تاریخ انتشار۵ ارديبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۱۲:۱۶
کد مطلب : 189177

جایگاه بازیگران اسلامی در نظم نوین جهانی كجاست؟

با عنایت به شرایط پیش‌آمده در منطقه‌ی غرب آسیا، نظام كنونی بین الملل و حتی در جوامع غربی، زمان خروج بسیاری از به حاشیه رفته ها و خروج موضع جهان سوم و تشكیل قدرت بین‌الملل اسلامی فرارسیده است.
جایگاه بازیگران اسلامی در نظم نوین جهانی كجاست؟


«وقتى كه دنیا در حال تغییر است، نظم جهانى در حال تغییر است و نظم جدیدى در حال نطفه‌بندى است، ما طبعاً وظایف مهم‌ترى خواهیم داشت. در نظم جدید عالم، جایگاه اسلام، جایگاه جمهورى اسلامى، جایگاه كشور مهم ما ایران كجا خواهد بود؟ این را میتوانیم فكر كنیم، پیش‌بینى كنیم، در راه آن حركت كنیم.» ( رهبر معظم انقلاب؛ دیدار با خبرگان رهبری؛ 13 شهریور 1393) .
شروع و اوج گرفتن اعتراضات مردمی در غرب آسیا توجه تحلیل‌گران و بازیگران سیاست بین‌المللی را به این نقطه از جهان جلب نمود. در این رهگذر، هركس از ظن خویش به تحلیل اهداف و برنامه‌های معترضین یا انقلابیون پرداخت، اما واقعیت چیست؟! ملت‌ها از چه می‌گریزند و به كجا می‌نگرند؟ آیا در پس این تبری، تولی نیز هست؟ آثار و تبعات این تحولات چیست؟ این‌ها سؤالات مهمی است كه پاسخ جامع و مانع دادن به هر كدام از آن‌ها، زیست مشترك میان انسان‌های برافروخته را طلب می‌كند؛ چرا كه خواسته یا ناخواسته، انسان محصول یا متأثر از ساخت اجتماعی خویش است.
در فراق این نیاز و در این مجال كوتاه، به دنبال ادراك چیستی و چرایی رویدادها و تحولات بخشی از حوزه‌ی جهان سوم، یعنی كشورهای غرب آسیا بوده‌ایم و رهبری معظم انقلاب اسلامی، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، روشنی‌بخش مسیر تحلیلی ما خواهند بود. همچنین از آنجا كه موضوع جنبش‌های سیاسی‌ـ‌اجتماعی، در چهارچوب رهیافت جامعه‌شناختی و نظریات توسعه، دقیق‌تر قابل تحلیل است و نیز این جنبش‌ها در نقطه‌ای از حوزه‌ی تاریخی جهان سوم در حال وقوع است، مفهوم جامعه‌شناسی توسعه تعیین‌كننده خواهد بود.
 
          جهان سوم اصطلاحی چندوجهی است كه هنوز چند دهه از پدید آمدن آن نگذشته است. این عبارت در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم ساخته شد. با پایان خصومت‌ها در 1945 و طی دوره‌ی جنگ سرد، مرز انعطاف‌ناپذیری بین دنیای سرمایه‌داری، به سركردگی ایالات متحده و دنیای سوسیالیستی، به رهبری اتحاد جماهیر شوروی، به وجود آمد و در اوج كشمكش‌ها، كشورها به عضویت این دو بلوك درمی‌آمدند؛ اما برخی كشورها از پذیرش این نظم جهانی سرباز ‌زدند و غیرمتعهد (درحوزه سیاسی) یا جهان سوم (در حوزه‌ی اقتصادی) خوانده شدند. اما با فروكش كردن جنگ سرد و نهایتاً فروپاشی جهان دوم یا دنیای سوسیالیستی، حوزه‌ی جهان سوم به مقوله‌ای جامع‌تر تبدیل شد و بالغ بر صد كشور، با تقریباً سه‌ چهارم جمعیت كل جهان، در آن قرار گرفتند.[1] در همین راستا، اندیشمندان و سیاست‌مداران بسیاری، به مطالعه و نظریه‌پردازی پیرامون پیشینه و زمینه‌های شكل‌گیری جهان سوم، ترسیم وضعیت موجود در جهان سوم و ارائه‌ی راهكار برای رهایی و دستیابی به وضعیت مطلوب، پرداختند. در این چارچوب، رهیافت‌های جامعه‌شناختی و نظریات توسعه در محافل علمی و سیاست‌گذاری مطرح گردیدند.
 
جامعه‌شناسی، به مثابه‌ی علم مطالعه‌ی زندگی اجتماعی انسان‌ها، در قرن بیستم و به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، در اكثر دانشگاه‌های اروپایی و آمریكایی و حتی در برخی از دانشگاه‌های كشورهای جهان سوم، به عنوان رشته‌ای مطالعاتی پذیرفته شد و آن را بسط و گسترش دادند. جامعه‌شناسان در تلاش بودند كه با مطالعه‌‌ی مسیر «تاریخی‌ـ‌تطبیقی» جوامع، «قوانین حاكم بر فرآیند تغییر و تحول جامعه» را كشف كنند و پدیده‌های آتی و مسیر آینده‌‌ی جامعه‌ی خود و آن گاه جامعه‌ی بشری را پیش‌بینی سازند.
 
در همین راستا، توسعه به مثابه‌ی مسئله‌ی اجتماعی چنین تلقی می‌شد كه فرآیندی از رشد اقتصادی و در حیطه‌ی مطالعات اقتصادی قراردارد. به همین سبب، جامعه‌شناسی نسبت به توسعه‌ی جوامع توسعه‌نیافته، علاقه و توجه كافی از خود نشان نمی‌داد. اما گسترش مطالعات توسعه‌ای نشان داد كه رشد اقتصادی تنها یك بُعد توسعه است و ابعاد دیگر این پدیده را عوامل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و به ویژه نیروی انسانی تشكیل می‌دهد. بنابراین بخش وسیعی از این پدیده، تحت قلمرو جامعه‌شناسی، به ویژه جامعه‌شناسی توسعه قرار دارد.[2]
 
مجمع عمومی سازمان ملل، در اكتبر 1970 اعلام کرد كه رشد اقتصادی نه می‌تواند به توسعه رهنمون شود و نه آنكه تنها هدف توسعه است. دومین دهه‌ی توسعه، نقطه‌ی عطفی در تاریخ توسعه به شمار می‌آید؛ چرا كه در بیانیه‌ی همین مجمع بود كه «انسان» به عنوان هدف توسعه شناخته شد. نگرش جامعه‌شناختی پیرامون موضوع توسعه، بالاخص با مطرح شدن مشكلات و موانع سیاسی، فرهنگی و اجتماعی پیش روی برخی كشورها، از این دهه به بعد، گام‌های بلند و استواری برداشت و در محافل آكادمیك جای مناسبی برای خود دست‌ و پا كرد.
 
اما دلیل و علت این نوع تقسیم جهانی و نامیدن برخی كشورها و ملت‌ها بدین نام‌ها (جهان سوم، جنوب، در حال توسعه، عقب‌مانده، عقب‌افتاده و...) چیست؟ سیر تطور تاریخی این دولت‌ملت‌ها چیست؟ این مسائل خود موجب منازعه و مناقشه‌ی فكری اندیشمندان و روشن‌فكران علوم اجتماعی است و ما نیز در اینجا قصد پرداختن بدان‌ها را نداریم.
بدین منظور، مفروضات این نوشته آن است كه نخست، جهان سوم یك مفهوم است، نه یك واژه. پس امكان تحول، انتقال و انطباق مفهومی وجود دارد. دوم اینكه جهان سوم یك واقعیت انسانی است و احتمال تغییر و دگرگونی ساخت واقعیت وجود دارد. سوم اینكه این تحول ابعاد سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی دارد. چهارم اینكه این تحول در سطوح مختلف، زمینه‌های داخلی و خارجی دارد. پنجم اینكه هیچ یك از نظریات جامعه‌شناسی توسعه، جامع و قابل تطبیق با فرآیند تحولات غرب آسیا نیست و ما نیز قصد اثبات الگوی نظری خاص و مقید نمودن خود بدان را در این نوشته نداشته‌ایم، بلكه در سطحی كلان از آن بهره برده‌ایم.
 
بنیان و اركان نظم غربی در حوزه‌ی غرب آسیا (1990 تا 2010)
 
تاریخ بشر با جنگ (شكست‌ ـ‌ پیروزی) آغاز می‌شود. این یك گزاره‌ی تاریخی است. در سنت مادیون، پایان جنگ فقط یك فاتح دارد كه جهان پس از جنگ را سامان می‌دهد و اندیشه و انگیزش مغلوبین را منكوب و فاتحین را مطرح می‌نماید. تمدن غرب تجربیات خوبی از شكل دادن جنگ‌های هدفمند برای رسیدن به خواسته‌های سیاسی، اقتصادی، بین‌المللی خویش دارد: جنگ‌های سی‌ساله و حذف دین از عرصه‌ی اجتماع‌، جنگ دوم جهانی و حذف فاشیسم، جنگ سرد و حذف كمونیسم. البته باید گفت علی‌رغم این تلاش تئوری‌های آلترناتیو، مكاتب و اندیشه‌های انتقادی نیز در همین بستر جنگ و نزاع نشوونمو یافته‌اند و به زعم خویش، راه صحیح آینده را برای بشر گرفتار در خشم و غضب منازعه نمایان ساخته‌اند كه نمونه‌ی واضح آن، ظهور تفكرات پوچ‌گرا و معناگریز یا معنویت‌گرا و الهی در غرب معاصر بوده است.
 
در صورت عبور از آثار و تبعات منفی هر یك از نبردهای فوق بر ملت‌ها، بالاخص ملت‌های مسلمان، نقطه‌ی اساسی تحولات و دگرگونی‌های اخیر در غرب آسیا، وقوع جنگ مدرن مذهبی مصادف با 11 سپتامبر 2001 میلادی است.
 
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، آمریكا و غرب برای تثبیت نظم نوین جهانی و تغییر در جغرافیای سیاسی‌ ـ‌         اقتصادی منطقه می‌بایست شكل نوینی از سلطه و استثمار را به كار می‌بستند؛ الگویی كه دو سطح فرهنگی‌ـ‌ اجتماعی و سیاسی‌ ـ‌ اقتصادی داشت. در این راستا، آن‌ها از نظریاتی همچون بنیادگرایی، دمكراتیزاسیون و جهانی شدن مدد گرفتند.
جهانی شدن روندی است كه با پیوستن به آن، ملت‌ها تفاوت‌های هویتی را، كه منشأ بردگی و خشونت خوانده می‌شد، ترك می‌گویند و با پذیرش مؤلفه‌های فرهنگی و تمدنی غرب جدید، به آزادی‌ ـ‌ دمكراسی و حقوق خویش دست می‌یابند. اما در واقع این فرآیندی است كه ملت‌ها با نفی فرهنگ و سنن و آیین بومی، بازیگران بازی غرب می‌شوند و نتیجه‌اش هویت‌زدایی و معنازدایی است. «این جهانى شدن، اسمش جها نى شدن است؛ اما باطنش آمریكایى شدن است.»[3]
 
اما غرب در بزنگاه، به این فهم دست یافت كه در برابر جهانی‌سازی، نظم غرب‌گرا در عرصه‌ی زندگی بشری بعد از دهه‌ی 1990، فقط یك نیروی مقاوم و سركش در برابر دارد و آن دین اسلام است. دینی جامع با بیش از یك‌ونیم میلیارد جمعیت پراكنده در سراسر جهان به صورت آتش‌فشانی خفته و ساكن در جغرافیایی سرشار از منابع غنی طبیعی كه پس از سال 1979 توانسته بود با انقلاب علیه رژیم وابسته به غرب و تشكیل حكومت اسلامی و ورود به عرصه‌ی قدرت، ظهور و بروز داخلی و خارجی داشته باشد.
انقلاب اسلامی ایران مبنایی شد برای خروش مستضعفین و شكل‌گیری گروه‌های انقلابی و مبارز در نقاط مختلف جهان. در این شرایط آنچه جلوی موتور محرك اسلام را گرفت ریل‌گذاری انحرافی در آن مسیر بود؛ آنچه امام راحل آن را اسلام آمریكایی می‌خواند: «طرح بنیادگرایی اسلامی و اسلام میانه‌رو دو حربه‌ای بود كه از طرف دشمن برای زمین‌گیر کردن ملت‌های مسلمان و مستضعف به كار بسته شد.»
در این برهه از تاریخ، اتاق‌های فكر غرب، به یاری دستگاه‌های امنیتی و رسانه‌ای خود و با بهره‌گیری از بسترهای موجود درجهان اسلام و حضور فرقه‌ها و جریان‌های فكری‌ـ‌سیاسی متكثر و ناخالص اسلامی، تلاش نمودند دو سر طیف افراط و تفریط را به عنوان نمود آیین اسلام به جهانیان معرفی كنند. از یك سو، نمایش اسلام رادیكال و خشن تحت عنوان بنیادگرایی تئوریزه شد و از سوی دیگر، اسلام معنویت‌گرا (درون‌گرا) و منهای سیاست، تحت عنوان اسلام میانه‌رو القا شد.
حادثه‌ی 11 سپتامبر، جنگ مذهبی جدیدی برای حذف دین اسلام از عرصه‌ی زندگی بشر بود. بنیادگرایی اسلامی بهانه‌ی تازه‌ای شد برای حمایت از دیكتاتورهای نظامی كه حاملان اسلام میانه‌رو نیز بودند؛ حكامی كه با حفظ ظواهر اسلامی، تأمین‌ كننده‌ی منافع غرب بودند. سپس سال‌ها با تبیین نظریاتی چون استبداد شرقی، عقب‌ماندگی و... در مجامع دانشگاهی غرب و شرق، تلاش کردند دیكتاتوری‌های غرب‌گرا را مشروع و مقبول جلوه دهند. در واقع چنین القا می‌شد كه این افراد دیكتاتور هستند، اما جایگزین آن‌ها بن‌لادن خواهد شد و در انتخاب میان بد و بدتر، بهتر است به بد رضایت دهیم.
 
با عنایت به شرایط پیش آمده در منطقه غرب آسیا زمان خروج از موضع جهان سوم و تشكیل قدرت بین الملل اسلامی فرارسیده است فرصتی كه بایستی«مردان و زنان مؤمن در سراسر جهان اسلام و بویژه در مصر و تونس و لیبى، از این فرصت براى تشكیل قدرت بین الملل اسلامی ، بیشترین بهره را ببرند. خواص و پیشروان نهضت ها به خداى بزرگ توكل و به وعده‌ى نصرت او اعتماد كنند و صفحه‌ى تازه‌ گشوده‌ى تاریخ امت اسلامى را با افتخارات ماندگار خود، كه مایه‌ى رضاى‌ الهى و زمینه‌ساز نصرت اوست، مزین سازند.»
 
«به اسلام مطلوب واشنگتن و لندن و پاریس بدبین باشید؛ چه از نوع لائیك و غرب‌گرا و چه از نوع متحجر و خشن آن. به اسلامى كه رژیم صهیونیستى را تحمل می‌كند، ولى با مذاهب اسلامىِ دیگر بی‌رحمانه مواجه می‌شود، دست آشتى به سوى آمریكا و ناتو دراز می‌كند، ولى در داخل به جنگ‌هاى قبیله‌اى و مذهبى دامن می‌زند و اشدّاء با مؤمنین و رحماء با كفار است، اعتماد نكنید. به اسلام آمریكایى و انگلیسى بدبین باشید كه شما را به دام سرمایه‌دارى غرب و مصرف‌زدگى و انحطاط اخلاقى می‌كشانند.»[4]
 
آری همان طور كه اشاره شد، پس از تضعیف اسلام سیاسی‌ـ‌انقلابی، با ارائه‌ی الگوی ناقص، رادیكال و خشن و بعد، جایگزینی اسلام میانه‌رو و حافظ منافع غرب، در جوامع اسلامی، تلاش بسیاری از سوی غرب و آمریكا برای تثبیت سلطه‌ی رژیم‌های سیاسی دست‌ساز و تفوق هژمونی آمریكا بر منطقه و نیز رهایی از كابوس خودساخته‌ی تروریسم صورت گرفت كه نمونه‌ی آن ارائه‌ی طرح‌های خاورمیانه‌ای بود.
طرح خاورمیانه‌ی بزرگ را نخستین بار 12 سپتامبر 2002 كالین پاول مطرح کرد. همزمان آقای پاول تاسیس بنیاد انترپرایز (Enterprise) را اعلام كرد و متعهد شد آمریكا به كشورهایی مانند عربستان سعودی، لبنان، الجزایر و یمن برای الحاق به سازمان تجارت جهانی كمك نماید، مناسبات تجاری دو جانبه‌ی خود را با كشورهایی نظیر مصر و بحرین گسترش دهد، از برنامه‌های منطقه برای انجام اصلاحات سیاسی، اجتماعی و اصلاح نظام آموزشی حمایت نماید و از مبارزات شهروندان منطقه برای كسب آزادی های سیاسی و استقرار دموكراسی پشتیبانی كند. متعاقبا ،در ژانویه سال 2003 معاون رئیس ‌جمهور ایالا‌ت ‌متحده ، دیك چینی در اجلاس سازمان جهانی اقتصاد (WEO) كه در شهر داووس  (Davos) سویس برگزار شد « استراتژی پیش رو برای آزادی » را مطرح ساخت كه دولت آمریكا را  "متعهد به حمایت از كسانی می‌کند كه در راه اصلاحات درخاورمیانه بزرگ فعالیت و فداكاری می‌کنند ."  وی تاكیدكرد دولت بوش مصر است "دموكراسی را در سراسر خاورمیانه و فراسوی آن ارتقاء بخشد."
 
طرح خاورمیانه‌ی بزرگ از یك سو با مخالفت شدید كشورهای عربی و از سوی دیگر، با سوء‌ظن و تردید كشورهای اتحادیه‌ی اروپا مواجه شد. كشورهای عربی هراسان از پیامدهای آن، برای استمرار دولت‌های خود، این طرح را دخالت در امور داخلی خود انگاشتند. كشورهای اروپایی، در عین پشتیبانی از این طرح، آن را غیرواقع‌ بینانه و بلندپروازانه خواندند. برخی از اندیشمندان نیز برنامه‌هایی از این دست را استراتژی هژمونی‌طلبی و تاكتیك استتاری غرب برای فرار از مسائل خود و مشروع‌سازی این رژیم‌ها قلمداد کردند.
 
در همین راستا، كشورهای اتحادیه‌ی اروپا نیز در سال‌های نخست هزاره‌ی دوم، طرح‌های مختلفی را برای پیشبرد تحولات دمكراتیك در منطقه‌ی خاورمیانه و شمال آفریقا ارائه نموده‌اند كه مهم‌ترین آن‌ها طرح شراكت اروپا و مدیترانه است كه به پیمان یا روند بارسلون معروف است. روند بارسلون در حقیقت سیاست رسمى و اعلام‌شده‌ی اتحادیه‌ی اروپا درخصوص تحولات منطقه است. «برنامه‌ی همسایگان اروپا» و «استراتژى امنیتى اروپا» دو مورد دیگر از طرح‌های اروپا در رابطه با برنامه‌ی اصلاحات خاورمیانه و جهان اسلام است. همچنین انگلستان و آلمان طرح‌های جدیدی را برای پیشبرد برنامه‌ی اصلاحات منطقه ارائه کرده‌اند كه به «گروه ویژه برای گفت‌وگو با جهان اسلام» و «همكاری با جهان اسلام» معروف هستند.
 
در نهایت، در چارچوب راهبردها و سیاست‌های خاورمیانه‌ای و جهان اسلامی غرب، می‌توان گفت بسط و گسترش تفكرات دوگانه‌ی رادیكال‌ـ‌لیبرال با بهره‌گیری از شكاف‌ها و ضعف‌های موجود در جهان اسلام، منجر به مسخ نخبگان و جوانان مسلمان در برابر دستاوردهای فكری‌ـ‌فرهنگی و تمدن غربی گردید و نیز موجب هرج‌ومرج فكری، فرهنگی و اقتصادی شد. همچنین استمرار این روند و نیز حفظ حاكمیت دیكتاتورهای غرب‌گرا، موجب تثبیت ضعف و عقب‌ماندگی مسلمانان در عرصه‌ی فكری، سیاسی و اقتصادی و فراهم شدن فرصت سلطه بر منابع طبیعی و ثروت آنان شد؛ به نحوی كه كشورهای اسلامی به حیاط‌خلوت دولت‌های غربی بدل شدند كه نتیجه‌اش حذف اسلام ناب است. اینجاست كه دین اسلام هشدار می‌دهد كه «پس هرگز سست نشوید و (دشمنان را) به صلح (ذلّت‌بار) دعوت نكنید، در حالی كه شما برترید و خداوند با شماست و چیزی از (ثواب) اعمالتان را كم نمی‌كند!»[7]
 
موجبیت بیداری اسلامی و تغییر توازن استراتژیك در حوزه‌ی جهان اسلام
 
- بحران‌های سه‌گانه‌ی رژیم‌های سیاسی
 
در مباحث فلسفی، وقتی درباره‌ی حدوث امری بحث می‌كنند، صحبت از مقتضی و مانع به میان می‌آورند. در تحولات منطقه هم با حضور مقتضی و برطرف شدن مانع، وقوع انقلاب لاجرم می‌نماید. در واقع ظلم و دیكتاتوری (عدم آزادی)، دخالت و سلطه‌ی بیگانه در تصمیمات ملی (عدم استقلال) مقتضای این انقلاب‌ها بودند. اكنون مانع انقلاب، كه ترس و ناآگاهی ملت‌ها بود، زایل شده و آن‌ چیزی كه اتفاق افتاده است باید به وقوع می‌پیوست. در ساحت اندیشه‌ی سیاسی، غالباً نظام سیاسی برای استقرار و استمرار حاكمیت و حكومت نیازمند برخورداری از مشروعیت سیاسی، به معنی پذیرش اعمال قدرت از جانب حكومت بر مردم و نیز مقبولیت، به معنی كارآمدی رژیم سیاسی و رضایت‌مندی ملت است. حقایق رو به افزایش كنونى در دنیاى اسلام، حوادث بریده از ریشه‌هاى تاریخى و زمینه‌هاى اجتماعى و فكرى نیستند و در نتیجه‌ی بسترهای فكری، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی فوق‌الذكر، غالب نظام‌های دیكتاتوری در غرب آسیا، علاوه بر بحران‌های مشروعیت و مقبولیت، دچار بحران سلطه شدند.
 
آنچه بعد از جنگ دوم جهانی در منطقه‌ی غرب آسیا به وقوع پیوست عبارت‌ است از:
 
- تقسیم مغرضانه‌‌ی سرزمین‌های اسلامی به منظور ایجاد اختلاف و تنش میان امت مسلمان و خودمشغولی ساكنین این منطقه.
 
- روی كار آوردن حكام جائر (ظالم و بی‌كفایت) و دست‌نشانده با هدف كنترل متصرفات غرب و نیز تثبیت نفوذ دول غربی با حضور مستشاران برای بهره‌برداری از منابع طبیعی و انسانی این منطقه.
 
- رخوت و سكون مسلمانان نسبت به تحولات و رویدادهای جهانی، منطقه‌ای و داخلی در پی سركوب رهبران سیاسی و جنبش‌های آزادی‌بخش جهان اسلام كه با مواضع روشنگرانه‌ی امثال مرحوم سید جمال‌الدین اسدآبادی، محمد عبدوه و... آغاز شد.
در تحلیلی تمثیلی می‌توان گفت پس از جنگ دوم جهانی، هرچند ارگانیسم ملت‌ها منفعل بود و واكنشی نسبت به ظلم، فساد و بی‌عدالتی در داخل و خارج جوامع خود نداشت، اما قوای حسی فعال بود و تحركات و اقدامات اصلاحی و ضدنظم موجود برخی كشورها و گروه‌ها در منطقه نیز توجه آن‌ها را به خود جلب کرد.
آشنایی نخبگان و جوانان مسلمان با مفاهیمی چون آزادی، عدالت، دمكراسی، حقوق بشر، حاكمیت اكثریت، آزادی فردی و... درطول دوران مبارزات و دوران فترت، موج انتقادی جدیدی را سامان می‌داد. «شك نیست كه تحولات بزرگ اجتماعى، همواره متكى به پشتوانه‌هاى تاریخى و تمدنى و محصول تراكم معرفت‌ها و تجربه‌هاست. در 150 سال اخیر، حضور شخصیت‌هاى فكرى و جهادى بزرگ جریان‌ساز اسلامى در مصر و عراق و ایران و هند و كشورهاى دیگرى از آسیا و آفریقا، پیش‌زمینه‌هاى وضع كنونى دنیاى اسلام‌اند.»[8]
 
از سوی دیگر، در طول زمان، این فهم شكل گرفت كه ریشه‌ی مشكلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در این جوامع، متأثر از وابستگی رژیم‌های سیاسی به غرب، ساختار سیاسی و اقتصادی اقتدارگرا و فردمحور، بی‌لیاقتی و عدم توانمندی مقامات در اداره‌ی كشور و عدم مشاركت مردم در تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری‌ها بوده است.
 
گروهی از اندیشمندان معتقدند بیان مسائلی چون خاورمیانه‌ی بزرگ یا خاورمیانه‌ی جدید و... از سوی غرب و ملزومات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آن‌ها، به نحو ناخودآگاه، فضای باز و جدیدی را به روی ملت‌ها گشود و مجالی یافتند تا با آگاهی نسبت به نقصان و ضعف‌های خود، آن‌ها را در مجامع مختلف مطرح كنند.
 
در واقع اكثر رژیم‌های منطقه، از ابتدای تأسیس، از مشروعیت و مقبولیت برخوردار نبودند، اما توانسته بودند طی بیش از نیم قرن، با حمایت دول غربی و تشكیل نظامات وسیع بوروكراتیك و امنیتی و بهره‌برداری از محافظه‌كاری و ترس ملت‌ها، استمرار یابند، ولی در سال‌های اخیر، مرد با عدم پذیرش اعمال قدرت حكومت و نیز اثبات ناكارآمدی رژیم‌های سیاسی و عدم رضایت‌مندی ملت‌ها، دیوار اعتماد به رژیم‌های وابسته و ترس از رژیم‌های خودكامه فروریخت و زمینه‌های سیاسی‌   ـ‌ اجتماعی لازم برای گریز از مركز و خروج ملت‌ها از سلطه و نفوذ رژیم‌های دیكتاتور و غرب‌گرا فراهم گردید.
 
ملت‌های مسلمان از فرمایشات امام علی (علیه السلام) پند گرفته و بدان عمل می‌كنند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نامه‌ای كه به مردم مصر فرستاد، در زمانى كه مالك اشتر را به حكومت مصر منصوب كرد، فرموده است:
 
«...بینید سرزمین شما با حمله‌ی دشمن كم شده و شهرهایتان تحت فرمان آنان درآمده و كشورهایتان ربوده شده و در شهرهاى شما جنگ درگرفته، خدا شما را بیامرزد، به جانب جنگ با دشمنانتان كوچ كنید و خود را بر زمین سنگین مسازید كه تن به خوارى بسپارید و به ذلّت برگردید و پست‏ ترین برنامه نصیب شما شود. مرد جنگجو همیشه بیدار و هوشیار است و هر كه از دشمن آسوده بخوابد، دشمن نسبت به او نخواهد خفت.»[9]
 
- الگوسازی انقلاب اسلامی با تثبیت جمهوری اسلامی ایران
 
پیروزی انقلاب اسلامی ایران نقطه‌ی عطفی نه فقط درتاریخ ملت ایران بود، بلكه توانست ایده‌ای جدید با مؤلفه‌ها و آرمان‌های نوینی را برای جهانیان محصور در خرد بی‌بنیاد سود انگارانه عرضه کند. به رغم سیطره‌‌ی چندصدساله‌ی تمدن نفس‌ محور غربی و شیفتگی بسیار آن به زرق‌ و برق، انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) توانست راه جدیدی، ورای ایسم‌های مصطلح، برای انسان امروز و فردا ارائه كند و به تعبیر اندیشمند پست‌مدرن فرانسوی، میشل فوكو، منادی معنویت و روحی جدید برای جهان بی‌روح در عصر حاضر گردد. حكومتی دینی كه می‌گوید: «ماهدفمان پیاده كردن اهداف بین‌الملل اسلامی درجهان فقر و گرسنگی است. مامی‌گوییم تاشرك و كفرهست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ماهستیم. ما بر سر شهر و مملكت باكسی دعوا نداریم. تصمیم داریم پرچم لااله الاالله را بر قله‌های رفیع كرامت و بزرگواری در سراسرجهان به اهتزاز در آوریم.»[10]
 
همچنین به رغم فشارها و تهدیدات داخلی و خارجی دول غربی، پایداری آرا و اندیشه‌های حضرت امام در طول بیش از سه دهه، میراث گران‌بهایی برای مسلمانان و شیفتگان وی بر جای گذارده و سنتی نو و مكتبی اصیل برای احیای ارزش‌ها و اصول اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله) در جهان ارائه کرده است.
 
طرح خاورمیانه بزرگ از یكسو با مخالفت شدید كشورهای عربی و از سوی دیگر با سوء ظن و تردید كشورهای اتحادیه اروپا مواجه شد. كشورهای عربی هراسان از پیآمدهای آن برای استمرار دولتهای خود این طرح را دخالت در امور داخلی خود انگاشتند. كشورهای اروپایی درعین پشتیبانی از این طرح آنرا غیر واقع بینانه و بلند پروازانه خواندند. برخی از اندیشمندان نیز برنامه هایی از این دست را استراتژی هژمونی طلبی و تاكتیك استتاری غرب برای فرار از مسائل خود و مشروع سازی این رژیم ها بیان داشتند.
 
حضرت امام تمام مسلمانان و مستضعفین جهان را مخاطب قرار می‌دهند و اعلام می‌دارند: «مسلمانان جهان و محرومان سراسر گیتی از این برزخی كه انقلاب اسلامی برای جهان‌ خواران آفریده احساس غرور و آزادی كنید و ندای آزادی و آزادگی در حیات سرنوشت خویش سر دهید و بر زخم‌های خود مرهم گذارید كه دوران ناامیدی و بن‌بست و تنفس در منطقه‌ی كفر به سر آمده است. امیدوارم همه‌ی مسلمانان شكوفه‌های آزادی نسیم عطر بهاری و طراوت گل‌های محبت و عشق و چشمه‌سار زلال جوشش اراده‌‌ی خود را نظاره كنند. همه باید از این باتلاق سكوت و سكون، كه بر آن تخم مرگ و اسارت پاشیده‌اند، به در آییم و به سوی دریایی كه زمزم از آن جوشیده روان شویم.»[11]
 
پیروزی انقلاب اسلامی ایران در دهه‌ی 80 میلادی، با عنوان زلزله‌ی سیاسی در منطقه یاد شد؛ رویدادی سیاسی‌، ‌اجتماعی و فرهنگی كه از سویی در عرصه‌ی بین‌المللی خواهان دگرگونی بنیادین در نظم جهان پس از جنگ دوم جهانی بود و از سوی دیگر، در عرصه‌ی داخلی، با طرد ساخت اجتماعی عصر پهلوی، به دنبال احیای اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله) و بازگرداندن مسلمین به صراط اسلام بود. از منظر مكتب انقلاب اسلامی، سبیل مسلمانان (افكار، گفتار و رفتار) از صراط اسلام، كه همان صراط مستقیم است و در چارچوب ثقل اكبر و ثقل اصغر در میان بشریت به ودیعه گذارده شده، جدا افتاده است و مسلمین با پذیرش فرهنگ و تمدن الحادی و مادی غرب، دچار جاهلیت مدرن گشته‌اند. حال مردم ایران با رهبری حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه)، به عنوان یك اسلام‌شناس و رهبر الهی‌ـ‌سیاسی، تلاش نمودند به اصل و اساس خویش بازگردند.
 
«امام با انقلاب اسلامى و با تشكیل جمهورى اسلامى راهِ میانه‏ ى عقب‏ ماندگى و غرب‏زدگى را ترسیم كرد. ملت‌ها تصور می‌كردند یا باید عقب‏ مانده بمانند یا باید غرب‏زده شوند؛ امام نشان دادند كه نه، یك راه مستقیم، یك صراط مستقیم وجود دارد كه انسان اسیر غرب هم نشود، غرب‏زده هم نشود؛ اما راهِ ترقى و پیشرفت و تعالى را طی كند؛ ملت ایران این راه را طى كرده است.»[12]
 
به همین سبب، «بعد از پیروزى انقلاب، همه‌ی همت دشمنان انقلاب و مستكبران در این متمركز بود كه حالا كه كار از دستشان در رفت، شاید بتوانند راه این راهروان را منحرف كنند؛ همچنان كه در قیام مشروطه كردند. همه یا بیشترِ تلاش این 25ساله بر این موضوع متمركز بود كه این خط الهى و این راه صحیح و صراط مستقیم گم نشود.»[13]
 
«یكى از مهم‌ترین خصوصیات انقلاب اسلامى ایران این است كه در طول این 32 سال، با وجود راهى دشوار و طولانى، با این همه مزاحمت، با این همه معارضه، با این همه سیاست‌هاى برخورد گوناگون، با شكل‌هاى مختلف و از جوانب مختلف، این خط مستقیم در انقلاب مطلقاً زاویه پیدا نكرده است؛ شعارها همان شعارهاست، اهداف همان اهداف است، خط همان خط است، راه همان راه است.»[14]
 
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ایستادگی و استقامت ملت ایران بر اصول و ارزش‌های اسلامی و حركت در مسیر پیشرفت و تعالی را عامل اصلی ماندگاری جمهوری اسلامی و الگو شدن آن برای ملت‌ها می‌دانند و می‌فرمایند: «حركت عظیم ملت‌ها در برخی كشورها و بیداری اسلامی در منطقه، قطعاً تأثیرپذیر از حركت بزرگ اسلامی ملت ایران در 32 سال گذشته بوده و اكنون زمان پایان تدریجی دوران قدرت‌ها و سلطه‌ی قدرتمندان فرارسیده است.»[15]
 
رهبر معظم انقلاب اسلامی، با نگرشی مثبت، به واكاوی تحولات اخیر منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای پرداخته‌اند و معتقدند: «آرایش سیاسی دنیا در حال تغییر اساسی است» و دهه‌‌ی سوم انقلاب اسلامی با تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در عرصه‌ی جهانی، منطقه‌ای و ملی مصادف گردیده است. «هر روز از منطقه و از جهان، خبرهاى تازه‌اى می‌رسد. مسائلى كه امروز در منطقه‌ى ما و در سرتاسر جهان بروز می‌كند، مسائل بى‌سابقه‌اى است؛ چه مسائل منطقه، چه مسائلى كه در غرب دارد اتفاق مى‌افتد؛ چه در اروپا و چه در آمریكا. شرایط جهان، شرایط حساسى است و البته به نفع ما.»[16]
 
ایشان با بیان علل ضعف و ایستایی جوامع اسلامی در قرون گذشته و نشوونموی بیداری اسلامی در جهان اسلام، متأثر از انقلاب كبیر اسلامی ایران، معتقدند: «اگر توقف كنیم، به عقب پرتاب خواهیم شد.»[17]
 
- احیای هویت دینی و دستیابی به خودآگاهی اسلامی
 
جدا از تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داخلی و تأثیرات مسائل بین‌المللی، باید به ریشه‌های درونی و هویتی این دست تحولات پرداخت. قالب هویتی در شرایط مختلفی ایجاد می‌شود، اما می‌بایست بخش اصلی و اجتناب‌ناپذیر هویت‌یابی را در قالب ادبیات، گفتمان (روح حاكم بر ساخت اجتماعی) و حداكثرسازی حس خودآگاهی مورد توجه قرار داد. مجموعه‌ی جریان‌ها و گروه‌های اسلام‌گرا، طی سال‌های 1980 به بعد، توانستند قالب‌های گفتمانی و مكتبی خود را از طریق تحرك درونی ارتقا دهند (بازنمایی ایدئولوژیك و هویتی).
 
با گذشت بیش از یك قرن از شروع نخستین جنبش‌های اسلامی و ظهور روشن‌فكران و عالمان دینی، انقلاب اسلامی ایران قالب‌های معنایی اسلام را بر اساس عناصر درونی خود بازنمایی كرد و در نتیجه، تحت عنوان اسلام ناب، بیان منحصربه‌فردی به وجود آورد كه زمینه‌ساز شكل خاصی از روابط است.
 
خودآگاهی و هویت اسلامی، شرایطی به وجود آورده است كه به موجب آن، اسلام به منزله‌ی دال برتر نظم سیاسی جدید در منطقه و جهان اسلام محسوب می‌شود. به این ترتیب، اسلام از یك سو منشأ خودآگاهی برای ساخت نظم جدید داخلی و بین‌المللی تلقی می‌شود و از سوی دیگر، باید آن را نشانه‌ی مقابله با تمدن مادی غرب دانست. از این رو، هویت اسلامی و خودآگاهی دینی دوران جدید، در مقابله با غرب سازمان‌دهی شده است.
 
ادبیات اسلامی و همچنین هویت اسلام‌گرایی در دوران جدید، شكل منازعه‌آمیزی از روابط را تبیین می‌كند. مكتب اسلام‌گرایی در مقابله با سایر شكل‌بندی‌های گفتمانی قرار می‌گیرد. گفتمان‌های دیگر از سوی اسلام‌گرایان حذف می‌شود. آنان وضعیت موجود را مبتنی بر جلوه‌هایی از شرایط منازعه‌آمیز و جدال تفسیر می‌كنند. هانتینگتون چنین وضعیتی را با واژه‌ی برخورد تمدنی و هویتی توصیف می‌كند. در این شرایط می‌توان گفت پس از انقلاب اسلامی ایران در سال 1979، یك حالت «شبه‌جنگ بین‌تمدنی» میان اسلام و غرب به وجود آمد.
 
شكل‌گیری روند موجود و تحولات سیاسی‌ـ‌اجتماعی اخیر را می‌توان به عنوان نمادی یا حتی نمودی از جدال‌گرایی تمدن‌ها و بازیگرانی دانست كه كنش خود را بر مبنای قالب‌های هویتی شكل داده‌اند. هویت می‌تواند زمینه‌ی خیزش ملی و ایدئولوژیك را فراهم كند.
 
اگر مسلمانان بتوانند در كنار جنبش سیاسی، هم‌بستگی اجتماعی خود را از طریق مقابله‌ی فكری، سیاسی و اقتصادی با غرب به دست آوردند، طبعاً به قابلیت‌های مؤثرتری در حوزه‌ی قدرت سیاسی و استراتژیك نائل می‌شوند. نظریه‌پردازان غربی در تلاش‌‌اند تا هژمونی فرهنگی غرب را مقدمه‌ی تفوق و تسلط استراتژیك و نظامی قرار دهند.
 
اگر قواعد و قابلیت‌های فرهنگ اسلامی بتواند منظومه‌ی منسجم و فراگیری به وجود آورد (فراگفتمان)، در آن شرایط، رویارویی جهان غرب و اسلام از فراگیری، تنوع و زمان بیشتری برخوردار خواهد بود. از آنجا كه مقابله و رویارویی جهان اسلام و كشورهای غربی بر اساس جلوه‌هایی از ایدئولوژی و جهان‌بینی است، زمینه‌های لازم برای تداوم رقابت در سال‌های آینده نیز وجود خواهد داشت.
 
از سویی دیگر، روند توسعه‌ی جهان غرب در كشورهای اسلامی، زمینه را برای نفوذپذیری ساختارهای اجتماعی و سیاسی كشورهای اسلامی فراهم آورده است. هم‌اكنون اسلام به عنوان نماد هویت مقاومت محسوب می‌شود و تعریف مسلمانان از جنگ غرب علیه اسلام باعث شده است كه خصومت‌ها و اختلافات درونی جهان اسلام كاهش یابد یا به حالت تعلیق در‌آید.
 
«انتخابات تونس و مصر و شعارها و رویكردهاى مردم یمن و بحرین و سایر سرزمین‌هاى عربى، علامت می‌دهد كه همه می‌خواهند مسلمان معاصر، بدون افراط خشك‌سرانه و تفریط غرب‌گرایانه باشد و با شعار الله اكبر می‌خواهند مسلمانانه، با تركیب معنویت،عدالت و عقلانیت و با روش مردم‌سالارى دینى، از پسِ تحقیر و استبداد و عقب‌‌ماندگى و استعمار و فساد و فقر و تبعیضِ صدساله رهایى یابند و این، درست‌ترین راه است.»[18]
 
- تضعیف جایگاه استراتژیك غرب در منطقه
 
ایالات متحده‌ی آمریكا، فاتح جنگ دوم جهانی و رهبر جهان سرمایه‌داری، حتی بعد از دوران جنگ سرد هم قدرت مسلط و بلامنازع خاورمیانه به شمار می‌رفت، اما امروز این شرایط در حال دگرگونی است و واشنگتن نمی‌تواند این وضعیت را تغییر دهد.
زبیگنیف برژینسكی، رجل سیاسی دوران گذشته‌ی آمریكا هم مدت‌ها قبل، در سخنانی، به واقعیت تضعیف قدرت آمریكا درخاورمیانه اعتراف كرد و اظهار داشت: «آمریكا در سال 1975 متحد نزدیك چهار كشور بزرگ منطقه‌ی شامل ایران، مصر، تركیه و عربستان بود، اما امروز ارتباط با هر یك از این چهار كشور مختل شده است. ما متحد این رژیم‌ها بودیم، اما وزیدن بادهای تجددگرایی در منطقه، این اتحاد را ناپایدار ساخت.»
 
فرید زكریا، دبیر افتخاری مجله‌ی آمریكایی تایم، معتقد است واقعیت جدید این است: «جهان عرب دمكراتیك، مصداق عینی این گرایش، تصمیم مصر به برقراری روابط با ایران و حماس است. نیروهای بومی در جهان عرب، كه انرژی خود را از مردم، فناوری و جوانان وام می‌گرفت، شروع به ظهور و غلیان كرد. این نیروها اینك از بند رها گشته‌اند و دفعتاً هم محو نخواهند شد.»[19] وی در تشریح دیدگاه خود می‌گوید: «اما واشنگتن كه از دو جنگ خسته شده و بحران مالی و ركود عمیق اقتصادی هم آن را ناتوان ساخته است، ظرفیت‌های خود برای ابتكار عمل را هم از دست داد و حتی سركوب هم به نظر نمی‌رسد كه این نیرو را برای همیشه ساكت كند.»[20] وقایع و رویدادهای ذیل بخشی از دلایل و زمینه‌های فروپاشی نظم آمریكایی در منطقه و تغییر توازن استراتژیك به سود جهان اسلام است:
 
- شكست راهبرد نظامی‌ ـ‌ امنیتی غرب در جهان اسلام از جمله: شكست سیاست‌های آمریكا در منطقه، طرح خاورمیانه بزرگ و جدید، اشغال افغانستان و عراق.
 
- تعمیق شكاف و اختلاف بین آمریكا و اتحادیه‌ی اروپا در حوزه‌ی امنیتی: پیمان نظامی آتلانتیك شمالی ناتو، حوزه‌ی اقتصادی: سیاست‌های پولی‌ـ‌مالی و در نهایت، افول قدرت نرم غرب.
 
- بحران اجتماعی‌ ـ‌ اقتصادی غرب و وقوع جنبش تسخیر وال‌ استریت و مشابه اروپایی آن، كه به پیروزی جناح‌های سوم در انتخابات‌های 2012 اروپا منجر شد؛ پیروزی سوسیالیست‌های در ریاست جمهوری فرانسه و یونان، پیروزی سوسیالیست‌های در انتخابات محلی آلمان و ایتالیا.
 
- تقویت محور مقاومت و وقوع موج سوم بیداری اسلامی در منطقه.
 
- تشدید بحران‌های پنج‌گانه‌ی رژیم صهیونیستی و استمرار معضل امنیت اسرائیل.
 
نتیجه‌گیری
 
با عنایت به شرایط پیش‌آمده در منطقه‌ی غرب آسیا، زمان خروج از موضع جهان سوم و تشكیل قدرت بین‌الملل اسلامی فرارسیده است. فرصتی كه باید «مردان و زنان مؤمن در سراسر جهان اسلام و به ویژه در مصر و تونس و لیبى، از این فرصت براى تشكیل قدرت بین‌الملل اسلامی، بیشترین بهره را ببرند. خواص و پیشروان نهضت‌ها به خداى بزرگ توكل و به وعده‌ى نصرت او اعتماد كنند و صفحه‌ى تازه‌ گشوده‌ى تاریخ امت اسلامى را با افتخارات ماندگار خود، كه مایه‌ى رضاى‌ الهى و زمینه‌ساز نصرت اوست، مزین سازند.»[21]
 
امواج بیداری اسلامی در طول چند دهه‌ی گذشته، حامل دو  آرمان بنیادین است: استقلال و آزادی. در شرایط كنونی، ملت‌های مسلمانِ جویای استقلال از مستكبرین و سلطه‌گران خارجی، در سطوح گسترده‌ی زیست اجتماعی، خواهان آزادی از بند رژیم‌ها و حكام مستبد و جائرند. با عنایت به تحول درونی امت اسلامی، تحقق اسلام در معنای دقیق كلمه، یعنی همان اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله)، كه حضرت امام خمینی (ره) بیان داشته‌اند، در گروی تحقق استقلال و آزادی است. «اساس مسئله براى یك ملت، در درجه‌ى اول عبارت از همین استقلال و آزادى است. البته بهاى كسب استقلال و آزادى سنگین است، زحمت و مشكلات دارد و تا مدتى هم سختى زندگى دارد.»[22]
 
همچنین در پی پذیرش اهمیت و حساسیت دو اصل مذكور، یعنی استقلال در تمام سطوح فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و آزادی در بُعد فردی و اجتماعی، وجود محیطی مردم‌سالارانه، مقدمه‌ی لازم برای بسط دستورات و ارزش‌های الهی در جامعه و حكومت است. آن روندی كه مردم ایران نیز در سال‌های پس از بهمن 1357، به رهبری امام خمینی (رحمت الله علیه) و آیت‌الله خامنه‌ای (مد ظله العالی) طی نمودند.
 
رهبر معظم انقلاب اسلامی، با فهم این نیاز مهم جوامع اسلامی، در دیدار سفرای جمهوری اسلامی ایران فرمودند: «آرایش سیاسی دنیا در حال تغییر اساسی است، حوادثی بزرگ در منطقه، اروپا و در جهان در حال وقوع است كه باید با هوشیاری كامل آن‌ها را رصد كرد. در این اوضاع پیچیده و حساس، باید با تبیین حرف نو نظام اسلامی، یعنی حضور توأمان مردم و ارزش‌های الهی در جامعه، به نقش‌آفرینی مؤثر پرداخت.»[23]
امید است با رفع موانع فكری، فرهنگی و سیاسی در جوامع اسلامی، زمینه‌ی گسترش جهانی دین مبین اسلام فراهم گردد.(*)

نویسنده : مصطفی یقینی‌پور ؛ كارشناس سیاسی
منبع : برهان


 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]ال. اس. اتاوریانوس، جامعه‌شناسی تاریخی‌ـ‌تطبیقی جهان سوم، تهران، سمت، 1383، ص 14.
 
[2]یوسف نراقی، جامعه‌شناسی و توسعه، تهران، نشر فرزان، 1380، چاپ اول، ص 2.
 
[3]بیانات رهبری انقلاب در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتى امیركبیر، 9 اسفند 1379.
 
[4]خطبه‌های نمازجمعه‌ی تهران، ترجمه‌ی خطبه عربی، 14 بهمن 1390.
 
7Donald Anderson, “Reform in the Middle East”, Donald Anderson is Chairman of Foreign Affairs Select Committee of the UK Parliament..
8Davos – Cheney http://www.theglobalist. com/DBWeb/Storyld.aspx? Storyld=3754
 
[7]قرآن كرم، سوره مباركه محمد آیه 35[7]
 
[8]بیانات رهبر انقلاب در اجلاس بین‌المللی بیدارى اسلامى، ‌26 شهریور 1390.
 
[9]نهج‌البلاغه، نامه‌ی شماره‌ی 62.
 
[10]حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه)، صحیفه‌ی نور، جلد 19.
 
[11]همان.
 
[12]بیانات رهبر انقلاب در مراسم نوزدهمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى (رحمت الله علیه)، 14 خرداد 1387.
 
[13]بیانات رهبر انقلاب در دیدار جمعى از نخبگان حوزوی، 29 دی 1382.
 
[14]بیانات رهبر انقلاب در دیدار جمعی از شاعران و ذاكرین اهل بیت (علیه السلام)، 3 خرداد 1390.
 
[15]دیدار رهبر انقلاب با فرماندهان و كاركنان نیروی هوایی ارتش، بهمن 1389.
 
[16]بیانات در اجتماع بزرگ مردم كرمانشاه،‌ 20 مهر1390.
 
[17]بیانات در مراسم سالگرد رحلت امام خمینی (رحمت الله علیه)، 14 خرداد 91.
 
[18]رهبری معظم انقلاب، خطبه‌های نمازجمعه‌ی تهران، ترجمه‌ی خطبه‌ی ‌عربی، 14 بهمن 1390.
 
[19]فرید زكریا، پایگاه مجازی آمریكا (نگاه نو)، بخش مقالات صاحب‌نظران، مجله‌‌ی تایم، خرداد 1391.
 
[20]همان.
 
[21]رهبر معظم انقلاب، پیام به كنگره‌ی عظیم حج، 14 آبان 1390.
 
[22]رهبر معظم انقلاب خطبه‌هاى نمازجمعه‌ى تهران، 20 بهمن 1368.‌
 
[23]بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی، 8 دی 1390.
 
https://taghribnews.com/vdca0on6049na61.k5k4.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی