تاریخ انتشار۸ شهريور ۱۳۸۹ ساعت ۱۴:۳۵
کد مطلب : 24798
افغانستان:

خطر تجزيه قومى

اخيراً دو شخصيت برجسته آمريكايى بطور همزمان پيشنهاد تجزيه قومى- مذهبى افغانستان را مطرح كرده اند. "رابرت بلاك ويل" و "ريچارد هاس"، هر دو از مقامات امنيتى در دوره حكومت جورج بوش پدر وجورج بوش پسر بوده اند ودر صف مشاورين "باراك اوباما" نيز بحساب مى آيند. "بلاك ويل" در پيشنهاد خود از واژه Partitioning استفاده كرده و"هاس" اندكى ملايم تر از واژه Decentralization بهره گرفته است ولى در حقيقت اين هر دو شخصيت آمريكايى در پيشنهادات خود خروج آبرومندانه ارتش هاى آمريكا و ناتو از افغانستان را در نظر دارند.
خطر تجزيه قومى
در يك نگاه خوش بينانه شايد بتوان تصوّر كرد كه اين گونه اظهارات صرفاً نظر كارشناسى است كه به عنوان راه حل مطرح شده اند ولى اگر اندكى عميق تر به آنچه هم اكنون در افغانستان مى گذرد توجه شود، جاى خوش بينى چندانى باقى نمى ماند. 

بويژه استراتژى ژنرال "پترائوس" به گونه اى است كه ترديدهاى جدى بوجود مي آورد چرا كه در عمل استراتژى فرمانده نظامى آمريكا در افغانستان در راستاى اين گونه پيشنهادات پيش مي رود. البته مقامات آمريكايى به مخاطرات چنين طرحى براى صلح و ثبات منطقه و بخصوص پاكستان بحران زده توجه دارند و حتى برخى از همين مقامات اجرايى چنين طرحى را تأسيس "پشتونستان" و انحلال حاكميت ملى پاكستان ارزيابى كرده اند.
امرى كه گمان نمى رود به همين سادگى عملى شود كه طراحان آن در نظر دارند. با اين حال اگر به سوابق امر در ساير كشورها در دهه هاى اخير توجه كنيم، احتمال چنين طرحى را بطور كلى نبايد منتفى فرض كرد. 

اين واقعيت كه ارتش هاى آمريكا و ناتو نتوانسته اند جنگ در افغانستان را آنطور كه انتظار آن وجود داشته است به پايان برسانند و در شرايط كنونى با خطر شكست هم روبرو شده اند، جاى بحث چندانى ندارد. درست همين واقعيت است كه احتمال راه حل هاى ديگرى را مطرح مى كند.
ظن غالب در اين خصوص آن است كه اگر آمريكا در جنگ با طالبان در آستانه شكست قطعى قرار بگيرد، پيشنهاداتى از اين دست كه افغانستان را با گونه اى تجزيه روبرو سازند، جدى تر خواهد شد. در حقيقت مى توان گفت آمريكا در افغانستان با گزينه هاى محدودى روبرو است، حد اكثر مى توان چهار گزينه براى خروج از اين ليست و جلوگيرى از شكست كامل نظامى در نظر گرفت: 

۱- پذيرش شكست نظامى وخروج
۲- تقويت دولت مركزى
۳- فدرالى كردن افغانستان
۴- تجزيه قومى افغانستان 

هرچند طالبان اميدوارند آمريكا را به لحاظ نظامى شكست بدهند وكابل را بصورت قهرآميز تصرف نمايند ولى حقيقت آن است كه در كوتاه مدت چنين احتمالى ضعيف است. آمريكا و ناتو آمادگى پذيرش شكست قطعى را از طالبان ندارند و آماده پرداخت بهاى آن هستند. البته آمريكا وناتو هم نمى توانند طالبان را شكست نظامى بدهند. بحث هايى كه در باره آشتى ملى در افغانستان و شريك سازى طالبان در قدرت وجود دارد مؤيد چنين برداشتى است. طالبان در حال گسترش عمليات نظامى خود از جنوب وشرق افغانستان بطرف مركز و شمال اين كشور هستند. در چنين شرايطى على القاعده طالبان دليلى براي كوتاه آمدن از مواضع خود نمى بينند. بويژه آنكه طالبان روى افكار عمومى جهان غرب و تنگناهاى "اوباما" حساب خاص خود را دارد. 

در عين حال اختلافات حامد كرزاى و آمريكا درباره نحوه اداره جنگ نيز وجود دارد و طالبان را اميدوارتر مى كند. اين اختلافات باعث شده اند كه آمريكا ون اتو در تقويت دولت مركزى، ارتش، نهادهاى امنيتى و پليس ملى افغانستان تعلل بورزند و در مقابل ژنرال "پترائوس" آشكارا بطرف تقويت فرماندهان محلى وجنگ سالارانى تمايل دارد كه مخالف طالبان هستند  توانند از گسترش نفوذ آنها جلوگيرى نمايند. اين سياست آمريكا در عمل دولت كابل را ضعيف و مدعيان محلى قدرت را تقويت خواهد كرد. در ادامه اين سياست ساختار متمركز قدرت كنونى كابل شكننده نيز خواهد شد و در خوش بينانه ترين حالت به روند آشتى ملى كمك مى كند تا ساختار متمركز قدرت بهم خورده و با اصلاح قانون اساسى موجود، افغانستان با نوعى فدرالى قدرت روبرو شود و در بدبينانه ترين حالت تجزيه قومى افغانستان بين پشتونها وساير قوميت ها عملى خواهد شد. باين معنا كه پشتونها در شرق و جنوب ساختار قدرت خود و ساير اقوام در شمال ومركز، حكومت هاى محلى خود را بوجود خواهند آورد. 

تجربه آزمايش شده در دهه هاى اخير كه آمريكا و اورپا در آن ايفاى نقش كرده اند، تجزيه هاى قومى را حول دو محور امكان پذير ساخته است:
 
۱ - تجزيه مسالمت آميز همانند اتحاد شوروى سابق
۲- تجزيه قهرآميز همانند يوگسلاوى سابق 

البته در جهان اسلام تجزيه سومى از طريق سازمان ملل متحد به آزمايش گذاشته شد كه نمونه روشن آن "تيمور شرقى" در اندونزى بود كه با حمايت غرب از طريق همه پرسى عملى شد و نمونه دوم قرار است در آينده اى نزديك در سودان و در منطقه "دارفور" بمرحله عمل گذاشته شود.
در اين جا نيز سازمان ملل متحد و بحث همه پرسى به ميان آمده است. در اين باره كه شرايط آينده در افغانستان بكدام سمت پيش خواهد رفت بدرستى معلوم نيست ولى اگر آمريكايى ها به هيچ گزينه ديگرى براى جلوگيرى از شكست نظامى پيش رو نداشته باشند، طرح هاى پيشنهادى مقامات امنيتى آمريكا خيلى دور از ذهن نبايد تلقى شود. شرايط كنونى افغانستان هرچند عملى شدن چنين طرح هايى را ايجاب نمى كند و منطقه نيز پذيراى آنها نخواهد بود ولى بايد توجه داشت كه زمينه هايى نيز وجود دارد، افغانستان در عمل با چند واقعيت مهم روبرو است: 

۱- داراى دولتى ضعيف مركزى است
۲- طالبان در حال قدرت گرفتن بيشترند
۳- جنگ سالاران محلى در حال تقويت موقعيت خود هستند 

هرگاه به اين واقعيت توجه داشته باشيم كه طالبان بهرحال گروهى تماميت خواه است كه تركيبى از ايدئولوژى افراطى و راديكال اسلامى با قدرت طلبى قوميت پشتون را نمايندگى مى كند و جنگ سالاران محلى عمدتاً تعلق به قوميت هاى غير پشتون با محوريت تاجيك ها، از بك ها و هزاره هاى شيعه مذهب دارند و در مركز و شمال كشور تسلط قومى دارند، در آن صورت بهتر مى توان درك كرد كه چرا آقايان " بلاك ويل" و "ريچارد هاس"، راه حل جلوگيرى از شكست نظامى آمريكا و ناتو را در واگذارى افغانستان به طالبان و جنگ سالاران ديده اند. بدين معنا كه طالبان در مناطق اكثريت پشتون نشين و ساير جنگ سالاران در مناطق تحت تسلط قومى خود حكومت هاى خاص خود را تشكيل دهند. 

اين كه چنين طرحى اساساً عملى هست يا نه بحث ديگرى است و بستگى به خيلى از مسائل ديگر دارد. منتها نبايد ترديد داشت كه جنگ سالاران قومى غير پشتون هم حاضر به پذيرش مجدد قدرت طالبان نخواهند بود و قادرند جنگ را در قالب ديگرى ادامه دهند. مقامات آمريكايى به اين گونه مسائل توجه دارند و استراتژى ژنرال بترائوس با در نظر گرفتن همين گونه واقعيت ها طراحى و پى گيرى مى شود. تلاش طالبان كه جنگ را از جنوب و شرق كشور به مركز و شمال، يعنى جائى كه اقليت هاى قومى غير پشتون تسلط قومى دارند بكشانند، در جهت خنثى كردن طرح هاى آمريكايى ها است، منتها اين خود باعث نگرانى ساير قوميت ها مى شود و اين احتمال وجود دارد كه آنها را به طرح هاى آمريكا راغب تر سازد.
 
بنابراين در غياب دولت مركزى قدرتمند در كابل اين طالبان و جنگ سالاران محلى در مناطق قومى هستند كه سرنوشت افغانستان را در اختيار دارند و اگر سياست آمريكا و اتحاديه اروپا كنار آمدن با اين دو گروه باشد، از دست دولت ضعيف حامد كرزاى كار زيادى بر نخواهد آمد. با توجه به روحيه استقلال طلبانه و غرور افغانها يك دولت قدرتمند مركزى به سختى خواهد توانست حضور طولانى مدت نيروى خارجى در كشورش را بپذيرد امّا اگر قدرت هاى محلى ضعيف و نيازمند كمك نيروى خارجى، وجود داشته باشد نوعى منافع مشترك براى قدرت هاى محلى و نيروهاى خارجى مى توان تعريف كرد. منافع مشتركى كه هردو طرف را به يكديگر نيازمند نگاهدارد و در سايه اين نيازمندى آمريكا وناتو اجازه يابند پايگاههاى نظامى خاص خود را در سرتاسر افغانستان و با موافقت قدرت هاى محلى و نه قدرت ملى ايجاد نمايند.
با اين حال افغانستان از ظرفيت هاى لازم براى تجزيه برخوردار نيست واگر به هر دليلى در چنين مسير خطرناكى هدايت شود كل منطقه را متأثر خواهد كرد و سرنوشت پاكستان را با ابهامات جدى روبرو خواهد ساخت. شايد طرح آشتى ملى حامد كرزاى، واگذارى بخش هايى از قدرت به طالبان و پايان دادن به جنگ راه حل مفهوم ترى هم براى افغانها و هم نيروهاى خارجى باشد. مشروط بر آنكه واقع بيني بر همه طرف ها حاكم شود. در غير اين صورت تجزيه، عدم تمركز يا هر اسم ديگرى كه بر آن بگذاريم سرنوشت نهايى افغانستان خواهد بود. 

پير محمد ملازهي
https://taghribnews.com/vdcjoae8.uqexhzsffu.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی