تاریخ انتشار۱۹ شهريور ۱۳۹۷ ساعت ۲۳:۳۶
کد مطلب : 357702

زندگی در روزگار ما بی قصه شده است

استاد دانشگاه گفت: زندگی در روزگار ما بی قصه شده است، آغاز و انجام ندارد، زندگی ای که غایت و امید و اتوپیا ندارد، زندگی ای که از تهی شدگی رنج می برد. ارزش های بزرگ دم دستی شده اند، به سهولت از ایمان و دین و حقیقت قدسی صحبت می کنیم.
زندگی در روزگار ما بی قصه شده است
به گزارش خبرگزاری تقریب: نشست «فیلم و فلسفه» با محور نقد و بررسی فیلم «راه رفتن روی سیم»، ساخته احمدرضا معتمدی که هم اکنون روی پرده است، یکشنبه، 18 شهریور ماه به همت پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و به میزبانی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد.
 
بنابر این گزارش، بیژن عبدالکریمی، استاد فلسفه در این نشست طی سخنانی اظهار کرد: امروز فیلم های گیشه پسند جای فیلم های متفکرانه را گرفته است و این مساله را می توان از اکران همین فیلم «راه رفتن روی سیم» متوجه شد.  واقعیت آن است که سینما زیر دست و پای سینما کمدی در حال له شدن است.
 
وی ادامه داد: معتمدی شهره به این است که سنیمای معنوی را دنبال می کند، سوال من این است، آیا امکان تحقق هنر معناگرا هست یا خیر؟ وقتی از فیلم معنوی صحبت می کنیم چندین مساله مطرح می شود. اول آنکه مخاطبان توده ای وسیع اند، ما امروز هم با خطر توده ای شدن مواجهیم، برای من توده کسی است که فرهنگ و فرهیختگی برای او معنا و نقش محوری ندارد، توده کسی است که مسیر زندگی اش را با روند طبیعی غریزی تعریف می کند.
 
فرهنگ توده ای جهان و جامعه ما را در برگرفته است
این پژوهشگر فلسفه تاکید کرد: اکنون یک فرهنگ توده ای، جهان و ازجمله جامعه ما را در بر گرفته است، بسیاری از منتقدان در نقد فیلم «راه رفتن روی سیم» آن را بی قصه و بی حادثه توصیف کرده اند، من ارتباط بین انسان ها در زندگی مدرن را در قصه فیلم معتمدی می بینم.
 
وی تصریح کرد: زندگی در روزگار ما بی قصه شده است، آغاز و انجام ندارد، زندگی ای که غایت و امید و اتوپیا ندارد، زندگی ای که از تهی شدگی رنج می برد. ما این مساله را در زندگی نسل جدید که در فیلم هم آمده، مشاهده کنیم.
 
عبدالکریمی در ادامه بیان کرد: در روزگارِ ما، جهان ما و هنرمند ما چه قدر با معنا مانوس است؟ در جامعه ارزش های بزرگ دم دستی شده اند، به سهولت از ایمان و دین و حقیقت قدسی صحبت می کنیم، آدمی مثل «کی یر کگور» تا آخر عمر اندیشید و در لحظات آخر عمرش از او سوال کردند آیا به ساحت ایمان وارد شدی؟ او گفت: نزدیک شدم، ولی جرات نکردم وارد شوم، هایدگر نیز شصت سال در مورد خدا اندیشید اما جرات نکرد که نام او را به زبان بیاورد. مولفه دیگر که در این بحث مطرح می شود، خود سینما است، ما معنا را از سوی رسانه بیان می کنیم و این رسانه برای معتمدی سینما است.
 
رسانه ها متافیزیک خاص خودشان را دارند
این محقق تصریح کرد: رسانه ها صرفا ابزار نیستند و متافیزیک خاص خودشان را دارند. رسانه های دوران جدید با مبانی آنتولوژیک جدید سازگار است، معتقدم معنا امری است که با رسانه های جدید قابل بیان نیست، مولفه دیگری که در سینمای معناگرا کمتر به آن توجه می کنیم، مساله ای است که من اسمش را امر احاطه کننده گذاشته ام؛ در تفکر فلسفی هر وقت از شناخت صحبت می کنیم از دو قطب سوژه و ابژه می گوییم ولی امر احاطه کننده هر دو آنها در بر می گیرد. معتقدم در ذهن هنرمند نیز امر حاطه کننده هست.
 
عبدالکریمی تاکید کرد: تعبیر دیگر برای امر احاطه کننده، تقدیر است، سینمایی که می خواهد معناگرا باشد باید بیشتر به امر احاطه کننده و تقدیر توجه کند. به این معنا که آیا تقدیر در روزگار ما این امکان را می دهد که یک هنر معنوی را محقق کنیم یا نه؟
 
این استاد فلسفه ادامه داد: در مورد فیلم معتمدی، حتی عنوان نیز دوگانه است ... «راه رفتن روی سیم»، کلمه سیم هم سیم سه تار را به ذهن متبادر می کند و هم سیم خاردار که برای اسارت افراد دور تا دور کشیده می شود. جالب آنکه این دوگانگی حتی در جریان فیلم نیز مشاهده می شود.
 
فروپاشی ارزش ها و بت ها می تواند آغازگر یک هوای تازه باشد
وی گفت: امروز جامعه ما نیز وضعیت دو گانه ای دارد و نهیلیسم ما را در بر گرفته است، این فروپاشی ارزش ها و بت ها می تواند آغازگر یک هوای تازه باشد. معتقدم معتمدی می خواهد پیامی را برساند و شاید هنرش این بود که آنچه را همه می دانیم از موضع آگاهی و خودآگاهی وارد فیلم کرد.
 
عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی ادامه داد: این فیلم به خوبی این مساله را متسجم می کند که از دو قرن قبل که ما وارد زندگی مدرن شدیم؛ همه برج و بارو زندگی سنتی مان شروع به فروپاشی کرد، و این فروپاشی به نحو هولناکی اتفاق افتاد.
 
وی در بخش دیگری از مباحث خود گفت: این فیلم سیاه و سفید و فضای آن رئال است، در این فیلم فضای رنج آور زندگی یادآوری می شود، ساز داوود در این فیلم نشان از میراث تاریخی ما دارد، صدای تنبور و پنکه سقفی که در فیلم می بینیم یک صدای ناهمگون را در ذهن تداعی می کند، فکر می کنم امروز از عمده ترین مسایل ما ناهمگونی دو زیست جهان است که ما را در بر گرفته است.
 
عبدالکریمی افزود: سه تار، مظهر سنت و فرهنگ ماست ولی کسی که حامل این سنت است در اینجا جایی ندارد، همه حاملان سنت در اینجا جایی ندارند، او دنبال شغل است و جامعه می گوید جوشکاری و صافکاری و نقاشی بلدی؟ در دنیای کنونی آنچه که او بلد است چیزی محسوب نمی شود کسی که حامل حکمت و فرهنگ و سنت ماست در کوچه پس کوچه های زندگی آواره است.
 
معصومیت میراث و هنر تاریخی ماست
وی ادامه داد: «افسانه» با آن لباس پسرانه نشان می دهد که حتی هویت جنسی در جامعه فرو ریخته است، او دختر است اما ظاهری پسرانه دارد و سرش را کوتاه می کند و لباس پسرانه می پوشد، از طرف دیگر معصومیت داوود را داریم، این معصومیت میراث و هنر تاریخی ماست، آنچه که در جامعه ما هست، کسانی که خود را وارثان این میراث می دانند به هیچ وجه بویی از این میراث نبرده اند، ما هر وقت از سنت و میراث فرهنگی مان صحبت می کنیم به سرعت نهادهای رسمی به میدان می آیند در حالی که هیچ درکی از سنت تاریخی ما ندارند و این پیام برای جامعه ما دشوار است، ولی به هرحال آن سنت معصوم و صدای ساز او در هیاهوی ساز مدرن اصلا به گوش نمی رسد.
 
این محقق اظهار کرد: بارداری افسانه، وضعیت فروپاشی نهاد خانواده را نشان می دهد، صحنه بازجویی «شفیعی» از «داوود» صحنه درخشانی است که می پرسد ربط تنبور با شیشه چیست؟ ربط این دو جوان با هم چیست؟ از سوی دیگر سودای رفتن به آن سوی آب ها را می بینیم، همه فکر می کنند پایشان به آن طرف برسد به بهشت موعود دست می یابند.
 
وی ادامه داد: در اکثر فیلم های دهه گذشته، سنت در متن است و نوگرایی و نسل جدید در حاشیه قرار می گیرد، ولی این فیلم کاملا برعکس است یعنی داوود در حاشیه قرار گرفته و آن گروه راک متن قصه را در دست می گیرند و گویی هژمونی عوض شده است و این جریانات نوگرا متن اصلی قصه زندگی ما را تشکیل می دهد.
 
عبدالکریمی اظهار کرد: شفیعی در مقام یک کارگاه و افسر کسی است که وظیفه اش حفظ نظام موجود است ولی فرزندش به یک گروه زیرزمینی که از نظر او ناپسند است، پیوسته و این قصه مکرری است، در میان فرزندان همه داعیه داران سنت و ارزش های انقلابی به طور گوناگون این طغیان را می بینیم.
 
وی گفت: حالا شفیعی که مظهر حفظ این نظام است روح پاک سنت را تبدیل به آدم فروش می کند و از او انتظار دارد که دست به آدم فروشی بزند و این اتفاق بزرگی است که در جامعه ما هم افتاده یعنی تمام بچه های پاک و معصومی که علقه به سنت دارند و سرمایه های بزرگ اجتماعی تاریخی ما هستند ولی ساختارها این جوانان را به ضد خودشان تبدیل می کند و آنها در جایی قرار می گیرند که خودشان هم نمی خواهند در آن قرار بگیرند، داوود قیام می کند و نمی پذیرد آدم فروش شود، در نتیجه شفیعی به قدرت اش پناه می برد و می گوید: مگر دست خودت است؟ باز مکالمه شفیعی با همکارش هم جالب است که می گوید تو به جای آنکه به بچه ات بپردازی سرت جای دیگری گرم بود، او جواب می دهد که حالا منتظرم ببینم که تو چه گلی به سر بچه ات می زنی؟
 
استاد فلسفه تصریح کرد: در جای دیگر دیالوگ شاعر با ساعد را می بینیم که از صحنه ها برجسته فیلم بود، شاعر گفت: شعر من چه می شود؟ من مُردم، شعرم مرده، زبانم مرده، و یک جای دیگر درباره هنرش و میراث اش می گوید؛ گفت وگوی بسیار قشنگی است. مرگ سیاوش مرگ تمام کسانی است که به نحوی خواستند حامل این شعر و شاعری باشند و جسدش هم نهایتا در اعماق دریا غرق می شود.
 
روایت موفق «راه رفتن روی سیم» از تنگنای افق های پیش رو
وی ادامه داد: این فیلم به خوبی تنگنا افق را به خصوص برای جوانان نشان می دهد، حتی ساعد که شوق رفتن به آن طرف را دارد اعتراف می کند که زمین خالی شده است، او که عاشق افسانه است و می گوید که امشب نامزدی ام با عشقم را اعلام می کنم، در عرض چند ساعت بعد عشق اش(افسانه) جلو او می ایستد و می گوید تو دروغی و این نشانگر مرگ عشق هم هست.
 
عبدالکریمی اظهار کرد: این شراط تاریخی ماست، نسل جوان روی کشتی سرگردان بود، درست وقتی که یاس و ناامیدی همه جا را گرفته بود داوود دست به سازش می برد، یعنی اگر امیدی در جان من باشد این امید در سنت من است و جای دیگری پیدا نشده است.
 
وی گفت: حال سوال آن است که در شرایطی که جهان کنونی در آن قرار دارد امکان وجود سنت هست؟ به نظر می آید میراث یعنی تنبور که به ناامیدان امید دوباره ای می بخشد، این حدیث آرزومندی معتمدی است، حدیث آرزومندی من نیز هست.
https://taghribnews.com/vdcbgzbf5rhbszp.uiur.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی