تاریخ انتشار۵ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۸:۳۷
کد مطلب : 520507
در گفت‌وگو با محمد بنیادی، مدرس و حافظ قرآن مطرح شد؛

ماجرای شهیدی که خواب شهادتش را دیده بود

جانباز جنگ تحمیلی می‌گوید برخی شب‌ها با حالت ناراحتی بلند می‌شوم و در حالی که پاسی از شب گذشته است به مزار شهدا می‌روم، زیرا حالم خوب شود. برخی روانشناسان می‌گویند که این حالت دیوانگی است و ما را موجی خطاب می‌کنند. خدا کند موجی بمانیم، زیرا برکت دارد.
ماجرای شهیدی که خواب شهادتش را دیده بود
به گزارش حوزه سایر رسانه ها خبرگزاری تقریب، ایکنا در گفتگو با محمد بنیادی، حافظ، مدرس و پیشکسوت قرآنی کشورمان، که در دوران جنگ تحمیلی در دفاع از کیان کشور همراه با برادران خود حضور داشت و از ایثارگران و جانبازان آن دوران است، از علت حضور وی در جبهه‌های حق علیه باطل و همچنین حال و هوای قرآنی رزمندگان و سنگرها جویا شده است.

مشروح این گفت‌وگو را بخوانید.

چند ماه در جبهه‌های حق علیه باطل حضور داشتید و در چه عملیات‌هایی شرکت کردید؟

۲۸ ماه. البته این مدت به تناوب طی هشت سال بود. اولین آنها عملیات گیلان غرب و آخرینش نیز عملیات مرصاد بود. البته به فواصل نیز در عملیات‌های متعددی چون جزیره مجنون، کربلای ۴، ۵ و بیت‌المقدس حضور داشتم، چون معلم بودم برای هر عملیاتی اطلاع می‌دادند و به جبهه می‌رفتم و در آنها شرکت می‌کردم.

چه شد که معلمی را انتخاب کردید؟

به پیشنهاد یکی از دوستانم به عنوان معلم امور تربیتی جذب آموزش و پرورش شدم.

خیلی از هم دوره‌ای‌های شما در دوران جنگ به جای دفاع از خاک کشورشان بار سفر بستند و از ایران رفتند، چه شد که ماندید؟

سه برادر بودیم و از ابتدای جنگ در آن حضور داشتیم. البته در دوره‌ای قصد عزیمت به آمریکا را داشتم و کارهایم را انجام داده بودم تا نزد دو برادرم به آمریکا بروم، اما در فواصل انقلاب تا جنگ پدرم از آنها خواست که برگردند و آنها نیز برگشتند و به جبهه رفتند و من هم پشت سر آنها به میدان جنگ رفتم و در مناطق غرب و جنوب کشور از بازی‌دراز، شیاکوه و داربلوط تا جزیره مجنون و کربلای ۴ و ۵ و در نهایت در ماووت و مرصاد حضور داشتم. در اوایل جنگ برادرم در بازی‌دراز کردستان به دستش گلوله خورد، طوری که الان دست راستش فلج است و در اواخر جنگ در فاو برادر دیگرم، که غواص بود، صورتش مجروح شد و موج انفجار او را گرفت.

انگار شما خودتان هم از جانبازان آن دوران هستید.

بله، سال ۱۳۶۱ در عملیات گیلان غرب و داربلوط روی مین رفتم و هر دو پایم مشکل اساسی پیدا کرد و راه رفتن برایم بسیار مشکل است، اما با وجود همین شرایط در عملیات‌های دیگر هم شرکت کردم. 

 از حال و هوای قرآنی در مناطق جنگی بگویید.

در دوران دفاع مقدس تمامی مراحل زندگی رزمندگان با قرآن عجین بود و آنها مجرد از قرآن نبودند و هنگام نماز شب و کمک‌ به یکدیگر همیشه پیشانی‌بند و قرآن جیبی و وصیت نامه همراهشان بود. همچنین در آن هنگام از جلو نظام‌ها و ایستادن‌ها با خواندن سوره‌هایی از کلام وحی همراه بود.
در عملیات ماووت عراق به دلیل برف شدید و یخبندان، امکان وضو و تیمم نبود و با پوتین در  سنگر نماز خواندیم و همه سرمازده شدیم، به طوری که دردش از تیر خوردن بیشتر بود.
در جبهه مراحلی بود؛ خیز اول، دوم و سوم. بچه‌های خیز سوم نفس به نفس با دشمن می‌جنگیدند و قطعاً با شهادت، جانبازی، اسارت و یا فتح همراه بود و فریادشان یا زهرا و یا حسین و از عمق جان بود. آنها تمام‌قد در خدمت قرآن بودند. چنانکه حاج رسول حیدری می‌گفت که در خلوت‌هایی که داشتیم از خدا می‌خواستیم که شبیه آب‌پاش سوراخ سوراخ شویم که سرانجام او را به رگبار بستند. مقام معظم رهبری نیز درباره او فرمودند: «ایشان رسول انقلاب در بوسنی و هرزگوین بود.» یکی دیگر از شهدا آرزویش بود که سرش برود، همین‌طور هم شد. شهید دیگری گفته بود که از خدا خواسته‌ام که از پشت سر شهید شوم که اینگونه شد. شهدا هرچه خواستند خدا به آنها داد. رزمندگان هشت سال دفاع مقدس، تبلور عینی قرآن هستند. خدا کند اگر دستمان خالی شود، به استناد این هشت سال، قرآن و اهل‌بیت(ع) شفاعت‌کننده ما باشند.

رزمندگان تربیت‌شده جلسات سنتی قرآن بودند که در حال حاضر این جلسات حال خوبی ندارند. علت را چه می‌دانید؟

بله، در اوایل انقلاب و در دوران طاغوت با وجود سختی‌، در تمامی شهرها و استان‌ها جلسات خانگی قرآن برگزار می‌شد. من در جلسات استاد مولایی شرکت می‌کردم یا به سایر جلسات قرآن می‌رفتم، تا اینکه یک رجل و رهبر الهی بانفَسی مسیحایی آمد و همه را دگرگون کرد، بدون اینکه برای مردم ممیزی در نظر بگیرد و پیامبر گونه گفت: «همه ید واحد هستیم و همه با هم هستیم» و همه را منقلب کرد. امام خمینی(ره) جنگ را به عنوان یک «نعمت» برای مردم تلقی‏‎ ‎‏کردند و از نگاه قرآن نیز همین‌طور است و هشت سال مردم برای شکست دشمن با هم متحد بودند.
ما نباید معطوف به جلسات سنتی باشیم، چراکه جامعه از منابع و متون استفاده می‌کند. ما باید آنها را تبیین و تشریح کنیم مثل حوزه، دانشگاه، مؤسسات و رسانه‌ها. در حال حاضر تمام استان‌ها از حافظ و استاد قرآن و متون و منابع قرآنی پر است؛ ایکنا، رادیو قرآن، رادیو ترتیل و شبکه قرآن و معارف سیمای قرآن. این‌ها وفور نعمت است. من آن زمان را دیده‌ام «و يَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً».

بیانیه گام دوم انقلاب بررسی، ایجاد فرصت، بازگشت و اصلاح مسائل نظام است. و به قول آقا باید از جوانان دانشمند برای تحقق تمدن نوین اسلامی بهره برد و باید شیوه‌ها تغییر یابد. اینها نعمات و فرصت‌های نابی است که نباید تبدیل به تهدید شود. پس باید نگران بی‌تدبیری باشیم. اگر جامعه می‌خواهد الهی باشد، باید به دنبال نفس واحد باشیم، وگرنه کشور ما هم مانند افغانستان و لیبی خواهد شد. اکنون دیگر فرصت آزمایش و خطا نیست. اساتید باید به دنبال روش‌های دیگر و تنوع در جلسات باشند و باید مبلغ و مروج قرآن باشیم.
پیشنهادم به ایکنا این است که به دنبال معرفی افرادی باشد که نگاه متفاوتی به قرآن دارند. به این معنا که از استادان فیزیک، شیمی، طب و نجوم که آموزه‌های قرآنی را تحلیل می‌کنند دعوت کند. همچنین نشست‌هایی را با افرادی در مورد میزان تعامل با قرآن و عشق به این کتاب آسمانی برگزار کند. آن وقت می‌بینیم که چقدر محب قرآن و اهل‌بیت(ع) داریم. چرا ما قرآن را در مسجد و جلسات حبس کرده‌ایم. قرآن مکتوب و مصور داریم و خداوند خودش را در قرآن و آفاق و انفس نشان داده است. پس باید جامعه قرآنی نگاه الهی به قرآن داشته باشد. شیوه‌های سنتی چندان جوابگو نیست.

 شما به حرف امام خمینی(ره) اشاره کردید که فرمودند: «از دید قرآن نیز جنگ نعمت است»، در این باره واضح‌تر سخن بگویید.

قرآن می‌فرماید: «عَسى‌ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ»، مبارزه با نفس بالاترین مبارزه است. هیچ زمانی نیست که انسان در سختی نباشد، زیرا طبق نص صریح قرآن «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ» انسان در سختی آفریده شده و تا انتها نیز با سختی همراه است. انسان از اعلی افول و سقوط کرد «... وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ...» و برای اینکه بتواند عروج پیدا کند و به سوی خدا بازگردد، باید امتحان پس بدهد.

۱۴۰۰ سال پیش حضرت علی(ع) فرمود: «رحم مادر نسبت به این دنیا مثل انگشتری است و این دنیا نسبت به عالم برزخ مثل انگشتری است و نهایت عالم برزخ هم نسبت به آخرت مثل انگشتری است.» نتیجه اینکه همه چیز اصغر است اما بزرگترین بخش جهان همان عصاره وجود انسان است که خداوند به آن قسم خورده، یعنی نفس انسان. پیامبر(ص) در یکی از جنگ‌ها که مسلمین بسیار خوشحال بودند، فرمود: «این جهاد اصغر بود» و همه تعجب کردند و ایشان فرمودند: «جهاد اکبر جهاد با نفستان است».
شناخت دشمن، جهاد فی سبیل الله، جراحت، سختی، اسارت و مشکلات همگی اثبات بندگی و مبارزه در راه حق و کلمه الله است و جنگ دانشگاه انسان‌سازی بود و اکنون جنگ سخت‌تری داریم و در کنار سختی‌های آن، برکاتش محسوس است. بهشت را به بها دهند نه به بهانه. این نعمت حاصل نمی‌شود، مگر با امتحان و تکرار. بنابراین جهاد هیچ‌گاه متوقف نمی‌شود و در آن دنیا آنان که این نفحات را درک نکردند و راحت‌طلب و کدخدا پذیر بودند، حسرت‌ می‌خورند.

خاطره‌ای از دوران حضورتان در جنگ دارید.

شهید علی محمد محمودی یکی از شاگردان جلسه قرآنم بود. آن هنگام در شهر ملایر بودم. شهید محمودی از قاریان خوش‌خوان و خوش‌صدا بود. به من گفت که می‌خواهد به عملیات کربلای چهار اعزام شود. آمد تا از من اجازه بگیرد و رفت و با قرائت قرآن به شهادت رسید. شهید بهرامی نیز از معلمان و قرآن‌آموزان جلساتم بود. در عملیات ماووت در ساختمان پلنگی برنامه‌ای داشتیم. گروه ویژه شهدا قبل از گردان، عملیاتی را انجام می‌داد و سپس گردان می‌آمد. شهید بهرامی در این گروه بود. شب پیش از عملیات، دیدم که ایشان تنها نشسته و زار زار گریه می‌کند. گفت که در خواب دیدم از پشت سر به شهادت می‌رسم و مطمئن باشید فردا شهید می‌شوم. به شوخی و خنده به او گفتم که بلند شو و برو، روحیه بچه‌ها را خراب نکن و این خوابت را جایی نگو اما این گفته‌اش در ذهنم ماند.

با گروه به سوی تپه ماووت، که برف وحشتناکی باریده بود، به راه افتادیم، من، معاونم، دکتر الماسی و شهید بهرامی با هم بودیم. ناگهان خمپاره‌ای به کوله‌اش اصابت کرد. نشست و به سجده افتاد و در آن حالت به شهادت رسید. برخی شب‌ها با حالت ناراحتی بلند می‌شوم و در حالی که پاسی از شب گذشته است به مزار شهدا می‌روم، زیرا حالم خوب شود. برخی روانشناسان می‌گویند که این حالت دیوانگی است و ما را موجی خطاب می‌کنند. خدا کند موجی بمانیم، زیرا برکت دارد. خدا کند که خدای سبحان هشت ثانیه از آن هشت سال را برای ما نگه داشته باشد. اکنون بیش از هر زمان دیگری آرزوی شهادت دارم و دعای ماندگار بنده همان است که از اول جنگ همه می‌خواندیم: «اللهم ارزقنا شهاده فی سبیل الله».


انتهای پیام/
https://taghribnews.com/vdcgzz9nuak9xn4.rpra.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی