تاریخ انتشار۱۲ اسفند ۱۳۸۹ ساعت ۷:۰۸
کد مطلب : 41491
سیر تاریخی تقریب و تفرقه در گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین هدایت پناه

سخنگوی شیعه کیست؟ سخنگوی سنی کیست؟

محمدرضا هدایت‌پناه، پژوهشگر، مؤلف، مدرس و استاد دانشگاه در حوزه تاریخ اسلام است و در چندین دانشگاه و مرکز پژوهشی سمت‌هایی چون تدریس، تحقیق و مدیریت را برعهده دارد. وی مولف کتاب " جريان شناسي فكری معارضان قيام كربلا " می باشد. هدایت پناه تحصیلات حوزوی خود را تا سطح سه به پایان رسانیده و در عین حال در سال ۷۹ فوق لیسانس تاریخ (گرایش تاریخ اسلام) خود را از پژوهشگاه حوزه و دانشگاه دریافت کرده است. وی عضو هیات علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه است و تا چندی قبل ریاست گروه تاریخ اسلام را نیز در این نهاد بر عهده داشت. آنچه که در پی می آید مشروح مصاحبه خبرنگار تقریب در قم با وی می باشد:
سخنگوی شیعه کیست؟ سخنگوی سنی کیست؟
معضلی که به شکل زنجیره وار از قرن سوم تا کنون ادامه دارد 

وقتی که به سیر تاریخی وقایع بین شیعه و سنی می نگریم، یک معضل به شکل زنجیره وار به چشم می خورد. از قرن سوم تا کنون این زنجیره، این نقطه مبهم همچنان حل نشده است؛ در قرن سوم و قرن چهارم با وجود تلاش های زیاد حل نشد، طی قرون پنجم و ششم شکل حادتری به خود گرفت و بعدها نیز به دست فراموشی سپرده شد تا اینکه در حوادث اخیری که به وجود آمد، دوباره آن برگ های قدیمی تازه شد و هم اکنون با همان معضل سابق روبرو هستیم. حتی زمانی که به حوادثی که در مجامع علمی شیعه و اهل سنت رخ می دهد، می نگری و آنها را کنار هم می گذاری، متوجه می شوی همه چیز همان چیزهایی است که در گذشته روی داده و همچنان علمای فریقین در کنار هم ننشسته اند تا به یک نتیجه گیری جامعی رسیده و سیاست واحدی را اتخاذ کنند. 

ما (تابعین فرق اسلامی) همیشه عادت کرده ایم که به تناسب علقه ها و وابستگی های مذهبی که داریم، دیگری را هدف اتهام زنی قرار دهیم؛ یعنی به طور مثال به نحوی صحبت می کنیم که به فرض مثال من طلبه شیعه یک فرد کاملا عقل گرا هستم، با مسائل تاریخی به شکلی معقول برخورد می کنم، ولی مشکل در طرف مقابل است و این آن طرفی ها هستند که دارای تعصب و افراطی گری می باشند، با مسائل به شکلی جاهلانه و عوامی برخورد می کنند و مشکلاتی را برای جهان اسلام به وجود می آورند. آنها نیز دارای همین طرز تفکر هستند و در مورد ما چنین فکری می کنند. 

من با توجه به مطالعاتی که در تاریخ و احوال شخصیت های علمی شیعه و سنی انجام داده ام، معتقدم که علمای ربانی جامع الاطرافی که افق های دوردست را نگریسته اند، در بین هر دو گروه وجود داشته اند. این افراد کسانی هستند که می دانند بسیاری از اختلافات به وجود آمده بین فرق اسلامی چه در جوامع علمی و چه در متن جامعه، برخاسته از علم و تقوا نیست. علمای ربانی دو طرف زمانی که کنار هم می نشینند، می بینیم که با وجود اختلاف نظرهایی که دارند به هنگام مباحثه به نظر می رسد که از یک فرقه هستند و درباره یک مسئله اختلافی فی مابین به بحث مبادرت ورزیده اند. 

پاره ای از وقایع مهم تاریخ اسلام و تلاش های تقریبی صورت پذیرفته
اهل تسنن معتقدند که تاریخ افتراق به بعد از عثمان باز می گردد (اگر چه که ما تاریخ افتراق را پیش از آن می دانیم )، ما نیز در اینجا همین نقطه را مدنظر قرار می دهیم. پس از عثمان شاهد به وجود آمدن دو طیف هستیم: یک گروه علوی مذهب و یک گروه عثمانی مذهب. عثمانی مذهب ها حاضر به پذیرش خلافت امیرالمومنین علی علیه السلام نشدند و گفتند که دوره، دوره فتنه است و طرف مقابل گفتند که دوره، دوره فتنه نیست و حکومتی کاملا مشروع در جامعه مسلمین برپا گردیده است. این اختلاف بازتاب های متعددی را در عرصه های مختلف چون حدیث، رجال، فقه و ... برجای گذاشت. تا قرن سوم جمعی خلفای اول، دوم و سوم را می پذیرفتند، اما خلیفه چهارم یعنی امیرالمومنین علی علیه السلام را اصلا قبول نمی کردند. خلاف این وضعیت در علوی ها (می توان گفت تقریبا شیعیان) قابل مشاهده است و علوی ها قائل به صحت تربیع بودند

۱. احمد بن حنبل، رئیس مذهب حنبلی، ( حنبلی ها در واقع ادامه اهل الحدیث و عثمانی مذهب ها هستند) کتاب فضائل الصحابه را نوشت. در آن کتاب وی فضائل ابوبکر، عمر، عثمان و علی علیه السلام را به عنوان خلیفه چهارم بیان کرد وی با این کار افکار افراطی اهل الحدیث را تعدیل کرد. حتی نقل است که عبدالله، پسر برادر احمد بن حنبل، از وی درباره خلافت امیرالمومنین علی علیه السلام سئوال می پرسد و او در پاسخ با اشاره به حیوانی که در آنجا بوده است، می گوید: " اگر کسی خلافت علی را قبول نداشته باشد، حتی از این خر من هم کمتر است ". احمد بن حنبل با آن سیطره علمی و جایگاهی که در میان اهل سنت داشت، چنین کاری را انجام داد و در کتاب فضائل الصحابه مسئله تربیع را جا انداخت. در دوره احمد بن حنبل کتاب های السنة زیادی نوشته شد. چرا؟ برای اینکه در میان اهل سنت افراطی این واقعیت جا بیفتد که درست است که ما به خلافت ابوبکر، عمر و عثمان اعتقاد داریم اما این به آن معنا نیست که خلافت امیرالمومنین را قبول نداشته باشیم، وی خلیفه مشروع بوده و توسط جامعه مسلمین هم انتخاب شده است. 

۲. در طبرستان به علت گرایش های علوی که داشتند که سب صحابه (شیخین) می کردند. طبری در آنجا اقدام به طرح فضایل شیخین نمود. از آن طرف در بغداد، اهل الحدیث افراطی حاضر به نقل کوچکترین فضائل امیرالمومنین هم نبودند. طبری در بغداد عکس کاری که را که در طبرستان کرده بود، انجام داد. ابوبکر ابن داوود سجستانی منکر غدیر خم گردید. وی از چهره های برجسته بغداد بوده و بسیاری از محدثین طراز اول اهل سنت از شاگردان وی بوده اند. طبری از این سخنان ابوبکر سجستانی بسیار ناراحت شد و کتاب الولایة را به رشته تحریر در آورده و به نقل فضائل امیرالمومنین پرداخت. 

۳. ابن قتیبه کتابی به اسم " الاختلاف فی اللفظ " دارد. وی در این کتاب به شدت به اهل الحدیث حمله کرده و موضعگیری های آنان را درقبال شیعه مورد نکوهش قرار داده است. او مطرح می کند که چگونه می شود که شما بسیاری از احادیث صحیحه و متواتره را فقط به خاطر بغضی که نسبت به شیعیان دارید، انکار می کنید. وی به عنوان نمونه از حدیث منزلت، حدیث غدیر و ... یاد کرده و تصریح می کند که این احادیث چیزهایی نیست که بتوان منکر آنها شد. 

۴. نسائی در شام به نقل فضائل امیرالمومنین اقدام ورزید و حتی مورد ضرب و شتم نیز واقع شد. وی می گوید زمانی که به شام رفته، چون دیده است که اهالی آن بلاد بر علیه امیرالمومنین سخن می گویند، عمدا اقدام به نوشتن و نشر فضائل و خصائص ایشان نموده است. نسائی به خاطر این کار هدف ضرب و شتم قرار گرفت و در پی همین ضرب و شتم ها چند روز پس از آنکه به مکه رسید، فوت کرد. 

۵. اسماعیل بن عیاش، فضائل امیرالمومنین را برای حمصی های عثمانی مذهب نقل کرد تا به گفته خود آنها را تعدیل کند. 

۶. ابن زبر دمشقی در قرن هفتم و هشتم می زیسته است. پدر وی قاضی دمشق بوده، خود وی نیز قاضی دمشق بوده و از محدثین بزرگ به شمار می رفته است. این شخصیت بزرگ علمی می گوید که با ده نفر از محدثین اهل سنت در جامع دمشق نشسته بودیم و فضائل امیرالمومنین را نقل می کردیم. ابن زبر می افزاید در پی این کار، گروهی به ما یورش آوردند، ما را مورد ضرب و شتم قرار داده، حتی ریش من را گرفته و می گفتند که بایستی تو فضائل معاویه را نقل کنی. ابوبکر طائی مصری در جریان این حادثه اینقدر کتک خورد که به جماعت مهاجم گفت من را رها کنید، فردا می آیم و فضائل معاویه را می گویم. 

عملکرد صحابه همواره یکی از موضوعات تنش زا بوده است
با نگاهی در سیر تاریخی این حوادث به چند نکته پی می بریم. با رصدی که در تاریخ کرده ام یکی از موضوعات تنش زا که در قرن چهارم و پنجم در بغداد روی داده، عملکرد صحابه بوده است. باید اذعان داشت که همیشه یکی از مسائل اختلافی بین شیعه و سنی مسئله صحابه بوده است. اهل تسنن همواره شیعه را متهم می کنند که شیعه با همه صحابه دشمنی دارید، در حالیکه این یک تهمت بزرگ است. بنده رصد کردم و دیده ام که ما اصلا کتاب مسالب الصحابة در شیعه نداریم. کتاب مسالب داریم اما کتاب مسالب الصحابة نداریم. علمای شیعه مسالب صحابه یعنی خطاها و اشتباهاتی را که آنان مرتکب شده اند، به عنوان ادله ای برای مقابله با تفکر عصمت یا عدالت صحابه مطرح می نموده اند. پس بسیاری از تنش های قرن چهارم و پنجم، آتش زدن بازارها و مساجد، تبعید شیخ مفید و فرار شیخ طوسی به نجف، ریشه در مسئله صحابه دارد و اختلافات فقهی جایگاه چندان قابل توجهی را به خود اختصاص نداده اند. 

افراطی های آن طرف نیز آمدند برای مقابله به مثل کارهایی را انجام دادند. مثلا ما می گوییم که غدیر خم داریم و جشن می گیریم، آنها آمدند و گفتند که ما نیز غار داریم و جشن می گیریم. غدیر خم ۱۸ ذی الحجه بوده واقعه غار نیز در ربیع الاول روی داده است و این اشخاص برای مقابله به مثل روز غار را هم به ۱۸ ذی الحجه انتقال دادند. ما شیعیان عاشورا داریم آنها نیز اعلام کردند که ما مقتل مصعب (مصعب بن زبیر) داریم. چرا مصعب؟ اگر به تاریخ مراجعه کنید می بینید که آل زبیر نماد اهل تسنن عثمانی مذهب اهل حدیث قرن سوم هجری است. باید کاوش کرد و دید که چگونه است که آل زبیر تبدیل به نماد اهل تسنن می شود؛ به خاطر جنگ جمل، به خاطر عبدالله بن زبیر و .... و این نمونه کارها خود به خودی خود تنش زا بوده است. 

به اعتقاد من مهمترین عامل اختلاف بین شیعه و سنی از قرن چهارم و پنجم هجری تا کنون مسئله صحابه بوده است. در طول تاریخ و در ابعاد جغرافیایی از مشرق زمین تا مغرب زمین همواره مسئله مورد اختلاف بین شیعه و سنی مسئله صحابه بوده است. اینگونه به نظر می رسد که شعار ملی مذهبی شیعه اهل البیت بوده و شعار اهل تسنن صحابه بوده اند و بایستی تصریح کرد که این تقابل یک تقابل جعلی است و ریشه آن به معاویه بر می گردد. 

نقلی است که ابوحنیفه نزد امام صادق علیه السلام می آید. وی می گوید که من از عراق می آیم و در آنجا حدود ده هزار نفر از شیعیان سب صحابه می کنند. ابوحنیفه از امام می خواهد که دست خطی بنویسند و شیعیان را از این اقدام باز دارند. امام علیه السلام نپذیرفتند و گفتند که اینها به حرف ما گوش نمی کنند. 

در سال ۳۴۵ که برخی از قمی ها سب صحابه می کنند، سنی مذهب های اصفهان به سمت قم حمله کرده، جنگ و خونریزی شدیدی را به راه انداختند. دقیقا مشابه همان اقداماتی که در بغداد روی می داد در قم نیز اتفاق افتاد. 

در قیروان سال ۴۰۷ نیز چنین اتفاقاتی روی داد. از این دست اتفاقات زیاد است و ریشه همه آنها در مسئله صحابه می باشد. 

سئوال اینجاست که آیا این معضل یک معضل لاینحلی بوده است؟ مشکل اینجاست که ما افراطی هایی داریم که بعضا در طبقه علما هم دیده می شوند و در طبقات مختلف اجتماعی نیز دیده می شوند. اهل تسنن نیز افراطی هایی دارند. منزل طبری سنگسار می شود، خود او متهم به تشیع می شود و از ترس نبش قبر، شبانه دفن می شود. طبری کسی است که در کنار مذاهب فقهی اربعه اهل سنت، فقه طبریه را تولید کرد که تا صد سال هم در جامعه اهل سنت دارای نفوذ بود. اینچنین فردی به خاطر نگارش کتاب الصحابه در مورد امیرالمومنین که خود نیز از صحابه به شمار می رود، هدف چنین اقدامات افراطی قرار می گیرد. 

علمای ربانی طرفین برای حل مشکلات وارد گود شوند
اگر علمای ربانی از طرف اهل سنت و شیعه در میدان بوده، موضوعات را به دست گرفته و به حل آنها می پرداختند، مسلما چنین مشکلاتی در میان جامعه اهل سنت و شیعه بروز نمی کرد. شیخ مفید کتابی دارند به نام جمل که درباره یک موضوع پر تنش یعنی جنگ جمل به رشته تحریر در آمده است. در این کتاب عملکرد بزرگان صحابه و عایشه به نقد کشیده شده است. اما شیخ این موضوع را به گونه ای ارائه داده است که اگر این ادبیات و این فرهنگ در جامعه علمی بغداد حاکم می شد، حقیقتا هیچ تعارضی ایجاد نمی شد و حتی بسیاری از توهمات کنار می رفت. اما این چه دستی است و چه اراده ای است که نمی گذارد این حرکات اعتدالی و روش های مناسب نقش اصلی را ایفا کرده و حرف اصلی را در دو جامعه اهل سنت و شیعه به زبان بیاورد؟ 

ادبیات افراطی، کتاب های افراطی و... خود به خود طومار حرکات اصلاحی را از پایه و اساس در هم می پیچد. چرا نباید ادبیاتی چون ادبیات شیخ مفید مورد استفاده قرار بگیرد؟ مگر حرف شیخ مفید در میان شیعیان با استقبال روبرو نیست؟ مضافا بر اینکه فرضا کتابی با روش افراطی نوشته شد، آیا مگر نویسنده آن کتاب سخنگو و نماینده شیعه است؟ 

در جامعه اهل سنت و شیعه همواره علمای ربانی وجود داشته اند، اما زمانی که می خواهند حرکت های تقریبی را در این دو جامعه پیگیری کنند، به بدترین وجه سرکوب می شوند. مشکل کجاست؟ مشکل تاریخی را که همواره لاینحل باقی مانده است، می توان در کجا جستجو کرد؟ آنچه که هم ما و هم اهل سنت بایستی مورد بررسی قرار دهیم اینست که سخنگوی مذهب و فرقه کیست. هر دولتی، هر گروهی و هر حزبی برای اینکه خود را از معرض اتهام دور کند و سخنانی را که مورد قبولش نیست، به او نسبت ندهند، برای خود سخنگویی انتخاب و اختیار می کند و اعلام می نماید که این سخنگوی رسمی، مواضع رسمی ما را اعلام می کند و هر کسی غیر از این را بگوید از جماعت ما نیست. به هر حال بعید نیست که در هر جامعه ای، در هر فرقه ای کسانی هم پیدا شوند که افکار شاذ و نادری داشته باشند (حتی به فرض آنکه حرفشان مقبول و منطقی هم باشد)، اما نمی توان این موضعگیری ها را حرف رسمی مذهب دانست. 

آیت الله سبحانی نقل می کردند که در مورد مسئله بداء یکی از علمای اهل سنت می گفت شما با طرح مسئله بداء به خدا انتساب جهل می دهید. بعد زمانی که ایشان بداء را برای آن عالم سنی توضیح می دهند، عالم سنی مذهب اذعان می کند که این دیدگاه، همان دیدگاه اهل سنت می باشد و می گوید: " اما علمای گذشته شما چیز دیگری می گفته اند!" آیت الله سبحانی افزودند که آن عالم سنی را به کتابخانه خود برده و کتب قدیمی را نشان وی داده و ثابت کرده اند که علمای قدیمی شیعه نیز بداء را همین گونه تعریف کرده اند. 

بنابراین تا زمانی که مسئله سخنگو درست نشود، میدان در اختیار افراطی های غوغاسالار خواهد بود. این رادیو و تلویزیون های افراطی که توده مردم را تحریک می کنند، دور را از دست علمای ربانی می گیرند. حرف تریبون های اینچنینی نشر پیدا می کند و حرف علمای ربانی مخفی می ماند و حال آنکه می دانیم برخی از صحبت های این تریبون ها، موضع رسمی مذهب هم نمی باشد. 

سئوالی که مطرح می شود اینست که چرا شیعه و سنی تا کنون از داشتن سخنگو محروم بوده اند. اولین پاسخ می تواند این باشد که علمای دو طرف خود به نقطه واحدی نرسیده اند و در چنین موقعیتی سخنگو معنا ندارد. دومین پاسخ نیز می تواند این باشد که علما در مسائل اساسی و اصولی به نقطه واحد و مشترکی رسیده اند و هیچگونه اختلاف قابل توجهی ندارند، ولی برخی سیاست بازی ها و سیاسیون مانع از شکل گیری این تفکر شده اند. به طور مثال قریب به سی تن از علمای افراطی وهابی حکم به تکفیر شیعه داده اند، چرا الازهر مصر در مقابل این حکم موضعگیری رسمی نکرد؟ آیا آنها این حکم تکفیر را قبول دارند؟ اگر قبول ندارند، چرا اعلام نکردند؟ مگر الازهر خود را نماینده و سخنگوی اهل تسنن نمی داند؟ و این در حالیست که با نگاهی به متون اهل سنت، متوجه می شوید که چیزی به نام تکفیر شیعه امامیه وجود ندارد. ابوالحسن بصری به هنگام وفات خود به شاگردانش گفت که شما شاهد باشید، من هیچ یک از فرق مسلمین را که شهادتین می گویند، کافر نمی دانم. تاج الدین سبکی از علمای شافعی تاکید می کند که تکفیر کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان دارند، چنان بحث سنگینی است که کسی جرات به انجام این کار نمی کند. از این دست فتاوا در متون اهل سنت به کثرت یافت می شود. 

در میان شیعه نیز چنین مسئله ای وجود دارد. مثلا زمانی که سید محسن امین عاملی حکم به حرمت قمه زنی داد، چه اتفاقی در نجف افتاد؟ با وجود آنکه مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی مدافع سید محسن امین بود، طرفداران یک مرجع دیگر با سردمداری یک خطیب مشهور عرصه را به شدت بر سید محسن تنگ کردند. آن خطیب به خود اجازه داد که با وجود حمایت های مرجعیت عام در جاهای مختلف امین را متهم به اموی بودن بنماید و بگوید که وی می خواهد امام حسین را از ما بگیرد و او دیگر شیعه نیست. 

در دوره معاصر به سخنگو احتیاج داریم. تا زمانی که سخنگو نباشد، هر کسی به خود اجازه می دهد که هر تفکری را به نام شیعه و سنی اعلام و ابراز کند. هم اکنون حکم تکفیر سی و چند عالم وهابی را ما به عنوان موضع رسمی اهل سنت نمی دانیم. از آن طرف هم ممکن است در شیعه کسانی حرف ها بزنند شعارهایی بدهند، دیوار نویسی بکنند، پلاکارد بزنند (کارهایی که اتفاقا در قرن چهارم نیز مرسوم بوده) اما حرف آنها نباید به عنوان موضع رسمی شیعه تلقی شود. 

جناب آقای هدایت پناه از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، سپاسگذاریم و برای شما آرزوی موفقیت می کنیم. 
خبرنگار تقریب - قم
https://taghribnews.com/vdciz5a5.t1az32bcct.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی