کار قاضی فصل خصومت است و اگر اختیار اجرای حکم را به او بدهند این اختیاری است که حاکم به او میدهد وگرنه قاضی به ما هو قاضی چنین حقی ندارد. یعنی حاکم میتواند این حق را به قاضی یا کسی که مخصوص این کار باشد بدهد.
درس خارج فقه نظام سیاسی آیتالله اراکی/
جلوگیری از تعدی و ایجاد نظم در جامعه از اختیارات حاکم/ تفاوت مراتب حاکم و قاضی از دیدگاه قرآن
فارس , 16 اسفند 1396 ساعت 14:13
کار قاضی فصل خصومت است و اگر اختیار اجرای حکم را به او بدهند این اختیاری است که حاکم به او میدهد وگرنه قاضی به ما هو قاضی چنین حقی ندارد. یعنی حاکم میتواند این حق را به قاضی یا کسی که مخصوص این کار باشد بدهد.
با هجوم امواج شبهات و اشکالات مکاتب التقاطی و غیروحیانی پس از انقلاب اسلامی و مضاعف شدن این هجمه ها در سالهای اخیر شایسته است نخبگان حوزه و دانشگاه بررسی ادله عقلی و نقلی بحث پراهمیت حکومت اسلامی و ولایت فقیه را با نگاهی نو و متناسب با فضای جدید جامعهی جهان اسلام و جامعهی جهانی مورد بررسی و کنکاش قرار بدهند. در همین راستا سلسله دروس استاد آیت الله محسن اراکی که هر دو مکتب نجف و قم را درک کردهاند، میتواند ارائه دهندهی بینشی نو و دقیق در این باب باشد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلی سَیدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیتِهِ الطَّیبِینَ الطّاهِرِینَ
شرط فقاهت از نظرگاه قرآن
بحث در آیۀ چهارم از آیاتی است که میتوان به آنها برای اثبات شرط فقاهت در ولی امر و حاکم اسلامی استدلال کرد. خداوند متعال در آیۀ 44 سورۀ مائده میفرماید: «إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فیها هُدىً وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذینَ أَسْلَمُوا لِلَّذینَ هادُوا وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتی ثَمَناً قَلیلاً وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُون». استدلال به این آیۀ کریمه برای اثبات شرط فقاهت در ولی امر طی سه بند قابل تبیین است؛ بند اول اینکه مراد از احبار در آیۀ کریمه عالمان به دین و به حرام و حلال الهی است که شاهد بر این مطلب چند چیز است؛ اولاً "حبر" به معنای عالم است، هم در لغت و هم در تفاسیری که آمده است و همچنین در روایات هم حبر به معنای عالم تفسیر شده است آن هم عالم به علم دین.
مراد از «حِبر» در قرآن
ابن منظور در لسان عرب میگوید: «الحِبْرُ و الحَبْرُ: العالِم، ذمیّاً کان أَو مسلماً، بعد أَن یکون من أَهل الکتاب.» چه ذمی باشد و چه مسلم باشد حبر به معنای عالم است. تا جایی که میفرماید: «فی الحدیث: سمیت سُورةَ المائدة و سُورَةَ الأَحبار لقوله تعالى فیها: یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هادُوا وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ؛ و هم العلماء، جمع حِبْرٍ و حَبْر، بالکسر و الفتح،» اشاره به سورۀ مائده است که این سوره؛ هم مائده و هم الاحبار نامیده شده است. این حرف ابن منظور در لسان العرب بود که میتوان گفت یکی از جامعترین کتابها در لغت عرب است.
مطلب دوم مطلبی است که فخر رازی در تفسیر خود بیان میکند: «و أمّا الحبار و قال ابن العباس هم الفقها» تفسیر فخر رازی جلد 12 صفحه 4.
مطلب سومی که شاهد بر آن است که مراد از احبار عالمان به شریعت و عالمان به حلال و حرام خدا هستند قرینه سیاق است که هم قبل از این مقطع و هم بعد از این مقطع آمده است. قبل از این مقطع میفرماید: «إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فیها هُدىً وَ نُور» که مقتضای آن این است که اگر احبار به معنای عالم است یعنی عالم به همین تورات باشد. در ادامه هم میفرماید: «بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّه» این هم قرینۀ دیگری است؛ کتاب خدا به آنها سپرده شده است و مسئولیت نگهداری و حمایت و صیانت از کتاب خدا به آنها سپرده شده است. قاعدتاً حبر یعنی علم به همین کتاب داشته باشد پس باید عالم به همین کتاب باشد به دلیل اینکه مراد از حفظ به معنای حفظ علم کتاب است و به معنای حفظ جلد و کاغذ و پوست نیست.
مطلب چهارم بر اینکه مراد از الاحبار عالمان به حرام و حلال الهی است روایتی است که مرحوم عیاشی در تفسیر خود نقل میکند: «عَنْ أَبِی عَمْرٍو الزُّبَیْرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّ مِمَّا اسْتُحِقَّتْ بِهِ الْإِمَامَةُ التَّطْهِیرَ وَ الطَّهَارَةَ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمَعَاصِی الْمُوبِقَةِ الَّتِی تُوجِبُ النَّارَ ثُمَّ بِجَمِیعِ مَا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ الْأُمَّةُ مِنْ حَلَالِهَا وَ حَرَامِهَا وَ الْعِلْمَ بِکِتَابِهَا خَاصِّهِ وَ عَامِّهِ وَ الْمُحْکَمِ وَ الْمُتَشَابِهِ وَ دَقَائِقِ عِلْمِهِ وَ غَرَائِبِ تَأْوِیلِهِ وَ نَاسِخِهِ وَ مَنْسُوخِهِ قُلْتُ وَ مَا الْحُجَّةُ بِأَنَّ الْإِمَامَ لَا یَکُونُ إِلَّا عَالِماً بِهَذِهِ الْأَشْیَاءِ الَّذِی ذَکَرْتَ قَالَ قَوْلُ اللَّهِ فِیمَنْ أَذِنَ اللَّهُ لَهُمْ فِی الْحُکُومَةِ وَ جَعَلَهُمْ أَهْلَهَا إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِیها هُدىً وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هادُوا وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ فَهَذِهِ الْأَئِمَّةُ دُونَ الْأَنْبِیَاءِ الَّذِینَ یُرَبُّونَ النَّاسَ بِعِلْمِهِمْ وَ أَمَّا الْأَحْبَارُ فَهُمُ الْعُلَمَاءُ دُونَ الرَّبَّانِیِّینَ ثُمَّ أَخْبَرَ فَقَالَ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداء وَ لَمْ یَقُلْ بِمَا حُمِّلُوا مِنْه».
ما در محل خود در مباحث امامت اشاره کردهایم که آیۀ تطهیر، خود یکی از ادلۀ روشن بر امامت اهلبیت علیهم السلام است؛ به دلیل اینکه در امامت شرط عصمت به دلایل دیگر وجود دارد. این روایت هم در این قسمت اشاره به همین مطلب دارد. صدر روایت فرمود شرط امامت علم منور است: «بِجَمِیعِ مَا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ الْأُمَّةُ مِنْ حَلَالِهَا وَ حَرَامِهَا» بعد حضرت شاهد بر این مطلب را این آیه میآورد، پس معلوم میشود مراد از الاحبار علم به حرام و حلال خدا و علم به شریعت است نه مطلق العلم. از این روایتی که عیاشی نقل میکند -علاوه بر اینکه این فایده را از آن میبریم که دلالت دارد بر اینکه مراد از الاحبار علمای به حرام و حلال خداست- یک فایده دیگر بلکه فواید دیگری هم مستفاد است؛ ازجمله اینکه این شرط عام است به دلیل اینکه فرمود: «قَوْلُ اللَّهِ فِیمَنْ أَذِنَ اللَّهُ لَهُمْ فِی الْحُکُومَةِ وَ جَعَلَهُمْ أَهْلَهَا» پس عام و مطلق است. بعد هم استشهاد به این آیه فرمودهاند؛ «إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِیها هُدىً وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هادُوا وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ». پس حاصل بند اول این است که مراد از الاحبار در این آیه عالمان به حرام و حلال الهی و عالمان به کتاب خدا یعنی کتاب تشریع الهی است؛ کتابی که خداوند متعال در آن قوانین خود را تبیین کرده است.
دلالت آیه بر شرایط استحقاق ولایت
پس معلوم میشود که این آیه دلالت بر جعل حکومت برای کسانی که واجد این شرایط باشند را دارد و این بهطور کل است و اختصاصی به بنیاسرائیل ندارد.
بند دوم در استدلال به این آیه این است که مراد از حکم در این آیه فرمانروایی است و خصوص قضاوت مراد نیست؛ «إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فیها هُدىً وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذینَ أَسْلَمُوا لِلَّذینَ هادُوا وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداء». مراد از "یحکم" حکم به همۀ آن چیزی است که در جامعه نیاز است و اختصاص به حکم به معنای قضاوت ندارد.
اما دلیل به این مطلب؛ اولاً در خود آیه "یحکم" بهطور مطلق آمده است و اعم از قضاوت است. در ذیل آیه هم که میفرماید: «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُون» اطلاق دارد و آن هم قرینۀ دیگری است. اما صرفنظر از خود آیه و این دو عبارتی که از آنها اطلاق برداشت میشود -که با اطلاقش اثبات میشود مراد از حکم مطلق الحکم است؛ چه حکم در فصل خصومت و چه حکم بهطور عام- چند قرینۀ دیگر هم وجود دارد؛ قرینۀ اول اینکه بعد از آیۀ «إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراة» این آیه آمده است: «وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُون» که این مطلب دیگر ربطی به قضاوت و فصل خصومت ندارد و از صلاحیتها و اختیارات حاکم است؛ آن حاکمی که ولایت امر بر عهدۀ اوست و او کسی است که عقوبت میکند.
این مسئله را در محل خود بیان کردهایم که یکی از خصوصیات و ویژگیهای حاکم این است که حق عقوبت و عقاب دارد و خلاصه عقاب در حوزۀ اختیارات و از ویژگیهای حاکمیت است. لذا بیان شد که در آیات کریمۀ قرآن هم غالباً هرکجا «فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاء» آمده است قبل از آن عبارت «وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» آمده است؛ پس به دلیل اینکه خداوند مَلِک و فرمانروا است و به دلیل اینکه حق مالکیت دارد حق تصرف به عقاب یا حق مغفرت هم دارد. این از خصوصیات حاکمی است که حق حاکمیت دارد و هیچکس دیگری چنین حقی را ندارد. لذا بیان کردیم که صرف عدل و حتی حسن عدل کفایت در حق اجرای عدل نمیکند؛ یعنی اینکه کسی ببیند دیگری جنایتی کند حق ندارد او را عقاب کند گرچه این کیفر عدل باشد، زیرا این کار از اختیارت کسی است که حاکمیت داشته باشد و از ویژگیهای حاکم است. بعد هم در آیه تأیید میکند که منظور از "یحکم" حکم فرمانروایی است و ربطی به قضاوت ندارد زیرا قضاوت یعنی فصل خصومت اما در این مسائل منظور فصل خصومت نیست زیرا اختلافی وجود ندارد و حق روشن است و بحث کیفر به میان است که کار حاکم است.
تفاوت مراتب حاکم و قاضی از دیدگاه قرآن
کار قاضی فصل خصومت است و اگر اختیار اجرای حکم را به او بدهند این اختیاری است که حاکم به او میدهد وگرنه قاضی به ما هو قاضی چنین حقی ندارد. یعنی حاکم میتوان این حق را به قاضی یا کسی که مخصوص این کار باشد بدهد. لذا در روایت هم به این مسئله اشاره شده است؛ مثلاً در روایات صلاة جمعه وارد شده است که اگر هفت نفر در شهری جمع شوند نماز جمعه بران شهر واجب است که این افراد هستند «تَجِبُ الْجُمُعَةُ عَلَى سَبْعَةِ نَفَرٍ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَا تَجِبُ عَلَى أَقَلَّ مِنْهُمُ الْإِمَامُ وَ قَاضِیهِ وَ مُدَّعِیَا حَقٍّ وَ شَاهِدَانِ وَ الَّذِی یَضْرِبُ الْحُدُودَ بَیْنَ یَدَیِ الْإِمَامِ.» [که در آن اشاره شده است که یک حاکم، قاضی و کسی که مخصوص اجرای حکم است باید در شهر باشد.] پس قاضی غیر از حاکم است هرچند ممکن است که امام مسئولیت اجرای حدود را به قاضی بسپارد.
جلوگیری از تعدی و ایجاد نظم در جامعه و اینکه اگر کسی از نظم تعدی کرد او را مجازات کند کار حاکم است و این کار قاضی نیست. آیه هم میفرماید ما تورات را فرستادیم که انبیاء و ربانیون و احبار به آن حکم کنند و به معنای این نیست که تنها آن را یاد بگیرند بلکه باید به آن حکم کنند. حکم هم به معنای فتوا دادن نیست و هیچکس چنین چیزی نگفته است؛ حکمی که قاضی باید بدهد حکم فصل الخصومت است نه حکم اجرای احکام و نه حکم عقوبت زیرا این کار حاکم است. کار حاکم اقامه عدل و اجرای نظم است و اگر این کار از حاکم گرفته شود دیگر هیچکاره است. نظم هم یعنی جلوی تعدی کسی را از حق دیگری بگیرد و این جلوگیری گاهی با کیفر کردن است به دلیل اینکه همین کیفر کردن او جلوگیری برای بقیه استو گاهی هم به وسیلۀ پیشگیری است.
قرینۀ دوم که این یحکم به معنای قضاوت نیست بلکه اعم از قضاوت است مطلبی است که در آیۀ 48 همین سورۀ مائده با آن اشاره شده است. خداوند در این آیات میفرماید که ما در طول تاریخ تورات را بر موسی نازل کرده و حاکمان بر آن معین کردیم، انجیل را بر عیسی نازل کرده و به او دستور دادیم که به آن عمل کند: «وَ قَفَّیْنا عَلى آثارِهِمْ بِعیسَى ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَیْناهُ الْإِنْجیلَ فیهِ هُدىً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقین» و بعد میفرماید ما قرآن را به تو ای پیامبر نازل کردیم [و باید بهوسیلۀ آن حکم کنی]: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُون». مراد از کلمۀ شرعاً هم بحث در مورد تشریع کلی است و به این معنا که ما برای هر یک از شما قانونی گذاشتیم. پس معلوم میشود که مراد از این "یحکم بها" حکم به آن قانونی است که خداوند متعال برای نظم جامعه فرستاده است و بحث شرعاةً و منهاجاً است و بحث قضاوت تنها نیست.
قرینۀ سوم هم همان روایت ابو عمر زبیری است که قبلاً نقل کردیم که عیاشی از امام صادق علیه السلام نقل میکند که در ضمن آن آمده است: «أَنَّ مِمَّا اسْتُحِقَّتْ بِهِ الْإِمَامَة» تا جایی که میفرماید: «َثُمَّ الْعِلْمَ الْمُنَوِّرَ بِجَمِیعِ مَا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ الْأُمَّةُ مِنْ حَلَالِهَا وَ حَرَامِه». و امام علیه السلام استشهاد به همین آیه میکند و میفرماید دلیل اینکه امام باید به این مسائل عالم باشد این است: «إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِیها هُدىً وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هادُوا وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبار». پس معلوم میشود که این یحکم به النبیون در همۀ آن چیزی است که «مَا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ الْأُمَّة» و بحث مخصوص قضاوت نیست.
بحث سوم هم اینکه "ب" در عبارت «بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداء» بای تعلیل است که افادۀ علیت میکند؛ یعنی دلیل اینکه یحکم به این کتاب به این دلیل که حفظ و علم و دانش این کتاب را ما در اختیار آنها قرار دادیم. حال که چنین شد لذا «یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذینَ أَسْلَمُوا لِلَّذینَ هادُوا وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبار» ما از این علیت استفادۀ قاعدۀ عامه میکنیم؛ پس معلوم میشود که حاکمان باید کسانی باشند که «اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ» عالم به کتاب خدا و فقیه به شریعت و حلال و حرام الهی باشند.
و صلیالله علیمحمد و ال محمد
کد مطلب: 316680