نوشته: استاد دکترصباح زنگنه عضو مجمع عمومی "مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی"
وجود ابعاد عرفانی و معنوی در میراث دینی که باعث میشود مردم فراتر از اختلافهای سیاسی بیندیشند و دلهاشان از سلطهطلبیها و به دنبال مال دنیا بودنها پاک بماند.
اشتراک گذاری :
پیشگفتار: جهان اسلام مرحله حساسی از تاریخ خود را سپری میکند که دارای اثرات سترگی بر آینده آنست ؛ از یک سو خلقهای اسلامی خویشتن و هویت خویش را کشف میکنند و در حالتی از نگرانی ناشی از غارت ثروتها و منابع خود بسر میبرند و از سوی دیگر با چالشهای فراوانی در هستی و چگونگی گزینش راه و آیین خود روبرو هستند و از فشارهای داخلی و خارجی فراوانی در پیوند با استقلال در تصمیمگیری و آزادی بیان خود رنج میبرند و فریبکارانه ضمن کوششهای جدی برای در هم شکستن عزم و اراده خود با چنین القایی روبرو هستند که قادر به تشخیص و تمییز راهها و انتخاب گزینه درستی برای خود نیستند. در چنین اوضاع و احوالی شاهد آنیم که بذر اختلاف و تفرقه در میان بخشهای مختلف، فرصتی برای پرداخت خردمندانه و تأمل مدبرانه در جهت حل این بحران ها برای آن نمیگذارد. با اینحال، از یک سو در بحرانهایی که ملل اسلامی با آنها روبرو هستند، به لحاظ چند و چونی، عناصر مشترکی وجود دارد و از سوی دیگر این نوع بحران ها را به لحاظ تعلق به نظام ها مختلف این جهان، ویژگیهای متفاوتی از یکدیگر متمایز میسازد ؛ در این مقاله ما بر موضوع وحدت اسلامی و بحران تفرقه انگشت خواهیم گذارد. بدون تردید شناخت آن عناصر مشترک و این ویژگیهای مختلف، کمک شایستهای در گزینش نوع راهحلها و شیوههای مدیریت بحرانها و انتخاب ابزارها و وسایل و مکانیسمهای کارآمد خواهد کرد ؛ کاری که در این نوشته بدنبال آنیم. در نگاهی گذرا به سرتاسر جهان اسلام، میبینیم که مراکز بحرانی متعدد و فراوانی وجود دارند و غالبا نیز دو قاره آسیا و آفریقا ـ یعنی دو قارهای را که به لحاظ جمعیت مسلمان از تراکم بالایی برخوردارند ـ دربرمیگیرند. این یکی از موارد مشترک کانونهای بحران و بویژه تشتتهای فرقهای است ؛ این فتنههای فرقهای عمدتاً قلب جهان اسلام در لبنان و عراق را نشانه رفتهاند گو اینکه در "پاکستان" و "افغانستان" نیز از حدّت و شدّت کمتری برخوردار نیستند. این کانونها در "سودان" و "چاد" و سرانجام در "یمن" از ویژگی دیگری برخوردارند. در این میان کوششهایی برای شعلهور ساختن فتنههای فرقهای یا نژادی و فرقهای در ایران هم صورت میگیرد ؛ گاهی نیز شاهد مفسدهجوییهایی در "مصر"، "الجزایر" و "مراکش" هستیم که تشدید میشوند و سپس آرام میگیرند یا اینگونه برای ما جلوه میکند. "هند" نیز به رغم اینکه مسلمانان در آنجا اقلیت بسیار بزرگی را تشکیل میدهند و اقلیتها احکام ویژه خود را در حرکتهای اجتماعی دارند، از بروز اختلاف میان مسلمانان برکنار نیست.
اقلیتهای اسلامی و اختلافهای فرقهای: با عطف توجه گذرایی به اقلیتهای مسلمان در خارج از جهان اسلام شاهد برخی نمودهای اختلاف و تفرقه هستیم ولی این اختلافها کمتر ظاهر میشوند گویی قلب جهان اسلام درگیر اختلافهای بیشتری است با این حساب آیا پیرامون جهان اسلام میتواند وحدت و سلامتی را به این جهان بازگرداند؟ این کدام عامل است که برخی مناطق را با تنش بیشتر و آماده بحرانها و افت وخیزهای اجتماعی فزونتری میسازد؟ آیا شرایط درونی مشخصی وجود دارد که محیط را آماده و زمینه را مساعد برای اختلاف و تفرقه میسازد یا شرایطی عینی و خارجی است که خود را بر آن جوامع تحمیل میکند؟ یا اینکه عوامل موثر در این راستا، آمیختهای ازاسباب داخلی و خارجی و علل درونی و بیرونی است؟ و چرا شاهد تشدید این تفرقهها و درگیریها در پرتو شرایط معینی و آرام گرفتن آنها در همان منطقه ولی در پرتو شرایط دیگری هستیم؟ بنابراین پرسش اصلی از این قرار است: ویژگیهای کانونهای بحران در جهان اسلام کدام است؟ در اینجا حتماً باید روی یک حقیقت علمی ـ اجتماعی انگشت بگذاریم و آن اینکه در مسائل اجتماعی کار تعمیمدهی جز در گفتمان تبلیغی و سیاسی، مفید فایده نیست. چنین تعمیمی نیز واقعیت دردناکی را که در آنیم توجیه نمیکند همچنانکه هیچ نشانه یا اشاره راهنمایی نیز برای حل و فصل بحرانها و مشکلات اجتماعی ارائه نمیدهد. از اینجاست که اهمیت شناخت ویژگیهای کانونهای بحران و درک نتایج اجتماعی، فرهنگی و سیاسی برخاسته از آنها روشن میگردد. چند نمونه از مناطق بحران زده: مشخص کردن یک دوره زمانی معیّن در تاریخ معاصر، چه بسا برای برون رفت از تعمیم زمانی سودمند باشد و کار رسیدن به نتایج علمی را شتاب بخشد. ولی امتداد عمودی زمان شاید مطالعه وضع فرهنگی و سیاسی جوامع در برخی حالتها و متناسب با اختلاف شرایط، مفید باشد: ۱ـ در وضع کشوری چون "پاکستان" و تشدید پراکندگیهای فرقهای در آن شاید نتوان نمونههای قدیمی چنین کارزاری ارائه داد زیرا پاکستان خود از جمله کشورهای تازه استقلال یافته و بر شالودههای دینی بنیانگذاری شده است ؛ با این حال بذر اختلافها و شبکههایی که استعمار بریتانیا در این کشور مسلمان کار گذاشت و آنچه نظام سلطه آمریکایی بمثابه وارث سلطه بریتانیا از آن پاسداری کرد و نیز بهره برداری ازعامل دین از سوی غرب و برخی کشورهای هم پیمان با آن به منظور بیرون راندن اشغالگران شوروی از افغانستان، همه و همه طی دهههای نیمه دوم قرن میلادی گذشته تا به امروز، شرایط تازهای را تشکیل میدهند، ولی بهرحال نتیجه یکی است و آن اینکه مسلمانان خود هیمه چنین آتش و نخستین قربانیان آن بوده و هستند. ۲ـ در مورد عراق، به رغم وجود نمونههای تاریخی درگیریهای فرقهای در این سرزمین که در ابتدای آن و در پی به آتش کشیدن کتابخانه و قرارگرفتن تحت پیگرد حکام سلجوقی، به مهاجرت "علامه طوسی" از "بغداد" به "نجف اشرف" و تحریک اهالی "کرخ" و "رصافه" علیه همدیگر و استبداد بازماندگان عباسی در حکمرانی و وادار ساختن مردم به دست کشیدن از معتقدات خویش و مبارزه با دوستداران اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) و قتل و تعقیب ایشان با وجود خطرات جدی برخاسته از حملات تاتارها و مغولها از یک سو و جنگهای صلیبی از سوی دیگر ..... به رغم وجود این دسته از عوامل سیاسی برای برانگیختن درگیریهای فرقهای در دو قرن چهارم و پنجم هجری، طبیعت این درگیریهای فرقهای و انگیزش اختلافها در سالهای اخیر بدان معنا نیست که ملت عراق (با اقوام و عناصر مذهبی و اجتماعی تشکیل دهنده آن) حامل بذر اختلاف در خویش است ؛ در پی سقوط صدام، شرایط جدید و برهم خوردن موازنه نیروهای منطقهای منجر به دخالت نیروهای بیگانه عربی و غربی برای برانگیختن اختلافهای فرقهای و حمایت و تجهیز نیروها و جریاناتی شد که اساسا اعتقادی به دین نداشتند ولی برای توجیه کشت و کشتار و انتقامگیریها و کینتوزیها به آنها پوشش دینی داده شد ؛ تاریخ عراق خود گواه همدلی، همبستگی و مهرورزی و همکاری بخشها و گروهها و عناصر مختلف تشکیلدهنده تمام ساکنان نسبت به همدیگر است. برخی سیاستمداران کوشیدند اختلافهای دست پخت خود را تئوریزه کنند و تلاشهای زیادی کردند تا برای درگیریهای خونین فرقهای ریشههای تاریخی دست و پا کنند و فراموش کردند که اغلب ایشان [مردم عراق] از خانوادههای درهم آمیختهای هستند که در آنها مرد از یک مذهب و زن از مذهب دیگر یا در میان افراد یک قبیله یا عشیره نیمی از این مذهب و نیمی دیگر از مذهب دیگری است. ۳ـ در وضع "لبنان" میبینیم که آگاهی اجتماعی و سیاسی ویژه این کشور و همزیستی مسالمتآمیزی که میان مذاهب مختلف اسلامی در آن برقرار است، اختلافها را تنها در چارچوب گیرودارهای سیاسی منحصر ساخته و اجازه نداده به خشونت کشیده شود و گو اینکه کوششهایی از سوی بیگانگان ـ در سطح منطقهای و جهانی ـ میشود تا بر این آتش هیمه ریخته شود و اختلافهای سیاسی در چارچوبهای مذهبی برافروخته گردد، گروههایی از سازمان "القاعده" و جز آن زیر چتر مذاهب و اردوگاههای فلسطینی نیز وارد این کارزار شدند ولی با شکست فاحشی روبرو گشتند و صحنه در همان حد توازنهای سیاسی، منضبط و کنترل شده باقی ماند. ۴ـ در مورد "یمن" وضع کاملا جدیدی حاکم شده که پیش از این در این کشور سابقه نداشته است به این معنا که در گذشته هرگز انواع گرایشهای مذهبی در "یمن" به صحنه کارزار فرقهای تبدیل نشده و حداکثر اینکه تنها در رسانههای گروهی چنین نمایشی از آن ارائه شده بود. اوضاع در "صعده" و پیرامون آنرا هرگز نمیتوان درگیریهای فرقهای یا مذهبی نامید زیرا به رغم حضور مذاهب مختلف و پیروان آنها در جنوب تا شمال و از سواحل تا کوهستانهای "یمن"، اثری از برخوردها و کشمکشهای مذهبی وجود نداشت و بیش از این هرگز اختلافهای عشیرهای یا سیاسی نه در زمان پیشوایان و نه در دوره جمهوری، اختلافهای مذهبی درهم نیامیخت. بدین ترتیب میتوان پرسید که چه اتفاقی افتاده و چرا سعی میشود درگیریهای کنونی در "صعده" برخوردهای مذهبی جلوه داده شود؟ ولی بجای ورود به جزییات این درگیریها، تصور میکنم آمادگی "ایالات متحده آمریکا" برای دخالت در "یمن" ای بسا توضیح کافی و گویایی برای همه این سر و صداها و درگیریها و بحرانهای گوناگون در "یمن" ارایه دهد. آیا موقعیت استراتژیک "یمن" است که این شیوهها و سروصداهای رسانهای را ایجاب میکند؟ با صدور فتوایی از سوی یکصد و پنجاه تن از علمای مذهبی "یمن" در تحریم همکاری نظامی با دشمنان دین و بیگانگان، میتوان تصویر کاملا روشنتری از اوضاع را پیش چشم داشت. ۵ـ "سودان" نیز حالت ویژهای از همدلی و تسامح بشمار میرود ولی درگیریهای خونینی که در "دارفور" در جریان است گروههای مختلفی از مسلمانان را به مبارزه با یکدیگر کشانده است زیرا تغییرات آب و هوایی، کاهش سطح زیر کشت مزارع و جنگلها و کم شدن منابع آب از جمله عوامل قدرتمند مهاجرتهای قبیلهای بشمار میرود ؛ علاوه بر این کشف مخازن بزرگی از نفت در این منطقه و یورش کشورهای بزرگ برای بهرهبرداری از این ثروت هنگفت نیز مزید بر علت شده است بدین ترتیب قدرتهای غربی در اینجا و آنجا در این منطقه دخالت میکنند و با پول و اسلحه به حمایت از هر گروه از راه رسیدهای برای جنگ و نابودی طرف دیگر، میپردازند. ۶ـ ولی سر و صداهایی که در "مصر" پیرامون "تبشیر شیعی" به راه فتاده نیز همزمان با تشدید بحران روابط "ایران" و "مصر" و نیز همزمان با اعتراضهای خلقهای مسلمان به سیاستهای گرسنه نگهداشتن و محاصره مردم فلسطین در "غزه" از سوی این کشور است. از اینجاست که این سروصداها گاه آشکار و گاهی نیز نهان میگردد. پس از این نگاه گذرا، میکوشیم تا برخی نشانهها یا راهنماهای مؤثر در تفاوتهای حالتهای تفرقه و اختلافهای فرقهای و مذهبی را نتیجهگیری و در این میان به مواردی از آنها اشاره کنیم:
۱ـ سطح آگاهی اجتماعی و فرهنگ دینی خلقها. هرچه میزان این آگاهی بالاتر باشد فرهنگ دینی در وضع بهتر و میزان پذیرش و تسامح بالاتر میرود و به همان میزان و در نسبتی معکوس، امکان تحریک خلقها و سوءاستفاده از عواطف آنها علیه دیگر گروههای مذهبی کاهش مییابد. ۲ـ نقش علمای دین و پیوندهای مادی آنان با قدرت سیاسی: هرچه این علما بیشتر متکی به حمایتهای دولتی باشند ناگزیر به همراهی و همگامی بیشتری با قدرت حاکمه سیاسی و دنبالهروی از سیاستهای آن و سوءاستفاده از دین و عنصر مذهب گرایی و فرقهگرایی و نیز صدور فتواها و تهییج مردم کوچه و بازار و تودههای مذهبی علیه پیروان مذاهب دیگر میشوند. ۳ـ تحولات ، حوادث و دگرگونی ها در معادله قدرتهای سیاسی در برخی کشورها و نداشتن امکان این قدرتها در همراهی و همگامی با حوادث، با تکیه بر ابزارها و ساز و کارها در بازی سیاسی، مقامات مربوطه را بدان سوق میدهد تا از ابعاد دینی و فرقهای در راستای برهم زدن اوضاع و وانمود ساختن این نکته که تغییرات سیاسی متضمن خطراتی علیه مذهب مشخصی است، سوءاستفاده نمایند. ۴ـ ریشههای تاریخی دستگاههای حزبی لائیک و نهادهای اطلاعاتی (همچنانکه در حال حاضر در عراق و پاکستان مطرح است) این دستگاهها را به تحریک بخشهایی از تودههای مردم علیه بخشهای دیگر و برآشفتن اوضاع و از آنجا ماهی گرفتن از آب گلآلود سوق میدهد. ۵ ـ وجود یا عدم وجود ریشههای فرهنگ تسامح و همزیستی و میانهگرایی که در کشورهای معیّنی مطرح است و منجر به ریشهکنیشمار بزرگی از شخصیتهای فکری سازنده و اهل همزیستی و تسامح میگردد و به ظهور جریانات افراطیمیانجامد. ۶ـ وجود ابعاد عرفانی و معنوی در میراث دینی که باعث میشود مردم فراتر از اختلافهای سیاسی بیندیشند و دلهاشان از سلطهطلبیها و به دنبال مال دنیا بودنها پاک بماند. ۷ـ ریشههای عمیق ملی و دینی که در بسیاری اوقات در یک همآمیزی پرشکوه، هویت فرهنگی مستقلی را بدنبال دارد که در برابر یورشهای فرهنگی بیگانه ایستادگی میکند و در عین حال گاه همین ریشههای ملی و گرایشهای قومی در برابر عمق دینی قرار میگیرد و از عنصر قومی برای مبارزه با دین بهرهبرداری میشود ؛ گاهی این حالت، شکل درگیری و اختلافهای مذهبی قومی علیه قوم دیگری را بخود میگیرد. ۸ ـ میزان نفوذ بیگانگان در کشورهای اسلامی از راه حضور مستشاران یا نیروهای نظامی و اطلاعاتی آنها یا ابزارها و رسانههای گروهی یا فعالیتهای فرهنگی یا آموزشی. با یاری گرفتن از این نفوذ، قدرتهای بیگان? سلطهگر یا اشغالگر، اقدام به ایجاد هرج و مرج و درگیریهای فرقهای برای مسلط شدن بر کشور و فاصلهاندازی میان بخشهای مختلف اجتماعی و تقویت مراتب شک و تردید در رفتار هرکدام نسبت به دیگری مینماید. * * * خلاصه اینکه حالتهای تفرقه و اختلاف یا درگیری در کانونهای بحرانی شناخته شده را به لحاظ شرایط منجر به شکلگیری و تحولات آنها نمیتوان تحت یک عنوان کلی قرار داد و بنابراین راه حل نیز در همه حالتها یکی یا مشابه همدیگر نیست ؛ هر یک از این موارد باید جداگانه از سوی کارشناسان و نیکاندیشان مورد بررسی و مطالعه قرار گیرد و راه حلی برای آنها ارائه شود. ولی البته این امر مانع از آن نمیشود که گروهی از علما و اندیشمندان، به پیگیری این اوضاع و ارائه راهکار یا ابزار و راههای مناسبی برای حل هرکدام، نپردازند. خداوند همه ما را در انجام کارهای نیک توفیق دهد. « و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون» (صدق الله العلی العظیم)