تاریخ انتشار۱۲ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۱۴
کد مطلب : 315160

معرفی و خلاصه کتاب «اسلام سیاسی معاصر در کشاکش هویت و تجدد»

کتاب اسلام سیاسی معاصر در کشاکش هویت و تجدد محصول بخشی از پژوهش های نویسنده شامل مقاله های اوست که بیشتر آنها درکنگره های علمی و آکادمیک درموضوع اسلام گرایی اسلامی و روندهای آن ارائه شده است. متن حاضر خلاصه ای است از همین کتاب که مجید مرادی آن را ترجمه کرده است و مرکز بازشناسی اسلام و ایران(باز) برای اولین بار آن را منتشر کرد.
معرفی و خلاصه کتاب «اسلام سیاسی معاصر در کشاکش هویت و تجدد»
معرفی نویسنده و کتاب
رضوان السید متولد 1349 ترشیش (جبل لبنان) دارای مدرک لیسانس از دانشکده اصول دین الازهر بخش عقیده و فلسفه دکترای دولت در فلسفه بخش اسلام شناسی از دانشگاه توبینگن آلمان و دارای چندین نشان، جایزه و دارای کتب متعدد ازجمله: الاسلام المعاصر، مفاهیم الجماعات فی الاسلام و... است.

کتاب اسلام سیاسی معاصر در کشاکش هویت و تجدد محصول بخشی از پژوهش های نویسنده شامل مقاله های اوست که بیشتر آنها درکنگره های علمی و آکادمیک درموضوع اسلام گرایی اسلامی و روندهای آن ارائه شده است. متن حاضر خلاصه ای است از همین کتاب که مجید مرادی آن را ترجمه کرده است و مرکز بازشناسی اسلام و ایران(باز) برای اولین بار آن را منتشر کرد.

مقدمه
این کتاب بر مبنای طبقه بندی جریان های فکری اسلامی اعم از سنت گرا، اصلاح گرا و احیاگر نوشته شده است که تقابل فکری اسلام گرایی احیایی با اسلام گرایی اصلاحی را مورد کاوش قرار می دهد. البته مطالب آن، در قالب بیان نمونه هایی از اندیشه ها به صورت کتاب، سخنرانی و یا مقاله؛ و یا اشاره به برخی عملکردهایی که در جهان اسلام رخ داده؛ ارائه شده که در این نوشتار به دلیل رعایت اختصار، از بیان آنها صرف نظر شده است. از این رو، در صورت تمایل برای فهم بهتر مطالب، شایسته است به کتاب مراجعه شود. همچنین از نکات قابل توجه در مورد این کتاب، مشاهده پراکندگی گویی در مباحث آن است که در نتیجه جمع آوری مقالات مختلف بوجود آمده است اما در این نوشتار سعی شده چینش مطالب تا حدی به گونه ای باشد که ارتباط میان مباحث حفظ شود. در معرفی اجمالی از جریانات فکری باید گفت: سنت گرایان، رجال مذاهب و نهادهای اسلامی هستند که اولویت شان پیمودن مستمر مسیر شناخته شده اصول فقه و تأکید بر مقاصد شریعت است. اصلاح گرایان، معتقدند که با توجه به تغییرات و تحولات اساسی باید در نوع نگرش به جهان و نقش اسلام و شریعت در برابر شرائط جدید تعدیل های اساسی صورت گیرد. آنان معضل مسلمانان را در این عصر، عقب ماندگی سطح آگاهی های مردم و سازمانها دانسته و اولویت را به پیشرفت می دهند اما چون پیشرفت امری غربی است، مرجعیت پیشرفت به صورت عملی را در غرب می دانند. نقش اسلام دراینجا پس از این که در مفاهیم و نظام هایش انقلاب اصلاحی صورت گرفت؛ این است که محرک به سوی پیشرفت باشد. ازدیدگاه احیاگران اسلامی معضل، حفظ و حراست هویت می باشد. تمایز آنان از دیگر جریان ها، بیم آن ها از هجوم فرهنگی و دینی غرب است. پس از تحولات جنگ جهانی دوم و با اوج گیری جنبش های بیداری و سیاسی شدن شان، آنها به حاکمیت و نظام کامل اسلامی معتقد شدند و حاکمیت اسلامی را جایگزین همه نظامهای موجود می دانند. آنان قائلند فهم مستقیم از نص، سالم ترین ابزار برای مشروعیت بخشی و یا انکار مشروعیت ظواهر عصر است.

مراحل گفتمان اسلامی در پاسخ به چالش های یک قرن (نیمه دوم قرن19 تا پایان نیمه اول قرن 20)
ازسالهای نخستین قرن 19، شرق اسلامی برای رویارویی با غرب در زمینه های سیاسی وفرهنگی و اجتماعی به شکل های متفاوت به تکاپو افتاد.گفتمان اسلامی در طول یک قرن(نیمه دوم قرن19 تا پایان نیمه قرن اول20) درسه مرحله با چالش روبروشد. مرحله نخست، رواج اندیشه نوسازی اسلام و مشارکت مجدد آن در تمدن معاصر بود. مرحله دوم مرحله ناامیدی از تمدن معاصر و مطرح کردن الگوی تمدنی اسلامی بود که چالش های طبقاتی و قومی را به رسمیت نشناخته و اسلام را در باب اجتماع و سیاست، الگو دانستند. در مرحله سوم، اسلام سیاسی شد و ایدئولوژی مبارزه به ایدئولوژی برای رسیدن به قدرت تبدیل گردید. از این رو، نوشته های شان مانند اعلامیه های منادیان انقلاب و جهاد است و رویکرد فرهنگی ندارد. باتوجه به این چالش ها، گفتمان ها دارای مراحلی است.

مرحله اول: درنیمه دوم قرن 19 و یا پیش از آن، غرب در نگاه سیاستمداران شرق اسلامی، نماد و الگوی پیشرفت و تمدن بود؛ و تنها ابزار تعامل مثبت یا منفی با آن، استفاده ابزاری از تمدن آن ها برای پیوستن یا رویارویی با آن هاست. از سال های آغازین قرن19 جنبش هایی برای رویارویی با غرب در هند و سودان و مصر رخ داد. از نیمه دوم قرن19 در فرهنگ موروثی اسلامی و اولویت ها بازنگری انجام شد و تلاش هایی برای هماهنگ سازی میان ارزش های اسلام و ارزش های تمدن جدید صورت گرفت. با شکوفایی شرق شناسی، غربیان دیدگاه های متفاوتی نسبت به اسلام پیدا کردند که مورد پسند مسلمانان نبود. از این رو، به دفاع از اسلام پرداختند. نتیجه تلاش ها در عرصه گفتمان اسلامی این بود که اسلام منادی تمدن و پیشرفت، به همان شکل اروپایی است و جز در زمینه استعمار مسلمانان از سوی غرب، مشکلی میان آنها وجود ندارد.

مرحله دوم: در دهه 20 و30 قرن 20، هم گرایی با غرب از نظر سیاسی و فرهنگی پدید آمد. در این دوره به جهانی بودن تمدن غربی اعتقاد داشتند و فرهنگ اسلامی بخشی از فرهنگ جدید جهانی محسوب شد.

مرحله سوم: در دهه40 قرن20، روشنفکران مسلمان و بسیاری از عرب ها گرایش انتقادی به تمدن معاصر و برجسته کردن اسلام پیدا کردند و به وضع الگویی اسلامی و ایدئولوژیک و سیاسی برای رویارویی با دیگر الگوها اقدام کردند. در نظر این نخبگان وظیفه کنونی اسلام این بود که بر اساس یگانگی خداوند و برپایی تمدن نه شرقی و نه غربی اقدام کنند و مسلمانان بر بندگی مادیت تحمیل شده بر خویش شورش کنند.

مرحله چهارم: در دهه50 قرن20، هدف از تلاش های فرهنگی اسلامی، تدوین نشانه های الگوی اسلامی در رویارویی با تمدن غیر اسلامی بود. بنابراین، اسلام باید در زمینه فرهنگ و سیاست مسلط می شد. پس باید بر طاغوت سیاسی درونی، غلبه کند. در دهه60 برخی از نوشته های اسلامی به زیاده روی در محکوم کردن تمدن غیر اسلامی پرداختند و همه آن ها را جاهلیتی یهودی دانستند. برخی نیز لازمه مبارزه با جاهلیت حاکم بر سرزمین مسلمانان را حرکت جهادی دانستند و برخی بازگشت به حاکمیت به صورت خلافت را راه چاره پنداشتند.

باتوجه به برخوردهای متفاوت جنبش های اسلامی با چالش ها، برای شناخت مبنا و ریشه یابی نوع نگرش آنها باید و ریشه های فکری و فرهنگی، هویت و ایدئولوژی حاکم بر این جریانهای فکری مورد بررسی قرار گیرد.

ریشه های فکری و فرهنگی جنبش ها
در دهه 20 و 30 قرن 20 که نشانه های نخستین اندیشه اسلامی معاصر آشکار شد، با توجه به آشوب های جهانی در جهان عرب و اسلام، رویکردهای جدید بروز یافت و برای رهایی از سیطره سیاسی اروپا، انقلاب های استقلال طلب افزایش پیدا کرد و به جدایی و تمایز فرهنگی و سیاسی از جهان ناآرام غربی اهتمام ورزیده شد. علاوه بر فعالان سیاسی که در تلاش برای کسب استقلال بودند؛ نخبگان مسلمان نیز دچار بحران فکری شدند که آنان را به دو قسم تقسیم کرد. برخی، از ایده اصلاح گرایان که اولویت را به پیشرفت و توسعه می دادند، پیروی کردند و برخی، از اسلام گرایانی که بر هویت خاص و متمایز خود تأکید داشتند تبعیت نمودند و به شرق شناسی انتقاد داشتند. در دهه 30 نخستین بار تعبیر بیداری اسلامی به کار برده شد و محور حملات به غرب، مسائلی مانند فرهنگ، پوشش و شخصیت فردی بود. در دهه 40 تفاسیر زیادی از تمدن اسلامی و تمدن غربی به همراه محکومیت تمدن غرب و طرفداری از تمدن اسلامی عرضه گردید. در اوضاع بین دو جنگ و دوره جنگ جهانی دوم، ایده بیداری و بازگشت به اسلام به عنوان معیار حافظ هویت و شایسته همه زمان ها و مکان ها، به عنوان ایدئولوژی مسلمانان در برابر همه ایدئولوژی های دیگر بروز یافت. در دهه 50 امکان سخن گفتن از جنبش های اسلامی فراهم آمد.

هویت باوری در جهان بینی اندیشه اسلامی معاصر
ایده ای که در باب ماهیت عقیدتی اندیشه اسلامی معاصر ارائه شده را اندیشه تشخص و هویت نامیده ایم. انواع نگرش های موجود درباره هویت عبارتنداز: نگرش تاریخی با توجه به مساله پیشرفت و نقش دین، نگرش سیاسی با توجه به نزاع بر سر ایده میراث اسلامی و ایده مدرن، نگرش مبارزه جویانه و نگرش فرهنگی یا عقیدتی که با توجه به دگرگونی ناشی از هجوم فرهنگی و استعماری غرب است. جهان بینی از عمده ترین مقولات دخیل در فرهنگ است. رابطه هویت باوری با جهان بینی ،که نتیجه نوعی از جهان بینی است به هستی شناسی انجامید؛ ظهور اندیشه خلافت وحاکمیت بود که اندیشه اسلامی را به فاز هویت وعقیده کشاند. در این نوع جهان بینی درمان عقب ماندگی، هویت باوری است. همچنین علیرغم تاثیر منفی غرب باید به پیشرفت غربی گردن نهاد. در دهه 20 مسأله هویت وارد اندیشه اسلامی اصلاحی شد که به تدریج جانشین اندیشه پیشرفت شد. در دهه 60 و 70 هدف عرضه معرفتی اسلام نبود بلکه اسلام در چالش با جامعه و کشورها قرار داشت. تنها مسأله برای اسلام گرایان تندرو، مسأله ایمان و کفر بود و تمدن و دولت معنا نداشت. در اواسط دهه 80  روشنفکران اسلامگرا و ناسیونالیست عرب بر این نکته تاکید داشتند که تمدن اسلام تمدن گفتگو و صلح است .اصلاح گرایان و ناسیونالیست های عرب به تمدنها به عنوان جهان های جدا از هم نگریستند که می توانند با هم روابط صلح آمیز داشته باشند و اینکه تمدن غرب در تاسیس تمدن جدید خویش از اسلام بهره گرفته است. جریان احیاگرای اسلامی به گفتگوی مؤثر اعتقاد نداشت، زیرا معتقد بود که دین بر تمام عناصر تشکیل دهنده تمدن غلبه دارد و تمدن غرب به دلیل فسادش محکوم به زوال است. ناسیونالیست ها که از فرهنگ دینی برخوردار نبودند، قائل به دینی بودند که اروپا بر گردن آن ها داشت و این که تمدن اقتباس شده باید بومی شود. هم آنها و هم اسلام گرایان در جستجوی الگوی اصیل فرهنگی و تمدنی بودند اما احیاگران اسلامی آن را در نص جستجو می کردند. روشنفکران ناسیونالیست اسلام گرا بر این عقیده اند که با تهاجم فرهنگی روبرو هستند و اصرار دارند که بازسازی فرهنگ باید از درون باشد. دیدگاه روشنفکران عرب در قرن بیستم درمورد تمدن این می باشد که زمان تمدن اسلامی به سر آمده و به کارگیری گذشته تمدنی به عنوان میراث مکتوب برای دفاع از خود و جایگاه خود می باشد.

زیستگاه ایدئولوژیک و سیاسی جنبش های اسلامی معاصر
دو ایده نظری اساسی رایج، خاستگاه گروه های مبارز است: جاهلیت و حاکمیت. ریشه این اندیشه، برداشت ناصحیح از برخی از آیه های قرآن است زیرا، فضای فرهنگی-سیاسی تاثیر بالایی در تاویل نصوص دینی دارد. فضای فکری حاکم در مشرق عربی (مصر) اندیشه هویت و اصالت مدارانه است که به دنبال آن، اسلام سیاسی حزبی مبارزه جو، ظهور کرد. آنها منتقد غرب و تمدن غربی بودند. مغرب عربی(تونس والجزایر) نیز به مشرق عربی پیوستند.

برای آگاهی یافتن از ایدئولوژی های حزبی معاصر سه مسأله حائز اهمیت است که عبارتند از:

1 - شیوه های به کارگیری نصوص فقهی: اسلام گرایان در شیوه به کارگیری نصوص فقهی، از قرآن در مسائل کفر و ایمان استفاده کردند.

2 - ماهیت ایدئولوژی: ماهیت ایدئولوژی اسلام گرایان این بود که معتقدند دین خدا تحریف شده و باید با شهادت خویش حاکمیت دوباره دین خدا را بر پا سازند. ایدئولوژی اسلام گرایان و ماهیت جنبش های اسلام گرای معاصر در اساس سیاسی نیست بلکه نظام های سیاسی به مقابله با آن ها پرداختند. آن ها، تأثیرگذاری سیاسی دارند اما با هدف سیاسی شکل نگرفته اند. علت سیاسی شدن جنبش های اسلامی معاصر، بحرانهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و تنگناها در کشورهای اسلامی است که موجب جنبش های مردمی و گسترده شده است. ماهیت آنها احیاگری اسلامی است .یعنی احیای توحید یا عبودیت.

3 - نتایج و آثار هم زمان این ایدئولوژی ها بر جامعه داخلی و اسلام سنتی: آثار و نتایج جنبش ها گوناگون است از این رو، رجال دینی از آثار این جنبش ها برخود اسلام بیمناک هستند چون، این جنبشها قدرت سیاسی را پایه تمام اسلام می دانند. یعنی اگر خلافت باشد، اسلام هست و اگر نباشد، نیست. اما به طور کلی آثار و نتایج آن، پراکندگی و رد و بدل کردن تهمت فسق و کفر بین یکدیگر بود. اسلام گرایی احیایی نتوانست بحران حاکم در فرهنگ و سیاست را از میان بردارد و خود جانشین آن شود. مشکل اساسی اسلام سیاسی مبارز این است که از اواخر دهه شصت در محیط هایی تهی از فرهنگ و سیاست که از عوامل تهی شدن فرهنگ، نظامهای استبدادی و فرهنگ کمونیستی بوده است؛ سر برآورد و رشد کرد از این رو، نتوانست الگویی شایسته برای آینده فراهم کند.

زن در آثار فقهای سنتی و فقهای نوگرا
آثار فقهایی که مساله زن را مورد بررسی قرار داده اند، متفاوت است .افرادی چون : شیخ محمد الغزالی، قاسم امین، محمد عبده، رشید رضا، وهبی سلیمان غاوجی، نورالدین عتر، رمضان البوطی و... بطور خلاصه به برخی از آنها اشاره می شود. از مقالات شیخ محمد الغزالی و قاسم امین در موضوع زن در می یابیم، هر دو معتقدند در نگاه تاریخی به زن، اسلام با زن به عنوان شخصیتی انسانی و محترم رفتار کرده و حقوق و وظایف برابر با مردان به آنان بخشید و هر دو ریشه مشکلات را سنت های ایستا می دانند که در عصرهای انحطاط، غلبه یافت و زن و مرد را به بردگی کشید و تلاش کرد مرد را در موقعیت برتر از زن قرار دهد. این سنت های ایستا، نص و تاریخ را به خدمت خود گرفته اند. آنها در بخش جهان معاصر، اختلاف نظر داشتند. قاسم امین عصر جدید را عصر نظم و نظام و آزادی می خواند که زن می تواند در آن، خود را به جایگاه شایسته برساند اما محمد غزالی آن را عصر الحاد و تاریکی و فروپاشی اخلاقی می داند. این دو نگرش، نمونه ای از اختلافات نگرش فقهی اصلاحی نوگرا ( قاسم امین) و فقه احیایی سنتی (محمد غزالی) است. محمدعبده در تفسیرش دارای اندیشه های مترقی بوده که به دو مسأله درباره فقه زن اشاره دارد: یکی برابری کامل بین زن و مرد در بشر بودن در ارزش های انسانی و دیگری ضرورت پشت سر نهادن مسأله چند زنی با اجتهاد در فهم آیات مربوط به آن که فقط در یک مسأله زن و مرد با هم متمایزند و آن هم چند همسری برای مرد است. او قائل است با توجه به مصلحت، چند زنی قطعا حرام است و علما باید آن را حرام کنند. عبده احکام را با مقیاس و مصالح و مقاصد عمومی می سنجد و روش سنتی قیاس را رها نکرد در حالی که نتوانست در مسائلی دیگری همچومن شهادت، ارث ، سرپرستی و حق طلاق که با توجه به نصوص بر عدم برابری زن ومرد دلالت دارند؛ تعمیم دهد.

رشید رضا شاگرد محمد عبده به نص، بازگشت کرد و با جستجو در نصوص قرآن و سنت و سیره سلف صالح در تأیید استادش بود و بحث برابری زن و مرد را مطرح می کند. رشید رضا برابری زن و مرد و ارزش های انسانی را حقیقتی می داند که نصوص بر آن تأکید کرده اند، اما نابرابری بین زن و مرد امری طبیعی یا فطری است. او اوضاع زنان غربی را بهتر از زنان در جوامع اسلامی نمی داند و دلیل اینکه زنان غربی دچار مشکل شده اند را خارج شدن آنان از مقتضای فطری دانسته است. او برخلاف استادش محمد عبده از مسئله چند زنی دفاع می کند. رشید رضا به زن ندا می دهد به احکام شرع پایبند باشد و فریب ظواهر غرب را نخورند.

شیخ محمد ابوزهره برای بهبود اوضاع زن، هماهنگی شریعت و واقعیت را راه حل می داند ولی شیخ شلتوت و شیخ سباعی فقط نص محوری و رجوع مستقیم به قرآن را عامل بهبود اوضاع زن می داند. به عقیده وهبی سلیمان غاوجی زن و مرد باهم یکسان نیستند. زنان از هرنظر با مردان تفاوت دارند. او در این راستا، به مبانی جانشینی و تکلیف و لوازم آن دو در مورد زنان و مردان می پردازد.

اصلاح گرایان، اصلاح اوضاع زنان را در رهاسازی او از سنت های قرون وسطایی می دانستند نه از اسلام. هنگامی که آرای اصلاح گرایان را مبنا و قانون قرار دادند؛مثلا در مصر بر مبنای آرای شخصی مثل محمد عبده قانون احوال شخصیه صادر شد؛متفکران و فقهای مسلمان از اصلاح طلبی اسلامی رویگردان شدند، اما دولت های عربی پس از جنگ جهانی اول به آن تمایل داشتند. اصلاح گرایان مسلمان، رابطه اروپا با مسلمانان را بر پایه پیشرفت اروپایی ها و پس ماندگی مسلمانان دانستند. در نتیجه، برای رفع این چالش در پی ایجاد موازنه از طریق آموختن از اروپائیان برآمدند. از این رو، در پی تجدید فهم اسلام و فقه اسلامی و نوسازی پروژه جامعه و دولت رفتند که در ضمن آن بازفهمی مسأله زن بود. وظیفه ای که در این راه احساس کردند؛ آزادی زن از سنت های راکد و وارد کردن او به پروژه عام اجتماعی به گونه ای که قربانی غرب زدگی وارداتی نشود؛ بود. روش آن ها روش مقاصد شریعت و حفظ مصالح عام بود که به نقد عادات و سنت های اجتماعی و سنت های متأخر فقهی انجامید. نصوص، حاکی از تفاوت بین زن و مرد در قرآن و سنت بود و آن ها نمی توانستند آن را نادیده بگیرند ولی متفکران اسلام، احیایی اسلام هویت و تمایز طلب، روش اصلاح گرایی را که روش آن مصالح و مقاصد شریعت بود؛ کنار گذاشته و به حفظ امنیت و یقین و سنت گرایی مبتنی بر بازگشت به نصوص و توجه به حرام و حلال فقهی روی آوردند. نظام های عرب اسلامی که پس از جنگ جهانی شکل گرفتند؛ برنامه های اصلاح گرایان را مبنا قرار دادند و سعی در سازمانی کردن و قانونی کردن آن داشتند. در مسأله زن نیز، در مسائل و ابعاد شخصی زن در شعائر تمرکز کردند و سعی داشتند آن ها را به نصوص ربط دهند اما در عین حال، به اوضاع زن غربی معترض بودند.

جنبش های اسلامی و آینده
در مورد دیدگاه سیاسی اسلامی در دوره جنگ سرد باید گفت: در طول دهه 60 و 70 ایده حاکمیت بر اسلام مبارزه جو حاکم بود و جنبش های اسلامی از مرحله حرکت های احیایی به مرحله حزب سازی کشیده شد. مالکوم کر، شرق شناس آمریکایی دوره زمانی 1958 تا 1968 را جنگ سرد عربی نامید. منظور وی صف بندی نظام های ترقی خواه عرب و دیگر نظام های عربی به رهبری عربستان سعودی بود. در مقابل کشورهای سوسیالیست عرب هم پیمان با اتحاد شوروی، پیمان اسلامی که شامل نظام های عربی اسلامی هم پیمان با ایالات متحده آمریکا بودند؛ شکل گرفت. از اواخر دهه 40 اندیشه اسلام احیایی برای کسب استقلال از غرب، به در گیری با سرمایه داری جهانی انجامید. اسلام احیایی که به اسلام مبارزه جو تبدیل شده بود؛ نزاع با کمونیسم را بر تضاد فرهنگی و تمدنی با غرب سرمایه داری غلبه داد. در دهه 60 دوران ایده حاکمیت الهی یعنی مقابله با قدرت مطلقه رئیس دولت و تک حزب بودن نظام های ترقی خواه می باشد. ایده نظام اسلامی فراگیری که به صورت عقیدتی و عبادی و اقتصادی حاکمیت داشته باشد. دهه 70 و 80 اسلام گرایان معتدل از حقوق شهروندی سخن گفتند. هدف این گرایش ها و رویکردها این بود که نظام شورای اسلامی با دموکراسی تطابق ندارد زیرا، در دموکراسی، حاکمیت از آن مردم است نه خدا. نقد اسلام گرایان به تجاوزگری صهیونیسم و سلطه آمریکا و اسراییل بر جهان عرب و اسلام از یکسو و ظهور پدیده های افراطی همچون اسامه بن لادن و طالبان از سوی دیگر، موجب شد تا اسلام گرایان به حمایت از این تندروها و طرفداری از یاغیان و بی توجهی به خواسته و آرزوی ملت ها متهم شوند و این اتهامات از آنان فراتر رفته به عموم مسلمانان و عرب ها سرایت کند. احزاب اسلامی در بسیاری از کشورهای عربی اسلامی با ممنوعیت روبرو هستند. در کشورهایی هم که به آنان اجازه مشارکت در انتخابات را می دهند؛ ضمانت های لازم برای آزادی و شفافیت انتخابات وجود ندارد و این چنین وضعیتی نه تنها اسلام گرایان بلکه بیشتر نیروهای سیاسی خواهان دموکراسی را کنار می زند. البته آزادی و شفافیت انتخابات در ایران نقد جدی بر سخن نویسنده است.

در نظر اسلام گرایان احیایی که به حزب گرایی روی آورده بودند؛ با توجه به شعار مطرح میان اسلام گرایان یعنی اجرای شریعت، اساس مشروعیت در نظام اسلامی مبتنی بر شریعت است و امت، حامل و عامل شریعت نیست. بلکه اسلام گرایان باید شریعت را به امت تحمیل کنند و شریعت باید به قانون تبدیل شود. این امر موجب جدایی بین جماعت و شریعت شد و ریشه سوء تفاهم میان اسلام گرایان و توده مردم و بین اسلام گرایان و دموکراسی شد .در سال های اخیر شاهد ورود روز افزون اسلام گرایان به دستگاه های قانون گزاری و اداری با هدف تحقق خواسته های شان بوده ایم. مفهوم این ادغام، تسلیم اسلام گرایان به اصل شهروندی و امکان تحقق خواسته های شان از راه نهادهای موجود است و نشانه باور یافتن آنان به تمایز بین دولت و ادره حکومت یا نظام می باشد. در دهه 90 اندیشه اسلام گرایان در موضوع مشروعیت نظام سیاسی دچار تحول شد. آنان پیش از این، مشروعیت نظام سیاسی را منوط به وضع رئیس دولت یا تشکیلات می دانستند، اما تغییر عقیده دادند و آن را به قوانین حاکم ربط دادند. انشعاب و تکثرگرایی حزبی در میان اسلام گرایان خطرناک است زیرا، آنان انشعاب را به معنای فاصله یافتن حق از باطل می شمارند. ایدئولوژی جماعت و حزب واحد از میراث های دوره جنگ سرد است. اگر چه رنگ و لعاب اسلامی گرفته است. آینده همه ما و جنبش های اسلامی مربوط به امت و در کنار آن دین و میهن و دموکراسی است.

آینده جنبش های اسلامی در سایه تحولات منطقه ای و جهانی
برخی از پژوهشگران دانشگاهی و صاحب نظران پیشگویی کردند که پایان عمر جنبش های اسلامی سیاسی نزدیک است. خاستگاه این نتیجه گیری به تناسب تخصص و حوزه اهتمام آنان متفاوت است. پژوهشگران سیاسی به دلیل ناکامی این جنبش ها پس از انقلاب ایران به این نتیجه دست یافتند. برخی از شرق شناسان دانشگاهی دلیل شکست اسلام سیاسی را این می دانند که این حرکت های انقلابی بحران زده است و با محوریت مبارزه با ارزش و فعالیت های غرب گرایانه می باشد و الگوی جایگزین اطمینان بخشی ارائه نمی دهد. برخی نیز معتقدند به دلیل این که اجرای شریعت در اولویت برنامه های شان است با شکست مواجه می شوند و این هم، در حد شعار مبارزاتی است. در هر حال زمانی می توان از کامیابی یا شکست جنبش ها سخن گفت که مقصود از آن مشخص باشد. با توجه به اینکه این جنبشهای اسلامی، سیاسی محض نیستند بلکه جنبشهای احیایی با رنگ دینی اند؛ دست یافتن به قدرت یا مشارکت در آن، در وضعیت عادی جنبش ها به عنوان معیار کامیابی سیاسی نمی تواند معیار کامیابی آنان قرار گیرد. کامیابی یا شکست سیاسی، به دریافتن مقصود جنبش ها باز می گردد. برای کاوش در نیات فعالیت سیاسی، از اعتقاد یا بی اعتقادی به ارزش های دموکراسی به عنوان ملاک ارزیابی استفاده می شود و فقط مشارکت در انتخابات برای فهم تداوم جنبش ها ناکافی است.
 

منبع: سخن تاریخ

 
https://taghribnews.com/vdcd9k0szyt0ff6.2a2y.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی