تاریخ انتشار۱۲ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۵:۵۴
کد مطلب : 423065
یادداشت/ زینب افراخته

«خون خورده»؛ ویترین روایت‌هایی از سنخ ایدئولوژی زدایی از تاریخ

مدّعا و ویترین روایت‌هایی از سنخ روایت یزدانی‌خرم، ایدئولوژی زدایی از تاریخ است و این بار هم مثل رمان قبلی‌اش، مذهبی‌های داستان آدم‌هایی دل‌خوش به مناسک تهی از معنا هستند و منفعل.
«خون خورده»؛ ویترین روایت‌هایی از سنخ ایدئولوژی زدایی از تاریخ
به گزارش حوزه فرهنگ و هنر خبرگزاری تقریب، زینب افراخته فعال فرهنگی در یادداشتی نوشت در روزگاری به سر می‌بریم که داستان‌های ایرانی هیچ ربطی به انسان ایرانی و شهر و گذشته و حالش ندارند. داستان‌ها هویت ندارند. تاریخ و جغرافیا ندارند. ادبیات داستانی ما منقطع از هویت ایرانی است. تا حدی که اگر نام کاراکترها را در داستان‌های امروز تغییر دهی، می‌توانی فکر کنی همه آن اتفاقاتِ داستان نه بر سر آدم‌هایی در ایران که بر سر کسانی در اسکاندیناوی یا آمریکای شمالی یا اصلا جنوب مکزیک آمده‌است.

یا همه آن دیالوگ‌هایی که بین شخصیت‌ها رد و بدل شده، می‌تواند بین آدم‌هایی در هر ۵ قاره این کره خاکی برقرار شده باشد. فرقی نمی‌کند. بله؛ ادبیات داستانی امروز ما چنین وضعی دارد و باز نویسندگان‌مان شکایت دارند که مردم داستان نمی‌خوانند و قدر هنر ما والایان را نمی‌دانند. در صورتی که باید از این گرامیان پرسید: مردم چطور می‌توانند با چیزی که هیچ رنگ و بویی از آن‌ها و زندگی و احوالشان نبرده‌است ارتباط برقرار کنند؟

در این هپروت زدگی ادبیات داستانی، آثار "مهدی یزدانی‌خرم" قدرت خود را از همان جوهری می‌گیرند که داستان امروز ایرانی از آن بی‌بهره است؛ تاریخ و جغرافیا. در رمان‌های یزدانی‌خرم، ایران حضوری جدّی و جان‌دار دارد. داستان‌های او در شهرها و خیابان‌ها و کوچه-پس‌کوچه‌های همین کشور می‌گذرد. در روزها و سال‌هایی از تاریخ این مملکت که پُر از ماجرا بوده‌اند و فراموش‌نشدنی. مخاطب با خواندن هر فصل این داستان‌ها، نام‌ها و یادها و جای‌های بی‌شماری را به یاد می‌آورد که بین همه ایرانیان مشترک‌اند و همین اشتراک باعث می‌شود با این آثار نسبت برقرار کند.

اما درباره "خون خورده" ؛ رمان اخیر یزدانی‌خرم. داستان این رمان هم مثل کار قبلی این نویسنده در دهه شصت می‌گذرد. دهه‌ای متلاطم و تاریخ‌ساز. خون‌خورده داستان ۵ پسر خانواده "سوخته" است که هر کدام به نحوی در دهه شصت از دست می‌روند‌، می‌میرند. راویِ سرگذشت عجیب و غریب و مهیب این پسران، پسر دانشجویی در دهه نود است و اینگونه تاریخ دهه‌ها و دوران‌ها در داستان به هم پیوند می‌خورد. آنچه که مسلم است یزدانی‌خرم در اثر تازه خود بسیار موفق‌تر از رمان قبلی عمل کرده. داستان پسران سوخته آن قدر غریب و مهیب است که هر خواننده‌ای را با خود می‌کشاند. کتاب پُر از موقعیت‌های خیال‌انگیز و وهم‌آلود است که می‌تواند حتی گاهی روی ضربان قلب خواننده‌اش تاثیر بگذارد. می‌تواند مخاطبش را شوکّه کند. می‌تواند او را برای لحظاتی واقعا به مرزهای ترس برساند. و این‌ها مُهر تاییدی هستند بر توفیق و قدرت یک داستان. بی‌شک یزدانی خرم در "فرم" و در آنچه به خلق و هنر داستان‌گویی مربوط می‌شود بسیار موفق عمل کرده است. 

اما چقدر می‌توان با روایت یزدانی‌خرم از دهه شصت همراه بود؟ دهه شصت در روایت یزدانی‌خرم دهه‌ی از دست دادن‌ها و از دست رفتن‌هاست. دهه تباهی ست. دهه‌ای که انقلاب -رویداد- همچنان در آن جاری ست و آدم‌ها و شهرها و رابطه‌‌ها از آن متاثر هستند. انقلاب -رویداد- با جنگ ادامه یافته و همه چیز و همه‌جا و همه کس در سایه آن گرفتار اند. گویی آدم‌ها در ظلّ رویداد، مسخ شده‌ و ناگزیر از سرنوشت مشترکی هستند که برایشان رقم خورده است. همه‌ی ۵ پسر خانواده "سوخته" با پنجه‌ی قدرتمند همین تقدیر مشترک، مبهوتانه از زندگی حذف می‌شوند. سرنوشت تک تک آن‌ها با داستان و سرنوشت جمعی آن روزها گره می‌خورد و مرگ و از دست رفتن‌شان ادامه وضع ایام است. آن‌ها قربانی وضع انقلابی‌اند. هزینه‌ی ادامه و بقای حکومت تازه...
 
یزدانی خرم داستان سال‌های رویداد را تعریف می‌کند و این بار هم مثل رمان قبلی‌اش، مذهبی‌های داستان آدم‌هایی دل‌خوش به مناسک تهی از معنا هستند و منفعل. نویسنده "تجربه" در کتاب جدیدش باز هم از خجالت چپ‌های اول انقلاب در می‌آید و  آن‌ها را حسابی به باد تمسخر گرفته و تخفیف می‌کند. چپ‌ها جوانک‌هایی فریب‌خورده با انواع و اقسام اختلالات شخصیتی اند. موجودات متوهمی که در خیال و اوهام زندگی می‌کنند. تمام پتانسیل "چپ" در آن سال‌ها در همین تصویر مضحک و رقت‌انگیز و پرت و پلا خلاصه می‌شود. در "خون‌خورده" جوانان انقلابی و حزب‌اللهی هم تنها با کُنش‌هایی توده‌‌وار و افراطی به تصویر کشیده می‌شوند. این آدم‌ها جایی در میان کاراکترهای اصلی داستان -که تعدادشان کم هم نیست- ندارند. قهرمانان فصل جنگِ کتاب که می‌توانستند مستعد چنین مختصاتی باشند هم جور دیگری ساخته شده‌اند. توی‌شان مرید "اخوان ثالث" پیدا می‌شود و خب خیلی هم خوب، اما هیچ کدام‌ این جنگجویان "امام" ندارند. چون قرار نیست خواننده به انسان "بسیجی" نزدیک شود. قرار نیست حزب‌اللهی و بسیجی روایت شود. نمایش همان کاریکاتورهایی که تُند مزاج‌اند و در محاوراتشان "برادر!برادر!" می‌کنند، کفایت می‌کند...

مدّعا و ویترین روایت‌هایی از سنخ روایت یزدانی‌خرم، ایدئولوژی زدایی از تاریخ است. اینکه نباید با عینکی ایدئولوژیک به سال‌های دهه شصت نگاه کرد. اما آیا همین منظر و روایت سُلب از آن‌ ایام که در کتاب‌های یزدانی‌خرم با اطلاق تکرار می‌شود، خود نوعی نگاه و گفتار ایدئولوژیک نیست؟ اینکه به در و دیوار بزنی تا آن سال‌ها را کِدر و جهل‌زده نشان بدهی، رفتاری ایدئولوژیک نیست؟ حیف نیست ادبیات هم همان جنس حرف‌هایی را بزند که از بوق رسانه‌های فارسی‌زبان وابسته به پول سعودی و ملکه پمپاژ می‌شود؟ یعنی واقعا همین مه غلیظ حماقت و ترس‌خوردگی و تباهی بود که آن سال‌ها را فراگرفته بود؟ 

باید یادها را تجدید کرد. باید تاریخ را حاضر کرد. همان‌طور که بوده. باید آن جریان جدی زندگی در شهرها و خانه‌ها را دید و فراخواند. خانه‌هایی که اگر زنده نبودند، حتما سنگرها هم نمی‌توانستند ۸ سال دوام بیاورند. روح و نوری خانه‌ها را به سنگرها متصل می‌کرد.  شاید نور آن سال‌ها چشم بعضی‌ها را بزند. گریزی نیست. اما باید آن نور را فراخواند. درخشش آن نور به مصاف قلب و تبدیل تاریخ خواهد رفت.

انتهای پیام/ 
https://taghribnews.com/vdch-xnkm23nivd.tft2.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی