گفتوگوی تعاملی علوم طبیعی و الهیات، محوری برای وحدت مذاهب اسلامی
در این عصر هر روشنفکری باید برای بازگشت به فضای تقریب و نزدیکی بین امت اسلامی تلاش کند و ایدهای نو برای احیاء آن ارائه دهد.
اشتراک گذاری :
به گزارش حوزه اندیشه خبرگزاری تقریب، متاسفانه مدتهاست منطقه آسیای غربی و آفریقای شمالی که مهد تمدن اسلامی است در آتش تنش می سوزد. شعله های جنگ میان جوامع اسلامی و تنش های فرقه ای رو به گسترش است. حکومت های مستبد منطقه، در پوشش دین یا با قرائتهای غیردینی زمینه را برای تشدید فشارها و التهابات بین امت اسلامی بالا برده است. کشورهای استعمارگر (سابق) نیز مشتاقانه، با فروش سلاح و مدیریت تنش، منافع ملی خود را در منطقه صید می کنند. در این عصر هر روشنفکری باید برای بازگشت به فضای تقریب و نزدیکی بین امت اسلامی تلاش کند و ایده ای نو برای احیاء آن ارائه دهد.
الهیات و علوم طبیعی به عنوان دو سرمایه دانشگاهی و حوزوی میتواند نقش بسزایی در تقریب فرق اسلامی داشته باشد. به نظر میرسد پرداختن به تقریب از این منظر که فارق از جنبه های سیاسی است و ورود مستقیم نخبگان، اندیشمندان و دانشمندان دینی و علمی فرق اسلامی را می طلبد، بر احیای دوران اوج تقریب می تواند تاثیر چشمگیری داشته باشد. چه آنکه از این منظر تحولات سیاسی حکومت ها اثر کمتری بر افول و افت تقریب خواهد گذاشت.
مطالعه در ارتباط بین الهیات و علوم طبیعی از محورهایی است که لازم است در آن اندیشمندان حوزوی و دانشگاهی در موضوعات جهانشناسی به تعامل، پژوهش و گفتگو بپردازند. بدون شک شکل گیری، رشد و توسعه این مطالعات به صورت متمرکز و نه پراکنده در مسیر تقریب فرق اسلامی است و نقش مهمی در شکوفایی، گسترش دین و تمدن اسلامی ایفا خواهد کرد.
مدتهاست به علت دستاوردهای علمی قرن بیستم، گمانه تعارض علم و مسیحیت منجر به گسترش روزافزون افکار ضد دینی و تفکر الحادی در اروپا شده است و متاسفانه بعلت عدم فعالیت صحیح، هدفمند و متمرکز در امت اسلامی و همچنین هجمه رسانهای غرب این افکار به کشورهای اسلامی هجوم آورده و منجر به جذب جوانان می گردد.
اما اگر بخواهیم ریشه های تعارض علم و مسیحیت را به صورت گذرا بررسی کنیم باید شروع جرقه های جدایی علم از دین در جوامع غربی را ابتداً از سده های شانزده و هفده میلادی جستجو کنیم. زمانی که نظریه خورشید مرکزی در برابر عقائد خاص مذهبی کلیسای قائل به نجوم بطلیموسی و ارسطویی (زمین مرکزی) قرار گرفت. کلیسایی که به قول شهید مطهری "پارهای معتقدات علمی بشری موروث از فلاسفه پیشین و علمای کلام مسیحی را در ردیف اصول مذهبی قرار داده بود و مخالفت با آنها را موجب ارتداد میدانست".
تا آن زمان رویکرد غالب اندیشمندان غربی، پیوند میان علم و دین بود و کلیسا مرجع رسمی بود که نظریاتش درباره علوم، نظریه رسمی و نهایی محسوب میشد. اما بتدریج با ورود ابزار ریاضی و مشاهدات تجربی به نظریات علمی، تقابل و شکاف بین کلیسا و جامعه علمی عمیق تر شد و رفته رفته این شکاف خود را به عموم مردم رساند. علمی که قرار بود به توصیف یا کشف در طبیعت بپردازد و ابزاری برای توانایی انسان موحد باشد در غرب بتدریج فاصله خود را با گزاره های دینی بیشتر و بیشتر کرد.
شکاف بین جامعه علمی و کلیسا تا آنجا پیش رفت که در اواسط قرن بیستم به حد بحرانی خود رسید و امروزه دانشمندان زیادی با تکیه بر نظریات علمی از اساس منکر وجود خدا هستند. اما در اینجا یک نکته مهم وجود دارد و آن منفعل نماندن کلیسا در این مدت است. به طوری که رصدخانه واتیکان به دنبال خنثی سازی اتهام دیرینه دشمنی کلیسا و علم در زمان پاپ لئوی سیزدهم در سال 1891 بازسازی شد که تا به امروز تحقیقات متعددی در رابطه با پیدایش جهان، خلقت و سرانجام جهان از منظر دینی و علمی در آن برگزار می شود. مرکزی که راهبرد مهم آن رابطه بین علم و مسیحیت است.
از سوی دیگر در گوشه دیگر دنیا نیز مرکز الهیات و علوم طبیعی در کالیفرنیا تاسیس شد که عمده فعالیت های آن بر پیشرفت های فیزیکی، کیهان شناسی، زیست شناسی تکاملی و ژنتیک با توجه به وظیفه و رسالت علوم دینی معطوف است. تربیت دین شناسان و روحانیان کلیسا با محوریت توأمان علم و دین، فراهم آوردن منابع علمی-دینی برای مرتفع ساختن نیازهای کلیسا و فراهم آوردن فضایی جهت تبادل نظر دانشمندان با روحانیون، علما و الهیون از جمله فعالیت های تخصصی این مرکز است.
به بیان دیگر کلیسا قویا به دنبال خروج علم و دین از بن بست و تقابل با یکدیگر بوده است. چرا که در چنین بن بستی، خدا از جریان طبیعت و جهان از جریان دین حذف می شود. امروزه رهبران مسیحیت متوجه شده اند که نمیتوان به علم و دین به عنوان دو مقوله متضاد از هم نگریست، که در این صورت هر کدام در یک جبهه مستقل در صدد پیروزی و برتری جویی بر دیگری قرار خواهند گرفت.
از این رو آنها همواره به دنبال تعاملی ابتکاری و نو در جهت رابطه بین علم و دین بوده اند. تعاملی که در آن برای هر کدام از این دو مقوله ارزش و تمامیت خاص خود را قائل شود و ضمنا عقاید محکم و استوار ارزش خود انتقادی داشته باشد. تعاملی که مشخصا بر روی نظریه های متقن و پذیرفته شده علوم طبیعی و اصلی ترین دیدگاه های پذیرفته شده دینی معطوف باشد و در خدمت پاسخگویی به سوالات، نیازها و رفع نگرانی های مسیحیت باشد.
همه اینها در حالی است که امت اسلامی کار قابل ذکری در این سطح انجام نداده است و البته این باید زنگ خطری برای اندیشمندان و متولیان مدارس دینی و حوزوی اسلام باشد زیرا که نه تنها دانشگاههای تمام امت اسلامی بلکه امروزه عموم امت اسلام بر سر همان سفرهی علمی غرب نشسته اند و از منافع و مزایای فناوری های مبتنی بر همان نظریات منتفع هستند.
به عبارت دیگر از اوایل قرن بیستم میلادی ظهور و بروز نظریات و مدلهای علمی نوین و تعبیرات متعددی که از آن می شود جدای از دستاوردهایی که در حوزه فناوری برای بشریت داشته است، بعضا تقابل هایی با الهیات داشته است. نظریه ها و مسائلی همچون علیت فیزیکی، مفهوم جدید زمان و مکان نسبیتی، احتمالات کوانتومی، اصل عدم قطعیت در پیش بینی رخدادهای فیزیکی، ماهیت دوگانگی موجی و ذره ای ماده، مدلهای متفاوت کیهان شناسی، انفجار مهبانگ، حدوث یا قدیم بودن عالم، ازلی و ابدی بودن جهان، مبدأ حیات، مساله روح و آگاهی در علم جدید، داروینیسم و ... شبهات متعددی را در برابر خداباوران و معتقدان به نظام آفرینش در جوامع مختلف ایجاد نموده است.
لزوم پاسخگویی صحیح و اغنایی به شبهات در کنار امکان استفاده از علوم طبیعی در مباحث کلامی مانند توحید، معاد و همچنین در تفسیر برخی آیات قرآن ایجاب مینماید که متفکران و نخبگان دینی و حوزوی در امت اسلامی، شناختی صحیح و جامع از مفاهیم این نظریات علمی را از منابع درست حاصل نمایند. از این رو موضوع نحوهی نگرش به جهان طبیعت و عالم می تواند زمینه ساز ارتباط خوبی بین دانشمندان علوم طبیعی، متکلمین، عرفا و فلاسفه در امت اسلام برقرار نماید. مخصوصا که اندیشمندان امت اسلامی در همهی فرق مختلف آن دارای آراء و نظریاتی هستند که بعضا به برآورد علوم طبیعی جدید بسیار نزدیک هستند، به عنوان مثال دیدگاه امام فخر رازی در مورد تعبیر جهان های متعدد در تفسیر آیه "الحمدالله رب العالمین"، یا تعابیر عین القضات همدانی از "یا دائم الفضل علی البریه" مبنی بر استمرار خلقت و یا نظریات فلاسفه اسلامی در مورد قدوم زمانی عالم و تک جهانی بودن، حاکی از ظرفیت مغفول جهان اسلام در مساله جهانشناسی و ارتباط خوب آن با واقعیت فیزیکی و علوم طبیعی دارد.
پرداختن به موضوعاتی مانند "کیهان شناسی، تکامل و آخرت"، "فعل الهی در طبیعت جهان"، "تکامل از زمان خلقت تا آفرینش مجدد"، "جبر تکوینی و آزادی انسان" و "ارزیابی های دینی و علمی از قیامت و معاد" ضمن آنکه می تواند به تعامل بین اسلام و علوم طبیعی جدید منجر گردد و شبهه تقابل خداباوری و علم را در بین امت واحده اسلام و مخصوصا جوانان مسلمان برطرف سازد مانع از القا این مطلب در بین نسل جوان شود که علم انسان را به سمت کفر و الحاد سوق میدهد. بلکه بالعکس بعلت کامل بودن دین مبین اسلام و نگاه همه جانبه نگر آن، از تعامل بین علم و اسلام می توان به عنوان راهی برای رسیدن به وحدانیت و خداباوری استفاده کرد.
همانطور که گفته شد کلیسا چند 10 سال است به این مساله توجه دارد و مطالعات گستردهای در این زمینه انجام داده است لکن امت اسلامی به این مساله وقعی ننهاده است. اگرچه برخی اندیشمندان مسلمان به صورت پراکنده و شخصی مطالعات و تولیداتی در این زمینه داشتهاند لکن بدون تردید عدم توجه به تمرکز، ساماندهی و هدایت این مطالعات به صورت جمعی و در گروهی متشکل از دانشمندان مسلمان علوم طبیعی و علمای اسلامی از تمامی فرق اسلامی صدمات جبران ناپذیری بر خداباوری جوانان و فرهنگ خواهد داشت و در بهترین شرایط سبب بروز اندیشههای التقاطی مسیحیت در امت اسلامی خواهد شد.