تاریخ انتشار۲۳ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۲۳:۳۳
کد مطلب : 298718

اصول پانزده گانه در تمدن سازی اسلامی

نویسنده: آیت الله جوادی آملی
آیت الله عبدالله جوادی آملی، سهم مهمی در ایجاد نگاه تمدنی در میان اندیشمندان اسلامی دارند. حل معضل رابطه علم جدید و دین در نگاه آیت الله جوادی آملی در کتاب های مهمی از ایشان نظیر «منزلت عقل در هندسه معرفت دینی » آورده شده است. وی از بزرگترین شارحان مکتب فلسفه صدرایی است که در ادامه اصول پانزده گانه تمدن سازی از نگاه ایشان، برگرفته از کتاب «مفاتیح الحیاه»، ارائه می شود.
اصول پانزده گانه در تمدن سازی اسلامی
اصل یکم
تمدن جامعه انسانی در آیینه تدین او ظهور دارد و ظهور هر گونه برازندگی او در گرو استقرار در مقطع چهارم از اسفار چهارگانه سالکان الهی است. چهارمین میدان مهاجرت از اسفار اربعه، سفر از خلق به سوی خلق با حق است. چنین مسافری هماره با حق همراه بوده و از منظر حق، جهان جمادونبات و حیوان و انسان و فرشته را می­ نگرد و در قلمرو هر یک حکم مناسب دارد. جامعه حق­مدار هیچ موجودی را بدون روح حاکم بر آن، یعنی حقیقت که ظهور حق مطلق است، بررسی نمی­ کند و هنگام تدوین قانون، اجرای قانون و تطبیق عملکرد مجریان برابر قانون مدون، یعنی قضا و داوری، قالب هر چیزی را با قلب تپنده آن، یعنی حقیقت یاد شده، ملاحظه می­ کند. نمودار کامل حق­ مداری را می­توان در سیرت ولوی و سنت آن حضرت مشاهده کرد که برخاسته از سریرت ولوی وی بود که خواسته ای جز حق نداشت و تابلوی دلپذیر «علی مع الحق و الحق مع علی یدور حیث ما دار» در فضای بازو آزاد چنین جامعه ای راهنمای همه رهپویان حق محور است.

اصل دوم
حق­ مداری که عنصر محوری سفر چهارم از اسفار چهارگانه است. گاهی در مرّات فلسفه و کلام ظهور دارد و زمانی در آیینه سیاست، اجتماع، اقتصاد، فرهنگ و مانند آن. آنچه در مفاتیح الحیاه مطرح است. صبغه دوم است نه جلوه اول؛ هرچند انسان مسافری که به این مرحله باریافت همه شئون یاد شده را داراست، بلکه بر اثر کون جامع بودن خود، شاهد حضرات چهارگانه دیگر خواهد بود، همچنان که هویت خویش را به عنوان حضرت پنجم مشاهده می کند؛ لیکن طرح والای آن، بارگاه رفیعی می­طلبد که برتر از حوصله این نوشتار است، بنابراین مقصود از حق مداری سفر چهارم، نه ارزیابی ظاهر و مظهر جهان هستی است. که فن عرفان عهده­دار آن است و نه بررسی واجب و ممکن (اعم از امکان ماهوی و فقری) است که فن فلسفه و کلام تولیت آن را متعهد است، بلکه رعایت حقوق ناسوتی و اهداف آفرینشی اشیا و اشخاص است که هر موجود در جای خود قرار گیرد و بهره صحیح از آن برده شود و در مجموع نظام هستی جای ویژه هرچیزی ملحوظ گردد که فن تمدن یابی و جریان مدیریت جامعه متکفل آن است.

اصل سوم
حق­ محوری درتدبیر نظام اجتماعی با سه عنصر مهم جهان­ دانی، جهان­ داری و جهان ­آرایی سامان می­ پذیرد، به­ طوری که هر لاحق مرهون سابق و هر سابق پایه لاحق خواهد بود. زیبایی و تجلی هنر که مایه آرایش صحنه هستی است به حیات جامعه فرح می ­بخشد و جمال آن را تأمین می ­کند و هرگز نمی ­توان عرصه زندگی را بدون آرایش آن به خوبی اداره کرد. به­ کارگیری هنر مسبوق به اتقان بنا و استحکام ساختارهای اساسی جامعه است و این مهم را فن شریف جهان­ داری اداره می ­کند و تدبیر و مدیریت هر ساحتی فرع معرفت هستی­ شناسانه آن عرصه است که فن عریق جهان­ دانی کفیل آن است؛ یعنی مواد نظام بخش مدیریت برگرفته از مبانی کشورداری است و آن مبانی از منابع جهان دانی که ریشه اصلی آن معرفت و حیانی و شاخه ­های کاشف آن عقل برهانی و نقل معتبر است، استنباط می­ شود، وگرنه هوامداری جای حق­ مداری را غصب و هوس محوری جای عقل و عدل ­محوری را اشغال خواهد کرد.

اصل چهارم
تمدن ناب وقتی در آیینه تدین ظهور می­ کند که عناصر محوری آن حق مدار باشد و آن عناصر سه­ گانه عبارتند از: قانون، هيئت حاکم (مجریان و داوران) و مردم.

اصل پنجم
تمدنی که در آیینه تدین ظهور دارد مشروعیت خود را همانند تدین شریعت محور ارزیابی می ­کند. شریعت الهی در مدار ثبوت و اثبات می ­گردد. از ثبوت شریعت به «قانون گذاری» یاد می­ شود و از اثبات آن به «قانون­ شناسی». قانون­گذار کسی است که هر چیزی را در جای خود قرار دهد و کسی توان چنین کار سترگی را دارد که جای اشیا و اشخاص را بداند و نسبت به وضع آن ها در موطن اصلی خود توانمند باشد و چنین کسی همان خواهد بود که بدون شریک و ظهیر، اشیا و اشخاص را آفرید و این ذات پاک جز خدا نیست؛ ازاین رو قانون­ گذاری در اختیار خدای سبحان که به صورت «ان الحکم الا لله» بیان شده همین است.

اصل ششم
 مشروعیت یک قانون گاهی براساس تشریع صاحب شریعت است و زمانی برپایه تأیید و امضای اوست. مشروعیت تأسیسی از ابتکارات قانون­گذار است و غیر از دلیل نقلی معتبر، کاشف دیگر ندارد و هرچند برهان عقلی برخلاف ان اقامه نخواهد شد، هیچ کشفی از ناحیه دلیل عقلی نسبت به آن وجود ندارد. مشروعیت تأییدی و امضایی از ابتکارات قانون­گذار است و برهان عقلی اکتشاف و شناسایی آن را بر عهده دارد و گاهی دلیل نقلی خاص در امضای آن وجود دارد و زمانی با سکوت آوردندگان قانون الهی؛ یعنی آنان با این­که کاملاً مطلبی را درمیان عقلای جامعه مشاهده می­ کنند و توان منع از آن را دارند چیزی نمی ­گویند. مشروعیت این بخش از قوانین دینی به تاسیس عقل نخواهد بود؛ هرگز قانون دینی، بشری نمی­ شود، چون عقل انسان فقط سراج است و هرگز «چراغ» کار «صراط» را نمی ­کند، بلکه راه را قبلاً راه آفرین مهندسی می­ کند؛ آنگاه آن را به وسیله چراغ عقل یا نقل و گاهی به سبب هر دو برای جامعه بشری روشن می ­کند و در مواردی که امور جامعه بر مبنای عادت­ های قومی و سنت ­های فرسوده قبیله­ ای سامان می­ پذیرد صبغه عقلانيت ندارد به وسيله دلیل خاص یا عام ردع شده و مردود می­ گردد. قسمت مهم مشروعیت تأسیسی و ابداعی را می­ توان در دستورهای عبادی مشاهده کرد که عقل برهانی در تشخیص و تشکیل آن سهمی ندارد.

اصل هفتم
فرق اساسی بنای عقلا و حکم عقل سبب تمایز تأیید و امضا از یکدیگر خواهد بود؛ یعنی برهان تام عقلی اصلاً نیازی به دلیل نقلی ندارد و اگر چنین دلیلی یافت شد در جایگاه تایید برهان عقلی تلقی می شود؛ لیکن بنای عقلا حتماً نیازمند به دلیل معتبر نقلی جهت امضاست و اگر چنین دلیلی یافت شد به عنوان امضای بنای آن­ ها - نه تأیید - تلقی می­گردد و سرّ این تفاوت عمیق آن است که برهان عقلی از سنخ علم است، نه فعل و علم برهانی حجیت خود را به همراه دارد و محتاج امضا نیست، ولی بنای عقلا از سنخ فعل است، نه علم و فعلی غیر معصوم هرگز حجت الهى نخواهد بود نیازمند به امضا و متمم است که ان متمم محور حجیت بنای مزبور و عبارت است از قول، فعلی و سکوت معصومانه انسان کامل معصوم (ع) که کاشف از حکم خدای سبحان است، به­ طوری که بدون چنین دلیل نقلی نمی ­توان به اعتبار شرعی چنان بنای معهودی پی برد.

اصل هشتم
اسلام که جهان­شمولی خود را با دو اصل کلیت و دوام یعنی همگانی و همیشگی بودن خویش اعلام داشت، کیفیت تعامل صحیح بشر با یکدیگر و نیز با زمان و زمین و سپهر، همانند چگونگی رفتار و گفتار و کردار با ساحت فراطبیعت را به خوبی بیان کرد و نحوه تبیین آن به این است که اصول جامع و مبانی کلی را به وسیله عقل و نقل که کاشفان معتبر از حکم خدایند بیان کرد و قدرت تحلیل، تعلیل، توجیه و استنباط مسائل خاص و فروع جزئی را در نهان انسان نهادینه کرد و برای شکوفایی ذخایر فطری و دفاین عقلی او پیامبران خود را با نوآوری ­هایی که در دسترسی بیشتر نبوده و نیست اعزام فرمود؛ آنگاه حوزه حیاتی وی را در سه بخش محلی، منطقه­ای و بین­المللی تشریح کرد. سپس وی را با دل مایه فطری و جانمایه عقلی از یک سو و سرمایه نقلی از سوی دیگر مأمور به معمور کردن عصر و مصر خود کرد.

اصل نهم
راز داشتن اسلام در منابع غنی اولاً، و تشویق به استنباط مبانی قویم از آن منابع سرشار ثانیاً، و ترغیب به استخراج مواد فقهی، حقوقی، اخلاقی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی، درمانی و ... ثالثاً، نهفته است و به منظور تکامل برداشت از منابع عقلی و نقلی و تعامل بیشتر با انها دو طرز اجتهاد را به جامعه بشری تعلیم و یاداوری کرد که هر یک مکمل دیگری است، هرچند یکی از ان دو اصلی ترین سبک اجتهاد است: اجتهاد نخست که اصلی ترین سنخ ان به شمار می ­رود همان است که در حوزه­ های علمی رایج و در میان مجتهدان سالیان متمادی به ملکه استنباط بار می­آیند و با مجموع دو حرکت یکی از مطلوب به مبدا معلوم و دیگری از آن مبدا به نتیجه مقصود می­رسند و حکم خدا را با چراغ عقل و نقل هماهنگ می­فهمند و به آن عمل می کنند و چراغ­دار دیگران می­ شوند. اجتهاد دوم که صبغه موضوع پروری آن واضح و جریان اجرایی بودن، نه تقنینی آن روشن است همان است که در میان اقوال و ملل با گرایش ­ها و منشی های متفاوت رواج دارد و اسلام قسم زیبا و خیر و عدل و احسان آن را امضا و ترغیب فرمود و به جامعه بشری ... تعلیم داد.

اصل دهم
طبق اصل یکم که تصویر تمدن ناب فقط در آیینه تدین خواهد بود، سفر چهارم از اسفار اربعه مطرح شد. آنچه تاکنون در طی اصول گذشته بازگو شد همگی سفرنامه چنین مسافری بود که با رحلت از مراحل سه­گانه قبلی به مرحله چهارم، یعنی سفر از خلق به سوی خلق با حق، نائل آمد. مهاجران این مقطع چهارم انصار یکدیگرند و همگان از نصرت غیبی برخوردارند. وسایل نقلیه این سفر تربیعی و مستمر از لحاظ سرعت و بطؤ و حضور و غیبت و قرب و بعد و یسر و عسر و درون انفسی و بیرون آفاتی و مانند آن یکسان نیستند، زیرا پایه اساسی این گونه هجرت­ها را معرفت­شناسی تأمین می ­کند و اصول شناخت­ شناسی و مبانی آن متفاوت است، به طوری که برخی از آن­ ها اصلاً نسبت به سفرهای ملکوتی و معنوی بیگانه ­اند و هرگز شخصی مبتلای به آن، هجرت از رجس ماده و رجز طبیعت را تشخیص نداده و درصدد رهایی از عالم ملک به جهان ملکوت و گذار از خلق به حق برنمی­آید، زیرا به زعم وی تنها راه شناخت حقیقت حس و تجربه حسی است، درحالی که موجودات مجرد تام عقلی از توان معرفت شناسی نیمه تجربی بیرون­ اند، چه رسد به معرفت­ شناسی حسی و تجربی محض.

اصل یازدهم
عقلی که همانند نقل نیروی اکتشافی شرع است، چراغ روشنی است که در تشخیص صراط مستقیم و ارائه آن سهم بسزایی دارد. این مصباح پرفروغ، گذشته از مشکات و زجاجه، از روغن زیتونی افروخته می­ شود که شعاع آن برای شفاف­ سازی حوزه شریعت در حد خود پذیرفتنی است و آن افروختگی و فروغ اصیل بر اثر سرمایه الهی است که خدا در نهان انسان به ودیعت گذاشت و آن دل مایه های فطری دو قسم ­اند: یک قسم مشترک بین حکمت نظری است که از بود و نبود جهان و جهانی ها بحث می ­کند و حکمت عملی که از امور اعتباری بحث می کند و قسم دیگر مختص حکمت عملی است؛ یعنی از باید و نباید فقهی، اخلاقی و حقوقی فردی و جمعی در شئون گوناگون سخن می ­گوید. قسم اول که مشترک دو حکمت یاد شده، یعنی «بود و نبود» و «باید و نباید» است، عبارت است از امتناع جمع دونقيض و امتناع ارتفاع دونقيض، امتناع دور و تسلسل، امتناع اجتماع دو ضد، استحاله جمع دو مثل و مانند آن و قسم دوم که مختص حکمت عملی یعنی بایدها و نبایدهاست عبارت است از ضرورت خسن عدل و قبح ظلم درحد سبب تام و حسن صدق و قبح کذب در حد اقتضا که با دگرگونی علل و عواملی به نصاب علت تام می­ رسد و حسن یکی و قبح دیگری به نحو ضروری روشن می­ گردد.

اصل دوازدهم
نظام آفرینش بر اصولی استوار است که به برخی از آنها اشاره می شود: ۱. خدای سبحان قواعد کلی قلمرو هستی را روشن کرد؛ ۲. آفرینش و پرورش اصیل منحصراً در اختیار خداست و هر موجودی ممکنی اصل هستی و کمال آن را از خدا دریافت می کند؛ ۳. خدا کیفیت پیدایش و پرورش بسیاری از موجودهای مادی همانند گیاهان، درختان، جانوران (حیوان و انسان) و نیز پدیده ابرو باران را بیان کرده است؛ ۴. خدا برخی از موجودها را طبق اراده ویژه الهی خود آفرید که راه فکری برای آنها مطرح نیست.

اصل سیزدهم
جهان از منظر مسافر متمدن و متدین که در مرحله سفر چهارم است لبریز از حیات است و هیچ موجود مرده و بی­روحی در آن نیست.

اصل چهاردهم
استقلال اقتصادی همانند استقلال فکری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی از عناصر محوری تمدنی است که هویت خود را در تدین الهی می­ داند، و رسیدن به چنین هدف والایی در شناخت سرمایه­های اصلی یک ملت و مملکت از سک سو و تبدیل آن به سرمایه دیگر که بهره­وری از آن بهتر است.

اصل پانزدهم
التزام به عناصر سه­ گانه جهان­ دانی، جهان­ داری و جهان­ آرایی مقدور مسافر در مرحله چهارم یعنی سفر از خلق به سوی خلق با حق است. چنین مهاجر توانایی مقتدرانه به تفسیر نظام خلقت پرداخته، به تمام نیازهای آن پاسخ تدبیری می ­دهد و هم حاجت­های فردی و جمعی جامعه را با مدیریت صحیح با بهره ­وری درست از آن برطرف خواهد کرد و در هیچ کاری صحابت حق را فراموش نمی­ کند؛ به طوری که هم بستن زانوی شتر را قرین توکل می داند و هم گشودن آن را بعد از بستن؛ یعنی تمام امور راجع به قبض و بسط، جذب و دفع، فراز و فرود، قهر و مهر و سرانجام تولی و تبری با هر شیء یا شخصی را در پرتو یاد حق در دل و نام او بر لب انجام می­ دهد.
 
از خدای صبحان مسئلت می­ شود که توفیق سلوک افسار چهارگانه به­ ویژه سفر چهار را به امت اسلامی عطا فرماید تا در متن حیات با دین زندگی کنند.

 
* آیت­ الله عبدالله جوادی آملی، مفاتیح الحیات، قم: نشر اسراء، 1392. در ضمن، بخش«اصول پانزده گانه تمدن اسلامی» اندکی خلاصه شده است.

 
https://taghribnews.com/vdccs4qi42bqom8.ala2.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی