برای خواننده ی فهیم روشن است که مراد از تقریب در دیدگاه درست آن، رسیدن به یک مذهب واحد با کنار گذاشتن اختلافات مذاهب نیست. چنین کاری نه ممکن است و نه مطلوب؛ بلکه مقصود آن است که زمینهای فراهم شود که مذاهب مختلف بدون تعصبات جاهلانه بتوانند اعتقادات خود را برای یکدیگر بیان و تبیین کنند
اشتراک گذاری :
چکیده
هر متدینی تلاش میکند که به آنچه به عنوان حقیقت شناخته است، پایبند باشد و در مقابل دیدگاههای مخالف از دین و مذهب خود دفاع کند. صرف نظر از اشتباهات و افراط و تفریطها، ریشه ی این گرایش را میتوان در حقیقت طلبی انسانها دانست. به همین جهت تدین به مذهبی که انسان آن را حق میداند، امری عقلایی است؛ اما با توجه به این نکته، سؤالی به ذهن میآید که پاسخ آن در تعاملات اجتماعی بسیار اثر گذار است. آن سؤال این است که شیوه ی صحیح برخورد و تعامل افراد و گروههایی که دارای مذاهب مختلف هستند، چیست؟ آیا پیروان هر مذهب به دیگر مذاهب باید به دیده ی دشمنان خود بنگرند یا آن که آنان را انسانهایی بدانند که دچار خطا و اشتباه شدهاند و باید به شیوه ی صحیح درصدد اصلاح عقاید نادرست آنان باشند؟
در این نوشتار به دنبال یافتن دیدگاه امام صادق (ع) درباره ی اندیشه تقریب بین مذاهب اسلامی هستیم. پیش از ورود صریح به این مسأله یادآوری نکاتی مناسب یا ضروری به نظر میرسد:
۱٫ معنای تقریب
برای خواننده ی فهیم روشن است که مراد از تقریب در دیدگاه درست آن، رسیدن به یک مذهب واحد با کنار گذاشتن اختلافات مذاهب نیست. چنین کاری نه ممکن است و نه مطلوب؛ بلکه مقصود آن است که زمینهای فراهم شود که مذاهب مختلف بدون تعصبات جاهلانه بتوانند اعتقادات خود را برای یکدیگر بیان و تبیین کنند و به دیگران حق بدهند که به نقد و بررسی منطقی آن بپردازند. این کار مسلما در روشن شدن حقایق کمک میکند و گامی مهم برای رسیدن افراد به حقیقت است.
تقریب بعد عملی هم دارد و آن اینکه در عمل نیز پیروان مذاهب مختلف اسلامی به تکفیر یکدیگر نپرداخته, زمینه ی زندگی مسالمت آمیز و برادرانه را در کنار همدیگر فراهم کنند. کسانی که خدای یگانه، نبوت پیامبر اکرم (ص)، معاد و دیگر ضروریات دینی مثل اعتقاد به وحیانی بودن قرآن، وجوب نماز، روزه و مانند آن را پذیرفتهاند، مسلمان به شمار میآیند. در مسلمان بودن، اعتقاد به بیش از این گونه ضروریات دین شرط نیست؛ البته در تفسیر و توجیه یا جزئیات این مباحث، میان همه ی مذاهب اختلافاتی وجود دارد که باعث نمیشود آنان از دایره ی اسلام خارج شوند.
۲٫ ضرورت تقریب
امروزه بیش از یک میلیارد و دویست میلیون مسلمان در بیش از پنجاه کشور جهان وجود دارند، مسلمانان تقریباً در همه جای جهان حضور دارند؛ اما متأسفانه به دلایل مختلف از جمله تفرقه و عدم انسجام، در بدترین شرایط سیاسی و اقتصادی به سر میبرند و حتی در برخی از امور ابتدایی مسائل فرهنگی مانند سواد آموزی از بسیاری از کشورهای غیر مسلمان عقب ماندهاند؛ اما در مقابل، بازار اختلافات و نزاعهای فرقهای همچنان داغ است. آیا چنین امری صرف نظر از توصیههای اسلام به اتحاد و انسجام، کاری عاقلانه است؟
عجیبتر این است که برخی از مسلمانان و حکومتهای آنان، با کشورهای غیر مسلمان و حتی کافر، ارتباطات خوب و به دور از درگیری و جنجال دارند؛ اما در میان کشورهای اسلامی و به تبع آن، میان پیروان مذاهب اسلامی، اختلافات شدید و روابط تیره و سرد است.
تأکید این دین مقدس بر عدم تفرقه و تأکید بر انسجام ، امری است که نیاز به توضیح چندان ندارد و در قرآن و سنت نبوی کاملا مشهود است. قرآن کریم گاه مسلمانان را از تفرقه پرهیز میدهد: «… مِنَ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُون از کسانی نباشید که در دین خود اختلاف کردند و فرقه فرقه شدند و هر فرقهای به آنچه نزد آنان است، شادمانند». و گاه ضمن تأکید مجدد بر حفظ وحدت و انسجام، آن را از نعمتهایی میشمارد که به برکت اسلام نصیب مسلمانان شده است: « وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً…به ریسمان الهی چنگ بزنید و پراکنده نشوید و به یاد آورید نعمت خداوند بر خود را که چگونه دشمن یکدیگر بودید و او میان قلبهای شما الفت ایجاد کرد و به برکت نعمت او با هم برادر شدید».
توجه اسلام به مراسمهای جمعی مانند نماز جماعت، نماز جمعه، حج و همچنین تاکید به دستورهایی که بعد اجتماعی آن روشن است، مانند: امر به معروف و نهی از منکر، مدارا، خیرخواهی، دوستی، برادری دینی، رعایت حقوق برادران دینی، تاکید بر رفع حوائج دیگران، مواسات مالی، ایثار، حرمت غیبت، تهمت، عیب جویی، سخن چینیو… نمونههایی از تاکیدات موجود در آموزههای قرآن وسنت بر انسجام مسلمانان است.
شیوهای که قرآن کریم در برخورد با اهل کتاب که غیر مسلمان هستند دارد، نیز درس آموز است. قرآن میفرماید: «وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلاَّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ؛ با اهل کتاب جز به روشی که از همه نیکوتر است، مجادله نکنید، مگر کسانی از آنان که ستم کردهاند و به آنان بگویید: «ما به تمام آنچه از سوی خداوند بر ما و شما نازل شده ایمان آوردهایم. معبود ما و شما یکی است و ما در برابر او تسلیم هستیم».
یا در جای دیگر میفرماید: «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَهٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ بگو ای اهل کتاب بیایید بر سر مطلبی که بین ما و شما مشترک است، گفتوگو کنیم. [آن مطلب این است که] جز خدا کسی را نپرستیم و چیزی را برای او شریک نیاوریم و برخی را بر برخی دیگر، ارباب در کنار خدا قرار ندهیم. اگر [اهل کتاب نپذیرفتند] و رو برگرداندند، بگو گواه باشید که ما تسلیم امر پروردگار هستیم».
تعابیر اینگونه آیات بسیار لطیف اند و درسهای تقریبی بسیار در آن مطرح شده اند. تأکید بر باورهای مشترک و استفاده از آنها برای اصلاح عقاید نادرست، همراهی و مماشات در نحوه ی برخورد و شیوه ی سخن گفتن، نیکو سخن گفتن، تأکید بر از دست ندادن عقاید صحیح در صورت عدم همراهی مخالفان از جمله ی این درسها نیست.
اگر شیوه ی برخورد اسلام در مسائل اختلافی با غیر مسلمانان اینگونه است، مسلما ـ چنان که اشاره شد ـ تعالیم اسلام در چگونگی حل اختلافات میان مسلمانان بر لطافت، مهربانی و نرمی بیشتری تأکید میکنند. اسلام دینی است که نمیخواهد اندیشه و باوری به زور بر انسانها تحمیل شود؛ البته چنین کاری عملاً هم ممکن نیست. اسلام دین فطرت انسانهاست. پیروان این دین مقدس میتوانند با بهرهمندی از دانستهها و تجربههای مفید یکدیگر و دیگران و نقد منطقی اشتباهات و اشکالات دیگران، با رفتاری از روی خیر خواهی، یکدیگر را به حقیقت و درستی دعوت کنند.
آنچه مورد تأکید این مقدمه است ، این است که اصل دعوت به تقریب به معنای صحیح آن، یعنی فراهم کردن زمینه ی گفتوگو و تعاملهای منطقی و خیرخواهانه، امری کاملا دینی و عقلانی است. پس بسیار بجاست مسلمانان ضمن حفظ برادری و خیرخواهی نسبت به یکدیگر، عقاید خود را به شیوه ی صحیح و منطقی بیان کنند و مجال نقد و بررسی باورها و دریافتهای خود را به دیگران بدهند. مسلما عقل و فطرت انسانها که حجت درونی خداوند برای هر انسان است، حقیقت را خواهد شناخت و چنین رفتاری مایه ی سربلندی و عزت اسلام و مسلمین خواهد شد.
۳٫ وضعیت سیاسی و فرهنگی دوره ی امام صادق (ع)
دوره ی امامت امام صادق (ع) دورهای مهم در تاریخ مذاهب اسلامی است. این دوره را میتوان دوره ی رشد اندیشهها و فرقههای مختلف کلامی و فقهی دانست. بجاست برای روشن شدن چگونگی برخورد امام (ع) با مذاهب دیگر، ابتدا شرایط سیاسی و فرهنگی آن دوره را مرور کنیم.
دوره امامت ششمین امام شیعیان، با اواخر حکومت امویان و اوایل دوره ی حکومت عباسیان مصادف بود. این دوره، دوره ی ضعف و فروپاشی حکومت اموی و نوبنیاد بودن حکومت عباسی بود. شخصیت بی نظیر امام صادق (ع) به جهت برخورداری از نسب شریف و کمالات علمی و اخلاقی بیمانند، در کانون توجه جویندگان علم قرار گرفت. تعداد شاگردان آن حضرت را تا چهار هزار نفر یاد کردهاند. علوم و معارفی که از آن حضرت در این دوره نقل شده است، بحدی وسیع و گسترده اند که از هیچ یک از پیشوایان مذاهب اسلامی دیگر با این حجم روایت و دانش در علوم مختلف نقل نشده است. بزرگان مذاهب مختلف که محضر ایشان را درک کردهاند، از علوم ایشان بهرهمند شده ، از ایشان به بزرگی و عظمت یاد کردهاند.
با گذشت سالها از ظهور اسلام، گسترش قلمرو سرزمینهای وابسته به حکومت آن دوره از یک طرف و ورود تازه مسلمانان بسیار با سابقه ی داشتن ادیان و مذاهب مختلف از طرف دیگر، از اواخر قرن اول هجری مباحث اندیشهای در مورد شناخت معارف اسلامی در جامعه گسترش یافتند و به تبع آنها فرق و مذاهب مختلفی پدید آمدند: معتزله، جبریه، مرجئه، غلات، زیدیه، زنادقه، مجسمه، تناسخیه، متصوفه، اهل حدیث و اصحاب قیاس و رأی از فرقههای دوره ی امامت امام صادق (ع) بودند که امام (ع) به نقد اندیشههای آنان پرداخت.
امام (ع) از آزادی نسبی دوره ی انتقال حکومت از بنی امیه به بنی عباس به خوبی استفاده کرد و به عنوان مرجع دینی برجسته و علامه ی زمان خود ، در میان جامعه ی اسلامی مطرح شد؛ بویژه در ایامی مانند حج که مسلمانان از مناطق مختلف به مکه میآمدند، افراد و بزرگان فرق مختلف نزد ایشان میآمدند و با ایشان گفتوگو می کردند.
عظمت شخصیت امام صادق (ع) و توجه مردم به ایشان و تعالیم وی برای حکومتهای اموی و عباسی خطری جدی به شمار میآمد. امویان اگر چه در دشمنی با خاندان امامت از هیچ ستمی چشم نمیپوشیدند؛ اما به جهت ضعف سیاسی و روز افزون شدن قیامهای مختلف علیه آنان، بیشتر گرفتار سرکوب کردن شورشها بودند و فرصت و توان چندانی را برای مقابله با فعالیتهای فرهنگی امام صادق (ع) نداشتند؛ هر چند دشمنی و سختگیری آنان نسبت به امام (ع) در حد توان شان ادامه داشت.
امویان سقوط کردند و عباسیان با شعار طرفداری از خاندان اهل بیت روی کار آمدند، حاکمان عباسی تا مدتی، برای تثبیت حکومت خود با امام صادق(ع) مدارا میکردند و به همین جهت به طور نسبی شرایط مناسبی برای تبلیغ معارف تشیع به وجود آمد؛ اما با استقرار پایههای حکومت عباسی و روی کار آمدن منصور دوانیقی بعد از سفاح، شرایط سیاسی و فرهنگی برای شیعیان و امام صادق(ع) مانند دوران بنیامیه دشوار شد.
اهمیت بحث تقیه و روایات متعدد در این موضوع – بحدی که تقیه را یکی از مسائل ضروری دین معرفی کرده است- بخوبی نشانگر شرایط سخت این دوره است. تبلیغات سوء علیه پیروان مکتب امام صادق (ع) به اندازهای شدت یافت که عموم مردم بر اثر تبلیغات امویان، شیعیان را بدترین مردم دانسته و آنان را کافر و رافضه می خواندند.۸
امام صادق (ع) در مقابل چارهای جز تقیه و حفظ شیعه و معارف آن نداشت و بدین جهت به اصحاب خود بر رازداری تأکید میفرمود. با این حال شیعیان بسیاری به خاطر آن که عقایدی خلاف باورهای مورد تأیید حکومت داشتند، به شهادت رسیدند. نمونه ی این افراد معلی بن خنیس است که برخی از معارف مربوط به امامت را آشکار کرد و به همین دلیل از طرف حکومت دستگیر و به شهادت رسید.۹
عبدالله بن زراره می گوید: «امام صادق ع به من فرمود: به پدرت از طرف من سلام برسان و به او بگو که بدگویی من از تو به خاطر حفظ جان تو بود. دشمنان، محبان و نزدیکان ما را مورد اذیت قرار می دهند و می کشند و کسانی را که از آنان بدگویی کنیم، مورد ستایش قرار می دهند. تو فردی هستی که به محبت ما مشهور شدهای وبدین جهت نزد مردم مورد نکوهش قرار گرفتهای. خواستم بر تو عیب بگیرم که دیگران تو را ستایش کنند و شر آنان از تو دفع شود… به خدا قسم، تو محبوب ترین مردم نزد من و محبوب ترین فرد اصحاب پدرم در زندگی و مرگ می باشی… ». این روایت و روایات مانند آن نشان میدهند که گاهی امام (ع) مجبور بود برخی از اصحاب خود مانند زراره را عمدا مورد نکوهش قرار دهد تا جان و موقعیت آنان حفظ شود.۱۰
یکی از اصحاب امام صادق ع به نام داود زربی متهم به تشیع و رفض بود. جان او از طرف منصور دوانیقی مورد تهدید بود. امام ع برای حفظ جانش، به او دستور داد که به شیوه ی عامه مردم وضو بگیرد. او چنین کرد و بعد از مدتی راز کار امام را فهمید.۱۱کسانی که با تاریخ تشیع آشنا هستند، میدانند که این گونه سختی و رنجها امری موردی نبود؛ بلکه براستی امامان شیعه و پیروان آنان در پناه لطف خداوند و تدبیر الهی امامان معصوم توانستند این مکتب را حفظ کنند.
در بعد فرهنگی، عموم مردم به پیروی از سیاست رایج، تابع اندیشههایی بودند که از سوی حکومتها مورد تأیید قرار گرفته، رسمیت مییافتند و در این میان سهم امام صادق (ع) چیزی جز بیمهری و دشمنی حاکمان اموی و عباسی نبود. اندیشههای هر کدام از بزرگان که مورد حمایت دولت قرار میگرفت، به عنوان تعالیم رسمی تبلیغ میشد و به زودی به عنوان مذهب رسمی اعتبار و گسترش مییافت.۱۲ در نتیجه ی این اقدامات، مذهب جعفری رسمیت و گسترش چندان نیافت؛ بلکه شکافی که بین معارف اهل بیت(ع) و اندیشههای آنان به وجود آمده بود، عمیقتر شد. اسد حیدر، شواهدی را از ترغیب بنی امیه و بنی عباس بر کینه و دشمنی و دوری از خاندان اهل بیت (ع) نقل کرده است.۱۳
۴٫ نقش امام صادق (ع) در تقریب بین مذاهب اسلام
جای تردید نیست که امام صادق (ع) را میتوان از منادیان تقریب بین مذاهب اسلامی به معنای صحیح آن دانست. آن حضرت همانند سایر امامان اهل بیت (ع) بیش از هر کس دیگر در راستای حفظ حقیقت اسلام و اصلاح جامعه ی اسلامی تلاش کردند. میتوان به تعبیری غربت مکتب اهل بیت (ع) را نتیجه وفاداری به آموزه تقریب دانست.
با توجه به شرایط دشوار زمان امام صادق (ع) که بدان اشاره شد، میتوان مهمترین انتخابهایی را که در برابر آن حضرت در مواجهه با مذاهب دیگر قرار دارند، بدین ترتیب شمرد:
آتش دشمنی و مخالفت را با مذاهب دیگر بر افروزد و به شیوههای مختلف مانند سخنرانی علیه مخالفان یا حتی اقدامات سیاسی و نظامی در صدد حذف رقبا برآید. دست از اندیشههای خود بر دارد و سکوت کند یا مردم را به مذاهب دیگر ارجاع دهد.در ضمن نقد عالمانه ی مکاتب دیگر، با رفتار خردمندانه، دیگران را به سوی حقیقت جذب کند.
این چند گزینه امروزه نیز در برابر عالمان دینی هر مذهبی قرار دارد. رفتار و گفتار امام جعفر صادق (ع) مؤید راه سوم است. آن حضرت با علم و درایت الهی به گونهای رفتار کردند که اولا، با تأکید بر فعالیتهای فرهنگی و دوری از درگیریهای نظامی، حیات اقلیت شیعه را حفظ کردند و مانع جنگ و آشوب بیشتر در جامعه ی اسلامی شدند. ثانیا، با بیان معارف حقیقی و نقد اشتباهات و تحریفها، حقایق را برای حق طلبان آشکار کرده، دوام اسلام و عقاید آن را تضمین کردند.
در شیوه ی برخورد فرهنگی نیز امام صادق (ع) طرفدار دامن زدن به جنجالهای مذهبی و اختلافات فرقهای به صورت غیر عالمانه و غیر عاقلانه نبودند؛ بلکه با نقد عالمانه و توجه به سطح معرفتی مخاطبان، به گونهای رفتار کرد که ضمن نشر معارف صحیح، حتی مخالفان خود را به خود جذب کرده بود. با نگاهی گذرا میتوان مهمترین اقدامات امام صادق (ع) را برای حفظ انسجام و تقریب بین مذاهب اسلامی این گونه بیان کرد:
۱-۴٫ دوری از نزاعهای سیاسی
از سیاستهای امام صادق(ع) این بود که در درگیریهای مختلفی که میان بنی امیه و بنی عباس و یا حتی بین علویان و بنی امیه و بنی عباس ایجاد شد، مشارکت نکرد؛ اگر چه بارها برای همراهی از سوی مبارزان دعوت شد؛ اما چون از سرانجام و اهداف و انگیزههای رهبران آنان آگاه بود، با آنان همراهی نکرده، بر برنامه ی اصلاحات فرهنگی تمرکز کردند.
این کار اگرچه برای عدهای و حتی برخی از شیعیان عجیب بود؛ اما بهترین و دقیقترین سیاست بود. انحراف یا شکست قیامهای انجام شده، نگرش دقیق و عمیق امام (ع) را تأیید کرد. تغییر حکومت از بنیامیه به بنی عباس موجب اصلاح امور مسلمانان نشد. حاکمان عباسی پس از به قدرت رسیدن و تثبیت پایههای حکومت خود، همانند یا بدتر از امویان به ظلم و فساد پرداختند. بسیاری از قیامهای علویان نیز یا به خاطر فراهم نبودن زمینههای آن دچار شکست کامل یا نسبی شد و یا در ادامه گرفتار انحرافات گردید. حتی در برخی موارد، این قیامها موجب اختلافات جدید و پدید آمدن فرقههای انحرافی در جامعه ی اسلامی شد.
مشکل اصلی جامعه ی اسلامی آن دوره، دور شدن از حقیقت معارف اسلامی بود که انحراف در بعد سیاسی و اجتماعی نیز از نتایج آن بود. در چنین شرایطی دقیقترین کار این بود که از جنگ و خونریزیهای بیثمر دوری شود و به اصلاح فرهنگی پرداخته شود و امام صادق (ع) این کار را انجام داد.
با توجه به شرایط یاد شده، سیاست امام (ع) را میتوان روشی تقریبی دانست؛ زیرا موجب شد که از آشوبها و جنگهای بیثمر زیادی جلوگیری کند. اگر چه این سیاست موجب شد که شیعیان همچنان گرفتار سختی و تحت ستم حاکمان باقی بمانند؛ اما با توجه به شرایط یاد شده، جنگ و قیام، ثمرهای جز تشدید شرایط بحرانی جامعه ی اسلامی در آن دوره نداشت و علاوه بر آن ، فرصت نشر معارف اسلامی و الهی که در واقع بزرگترین خدمت در راه تقریب و معرفی حق است، از امام (ع) و یارانش گرفته میشد. بنابراین در مواردی مانند شرایط دوره ی امام صادق(ع) میتوان با تأسی به ایشان به جای دامن زدن به جنجالهای سیاسی و نظامی به فکر خدمت به معارف اسلامی و فراهم کردن زمینه ی رشد و هدایت مسلمانان بود.
۲-۴٫ گفتوگو با بزرگان مذاهب مختلف
عصر امام صادق ع عصر مناظرات و مجادلات بود. گسترش قلمرو اسلامی، ترجمه ی آثار یونانی، اوضاع آشفته ی سیاسی و نبود مرجعیت علمی مشخص و واحد برای جامعه ی اسلامی باعث شده بودند که مباحث اعتقادی و علمی بشدت رواج یابند و هرگونه اظهار نظری طرفدارانی داشته باشد. مسأله وجود خداوند، حدوث و قدم عالم، صفات الهی مانند تجسیم و تشبیه، رابطه ی بین صفات و ذات، جبر و اختیار، عدل الهی، رابطه ی عمل و اعتقاد، میزان استفاده از عقل در فهم معارف دینی و مانند آن از مهمترین مباحث اعتقادی بودند.
رفتار و گفتار امام صادق (ع) نشان میدهد که ایشان ضمن نقد منطقی و عالمانه ی دیدگاههای دیگران، در نحوه ی برخورد با مخالفان بسیار مهربان و خیرخواه بود. بدرستی میتوان مدعی شد که « امام صادق(ع) الگوی کاملی برای مصلحان دینی و از چهره های بارز در امر اصلاح بود. آن حضرت با اخلاق فاضله و کرامتهای پسندیده و کسب فضایل و دوری از رذایل، خیرخواهی را از هیچ کس دریغ نمیکرد. مردم را به نرمی و دوستی دعوت و با آنان با جدال احسن بحث میکرد. بر شک کننده در دین سخت نمیگرفت؛ بلکه مشکل او را حل میکرد و آنچه برای او مبهم بود، توضیح میداد تا حق روشن شود و راه درست برای او آشکار گردد».۱۵
به همین جهت بود که به رغم دشمنی و مخالفت حکومتهای اموی و عباسی، شهرت علم و تقوای امام هر جوینده ی علم و کمال را به سوی خود جذب میکرد که نمونه ی روشن این افراد، بزرگان مذاهب مختلف مانند: امام ابوحنیفه، امام مالک، سفیان ثوری، شعبه، ابن جریح، ابوعاصم و… است۱۶
امام ابوحنیفه و امام مالک بن انس بزرگان معاصر امام صادق (ع) در محضر آن حضرت شاگردی کردهاند. منصور دوانیقی، خلیفه مستبد عباسی از اقبال مردم به امام صادق (ع) نزد امام ابوحنیفه شکایت و او را مأمور میکند که مسائل دشواری بیابد که در مناظره با امام (ع) مطرح کرده، ایشان را مغلوب سازد. مجلس یاد شده برگزار شد و ابوحنیفه تعدادی از دشوارترین مسائل خود را عرضه کرد و امام (ع) با آرامش، پاسخ سؤالهای او را میداد و در برابر هر سؤال میفرمود: «شما اینگونه میگویید و اهل مدینه این گونه میگویند و ما این گونه معتقدیم.» چهل پرسش را بدین شیوه امام (ع) در آن مجلس جواب داد و ابوحنیفه در پایان با این کلام به اعلمیت امام (ع) اعتراف کرد که: «ألسنا روینا أن أعلم الناس أعلمهم باختلاف الناس»؛۱۷آیا ما نمیگوییم که داناترین مردم کسی است به اختلافات میان مردم آگاهتر باشد؟ یعنی با توجه به احاطه ی امام به اقوال مختلف دیگران، داناترین مردم است. همچنین این کلام از او نقل شده است که: «ما رأیت افقه من جعفر بن محمد»؛۱۸ داناتر از جعفر بن محمد در امور دینی ندیدم.
امام مالک بن انس درباره ی امام صادق (ع) گفته است: «جعفر بن محمد اختلفت الیه زمانا و ما کنت أراه الا علی ثلاث خصال: اما مصلیا و اما صائما و اما یقرأ القرآن و ما رأت عین و لا سمعت أذن و لا خطر علی قلب بشر أفضل من جعفر بن محمد الصادق علما و عباده و ورعا»۱۹در مدتی که نزد ایشان (امام صادق علیه السلام) رفت و آمد داشتم، ایشان را از سه حال خارج ندیدم: یا نماز میخواند، یا روزه دار بود و یا به قرائت قرآن مشغول بود. هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ انسانی خطور نکرده است که فردی را از جعفر بن محمد صادق داناتر و عابدتر و پرهیزکارتر بشناسد.
جاحظ از علمای بزرگ قرن سوم هجری درباره ی امام صادق(ع) چنین میگوید: «جعفر بن محمد، الذی ملأ الدنیا علمه و فقهه و یقال ان اباحنیفه من تلامذته و کذلک سفیان الثوری و حسبک بهما فی هذا الباب»۲۰جعفر بن محمد کسی است که علم و فقهش عالم را فراگرفته است. گفته شده است که ابوحنیفه و سفیان ثوری از شاگردان او بودهاند که در روشن شدن عظمت علمی او شاگردی این دو کافی است. اسد حیدر، عبارات متعددی از سخنان علمای اهل سنت را درباره ی عظمت مقام امام صادق (ع) نقل کرده است.۲۱
سفیان ثوری با آنکه مکتب مستقل داشت و همانند مالک و ابوحنیفه، از کسانی بودند که خود را از امام جدا کرده بودند با این حال عظمت امام به اندازهای بود که او نیز بارها خدمت امام صادق(ع) مشرف شد، به صراحت به امام عرض میکرد: «آمدهام از علم شما استفاده کنم» امام (ع) نیز مواعظ متعددی به او دارد که در منابع روایی نقل شده است.۲۲
افراد دیگری نیز توفیق شاگردی امام صادق (ع) را داشتهاند؛ مانند ابن ابی لیلی که از فقهای دولت عباسی است. درباره ی او گفتهاند که افقه اهل دنیا بوده است، چنین فردی میگوید: «من سخن و قضاوت خود را به خاطر نظر هیچ کس تغییر نمیدهم جز سخن جعفر بن محمد».۲۳همچنین عمرو بن عبید بزرگ معتزلیان وقتی از امام (ع) در مورد حکم مرتکب کبیره سؤال کرد، امام (ع) آن چنان جواب کامل و دقیق با استشهاد به آیات قرآنی به او داد که عمرو گفت: «هلک من سلبکم تراثکم و نازعکم فی الفضل و العلم۲۴؛ کسی که میراث شما (زمامداری و مرجعیت) را از شما گرفته و با شما درباره ی علم و فضلیت جدال میکند، هلاک شده است.
امام (ع) این روش را نه تنها در برخورد با بزرگان مذاهب اسلامی داشت؛ بلکه با هر کسی که پرسش یا شبههای در مسائل مختلف فقهی، اعتقادی یا اخلاقی داشت چنین برخوردی داشت. حتی کسانی که اعتقادی به خدا و پیامبر نداشتند، براحتی به نزد امام میآمدند و شبهات خود را مطرح کرده، پاسخ میگرفتند.
مناظرات امام با ابن مقفع، ابن ابی العوجاء،۲۵ابن طالوت و ابن اعمی که از سران کفر و الحاد بودند۲۶، در مورد خداوند و صفات او معروف است. این مناظرات خدمت بزرگی به اسلام بود. در واقع نه تنها شیعه بلکه کل اسلام میراث دار امام صادق(ع) است.
بی مناسبت نیست که به اختصار به یکی از این مناظرات اشاره شود. زندیقی نزد امام صادق (ع) آمد و از امام خواست در مورد خدا با او مناظره کند. امام از او نام و کنیهاش را پرسید گفت: «نام من عبدالملک و کنیهام ابوعبدالله است». امام (ع) با توجه به نام و کنیه ی او فرمود: «این ملک (پادشاهی) که تو بنده او هستی کیست؟ از پادشاهان زمین است یا آسمان؟ و فرزند تو آیا بنده ی خدای آسمان است یا خدای زمین؟ [زیرا او کنیه ی خود را ابوعبدالله گذاشته بود، یعنی پدر بنده ی خدا]» فرد بیدین در برابر سخن امام جوابی نداشت. امام به او فرمود بعد از تمام شدن طوافم به نزد ما بیا».
بعد از اتمام طواف، آن شخص نزد امام (ع) آمد. امام به او فرمود: «آیا میدانی که زمین، پایین و بالایی دارد؟ گفت: آری. فرمود: آیا به پایین زمین رفتهای؟ گفت: نه. فرمود: پس چه میدانی که زیر آن چیست؟ گفت: نمیدانم؛ اما گمان میکنم که زیر آن چیزی نباشد. امام (ع) فرمود: گمان در صورتی است که انسان به چیزی یقین ندارد. سپس فرمود: آیا به آسمان صعود کردهای؟ گفت: نه. فرمود: با این وجود میدانی که در آن چیست؟ گفت: نه. فرمود: از تو تعجب میکنم که نه به مشرق رفتهای و نه به مغرب و نه به زمین فرو رفته ای و نه به آسمان بالا رفتهای و نمیدانی که چه کسی آنان را خلق کرده است؛ با وجود این انکار میکنی که خدایی در آن جا نیست؟ آیا انسان عاقل چیزی را که نمیداند، انکار میکند؟ جواب داد: تا کنون کسی با من این گونه بحث نکرده بود…» این مباحثه ادامه یافت و در نهایت آن فرد مسلمان شد و پس از مدتی تعلیم نزد شاگردان امام صادق (ع) از یاران و مبلغان ایشان در منطقه شام شد.۲۷
علاوه بر مناظرات متعدد خود امام (ع)، ایشان به اصحاب خود نیز تعلیم داده بود که چگونه با دیگران مناظره و گفتوگو کنند و شاگردانی در علوم مختلف مانند فقه، ادبیات، کلام و… تربیت کنند؛۲۸حتی در میان این متخصصین، تخصصهای خاصتری نیز یافت میشد؛ مثلا برخی در مباحث توحید، برخی در امامت، برخی در مسأله ی جبر و اختیار، برخی در مورد کیفیت قرائت قرآن، خیر و شر و … تخصص بیشتر داشتند.۲۹ این نحوه ی تربیت شاگرد، در آن دوره، خود نشانه ی عظمت علمی امام صادق (ع) است.
بنابراین ، روش امام (ع) در برابر شبههها و سؤالات دیگران این نبود که به جای پاسخ گفتن به سؤالات و شبهات، به متهم کردن آنان به کفر اکتفا کند یا با شدت و تندی با آنان برخورد کند؛ بلکه آن حضرت با رویی گشاده از سؤالات و شبهات مختلف استقبال کرده، به نقد و پاسخ آنها میپرداخت. چنین روشی، همان نقد منطقی و جدال احسنی است که مورد تأکید قرآن و سنت است و باید به جای بد اخلاقی و تهمت زدن میان مسلمان و فرقههای مختلف اسلامی، بلکه میان تمام ادیان و مذاهب به عنوان شیوه ی صحیح به کار گرفته شود.
۳-۴٫ مبارزه با بدعتها و انحرافات
از گفتار گذشته نباید این توهم ایجاد شود که در مقابل هر اندیشه ی نادرست و هر توطئه ی اعتقادی باید از مدارا و رحمت اسلامی بهره برد. اساسا فرق است میان این که کسی شبهه داشته باشد یا کسی که در صدد تفرقه افکنی و بدعت گذاری باشد. امام صادق (ع) با این که حتی به سؤالات منکران وجود خدا با رویی گشاده و منطقی بلیغ پاسخ میگفت، تسامح در مقابل برخی از منحرفان و بدعت گذاران را جایز نمیدانست. اینان افرادی بودند که دچار شبهه نبودند؛ بلکه عالمانه و عامدانه به خاطر رسیدن به اهداف دنیوی و شیطانی خود، قصد داشتند در معارف اسلامی تحریف و بدعت رواج دهند.
بزرگان غلات از این دسته افراد بودند؛ آنان افرادی دروغ گو و سودجو بودند که از ارادت مردم به ائمه سوء استفاده میکردند. عظمت مقام امامان اهل بیت (ع) و کرامات الهی ایشان باعث دل بستن مردم به آنان میشد. عدهای با اهداف سیاسی یا جلب توجه مردم به خود و یا به دست آوردن مال دنیا، از این علاقه ی مردم سوء استفاده کرده، به ساختن و نشر اندیشههای نادرست مانند الوهیت یا نبوت ائمه (ع) میپرداختند. ابوالخطاب، بزیع بن موسی، بشار الشعیری، صائد الهندی، ابومنصور العجلی و مغیره بن سعید از غلات دوران امام صادق (ع) بودند.۳۰
امام صادق (ع) کسانی را که گمان کنند امامان از انبیا هستند یا حتی احتمال نبوت آنان را بدهند، لعن کرده است.۳۱ در روایتی آمده است که آن حضرت به زراره فرمود: « من از کسانی که معتقدند ما ربوبیت داریم، بیزارم» و در ادامه فرمود:« من از کسانی که گمان می کنند که ما از پیامبران هستیم، بیزارم»۳۲در روایتی دیگر، امام (ع) هر کس را که درباره ائمه ـ علیهم السلام ـ غلو کند و آنان را از مرتبه ی عبودیت خداوند خارج سازد، لعن کرد.۳۳ در روایت دیگر آن حضرت، غالیان را فاسق، کافر و مشرک خوانده است.۳۴
حرکت غلات به صورت خاص ضد اهل بیت (ع) و در نگاهی کلیتر بر ضد اسلام بود. ائمه (ع) و از جمله امام صادق (ع) با شناخت درست خطر این جریان با شدت با آن برخورد کردند. کسانی را که در دام این توطئه افتاده بودند، آگاه کرده، از چنین اندیشههایی برحذر داشتند و رهبران این حرکتها را که به طور عمدی مبلغ چنین اندیشههایی بودند، لعن کرده ، حتی دستور کشتن برخی از آنان را صادر کرد.۳۵
رفتار ائمه (ع) و از جمله امام صادق (ع) با ناصبان و معاندان با اهل بیت (ع) نیز تند بود. آنان کسانی بودند که کینه و دشمنی با اهل بیت (ع) را در گفتار و رفتار خود آشکار میکردند. البته عدهای که جاهلانه سر عناد و دشمنی با اهل بیت را داشتند، همواره مورد رحمت و بخشش اهل بیت (ع) بودند. نمونههای این گونه برخوردهای جاهلانه و پاسخهای کریمانه امام صادق (ع) و سایر اهل بیت در تاریخ معروف اند.۳۶ اما عدهای نیز بودند که دشمنی آنان به خاطر جهالت نبود؛ بلکه به دلیل منافع سیاسی و دنیوی، کینه و دشمنی اهل بیت (ع) را تبلیغ میکردند. موضع مدارا در مورد چنین افرادی نیز عاقلانه نیست؛ زیرا در آنان گوش و چشمی برای دیدن حقیقت نیست.
موضع امام صادق (ع) در مقابل مخالفین بسیار سنجیده بود. با کسانی که به دنبال یافتن حقیقت بودند، بسیار مدارا میکرد. به سؤالات آنان هرچند ملحدانه بود، بنرمی پاسخ میداد. با این حال با غالیان، ناصبان و معاندانی که آگاهانه به دنبال بدعت گذاری یا دشمنی آشکار با اهل بیت (ع) بودند، کنار نمیآمد. در موردی درباره ی فردی ناصبی از امام صادق (ع) سؤال کردند. فرمود: «به خدا خون او حلال است. اگر موجب نشود خون مؤمنی به خاطر آن ریخته شود».۳۷لبته ابراز چنین برخوردهای تندی به خاطر شرایط دشوار آن زمان، معمولا همراه با تقیه و نهایت احتیاط بود.
حتما توجه فرمودهاید که برخورد با چنین بدعتهایی، کاری تقریبی به شمار میآید، علاوه بر آن که از پدید آمدن اختلافات بیشتر در جامعه ی اسلامی، از بدفهمیها، سوء ظنها و تهمتهای بسیاری جلوگیری میکند؛ چنانکه متأسفانه به خاطر برخی بیتوجهیها به رغم مخالفت شدید اهل بیت (ع) و شیعیان با غالیان، گاهی اندیشههای غلات به شیعیان نسبت داده میشود و یا شیعیان و غلات در یک ردیف قرار میگیرند.
۴-۴٫ پرهیز از مجادلات و مناقشات غیرعالمانه
از روشهای دیگری که میتوان از اقدامات تقریبی امام صادق (ع) شمرد و میتواند الگویی برای مسلمانان در کارهای تقریبی باشد، تأکید آن حضرت بر پرهیز از مجادلات و مناقشات غیر عالمانه است. امام (ع) بر این نکته تأکید داشت که وظیفه ی ما این است که در صورت امکان، برای اتمام حجت، حقیقت را بیان کنیم؛ اما نباید متوقع بود که دیگران همواره سخنان ما را بپذیرند، آنان مختارند که پس از شناخت حقیقت، راه قبول یا انکار را انتخاب کنند.
نکته ی دقیقتری نیز در سخنان امام صادق (ع) در این موضوع یافت میشود و آن این است که ایشان برخی اصحاب خود را به مباحثه و مناظره در مباحث اعتقادی تشویق میکردند؛ اما برخی را از جدال کردن و دعوت مردم به سوی اعتقادات شیعی منع میکردند. در روایتی آمده است که امام (ع) فرمود: « کسی که ما را با زبان خود علیه دشمنان مان یاری دهد، خداوند در روزی که او نزد پروردگار حاضر میشود، زبان او را به حجت و دلیل [بر رهایی از آتش و رسیدن به بهشت] گویا میکند».۳۸ آن حضرت به برخی از اصحاب خود نیز مانند هشام بن حکم،۳۹مؤمن الطاق، عبدالرحمان بن حجاج۴۰و … اجازه و دستور مناظره با مردم را داده بود؛ اما در مقابل در روایات متعددی به طور کلی یا خطاب به افراد خاص از مناظره و جدال با مخالفان نهی فرمودهاست.۴۱
دلیل این تفاوت در دیدگاه امام (ع) در برخی روایات آشکارا بیان شده است. حمزه ی طیار که از متکلمان اصحاب امام صادق (ع) است به ایشان عرض کرد: « شنیدهام که شما مناظره با مردم را ناپسند میدارید. فرمود: گفتوگوی امثال تو را ناپسند نمیدانم. کسی که وقتی اوج میگیرد، میداند که چگونه به نیکویی فرود بیاید و اگر فرود آمد میداند که چگونه به نیکویی اوج بگیرد، کسی که چنین باشد، از مناظره ی او کراهت ندارم».۴۲ به عبارت دیگر در دیدگاه امام صادق (ع) مناظره و مباحثات کلامی شایسته ی کسانی است که توان علمی چنین کاری را دارند.
از مشکلات جامعه ی اسلامی آن است که گاه بسیاری از مباحث علمی به میان عامه ی مردم کشانده میشود و چیزی جز حیرت و سرگردانی و یا تعصبات جاهلانه را در میان مردم بر نمیانگیزد. مردم عامی که از جزئیات، اصول و مبانی معارف دینی و کلامی و شیوه ی استدلال در این گونه مباحث شناخت دقیقی ندارند، چگونه میتوانند در این مباحث اظهار نظر و استدلال کنند. کشاندن مباحث پیچیده ی علمی به میان عامه مردم، جز پراکندن شبهه و اختلاف در جامعه ثمری ندارد.
راه تقریبی که امام صادق (ع) پیشنهاد میکند این است که عامه ی مردم ـ در حد ممکن آن ـ از مناظرات و جدالهای علمی دور نگه داشته شوند و در مقابل این کار در میان متخصصان و علمای مذاهب اسلامی رواج یابد. برگزاری جلسات مناظره و بیان و نقد دیدگاه ها توسط متخصصان و علما، از راهکارهای مفیدی است که باعث روشنتر شدن نقاط قوت و ضعف دیدگاه ها شده ، عامه ی مردم نیز از نتایج آن بهرهمند میشوند.
۵-۴٫ رفتار صحیح با پیروان مذاهب دیگر
شاید بتوان اثرگذارترین راهکار تقریبی از دیدگاه امام صادق (ع) را دعوت به رفتار صحیح و پسندیده با پیروان مذاهب دیگر دانست. اگر دین یا مذهبی معتقد به حقانیت خود است، بهترین روشی که میتواند مردم را به سوی خود دعوت کند، این است که عملا به مردم نشان دهد که پیروان آن دین و مذهب نسبت به دیگران، خوبیها و فضایل بیشتری دارند. خلق نیکو، خیرخواهی، یاری مظلومان، تلاش و جدیت در رسیدن به اهداف متعالی، پرهیز از رذایل و بدیها و… از اموری اند که انسان فطرتا آنا را میپسندد و در هر کس ببینند به او علاقهمند میشود.
هنگامی که سخن درباره ی رفتار با مردم است ـ هرچند اعتقادات آنان با ما موافق نباشد ـ اصل نزد ائمه ی اهل بیت (ع) خیرخواهی و رحمت است. عاقلانه نیست که انسان حتی نسبت به یک غیر مسلمان ـ تا چه رسد به مسلمان ـ در شرایط عادی (نه در حال جنگ) با دشمنی و بدی رفتار کند یا سخنان ناپسند بگوید. در روایتی امام باقر (ع) فرمودند: «با منافق با زبانت همراهی کن. ( زیرا او در ظاهر مسلمان است؛ اما کفر خود را پنهان میکند)، محبت خود را برای برادر مؤمنت خالص کن و اگر با یهودی همنشین شدی، با او به نیکی رفتار کن».۴۳
به همین جهت است که مسلمانان باید الگو و سرمشق سایر مردم باشند تا نشان دهند که مسلمانان با پیروی از تعالیم اسلام به این کمالات رسیدهاند. به دلیل بیتوجهی به این مسأله ی تربیتی روشن و عمل نکردن به دستورهای اسلامی، متأسفانه امروزه، وضعیت کشورهای اسلامی مایه ی تحقیر مسلمانان از سوی دیگران شده است. در میان مذاهب اسلامی نیز این یک روش کاملا عقلانی است. مسلمانان باید به جای آن که به یکدیگر چنگ و دندان نشان دهند، با رفتار خوب خود و سبقت گرفتن از یکدیگر در کارهای خیر مبلّغ مذهب خود باشند.
این توصیه ی امام صادق (ع) است که : «کُونُوا دُعَاهً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ لِیَرَوْا مِنْکُمُ الْوَرَعَ وَ الِاجْتِهَادَ وَ الصَّلَاهَ وَ الْخَیْرَ فَإِنَّ ذَلِکَ دَاعِیَهٌ؛۴۴ مردم را با غیر زبانهایتان (با رفتار خوب خود) [به سوی اعتقادات خود] دعوت کنید. آنان اگر ورع، تلاش، نماز، و خوبیها را از شما ببینند، به سوی شما گرایش پیدا میکنند».
عدهای از شیعیان نزد امام صادق (ع) آمدند، هنگام بازگشت به سوی وطن خود از آن حضرت تقاضا کردند که به آنان توصیهای بفرماید. امام (ع) فرمود: « شما را به تقوای الهی و اطاعت او و دوری از نافرمانیش توصیه میکنم. شما را به ادای امانت کسانی که به شما اعتماد میکنند، رفتار نیک با کسانی که با شما رفت و آمد دارند و این که مبلّغان خاموش ما باشید توصیه میکنم. عرض کردند: ای پسر رسول خدا! چگونه دیگران را به سوی شما دعوت کنیم، در حالی که خاموش باشیم؟ فرمود: به آنچه ما از اطاعت الهی دستور دادهایم، عمل کنید و از آن گناهان که شما را از آن نهی کردهایم، دوری کنید. با مردم با راستی و عدالت رفتار کنید. امانتها را به صاحبانش برسانید. امر به معروف و نهی از منکر کنید و مردم جز خیر از شما نبینند. اگر شما را این گونه بیابند،خواهند گفت: اینان پیروان فلانی [امام صادق (ع)] هستند. خدا او را رحمت کند که چه نیکو اصحاب خود را ادب کرده است و هنگامی که دانستند که برتر از آن نزد ما است، به سوی ما خواهند شتافت… . محبت مردم را به سوی ما جذب کنید و مردم را نسبت به ما بدبین نکنید».۴۵در روایت دیگر امام صادق (ع) به شیعیان فرمود: «با مردم با نیکوترین اخلاقتان برخورد کنید. در مساجد آنان نماز بخوانید. به عیادت مریضهای آنان بروید، در تشییع جنازه ی آنان شرکت کنید. اگر توانستید که امام آنان یا مؤذن باشید، چنین کنید. اگر چنین کنید، مردم میگویند: اینان پیروان فلانی هستند. خدا او را رحمت کند که چه نیکو اصحاب خود را تربیت کرده است».۴۶
در روایت دیگری آن حضرت فرمود: «مبادا کاری کنید که دیگران بر ما خرده بگیرند. اگر فرزندی کاری ناشایست انجام دهد، پدرش را سرزنش میکنند. مایه ی زینت و افتخار ما باشید، نه موجب سرافکندی ما. با آنان به جماعت نماز بگذارید و مریض شان را عیادت کنید و به تشییع جنازه ی آنان بروید و آنان در هیچ کار خیری بر شما سبقت نگیرند؛ زیرا شما به انجام آن سزاوارترید…».۴۷
رفتار خود آن حضرت هم با پیروان یا رهبران مذاهب دیگر و حتی غیر مسلمانان همینگونه بود. به همین جهت بسیاری از آنان هم چنان که شیفته ی علوم الهی امام میشدند، مجذوب اخلاق پسندیده و کریمانه ی ایشان میشدند.۴۸ مطمئنا با چنین الگویی از رفتار و کردار امام صادق (ع) بسیاری از درگیریها و اختلافات مسلمانان حل شده یا به گفتوگوهای علمی و مفید تبدیل خواهد شد.
۱٫ روم، ۳۲٫
۲٫ آل عمران، ۱۰۳٫
۳٫ عنکبوت، ۴۶٫
۴٫ آل عمران، ۶۴٫
۵٫ مفید، محمد محمد بن نعمان، الارشاد، قم، کنگره ی شیخ مفید، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۱۷۳٫
۶٫ برای مطالعه نمونه ای از این گفتوگوها ر.ک: همان، ج۲، ص ۱۹۹٫
۷٫ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش، ج۲، ص۲۲۳: « قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا مُعَلَّى اکْتُمْ أَمْرَنَا وَ لَا تُذِعْهُ … یَا مُعَلَّى إِنَّ التَّقِیَّهَ مِنْ دِینِی وَ دِینِ آبَائِی وَ لَا دِینَ لِمَنْ لَا تَقِیَّهَ لَهُ».
۸٫ طوسى، محمد بن حسن، الأمالی، قم، انتشارات دارالثقافه ، ۱۴۱۴ق، ص ۲۹۴٫
۹٫ صفار، محمد بن حسن بن فروخ، بصائر الدرجات، قم، انتشارات کتابخانه ی آیت الله مرعشى، ۱۴۰۴ق، ص۴۰۳٫
۱۰٫ کشى، محمد بن عمر، رجال الکشی، مشهد، انتشارات دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸ ش، ص۱۳۸٫
۱۱٫ همان، ص۳۱۲٫
۱۲٫ برای توجه به نقش حکومتها در رسمیت یافتن مذاهب کنونی در جهان اهل سنت ر.ک: الشاکری، حسین، نشؤ المذاهب و الفرق الاسلامیه، قم، مؤلف، چ۵، ۱۴۱۸ و حیدر، اسد، الامام الصادق و المذاهب الاربعه، [بی جا]، مجمع العالمی لأهل البیت(ع)، ط ۱، ۱۴۲۵ ق، ج۱، ص۲۳۷، السلطه و انتشار المذاهب.
۱۳٫ همان، ج۴، ص۱۵ـ ۱۹٫
۱۴٫ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، الوفاء، ۱۴۰۴ق، ج۳۲، ص۶۱٫
۱۵٫ الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج۴، ص۳۵٫
۱۶٫ ر.ک: هیثمی، ابن حجر، الصواعق المحرقه، قاهره، مکتبه القاهر، ۱۳۸۵ق، ط۲، ص۱۰۹
۱۷٫ الذهبی، شمس الدین محمد، سیر اعلام النبلاء، تحقیق: حسین الاسد، بیروت، الرساله، ط۹، ۱۴۱۳ق، ج ۶، ص۲۵۸٫
۱۸٫ همو، تذکره الحفاظ، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج۱، ص۱۶۶٫
۱۹٫ الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ص ۶۸٫
۲۰٫ همان، ج۱، ص۷۲ به نقل از: رسائل جاحظ، ص۱۰۶٫
۲۱٫ همان، ج۱، ص۶۸ـ ۸۲٫
۲۲٫ برای نمونه ر.ک: الکافی، ج۱، ص۴۰۳؛ ج۴، ص۴۰۴؛ ج۵، ص۶۵؛ ج۷، ص۲۲۹ و ص۲۴۳ و سایر منابع.
۲۳٫ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش، ج۶، ص۲۹۲٫
۲۴٫ الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج۴، ص ۱۰۱ـ ۱۰۲٫
۲۵٫ ر.ک: الکافی، ج۱، ص۷۴٫
۲۶٫ بحارالانوار، ج۱۰، ص۲۰۹ و الارشاد، ج۲، ص۱۹۹٫
۲۷٫ الکافی، ج۱، ص۷۲٫
۲۸٫ به عنوان نمونه ر.ک: الکافی، ج۱، ص۱۷۱ و رجال الکشی، ص۲۷۵
۲۹٫ به عنوان شاهد ر.ک: رجال الکشی، ص۲۷۵ ـ۲۷۶٫
۳۰٫ ر.ک: همان، ص۲۹۰ـ ۳۰۸ و ذیل نام هر یک از افراد یاد شده.
۳۱٫ همان، ص۳۰۱٫
۳۲٫ همان، ص۲۹۷ـ ۲۹۸٫
۳۳٫ همان، ص۳۰۲٫
۳۴٫ همان، ص۲۹۷٫
۳۵٫ همان، ص۴۷۸ـ ۴۸۲٫
۳۶٫ ر.ک: بحار الانوار، ج۴۷، ص ۱۶، باب مکارم سیره و محاسن أخلاقه و إقرار المخالفین و المؤالفین بفضله.
۳۷٫ الکافی، ج۷، ص۲۶۹٫
۳۸٫ مفید، محمد بن محمد بن نعمان ، الأمالی، قم، انتشارات کنگره جهانى شیخ مفید، ۱۴۱۳ق، ص ۳۳٫
۳۹٫ به عنوان نمونه ر.ک: رجال الکشی، ص۲۷۵ ـ۲۷۶٫
۴۰٫ همان، ص۴۴۲٫
۴۱٫ بحارالأنوار، ج۲، ص۱۳۳ـ ۱۳۴٫
۴۲٫ رجال الکشی، ص ۳۴۸٫
۴۳ . النوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آل البیت، ۱۴۰۸ق، ج۸، ص۳۱۵٫
۴۴٫ الکافی، ج۲، ص۷۸٫
۴۵٫ مستدرکالوسائل، ج۸، ص۳۱۰٫
۴۶٫ همان، ج۸، ص۳۱۲٫
۴۷٫ الکافی، ج۲، ص۲۱۹٫
۴۸٫ نمونههایی از برخورد امام صادق (ع) با بزرگان مذاهب دیگر و سخنان آنان درباره ایشان نقل شد. به آن سخنان مراجعه و توجه کنید.