مقدمه
آیت اللّه میرزا محمدحسین غروي در سال 1276 ه.ق در شهر نائین، از توابع اصفهان متولد شد. وی که در مکتب میرزاي شیرازي تربیت شده و در نهضت تنباکو از مشاوران وي بهشمار می رفت، در عرصه هاي سیاسی- اجتماعی حضور فعّالی داشت. وی در نهضت تنباکو در کنار میرزاي شیرازي، در نهضت مشروطه در کنار آخوند خراسانی، در جهاد بر ضد بیگانگان در کنار عبداللّه مازندرانی و در نهضت اسلامی ملّت عراق، همگام با سید ابوالحسن اصفهانی بود. او را از بزرگترین حامیان مشروطه شمرده اند که با تألیف کتاب مشهور و ارزنده ی تنبیه الامه و تنزیه الملّه که مورد تأیید رهبران مشروطه آخوند ملا محمدکاظم خراسانی و ملّا عبداللّه مازندرانی قرار گرفت، سهم وافري در این نهضت ایفا کرد. به گونه اي که شهید مرتضی مطهري فارغ از ماجراي مشروطه دربارة جایگاه این اثر می نویسد: «انصاف این است که تفسیر دقیق از توحید عملی اجتماعی و سیاسی اسلام را هیچکس به خوبی علّامه بزرگ و مجتهد سترگ میرزا محمدحسین نائینی «قدس سرّه» توأم با استدلال ها و استشهادهای متقن از قرآن و نهج البلاغه در کتاب ذی قیمت تبیه الامه و تنزیه المله بیان نکرده است». کتاب تنبیه الامه ساختار سه قسمتی دارد و از مقدمه، متن اصلی و خاتمه تشکیل شده است. بحث نظری نائینی دربارهی تمدن اسلامی در مقدمۀ این کتاب آمده است، از این روی، در اینجا صرفاً به موضوع تمدن اسلامی در مقدمه ی کتاب تنبیه الامه خواهیم پرداخت. در توضیح این موضوع، از شرح دکتر داود فیرحی بر این کتاب استفاده شده است.
تبیین تمدن اسلامی در تنبیه الامه و تنزیه الملّه میرزای نائینی
یکی از متفکرانی که دربارۀ تمدن اسلامی بحث جدّی دارد، میرزای نائینی است. نائینی، که نظریه پرداز فقه مشروطه و یا به تعبیری، مؤسس فقه مشروطه در ایران است، در کتاب تنبیه الامه و تنزیه الملّه حکمت را به دو قسم نظری و عملی تقسیم می کند: آنچه مستقل از عمل انسان است و آنچه متعلق به عمل انسان است؛ اولی را حکمت نظری و دومی را حکمت عملی نامیده اند. نائینی از این دو قسم به «حکمت علمیّه» و «علوم تمدنیّه» تعبیر کرده است. علم نظری، به اعتبار نسبت به ماده، به سه قسم-طبیعیات، ریاضیات و الهیات-تقسیم می شود. و علم عملی (علوم تمدنیّه) نیز، به اعتبار نسبت فعل و غَرَض / قصد در عمل انسان، به قسمِ اخلاق، تدبیر منزل و علم مدنی / سیاسی تقسیم می شود. در توضیح این تفسیم باید گفت که نائینی، در امتداد سنت فکری جوامع اسلامی، منشأ الهی برای علوم و به ویژه علوم و حکمت عملی قائل است.
نائینی چنین می اندیشید که ارتباط محکمی بین تمدن و دانایی وجود دارد. وی، از یک سوی، هر نوع شکست و ناکامی را معلول «عدم تمدن و بیعلمی» میداند و از سوی دیگر، به اقتفای سنت رایج در علم شناسی مسلمانان، مانند ملاصدرا، ریشۀ علم را نه در گسست از دین، بلکه در دین و اقتباس از چراغ نبوت میبیند. از طرف سوم، قائل به ملازمه بین دین و آزادی است و انحطاط در تمدن اسلامی را نه در دین، بلکه ناشی از استبداد، به ویژه استبداد دینی، می داند، که تخم تحریف در دین را نیز همو کاشته و انباشته است. عین عبارت نائینی این است:
«و بعد، مطّلعین بر تواریخ عالم دانسته اند که ملل مسیحیّه و اروپائیان، قبل از جنگ صلیب، چنانچه از تمام شعب حکمت علمیّه بینصیب بودند، همین قسم از علوم تمدنیّه و حکمت علمیّه و احکام سیاسیّه هم، یا بواسطهی عدم تشریع آنها در شرایع سابقه و یا از روي تحریف کتب سماویّه و در دست نبودن آنها بیبهره بودند و بعد از آن واقعهی عظیمه عدم فوزشان را به مقصد، به عدم تمدن و بیعلمی خود مستند دانستند، علاج این امّ الامراض را اهمّ مقاصد خود قرار داده و عاشقانه در مقام طلب بر آمدند».
همانطور که فقرهی فوق نشان می دهد، محقق نائینی تاریخ تحولات اندیشه و تمدن اروپایی-مسیحی، و نیز، رابطهی جهان اسلام و غرب را به اعتبار «جنگ های صلیبی» به دو دورۀ برتریهای اولیۀ مسلمانان و سپس دگرگونی و غلبهی تمدن غرب تقسیم می کند. نائینی، تحلیل خود از واژگونی روابط تمدنی، توسعهی غرب مسیحی و انحطاط تمدن اسلامی را بر سه نکته استوار می کند: 1. رابطۀ علم و بی علمی با تمدن و انحطاط؛ 2. نسبت دین و علم؛ 3. رابطۀ دین، علم و آزادی. نائینی در ادامهی مطلب فوق می نویسد:
«اصول تمدّن و سیاسات اسلامیّه را از کتاب و سنّت و فرامین صادره از حضرت شاه ولایت- علیه افضل الصّلاه و السّلام- و غیرها اخذ و در تواریخ سابقۀ خود منصفانه بدان اعتراف و قصور عقل نوع بشر را از وصول به آن اصول و استناد تمام ترقّیات فوق العادة حاصله در کمتر از نصف قرن اول را به متابعت و پیروي آن اقرار کردند ...».
محقق نائینی در عبارات فوق دو ادعای مهم دارد: الف) کتاب و سنت و تعالیم اهل بیت (ع)، حاوی «اصول تمدن و سیاست اسلامیه» است. ب) نائینی همچنین، مدعی «قصور عقل نوع بشر از وصول به آن اصول» است. مدعای نخست نائینی حاوی دو نکتۀ مهم است. نخست آنکه به نظر او، دین حاوی «اصول» تمدن و سیاسات است و نه تمام تمدن و تفصیل جزئیات نهادهای سیاست. این امور البته بر مدار خلاقیتهای قانونگذاران که به اعتبار زمان و مکان میچرخند، شکل یافته و قالب میگیرند. دوم، آنگاه که نائینی از «اصول تمدّن و سیاسات اسلامیه» سخن می گوید، منظور او این نیست که وی به اصول تمدن و سیاستی می اندیشد که اختصاص به جهان اسلام دارد. یا از چنان اصولی سخن می گوید که «فقط» در نصّوص و سنت اسلامی لحاظ شده است و –بنا به تعریف- از مقتضای مسلمانی و مشروط و مقید به چنین باور ایمانی است.
چنین می نماید که نائینی بر «اصول تمدن و سیاسات» در وجه مطلق و جهانشمول آن نظر دارد. چنین اصولی هرچند در انحصار دین خاص و لاجرم مختص اسلام نیست، اما به طور کلی نسبتی با دین دارد و به تعبیر او خارج از دایره ی «عقل نوع بشر» قرار دارد. نائینی اگر از اسلام یا اصول تمدن و سیاسات اسلامیه سخن می گوید، از آن رو است که مطابق باورهای مسلمانی اسلام را مصداق دین کامل می داند. به نظر او، اسلام مختصات و احکامی دارد که «یا به واسطه ی عدم تشریع آن ها در شرایع سابقه و یا از دو ملازمه و نسبت سخن می گوید؛ نسبتِ دین با اصول تمدن و سیاست از یک سوی، و ملازمه بین دین کامل و اسلام از سوی دیگر. وی با همین مقدمات است که درصدد استنباط اصول جهانشمول سیاست و تمدن از منابع اسلامی است.
همان طور که گفته شد، نائینی، ملازمه ای بین دین و اصول سیاست و تمدن میبیند. می توان عبارت نائینی را این کونه توضیح داد که اگر قانون شرط ایجاد مدنیّت است، دین هم انسان ها را به اصول قانون –و نه خود قانون- هدایت می کند. به نظر نائینی، مردم می توانند قانون وضع کنند و باید هم چنین باشد، اما «عقل نوع بشر» نسبت به «اصول» این قوانین، و لاجرم اصول تمدن و سیاست، قاصر و ناتوان است.
بدین سان، نائینی از قصور عقل نوع بشر، یعنی از قصور عقل نوع بشر، یعنی از قصور عقل همگانی در وصول به اصول تمدن و قانون سخن می گوید و نه از قصور عقل همه. این موضوع معرفتی، نتایج مهمی از دیدگاه اندیشهی سیاسی دارد؛ به نظر نائینی، این امکان وجود داشته و دارد که عقولی فراتر از معدل عقل نوع بشر (خرد عادی همگانی) به این اصول دست یابند. بنابراین، وصول به اصول تمدن و سیاسات در انحصار دین نیست. خود نائینی در جایی از تنبیه الامه اشاره می کند و با تحسینی همراه با غبطه می نویسد:
«و الحق جودت استنباط و حسن استخراج اول حکیمی که به این معانی بر خورد و مسئوله و شورویّه و مقیّده و مشروطه و محدوده بودن نحوة سلطنت عادلۀ ولایتیّه و ابتناء اساسش را بر آن دو اصل مبارك (حرّیّت و مساوات) و مسئولیّت مترتّبه بر آنها، و متوقّف بودن حفظ مقوّماتش را به این دو رکن مقوّم، از آنچه بیان نمودیم استفاده و استنباط نمود، و به طور قانونیّت و بر وجه اطّراد و رسمیّت هم به چنین تمامیّت مرتّبش ساخت و هم امکان اقامۀ قوة مسدّده و رادعۀ خارجیّه را به جاي قوّة عاصمۀ عصمت و لا اقلّ ملکۀ تقوي و علم و عدالت از کیفیت انبعاث ارادات نفسیّه از ملکات و ادراکات استخراج نمود، و به وسیلۀ تجزیۀ قواي مملکت و قصر شغل متصدّیان فقط به قوّة اجرائیه و در تحت آراء قوّة مسدّده و مسئول آن، و آنان هم مسئول آحاد ملّت بودن، وجود خارجیاش داد، زهی مایۀ شرف و افتخارش و بسی موجب سربه زیري و غبطۀ ما مردم است!».
این عبارات امکان وصول عقل های حکیمانه بر اصول تمدن و سیاسات، حتی خارج از نصّ دین و با تکیه بر استنباط های عقلی را نشان می دهد. سخن فوق البته معنای دیگری هم دارد؛ با توجه به راهی که از حکمت و فلسفه به اصول تمدن می گشاید، این را منحصر در آن نمی بیند. همچنین، اگر از نسبت دین و این اصول سخن می گوید، هرگز بر این باور نیست که دینداری ملازم وصول به آن اصول و تمدن مبتنی بر آن است. ای بسا جامعه ای دینی که از نیل به اصول تمدن و سیاسات بازماند و حکیمی به بدان نایل آید. توفیقی که «زهی مایه ی شرف و بسی موجب سربه زیری و غبطه
ی ما مردم است!». با این حال، و قطع نظر از توفیق یا شکست اندیشۀ دینی در استنباط اصول قانون، تمدن و سیاسات، متون و منابع اسلامی حاوی چنین اصولی است و دسترسی به این اصول از درون و به راهنمایی کتاب و سنت ممکن و حتی ضرور می نماید. این ضرورت، به ویژه از آن روست که «عقل نوع بشر» از وصل به آن اصول قاصر است.
نتیجه گیری
از ادبیات نائینی چنین بر می آید که او تحلیل خاصی از رابطهی مثلث دین، سیاست و تمدن دارد. به نظر او، جنگ های صلیبی نقطه عطفی در تاریخ اندیشه و تمدن اروپاست؛ شکست از مسلمانان موجبات بیداری و بازاندیشی در اروپا را فراهم کرد. آنان دلیل این ناکامی ها را اولاً، در فقدان دانش و تمدن می دانستند و ثانیاً، مطابق این قاعدۀ روانشناختی که شکست موجب میل و تأمل در دستاوردهای تمدن پیروز می شود، به ترجمه و تأمل در علوم مسلمانان پرداختند که اصول این دانش ها در نصوص دین بوده و از کتاب و سنت استنباط شده بود. از دیدگاه مرحوم نائینی، آزادی، برابری و نظام سیاسی مبتنی بر قانون مقدم بر تمدن ها و شرط لازم آنها است. به تعبیر سید محمود طالقانی، نخستین احیاءکنندهی تنبیه الامّه، «در زمینه اجتماع صالح و آزاد است که بذرهای عقول رشد می نماید و استعدادها به ثمر می رسد و بهره ی افکار در دسترس قرار می گیرد». به نظر نائینی، تاریخ تمدن اسلامی نشان می دهد که ملازمه ای بین اوج و انحطاط این تمدن و رواج و فقدان ارزش هایی چون آزادی و برابری و عدالت وجود دارد. مسلمانان تا زمانی که به چنین ارزش هایی ایمانی پایبند بودند، دولتی جهانی تأسیس کرده و عزتی داشتند.
نائینی به طور کلی بین دین و تمدن ملازمه ای میبیند. به گونه ای که دومی بر اولی مبتنی و استوار است. در نتیجه اگر خللی در تمدن است، دلیل آن نه در دین، بلکه در خلل در دین شناسی مسلمانی نهفته است. عین عبارت نائینی است: «حتّی مبادي تاریخیّۀ سابقه هم تدریجاً فراموش و تمکین نفوس ابیّۀ مسلمین را از چنین اسارت و رقّیّت وحشیانه از لوازم اسلامیّت پنداشتند، و از این رو احکامش را با تمدّن و عدالت، که سرچشمۀ ترقّیات است، منافی و با ضرورت عقل مستقلّ، مخالف و مسلمانی را اساس خرابی ها شمردند».
منابع
فیرحی، داود، آستانه ی تجدّد در شرح «تنبیه الامه و تنزیه الملّه»، تهران: نشر نی، 1395.
نائینی، محمدحسین، تنبیه الامه و تنزیه الملّه، مقدمه و تصحیح سید جواد ورعی، قم: بوستان کتاب، 1382.
نائینی، محمدحسین، تنبیه الامه و تنزیه الملّه، مقدمه و تصحیح سید محمد طالقانی، تهران:شرکت سهامی انتشار، 1361.