تاریخ انتشار۱۰ مهر ۱۳۹۷ ساعت ۲۱:۴۰
کد مطلب : 364595
در نشست بررسی کارنامه‌ مولوی‌پژوهی مطرح شد؛

نوشتن رمان درباره شمس و مولانا در غرب مُد شده است

اعظم نادری گفت: نوشتن رمان‌هایی درباره شمس و مولانا در غرب مد شده و خواننده از روی تنبلی به‌دنبال یافتن شخصیت این افراد از روی آثار دیریاب‌شان نمی‌رود و رمان‌های عامه‌پسند را ترجیح می‌دهد.
نوشتن رمان درباره شمس و مولانا در غرب مُد شده است
به گزارش خبرگزاری تقریب، نشست ویژه‌ شهر کتاب با محوریت بررسی کارنامه‌ مولوی‌پژوهی در سال اخیر و دو کتاب «کیمیا: ‌پرورده‌ حرم مولانا» نوشته‌ غلامرضا خاکی و «بی من مرو» نوشته‌ اعظم نادری درباره‌ کج‌فهمی‌ها از زندگی، آثار و افکار شمس و مولانا با حضور ایرج شهبازی، محمودرضا اسفندیار، غلامرضا خاکی و اعظم نادری در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

در ابتدای این نشست علی‌اصغر محمدخانی معاون فرهنگی شهر کتاب، گفت: چند سال است که روز تولد مولانا در ایران روز بزرگداشت مولوی نام‌گذاری شده است. این نشست به دو کتاب درباره‌ نقد آثاری که به شمس، مولانا، کیمیا خاتون و خانواده‌ مولانا پرداخته‌اند، اختصاص دارد. جدا از درسگفتارهای اختصاصی‌ای که طی ۱۱ سال به‌صورت مبسوط به هر یک از مفاخر ایران اختصاص داشته، در روز بزرگداشت هر یک از این مفاخر نیز می‌کوشیم کارنامه‌ پژوهش‌های سالانه پیرامون ایشان را بررسی کنیم.

وی ضمن ارائه گزارشی کمّی از وضعیت مولوی‌پژوهی در یک سال گذشته گفت: در این یک سال ۲۵۶ اثر با شمارگان ۲۷۷/۶۱۰ از و درباره‌ مولانا منتشر شده که ۱۶۳ اثر برای نخستین بار چاپ شده‌اند. ۱۴۶ اثر با شمارگان ۱۶۵/۹۷۰ به مثنوی اختصاص داشته است. ۶۱ کتاب درباره‌ آرا و اندیشه‌ و بررسی آثار مولانا از دیدگاه نقد ادبی اختصاص داشت که با شمارگان۵۶/۴۵۰ منتشر شده است.۱۴ اثر با شمارگان ۱۰/۶۷۰ به غزلیات شمس اختصاص داشته است. ۵ اثر به بررسی فیه‌مافیه با شمارگان  ۵/۱۰۰ نسخه اختصاص داشته است. ۳ اثر رباعیات مولوی را بررسی کرده‌اند. ۱۸ اثر نیز به عاشقانه‌های مولانا، گزیده و منتخب آثار او اختصاص داشته است. در میان شروح منتشر شده بر مثنوی در یک سال گذشته، کماکان شرح جامع مثنوی کریم زمانی با ۵ بار چاپ در سال گذشته به چاپ پنجاهم رسید. تصحیح دکتر محمدعلی موحد از مثنوی با سه بار چاپ از رخدادهای مهم مولوی‌پژوهی در یک سال گذشته بود. قصه‌های برگزیده از مثنوی مولوی از مجموعه‌ قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب مهدی آذر یزدی با ۶۷ بار چاپ از آثار مورد توجه برای معرفی مثنوی برای همگان است. 

عامه‌پسندی مقابل دیریابی

اعظم نادری که در کتاب «بی من مرو» به نقد «عارف جان‌سوخته» از نهال تجدد، «دختر رومی» از مائو فروی، «کیمیا خاتون» از سعیده قدس، «ملت عشق» از الیف شافاک پرداخته، سخنان خود را به دو رمان مورد اشاره اختصاص داد و گفت: این دو کتاب عامه‌پسندند. محمدرضا گودرزی در گفت‌وگویی ۲۴ ویژگی را برای رمان‌های عامه‌پسند برمی‌شمرد که به ۱۰ مورد آنها اشاره می‌کنم. تمام رمان‌های عامه‌پسند جهان با حادثه‌ای چشمگیر آغاز می‌شوند. همچنین احساسات و عواطف خواننده را تحریک می‌کنند. چنان‌که در صفحات آغازین «ملت عشق» با واگویه‌های قاتل شمس مواجه می‌شویم و توصیف شخصیت مظلوم شمس احساسات خواننده را برمی‌انگیزد. همچنین «کیمیا خاتون» واگویه‌های شمس پس از کشتن همسرش، کیمیا، است و با نثر انشایی و پر سوزوگداز کاملاً احساسات خواننده را تحریک می‌کند. عامه‌پسندها شخصیت‌ها را به مثبت و منفی تقسیم می‌کنند. چنان‌که در «ملت عشق» علاءالدین و دارودسته‌اش سیاه و بهاءالدین و دارودسته‌اش کاملاً سفیدند. این تقسیم‌بندی در «کیمیا خاتون» در مقیاسی بزرگ‌تر بین زنانِ مثبت و ستم‌دیده و مردانِ سیاه و ظالم انجام می‌شود. عامه‌پسندها مکان‌های مرموز را توصیف می‌کنند؛ مثل خانه‌ خوف‌انگیز و پرتعصب مولانا در «کیمیا خاتون» و می‌خانه و محل قتل شمس در «ملت عشق». چنین رمان‌هایی نقد سطحی وضعیت موجودند. «کیمیا خاتون» اعتراضی سطحی به وضعیت زن است و شخصیت اصلی شافاک، شمسِ انقلابی، بسیار شعاری و خام صحبت می‌کند.

این پژوهشگر افزود: ویژگی دیگر  این رمان‌ها تقابل است. این در «ملت عشق» به‌صورت تقابل میان عشق زمینی و آسمانی، میان غرب و شرق، دیروز و امروز، ماده و معنا است. در حالی‌که در «کیمیا خاتون» با تقابل میان عشق جوان علاءالدین و عشق پیر شمس روبه‌روییم. ویژگی دیگر، استفاده از خواب و فضاهای رویایی است که به‌وفور در هر دو رمان دیده می‌شود. شمس در خواب با قاتلش صحبت می‌کند. یاس‌ها، پرندگان و... به کیمیا خاتون الهام می‌کنند که حادثه‌ شومی در راه است و ازدواج با شمس سرنوشت تلخی دارد. عامه‌پسندها ثروت و ظواهر دنیا را نفی می‌کنند. در «ملت عشق» شمس بسیار اغراق‌آمیز به ظواهر مادی دنیا بی‌توجه است. در «کیمیا خاتون» مولانا به سفارش شمس توجه به مادیات را چنان کنار می‌گذارد که خانواده‌اش در مضیقه قرار می‌گیرند. این رمان‌ها، روحیه‌ جبرگرایی را تقویت می‌کنند. حتی انقلاب روحی مولانا چنان توصیف می‌شود که انگار انتخابی نداشته و این همه به دست تقدیر بوده است. در این میان، مهم‌ترین عامل در رمان‌های عامه‌پسند نقش زن است که به شکل زنی بی‌رحم، مستبد، پیر یا زنی مظلوم، زیبا، جوان یا زنی زیبا و فَتّان است. زن در این دو رمان مظلوم و زیبا است.

وی ضمن اشاره به اینکه روی‌آوردن به نگارش رمان‌هایی با موضوع شمس و مولانا برخاسته از مد شدن این موضوع در غرب است، درباره‌ اقبال خوانندگان به این رمان‌ها گفت: خواننده از روی تنبلی به‌دنبال یافتن شخصیت این افراد از روی آثار دیریاب‌شان نمی‌رود و رمان‌های عامه‌پسند را ترجیح می‌دهد. این کتاب‌ها با دیدی کلی‌نگر به‌راحتی در ذهن خواننده می‌نشینند و آن را درگیر نمی‌کنند. عنوان اصلی اثر شافاک «چهل قانون عشق» است. خواننده‌ انتظار دارد تمام آموزه‌های شمش به مولانا را در این چهل قانون به‌دست آورد. افزون بر این، این رمان‌ها مکانیسمی جبرانی‌اند. خواننده‌ شرقیِ عقب مانده از دنیای تکنولوژی در این رمان‌ها ارزش‌های شرق، عرفان و شعر را می‌جوید. زن ایرانی نیز با دیدن اسم خودش روی کتابی درباره‌ شمس و مولانا، خودش را با اثرگذار بودن بر زندگی بزرگان تاریخ سراسر مذکرمان دلگرم می‌کند. اما عامل مهم تب این رمان‌ها از نظر من، این است که  بچگی ما را خطاب قرار می‌دهند و به سؤال‌های کودکانه‌ ما نظیر اینکه آیا شمس و مولانا با هم خلوت کردند؟ در خلوت بر آنها چه گذشت؟ غذا هم خوردند؟ پاسخ می‌دهند.

منع تخریب ساحت اولیای حق

غلامرضا خاکی ضمن تأکید بر اینکه مولانا را از اولیای حق می‌داند و به وارد شدن تخیل به ساخت اولیای حق قائل نیست، اظهار داشت: اگر قرار باشد چیزی از سفره‌ی این بزرگان به چنگ آوریم، آن احساس معنا در زندگی است. امروز جریانی به نام مولانائیسم در جهان در حال شکل‌گیری است که دو رویکرد را دنبال می‌کند. یکی رویکرد اقتصادی که کشور ترکیه روی آن سوار شده است. دیگری رویکردی که قصد دارند به نرمی معنویت را جایگزین دیانت کند؛ یعنی معنویتی قائل به سطحی متافیزیکی برای جهان و بدون قائل شدن به آداب و مناسک شریعت. این جریان‌ها فضایی ایجاد شده که در مقابل فروش کتاب شافاک، کتاب من یا اعظم نادری فروش نمی‌رود.

این نویسنده گفت: عام کردن راه خاص عارفان، ساختن مولانایی سکولار و رمانتیک که اجازه‌ی کامل شدنش را نمی‌دهیم، قضاوت‌های سطحی ناشی از بی‌تجربگی‌های باطنی از آفت‌های امروز است. جست‌وجوی حقیقت به این شکل ممکن است راه ما را بزند. مولانا در دفتر سوم عصبانی است که کسی مثنوی را نقد کرده است. حتی عبارت خربط را به‌کار می‌برد. در مقابل یکی از بزرگان می‌گوید که من مولوی را عارف نمی‌دانم. از آن‌رو که به منتقد مثنوی فحش داده است. اما این مولوی همان کسی است که هنگامی در دعوایی وارد می‌شود، طرف دعوا می‌گوید اگر به من یک حرف بزنی صد تا می‌شنوی. مولانا می‌گوید تو هزار به من بگو و ببین یکی را می‌توانی بشنوی؟ در اینجا، او به نقد مثنوی حساسیت نشان داده است. چرا که اگر مرزهای قداست، و نه مطلقیت، تخریب شوند، دیگری چیزی نمی‌ماند. این تخریب‌ها در نهایت به فضای شکاکیت پست‌مدرنیستی‌ای ختم می‌شود که در آن همه چیز نسبی است و بحران‌های عجیب‌وغریب اخلاقی به بار می‌آورد. شرط ادب و نقد این است که صادقانه تمامیت یک شخصیت را مطرح کنیم، آنگاه او را نقد کنیم.

خاکی در پایان سخنانش گفت:‌ عنوان «کیمیا: پرورده‌ی حرم مولانا» به این اشاره دارد که معلوم نیست کیمیا دخترخوانده‌ مولانا، دختر زن دوم مولانا یا حتی کنیز خانه‌زاد او است. دختر رمانتیک چشم آبی در هیچ سندی نیست. معلوم نیست که مولانا این دختر را به زور همسری شمس تبریزی درآورده یا خود شمس خواسته است. بین گزارش «مناقب‌العارفین» و «رساله‌ سپهسالار» در این زمینه اختلاف است. با دو روایت برخورد می‌کنیم، یکی اینکه کیمیا طلاق گرفته و مولانا برای تأمین این مهریه دچار مسئله بوده است. روایت دیگر اینکه کیمیا در خانه‌ شمس مرده و شمس رفته است. این نشانه در مناقب هست که می‌گوید بعد از ماجرای عصبانی شدن شمس در رابطه با بیرون رفتن کیمیا، شمس عصبانی شد و سه روز بعد کیمیا نقل کرد؛ یعنی مُرد. هیچ جا به این نکته اشاره نشده که این عصبانیت در حضور کیمیا رخ داده است. در مواردی با سندهای مختلفی در این کتاب اشاره کرده‌ام که کیمیا مریض و چموش بوده است. پنجره را باز می‌کرده و به خانواده شمس فحش می‌داده و دارو نمی‌خورده است.

علت جذابیت داستان مولانا و شمس

در بخش دیگری از این برنامه، محمودرضا اسفندیار گفت: علت اصلی جذابیت داستان مولانا و شمس عشق است. همه‌ آدم‌ها در پی عشق ناب‌اند. پس در مواجهه با چنین حماسه‌ای در تاریخ، مایل‌اند آن را بال و پر داده، اسطوره کرده و به روایت خود بیان کنند. من درباره‌ نقد این رمان‌ها با دکتر خاکی و خانم نادری هم‌داستان‌ام. اما به جنبه‌های مثبت‌شان می‌نگرم. شاید چنین رمان‌هایی مخاطبانشان را به خواندن شمس و مولانا ترغیب کنند. این‌گونه، از میان تعداد کثیر خوانندگان این رمان‌ها، کنجکاوی خوانندگان عمیق‌تر برانگیخته می‌شود. اینجاست که نیازمند کارهای عمیقی چون آثار خاکی و نادری هستیم تا در ترسیم تصویری واقعی‌تر کمک‌مان کنند. اثر دکتر خاکی کمک می‌کند به روابط پیچیده‌ای پی‌ببریم که در عصر مولانا میان شمس، او، شاگردان او و کیمیا وجود داشته است. مقالاتی چون «مناقب‌العارفین» قطعاً تحت تأثیر گفتمان قدرت یا رقابت‌های میان مریدان جهت‌دار تدوین شده‌اند. همچنین ناآگاهی از ترتیب تقویمی این مقالات ما را در یافتن اینکه هر روایتی ناظر بر کدام نکته و رویداد است، دچار گرفتاری می‌کند.

وی افزود: برای رسیدن به روایتی دقیق‌تر از این ماجرا باید از «غزلیات شمس» هم کمک بگیریم. در نظر دارم با بازسازی «مقالات شمس»، «غزلیات»، اندکی «مثنوی» و «فیه‌مافیه» تا حدی به نزدیک شدن به این گفت‌وگوها کمک کنم. چون بسیاری اوقات مولانا پاسخ شمس را با یک غزل می‌داد. برای نمونه در بخشی از مقالات شمس هشدار می‌دهد که «این می را پیش تو آوردم که اگر نمی‌خوری به کس دیگری خواهم داد». در مقابل مولانا در غزلیات پاسخ می‌دهد: «این غزلم جواب آن باده که داد پیش من/ گفت بخور، نمی‌خوری، پیش کس دگر برم». خاکی و نادری به ما نشان می‌دهند رابطه‌ی میان شمس و مولانا، بلکه رابطه‌ای پرتنش و انسانی در سطح عالی است.

این پژوهشگر گفت: تعصب مولانا روی مثنوی، از آن‌رو است که مثنوی را از خودش نمی‌داند. باور دارد که آن را بر زبانش جاری ساخته‌اند؛ یعنی غیرت او بر حرف خودش نیست. مولانا با گفتن اینکه «بشنو از نی چون حکایت می‌کند» تکلیف را روشن کرده است. همچنین در غزلی تأکید می‌کند که «گفتی که تو در میان نباشی، این گفت تو هست عین قرآن» می‌گوید هرگاه سخنی گفتی و من تو در آن نبود، آن حرف تو عین قرآن می‌شود. اگر مثل نی باشی و پر گره نباشی، بر زبان تو نیز وحی جاری می‌شود.

اسفندیار در پایان گفت: رزومه‌ آدم‌ها لزوماً کتابشان نیست. خود غریبی در جهان چون شمس نیست، اما مولانا ماهی است که خورشید شمس در او نمایان است. ما شمس را بسیار کم می‌شناسیم، اما هنگامی‌که به مولانا می‌نگریم، می‌توانیم تا اندازه‌ای ‌شمس را ببینیم. این رابطه‌ پرتنش، این امید را می‌دهد که ما نیز می‌توانیم پیوندی خالصانه و نگاهی متعالی ایجاد کنیم. می‌توانیم از شمس و مولانا بیاموزیم که دو انسان چگونه و با چه نوع پیوند و مواجهه‌ای‌ چنین حماسه‌ بزرگی را در کنار هم رقم زده‌اند. هنگامی‌که شمس می‌گوید من در این جهان کاری ندارم و نیامده‌ام الا به دیدار، به ما گفت‌وگو یاد می‌دهد. مولانا حتی در دفتر سوم مثنوی از ناامید شدن از شمس می‌نویسد. پس مولانا هم این دغدغه‌ها و بریدن‌ها را دارد.
https://taghribnews.com/vdcjhxetiuqemiz.fsfu.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی