دربارۀ ظهور جریان های سلفی تکفیری نظریات گوناگونی ارائه شده است؛ به طوری که هر یک از محققان، با توجه به زاویه دید خود، بر روی عنصر خاصی تأکید داشته اند. در این نوشته سعی خواهیم کرد تا دیدگاههای گوناگون در این زمینه را در قالب پنج تئوری معرفی کنیم.
اشتراک گذاری :
دربارۀ ظهور جریان های سلفی تکفیری نظریات گوناگونی ارائه شده است؛ به طوری که هر یک از محققان، با توجه به زاویه دید خود، بر روی عنصر خاصی تأکید داشته اند. در این نوشته سعی خواهیم کرد تا دیدگاه های گوناگون در این زمینه را در قالب پنج تئوری زیر معرفی کنیم:
1. تئوری دست نشاندگی
2. تئوری توسعه نیافتگی
3. تئوری بیماری ذاتی در خاورمیانه
4. تئوری آشوب و بی نظمی
5. تئوری فراکتال
تئوری دست نشاندگی
در این تئوری گفته می شود که جریان های جهادی نظیر داعش دست نشانده غرب، به ویژه امریکا و اسرائیل هستند. این دیدگاه جریان های تکفیری را عاملی برای اسلام هراسی و تخریب اسلام می داند. بنابراین در این تئوری عامل بیرونی، که همان قدرت های غربی است، نقش اساسی در پیدایش رادیکالیسم اسلامی ایفا می کند. لذا گفته می شود جریانی نظیر داعش محصول حمایت مادی و معنوی غرب است.
نگاه بیرونی، پروژۀ «تأسیس» و «حمایت» غرب از گروههای سلفی تکفیری را شکست خورده و ناکام می داند و معتقد است کشورهای غربی خود در این آتش افروزی خواهند سوخت. بنابراین، این دیدگاه نتیجه می گیرد که «اروپایی ها و غربی ها آن [داعش] را تجهیز کردند اما امروز این گره تروریستی دامن آنها را گرفته است و الان نگران این هستند که روزی به آنها ضربه وارد نکنند».
یکی از معتقدان به این دیدگاه می گوید دلایل متعددی را میتوان آورد که همگی نشان میدهند جریان تکفیر ساخته دست افرادی است که هیچ سنخیتی با اسلام و مسلمین ندارند. دلیل اول اینکه جریان تکفیری در قالب گروهکهای تروریستی مختلف موجب انحراف بیداری اسلامی از مسیر اصلی خود یعنی مبارزه با آمریکا و دستنشاندههای آمریکا در منطقه شد. به این ترتیب، مبارزات مردم علیه حکومتهای استبدادی منطقه تبدیل به مبارزه مسلمانان با یکدیگر و درون کشورهای اسلامی نظیر سوریه و عراق شد.
دلیل دوم اینکه جریان تکفیر هیچ خصومتی با رژیم صهیونیستی ندارد، چراکه ساخته دست حامیان این رژیم است و مسلماً خطوط قرمزی برای آن ترسیم کردهاند که یکی از مهمترین خطوط قرمز در منطقه خاورمیانه برای آنها، رژیم صهونیستی است.
دلیل سوم اینکه جریان تکفیر چه در عراق، چه در سوریه، و چه در سایر کشورهای اسلامی، زیرساختهاى این کشورها را ویران کرد. از نفت و پالایشگاههای این کشورها گرفته تا روستاها و شهرها و مردم، هیچ یک از حمله افراطیها در امان نبودند. بازسازی این زیرساختها سالها زمان و مبالغ هنگفتی بودجه نیاز دارد که خود موجب عقب ماندن این کشورهای اسلامی خواهد شد.
شاید مهمترین دلیل و مدرک درباره ارتباط جریان تکفیری با کشورهای غربی و حتی دولتهای به ظاهر اسلامی منطقه که بیشترین مبارزه را با اسلام میکنند، تصاویری باشد که از تکفیریها و جنایات آنها در سراسر دنیا منتشر شد. این تصاویر عمدتاً با اسلام ارتباط پیدا کرد و چهره اسلام را در ذهن مردم دنیا به شدت مخدوش کرد.
دلیل بعدی این است که جریان تکفیر با فاصلهای کم پس از بیداری اسلامی قوت گرفت. مسلمانان و به ویژه جوانان با بیداری اسلامی و موج عظیمی که در کشورهای اسلامی علیه استبداد و علیه آمریکا و رژیم صهیونیستی شکل گرفت، انگیزه مبارزه و انقلاب پیدا کرده بودند. این نیروی عظیم میتوانست ریشه استبداد را از منطقه بکند و حتی اسرائیل را تا مرز نابودی ببرد. به همین دلیل، کشورهای غربی به فکر افتادند تا از این نیروی عظیم به ضرر خود مسلمانان استفاده کنند. اینگونه شد که جوانان مسلمان به جای آنکه با نظامهای استبدادی مبارزه کنند، به شهرها و روستاها ریختند و زنان و کودکان بیگناه را سر بریدند.
در ادامه گفته مب شود که بدون شک دلایل دیگری هم برای اثبات ارتباط مستقیم آمریکا با گروههای تکفیری و حتی داعشی وجود دارد که علیه آن یک ائتلاف ظاهری هم ساختهاند. اینکه آمریکا چندین بار محمولههای سلاح خود را در مناطق تحت تسلط داعش فرود میآورد، تنها بخشی از حمایتهای مستقیم غرب از داعش را نشان میدهد.
در این دیدگاه چنین عنوان می شود: «هرکس باد بکارد؛ طوفان درو می کند». نکتۀ مهمی که در تئوری دست نشاندگی وجود دارد این است که صاحبان این نظریه اغلب افراد سیاسی و در دولت، صاحب منصب رسمی هستند.
تئوری توسعه نیافتگی
رگه هایی از این تئوری را می توان در مقالۀ «تحلیلی بر هویت جدید تروریستهای تکفیری در خاورمیانه» یافت. نویسندگان این مقاله، همانند برخی از پژوهشگران علوم سیاسی، معتقدند جنگهای جهادی در خاورمیانه عربی ریشه در بحران های عقب ماندگی این کشورها دارد و انگیزههای مذهبی در رتبههای بعدی در تعمیق این گروهها اثر میگذارد. این دیدگاه نشان می دهد که میان فقدان شاخصهای توسعه یافتگی - به ویژه دموکراسی - و گسترش اسلام گراییِ افراطی ارتباط محکمی وجود دارد و گروههای افراطی و جنگهای جهادی در فقدان همین شاخصها رونق پیدا کرده اند. لذا این تئوری به این نتیجه می رسد که گسترش دموکراسی و تعمیق برخی از شاخصهای توسعه یافتگی میتواند تودههای مردم را از گروههای جهادی دور کند و آنها را قانع سازد که بهترین الگوی زندگی، تساهل و مدارای سیاسی است.
بنابراین تئوری توسعه نیافتگی علل این پدیده را درجهل، تعصب و بی سوادی دانست که به نوعی از مؤلفههای توسعه نیافتگی به شمار میآیند. در واقع، فقدان دموکراسی، موقعیتی را برای پیدایش گروههای تکفیری فراهم نموده تا آنها برای رسیدن به اهداف سیاسی خویش دست به اسلحه برند و بر بحران عقب ماندگی کشور متبوع خویش بیفزایند. به همین دلیل، شاید تنها راه حل چنین پدیدهای ترویج روح تساهل دینی در یک الگوی توسعه دینی است. تسامح که به معنای «به آسانی و نرمی با کسی برخورد کردن» است آن گاه که با تساهل به معنای بخشش، ترکیب میشود ملتی رحمانی از مسلمانان فراهم میآورد و امت پیامبر اسلام را دوباره به آیین سمحه و سهله باز میگرداند.
تئوری بیماری ذاتی در خاورمیانه
این تئوری درست نقطۀ مقابل تئوری نخست، یعنی تئوری دست نشاندگی، قرار می گیرد. در این دیدگاه گفته می شود جریانی تکفیری مانند داعش دست نشانده غرب نیست بلکه بیماری ذاتی خاورمیانه است. این تئوری توضیح جالبی درباره داعش ارائه می دهد و معتقد است «در حالی که این بیماری ذاتی خارومیانه است که غرب و نظام های اطلاعاتی نیز می تواند از آن استفاده کند. در آنها نشانه هایی از گرایش به غرب دیده نمی شود و اتفاقاً یکی از اولین صحبت هایی که ابوبکر بغدادی که امروز خلیفه داعش نام دارد، پس از آزادی از زندان ابوغریب داشت، این بود که بلافاصله به فرماندهان آمریکایی گفت که سال 2013 شما را در نیویورک خواهم دید یعنی به این شکل نیست که دست نشانده آمریکایی ها باشند».
در این تئوری گفته می شود ریشه داعش در درون جامعه مسلمانان است و عدم توسعه یافتگی مذهبی در میان مسلمانان باعث ایجاد رادیکالیسم در این سطح شده است. از سویی این دیدگاه تأکید می کند حملات آمریکا و متحدینش هم، تنها سطح رادیکالیسم را پخش تر می کند و این، کار را برای کنترل جریان افراط دشوارتر می نماید. بر طبق این دیدگاه تنها راه مقابله با داعش تغییر رفتار مذهبی مسلمانان است. رفتاری که در آن جریان های مخالف در درون دولت ها حق بیان نظراتشان را داشته باشند، حکومت های اقتداگرا مردم را در اداره حکومت دخیل کنند و جریان های مختلف مذهبی سطح تساهل و مدارا میان یکدیگر را بالاتر ببرند.
پس از چنین چشم اندازی می توان تحولات درون کشورهای خاورمیانه را در پیدایش داعش موثر دانست. صاحب این دیدگاه چنین توضیح میدهد: «درست است که یکسری از کشورها بر تحولات منطقه تاثیر می گذارند اما من فکر می کنم این بیماری مخصوص این دوره مسلمانی است یعنی اصل اتفاقات از بیرون نیست بلکه غرب از این تحولات بهره می برد. پس اصل مشکل در خود منطقه خاورمیانه ریشه دارد چون با دقت در کشورهای جهان می بینیم که غرب در کشورهایی مانند ژاپن نمی تواند دست به چنین کاری بزند پس این بیماری ذاتی جهان اسلام است و ربطی به اسلام ندارد».
در ادامه به دو تئوری دیگر تحت عنوان تئوری اشوب و تئوری فراکتال اشاره خواهیم کرد. توضیح این دو تئوری در مقالۀ «عوامل درونی و بیرونی مؤثر بر گسترش جریان های تکفیری در جنوب غرب آسیا» آمده است.
تئوری آشوب و بی نظمی
در نظریه آشوب یا بی نظمی، اعتقاد بر آن است که در تمام پدیده ها، نقاطی وجود دارند که تغییری اندک در آنها سبب تغییرات عظیم خواهد شد و در این رابطه سیستم های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و سازمانی همچون سیستم های جوی از اثر پروانه ای برخوردارند و تحلیلگران باید با آگاهی از این نکته مهم به تحلیل و تنظیم مسائل مربوط بپردازند. به نظر می رسد در ساختار ژئوپلیتیک و رقابت های ژئوپلیتیک پایه، بتوان از مفاهیم این نظریه به منظور تحلیل و تبیین علل بروز بحران های ژئوپلیتیک بهره جست.
از منظر نظریه آشوب و سازگاری سازی این نظریه با وضعیت حاکم بر جنوب غرب آسیا، کشورهای درگیر با جریان های تروریسم تکفیری، اندرکنش بازیگران دخیل در این منطقه و موضوع افراطی گری، سیاست های داخلی، سیاست خارجی و رقابت های ژئوپلیتیکی آنها از دو حالت می تواند پیروی کند. نخستین حالت، چیرگی نوعی نظم بر روابط و رقابت هاست. در این حالت، در عرصه سیاست داخلی، رضایتمندی شهروندان از تصمیم های سیاسی در بالاترین حد ممکن و در نقطه مقابل، مشروعیت و محبوبیت دولتمردان و سیاستمردان نیز در همین حد است؛ به عبارت دیگر فضایی ژئوپاسیفیک پایه بر جغرافیای سیاسی کشور سایه افکنده که ثبات و امنیت و آرامش رهاورد آن است. این امر درباره کشورهای جنوب غرب آسیا به خصوص یمن، عراق و سوریه صدق نمی کند. در حالت چیرگی نظم در عرصه سیاست خارجی نیز رقابتها از نوع همکاری جویانه است و براساس تعامل و احترام به حقوق متقابل و برآورده سازی منافع متقابل پیش می رود. به عبارت دیگر در این عرصه نیز فضایی ژئوپاسیفیک پایه دور از دغدغه های امنیتی بر روابط و رقابت ها حاکم است. عالی ترین رفتارهای ژئوپاسیفیک محور، مانند صلح و تحکیم مبانی همگرایی، پرشماری تعاملات سیاسی و رفت و آمدهای دیپلماتیک، افزایش تبادلات تجاری و اقتصادی، اعتقاد به همزیستی مسالمت آمیز و مجاورت جغرافیایی و... در این حالت نمود پیدا می کند. چنین حالتی در عرصه سیاست خارجی کشورهای جنوب غرب آسیا چه در سطح منطقه ای و چه در سطح فرامنطقه ای حاکم نیست.
دومین حالت، چیرگی نوعی بی نظمی سیاسی است. در حالت بی نظمی، بحران و مشروعیت نداشتن، گسترش مطالبات روزافزون شهروندان و نپذیرفتن سیاست های داخلی از جانب آنها، خصیصه هایی تأثیرگذارند. گسستهای قومی مذهبی، اختلاف شاخص در سطح توسعه انسانی و اقتصادی در عرصه داخلی، انحصارطلبی در قبضه کردن پست های کلان و کلیدی مدیریت در ردههای نظامی ـ امنیتی و سیاسی، استبدادگرایی اقلیت های حاکم و انسداد مکانیزم های انتقال قدرت و ... بسترساز آشوبناکی و بی نظمی عرصه داخلی سیاست در کشورهای جنوب غرب آسیا، به خصوص یمن، عراق و سوریه شده است. کشورهای سوریه و عراق در عرصه داخلی به شدت با بی نظمی سیاسی و آشوبناکی وضعیت مواجه هستند و چنین شرایطی بهترین فرصت را برای شکل گیری داعش و گروه های تروریستی دیگر فراهم کرده است. در سطح منطقه ای و فرامنطقه ای نیز چالش ها و آشوب های به مراتب قوی تر و پیونده خوردهای با سطح درون کشوری، در جریان است. از مهمترین عوامل آشوبساز در سیاست خارجی عراق، فقدان انسجام و یکپارچگی الزم در بخشهای عمده ای از سیاست های منطقه ای و بین المللی این کشور است. این فقدان انسجام را می توان معلول هویت متکثر دولت که از گروه های مختلف با منافع و دیدگاهای متفاوت در سیاست خارجی تشکیل می شود و همچنین ضعف نهادی و سیاستگذاری در بدنه دستگاه سیاست خارجی عراق برشمرد.
تئوری فراکتال
در اصطالح کاربردی، فراکتال یک فرم ناهنجار و چندپاره هندسی است که به اجزای کوچکتری بخش پذیر است؛ به طوری که هریک از اجزا خود کپی و نمونه کوچکترشده از تمامیت و کلیت تصویر و فرم ابتدایی باشد. این عرصه را مندل بروت در سال 1975 نامگذاری کرده و نام آن نیز از واژه التین Fractus به معنای شکسته یا گسیخته مشتق و استنتاج شده است. بنابراین فراکتال یک فرم ناهنجار یا چندپاره هندسی است که قابلیت قسمت شدن به اجزایی در تشابه کامل یا نسبی با فرم ابتدایی اش را دارد.
از منظر نظریه فراکتال، نتایج حاکی از این است که جریان های تکفیری ـ افراطی که در فضای سیاسی (داخلی، منطقه ای، فرامنطقه ای) به شدت آشوب زده کشورهای یمن، سوریه و عراق و خاورمیانه موجودیت یافتند، با بهره مندی از شرایط بروز خلأ مشروعیت، جذب و جلب حمایت های ژئوکالچرال پایه، جلب و جذب کمک های لجستیکی، مالی و تسلیحاتی کشورهای درگیر رقابت، عضوگیری و استفاده از فضای مجازی و اینترنتی، انسجام ایدئولوژیک و با تکیه بر فرماندهی و سازماندهی کارامد، دستیابی به قدرت مالی و غنایم نظامی و مالی فراوان، به گروه هایی پیچیده، کنترل ناپذیر و به کلی متفاوت از شکل و شمایل اولیه شان تبدیل شده اند. همانطور که صاحبنظران معتقدند، عملیات تروریستی در قرن بیست و یکم نشان دهنده این واقعیت است که تروریسم در حال حاضر از مقیاس محلی، ملی و منطقه ای فراتر رفته و در مقیاس جهانی عمل می کند و مسئله ای جهانی است و به همه مردم جهان مربوط می شود؛ زیرا دیگر تروریسم موضوع داخلی و ملی صرف محسوب نمی شود.
براساس نظریه فراکتال، تکرار، خودهمانی و خودتشابه سازی بسترساز تمرکز چنین قدرتی در این گروه ها شده است. بنابراین تدوام شرایط آشوبناک کشورهای عراق و سوریه و حاکمیت فضای آشوبناک بر جنوب غرب آسیا از طرفی، وِ تکاپوهای قدرتِ آفرین داعش و اقدام به خودهمانی و خودتشابه سازی از طرف دیگر، موجب شده است که امروزه ائتلاف جهانی به سرکردگی آمریکا علیه داعش یا سایر جریان های تکفیری ـ افراطی نیز نتواند کاری از پیش ببرد (که البته شکل گیری ائتالف از همان ابتدا مورد شک و تردید بود).
منابع:
علی پور، عباس و دیگران، عوامل درونی و بیرونی مؤثر بر گسترش جریان های تکفیری در جنوب غرب آسیا، فصلنامه آفاق امنیت، سال هفتم، شماره بیست و سوم، تابستان 1.
به کوشش مهدی فرمانیان، (1393)، کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه اسلام، قم: دارالإعلام لمدرسة اهل البیت، چاپ اول.
فیرحی-داعش-دست-نشانده-غرب-نیست-...www.shafaqna.com/.../77654
https://www.mashreghnews.ir/news/365855/%D8%BA%D9%81%D9%84