گزارش| کاهانی؛ کارگردانی که میسازد تا توقیف شود/ «فقدان قصه» اصلیترین نقد فیلمهای کاهانی
به گزارش خبرنگار حوزه فرهنگ و هنر خبرگزاری تقریب، عبدالرضا کاهانی کارگردان و فیلمنامه نویس در سال 1352 در نیشابور متولد شد، او کار خود را ابتدا با بازیگری آغاز میکند و سپس با کارگردانی و نویسندگی را ادامه میدهد.
او در سال 1383 اولین فیلم بلندش به نام «رقص با ماه» با بازی حامد بهداد و با این خلاصه یک خطی «جوانی نابینا به نام هاشم از راه حضور در مهمانیها به عنوان رقاص گذران میکند…» کلید زد که به دلیل اختلاف محتوایی با تهیه کننده کار متوقف شد و به مرور زمان اولین استارت کاری این کارگردان از بین رفت.
اما اولین اثر سینمایی «آدم» در سال 1385 ساخته شد که پس از حضور در جشنواره فجر توقیف شد و بعد سه سال بدون اکران وارد شبکه نمایش خانگی شد.
اتفاقا «آدم» شاید قصهدار ترین و ساده ترین کار کاهانی است که با کارگردانی ساده که شاید خیلیاز موارد افت دارد اما به قصه سادهاش می ارزد و برعکس اکثر کارهای او تا انتها بیننده را نمیکشاند و بی پاسخ و مبهم رها نمیکند.
داستان در رابطه با روستایی به نام عیش آباد است.روستایی که به دلیل موقعیت جغرافیایی اش خشکی زمین و نبود آب کشاورزی رونق ندارد و شغل همه ی مردم روستا نوازندگی است.به گفته اهالی خود عیش آباد،20 سال است که هیچ کس در آنجا نمرده و فقط به جمعیتشان اضافه شده است. شخصی در این روستا به اسم «آدم» زندگی می کند که به نوعی سرپرستی مردم روستا را به عهده دارد و تفکرات مردم روستا تاثیراتی است که از صحبت ها آدم گرفته اند.در این میان سر و کله فرشته مرگ در هیبت زنی مرموز پیدا می شود که مصرّ به دیدن آدم است.با ورود زن اولین مرگ اتفاق می افتد.
کاهانی در نشست خبری در همان سالها گفته بود:در فیلم «آدم» سعی کردم به مقوله ی مرگ جدید تر نگاه کنم. و خیام وار زندگی کردن مردم روستاهای نیشابور را به تصویر بکشم.همچنین در رابطه با تلخ بودن فیلمش اظهار داشت:اگر با كمي دقت به اطراف نگاه كنيم، درمييابيم كه همه جا را فضايي غمانگيز در خود گرفته است، مرگ هم از اين قضيه ناراحت است زيرا ما جاي عزارئيل را گرفتهايم بنابراين فيلم اصلا تلخ نيست.
کاهانی که میساخت تا توقیف شود، یک سال بعد از «آدم» یعنی سال 1386 «آنجا» را ساخت.که بلافاصله توسط وزارت ارشاد دولت نهم توقیف شد و در جشنواره فجر هم پذیرفته نشد.
بعد از آن به سراغ «بیست» رفت؛ «بیست» قصه صاحب یک تالار است.سلیمانی که به دلیل تجربه تلخش در گذشته و بیشتر بودن مراسم عزا تا عروسی در تالارش دکتر به او گفته که آن را تعطیل کند.
ناگهان تغییری در سلیمانی اتفاق می افتد.اخلاق بدش خوب می شود، به فکر خوابیدن کارگرهایش می افتد، انباری خانه اش را به فیروزه می دهد و باعث ازدواج او و بیژن می شود. ولی پرسش اصلی این است که چرا؟ اصلی ترین عیب فیلمنامه «بیست»، معلوم نبودن دلیل تغییر سلیمانی است.در پایان مرگ سلیمانی می بینیم آدمی که از زندگی روتین اش فاصله میگرد قرص هایش را فراموش می کند و میمیرد.مرگی که نشان دهنده ی عواقب تغییر سلیمانی است.
«بیست» بزرگترین لطمه را از کارگردانی خورده که فیلمی با فرم به شدت تلخ و اغراق شده است.بیست کارگردانی بدی دارد. از بازی های بد و اغراق شده تا گریم هایی که به جهت هرچه تلخ تر کردن ماجرا هستند.بعد از تماشای «بیست»، شاید کسی نگوید که فیلم بدی بود، ولی کمتر کسی هم هست که دوست داشته باشد یک بار دیگر آن را تماشا کند! دلیل اصلی هم به فرم بر می گردد.
بعد از آن در سال 1388 فیلم «هیچ» را ساخت.کاهانی که رکورد دار فیلم های توقیفی بود.پس از این فیلمش بود که قانون دریافت مجوز خارجی برای نمایش فیلمها در خارج از ایران وضع شد و فیلم «هیچ» اولین فیلمی بود که مجوز خارجی دریافت نکرد و تنها در یک سانس در جشنوارهٔ بیست و هشتم فیلم فجر برای اهالی مطبوعات نمایش داده شد.
معاونت سینمایی در ابتدا «هیچ» را به دلیل سیاه نمایی توقیف اعلام کرد.اما چندی بعد ترجیح داد رفیع تویقیف کند و در نوروز 1389 در سینماها اکران شد.
شايد مشكل اصلي «هيچ» اين باشد كه قصه ندارد. فيلم از اين جهت كاملا رها و بي سر و ته است. مجموعه اي از بازيگران با بازي هاي داغ و پر خون، در لوكيشني جمع شده اند و اين طرف و آن طرف مي روند بي آنكه قصه درست و درماني را براي مخاطب تعريف كنند و انسجام روايي قابل توجهي داشته باشند.
«هيچ» بازي هاي خوبي دارد و در خلال آن، لحظات خاصي را به صورت بكر و بديع براي مخاطب پديد آورده، اما اينها به هيچ وجه نتوانسته اند از «هيچ» يك فيلم سينمايي قابل دفاع و ارزشمند بسازد.
در سال 1389 کاهانی فیلم «اسب حیوان نجیبی است» را جلوی دوربین برد که به دلیل شکایت های نیروی انتظامی و مخالفت های وزارت ارشاد،پس از ۷ ماه مجوز اکران در داخل ایران را به دست آورد اما مانند فیلم قبلی مجوز خارجی دریافت نکرد و از نمایشهای جهانی بازماند.
فیلم درباره مردی است که با لباس نیروی انتظامی باجگیری می کند.در طول فیلم، با آدم هایی همراه می شود که همه به دنبال پول هستند. یا از هم طلبکارند، یا باید پول اجاره خانه بدهند و یا 200 تومان برای اینکه این مأمور رهایشان کند. با سر زدن به آدم های مختلف برای پول گرفتن و گاه اضافه شدن آدم های جدید، زمان فیلم سپری می شود و در پایان هم بی آنکه نتیجه ای حاصل شود، همه دست از پا درازتر بر می گردند همانجایی که بودند. مأمور هم یکی از آن ها را به خانه اش می رساند و پول هایی که در آن روز جمع کرده را به او می دهد که مشکل اش حل شود. حال پرسش این است که آیا این بذل و بخشش غافلگیر کننده بود یا نه؟
در کل، می توان به فیلم «اسب حیوان نجیبی است» از زوایای مختلفی نگاه کرد. می توان فیلم را یک فیلم معترض و انتقادی دانست که پلیس را به چالش می کشد.می توان فیلم را رابین هودی نگاه کرد و شخصیت اول را آدمی دانست که از مرفهین بی درد می گیرد و به فرومایه گان می دهد.می توان آن را فیلم بدی دانست که ادعای بیشتر از فرم اش دارد و در انتها هم حرفش را پس می گیرد.
عده ای معتقده اند این فیلم مانند فیلم قبلی کاهانی در فضای ابزورد قرار دارد.اما رضا عطاران به عنوان آدم مرکزی که لباس نیروی انتظامی پوشیده است مداوم این و آن را تلکه میکند و سپس به سبک رابین هود پولهارا به شخص نا معلومی میدهد! و این انتها کل فلسه ی ابزوردیسم را زیر سوال می برد.کاهانی حتی در این فیلم پرسر و صدایش حرف به اصطلاح سیاسی خود را هم در انتها پس می گیرد وقتی که عطاران لباس نظامی خودش را از تن در می آورد.
کاهانی سال 1390 «بی خود و بی جهت» را ساخت.این فیلم هم پس از ۷ ماه مجوز گرفت اما برای اکران به مشکلاتی برخورد و حوزه هنری از اکران این فیلم در سالن هایش امتناع کرد.
قصه در روز عید غدیر میگذرد و داستان زنی به نام الهه است که با شوهرش فرهاد اثاثیۀ خود را به منزل یکی از دوستان شوهر یعنی محسن و مژگان آوردهاند و قرار است عروسیشان را امشب در همین منزل برگزار کنند. اما مشکل آنجا است که منزل محسن و مژگان هنوز آماده نشده و آنها گرچه اثاثیه را بار کامیون کردهاند اما نمیدانند آن را کجا باید ببرند. راننده کامیون هم میخواهد زودتر از شر بارها خلاص شده به گرفتاریهایش برسد. جر و بحثهای دو زن بالا میگیرد. مژگان یک زن مدرن است که در ثلث اول فیلم در حال رنگ کردن موی خویش است و از سوی دیگر الهه یک زن چادری است که مثل خانم معلمها حرف میزند. ساعتی بعد که مادر الهه برای بار دوم به آنجا میآید و مراسم عروسی را به سبب آماده نبودن خانه منحل میکند الهه به او خبر میدهد که باردار است و اگر عروسیشان به تأخیر بیفتد بچهشان به دنیا خواهد آمد.
فیلمنامه مانند بسیاری از آثار کاهانی فاقد قصه است.فیلم بیخود و بیجهت، الهه را نماد یک زن مسلمان و مؤمن معرفی میکند که مثلاً به جمهوری اسلامی پایبند است، ماهواره تماشا نمیکند و همچون مادرش چادر میپوشد. فیلم در انتها با رسوایی الهه (بارداری) قصد دارد سنگی به سمت دینداران پرتاب کند، همچنین تصویری که این فیلم از مادر ارائه می دهد، سطحی و ضد اخلاق است.
در انتهای فیلم می فهمیم که تمام دغدغه و دعواهای این چهار نفر بر سر جا به جا کردن وسایل بیهوده بود. چون اساساً عروسی در کار نبود. در واقع خود فیلم این را می گوید.بله! «بی خود و بی جهت» فیلمی است بی خود و بی جهت.
کاهانی به اشتباه بدون قصه بودن فیلم هایش را با ابزوردیسم اشتباه می گیرد.زیرا مشخصۀ بارز تئاتر آبزورد نشان دادن پوچی و بیهدفی زندگی مدرن است، چیزی که در این فیلم های کاهانی دیده نمیشود.
دو سال بعد از «بی خود و بی جهت» یعنی سال 1392 کاهانی فیلم جدیدش را به کل در فرانسه می سازد با «نام وقت داریم حالا» این فیلم برای اولین بار در چهل و نهمین جشنواره فیلم کارلووی واری به نمایش در آمد و نمایش عمومی اش را از ۲۰ نوامبر ۲۰۱۴ در فرانسه آغاز کرد.
این فیلم دربارهی یک ایرانی به نام عماد است که پس از چند سال تحصیل در شهر کوچک بزانسون قصد دارد خود را به یک آژانس مانکن در پاریس معرفی کند. در حالی که به دوست خود که دختری فرانسوی به نام کارولین است، گفته می خواهد به ایران برگردد. در آستانه سفر و جدایی همیشگی ، کارولین که زیر سن قانونی است او را مطلع میکند از سوی عماد باردار است.
کاهانی یک سال نگذشته از کار قبلی اش در فرانسه «استراحت مطلق» را می سازد که از جشنواره ی آن سال کنار گذاشته می شود اما چندی بعد اکران می شود.
فیلم در رابطه با زنی است که به رغم مخالفت های سرسختانه ی شوهرش از او به تازگی طلاق گرفته است.از دامغان برای کار به تهران می آید و تا خالی شدن خانه ای که اجاره کرده اسن تصمیم میگرد در خانه ی دوستش رضوان و همسرش داوود بماند.این در حالی است که شوهرش پشت سرش حرف هایی می زند و قصد دارد به هر ترتیبی شده او را به شهرستان برگرداند.
باز هم نبود قصه که به نوعی سبک کارهای کاهانی است.فیلم نه لحن شوخی دارد که بتواند تماشاگر را به اندازه کافی بخنداند تا فقدان قصه را فراموش کند، نه موفق میشود شعارها و پیامهای اجتماعی را که به نظر میرسد از آغاز برایش مهم بوده، به درستی به مخاطب انتقال دهد و نه صحنههایی دارد که تماشاگر را به شکلی تحت تاثیر قرار دهد، مثلا غمگینش کند، موجب امیدواریش شود، یاس فلسفی در او تولید کند، نسبت به چیزی متنفرش کند یا باعث شود که از شخصیتی ، موقعیتی و یا حداقل خانهای، دری، پنجرهای خوشش بیاید، در واقع آنچه داریم هیچ مطلق است، هم در فرم و هم در محتوا!
باز هم کاهانی فیلمی ساخت که در مسیر دریافت پروانه نمایش با مشکلاتی همراه شد.اما این بار «ارادتمند؛نازنین،بهاره،تینا» با باقی فیلم هایش تفاوت داشت و با چالشی جدی تر مواجه شد مانند بقیه کارهایش در نهایت به اکران در نیامد.و همچنان در توقیف مانده است.
اما داستان فیلم «ارادتمند؛ نازنین، بهاره، تینا» چیست؟
خلاصه داستانی که از سوی عوامل فیلم منتشر شود یک خلاصه سه کلمه ای و گنگ از فیلم است: «کجا بریم امشب؟» اما برخی در رابطه با خلاصه ی فیلم نوشته اند: «ارادتمند؛ نازنین، بهاره، تینا» که مهناز افشار، طناز طباطبایی و آیدا ماهیانی در آن نقش سه دختر را بازی میکنند، داستان سه دختر است که روابط نامتعارفی با مردان مختلف دارند و مجموعهای از دیالوگها و ریاکشنها را در این بستر داستانی به نمایش میگذارند و تا فینال فیلم نیز این روند ادامه مییابد.
و آخرین فیلم عبدالرضا کاهانی «خانم یایا» فیلمی به کارگردانی و نویسندگی خودش و تهیه کنندگی حمید پنداشته ساخته سال 1396 است که فیلمبرداری اش در تایلند انجام شد.و به زبان ها فارسی،تایلندی و فرانسوی است؛ «خانم یایا» در 18 آبان 1397 در سینماهای ایران و تایلند اکران شد.
«فیلم خانم یایا» داستان دو باجناق ایرانی را روایت میکند که در حین سفرهای کاری خود به پاتایا میروند و به همسرانشان (که از قضا دو خواهر دوقلو هستند) به دروغ میگویند که به شانگهای چین رفتهاند. آنها در پاتایا اما به جای خوشگذرانی بیشتر در هتل خود نشستهاند و کم پیش میآید که به بیرون از هتل پا بگذارند. آنها همه جا زنی تایلندی به نام خانم یایا را میبینند و از آن حرف حساب میبرند.
عبدالرضا کاهانی موفق شده است اثری بسازد که به معنای واقعی کلمه " هیچ " است. هیچ نه به معنای فلسفی و ابزورد خود ، بلکه به معنای تهی بودن از همه آن چیزی است که ما در مواجهه با یک پدیده برای درک و شناخت به آن متوسل میشویم. اثر کاهانی تهی از هرچیزی است که ما بتوانیم از آن استنباط حسی و سپس عقلی داشته باشیم. اثر او یک هذیان گویی تمام عیار است. کابوسی که خود کارگردان هم شناختی نسبت به آن ندارد.
کاهانی به این فیلم خیلی امیدوار بود. درواقع این کارگردان بعد از اینکه سه فیلم آخرش نتوانستند رنگ پرده را ببینند «ما شما را دوست داریم خانم یایا» را ساخت. عکسهایی که در زمان ساخت فیلم منتشر میشد نوید فیلمی مفرح را میداد و گفته میشد کاهانی این فیلم را ساخته تا ضررهای مالی سه فیلم ناکامش را جبران کند.
اما این فیلم اصلا حتی یک فیلم کمدی هم نبود ، همان طور که پوسترهای تبلیغاتی اش نوشته شده بود.اما اگر فیلمی با حضور رضا عطاران و حمید فرخ نژاد (دو بازیگری که آثار کمدی قوی و خوبی را در کارنامه خودشان ثبت کردهاند) که از قضا درباره سفر این دو به شهر پاتایا و آشنایی با یک دختر تایلندی هست کمدی نیست، پس چیست؟ راستش احتمالا خود کاهانی هم دقیقا نمیتواند به این سوال پاسخ دهد. فیلم خانم یایا میخواهد سیاسی باشد و شعارهای سیاسی بدهد، ولی متاسفانه آنقدر این موضوعات را در بطن و لایههای داستان خود گم میکند که حتی آن دسته از بینندگانی که متوجه برخی سیگنالهای فیلم میشوند نیز از آن دل خوشی نخواهند داشت.
نکته قابل تاسف در بررسی فیلم های کاهانی محتواست؛ فیلمنامه فیلم های عبدالرضا کاهانی از «آدم» تا «خانم یایا» فیلم به فیلم آب رفته اند و بی محتوا تر شده اند. به فیلم هایی رسیده اند که نه تنها حرفی برای گفتن ندارد، بلکه ضد اخلاق تر از قبل شده اند.
حرف این است که با فرم تنها نمی توان محتوا تولید کرد. از آدم های سطحی نمی توان برداشت نمادین کرد، قبل از اینکه خودشان عینیت داشته باشند.این فرم است که به محتوا قالب می دهد و اگر جایی برای زیبایی داشته باشد، زیبایش می کند.قطعا اگر یک فیلم فیلنامه ی خوب و شخصیت پردازی خوبی نداشته باشد یک فرم خوب هیچ کاری از دستش بر نمی آید. کاهانی بدون محتوا و قصه بودن را با نگاه ابزوردیسم به سینما اشتباه گرفته است.
انتهای پیام/