تاریخ انتشار۱۹ اسفند ۱۳۹۹ ساعت ۸:۵۹
کد مطلب : 495814

عمویی چون پدر

سید حسام واجدی
کجای تاریخ چنین عمی را سراغ دارید که تا آخرین لحظه عمر برای برادرزاده خود پدری را تتمیم کرده باشد، این چنین عمویی است که وقتی از دنیا می رود، آن سال برای رسول خدا عام الحزن می شود.
عمویی چون پدر
حوزه جامعه خبرگزاری تقریب:

آخرین لحظات زندگانی جناب عبدالمطلب فرارسیده است، او سخت بیمار است اما فراموش نمی کند که نزدش ودیعه و امانت بسیار مهمی وجود دارد که باید آن را به شخصی امین بسپارد، اینک آخرین نگاه ها را به فرزندان خود که برگردش حلقه زده بودند، می اندازد. به آنان نگاه میکند تا از میانشان کسی را برگزیند تا آن مهم را به وی واگذارد، انتخاب ، انتخاب آسانی نیست، پس باید انتخابی نیکو داشته باشد تا با دلی آسوده چشمان خود را بر این دنیا ببندد، ناگاه، نگاه او به ابوطالب می رسد، چه کسی بهتر از او تا این ودیعه را به دوشش بسپارد؟ چرا که او در نگهداری از این امانت همواره، همراه پدرش عبدالمطلب بود.

این ودیعه، محمدی است که اینک خورشید وجودش به هشت سالگی رسیده، عبدالمطلب، سال ها مانند جانش او را مواظبت کرده و نگذاشته محمد جای خالی پدر را احساس کند، حال نوبت به ابوطالب رسیده، آخرین وصایا و سفارشات جناب عبدالمطلب در مورد محمد است، وی ابوطالب را به نزد خویش فرا میخواند و با همان صدای آهسته که نشانی از رنج و محنت بیماری است به او می گوید: در نگهداری از این یکتا دقت کن، او نه رایحه پدر را بوئیده و نه مهربانی مادر را چشیده، محمد را جگرگوشه خود بدان، من بین همه فرزندانم تو را برای این مهم انتخاب کردم، زیرا که اولا تو از مادر، با پدر او نیز مشترکی و ثانیا از همه داناتری.

سوال است که چرا عبدالمطلب برای امین بعدی این امانت چنین حساسیتی به خرج داده؟ آیا عبدالمطلب آگاه به چیزی است که دیگران نمی دانند؟ آری! عبدالمطلب نور نبوت و ثمره رسالت را در وجود محمد می بینید، و دغدغه بعدی اش پیروی از آن نورمقدس است، چرا که در ادامه وصیتش به ابوطالب می گوید:
از او پیروی کن و او را با زبان، دست و مال خود یاری نما، به خدا قسم که او بر شما سروری خواهد کرد، ای ابوطالب! این است تنها سفارشات من، آیا حاضر به پذیرشش هستی؟

ابوطالب می گوید خداوند شاهد و آگاه است که پذیرفتم، آنگاه عبدالمطلب دستش را بر دست فرزندش ابوطالب می زند و حال که دربرابر آن وظیفه سنگین آسوده خاطر شده سخنی برآمده از دل را بر زبان می آورد: اینک مرگ بر من آسان شد.

عبدالمطلب از دنیا می رود، ابوطالب داغدار پدر است اما او به خوبی می داند که مثل چشمانش باید از ودیعه ای که نزد وی گذارده شده مواظبت کند، چرا که خداوند اراده نموده که او حامی پیامبر اسلام باشد، و چه نیکو اراده ای که رسول خدا، دوران نوجوانی و جوانی اش را که سخت ترین گذرگاه های عمر یک شخص در آن قرار دارد، در خانه عمویش ابوطالب گذرانده، و این اراده بر این قرار نگرفته مگر آن که خداوند در وجود ابوطالب خلوص بندگی را یافته تا اولا او در زمان کودکی محمد سرپرستش، و ثانیا در آینده، پناه و همراه وی باشد.

محمد وارد خانه ابوطالب می شود، دامن پرمهر عمو آماده پرورانیدن و کفالت برادرزاده شده.

ابوطالب همسرش فاطمه بنت اسد را فرا می خواند و به وی میگوید: من برادرزاده ام را خیلی دوست دارم، تو نیز به خوبی مراقب او باش و از او مواظبت کن.

 فاطمه بنت اسد نیز برای رسول خدا مادری را تمام کرده، چانچه وقتی این بانو از دنیا می رود، پیامبرخدا پیراهن خود را برای تکفین او می فرستد، در تشییع وی حاضر می شود و زیرتابوت وی را می گیرید، قبل از دخول  پیکر، داخل قبر می شود و در نهایت خود برای او تلقین می خواند، همگان تعجب می کنند! وقتی سر این کارها را جویا می شوند، حضرت می فرمایند: امروز مادرم را از دست دادم!

ابوطالب خود عائله مند و دارای فرزندانی زیاد، اما او نه تنها محمد را نیز در شمار فرزندان خویش می دانسته بلکه وی را برتر و افضل آنان می پنداشته.

سفره ی غذا در خانه ابوطالب پهن می شده، پسران و دختران خانواده یک به یک می آمدند و بر سر سفره، دور پدر حلقه می زدند، فرزندان منتظر شروع تناول بوده اند ، اما پدر همچنان دست نگاه می داشته، ابوطالب با نگاهش چرخی میان فرزندان خود می زده و به خوبی جای خالی یک نفر را احساس می کرده است، آری! فرزندش محمد نیامده، و تا  او نمی آمده به احدی از فرزندان خود اجازه شروع غذاخوردن نمی داده، چرا که برای ابوطالب به خوبی محسوس بود که با وجود فرزندان زیاد و غذای کم، وقتی محمد برسر سفره باشد، نه تنها همه افراد خانواده سیر از سفره بلند می شوند، بلکه غذا نیز اضافه می آید.

این علاقه به همین جا ختم نمی شود، وقتی ابوطالب برای سفر تجاری میخواهد به شام برود، نمی تواند چشم از برادرزاده بردارد و محمد را نیز با خود می برد.
سرانجام، محمد چهل ساله می شود و به مقام رسالت می رسد، و در میان انبوه جسارات کفارقریش چه کسی بهتر از ابوطالب می تواند از جان رسول خدا حفاظت کند، این حفاظت و حمایت تا حدی است که حتی یک مرتبه ابوطالب جوانان قریش را جمع می کند و در حمایت از رسول خدا شمشیر می کشد!

کجای تاریخ چنین عمی را سراغ دارید که این چنین تا آخرین لحظه عمر برای برادرزاده خود پدری را تتمیم کرده باشد، این چنین عمویی است که وقتی از دنیا می رود، آن سال برای رسول خدا عام الحزن می شود.


 
https://taghribnews.com/vdcizwa55t1a3v2.cbct.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی