تاریخ انتشار۳ مهر ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۴۳
کد مطلب : 362126

​ماجرای جان‌گرفتن تیترهای حماسی در روزنامه‌های زمان جنگ/ آن شب که غرور اروند شکست

یکی از فعال‌ترین خبرنگاران دوران دفاع مقدس گفت: در دوران دفاع مقدس تیترهای بسیاری زده‌ام ولی تیتر «آن شب که غرور اروند شکست» بهترین تیتری بود که در آن دوران انتخاب کردم.
​ماجرای جان‌گرفتن تیترهای حماسی در روزنامه‌های زمان جنگ/ آن شب که غرور اروند شکست
به گزارش خبرگزاری تقریب، روزهای جنگ تحمیلی و در میان بهبوهه جنگ و دفاع از سرزمین، شاید کار خبرنگارهایی که در جبهه‌های جنگ حق علیه باطل در کنار رزمنده‌ها کار می‌کردند، کمتر از کار رزمنده‌هایی که با پای دل به منطقه رفته بودند، نبود. کم نبودند تعداد خبرنگارهایی که برای رسیدن به هدف والای خود در این عرصه پای به میدان جنگ گذاشتند تا در کنار رزمنده‌ها از جنگ و دفاع حمایت کنند. در دهه ۶۰ موضوع جنگ یکی از ملتهب‌ترین موضوع‌های روز بود که در همان زمان دو سه روزنامه صفحه‌های مخصوص به جنگ طراحی کرده بودند. از جمله آنها روزنامه جمهوری اسلامی ایران بود که سعید علامیان دبیر صفحه جنگ و جبهه این روزنامه بود. علامیان از خبرنگارهای پرتلاش دفاع مقدس است که در زمان جنگ صفحه‌ای به نام «گزارش جبهه» را در این روزنامه منتشر می‌کرد و یکی از پرمخاطب‌ترین بخش‌های روزنامه جمهوری اسلامی در آن زمان بود. با علامیان درباره فضای زمان جنگ، دغدغه‌هایش و گزارش‌هایی که برای تهیه آنها به دل دشمن زده به گفت‌‌وگو نشستیم.  

* شما از زمان شروع جنگ تحمیلی ایران و عراق، مسئول صفحه جبهه و جنگ روزنامه جمهوری اسلامی بودید؟

- من در ابتدای فعالیتم خبرنگار اقتصادی، کارگری و سیاسی بودم و در ادامه به خاطر علاقه شخصی خودم به سمت خبرنگاری دفاع مقدس رفتم.

* جذابیت این حوزه را در چه می‌دیدید؟

- هیجان و ماجراجویی‌اش را خیلی دوست داشتم. جنگ، محل تاثیر بر ادبیات است. تمام ادبیات بزرگ دنیا در جنگ‌ها خلق شده و رمان‌های بزرگ و ماندگار در جنگ خلق شده است و خیلی از خبرنگارانی که در جنگ بودند  صاحبان رمان‌ها بودند و ادبیات دنیا را از آن خود کردند. مثل مارکز و جک لندن که روزنامه نگار بودند یا ویکتور هوگو که بینوایان را از متن جنگ نوشته است.




** چطور شد که صفحه جبهه و جنگ را طراحی کردید؟

- جبهه و جنگ یک سرویس از قبل طراحی شده نبود و می‌شود گفت من مسئول این صفحه بودم. در بخش گزارش دبیر سرویس بودم منتهی خودم به جبهه جنگ می‌رفتم و گزارش اجتماعی تهیه می‌کردم که خیلی جالب بود. آن زمان دست خبرنگاران برای دادن اخبار جنگ بسته بود و خبرهای مربوط به جنگ از اطلاعیه‌ها روزنامه‌ها و تلویزیون به دست مردم می‌رسید. یک خبرنگار از نقطه‌ای خاص نمی‌توانست خبر درگیری و تعداد هلی کوپتر را گزارش دهد و آمارهایش دست ستاد مشترک ارتش و سپاه بود. جنگ در ۳۲۰۰ کیلومتر در جریان بود و این میزان به جنوب و غرب و جبهه میانی هم می‌رسید. مردم هم از خبرنگاری که در جبهه حضور داشت انتظار آمار و خبر نداشتند و فقط عکاس خبری به آنجا می‌رفت و عکس می‌گرفت و ما هم در روزنامه برای این عکس ها زیر نویس‌های حماسی و احساسی می‌نوشتیم و به عبارتی نماد بود. در تمجید کاری که رزمنده‌ها کرده بودند برایشان می‌نوشتیم مثل ای فرزند دلیر اسلام باش ما هم برایت دعا می‌کنیم. کسی که مطلب را می‌خواند فکر می‌کرد ما در پشت جبهه با این عکس حرف می‌زنیم.

* اولین بار که به منطقه اعزام شدید چه زمانی و کجا بود؟

- اهواز سمت جاده اهواز خرمشهر، اولین جایی بود که به منطقه رفتم. در آنجا در مقرهایی که وجود داشت ساکن شدیم و با رزمنده‌ها صحبت کردیم. شاید اغلب بسیجی‌ها دانش آموز، کارگر، کشاورز و ... بودند. در حقیقت یک ملت در جنگ سهیم بودند از همه قشرها. در آن شرایط دیدم بهترین فرصت است که با این رزمنده‌ها گپ و گفتی داشته باشیم و گزارشی از آنها تهیه کنیم. حتی با فرمانده‌ها هم حرف زدیم اما نمی‌توانستیم نام آنها را به خاطر مسائل امنیتی بیاوریم و در گزارش قید می‌کردیم که یکی از فرماندهان گفت و ادامه داستان.

* ذکر نام فرمانده به گزارش شما ارزش نمی‌داد؟

- چرا می‌داد اما خب زمان و شرایط ویژه‌ای در آن برهه بر کشور ما حاکم بود و باید مسائل امنیتی را رعایت می‌کردیم و نمی‌توانستیم اطلاعات اضافی از جنگ بدهیم. یا اگر خاطراتی نقل می‌شد سعی می‌کردیم که  طوری نباشد که دشمن از آن اطلاعاتی بگیرد چراکه روزنامه ها به شدت توسط دشمن خوانده می‌شد و هر نوع اطلاعاتی به درد آنها می‌خورد. همین الان هم همینطور است و خیلی از رسانه‌های معاند از مطبوعات ما اطلاع می گیرند، همین اطلاعاتی که به نظر ما مهم نیست را آنها خوانده و مستمسک قرار می‌دهند و حتی ممکن بود دشمن پلی که افتتاح می‌شد را بمباران کند. من هم در تهیه گزارش‌هایم برای مثال با یکی از بچه‌های لشکر ۲۵ کربلا صحبت می‌کردم و گپی همراه با خاطره می‌گرفتم و آنها را به صورت گزارش منتشر می‌کردم.

* خاطره‌ جالبی از گزارش‌هایتان دارید؟

- این گزارش‌ها به طور ثابت و هفتگی در روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ می‌رسید. برخی از گزارش‌ها با عنوان «گزارش از جبهه» به 10 قسمت هم می‌رسید. این گزارش‌ها ارتباطی دو طرفه با رزمنده‌ها برقرار کرد که یادم است حین جا به جایی با قایقی که در منطقه بودیم، منطقه را بمباران کردند و ما پناه گرفتیم. بعد از خوابیدن سر و صداها، دوست داشتم به قایق ران بگویم من نترسیدم. برای همین به او گفتم: ترسیدی؟ گفت: نه، گفتم: واقعا؟ گفت: بله، گفتم: از چیزی می‌ترسی؟ گفت بله از زنم! ‌و من هم همین را چاپ کردم. البته برخی‌ها مخالفت کردند که شما رزمنده اسلام را مضحکه کردی و این چه کارهایی است؟ اما آنهایی که عاقل بودند اصل ماجرا ر ا پسند کرده و تحسینم کردند.




* هدف شما از تهیه این گزارش‌ها چه بود؟

- دوست داشتم این گزارش‌ها در واقع پلی باشد بین مردمی که در شهرها و پشت جبهه‌ها بودند و از جبهه‌ها خبر نداشتند با رزمنده‌ها. می‌خواستیم فکر نکنند  کل ایران در جنگ هستند و عده‌ای از جوان‌ها به جنگ می‌رفتند و بقیه زندگی عادی خود را می‌کردند. حتی یادم است زمانیکه به روزنامه آمدم سمت خیابان سعدی و چهارراه استانبول، دیدم که مردم ماهی شب عید می‌خرند به خودم می‌گفتم انگار نه انگار که ۸۰۰ متر آن طرف تر درگیری و جنگ و خونریزی است. این گزارش‌ها می‌توانست پلی بزند بین مردمی که بچه‌هایشان در جنگ بودند یا نبودند و اینکه در جبهه‌ها چه می‌گذرد را مردم مطلع باشند و به عبارتی آگاهی بخشی به مخاطبمان بود.

* غیر از شما چه افرادی در جبهه‌ها به تهیه خبر مشغول بودند؟

- علاوه بر خودم بسیاری از بچه‌های خبرنگار روزنامه در جبهه‌های حق علیه باطل حضور داشتند و به تهیه گزارش مشغول بودند. از شهرستان‌ها نماینده‌های هر روزنامه‌ای به منطقه می‌رفتند و همه آنها هم به عنوان خبرنگار نمی‌رفتند و به عنوان بسیجی و رزمنده می‌رفتند و بعد از اینکه می‌آمدند برای ما گزارش‌هایی می‌نوشتند و می‌فرستادند. بعدا بین سال‌های ۶۰ و ۶۲ هر جا می‌رفتیم نشانی می‌دادیم و تبلیغات لشگرها کاغذهایی تهیه کرده بودند که امکان نوشتن به رزمنده‌ها را می‌داد و آنها می‌توانستند نوشته‌هایشان را بدون تمبر داخل صندوق پست انداخته و پست به دست ما برساند از این طریق تعداد زیادی مطلب و خاطره و دلنوشته به دست ما رسید و صفحه ما جان تازه‌ای گرفت. تا جایی که به سردبیر گفتم مطالب ما خیلی زیاد است و اگر اجازه دهید دو صفحه در هفته داشته باشیم و او مجوز داد تا هفته‌ای دو صفحه مطلب داشته باشیم.

* زمانیکه هفته‌ای یک صفحه داشتید، کل صفحه مطالب شما بود؟

- نه، مطالب بچه‌ها که از جبهه ها برایمان می‌فرستادند هم بود و در کنار گزارش‌های من کار می‌شد. مطالب آنها بیشتر در نقل قول خاطره بود. یا دوستانی که اهل قلم بودند و یادداشت‌هایی می‌نوشتند که هنوز هم هستند. دیدیم که عکس یادگاری طرفدارهای بسیاری دارد و بنا بر همین مورد، ستونی در صفحه باز کردیم به نام عکس یادگاری و از رزمنده‌ها خواستم تا عکس‌هایشان را برای ما بفرستند منتهی واضخ باشد و افراد را در عکس مشخص کنند و دقیق هر فردی که درعکس حضور دارد را بنویسند و در ادامه سیلی از عکس به روزنامه سرازیر شد و مسئول روابط عمومی روزنامه معترض شده بود که کار ما شده نامه و عکس گرفتن از جبهه. حتی دو عکس در صفحه گذاشتیم که زودتر این عکس‌ها چاپ شود. اما خیلی‌ها در نوبت بودند که عکس‌هایشان چاپ شود. علاوه بر عکس، شعر، مقاله و ... هم برای ما می‌فرستادند و باعث شدند تا این صفحه پا گرفت.

* برای تیترهایتان اتاق فکر هم داشتید؟

- صفحه جبهه و جنگ پاتوق خیلی از افرادی بود که بهکارهای دیگری هم مشغول بودند مثل آقای سرهنگی که در بخش فرهنگ و هنر روزنامه ویژه نامه صحیفه درمی‌آورد. همچنین آقای بهبودی که سیاسی و فرهنگی کار می‌کردند،‌همه در اتاق فکر ما حضور داشتند و یادداشت‌های تلفیقی و مشترک با امضای «صدرا ریحانه» می‌نوشتند. صدرا پسر آقای بهبودی و ریحانه دختر آقای سرهنگی. این یادداشت‌ها خیلی معروف شد و حتی به روزنامه نامه می‌آمد و صدرا ریحانه را مخاطب خود قرار داده بود!

* محتوای تیترها حول چه موضوع‌هایی بود؟

- محتوای متن و تیتر و حتی عکس رویکرد جذب نیرو به جبهه‌ها بود و اینکه جبهه‌ها از مردم خالی نباشد و حتما اعزام نیرو داشته باشیم که هدف اصلی و اساسی ما بود. بنابراین چیزهایی که می‌نوشتیم بیشتر روی پیروزی‌ها بود و نکته‌های منفی نداشتیم و مطالبمان تهییجی، حماسی و عاطفی بود.



* چقدر با شورای سردبیری در انتخاب مطلب‌ها و تیترها تعامل داشتید؟

- تقریبا دخالتی نمی‌کرد چراکه به ما سپرده بود. من در شورای دبیران روزنامه عضو بودم و غیر از جبهه و جنگ کار دیگری هم می‌کردم و به کاری که در آنجا انجام می‌دادیم واقف بودند و ما را حمایت می‌کردند.

* صفحه‌بندی‌هایتان به چه صورت بود و صفحه‌هایتان را چطور می‌بستید؟

- در صفحه‌ از گرافیک‌های متنوعی استفاده می‌کردیم و این را مرهون شهید سعید جان بزرگی هستیم. او هنرمند بسیجی بود و هم عکاس حرفه‌ای جنگ بود، اما در رشته گرافیک نیز تبحر داشت و لوگوهای متنوعی طراحی می‌کرد و ما کار می‌کردیم.

* در صفحه‌بندی روزنامه چقدر عکس‌ها اولویت داشتند؟

- خیلی زیاد. گاهی اوقات آنقدر مطلب داشتیم که عکس را فدای مطلب می‌کردیم. اما در هر حال صفحه پر نشاط و پویایی بود.

* جذاب‌ترین تیتری که در آن سالها انتخاب کرده و منتشر کردید چه تیتری بود؟

- یکی از مسائل مهم در عملیات والفجر ۸ بود و فتح فاو. در این عملیات یکی از ویژگی‌هایی که در دنیا سر و صدا کرد عبور کردن از ۷۰۰ متر آب رودخانه وحشی اروند بود. حتی خود عراقی‌ها هم نتوانستند از اروند عبور کنند اما بچه‌های ما از اروند عبور کردند. تیتری که در همین زمینه انتخاب کردم این بود که: آن شب که غرور اروند شکست.

* آن زمان حال و هوای خودتان چطور بود؟

- بله درست است. کلا تبلیغات، یک نیروی غیر رزمی به حساب می‌آید مثل خبرنگار، فیلمبردار، کار در رسانه و ... برای مثال فردی که آر پی جی می‌زند جان پناهی دارد. در آن زمان خبرنگار هم نیروی بدون سنگر بود. شما وقتی وارد منطقه‌ای دیگر می‌شدید کاملا از وقایع درون کشور منفک می‌شدید انگار که وارد سرزمین دیگری شدید و با آدم‌های جدیدی روبرو هستید. برعکسش هم صادق بود. اگر بخواهم مثال بزنم شبیه به حج بود، افرادیکه به حج می‌روند از تمام دلبستگی‌ها دل می‌کنند و زمانیکه به شهرشان برمی‌گردند انگار از خوابی بیدار شدند.

* صفحه جبهه و جنگ تا چه سالی منتشر شد؟

- من تا سال ۶۹ در روزنامه جمهوری اسلامی بودم، اما هنوز هم این صفحه در روزنامه جمهوری اسلامی دایر است. بعد هفته‌نامه ری، ایران، سیاست روز و ... رفتم و بیشتر در حوزه اجتماعی فعالیت می‌کردم و صفحه‌های جبهه و جنگ راه انداختم. در روزنامه ایران صفحه فرهنگ مقاومت راه انداختم، در «سیاست روز» صفحه فانوس و در «ری» صفحه ادبیات مقاومت را راه انداختم و هر جا رفتم صفحه یا سرویسی به این نام راه اندازی کردم. بعد از پایان جنگ و زمانیکه قطع‌نامه صادر شد اتفاقا صفحه‌ای بسته بودیم که علیه پذیرش قطع‌نامه بود وقتی قطع‌نامه پذیرفته شد آن مطلب را بیرون گذاشتیم و مطلب دیگری را جایگزین آن کردیم. بعد از تمام شدن جنگ مردد بودم که آیا کار را ادامه دهم یا نه و با آقای سرهنگی مشورت کردم. او گفت یعنی می‌خواهی ادامه ندی؟ و من گفتم آره دیگه جنگ تموم شد. او گفت: تازه کار ما شروع شده و الان باید مطالبی که نگفتیم را بگوییم و کارمان از اینجا به بعد شروع می‌شود و همین حرفش مرا تکان داد که این کار را ادامه دهم. واقعا هم درست می‌گفت و کتاب‌های خاطرات جنگ هم بعد از پایان جنگ منتشر شد.



* شما بعد از روزنامه‌نگاری در دوران دفاع مقدس به سمت نگارش کتاب رفتید؟

- در ادامه کارهایم به سمت نگارش کتاب رفتم و خاطره‌های رزمنده‌های را بعد از جنگ را در قالب کتاب جمع‌اوری کردم و بعد از جنگ مهمترین کارم همین بود. ماموریت در ساحل نیسان، خاطرات سرتیپ فردوسی، لشگر آچار، خاطرات حسن باقری (ملاقات در فکه)، در راه، خاطرات آقای رفیق دوست و ... به دست از جمله این کتاب‌ها بود.

* دسترسی مردم در آن زمان به نسبت الان به اخبار محدودتر بود. شما چطور تفاوتی در خبرهایتان قائل می‌شدید که خبرهای شما بهتر و بیشتر دیده شود؟

- اصلی در حرفه روزنامه‌نگاری و گزارش‌نویسی است که مطالب تولیدی ارزشمند است و اگر بنا باشد تیتری انتخاب شود به سمت تولیدی‌ها می‌روند و حتی رسمی در روزنامه‌نگاری فرانسوی که مهم‌ترین تیتر امروز، سوژه گزارش روز بعد است. ما آن زمان یک خبرگزاری داشتیم و یک واحد مرکزی خبر و اینها هم خبرهایشان در روزنامه‌ها کار می‌شد و ما هم کار می‌کردیم اما آنچه شاخصه روزنامه بود و آن را از سایر روزنامه‌ها متمایز می‌کرد، گزارش‌های اختصاصی و مقاله و یادداشت‌هایمان بود که شناسنامه روزنامه بود. خبرهایی که تکراری هستند و به عبارتی دریافتی، مدام تکرار می‌شوند و آنچه ارزش دارد خبرهای تولیدی خودمان است.

* بعد از گذشت سالها هنوز هم کار خبری انجام می‌دهید؟

- نه گاهی یادداشتی می‌نویسم. شغل رسمی‌ام خبرنگاری نیست. گاهی بنا به علاقه‌ام یادداشتی می‌نویسم.
https://taghribnews.com/vdchiinx-23n-zd.tft2.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی