تاریخ انتشار۹ تير ۱۳۹۹ ساعت ۱۶:۱۱
کد مطلب : 467567

نیم‌نگاهی به زندگی و خاطرات شهید نورعلی شوشتری

اگر به خواندن زندگی‌نامه شهدا علاقه‌مند هستید و دوست دارید با زندگی و نحوه سلوک آنها آشنا بشوید، کتاب نورعلی را انتخاب کنید.
نیم‌نگاهی به زندگی و خاطرات شهید نورعلی شوشتری
به گزارش حوزه سایر رسانه ها خبرگزاری تقریب، مؤسسه انتشارات شهید کاظمی کتاب «نورعلی»، نیم‌نگاهی به زندگی و خاطرات شهید نورعلی شوشتری؛ از مجموعه کتاب‌های اوج بندگی نوشته علیرضا اشرفی نسب را منتشر کرده است.
سردار نورعلی شوشتری در سال 1327 در شهرستان نیشابور به دنیا آمد. از هم‌رزمان شهید باکری و برونسی بود و در اکثر عملیات‌ها با مسئولیت‌های مختلف و فرماندهی محورهای عملیاتی حضوری فعال داشت. با وقوع عملیات مرصاد به توصیه مقام معظم رهبری مسئولیت این عملیات غرورآفرین را بر عهده گرفت و به نقل از شهید صیاد شیرازی فرماندهی خوبی از خود به نمایش گذاشت تا جایی که در تماس مرحوم حاج سید احمد خمینی با وی و ابلاغ گزارش پیشرفت عملیات توسط آن مرحوم به امام خمینی (ره)، حضرت امام خطاب به سردار شوشتری می‌فرمایند: در این دنیا که نمی‌توانم کاری بکنم. اگر آبرویی داشته باشم در آن دنیا قطعاً شما را شفاعت خواهم کرد. از اول فروردین ۸۸ نیز با حفظ سمت، فرماندهی قرارگاه قدس زاهدان را عهده‌دار شد.
ساختار کتاب
کتاب دارای ساختاری خاطره گویانه با دسته‌بندی جدیدی نسبت به کتاب‌های خاطرات شهداست که خاطرات زندگی این شهید بزرگوار را به‌صورت داستان‌های کوتاه به خواننده عرضه داشته و عناوین آن بدین شرح است:
مقام شــهادت در کلام نورانــی امــام (ره)، شــهادت در کلام امام خامنه‌ای (حفظه الله)، مقدمه، خاطرات و تصاویری از سردار شهید نورعلی شوشتری، منابع.
برش‌هایی از کتاب
برش اول:
شهید نورعلی شوشتری سرباز بود. در مسابقات تیراندازی ارتش اول شد. گذاشتندش گماشته پسرخاله شاه. راضی نبود. می‌گفت اوضاع خانواده‌اش اصلاً خوب نیست و هیچ قید و بندی ندارند. از غصه مریض شد. چند روزی بازداشتش کردند. گفتند: اگر اینجا بمانی، می‌بریمت گارد شاهنشاهی. زیر بار نرفت. گفت: "دین و ایمانم را به هیچ قیمتی نمی‌فروشم". فایده‌ای نداشت، او را انداختند بیرون… مادرش که فوت کرد، برگشت روستای ینگجه. مینی‌بوس خرید. از روستاهای اطراف مسافرها را سوار می‌کرد تا قوچان. هر روز به شاگردش می‌گفت: "اگر کسی نداشت، کرایه نگیر." همیشه ده پانزده نفری مهمانش بودند!
برش دوم:
…گفت: "یک لیست تهیه کن از خانواده‌های فقیری که سرپرستشان توی درگیری با نیروهای انتظامی کشته شده‌اند یا به خاطر قاچاق مواد مخدر اعدام شده‌اند. می‌خواهم برایشان کمک بفرستم." همه بهتشان زد. یکی یکی اعتراض کردند که این‌ها بچه‌های ما را شهید کرده‌اند و با نظام مشکل دارند و ... . اما نورعلی روی حرفش بود. گفت: "حالا سرپرستشان یک کار اشتباهی کرده، چه ربطی به خانواده آنها دارد؟! بچه‌های اینها که مجرم نیستند. اگر ما زیر پر و بال این خانواده‌ها را نگیریم جذب دشمن می‌شوند."خودش هم به آنها سر می‌زد. پیگیر بود تا برای تحصیل بچه‌هایشان مشکلی پیش نیاید. برایشان کتاب و لوازم التحریر می‌فرستاد.
برش سوم:
دیوانه بود. خانه‌اش چند روستا پایین‌تر از روستای نورعلی بود. همیشه کنار جاده راه می‌رفت. نورعلی به آنجا که می‌رسید برایش بوق می‌زد و دســت تکان می‌داد. اگر خوراکی هم داشــت، پیاده می‌شد و به او می‌داد. یک روز، برف زیادی آمده بود. نورعلی که رد شــد، او را ندید. دور زد و مســیر را برگشت. باز هم نبود. رفت داخل روستا و به یکی سپرد دنبالش بگردد تا گم نشود. خیالش که راحت شد، مینی‌بوس را روشن کرد و رفت.
برش چهارم:
کتاب‌های اخلاقی زیاد می‌خواند به‌خصوص زندگی‌نامه علما. شب‌ها بدون مطالعه نمی‌خوابید. با شعر هم میانه خوبی داشت به خصوص اشعار حافظ و مولوی، گاهی حافظ که می‌خواند گریه می‌کرد. می‌گفت اینها خدا را جور دیگری دیده‌اند. شرح مثنوی علامه جعفری را هم خیلی دوست داشت. می‌گفت: «اگر کسی مثنوی را بدون شرح علامه بخواند، در مسائل عرفانی شاید گمراه شود.»
گفت: مطالعه هم می‌کنی؟ گفتم: سردار، وقت کنم روزنامه و مجله بخوانم، خدا را شکر می‌کنم! گفت: نه روزنامه و مجله که اطلاعات عمومی است، باید کتاب‌ بخوانی.
مؤسسه انتشارات شهید احمد کاظمی کتاب «نورعلی»، نیم‌نگاهی به زندگی و خاطرات شهید نورعلی شوشتری را در 145 صفحه با شمارگان 1000 نسخه به قیمت 12000 تومان روانه بازار نشر کرده است.
https://taghribnews.com/vdccemq0m2bqep8.ala2.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی