اسراییلیها معتقدند آمریکا، آنها را در گردابی سیاسی گرفتار کرده. آنها در یکی از راه پیماییهای خود در تل آویو، این جمله را بر روی یکی از پلاکاردها نوشتند: «ما نمیخواهیم به خاطر کمک به ایالات متحده بمیریم.»
اشتراک گذاری :
به گزارش خبرگزاری تقریب، «استیفن زونس» صهیونیستی است که مقاله ای در خصوص جنگ دوم لبنان یا همان جنگ ۳۳ روزه نوشته است.
شواهد متعدد افشا شده در ماه های اخیر نشان میدهد که جنگ اسراییل علیه لبنان، با پشتیبانی و حمایت های گسترده دولت آمریکا انجام گرفت. با خروج نیروهای سوریه از خاک لبنان و تغییر اوضاع سیاسی، دولت آمریکا تصمیم گرفت تا آرزوی دیرپای خود در مورد نابودی جنبش حزب الله را جامه عمل بپوشاند. حمایتهای گسترده دولتمردان کاخ سفید از این حمله از یک سو و تدارکات گسترده نظامی ارتش اسراییل از سوی دیگر، باعث گردیده بود که این دو کشور به نتایج یورش خود، امید زیادی داشته باشند؛ هر چند با مقاومت غافلگیرانه نیروهای حزب الله، دولتهای اسراییل و آمریکا شکست سنگینی را متحمل گردیدند.
نویسنده در ادامه با خاطرنشان نمودن این مطلب که این حمله میتواند تمرینی برای حمله آمریکا به سوریه و یا ایران به شمار رود، معتقد است که در سایه این ناکامی، طرحهای نظامی بلندپروازانه پنتاگون با علامتهای سؤال متعددی روبه رو شده است.
آنچه خواهید خواند متن این مقاله است:
روز به روز دلایل و شواهد بیشتری آشکار میگردند که نشان میدهد، جنگ فاجعه آمیز تحمیل شده از سوی اسراییل بر لبنان، با پشتیبانی ایالات متحده روی داده است. دولت بوش از مدتها پیش تصمیم گرفته بود که جنبش حزب الله را - که یک حرکت رادیکال سیاسی شیعی در لبنان بوده و کرسیهای قابل ملاحظهای نیز در پارلمان این کشور به دست آورده است - سرنگون نماید. آمریکا در نظر داشت که با استفاده از فضای باز دموکراتیک به دست آمده در لبنان، به دنبال خروج اجباری نیروهای نظامی سوری از این کشور در سال گذشته (2005)، به اهداف خود دست یابد؛ اما حزب الله این اقدامات را زمینه چینی دولت واشنگتن در جهت دموکراتیزه نمودن منطقه در چارچوب طرحهای بزرگ آمریکا دانست.
عدم تمایل این حزب به خلع سلاح نیروهایش در چارچوب قطعنامه سازمان ملل متحد از یک سو و ناتوانی دولت کنونی لبنان در الزام آنان به خلع سلاح، باعث گردید که دولت بوش اسراییل را به انجام عملیات نظامی، وادار نماید. درنشست 23 مه بین پرزیدنت جورج دبلیو بوش و نخست وزیر دولت اسراییل ایهود اولمرت، حمایت کامل ایالات متحده از حمله هر چه سریعتر ارتش اسراییل به خاک لبنان اعلام گردید.
سیمورهرش در مقالهای که در 21 آگوست در روزنامه "نیویورکر" به چاپ رسید، از آرزوی دیرپای مشاوران عالی رتبه پنتاگون در مورد انجام یک حمله غافلگیرانه به حزب الله خبر داده بود. وی که خود جزو مشاوران دولت بوش محسوب میگردد، اضافه کرده بود که "ما تمایل داشتیم که حزب الله را خودمان نابود کنیم، اما امروز شخصی دیگر (اسراییل) میتواند این وظیفه را انجام دهد."
البته دولت اسراییل نیز خواهان انجام این کار بود. اگرچه چندین گزارش منتشر شده از سوی مطبوعات اسراییلی وجود دارد که نشان میدهد، تعدادی از مسؤولان اسراییلی به ویژه فرماندهان عالی رتبه نظامی این کشور، از فشارهای بوش بر دولت اولمرت مبنی بر شروع جنگ ناخشنود بوده اند، اما باید دانست که دولت اسراییل نقشه حمله به خاک لبنان را از سال 2004 میلادی طراحی نموده بود. همچنین در 21 جولای، مقالهای در نشریه "سانفرانسیسکو کرونیکل" منتشر گردید که نشان میداد اسراییل مقامات آمریکایی را با استفاده از اسلایدهای پاورپوینت رایانهای در مورد ابعاد و جزئیات کامل این حمله، کاملاً توجیه کرده بود.
دکتر جرالد اشتینبرگ، استاد علوم سیاسی دانشگاه بارلان، به این روزنامه گفته بود که "در میان همه جنگهای دولت اسراییل از سال 1948 میلادی تاکنون، در این جنگ، ارتش این کشور، بیشترین آمادگی را تدارک دیده بود. در حقیقت، آماده سازی مقدمات و تجهیزات این جنگ، به ماه می سال 2000 میلادی باز میگشت که اسراییل در آن زمان، نیروهای خود را از خاک لبنان فراخوانده بود..."
علی رغم همه این مقدمه چینیها، دولت بوش و رهبران کنگره (از هر دو جناح سیاسی) تلاش کردند که این حملات ویرانگر را که به قتل عام 800 لبنانی انجامید، تنها عکس العملی به اسارت 2 سرباز اسراییلی گروگان گرفته شده در یک پست مرزبانی این کشور توسط نیروهای حزب الله ارزیابی نمایند. پارهای از گزارشها نیز حکایت از آن دارد که وزیر دفاع ایالات متحده، دونالد رامسفلد، خوشبینی کمتری در مورد نتایج حمله نظامی مورد نظر اسراییل به لبنان، در مقایسه با معاون رئیس جمهور دیک چنی، وزیر امور خارجه کاندولیزا رایس و یا پرزیدنت جورج بوش داشته است. رامسفلد از قرار معلوم معتقد بوده است که اسراییل باید تمرکز کمتری بر بمبارانهای هوایی داشته و در عوض، عملیاتهای زمینی خود را با قدرت بیشتری پی گیری نماید، هرچند که این تغییر میتواند تلفات نیروهای انسانی ارتش این کشور را به گونه فزایندهای افزایش دهد.
البته به یاد داشته باشید که چندی پیش، یکی از مأموران سرشناس سازمانهای اطلاعاتی آمریکا، از قول رامسفلد، دولت اسراییل را "عروسک خیمه شب بازی آمریکا" خوانده بود. معاهده صلح اخیر ممکن است تنها یک سرعت گیر کوچک در مسیر اجرای نقشههای ایالات متحده، ارزیابی گردد. علاوه بر این، حمله به حزب الله، اولین مرحله از اقداماتی بود که دولت بوش در نظر دارد تا در راستای تغییرات اساسی در نقشه خاورمیانه، محقق سازد.
*به سوی ایران و یا سوریه؟
در 30 جولای، روزنامه "دارالسلام پست" چاپ اسراییل گزارش داد که پرزیدنت بوش، اسراییل را نسبت به گسترش دامنه جنگ به فراسوی خاک لبنان و حمله نظامی به سوریه، ترغیب نموده است. البته مسئولان اسراییلی این اقدام را "دیوانگی" خواندند. در راستای حمایت از حملات اسراییل، بخش رسانهای کاخ سفید، لیستی شامل نکات کلیدی مورد نظر خود را منتشر نموده که در آن، به مقالهای از سوی ماکس بوت که در روزنامه "لوس آنجلس تایمز" چاپ گردیده، اشاره شده است. ماکس بوت که یک عضو بلند پایه مرکز مطالعات امنیت ملی در شورای روابط خارجی آمریکاست، در مقاله خود مینویسد: "امروز زمانی است که اسراییل باید دستکشهایش را از دستها خارج نماید."
این جمله عملاً اسراییل را نسبت به حمله به خاک سوریه تشویق میکند. وی میافزاید: "اسراییل نیازمند سرنگونی دولت بشار اسد است. هر چند ممکن است این کار کمی سخت باشد، اما با این کار، اسراییل کار کثیف مورد نظر واشنگتن را انجام داده است." از سوی دیگر، ایران نیز در برابر دید دولتمردان آمریکایی بوده است. حمله اسراییل به خاک لبنان را باید بنا به گفته سیمور هرش، پیش درآمدی بر "حمله پیش گیرانه احتمالی آمریکا در جهت نابودی تأسیسات هستهای ایران دانست."
در گام اول، دولت بوش نیازمند آن است که تواناییهای بالقوه حزب الله را در جهت حمله به اسراییل، در صورت حمله احتمالی آمریکا به خاک ایران، از بین ببرد، چرا که در صورت یورش ارتش ایالات متحده به خاک ایران، بی تردید اسراییل با موشکهای ساخت ایران توسط جنبش حزب الله، آسیبهای فراوانی خواهد دید. در روزهای آغازین بهار سال جاری، بر اساس گفته هرش، کاخ سفید به برنامه ریزان بلندپایه خویش در نیروی هوایی ایالات متحده دستور داده بود که ضمن مشورت با همتایان اسراییلی خود، طرحی آماده کنند که براساس آن، ضمن یک حمله گسترده به خاک ایران، همزمان نیز حملهای پیش گیرانه به نیروهای حزب الله لبنان صورت گیرد.
به علاوه، ژنرال دان هالوتز رئیس ستاد مشترک ارتش اسراییل و معمار اصلی حمله به لبنان، از مدتها پیش ضمن همکاری با رهبران آمریکا، در طراحی یک برنامه اقتضایی در مورد حمله هوایی به خاک ایران، مشارکت داشته است. روشن است که هدف بزرگ تر دولت بوش در خاورمیانه، تشکیل اتحادیهای از کشورهای دیکتاتوری و عرب تبار طرفدار آمریکا، به ویژه کشورهای مصر، عربستان سعودی و اردن در برابر یک جبهه ستیزه جوی شیعه در حال رشد شامل حزب الله لبنان، ایران و در مرحلهای محدودتر عراق پس از سرنگونی صدام میباشد. همان طور که این دولتها، به سرعت و به دنبال به اسارت گرفته شدن دو سرباز اسراییلی توسط چریکهای حزب الله، مخالفت خود را با این کار که موجب حمله اسراییل به خاک لبنان نیز گردیده، اعلام نمودند؛ هرچند این مخالفت، عملاً باعث گردید که این چند کشور، همسو با آمریکا در ردیف حامیان جنگ لبنان قرار گیرند.
*آیا این جنگ، منافع اسراییل را تأمین نمود؟
در چند سال اخیر، تا آغاز حمله اسراییل در 12 جولای به خاک لبنان، تهدیدات جنبش حزب الله علیه اسراییل روندی نزولی داشت. برای بیش از یک دهه، حزب الله هیچ شهروند غیرنظامی اسراییلی را به قتل نرسانده بود. (البته به جز یک حادثه اتفاقی در سال 2003 میلادی که در آن یک موشک ضدهواپیما حزب الله، به سوی یک هواپیمای اسراییلی متجاوز به حریم هوایی لبنان شلیک شده بود.) همچنین بررسیهای صورت گرفته توسط مرکز پژوهشهای کنگره و وزارت خارجه ایالات متحده و اتاقهای فکر مستقل نشان میدهد که در 12 سال اخیر، نیروی حزب الله لبنان به هیچ عملیات قابل توجه دست نزده اند.
پیش از آغاز حمله، تعداد شبه نظامیان حزب الله به حدود یک هزار نفر کاهش یافته بود (البته با آغاز حمله اسراییل و فراخوان نیروهای احتیاط، تعداد آنان به حدود 3000 نفر افزایش پیدا نمود) و گفت وگوی ملی بین حزب الله و دولت غربگرای لبنان به نخست وزیری فؤاد سینیوره در خصوص خلع سلاح در جریان بود. گفته میشود که اکثریت مردم لبنان از دو جنبه خاستگاه بنیادگرایانه و همچنین پافشاری بر باقی ماندن یک گروه چریکی نظامی مستقل از دولت منتخب کشور، از مخالفان حزب الله به شمار میروند، اما پس از حملات اسراییل به زیر ساختهای ملی لبنان که با حمایت ایالات متحده نیز همراه بود، براساس نظر سنجیها، حمایت مردم این کشور از حزب الله به بیش از 80%، حتی در میان مسلمانان سنی و جوامع مسیحی، افزایش یافته است.
حتی ریچارد آرمیتاژ که یکی از جنگ طلبان و معاون وزیر خارجه آمریکا میباشد، در اولین اظهارنظر خود چنین اعلام نمود: "تنها نتیجهای که از این بمبارانها به دست آمد، اتحاد و همبستگی مردم در برابر اسراییلیها بود. "در طول این جنگ ۳۳ روزه، علی رغم تشویق آمریکا به تداوم حملات، نخست وزیر راست گرای دولت اسراییل به دلیل اعلام نتایج نظرسنج روزنامه "هاآرتص" که نشان میداد، تنها 39% مردم اسراییل از حملات زمینی ارتش کشورشان حمایت میکنند، از سوی مردم مورد انتقادات شدیدی قرار داشت.
حتی یکی از روزنامه نگاران اسراییلی در روزنامه "دارالسلام پست"، هرگونه اقدام به حمله زمینی را "تصمیمی مصیبت بار" خوانده بود. البته در سالهای اخیر، علاوه بر منتقدان سیاسی، مردم اسراییل نیز در اعتراضات و راه پیماییهای خود، از نقش آمریکا در اقدامات دولتمردان شان انتقاد مینمایند. آنان معتقدند که دولت ایالات متحده، آنها را در گردابی سیاسی گرفتار نموده است. به عنوان مثال، در یکی از راه پیماییهای اخیر مردم اسراییل در تل آویو، این جمله بر روی یکی از پلاکاردها به چشم میخورد: "ما نمیخواهیم به خاطر کمک به ایالات متحده بمیریم."
از سوی دیگر، تظاهرات کنندگان در شعارهای خود، اقدامات و سیاستهای جورج دبلیو بوش را محکوم نمودند. البته باید به خاطر داشت که نمایندگان کنگره آمریکا نیز به دلیل پذیرش و حمایت بی چون و چرا از سیاستهای دولت بوش، در مشکلات و مسایل سیاسی به وجود آمده برای مردم اسراییل، مسئولند.
*چه کسی یهودی ستیز است؟
یکی از جوانب پنهان در مورد حمایت همه جانبه دولت ایالات متحده از قرار گرفتن اسراییل به عنوان نماینده آمریکا در خاورمیانه، تلاش این کشور در جهت زدودن کلیشه یهودی ستیزی دولت آمریکاست. در قرن گذشته، نخبگان و سردمداران کشورهای اروپایی، به دلیل پرهیز از تبعیض، تعدادی از یهودیان را در مشاغلی نظیر مدیریت امور بانکی و جمع آوری مالیات منصوب نمودند، اما با قدرت گرفتن آنان و شائبة تهدید حکام اروپایی از سوی این یهودیان، اروپاییان تصمیم گرفتند تا از طرق مختلف آنان را محدود سازند. این دوره تاریخ به عنوان عصر "یهودی ستیزی" خوانده میشود.
بعدها صهیونیستها تصمیم گرفتند تا برای شکستن این دایره بسته، یک دولت یهودی جدید را بنیان گذارند که در آن، دیگر مجبور نباشند به حاکمان کشورهای دیگر اتکا نمایند. بدین ترتیب، همسو با این خواست و در جهت گسترش سلطه جویی جهانی دولت آمریکا، دولت اسراییل در خاورمیانه شکل گرفت. البته آغاز این فعالیتها که با خشونت نیز همراه بود، موج گستردهای از یهودی ستیزی را در خاورمیانه و سراسر دنیا به راه انداخت. در خاک ایالات متحده، بسیاری از منتقدان سیاستهای دولت آمریکا، ضمن سرزنش "لابی صهیونیستی"، از سیاستهای جنگ طلبانه دولت آمریکا و سایر متحدانش در جنگ افروزی در لبنان و سلطه خاورمیانه، انتقاد نمودند. اما نکته قابل توجه اینکه، در اکثر راه پیماییهای اخیر ضدجنگ، تظاهرکنندگان با تجمع در برابر کنسولگریهای اسراییل و سفارت خانه ها، آمریکا، اعتراض خود به اقدامات دولت اسراییل را ابراز کردند.
اما از سوی دیگر، در سالهای دهه هشتاد میلادی که بحران السالوادر به اوج خود رسیده بود، اکثر اعتراضات در برابر ساختمانهای دولتی آمریکا و نه کنسولگریهای دولت السالوادر، برگزار میگردید. چرا که اکثریت مردم آمریکا معتقد بودند ریشه اصلی جنگ و زد و خوردهای این کشور را باید در سیاستهای جنگ افروزانه و تجهیزات و سلاحها و مهمات ارسالی از سوی دولت ایالات متحده به این کشور، جست و جو نمود. البته دولت اسراییل یک جمهوری بی همه چیز و دست و پا بسته نیست.
حتی آنانی که ویلیام هرش را عامل کلیدی دولت بوش در تشویق اسراییل در حمله به خاک لبنان میدانند، معتقدند که احزاب راست گرای حاکم اسراییل، دلایل و سیاستهای خاص خود را - که از راهبردهای واشنگتن کاملاً مستقل است - در خصوص برخوردها و جنگ در خاورمیانه دارند. اما با همه این شواهد و وابستگی فوق العاده سیاسی و اقتصادی و نظامی دولت اسراییل به ایالات متحده، جنگ اخیر لبنان هرگز نمیتوانست بدون چراغ سبز واشنگتن روی دهد. به عنوان مثال، پرزیدنت جیمی کارتر توانست در جریان اشغال نظامی خاک لبنان در سال 1978 میلادی، در همان روزهای اول، ارتش اسراییل را از این کار باز دارد و آنها را وادار به خروج از کرانه غربی رود لیتانی و استقرار در حاشیه نوار باریکی در شمال مرزهای اسراییل نماید.
اما در مقابل، دولت جورج بوش همراه با اکثریت راست گرای نمایندگان کنگره، معتقد بودند که دولت اسراییل با پی گیری "نقشه کثیف" دولت آمریکا در منطقه خاورمیانه در دورهای نامحدود - صرف نظر از تأثیرات منفی این اقدامات بر مشروعیت سیاسی و پایههای امنیتی اسراییل - عملاً در جهت تأمین منافع ایالات متحده گام خواهد نهاد.
تأثیرات سیاستهای داخلی با توجه به عدم موفقیت ارتش اسراییل در جنگ اخیر، برنامه ریزان راهبردهای سیاسی و نظامی ایالات متحده، در مورد موفقیتهای احتمالی طرح حمله هوایی به ایران با تردیدهای زیادی روبه رو شده اند. به هرحال، نمیتوان احتمال عدم درس گیری دولت بوش از وقایع تاریخی گذشته را نیز نادیده گرفت. یکی از مدیران سابق بخش اطلاعات آمریکا به هرش چنین گفته بود: "هیچ راهی وجود ندارد که رامسفلد و چنی بتوانند در مورد این مسأله، تصمیمی درست اتخاذ نمایند. با فروکش کردن گرد و خاک حوادث، آنها اعلام میکنند که موفق شدهاند و همچنان بر برنامه حمله به خاک ایران پافشاری خواهند نمود." بدین ترتیب در 14 آگوست، پرزیدنت بوش اعلام نمود که اسراییل در جنگ علیه حزب الله به پیروزی دست یافته است. حمایت نمایندگان دموکراتیک کنگره از سیاستهای دولت بوش و جنگ اسراییل علیه لبنان، نشانگر آن است که در سایه این جانبداری، بار دیگر ایالات متحده، تاریخ و عقل سلیم را نادیده خواهد گرفت.
هر دو مجلس سنا و پارلمان با جانبداری از سیاستهای دولت بوش، معتقدند که حملات نظامی ارتش اسراییل، بر قوانین بین المللی و منشور سازمان ملل انطباق داشته است. با این منطق، نابودی وحشیانه زیرساختهای شهری غیرنظامی یک کشور کوچک دموکرات، به دلیل یک حادثه کوچک مرزی توسط یک گروه شبه نظامی 3000 نفره ، میتواند یک اقدام قانونی در جهت دفاع از خود به شمار رود، لذا بی تردید حمله ایالات متحده به خاک ایران نیز - کشوری بزرگ تر و با نیروهای نظامی بیشتر و قابل توجه تر - میتواند همچون حمله اسراییل، به عنوان یک اقدام قانونی در دفاع از خود به شمار رود. شگفت اینکه، کمیتههای اقدامات سیاسیای که از سوی چنین گروههای لیبرالی حمایت میشوند، نظیر Moveon.org، "اقدام صلح" و "اقدام برای تغییر"، همچنان به طرفداری خویش از انتخاب و یا حتی انتخاب مجدد این نامزدهای انتخابات کنگره که جانبداری خویش را از جنگ آمریکایی ارتش اسراییل علیه لبنان با وجود نقض همه قوانین بین المللی اعلام نموده اند، ادامه میدهند.
به علاوه، آنان جنگ اخیر را آزمونی برای جنگ ایالات متحده علیه ایران و در جهت تأمین منافع قانونی اسراییل ارزیابی مینمایند. از سوی دیگر، متاسفانه حتی کسانی که همزمان با وقایع اخیر، با جنگ آمریکایی دولت اسراییل در لبنان مخالفت نموده اند، در مورد حفظ منافع اسراییل تردیدی ندارند. و به عنوان نتیجه باید اذعان نمود که علی رغم افزایش فوق العاده دامنه اعتراضات از سوی کسانی که استفاده مضحک از اسراییل را توسط واشنگتن در هر زمینه ای امری ناپسند میدانند، بخت اندکی وجود دارد که این سیاست غیر اخلاقی و خطرناک از بین برود.