي خواهم که خدا مرا بيامرزد و اميدوارم که مورد مغفرت الهي قرار گيرم؛ «وَ الَّذِي اَطمَعُ اَن يغفِرَلي» (سوره شعراء، آيه 82) اما درباره پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) گفته شد: تا خداوند گناهان گذشته و آينده اي را که به تو نسبت مي دادند ببخشد؛ «لِيغفِرَلَکَ اللهُ ما تَقَدَّم مِن ذَنبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ» (سوره فتح، آيه 2)
 
6- حضرت ابراهيم (عليه السلام) از خدا مي خواست آيندگان از او به خوبي ياد کنند و ذکر خيري در امت هاي آينده برايش باشد؛ «وَاجعَل لي لِسانَ صِدقِ» (سوره شعراء، آيه 84) اما خداوند در قرآن به حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) فرمود: «وَ رَفَعْنَا لَك ذِكْرَك» (سوره انشراح، آيه 4) و شهرت و آوازه تو را در همه جا بلند ساختيم.
 
7- حضرت ابراهيم (عليه السلام) هنگامي که خانه خدا را بنا کرد، دست به دعا برداشت و از خدا درخواست کرد که روش عبادتمان را به ما نشان بده؛ «وَ اَرِنا مَناسِکَنا» (سوره بقره، آيه 128) در حالي که از همان ابتدا خداوند همه چيز را به حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) نشان داد و نياز به درخواست کردن از خداوند نبود؛ «لِنُرِيهُ مِن آياتِنا» (سوره اسراء، ايه 1) .
 
8- خداوند درباره مقام حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي خواست که آنجا را عبادتگاهي براي خود انتخاب کنند؛ «واتخذوا من مقام ابراهيم» (سوره بقره، آيه 25) در حالي که حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) اسوه و الگو بود و تمام حالت و افعالش در همه حال قبله انسان ها بود؛ « لَقَد کانَ لَکُم فِي رَسُولِ اللهِ اُسوَهُ حَسَنَهٌ» (سوره احزاب، آيه 21).
 
9- حضرت ابراهيم (عليه السلام) منادي حج بود و مردم را دعوت عمومي به حج مي کرد، «وَ اَذِنَّ فِي النّاسِ بِالحَجِّ» (سوره حج، آيه 27) اما حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) در همه جا منادي اسلام و ايمان بودند،که مي فرمودند؛ «رَبَّنا اِنّنا سَمِعنا مُنادِيا ينادِي لِلاِيمانِ اَن امِنُوا بِرَبِکُم فَامَنَّا» (سوره آله عمران، آيه 190)
 
10- حضرت ابراهيم (عليه السلام) براي اطمينان و آرامش قلبيش از خداوند درخواست کرد تا به او نشان دهد، در قيامت چگونه مرده ها را زنده مي کند و به او گفته شد، چند پرنده را بگيرد، سر ببرد و گوشت آنها را مخلوط کند. بر بالاي چند کوه قرار دهد و با صدا کردن نام هر يک از پرندگان مجدداً هر پرنده به جايگاه اصليش برگردند و وقتي خداوند از او پرسيد مگر ايمان نداري؟ آن حضرت فرمودند: « لِيطمَئِنَّ قَلبِي» (سوره بقره، آيه260) در حالي که حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) هر چه به او نازل شده بود، بر آن ايمان قلبي داشت که؛ «آمَنَ الرَّسُولُ بِما اُنزِلَ اِلَيهِ مِن رَبِهِ» (سوره بقره، آيه 284).
 
11- حضرت ابراهيم (عليه السلام) در آن عيد پنهاني بتها را شکست و تبر را بر دوش بت بزرگ افکند. اما حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) در آشکارا و در روز روشن در پيش چشم همه بت هاي درون کعبه را شکست و به زمين ريخت.
 
حتي درباره لقب «خليل» که مخصوص حضرت ابراهيم (عليه السلام) است با«حبيب» که لقب حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) مي توان تفاوت هايي را بيان کرد: خليل آن است که تو را دوست داد اما حبيب آن است، که تو او را دوست مي داري. خليل، مريد است و حبيب مراد، خليل، عطشان است و حبيب، ديان.
 
 حضرت محمد (ص) اساس خيرو برکت
 
گروه هاي تکفيري به نام سنّت رسول الله (صلي الله عليه و آله) پياپي جنايت مي کنند و افراد بي گناه را گردن مي زنند و براي ايجاد ترس و وحشت اعمال قبيح خود را در شبکه هاي مجازي منتشر مي کنند و خود را الگوي حقيقي اسلام و پيرو واقعي حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) معرفي مي کنند و ادعايشان اين است که هرچه مي کنند، سنت رسول الله (صلي الله عليه و آله) است. جوانان ما بايد بدانند، حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) اساس خير و برکت و اولين و برترين مخلوق خداوند بودند، که خدا همه کاينات را به خاطر وجود آن بزرگوار آفريدند، که فرموند: «لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ» (بحارالانوار، مجلسي، ج16، ص 406) اگر تو نبودي افلاک را خلق نمي کرديم.
 
تو اصل وجود آمدي از نخست          دگر هر چه موجود شد فرع توست
 
                                                                                  (کليات، سعدي، ص12)
 
دراين باره حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) فرمودند: «ان الله تفرد في وحدانيته ثم تلکم بکلمه فصارت نوراً ثم خلق من ذلک النور محمداً و علياً و عترته ثم تکلم بکلمه فصارت روحاً و اسکنها ذلک النور و اسکنه في ابداننا فنحن روح  الله و کلمته احتجب بها من خلقه و فمازلنا في ظلمه خضراء مسبحين تسبحه و نقدسه حيث لا شمس و لا قمر و لا عين تطرف ثم خلق شيعتنا و انما سمّوما شيعه لا نهم خلقوا من شعاع نورنا» (الکافي، کليني، ج1، ص 250) خداوند در وحدانيت خود تنها و يگانه بود و هيچ شيئي در خلقت و ملک با او نبود. سپس با کلمه  اي تکلم فرمود و آن کلمه نور شد. سپس خلق کرد از اين نور محمد (صلي الله عليه و آله) و علي (عليه السلام) و ساير عترت او را پس کلمه اي ديگر تکلم فرمود و آن روح شد و ساکن گردانيد اين روح را در بدن هاي ما. پس مائيم روح خدا. مائيم کلمه خدا که با آن از خلقش متعجب شده است.پس ما هميشه در دو عالم معني و حقيقت (سايه سبز) بوديم که تسبيح و تقديس خدا مي کرديم، در آن هنگام که نه از خورشيد خبري بود و نه از ماه و هيچ چشم و بيننده اي نيز نبود. سپس خلق فرمود شيعيان ما را از ما و اسم ايشان شيعه شد، به جهت آنکه از پرتو نور ما خلق شدند.
 
پيامبر بزرگوار اسلام (صلي الله عليه و آله) قبل از آنکه حضرت آدم (عليه السلام) خلق شوند، بوجود آمده بودند، که در اين باره فرمودند: «کُنْتُ نَبيّاً وَ آدَمُ بَينَ الماءِ وَ الطّين» (بحارالانوار، مجلسي، ج16، ص 402) من پيامبر بودم، در حالي که آدم بين خاک و گل بود و هنوز خلق نشده بود.
 
و به قول جمال الدين عبدالرزاق اصفهاني:
 
تو در عدم گرفته قدرت                اقطاع وجود زير خاتم
 
                                                         (ديوان اشعار، جمال الدين عبدالرزاق، ص 115)»
 
همه انبياء و اولياء مقدمه وجود آن حضرتند،که فرمودند: «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَهُ نُورِي‌.» در حديثي ديگر فرمودند: «آدم و من دونه تحت لوائي يوم القيامه» (بحارالانوار، مجلسي، ج16، ص 402) در روز قيامت آدم و همه فرزندان او زير پرچم من هستند.
 
حضرت امام رضا (عليه السلام) از پدران خود و آنها از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) نقل کرده اند، که فرمودند: «خلق الله عزوجل مأه الف و اربعه و عشرين الف نبي. انا اکرمهم علي الله و لا فخر». (الخصال، شيخ صدوق، ج2، ص 172) خداوند بزرگ 124 هزار پيغمبر آفريد که من گرامي ترين آنها در پيشگاه خداوند هستم  و اين را از روي افتخار نمي گويم.
 
در رواياتي که از طريق شيعه و اهل سنت نقل شده است، حضرت آدم (عليه السلام) بعد از آنکه با حوا از بهشت رانده شدند. به پنج تن آل عبا متوسل شدند و«بحق محمد (صلي الله عليه و آله) و علي و فاطمه و الحسن و الحسين خداوند را قسم دادند و خداوند توبه آنها را پذيرفت (الکافي، کليني، ج8، ص305) و در روايت ديگر آمده است: «آدم سربلند کرد و عرش خدا را ديد که در آن نام هاي ارجمندي نوشته شده بود.پرسيد: اين نام هاي ارجمند از آن کيست؟ به او گفته شد، اين نام هاي برترين خلايق در پيشگاه خداوند متعال است که عبارتند از: محمد، علي، فاطمه، حسن و حسين. آدم براي پذيرش توبه اش به آنها متوسل شد و خداوند به برکت وجود آنها توبه او را پذيرفت.» (بحارالانوار، مجلسي، ج15، ص178)
 
پس پيامبري که اساس خلقتش خير و برکت است و قبل از به دنيا آمدنش همه از برکت نامش بهرمند مي شدند و توبه حضرت آدم (عليه السلام) به خاطر قسم به نامش پذيرفته شد و خداوند همه کائنات را به خاطر او خلق کرد، چگونه مي توانند پيروانش اينگونه بي رحم باشند.
 
حضرت محمد (ص) با رسالت جهاني و جاوداني
 
حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) که اساس خير و برکت هستند، تنها به گروهي ويژه و مکاني خاص تعلق ندارند، بلکه به فرموده قرآن رسالت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) جهاني و جاوداني است، زيرا خطابش به همه مردم سراسر عالم است؛ (قُل يا اَيها النَاسُ اِنَّي رَسُولُ اللهِ اَلَيکُم جَمِيعاً» (سوره اعراف، آيه 157) بگو اي مردمان به درستي که من رسول خدايم به سوي شما. از طرفي ديگر او را براي همه بشير و نذير است؛ «وَ ما اَرسَلناکَ اِلّا کافَّهِ لِلنّاسِ بَشِيراً و نَذيراً» (سوره سباء، آيه 28) خداوند قرآن را وسيله اي براي همه جهانيان قرار داده است؛ « وَ ما هُوَ اِلّا ذِکرٌ لِلعالَمينَ» (سوره قلم، آيه 52)
 
خداوند آن حضرت را فرستاد، تا جهانيان را از راه و رسمي که در پيش گرفته اند، بيم دهد و او را امين دستورهاي آسماني خود قرار داد.» (نهج البلاغه، 1369، ص 76)
 
اسلام که قرآن آن را دين آغاز و انجام بشر خوانده است، مي گويد: همه پيغمبران موظف بوده اند،کساني را که از فطرت خود منحرف شده و به عقيده اي ديگر گرويده اند، به دين فطري باز گرداند. بديهي است که هرگاه اسلام اين گونه باشد، دين، نژادي يا محلي يا موسمي يا فصلي نيست. اين دين نه از آن عرب است و نه از عجم، بلکه هم براي عرب و هم براي عجم مي باشد. نه به اول زمان مخصوص است و نه به آخر زمان، زيرا براي هميشه بوده و هست. از اينجاست که خطاب هاي قرآن با الفاضي صادر شده که همه جهانيان را شامل مي شود و به مليتي خاص و نژادي معين و يا زماني محدود مخصوص نمي گردد: «يا اَيها الاَنِسانُ اِنَّکَ کادِحٌ اِلي رَّبِکَ کَدحاً فَمُلاقِيهِ» (سوره انشقاق، آيه 6) اي انسان به درستي تو کوشنده به سوي پروردگارت کوشيدني، پس او را ملاقات نمايي و«يا بَني آدَمَ لَا يفتِنَنَّکُمُ الشَيطانُ کَما اَخرَجَ اَبوَيکُم مِن الجَنَّه» (سوره اعراف، آيه 26) اي فرزندان آدم نبايد شيطان شما را بفريبد؛ چنانکه والدين شما را از بهشت بيرون کرد.
 
خداوند حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) را با هدايت و دين پايداري فرستاد. تا آن بزرگوار دين خود و آيين پايدار را بر تمام اديان غالب سازد، اگر چه مشرکان نخواهند؛ « هُوَ الذَّي اَرسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدَي وَ دينَ الحَقِّ لِيظهِرَهُ عَلَي الدِّينِ کُلِّهِ وَ لَو کَرِهَ المُشرِکُونَ» (سوره توبه، آيه 33)
 
در آيه 19سوره انعام اشاره به اين نکته دارد، که قرآن بزرگترين معجزه و بالاترين گواه صدق دعوي پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) است و هدف نزول قرآن را اينگونه بيان مي کند که اين قرآن از اين جهت بر پيامبر نازل شده است که شما و تمام کساني را که سخنان من در طول تاريخ بشر و پهنه زمان و در تمام نقاط جهان به گوش آنها مي رسد، از مخالفت فرمان خدا بترسانم و به عواقب دردناک اين مخالفت توجه دهم؛ «اُوحِي اِلي هذَا القُرانُ لِاُنذِرَکُم بِهِ وَ مَن بَلَغَ» اين آيه با ذکر کلمه « وَ مَن بَلَغَ» رسالت جهاني قرآن و دعوت عمومي و همگاني را اعلام مي دارد و هر گونه ابهامي را درباره عدم اختصاص دعوت قرآن به نژاد عرب و يا زمان و منطقه اي خاص برطرف مي سازد.
 
حضرت محمد (صلي الله عليه و آله)در يک روز سفيرهاي هدايت به سرزمين هاي ايران، روم، حبشه، مصر، يمن، بحرين و حيره روانه ساخت. (سيره ابن هشام، ابن هشام، ج2، ص 60) تا با مهرورزي فضيلت هاي دين اسلام را براي مردم بيان کنند و به آنان سفارش کرد تا با اخلاق نيکو همه را به اين دين الهي دعوت کنند.
 
حضرت محمد (ص ) رحمه للعالمين
 
خداوند در قرآن فرموده است: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاّرَحْمَةً لِلْعالَمينَ» (قرآن، سوره انبياء، آيه 107).
«رحمت به معناي رقت قلب و مهرباني کردن آمده است.» (لسان العرب، ابن منظور، واژه رحمت) در زبان عرب، هرگاه رحمت براي انسان‌ها به کار رود، به معناي رقت و مهرباني قلب است؛ اما رحمت خداوند به معناي مهرباني، احسان و رزق دادن است.
رحمت، نرمي و خوبي و نيکي کردن به طرف مقابل را اقتضا مي کند، که گاهي درباره نرم دلي به تنهايي به کار مي رود و گاهي به معناي احسان و نيکي کردن که مجرد از دقت است، مانند: خدا او را مورد احسان و رحمت قرار داد و هرگاه خداي بار تعالي با اين واژه وصف شود، چيزي جزاحسان نيست. لذا، روايت شده که رحمت از سوي خدا نعمت دادن و بخشيدن و از آدميان شفقت و مهرباني است. (مفردات قرآن، محمدي، ص127)
 
ابن عباس فرمودند: پيامبر (صلي الله عليه و آله) براي خوب و بد و مؤمن و کافر رحمت است، پس براي مؤمن در دنيا و آخرت رحمت است و براي کافر در همين دنيا که از بلاها و مسخ ها و هلاکت ها معاف شده است. (مجمع البيان، طبرسي، ج 16، ص 173)
 
حضرت محمد (ص) به جبرئيل فرمودند: آيا از اين رحمت(آيه مذکور) به تو هم رسيده است؟ جبرئيل گفت: آري. من از عاقبت کارم مي ترسيدم، به تو ايمان آوردم و خدا مرا ستود و فرمود: «ذي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكينٍ» (سوره تکوير، آيه 20) صاحب نيرو است و پيش صاحب عرش مقامي دارد. (صافي، فيض کاشاني، ج3، ص 358)
 
«علامه طباطبايي» در باره رحمت حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) فرمودند: «از رحمت او اين بود که در هيچ مقامي امت خود را فراموش نکرد. اگر در مکه معظمه بود و اگر در مدينه زاهره و اگر در مسجد مکرم بود و اگر در حجره طاهره هم چنين بر ذروه عرش مقام قاب و قوسين ياد فرمودکه«السلام علينا و علي عباد الصالحين» فردا در مقام محمود بساط شفاعت گسترده گويد: امّتي امّتي.» (تفسير الميزان، طباطبايي، ج14، ص 175)
 
پيامبري مهرباني که اين همه رحمت را براي تمام مخلوقات مي خواهد و آن قدر رئوف است که در روز قيامت هم امت خود را فراموش نمي کند، چگونه مي تواند پيامبرگروهي جنايتکار باشد، که با نام آن بزرگوار چنين جنايات وحشتناکي انجام مي دهند.
 
خداوند سبحان پس از تبيين خطوط کلي رحمت خاص، مظهر آن را به جهانيان معرفي کرد. زيرا ره آورد پيامبر (صلي الله عليه و آله) هدايت و سعادت است و هر کس آن را بپذيرد، در اين دنيا خوشبخت و در آخرت هميشه آسوده خواهد بود. البته «وَ اللَّهُ يخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يشاءُ» (سوربه بقره، آيه 105) همان طور که عذاب الهي دامن گير همه نخواهد شد، رحمت خاصه نيز شامل همه نمي شود.
 
بنابراين؛ حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) رحمت للعالمين براي تمام موجودات است و همه مردم از مومن تا کافر همه مرهون رحمت او هستند.
 
خداوند شئون رحمت آموز پيامبر (صلي الله عليه و آله) را براي جوامع بشري تبين کرده که به آن حضرت فرمودند: تو نسبت به مردم رهبري مهربان و رئوف هستي و اين در اثر برخورداري از رحمت الهي است؛ «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ » (سوره آل عمران، آيه 159) رحمت الهي شامل حال تو شده که نسبت به امت اسلامي نرم و مهربان شدي و اگر زمامداري خودسر، خود رأي، سرسخت و سنگين دل بودي، مردم از تو فاصله مي گرفتند و تو را تنها مي گذاشتند.
 
خداوند درباره پيغمبر (صلي الله عليه و آله) مي فرمايند: رحمت خاص حق در او تجلي کرده و مظهر آنها شده است، زيرا خداوند با مؤمنان مهربان است؛ «وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا» (سوره احزاب، آيه 43)درباره پيامبر(صلي الله عليه و آله) نيز چنين است: «... بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ» (سوره توبه، آيه 128) همان صفت خاصه خود را براي رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) قرار داده، نه اين که رأفت خاصه، با لذات و بالاستقلال از آن پيغمبر (صلي الله عليه و آله) باشد، بلکه او آيينه دار جمال رحمت خاصه خداست. خوب مي دانيم که آيينه از خود نوري ندارد. رأفت خدا در آيينه پيامبر (صلي الله عليه و آله) منعکس شده و به ديگران مي رسد. پس سايرين رحمت خاصه حق را از پيغمبر (صلي الله عليه و آله) دريافت مي کنند و بايد شاکر حق باشند، که از آيينه رسالت و نبوت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) رحمت خاصه نصيبشان شده است.
 
قرآن اين آيينه را به ما معرفي کرده است که مي فرمايد: اگر خواستيد از رحمت خداوند برخوردار باشيد، در برابر اين آينه قرار بگيرد. (سيره رسول اکرم در قرآن، جوادي آملي، ج8، ص 289)
 
رحمت و محبت پيامبر اکرم (ص) به جايي رسيده بود، که آن حضرت از صحابه پرسيدند محکمترين دستگيره ايمان چيست؟ اصحاب گفتند: خدا و رسولش آگاهترند، يکي از اصحاب گفت: نماز است، ديگري گفت: زکات، سومي گفت: روزه، يکي ديگر گفت: حج و عمره است، بعضي هم گفتند: جهاد است. پيامبر اکرم (ص) فرمودند: براي هر آنچه که شما گفتيد فضيلتي است، ولي هيچکدام محکمترين دستگيره ايمان نيست. محکمترين دستگيره ايمان دوستي و دشمني در راه خدا و دوست داشتن دوستان خدا و برائت جستن از دشمنان خداست. (الکافي، کليني، ج 2، صفحه 125)
 
با اين توضيح مختصر اين سوال مطرح مي شود: آيا اين همه قتل‏ها، ويرانى‏ ها، انفجارهايي که در كشورهاى اسلامى مصيبت‏ بار شده و در فلسطين، عراق، سومالى، پاكستان، افغانستان، يمن و غيره خون‏ها ريخته، مى‏ شود، با سنّت پيامبري که رحمت للعالمين است، سازگاري دارد؟
 
حضرت محمد (ص) منشاء شفاعت
 
خداوند در قرآن مي فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ» (سوره مائده، آيه 35) اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، ازخدابترسيد و براي تقرب به او وسيله‌اي بجوييد.
 
 اين آيه به تمامي مؤمنان دستور مي‌دهد كه به هر وسيله‌اي كه سبب تقرّب به خداوند مي‌شود، تمسك بجويند. حضرت زهرا (س) هم فرمودند: تمام آنچه در زمين و آسمان هستند، براي تقرّب به خداوند به دنبال وسيله اي هستند و ما وسيله و واسطه خداوند در ميان خلقش هستيم. (شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج16، ص211)
 
كلمه‌ شفاعت از ريشه‌ي ثلاثي«شفع» است. شفع در اصل به معناي زوج و جفت آمده و در مقابل كلمه « وتر» به معناي تك است. ‌چنانكه اگر وتر را به چيزي ضميمه كنيم،‌ شفع حاصل مي‌شود. در قرآن كريم اين دو كلمه در كنار هم به كار رفته ند: «واشفع و الوتر» (سوره فجر، آيه 3) به عبارت ديگر، « تشفيع عدد» مساوي «زوج ساختن آن» است،‌ چنانكه در اقرب الموارد يادآوري مي‌شود: شفع العدد ميره زوجاً اي اضاف الي الواحد ثانياً . همچنين راغب شفع را در حالت مصدري به معناي«پيوستن وضميمه شدن چيزي به همانندخود»مي‌داند.(ختم الشيء الي مثله) و يادآور مي‌شود كه به جاي مشفوع نيز شفع به كارمي‌رود.(مفردات، راغب اصفهاني، ج2، ص475) بنابراين؛ شفع و شفاعت،‌ هر دو مصدرند، به معناي منضم چيزي به چيزي و شفاعت،‌ بيشتر در مفهوم پيوستن به ديگري به منظور درخواست ياري ديده مي‌شود.
 
معاني اصطلاحي و تعريف شفاعت، ارتباط مستقيمي با معناي لغوي آن دارد. ظاهراً‌ شفاعت را از آن جهت شفاعت گفته‌اند: شفيع، خواهش و وساطت خويش را به ايمان و عمل ناقص شفاعت شده ضميمه مي‌كند و هردو مجموعاً پيش خدا اثر مي‌كنند. به عبارت ديگر حقيقت شفاعت واسطه‌شدن در رساندن نفع و يا دفع شر و ضرر است.(تفسير الميزان، طباطبائي، ج2، ص278)
 
انسان ها به خاطر وابستگي هاي دنيايي، خواسته يا ناخواسته به برخي از آلودگي ها، تن در داده و دچار لغزش و گناه شده اند و اين امر سابقه اي تاريکي در شناسنامه ذهنشان ثبت کرده است. از اين رو حزن نسبت به گذشته و خوف از آينده آنان را راحت نمي گذارد. لذا؛ همه در جستجوي پناهگاهي امن هستند، تا بتوانند خود را آرام سازند.
 
از آنجا که پبامبر (صل الله عليه و آله) اهل بيتش (عليه السلام) مي توانند دستي بر گذشته کشيده و تيرگي هاي پرونده دل را بزدايند و با نگاهي به آينده افق روشن و مطمئني در منظرما بگشايند،که خداوند فرموده است: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُک فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً» (سوره نساء، آيه 64) هيچ رسولي را نفرستاده ايم، مگر اين که به اذن الهي اطاعت شود و اگر مردم وقتي بر خود ستم کرده و معصيت نمودند، نزد تو آمدند و از خداوند طلب گذشت و مغفرت کردند، پيامبر نيز براي آنها طلب مغفرت کرد، قطعاً خداوند را نسبت به گذشته توبه پذير و نسبت به آينده رحيم مي يابند.
 
از اين نمونه، روايات بسياري وجود دارد و برداشت و نگاه عمومي ائمه معصومين (عليه السلام) هم بر همين نکته توجه دارد که گذشته را با مغفرت و آينده را با شفاعت و همراهي خود در مواقع دشوار برزخ و قيامت اميد مي بخشد. مثلاً؛ پيامبر بزرگوار اسلام (صل الله عليه و آله) فرمودند: «اي علي! کسي که مرا در حال حيات يا بعد از مرگم زيارت کند، يا تو را درحال حيات يا بعد از مرگ و فرزندان تو را يا در حال حياتشان يا بعد از مرگشان زيارت کند، تعهد مي کنم که در روز قيامت از سختي هاي آن روز آنها را نجات داده و در مرتبه خود در بهشت قرار دهم.» (بحارالانوار، مجلسي، ج97، ص123)
 
زيارت بامعرفت رسول اکرم (صل الله عليه و آله) موجب آمرزش گناهان و سبکبالي انسان مي شود، زيرا « مقابر ائمه (ع) محل حضور، شهود و عنايت جدي آن ارواح عاليه و اشباح برزخيه و نوريه است. آنان در ملأ اعلي شاهد و ناظر بر اعمال زائرانند. نظارتي که هزاران خير و برکت را به همراه دارد.» (الوافي، ملامحسن فيض، ج14، ص1482) به قول ابوعلي سينا « ان النفوس الزائره المتصله با لبدن الغير المفارقه تستمد من تلک النفوس المزوره جلب خير او دفع ضرر و اذي فينخرط کلها في سلک الاستعداد و الا ستمداد لتلک المصور المطلوبه فلا بدان النفوس المزوره لمشابهتها العقول و مجاورتها لها توثر تأثيرا عظيما و تمد امداد اتاما يحسب اختلاف الاحوال  و هي اما جسمانيه او نفسانيه» (رسائل، ابوعلي سينا، ص338) زائر که با همه وجودش اعم از بدن و نفس به سمت مزور مي رود، از نفس و جان مزور استمداد طلب مي کند، تا خيري را بدست آورد و زيان يا اذيتي از او دفع شود و همه وجودش در سلک استعداد و استمداد در مي آيد و از آن سو نفس مزور نيز به علت مشابهت و مجاورتي که با عنوان يافته منشاء تأثير و اثر بخشي فراوان و کامل تري خواهد بود و چون زائر با جسم و جان به سوي مزور روي آورده، هم بهره هاي جسماني و هم بهره هاي روحاني و نفساني خواهد برد.
 
حضرت محمد(صل الله عليه و آله) که مي فرمودند: «لاتزال امتي بخير ما تحابوا و اداوالامانه واجتنبو االحرام و قروا الضيف واقموا الصلاه واتو االزكاه وفاذالم يفعلوا ذالك ابتلوا بالقحط والسنين » (وسايل الشيعه، حرعاملي، ج 15، ص 254) تا زماني كه امّت اسلام همديگر را دوست بدارند، امانت را باز گردانند، از حرام بپرهيزند و ميهمان را تكريم كنند، نماز را بپا دارند و زكات بپردازند، در خير و سعادت و خوشبختي خواهند بود و اگر چنين نكنند، گرفتار قحطي و خشكسالي خواهند شد، چگونه مي توانند گروهي هايي جنايتکار خود را پيرو آن بزرگوار بدانند و به نام زنده کردن سنت او اين همه فجايع را انجام دهند.
 
يافته هاي تحقيق
 
 درحال حاضر يکي از عوامل مهم فتنه در منطقه جريان گروه هاي تکفيري است که در لباس دفاع از سنت، عملا در مسير منافع غربيان گام برمي دارند. حضور اين افراد در محافل و جوامع و انتشار آثار و فرآورده هاي فرهنگي آن در برخي از مراکز، باعث جلب توجه برخي از جوانان پرشور که از اقدامات سرکوبگرانه اشغالگران به ستوه آمده اند، شده است. براي رهايي از اين فشار، زمينه را براي گرويدن به اين جريان هاي افراطي مناسب ديده اند. بايد توجه داشت يکي از مهمترين اقدامات فرهنگي که مي تواند در مواجهه با چنين برداشت هاي نادرستي از اسلام و سنت به کار آيد استفاده از همه امکانات و ظرفيت هايي سازمان هاي تقريبي است.
 
بهترين راهکار براي برون رفت از اين جريان، شناساندن چهره واقعي پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) به جهانيان است، تا مردم بدانند کارهايي که گروه هاي تکفيري به نام اسلام انجام مي دهند، هيچکدام با سيره و سنّت حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) سازگاري ندارد. زيرا اسلام دين صلح، آرامش، امنيت و همزيستي مسالمت آميز است و با تند خويي، خشونت و جنگ طلبي بيگانه است. اين موضوع آن قدر اهميت دارد که حضرت علي (عليه السلام) در وصيت خود به فرزندشان فرمودند: از رسول خدا شنيدم که مي فرمودند: «تلاش در جهت صلح و اصلاح برادران ايماني از هر نماز و روزه اي برتر است.» (نهج البلاغه، 1369، ص143)
 
حضرت محمد (صل الله عليه و آله) پيامبر اين دين، الگويي از رافت و مهرباني است. او اولين و برترين مخلوقي هستند، که خداوند هستي را به برکت وجودشان خلق کرد.
 
همه پيامبران قبل از آن حضرت اکمال و اتمام دين اسلام را بر امت هاي بعد از خود نويد داده و خداوند در کتب آسماني خبر آمدنش را به جهانيان مژده داده و او را خاتم النبين و سيد المرسلين ناميده و رسالتش را جهاني و دينش را جاوداني دانسته اند.
 
خلاصه اينکه حضرت محمد (صل الله عليه و آله) منشاءخير و برکت براي تمام عالمين در تمام مکان ها و زمان ها هستند. خداوند به برکت وجود آن بزرگوار کاينات را خلق کرد و او را رحمتي براي همه مخلوقات قرار داد.
 
  برخي منابع
 
1- ابن ابي الحديد، عبدالله بن هبه الله (1385). شرح نهج البلاغه. بيروت: نشر داراحياء، چاپ دوم، ج16.
2- ابن منظور(1416). لسان­العرب. بيروت: دار احياء التراث العربي، چاپ اول.
3- ابن هشام، عبدالملک بن هشام(1411). سيره ابي هشام. بيروت: نشر دار القلم، چاپ دوم، ج1.
4- ابو علي حسين بن عبدالله سينا، معروف به شيخ الرئيس(1400). رسائل. قم: نشر بيدار، چاپ اول.
5- احمدبن ابي يعقوب بن جعفر، معروف به يعقوبي(1379). تاريخ يعقوبي. بيروت: نشردارصادر، چاپ دوم، ج2.
6- انجيل شريف (1904). انجمن کتاب مقدس در ميان ملل. چاپ لندن.
7- انجيل بربانا (1346). ترجمه فهيم کرماني. تهران .
8- جما ل الدين عبدالرزاق اصفهاني(1371). ديوان اشعار. تهران: نشر اميرکبير، چاپ چهارم.
9- جوادي آملي، عبدالله (1379). سيره رسول اکرم در قرآن. قم: نشر اسراء، چاپ دوم.
10 - حرعاملي، محمدبن الحسن (1409). وسايل الشيعه. قم: نشرموسسه آل البيت(ع).
11- راغب اصفهاني، حسين بن محمد (1407). مفردات. بيروت: نشر دار الفکر، چاپ دوم، ج2.
15- سبحاني، جعفر(1389). برهان رسالت. قم: انتشارات علميه قم، چاپ اول.
12- سعدي(1369).گلستان. ترجمه فروغي، تهران: نشر اميرکبير، چاپ دهم.
13- شعراني، ابوالحسن(1387). راه سعادت.«ردشبهات اثبات نبوت خاتم الانبياء (ص)»، قم: مؤسسه فرهنگي تبيان، چاپ دوم.
14- شيخ صدوق، محمد بن علي بن الحسين بابويه (1403 ). الخصال. قم: نشر جامعه مدرسين، چاپ اول، ج2.
15- طباطبايي، محمد حسين (1412). تفسير الميزان. قم: نشر موسسه اسماعيليان، چاپ پنجم، ج2و14.
16- طبرسي (1380). مجمع البيان. تهران: انتشارات فرهنگ اسلامي، چاپ اول، ج16.
17- الطريحي، فخرالدين (1362). مجمع البحرين. تحقيق اليد احمد الحُسيد، الجزء الرابع، المکتبه المرتضويه، چاپ دوم.
18- عبدالاحد داود (1361). محمد در تورات و انجيل. ترجمه جمه فضل الله نيک آيين، تهران: نشر نو، چاپ اول.
19- فيض کاشاني، ملامحسن (1386). صافي في تفسير کلام الله. مشهد: نشر دارالمرتضي، چاپ دوم، ج3.
20- فيض کاشاني، ملامحسن (1412). الوافي، تصحيح ضياءالدين علامه. اصفهان: نشراميرالمومنين، چاپ اول.
21- الهي قمشه اي(1338). قرآن. تهران: سازمان چاپ و انتشارات علمي، چاپ دوم.
22- کتاب المقدس ( 1904). انجيل پخش کتب مقدسه در ميان ملل. چاپ لندن.
23- کليني، محمد بن يعقوب (1365). الکافي. تهران: نشر دارالکتب اسلاميه، چاپ چهارم، ج1.
24- محمدي، حميد (1380). مفردات قرآن. قم: نشر دارالذکر، چاپ اول.
25- مجلسي، محمد باقر (1400). بحارالانوار. بيروت: نشر موسسه الوفا ، چاپ دوم، ج16،15و97.
26- نيشابوري، مسلم بن حجاج (بي تا). صحيح مسلم. بيروت: داراحياء التراث العربي.
27- نهج البلاغه (1369). قم: نشر امام علي، چاپ دوم.
 
https://taghribnews.com/vdci3yaryt1ar52.cbct.html
مرجع : دبیرخانه شورای برنامه ریزی مدارس علوم دینی اهل سنت
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی