مادربزرگ میدانست و این را وقتی بزرگتر شدیم فهمیدیم. مادر وقتی از خاطرههای او برایمان میگفت همیشه از لبخندهای یواشکیاش هم میگفت.
وقتی بزرگتر شدیم فهمیدیم ماه رمضان خیلی بزرگتر و عظیمتر از آن چیزی است که در ذهن کودکانه خود تصور میکردیم؛ زیباتر و مهربانتر. حالا عمیقا معتقدیم که ماهی زیباتر از ماه مهمانی خدا نداریم و بیصبرانه منتظر آمدنش هستیم.
شاید در ماههای دیگر وقتی به روزه گرفتن فکر کنیم کمی برایمان سخت به نظر بیاید اما نمیدانم چه حکمتی در ماه رمضان نهفته است که نه تنها سختیهایش به چشم نمیآید بلکه خودمان را پر قدرتتر، آمادهتر، آگاهتر و حتی مهربانتر میبینیم و آغاز این ماه بزرگ را به شیوه خودمان جشن میگیریم.
حالا کودکان ما همان حال و هوا را دارند که ما در بچگیهایمان داشتیم. همان شور و اشتیاق، همان نگاههای کنجکاو و روزههای کله گنجشکی، چادر نمازهای گلدار و خوش بو، سحریهای خوشمزه و شریک شدن در دعای افطار. حالا کودکانمان سحر و افطار مهمان خدای بزرگی میشوند که مهربانانه آنها را در آغوش میگیرد و آرام آرام به آنها نشان میدهد که دعاهای قشنگشان مستجاب خواهد شد و دستهای کوچکشان بی جواب پایین نمیآید.
خیران بیشتر دست به کارهای خیر میزنند، مادران در تهیه و توزیع نذری فعالتر میشوند، پدران در مساجد بیشتر حضور دارند و نوجوانان و جوانان هم تب روزه گرفتنشان بالا و داغ است. به بهانه آخرین روز ماه شعبان و آغاز ماه مبارک رمضان به میان مردم اصفهان و لابلای کوچه پس کوچههای شهر رفتیم تا حال و هوای این روز را ببینیم و تعریف کنیم.
از آب و جاروی محله تا پختن نذری
ابتدا از کوچههای آب و جارو شده شهر شروع کردیم؛ بوی نم خاک به هوا بلند شده و نسیم خنکی به مشام میرسد، این حال و هوا هر روز در شهر اصفهان جاری است اما امروز زیباتر و چشم نوازتر شده است. شور و حال مردم این زیبایی را چند برابر کرده است.
مجید، نوجوان 14 سالهای است که در راه رفتن به مدرسه است، از او در مورد ماه رمضان پرسیدیم، لبخند زد و گفت: با اینکه هنوز به سنی نرسیدهام که بخواهم روزه بگیرم اما چند سال است که همراه خانوادهام روزه میگیرم و روزهام هم کامل است. سالهای اول پدر و مادرم فکر میکردند نمیتوانم روزه کامل بگیرم اما وقتی مقاومت و حال خوبم را دیدند قبول کردند و حالا هر سال ماه رمضان با پدر و مادر و خواهرم روزه میگیریم.
وی ادامه داد: در محله ما آدمهای خیلی خوبی زندگی میکنند، در مناسبتهای محتلف مذهبی و فرهنگی پیش قدم هستند، ماه رمضان که میشود هر شب به نوبت روضه دارند و ما در آن شرکت میکنیم البته بیشتر روضههای مردانه در مسجد محله برگزار میشود و خانمها به خانه همدیگر میروند افطار درست میکنند و حتی بعضی خانمها به نیازمندان هم غذا میدهند یعنی برایشان غذا میبرند. من این رسم و رسوم محلهمان را خیلی دوست دارم. آدم را به شوق میآورد.
خاطرهای مشترک بین دانشآموزان روزه اولی
خیابان پر از دانش آموزانی است که به مدرسه میروند، پسران و دخترانی کوله به پشت که صدای خنده و شادیشان شهر را پر کرده است. از فروغ 12 ساله در مورد ماه رمضان میپرسم، برایش جالب است که صبح به این زودی یک خبرنگار به سراغش رفته است، نگاهی قشنگ به دوستانش میاندازد و میگوید: بچه که بودیم روزه میگیریم و زبانهایمان را به هم نشان میدادیم و میگفتیم : «ببین زبونم سفیده، یعنی من روزهام». جالب اینجاست که بیشتر وقتها هم زبانمان قرمز بود.
با گفتن این حرف همه بلند خندیدند و گفتند ما هم از این خاطرهها زیاد داریم. دوستانش هم در بحث ما شرکت میکنند. آزاده گفت: ما در ایام امتحاناتمان هستیم باید خیلی بیشتر درس بخوانیم اما اصلا نمیتوانیم از روزه بگذریم، اصلا روزه گرفتن کیف دارد. بیشتر به ما خوش میگذرد.
گریه مادربزرگ و چادر نماز یادگاری
سر و صدایشان بلندتر میشود، رایحه گفت: بگذارید یک خاطره جالب برایتان بگویم. مادربزرگم تا پارسال با ما زندگی میکرد؛ اما حالا از دنیا رفته است. وقتی 9 سالم بود و برای اولین بار میخواستم روزه بگیرم مادربزرگم به من گفت که میخواهم هدیهای به تو بدهم، خیلی خوشحال شدم، داشتم از خوشحالی دیوانه میشدم خودم را در آن چادر تصور میکردم و روی ابرها سیر میکردم. وقتی مادربزرگ چادر را آورد و بازش کردیم دیدیم چند تا سوراخ بزرگ در آن ایجاد شده. آنقدر ناراحت شدم که خدا میداند.
وی ادامه داد: مادربزرگم بنده خدا خودش هم نمی دانست که چادر به این روز افتاده است، فقط فهمیدیم که چادر دوره نوجوانی خودش است و سالها آن را نگه داشته بود تا به من که اولین نوهاش هستم بدهد. مادرم خیلی او را دلداری داد اما مادربزرگم گریه کرد. هیچ وقت گریهاش را از یاد نمیبرم. او به مادرم پول داد تا برایم چادری بخرد؛ هیچ وقت اشکهای مادربزرگم را فراموش نمیکنم. من روزه گرفتن و نماز خواندن را از او یاد گرفتم. چادر را برای همیشه یادگاری نگه میدارم تا هر وقت به آن نگاه میکنم هم به یاد مادربزرگم باشم و هم روزه اولی که گرفتم.
رسمهای کهنه و نو همه یک هدف دارند
حرفهای رایحه که تمام شد تا چند لحظهای همه سکوت کرده بودند، کوثر از میان آنها با صدای شادی گفت: خدا رحمت کند مادربزرگت را، حال و هوایتان را عوض کنید. از فردا باید آماده باشید.
همه خندیدند. از آنها بابت مشارکت در گفتوگو تشکر کردم و به راه افتادم. حال و هوای مردم شهر امروز دیدنی است. بسیاری از خانهها پرچم و آگهی زدهاند که ده شب اول ماه رمضان در خانه آنها روضه برگزار میشود، برخیها از پختن نذری خبر دادهاند و از مردم خواهان مشارکت در این نذریها شدهاند.
زنی مسن را دیدم که درب خانهاش میزی گذاشته و روی آن حبوبات و رشته چیده است و مقوایی حاوی یک نوشته کنار آن گذاشته است: «پختن آش نذری در سه روز اول ماه مبارک رمضان، هر کس مایل است در ثواب این نذری سهیم شود».
یاد دوران کودکیمان افتادم، قبلا خانمهایی که نذری داشتند به درب خانه همسایهها میرفتند و اعلام میکردند که قرار است در یکی از روزهای ماه رمضان نذری بپزند، هر کس هرچه در توان دارد مشارکت کند. مادرم معمولا برنج نذری را تامین میکرد. بعضی از همسایهها حبوبات میدادند، عدهای پول کمک میکردند. هر کس هر چه در توان داشت اهدا میکرد و بعد هر شب مردم محله افطار درست میکردند و همه همسایهها و اهل محل از آن بهرهمند میشدند.
حالا با وجود اینکه شاید کمی در نوع کمکها و پختن نذریها تفاوتی ایجاد شده باشد اما این رسم و رسوم هنوز هم پابرجا و زیباست.
مگر نمیدانی که ماه رمضان فردا میآید
ماه مبارک رمضان فردا آغاز میشود. هر کس به نوبه خود آمادگی و شادی خود را نشان میدهند، برخیها با روزه گرفتن به استقبال میروند و برخی دیگر خانه را آب و جارو میکنند.
پیرمردی را دیدم که درب خانه خودش و همسایههای نزدیک را جارو میکرد و آب میپاشید، نزدیک رفتم و از او پرسیدم که آیا هر روز این کار را انجام میدهد؟ لبخندی پر از مهربانی زد و گفت: « نه دخترم، مگر نمیدانی که فردا ماه رمضان شروع میشود. باید نه فقط خودمان بلکه تمام محله و شهرمان را آماده کنیم. من هر کاری در توانم باشد انجام میدهم، میبینی که دستانم میلرزد اما رسم هر سالهام را فراموش نمیکنم».
غرق در زیبایی افکار آدمهایی شدم که هر کدام از چشمان خود به ماه مهمانی خود نگاه میکنند و هر کس با انجام کاری هر چند کوچک به استقبال این ماه بزرگ میرود.
مساجد هم آماده شده و با دستان نوجوانان و جوانان آب و جارو شدهاند، اماکن متبرکه هم میزبان روزه داران خواهد بود. حسینیهها و بسیاری از خانههای قدیمی و جدید میزبانی خود را از روزهداران اعلام کردهاند.
ماه مهمانی خدا، زیباترین ماهی که هر سال تکرار میشود فردا آغاز میشود. یادمان میماند که چه کسانی سال گذشته این ماه را روزه گرفتند و امسال دیگر در کنارمان نیستند. از یاد نمیبریم که اگر دیر بجنبیم حسرت این روزها ممکن است بر دلهایمان بماند دست به کار میشویم، از خدای بزرگ طلب یاری میکنیم و فردا اولین روز ماه مبارک رمضان را جشن میگیریم.
انتهای پیام/