تاریخ انتشار۱۹ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۰:۰۴
کد مطلب : 433571

معرفی شخصیت های تقریبی/4| شیخ حسن البنا؛ مصلح بزرگ تقریب

مطالعه تاريخ سياسى زندگى حسن البنا به خوبى نشان مى دهد كه وى نقش بسزايى در تحرك و خيزش جنبش هاى اسلامى داشته است.
معرفی شخصیت های تقریبی/4| شیخ حسن البنا؛ مصلح بزرگ تقریب
حوزه اندیشه خبرگزاری تقریب: در اين مقاله به بررسى گوشه هايى از زندگى مصلح بزرگ «شيخ حسن بنا» پرداخته ايم كه در بيدارى مسلمانان، نقش عمده اى داشت و همه عمر نه چندان طولانى خود را صرف اين كار كرد.وى در اين راه فعاليت هاى صادقانه اى داشت و با تأسيس جمعيت «اخوان المسلمين» اين فعاليت ها را تكميل كرد و سرانجام جام شيرين شهادت را نوشيد. 


تولد و تحصيلات مقدماتى

«حسن بن احمد بن عبدالرحمن بنا» پايه گذار و رهبر جمعيت اخوان المسلمين در سال ۱۳۲۴قمرى در شهرستان محموديه نزديك اسكندريه مصر چشم به جهان گشود (زركلى، ۱۴۱۰ق، ص۱۸۳). پدرش «احمدبن عبدالرحمان» از عالمان پرهيزگار و از شاگردان «شيخ محمد عبده» بود و در علوم حديث تأليفاتى داشت كه مهم ترين آن ها «الفتح الربانى لترتيب مسند الامام احمد» بوده است. هم چنين پدرش در كنار علم و دانش، به كار صحافى و تعمير ساعت نيز اشتغال داشت و به همين دليل او را «ساعاتى» نيز مى گفتند (بنا، مجموعة الرسائل، بى تا، ص۵).

حسن بنا در يك خانواده علمى و مذهبى پرورش يافت و با حمايت هاى پدرش علوم مقدماتى را در دبستان دينى رشاد فراگرفت. مدرسه رشاد در سال ۱۹۱۵م تأسيس شد و شبيه مدارس ملى دهات آن زمان بود ولى به سبك دانشسراهاى ممتاز امروزى بود كه هم آموزشگاه و هم پرورشگاه است.

دانش آموزان اين مدرسه علاوه بر درس هايى كه در مدارس مشابه مى آموختند، به فراگيرى احاديث پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى پرداختند; هر هفته عصر پنج شنبه حديث تازه اى براى دانش آموزان تدريس مى شد تا خوب بفهمند و سپس آن قدر آن را تكرار كنند تا از بر شوند. يادگيرى هنر انشاء و قواعد نگارش و نيز آموختن و حفظ كردن قطعاتى از نثر و نظم از ديگر تكاليف دانش آموزان اين مدرسه بود.

اين مجموعه تعليمات در مدارس مشابه نظير نداشت و حسن بنا از سن هشت سالگى تا دوازده سالگى در اين مدرسه درس خواند (بنا، خاطرات، ۱۳۵۸، ص۷). گفته مى شود وى در سال ۱۹۲۰م به دارالمعلمين دمنهور منتقل شد و در آن جا قبل از سن چهارده سالگى، بخش عمده اى از قرآن كريم را حفظ كرد و سپس وارد مركز پيش دانشگاهى محموديه شد.

وى از همان نوجوانى اهتمام زيادى به مسئله امر به معروف و نهى از منكر داشت و هميشه مردم را به سوى خدا دعوت مى نمود. از اين رو با همكارى دوستان و هم فكرانش وارد «جمعيت اخلاق و آداب» شد و پس از آن جزء يكى از اعضاى «انجمن منع ناروا» گرديد (بنا، مجموعة الرسائل، ص۵). به گفته خود وى، فعاليت اين انجمن صرفاً داخلى و محدود به تذكرات و نصايح جزئى بود اما عده اى گرد هم آمدند تا طرح وسيع ترى را پى ريزى نمايند. پايه گذاران اين انجمن كسانى چون «محمدعلى بدير» دبير وقت اداره فرهنگ، «لبيب نوار» شخصى بازرگان، «عبدالمتعال سنكل» و «عبدالرحمن ساعاتى» كارمند راه آهن و استاد مهندس «سعيد بدير» بودند. كارهاى اجرايى انجمن كه بيش تر جنبه امر به معروف و نهى از منكر داشت، ميان اعضا تقسيم شد. مهم ترين كار انجمن، تذكرات پندآموزى بود كه توسط نامه هايى به افراد خاطى مى رسيد و در اين كار معمولا از افراد خردسال كه حسن بنا نيز جزء آن ها بود و هنوز چهارده سالش تمام نشده بود، استفاده مى شد (بنا، خاطرات، ص۱۴).


ورود به دانشسراى مقدماتى

حسن بنا هنوز به سن كامل چهارده سالگى نرسيده بود كه مجبور شد يكى از اين دو راه را برگزيند; يا بايد به دانشكده دينى اسكندريه قدم مى گذاشت تا بعدها به دانشگاه الازهر راه يابد، و يا مى بايست وارد دانشسراى مقدماتى شهر «دمنهور» مى گشت تا بعد از سه سال به عنوان معلم مدرسه مشغول خدمت گردد. وى راه دوم را انتخاب كرد و براى امتحان ورودى ثبت نام نمود، اما دو مشكل پيش رو داشت، يكى كمى سن و ديگر اين كه هنوز قرآن را به طور كامل حفظ نكرده بود. با اين حال، مسئول دانشسرا كه مردى بزرگوار و خوش اخلاق بود از شرط سن صرف نظر كرد و تعهد وى مبنى بر حفظ تمام قرآن را پذيرفت و به اين صورت وى توانست جزء دانشجويان دانشسراى مقدماتى گردد. (پيشين، ص۱۶).

وى در مدت سه سال اقامت در شهر دمنهور، ضمن اين كه تحصيلاتش را با موفقيت پشت سر گذاشت، به عرفان و عبادت نيز بيش تر رو آورد. وى در اين باره مى گويد:

«يكى از دوره هاى زندگانيم همين سه سال پس از انقلاب مصر است، يعنى سال هاى ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۳ميلادى. در اين دوره من پيوسته سرگرم پرستش و عرفان بودم. من كه با دلى آكنده از عشق به عرفان و تصوف به اين شهر قدم نهاده بودم خود را با آرامگاه «شيخ حسنين حصافى» نخستين پير و پيشواى فرقه حصافيه و جماعتى از پيروان پاكدل او مواجه ديدم. طبعاً با آنان درآميختم و در مسيرشان به راه افتادم» (پيشين، ص۳۲).

با اين كه رياضت و عبادت، به ويژه در ماه مبارك رمضان او را بسيار به خود مشغول مى داشت، اما هيچ گاه فعاليت هاى تبليغاتى خود را فراموش نكرد. هر ظهر و عصر در نمازخانه دانشسرا بانگ اذان بر مى داشت و هرگاه زمان درس با وقت نماز مصادف بود از استاد اجازه مى خواست تا فريضه نماز را به جا آورد.

دانشسراى عالى

حسن بنا بعد از اتمام دوره مقدماتى، براى نخستين بار در سال ۱۹۲۳م به قاهره سفر كرد و براى شركت در دانشسراى عالى اين شهر، ثبت نام نمود و با وجود دشوارى زياد، توانست از امتحان ورودى اين دانشسرا موفق بيرون آيد. در آن زمان وى هنوز هفده سالگى را كامل نكرده بود، از اين رو استادان و داوطلبان دانشسرا از ديدن او متعجب مى شدند. وى يك شب پيش از امتحان ورودى، رؤياى صادقى درباره موفقيت خود در امتحان ديده بود و همين امر باعث اعتماد به نفس او در جلسه امتحان گرديد و آن را مدد الهى دانست.

حسن بنا مدت چهارسال در اين دانشسرا تحصيل كرد و در ژوئيه ۱۹۲۷م با رتبه اول از آن جا فارغ التحصيل گشت(پيشين، ص۶۹).


شهر اسماعيليه و سنگ بناى جمعيت اخوان المسلمين

معمولا در مصر شاگردان ممتاز دانشكده ها را براى ادامه تحصيل به خارج مى فرستادند، اما آن سال از اين قاعده تخطى شد، به همين دليل حسن بنا پس از اين كه از دانشسراى عالى در سال ۱۹۲۷م فارغ التحصيل شد، به عنوان معلم ابتدايى در شهر اسماعيليه مصر مشغول تدريس شد. روزهايى كه حسن بنا خود را آماده رفتن به شهر اسماعيليه مى كرد، هيچ گاه از انديشه برنامه هاى تبليغى خود غافل نبود. وى دوستانى داشت كه در شهرهاى ديگر همين هدف را دنبال مى كردند. «احمد سكرى» در محموديه، و «احمد عسكريه» و «احمد عبدالحميد» از جمله اين دوستان بودند، اما تقدير بر اين بود كه آنان در جنبش تبليغى خود پراكنده باشند.

تقريباً يك سال بعد، نخستين هسته تشكيلات اخوان المسلمين و شاخه هاى آن در شهر اسماعيليه تكوين پذيرفت. وى از همين زمان به تدريج انديشه هاى خود را در جهت احياى دين و قدرت سياسى و اجتماعى به كار گرفت و به تبليغ آن پرداخت. سپس در سال ۱۹۲۸م جمعيت اخوان المسلمين را تأسيس كرد و در دروس و سخنرانى ها و نوشته هاى خود به تبيين اصول بنيادى تفكر جمعيت پرداخت و براى اين كار به مسافرت هايى دست زد و در كنار نشر احكام و شعاير دينى، به طور عملى به مبارزه با فساد و بى دينى پرداخت(موسوى بجنوردى، ۱۳۸۳ش، ج۱۲، ص۵۶۱).

وى در سال ۱۹۳۲م به عنوان معلم به قاهره منتقل شد و جنبش اخوان المسلمين هم در اين شهر تمركز يافت. افكار حسن بنا كه در قالب سخنرانى ها و نوشته ها در روزنامه اخوان المسلمين انتشار مى يافت و سرانجام در كتابى به نام «مجموعة الرسائل» گردآورى شد، مورد توجه محافل سياسى و دينى واقع شد و مردم نيز از اين جنبش استقبال نمودند. اين امر سبب شد تا حسن بنا همه زندگى خود را وقف اين كار كند تا آن جا كه زندگى او را از اين تاريخ بايد در قالب تاريخچه اخوان المسلمين مطالعه كرد (پيشين).


تاريخچه نهضت اخوان المسلمين

در ذيقعده ۱۳۴۷ ق / مارس ۱۹۲۸م شش تن از دوستان حسن بنا كه سخت تحت تأثير درس ها و كنفرانس هاى او قرار داشتند به ديدار وى آمدند. آن ها «حافظ عبدالحميد»، «احمد حصرى»، «فؤاد ابراهيم»، «عبدالرحمن حسب الله»، «اسماعيل عز» و «ذكى مغربى» از پايه گذاران اوليه نهضت اخوان المسلمين بودند. آنان با انگيزه و عشق سرشار از دلسوزى، به حسن بنا گفتند:

«درس هاى تو را شنيديم و فراگرفتيم و در ما مؤثر شد اما براى نيرومندى اسلام و بهروزى مسلمانان نمى دانيم چه بايد كرد. از اين زندگى مذلت بار و اسارت بار به تنگ آمديم. خودت شاهدى كه عرب ها و مسلمانان اين سرزمين نه منزلتى دارند و نه احترام و عزتى. ما هم چيزى جز خون هايى كه در رگ هايمان است نداريم ولى آن طور كه تو راه مبارزه را مى دانى ما نمى دانيم. مقصودمان الآن اين است كه اكنون آمادگى خود را براى انجام خدمت اعلام مى داريم تا بار مسئوليتى كه در پيشگاه خداوند بر دوش داريم فرو نهاده باشيم، زيرا هر جمعيتى كه با نيت پاك با خدا عهد ببندد پيروز است هر چند تعدادش اندك و ابزارش ناچيز باشد» (بنا، خاطرات، ص۸۸).

اين سخنان گرم و بى پيرايه در بنا اثر كرد و با تأثرى عميق گفت:

«خدا از شما خشنود باشد و بر نيت پاكتان فزونى بخشد و همه ما را در خدمت به مردم و آن چه رضاى اوست موفق گرداند. ما بايد با خدا بيعت كنيم و سرباز نهضت اسلامى باشيم(پيشين، ص۸۹).

پس از اين ماجرا بين آنان بيعتى صورت گرفت و سوگند خوردند كه تا زنده اند برادر يك ديگر باشند و از هيچ كوششى براى اعتلاى اسلام عزيز دريغ نورزند. يكى از اعضاى اين جمعيت به بنا گفت: نام خودمان را چه بگذاريم؟ بنا گفت: ظاهرسازى و تشريفات را كنار بگذاريم. شالوده و نخستين سنگ بناى اجتماعمان، معنويت، تفكر و فعاليت است و ما يك عده برادريم كه در خدمت اسلام مى باشيم، بنابراين ما «اخوان المسلمين» هستيم.


عملكرد اخوان المسلمين در دوره حسن بنا

اخوان المسلمين سازمانى اسلامى و سياسى است كه ابتدا در شهر اسماعيليه مصر و سپس در قاهره و ديگر كشورهاى عربى و اسلامى به فعاليت پرداخته است. در سال ۱۹۳۱م رساله اى دربردارنده اهداف اين جمعيت به وسيله بنا كه «مرشد عام» لقب گرفته بود، انتشار يافت. در سال ۱۹۳۲م تشكيلات و رهبرى اخوان به قاهره منتقل گرديد و پس از آن كنگره هاى مختلفى توسط اخوان المسلمين برگزار شد.

پس از تشكيل كنگره سوم در سال ۱۹۳۵، گروه سياسي ـ نظامى «الجواله» تأسيس شد و تحت رهبرى عالى ستاد فرماندهى هفت نفره قرار گرفت. در سال ۱۹۳۶ به مناسبت آغاز سلطنت ملك فاروق، چهارمين كنگره اخوان برگزار شد و اين سازمان، پادشاه جديد را تأييد كرد. اما مهم ترين و پنجمين كنگره اخوان در سال ۱۹۳۸ به مناسبت دهمين سال تأسيس اين سازمان برگزار شد. اين كنگره از جهاتى نقطه عطفى در تاريخ اين جمعيت به شمار مى رود، زيرا برنامه ها و اهدافى كه به وسيله بنا در اين كنگره اعلام شد و نيز تصميماتى كه گرفته شد، در واقع اين جمعيت را وارد دوره نوينى كرد. به ويژه پس از آغاز جنگ جهانى دوم و اين كه اين جمعيت نمى توانست نسبت به اوضاع سياسى و وقايع نظامى بى اعتنا بماند.

شايد بتوان هدف كلى اخوان را پس از كنگره پنجم، در آزادى وطن اسلامى از سلطه بيگانه و تشكيل دولت آزاد اسلامى در آن خلاصه كرد. احتمالا سه عامل در مواضع سياسى اى كه اخوان المسلمين در اين زمان در پيش گرفت، مؤثر بود: ۱ـ حاد شدن مسئله فلسطين; ۲ـ قرارداد ۱۹۳۶م ميان انگلستان و دولت مصر كه اخوان با آن به مخالفت برخاست; ۳ـ شروع جنگ جهانى دوم كه آثار سياسى و اجتماعى خاصى در مصر بر جاى گذاشت(موسوى بجنوردى، ۱۳۷۷ش، ج۷، ص۲۷۱).

به اين صورت مى توان سال هاى ۱۹۲۸ تا ۱۹۳۸م را دوره تأسيس و استقرار اخوان المسلمين به شمار آورد. اما از سال ۱۹۳۸ تا ۱۹۴۸م، اين جمعيت به سرعت گسترش يافت و به صورت حزب نيرومند دينىـ سياسى در مصر خودنمايى كرد و در مبارزات سياسى و تحولات اجتماعى آن كشور نقش مهمى يافت.

در سال ۱۹۴۱م، كنگره ششم در قاهره برگزار شد و طى آن اخوان المسلمين تصميم به شركت در انتخابات مجلس مصر گرفت. پس از جنگ و حادترشدن مسئله فلسطين و چيرگى صهيونيست ها بر آن سرزمين، اخوان المسلمين از نظر سياسى، مالى و نظامى به يارى فلسطينيان شتافت و بسيارى از اعضاى آن در نبرد فلسطين شركت كردند. حضور اخوان در اين ماجرا از يك سو بر محبوبيت آن در جهان اسلام افزود و از سوى ديگر دربار مصر و دولت بريتانيا را به شدت نگران كرد. به خصوص مسلح شدن و آمادگى نظامى اخوان بر اين نگرانى مى افزود. از اين رو، به فرمان ملك فاروق، دولت نقراشى پاشا فرمان انحلال اين جمعيت را در دسامبر ۱۹۴۸م صادر كرد. بسيارى از اعضاى آن بازداشت شدند و اموال جمعيت مصادره شد. پس از آن، تبليغات گسترده اى بر ضد آنان از هر سو آغاز شد. اندكى پس از انحلال، در ۲۸دسامبر ۱۹۴۸م، نقراشى نخست وزير به دست يكى از اعضاى اخوان المسلمين كشته شد و چندى بعد نيز، حسن البنا به قتل رسيد(پيشين، ص۲۷۲).


عوامل موفقيت تشكيلات اخوان المسلمين و نقش بنا

عمده ترين عوامل دوام مبارزه اخوان و پايدارترين شيوه هاى مبارزه آنان كه بنا در رهبرى و تحقق آن ها نقش اساسى داشته است به قرار زير است:

۱ـ تشكيلات نيرومند و منسجم اخوان المسلمين از مؤثرترين عوامل رواج انديشه ها و توفيق آنان در زمينه هاى مختلف بود. بى گمان اين سازمان دهى مرهون هوشمندى و بينش تشكيلاتى حسن البنا و نيز نفوذ او در ميان پيروانش بود. بخشى از اصول و اركان تشكيلاتى اخوان المسلمين، در كتاب «رسالة التعليم» ذكر شده است (بنا، مجموعه الرسائل، رسالة التعليم، ص۳۵۶).

بر اثر همين سازمان دهى نيرومند بود كه گفته اند اخوان در سال ۱۹۴۸م حدود دو هزار و پانصد شعبه و حدود نيم ميليون عضو در مصر داشت (رفعت، ۱۹۷۷م، ص۸۱). شايد مهم ترين بخش تشكيلاتى اخوان المسلمين «سازمان سرى» بود كه تاريخ تأسيس آن را به اختلاف، از ابتداى شكل گيرى اخوان تا سال ۱۹۴۲م گفته اند. اعضاى اين سازمان سرى و ويژه، از ميان افراد زبده و كارآزموده و وفادار اخوان انتخاب مى شدند و بر اطاعت از مرشد عام و جهاد در راه اسلام سوگند ياد مى كردند. آنان همواره آماده استفاده از سلاح بودند و فقط رهبر تشكيلات كه در آن زمان بنا عهده دار آن بود، از مأموريت آنان اطلاع داشت (موسوى بجنوردى، پيشين، ص۲۷۵).

۲ـ تبليغات گسترده و جهانى اخوان يكى ديگر از عوامل موفقيت آنان بوده است. بنا از آغاز تأسيس اخوان المسلمين، توجه زيادى به تبليغات و گسترش انديشه هاى جمعيت در داخل و خارج از مصر داشت. او مى كوشيد ارتباط فكرى و تشكيلاتى جدى بين مسلمانان و اخوان پديد آورد و براى عملى كردن اين هدف در سه زمينه به فعاليت پرداخت: ۱ـ تبليغات داخلى در مصر; ۲ـ ارسال پيام به فرمانروايان كشورهاى اسلامى; ۳ـ تأسيس شاخه هاى اخوان در جهان اسلام.

در تبليغات داخلى، نخستين گام مهم او، تأسيس مجله الاخوان المسلمون بود كه از سال ۱۹۳۳م به عنوان ارگان رسمى اخوان منتشر شد و انتشار آن چهارده سال ادامه يافت. پس از آن نيز نشريات هفتگى و ماه نامه و فصل نامه در سطوح مختلف براى طبقات گوناگون و صدها كتاب براى تبليغ افكار اين جمعيت انتشار يافت. هفته نامه هاى «النذير»، «الدعوه» و «المسلمون» از معروف ترين آن ها است (پيشين، ص۲۷۶).

پس از گسترش اخوان المسلمين در مصر، بنا تلاش وسيعى براى گسترش دعوت اخوان در سطح جهان اسلام و به ويژه ميان دولت ها و حاكمان مسلمان آغاز كرد. وى از سال ۱۹۳۵م به بعد نامه هاى زيادى به برخى از نخست وزيران و پادشاهان عرب و مسلمان نوشت و عمده ترين خواسته هايش نيز اجراى احكام شريعت و اصلاح جامعه اسلامى بر اساس ديانت و دعوت به احتراز از غرب زدگى بود. اين نامه ها از نظر بيان، استوار و از نظر مضمون، پندآميز و تا حدودى، از موضع قدرت بود. پس از بنا جانشين او «هضيبى» نيز همين شيوه را ادامه داد (پيشين، ص۲۷۷).

۳ـ هماهنگى شعارها و آرمان هاى اخوان كه از سر خلوص و اسلام خواهى بود با رفتار و سيره آنان، يكى ديگر از عوامل موفقيت جمعيت اخوان المسلمين بوده است. سراسر رساله هاى بنا پر از شعارهايى است كه با مبانى قرآن و اسلام منطبق است و از اين جهت توده مردم كه اعتقاد به دين دارى و اسلام خواهى داشتند، از اين شعارها استقبال كرده و به همكارى وسيع با اين جمعيت پرداختند. شعارهايى نظير: اخوت، عزت، غيرت، وحدت، قدرت، حكومت، معيشت، اطاعت از خدا در پرتو قرآن و سنت، با مردم بودن، سادگى و بسيارى ديگر از اين شعارها، پيام هايى بود كه روز به روز بر محبوبيت اخوان المسلمين مى افزود.


نقش بنا در جنبش هاى اسلامى معاصر

مطالعه تاريخ سياسى زندگى حسن البنا به خوبى نشان مى دهد كه وى نقش بسزايى در تحرك و خيزش جنبش هاى اسلامى داشته است. بنا در شرايطى پا به عرصه وجود گذاشت كه محل تولدش محموديه در اشغال انگليس بود; تب و تاب جنبش ملى بر ضد سلطه خارجى اوج گرفته بود; احزابى تشكيل يافته و تظاهرات و تلاش هاى سياسى و اجتماعى وسيعى شكل گرفته بود و روح حماسه و مبارزه ملى حاكم گرديده بود. در مقابل، مبلغان مسيحى نيز بر كوشش هاى تبليغى خود افزوده بودند; قبطيان مصر به رهبرى برخى از نويسندگان و روشن فكران خود، مانند سلامه موسى، مردم را به ناسيوناليسم مصر و به تعبير ديگر، قبطى گرايى دعوت مى كردند. غرب زدگى و تفكر غربى، رواج آداب و سنت هاى فرنگى به ويژه در ميان طبقات اشراف و نفوذ اقتصاد سرمايه دارى از ديگر خصوصيات جامعه مصر شده بود. برخى از روشن فكران مسلمان مانند لطفى سيد، طه حسين و على عبدالرزاق از جدايى دين از حكومت سخن مى گفتند. مهم تر از همه، با الغاى خلافت عثمانى در سال ۱۹۲۴م و تقسيم قلمرو آن دولت به كشورهاى كوچك و متعدد، بحران سياسى بزرگى در مصر و ساير كشورهاى عربى ايجاد شده بود. هر چند كوشش هايى از سوى الازهر و سازمان هاى ديگر براى احياى خلافت صورت گرفت، اما عوامل متعدد، از جمله رقابت برخى مدعيان خلافت، اين كوشش را بى ثمر ساخت (بيومى، ۱۹۷۹م، ص۶۰ـ۵۸ و موسوى بجنوردى، پيشين، ص۲۷۹).

در چنين اوضاع آشفته اى جنبش جديد اسلامى آغاز شد. شمار جمعيت هايى كه در سال هاى پيش و پس از جنگ جهانى اول با انگيزه هاى اسلامى و به قصد عملى كردن احكام شريعت پديد آمدند، به ۱۳۵ جمعيت مى رسيد. شايد مهم ترين اين جمعيت ها «جمعية الشباب المسلمين» (گروه جوانان مسلمان) بود كه در سال ۱۹۲۷م تأسيس شد و جمعيتى دينىـ سياسى به شمار مى رفت. حسن البنا درست در متن اين بحران و نابسامانى متولد شد و رشد كرد. وى از يك سو شاهد فروپاشى خلافت اسلامى و پريشانى مسلمانان بود و از سوى ديگر از نهضت سلفى و جنبش دينىـ سياسى پيشينيان خود در مصر اثر پذيرفته بود.

هر چند پدر بنا از شاگردان «شيخ محمد عبده» بود و بنا نيز تحت تأثير او قرار داشت، اما بايد گفت بيش تر، از «سيد جمال الدين اسدآبادى» و پس از او از «رشيد رضا» اثر پذيرفته بود. جمال الدين به منزله پدر روحانى اخوان بود و اين كه اخوان، بنا را سيد جمال عصر خود مى دانستند، ميزان اثرپذيرى اخوان المسلمين از سيد را نشان مى دهد. اما بنا، رشيد رضا را ديده و از او به طور مستقيم بهره گرفته بود و از اين رو تفكر سلفى و سنت گرايى رضا سخت در وى اثر گذاشته بود (بجنوردى، پيشين).

به اين ترتيب مى توان گفت ظهور اخوان المسلمين به رهبرى حسن البنا پاسخى به پريشانى اوضاع عمومى مسلمانان ـ به ويژه اوضاع مصر ـ و اثبات ناتوانى حكمرانان كشورهاى اسلامى و جهان عرب بود. اما اين كه تفكر و روش هاى عملى اخوان و جريان منسوب به آن تا چه حد توانسته است به حل بحران هاى جهان اسلام و كشورهاى عربى كمك كند، مسئله اى است كه بايد بررسى شود. در واقع جنبش اخوان، سرآغاز نهضت جديد فكرى و سياسى اسلامى است و آثار آن در همه جاى جهان اسلام مشهود است. پس از تأسيس اخوان در مصر و شعبه هاى آن در سوريه، سودان، اردن، لبنان، فلسطين، اندونزى، پاكستان، تونس، الجزاير، مراكش، ليبى، عربستان، عراق و كشورهاى عربى حوزه خليج فارس، جنبش هاى اسلامى در همه جاى جهان اسلام و حتى مسلمانان كشورهاى غربى، كم و بيش تحت تأثير آن قرار گرفتند و وابستگى تشكيلاتى با اخوان المسلمين برقرار كردند.

با اين كه ايران و ديگر شيعيان كشورهاى اسلامى و عربى استقبال رسمى و مستقيمى از اخوان به عمل نياوردند، اما حركت اخوان در خيزش سياسى و انقلابى شيعى معاصر عراق و ايران، بى تأثير نبوده است. به گفته برخى، تأسيس جماعة العلما در عراق به وسيله آيت الله سيدمحسن حكيم در سال ۱۳۷۷ق و نيز تشكيل حزب الدعوة الاسلاميه به وسيله آيت الله سيدمحمدباقر صدر در سال ۱۳۷۶ق، با توجه به مبارزات اخوان المسلمين بوده است (ويلى، ۱۳۷۳ش، ص۵۶ـ۵۴; به نقل از دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج۷، ص۲۷۹).

اين تأثيرپذيرى را از طريق نزديكى فكرى و شعارها و خواسته هاى تقريباً يكسان اجتماعى و سياسى شيعيان بنيادگرا و نيز برخى روابط آشكار بين اين دو نوع جنبش مى توان مشاهده كرد. چنان كه مقايسه گروه فدائيان اسلام در ايران با اخوان المسلمين، تا حدودى اين ارتباط و تأثيرپذيرى را نشان مى دهد. مسافرت نواب صفوى به مصر در سال ۱۹۵۴م و سخنرانى او در تظاهرات اخوان
و حتى وساطت او بين اخوان و جمال عبدالناصر و سرانجام ادعاى ارتباط تشكيلاتى اين جمعيت ايرانى با اخوان مصر (عنايت، ۱۳۶۲ش، ص۱۷۱ـ۱۷۰; بجنوردى، پيشين، ص۲۸۰) دليل بر اين ادعا
است. شايد به همين دليل برخى از نويسندگان معاصر عرب، در همان سال ها، يعنى سال هاى ۱۹۵۵ و ۱۹۵۶م، به شعبه هاى اخوان المسلمين در ايران اشاره كرده اند (حسينى، ۱۹۵۵م، ص۱۵۴); و نيز
شايد به همين دليل، از زمان تشكيل و فعاليت سازمان فدائيان اسلام تا كنون، بسيارى از
كتاب هاى مهم و آموزشى اخوان المسلمين توسط پيروان فدائيان اسلام به زبان فارسى ترجمه شده است.


ريشه تفكرات اصلاحى حسن بنا

حسن از آن جا كه از شاگردان و مريدان شيخ عبدالوهاب حصفى از مشايخ صوفيه بود، از افكار و تعاليم طريقه حصافيه تأثير پذيرفته، با جمعيت خيريه حصافيه واقع در محموديه كه در جهت نشر تعاليم اسلامى و مبارزه با منكرات و مقابله با تبليغات هيئت هاى مسيحى فعاليت داشت، به همكارى برخاست. پس از انتقال به قاهره، به «جمعيت مكارم اخلاق اسلامى» پيوست و در آن جا ضمن آشنايى با محافل مذهبى و جمعيت هاى دينى، با شخصيت هاى علمى و مذهبى آن روزگار چون محب الدين خطيب، محمد خضر حسين، محمدغمراوى و احمد تيمور آشنا شد و در مجالس درس و بحث رشيد رضا شركت كرد و از نزديك با جمعيت «نهضة الاسلام» (كه شيخ يوسف دجوى آن را تأسيس كرده بود) به همكارى پرداخت. از اين ميان، تأثير رشيد رضا و مجله المنار بر افكار حسن بنا بيش تر بوده است.

بنا فعاليت خود را پس از سقوط خلافت عثمانى، كه در نظر بسيارى از متفكران اهل سنت، عصر سياسى و تا اندازه اى دينى امت اسلامى شناخته مى شد، آغاز كرد و به همين دليل، براى وى بيش از هر چيز بازسازى مرجعيت و رهبرى امت اسلام كه منجر به وحدت و استمرار حركت اسلامى مى شد، اهميت داشت. وى چاره را در طرح دولت اسلامى به عنوان جانشين خلافت از يك سو، و حافظ و ضامن وحدت امت اسلامى، از سوى ديگر ديد. اما رويكرد استعمارى كشورهاى اروپايى، گفتمان اصلاح طلبى اسلامى را كه كسانى چون جمال الدين اسدآبادى و محمد عبده در مصر پى ريزى كردند و به دنبال ايجاد آشتى ميان ارزش هاى اسلامى و فرهنگ جديد غرب بودند، سخت دچار بحران كرده بود. در واقع، رويه استعمارى غرب، موجبات بدبينى نسبت به اين وجهه از تفكر اصلاح طلبى را در ميان متفكران اسلامى، از جمله محمدرشيد رضا كه به تدريج روى به سلفى گرى نهاد، فراهم كرد. بنا هم به عنوان شاگرد رشيد رضا و كسى كه از او تأثير بسيار پذيرفته بود، در حقيقت از آغازگران سنت گرايى و داراى عقيده سلف خالص بود (قرضاوى، ۱۳۶۷ش، ص۷۶).

در همين راستا با آن كه شرايط سياسى و اجتماعى مصر، زمينه هاى مساعد را براى شكل گيرى جمعيت اخوان المسلمين فراهم نموده بود و به سبب همين شرايط، به ويژه اشغال مصر توسط انگلستان، احزاب مختلف دچار رقابت و كشمكش هاى گسترده شده بودند، با اين وصف اخوان المسلمين خود را «حزب» نخواند و حسن بنا خود نسبت به احزاب مصرى به دليل تأثيرات منفى آن ها بدبين بود. وى مى گفت:

«اگر طرفداران وطن خواستار تقسيم ملت به گروه هاى مختلف باشند، اين كار به مصلحت دشمن است و بر آتش عناد و دشمنى در بين مردم افزوده مى شود و امت بر سر حق، متفرق مى شوند و بر باطل اجتماع مى كنند و پيوندهاى دوستى از هم مى گسلد و مردم به شكلى تربيت مى شوند كه هر كس جز به فكر خانه خود نيست». (پيشين، ص۸۱).

بنا معتقد بود كه بايد همه احزاب مصرى منحل و همه نيروهاى ملت در يك جا جمع شوند تا زمينه براى تحقق استقلال و آزادى ملت و شكل گيرى بنيادهاى اصلاحات دينى فراهم گردد. وى البته به بازسازى امت براى دست يابى به كمالات اجتماعى سخت اهميت مى داد، ولى طريق رسيدن به اين هدف را نه تمدن غرب، بلكه تمسك به تعاليم اسلام مى دانست. اين اعتقاد به اين معنا نبود كه بنا در بازسازى جامعه اسلامى، با همه شيوه هاى غربى مخالف است، بلكه تفكر بنا ريشه در سنت گرايى و اصلاح جامعه بر اساس موازين دينى داشت. از اين رو بر اهميت نظام نمايندگى غربى تأكيد مى كرد و معتقد بود اين نظام تعيين كننده مسئوليت حاكم و سلطه امت است و تضادى با قواعد حكومت اسلامى ندارد.

مخالفت نكردن بنا با قانون اساسى مصر نيز ريشه در همين باور داشته است. هم چنين با وجود اهتمامى كه حسن البنا ، بر اساس  ديدگاهى سلفى گرايانه، در مورد اسلامى كردن حكومت و جامعه داشت و حتى عنوان «حزب» را بر جماعت اخوان المسلمين نگذاشت، اما از مشاركت در نظام سياسى و رقابت با احزاب ديگر خوددارى نمى كرد و در همين راستا بود كه خود را دوبار نامزد نمايندگى مجلس مصر كرد و گاهى نيز با پادشاه همكارى مى كرد تا جايى كه براى انتخاب رئيس الوزرا با وى مشورت شد و
پس از انتخاب اسماعيل صدقى به عنوان رئيس الوزرا، با وى همكارى نمود. همه اين موارد نشان دهنده فعاليت باز و گسترده بنا، دست كم در بخشى از تاريخ اخوان المسلمين است (بجنوردى،
پيشين، ج۱۲، ص۵۶۲).

اساتيد و مرشدان تأثيرگذار در بنا

بنا بيش تر عمر خود را صرف فعاليت هاى عملى نمود و با توجه به اين كه عمر او نيز كوتاه بود، فرصت جلوس در محضر اساتيد متعدد، و تقويت مايه هاى علمى و پژوهشى خويش را نيافت. شايد دليل ديگر اين امر، گرايش هاى صوفيانه اى بود كه بنا در آغاز نوجوانى گرفته بود و سخت به آن پاى بند بود. يكى از مرشدان طريقت او «شيخ زهران» بود كه بنا در سال هايى كه در دانشسراى مقدماتى در «دمنهور» درس مى خواند، با وى آشنا شد. شيخ زهران مردى عابد، اهل دل و از پيروان «شيخ عبدالوهاب حصافى» بود و بنا هر شب بين نماز مغرب و عشا در درس او حضور مى يافت و در حلقه ذكر آن جماعت همراه مى شد.

در واقع از آن روز به بعد، نام «شيخ حصافى» در گوش بنا طنين انداز شد و زيباترين احساسات را در اعماق جانش پديد آورد. در حلقه درس شيخ زهران كتاب «المنهل الصافى» كه در فضايل «شيخ حسنين حصافى» نخستين پير فرقه حصافيه و پدر شيخ عبدالوهاب حصافى است، تدريس مى شد و آشنايى بنا با سيره عملى شيخ حسنين، او را شيفته خود گردانيد و با انگيزه اى تمام، تحت تأثير افكار او قرار گرفت. هنگامى كه بنا در دانشسراهاى مقدماتى و عالى درس مى خواند، پيوسته سرگرم مطالعه كتاب منهل الصافى بود و در آن ايام، رؤيايى در خواب بر او نمودار گشت كه دلبستگى او را به شيخ حصافى دو چندان كرد. وى در اين رؤيا به مقابله با ديو شيطان صفتى بر مى خيزد كه مردم را به كارهاى حرام فرا مى خواند و سرانجام در اين مقابله، شيخ حصافى به كمك او مى آيد و به اين وسيله بر شيطان چيره مى گردد.

بنا در همين محافل، با استاد «احمد سكرى» (كه بعدها از مسئولين ايالتى اخوان المسلمين گشت و مقام رياست انجمن خيريه حصافيه را نيز داشت) آشنا شد و اين آشنايى در زندگى هر دو اثرى پايدار گذاشت. هم چنين شخصى به نام «شيخ محمد ابوشوشه» از ديگر استادان او به شمار مى آيد كه به گفته بنا، حق تربيت معنوى بر گردن وى دارد (بنا، خاطرات، ص۳۲ـ۱۶).

بنا با اين كه به سختى شيفته عرفان و تصوف گشته بود، و در دانشسرا با استادانى كه بر شيوه صوفى گرى اعتراض مى كردند، به مخالفت بر مى خاست، اما هيچ گاه تحت تأثير رفتارهاى غلط زاهدانه و خرافى قرار نگرفت و هميشه در متن اجتماع قرار داشت و از انجام فعاليت هاى سياسى و تلاش براى كسب آگاهى از مسايل روز دريغ نمى كرد. شاهد اين مدعا فعاليت هاى مداوم و وطن خواهانه او است كه به خاطر آن بارها به زندان افتاد. در بخشى از خاطرات بنا آمده
است:

«برخى از اساتيد پارسايم كه در طريق حصافيه بودند و جلساتى داشتند، مرا كه دانشجويى كم سن و سال بودم با خود به آرامگاه پيشواى حصافيه مى بردند و در آن جا با گروهى ديگر از دانشمندان، هم صحبت مى شدم و همگى مرا به راه عشق و عرفان تشويق مى نمودند. اما از ياد نمى برم كه با استاد شريعت و تفسير و حديثمان، بر سر اعتراضاتى كه بر صوفى گرى و پيران طريقت مى نمود، بحث ها داشتم» (پيشين، ص۳۳).

استاد حسن بنا هنگامى كه به قاهره رفت. مهم ترين شخصى كه مبانى اعتقادى بنا را پس از مراجعت به مصر شكل داد «محمدرشيد رضا» بود كه يك سلفى خالص و سنت گراى محض بود. به همين دليل، بخش مهمى از سخنرانى ها و نوشته هاى بنا، مربوط به تربيت
اسلامى و سنت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى باشد (در اين باره ر.ك: «رسالة التعليم» و «تربيت اسلامى و مدرسة الحسن البنا»).


آثار و تأليفات

بنا در طول حيات خود در جريان تحولات مصر، به طور عام، و اخوان المسلمين، به طور خاص، سخنرانى هاى متعددى انجام داد و رساله ها و مقالات زيادى نوشت كه بسيارى از آن ها در زمان او انتشار يافت و پس از مرگ او هم بارها تجديد چاپ شد. «مجموعة الرسائل» كتابى است كه اكثر رساله هاى حسن بنا در آن جمع است و هر كدام به اندازه يك كتابچه است. برخى از عناوين مقالات و رساله هاى استاد بنا به اين قرار است:

۱. احاديث الجمعه;

۲. الاخوان المسلمون تحت رأية القرآن;

۳. إلى أى شىء ندعو الناس;

۴. بين الامس و اليوم;

۵. دعوتنا;

۶. دعوتنا فى طور جديد;

۷. رسالة التعليم;

۸. رسالة الجهاد;

۹. رساله المؤتمر الخامس;

۱۰. رسالة المؤتمر السادس;

۱۱. السلام فى الاسلام;

۱۲. العقايد;

۱۳. فى مؤتمر رؤساء المناطق و الشعب;

۱۴. مشكلاتنا فى ضوء النظام الاسلامى;

۱۵. نحو النور;

۱۶. نظام الأسر;

۱۷. النظام الاقتصادى;

۱۸. نظام الحكم;

۱۹. هل نحن قوم عمليون;

هم چنين بنا با اين كه به گفته خودش چندان به نوشتن خاطراتش علاقه نداشت، كتابى با عنوان «مذكرات الدعوة و الداعية لحسن البنا» نوشت كه بارها تجديد چاپ شد و توسط آقاى جلال الدين فارسى به زبان فارسى نيز ترجمه شده است. از اين كتاب در مقاله حاضر، زياد
استفاده شده است.


آخرين روزهاى زندگى

در مسئله فلسطين، جمعيت اخوان المسلمين در رأس مبارزه با يهودى هاى اشغال گر قرار داشت و از شروع اين مبارزات در سال ۱۹۳۶م، پرچم دار آن در دنياى عرب بود و به ويژه در سال ۱۹۴۸م، هنگامى كه ارتش كشورهاى عربى وارد فلسطين شدند، از سوى اخوان المسلمين نيز ضربات مؤثرى از جبهه هاى غربى، مانند مصر، و شرقى مانند سوريه و اردن، بر رژيم صهيونيستى وارد شد و به اين صورت، اخوان المسلمين ضمن اين كه از حساس ترين آزمايش
تاريخ مصر و فلسطين سربلند بيرون آمد، محبوبيت آن در نزد مردم روز به روز افزايش يافت و حسن البنا كه در رأس اخوان المسلمين قرار داشت، بيش از همه مورد احترام و تكريم توده مردم قرار گرفت.

به همين دليل، دولت هاى بزرگ غربى از جمله انگلستان كه مصر را در آن زمان اشغال كرده بودند، دستور انحلال جمعيت اخوان را صادر نمودند. در پى اين دستورالعمل و در همين ايام، گروه اخوان، دست به ترور نخست وزير مصر «نقراشى پاشا» زد و با اين كار خشم دولت مردان مصرى و غربى را برانگيخت. از اين رو آنان همه مردان اخوان المسلمين را كه تازه از جنگ فلسطين برگشته بودند، دستگير و زندانى نمودند، اما شيخ حسن بنا در خارج زندان تنها مانده بود و به اين وسيله زمينه ترور و قتل او فراهم گشت.

استاد حسن بنا كه مردى شجاع بود هيچ گاه ترسى به دل راه نداد و جسورانه در ملأ عام ظاهر مى شد كه همين امر باعث شد وى سر انجام در چهاردهم ربيع الثانى۱۳۶۸قمرى برابر با ۱۲ فوريه ۱۹۴۹ميلادى (زركلى، پيشين، ص۱۸۳) در يكى از خيابان هاى قاهره به دست عوامل انگليس ترور شود و به آرزويش، شهادت، برسد.

در پايان، جمله اى از بنا در مورد علاقه اش به مرگ شرافت مندانه و فضيلت شهادت، بيان مى شود:

«بدانيد كه مرگ حتمى است و يك بار نيز بيش تر نخواهد آمد، بنابراين اگر آن را در راه خدا قرار دهيد سود دنيا و ثواب آخرت نصيبتان خواهد شد. چرا در اين گفتار خداوند تفكر نمى كنيد كه فرمود: ثم أنزل عليكم من بعد الغم أمنة نعاسا يغشى طائفة منكم وطائفة قد أهمتهم أنفسهم يظنون بالله غير الحق ظن الجاهلية يقولون هل لنا من الامر من شئ قل إن الامر كله لله يخفون فى أنفسهم ما لا يبدون لك يقولون لو كان لنا من الامر شئ ما قتلنا هاهنا قل لو كنتم فى بيوتكم لبرز الذين كتب عليهم القتل إلى مضاجعهم وليبتلى الله ما فى صدوركم وليمحص ما فى قلوبكم والله عليم بذات الصدور ]آل عمران ۱۵۴[ بنابراين براى مرگ شرافت مندانه قدم برداريد تا به سعادت كامل برسيد» (بنا، مجموعه الرسائل، ص۴۳۷).

تلاش هاي حسن البنا براي تقريب مذاهب اسلامي

شيخ حسن البنا در شمار موسسان دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه به شمار می آید. از دیگر علمای برجسته اي که در کنار وی حضور داشتند می توان از * استاد محمد علي علويه پاشا * شيخ عبدالمجيد سليم شيخ الازهر * حاج امين الحسيني مفتي فلسطين * شيخ محمد عبدالفتاح العناني عضو هيئت كبارالعلماء و رهبر مالكي ها * شيخ عيسي منون عضو هيئت كيارالعلماء و از علماي شافعي * شيخ محمدتقي قمي از علماي امامي * شيخ عبدالوهاب خلاف از علماي بزرگ اصولي متأخرين * شيخ علي الخفيف شيخ الازهر * شيخ علي بن اسماعيل المؤيد از علماي زيدي * شيخ محمد عبداللطيف السبكي استاد الازهر از حنبلية * شيخ محمد محمد المدني روحاني برجسته * شيخ محمد حسين آل كاشف الغطاء از مراجع تقليد نجف اشرف * سيد هبه الدين الشهرستاني از علماي كاظمين * و علامه عبدالحسين شرف الدين روحاني برجسته معروف نام برد.

وجود اين استاد گرانمايه در كنار برجستگان پيشتاز جهان اسلام، گوياي جرئت، شجاعت و بلند نظري و بعد تقريب مذاهبي اوست كه در اساسنامه اين جمع و به ويژه در ماده دوم آن كه از اهداف اين نهاد سخن به ميان آورده، تجلي يافته است؛ اهداف اين نهاد عبارتند از:


۱ كوشش در تحقق زمينه هاي مناسب وحدت و همبستگي ميان مذاهب گوناگون اسلامي زيرا ديدگاه هاي مختلفي كه ارتباطي به اصول كلي اسلامي نيز ندارند، ميان مسلمانان جدايي افكنده است.

۲ نشر و ترويج عقايد و احكام و قوانين كلي اسلامي به زبان هاي مختلف و تبيين نياز جامعه به آن ها در عرصه عمل.

۳ كوشش در حل اختلاف ها و درگيري هاي ملي يا طايفه اي مسلمانان و تحقق تقريب و همبستگي ميان آن ها.


به رغم اين كه مرحوم حسن البنا خود در شمار علماي الازهر نبود ولي از شخصيت انقلابي بسيار جذابي برخوردار بود و تأثير بسيار ژرفي بر ديگران داشت؛ نمونه اي از اين اثرگذاري در خاطرات شيخ محمد تقي قمي از جماعت التقريب است كه به درازا از وي سخن مي گويد و زماني كه نام او را مي برد و درباره اش مي نويسد، نوعي نشاط و پويايي در سخنش شكل مي گيرد. گويا پويايي و نشاط شهيد حسن البنا به تمام وجودش نيز سريان پيدا مي كند؛ او مي گويد: حسن البنا از علماي الازهر نبود، هيچ رابطه اي نيز با شيوخ الازهر نداشت ولي به لحاظ تحرك و نشاط و همت و برنامه ريزي و اخلاص، همچون كوهي استوار و سر به فلك كشيده بود و با اين ويژگي هاي سترگ توانست به ميان جوانان دانشگاهي راه يابد و در آن ها اثر گذارد؛ او نسل پرهيزگار، مجاهد، پاكدامن و با فرهنگ اسلامي و كاملاً آگاه و روشني را پرورش داد. او با توجه به هدف بازگرداندن امت اسلامي به عزت و كرامت و موقعيت تاريخي گذشته كه با تمام وجود با آن زندگي مي كرد و در تار و پود وجودش تنيده شده بود، همواره به تقريب مذاهب اسلامي مي انديشيد و همين روح تقريبي به جماعت اخوان المسلمين نيز كه خود تأسيس كرده و پرورانده و حركتش را زير نظر داشت سرايت كرده بود و اين تأثير و آثار آن تا به امروز نيز ميان جماعت هاي اخوان المسلمين پا برجاست؛ چه تنها جماعت سلفي كه تعصب هاي فرقه اي را نفي مي كند و روابط خود با ديگران را بر اساس اسلام و نه مذهب، پي ريزي مي كند و به اختلاف هاي فرقه اي و مذهبي، توجهي نمي كند، همين جماعت اخوان المسلمين است.


روزنامه حسن البنا، منادي تقريب


بي مناسبت نيست يادآور شويم كه شيخ حسن البنا در روزنامه خود توجه ويژه اي به مطالب نزديك كننده مذاهب اهل سنت و شيعه به يكديگر داشت و در اين راستا، با دارالتقريب همكاري تنگاتنگي براي رساندن صداي آن به عربستان سعودي كه در آن زمان سخن گفتن از تقريب اهل سنت و شيعه در آن ممنوع شده بود به عمل آورد. در اين مورد بهتر است يكي از خاطرات آيت الله محمد تقي قمي در اين زمينه را نقل كنيم.

مي گويد: پس از حادثه اعدام سيد ابوطالب يزدي در حجاز، سفر ايرانيان به حج براي چند سال، قطع شد. مدتي بعد اين سفر از سر گرفته شد. دارالتقريب و در راستاي برطرف ساختن سوءتفاهم هاي موجود در اذهان به ويژه پس از تبليغات منفي عليه شيعيان در پي اعدام آقاي يزدي و طي سال هاي تحريم حج از سوي ايرانيان، اقدام به نشر مناسك حج بر اساس مذاهب پنجگانه يعني چهار مذهب اهل سنت و مذهب اهل شيعه امامي، كرد؛ اين كتاب مناسك چاپ شده، آشكارا و بدون آنكه جاي شكي باقي گذارد روشن مي سازد كه شيعيان و اهل سنت اگر نه در همه، در بخش اعظم مناسك حج، اتفاق نظر دارند. وارد كردن اين مناسك حج به عربستان سعودي، به دليل منع اكيد مقامات سعودي در آن زمان، امكان پذير نبود. ولي شيخ حسن البنا راه حلي براي اين كار يافت؛ او همه مناسك حج را در روزنامه اش چاپ و روزنامه را در موسم حج وارد عربستان كرد. اين روزنامه ميان حجاج پخش شد و اثر بسيار جالب و مثبتي در ميان مسلمانان داشت، در همان سال شيخ حسن البنا عازم حج شد و در آنجا با روحاني مجاهد آيت الله ابوالقاسم كاشاني رهبر ديني جنبش ملي شدن نفت در ايران ديدار كرد.

مرحوم حسن البنا اينگونه در زمان شك و ترديد ديگران نسبت به تشيع، تكفير و تفسيق و دشنام آنان، پندار و كردار و گفتارش با هم مطابقت مي كرد كه بيانگر شجاعت و شهامت زايدالوصف اوست. همين روحيه تقريب مذاهبي در تار و پود جنبش اخوان المسلمين نيز جاري گشت و ضمن گسترش جهاني آن، توسعه پذيرفت. چه يكي از اصول آن، دوري گزيدن از جدال هاي فرقه اي مذهبي است. اخوان المسلمين همواره پايبند روح اسلام بوده و هرگز خود را در يك مذهب منحصر نكرده اند آن ها از اختلاف هاي فرعي اجتناب مي كنند و ديگران را نيز نسبت به اين عرصه، برحذر مي دارند. آن ها به درستي برآنند كه چنين اختلاف هايي خود جان تازه اي به حركت اسلامي مي بخشد و يكي از نمودهاي انعطاف و پويايي اسلامي و اجتهاد در آن است. رهبران بعدي اخوان المسلمين نيز همين راه را در پيش گرفتند از آن جمله مرحوم مصطفي مشهور است كه در نامه اي به آقاي خسرو شاهي مي نويسد:
اخوان المسلمين از آغاز تأسيس به دست رهبر كبير خود امام حسن البنا صرف نظر از اختلاف هاي مذهبي و گرايش هاي ديني و فكري به وحدت تمامي مسلمانان فراخوانده است، زيرا مسلمانان به دليل تفرقه، پراكندگي، اختلاف هاي منجر به دشمني و كينه، در برابر دشمنانشان خوار و كوچك شده بودند.

خداوند متعال نيز مي فرمايد: واعتصمو بحبل الله جميعا ولا تفرقوا و ولا تكونوا كالذين تفرقوا و اختلفو من بعد ماجاءتهم البينات و اولئك لهم عذاب عظيم .

اساس فكري اين وحدت و فراخواني به آن نزد اخوان المسلمين، بر بستر درك متقابل و اصول تشريعي است. قرآن كريم و سنت مطهر، دو منبع اصلي تشريع در اسلام به شمار مي روند. هيچ مسلماني را كه شهادتين بر زبان جاري كرده و به مقتضاي آن ها عمل كرده و تا زماني كه كار كفرآميزي انجام نداده است، تكفير نمي كنيم و علاوه بر آن به مقوله معروف مشهوري كه اصل طلايي اش ناميده اند عمل مي كنيم. همكاري در موارد توافقي و معذور داشتن يكديگر در آنجا كه اختلاف داشتيم. معناي اين قاعده نيز كاملاً روشن است و طبيعي است كه اتفاق نظر معمولاً در اصول و اختلاف در فروع است.

شهيد حسن البنا خود در گفتار و كردار، كاملاً به اين موضوع توجه داشت و اينجانب عكسي از وي در سال ۱۳۲۵ هـ.ق در كنار علماي بزرگ زمان خود از جمله شيخ عبدالمجيد سليم شيخ الازهر در آن زمان و حضرت شيخ امين الحسيني مفتي فلسطين و محمد تقي قمي و ديگران در نشستي در دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه ديده ام.

رابطه عملي اخوان المسلمين با شيعيان در ايران و جاهاي ديگر، از دهه پنجاه قرن حاضر (قرن بيستم ميلادي) و پس از پيروزي انقلاب ايران، شاهدي بر اين مدعاست. مسلمانان اينك از هر زمان ديگري، بيشتر به وحدت كلمه و همبستگي نياز دارند؛ تفرقه و پراكندگي كه به دشمنانشان توان تضعيف آن ها را داده، بس است. اختلاف ميان اهل سنت و شيعه زيدي يا شيعه اثني عشري تنها منحصر به برخي فروع است؛ همگان شهادت ان لا اله الا الله و ان محمداً رسول الله سر مي دهند و از نظر همه آنان، قرآن كريم اولين و سنت مظهر نبوي دومين منبع تشريع است، همگان رو به يك قبله دارند. دين، بازيچه خواست عامه مردم نيست و اينك زمان آن فرا رسيده كه آن فتنه ها فرو نشانده و لهيب آتش آن، خاموش گردد.

 

امضا: مصطفي مشهور. ۲۷ رجب ۱۴۲۳هـ.ق قاهره

 

در پايان اميد است كه مسلمانان جملگي در جهت تحقق وحدت اسلامي گام بردارند كه در غير اينصورت تقريب مذاهب اسلامي تحقق نخواهد يافت و ما از ويژگي هاي قرآني اين امت برخوردار نخواهيم بود.


منابع و مآخذ

۱ـ بنا، حسن، خاطرات خودنوشت حسن البنا بنيانگذار نهضت اخوان المسلمين، ترجمه جلال الدين فارسى، انتشارات برهان، تهران، ۱۳۵۸.

۲ـ ــــــــــ، مجموعة رسائل الامام الشهيد حسن البنا، دار الحضاره الاسلاميه، قاهره، بى تا.

۳ـ بيومى، زكريا سليمان، الاخوان المسلمون و الجماعات الاسلاميه، بى نا، قاهره، ۱۹۷۹م.

۴ـ حسينى، اسحاق موسى، الاخوان المسلمون كبرى الحركات الاسلاميه الحديثه، بى نا، بيروت، ۱۹۵۵م.

۵ـ رفعت، سعيد، قادة العمل السياسى فى مصر، بى نا، قاهره، ۱۹۷۷م.

۶ـ زركلى، خيرالدين، الاعلام: قاموس تراجم، دارالعلم للملايين، بيروت، چاپ پنجم، ۱۴۱۰ق، ج۲.

۷ـ عنايت، حميد، انديشه سياسى در اسلام معاصر، ترجمه بهاء الدين خرمشاهى، تهران، ۱۳۶۲.

۸ـ قرضاوى، يوسف، تربيت اسلامى و مدرسه حسن البنا، ترجمه مصطفى اربابى، مشهد، بى نا، ۱۳۶۷.

۹ـ موسوى بجنوردى، كاظم، دائرة المعارف بزرگ اسلامى، مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى، تهران، ۱۳۸۳، ج ۷ و ۱۲.

۱۰ـ ويلى، جويس، نهضت اسلامى شيعيان عراق، ترجمه مهوش غلامى، تهران، ۱۳۷۳.
 
https://taghribnews.com/vdca0eny649nem1.k5k4.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی