تاریخ انتشار۲۰ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۳۵
کد مطلب : 317490
درس خارج فقه نظام سیاسی آیت‌الله اراکی؛

علم، علت استحقاق مقام فرمانروایی/ فقه یعنی علم فرمان

آیت‌الله محسن اراکی در بیست و نهمین جلسه درس خارج فقه نظام‌سازی با بررسی آیه 44 سوره مبارکه مائده به ادامه ادله ولایت فقیه پرداخت.
علم، علت استحقاق مقام فرمانروایی/ فقه یعنی علم فرمان
با هجوم امواج شبهات و اشکالات مکاتب التقاطی و غیروحیانی پس از انقلاب اسلامی و مضاعف شدن این هجمه ها در سالهای اخیر شایسته است نخبگان حوزه و دانشگاه بررسی ادله عقلی و نقلی بحث پراهمیت حکومت اسلامی و ولایت فقیه را با نگاهی نو و متناسب با فضای جدید جامعه‌ی جهان اسلام و جامعه‌ی جهانی مورد بررسی و کنکاش قرار بدهند. در همین راستا سلسله دروس استاد آیت الله محسن اراکی که هر دو مکتب نجف و قم را درک کرده‌اند، می‌تواند ارائه دهنده‌ی بینشی نو و دقیق در این باب باشد.
 
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
 
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلی سَیدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیتِهِ الطَّیبِینَ الطّاهِرِینَ
 
علم، علت استحقاق مقام فرمانروایی
 
بحث امروز در تبیین بند سوم استدلال به آیۀ 44 سورۀ مائده است. در این بند توضیح خواهیم داد که وقتی آیۀ 44 سورۀ مائده به اینجا می‌رسد: «بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ» حاصل آیه چنین می‌شود: ما تورات را نازل کردیم تا انبیای اسلام آورده و انبیای مسلم و همچنین ربانیون و احبار طبق تورات حکم کنند. بحث ما این است که این "ب" در «بِمَا اسْتُحْفِظُوا» بای علیت و سبب و علت است؛ یعنی اگر انبیاء و ربانیون و احبار را موظف کردیم که طبق تورات حکم کنند و اگر به آن‌ها مقام فرمانروایی بر مبنای تورات بخشیدیم به این سبب بود که به آن‌ها علم کتاب سپرده شده بود، پس به دلیل اینکه دانش کتاب به آن‌ها سپرده شد و به دلیل اینکه شاهدان بر کتاب بودند این مأموریت «یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ» به آن‌ها هم سپرده شده است. پس آیه افاده می‌کند که علت حکم به کتاب و تورات به‌وسیلۀ انبیاء و ربانیون و احبار و علت آن جایگاهی که به آن‌ها داده شده علم آن‌ها به کتاب است.
 
ما از این تعلیل تعمیم می‌فهمیم؛ «بأن العلة تعمم‏ و تخصص‏» پس به دلیل اینکه علت افاده تعمیم می‌کند از این «بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ» استفاده می‌کنیم که علت استحقاق مقامِ حکم و فرمانروایی استحفاظ کتاب و شهادت بر آن است. استحفاظ کتاب هم یعنی کتاب را به آن‌ها سپردیم. دلیل اینکه به باب استفعال هم برده شده این است که اشاره به میثاق دارد؛ یعنی این کتاب را به آن‌ها سپردیم و از آن‌ها حفظ، نگهداری و صیانت آن را خواستیم.
 
در بحث میثاق در قرآن کریم یک بحثی داریم که یکی از مواثیقی که خداوند متعال از عالمان دین گرفته است میثاق نصرت است: «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ میثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى‏ ذلِکُمْ إِصْری قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدین‏» این میثاق از کسانی گرفته می‌شود که علم این کتاب به آن‌ها داده است. در مباحث دیگر مطرح کرده‌ایم که میثاق به معنای مسئولیت است؛ یعنی علم مسئولیت آفرین است.
 
مراتب نعمت در قرآن
 
ما در مباحث تفسیری بحث کرده‌ایم که در قرآن کریم هفت مرتبه از مراتب نعمت شمرده شده است که برای هرکدام از آن‌ها مسئولیتی هم از سوی خداوند متعال مقرر شده است. نعمت وجود؛ عقل؛ سمع؛ بصر؛ ایمان و علم و بعد هم نعمت امامت و نبوت است. این موارد درجاتی است که خداوند متعال در برابر هر درجه‌ای از این درجات میثاقی را از بندگان خود می‌گیرد؛ «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلین». این "أ لست بربکم" تنها اقرار بر ربوبیت نیست بلکه هم اقرار به ربوبیت است و هم میثاق عبودیت است. این میثاق‌ها میثاق خلق، فطرت، توحید، سمع، بصر و عقل است تا جایی که به میثاق علم به کتاب می‌رسد، علم به هدی و فرمان الهی. وقتی این علمِ به ‌فرمان و امرونهی الهی پیدا شد آنگاه مسئولیت هم همراه آن است.
 
در علم اصول یک نکتۀ بسیار زیبایی وجود دارد که از دقایق علم اصول شیعی به شمار می‌آید و در علم اصول غیر شیعی نیست؛ می‌گویند و می‌گوییم "شرط تنجز وصول است"؛ وصول حکم و امرونهی، شرط تنجز است، به دلیل اینکه میثاق از عالمان گرفته شده است. در زمانی که به امرونهی الهی علم پیدا کردی مسئولیت بر گردن تو می‌آید و اگر در این صورت به مسئولیت عمل نشود عقاب به دنبال آن خواهد آمد. این مسئولیتی است که بر عهدۀ عالمان قرار گرفته است، لذا کلمۀ "استحفاظ" از باب استفعال استفاده شده است؛ یعنی "طُلِبَ منهم الحفظ". آن‌ها شاهدان بر کتاب یعنی مفسران و مبینان این کتاب هستند. در جای خود هم بیان کرده‌ایم که این شهادت تنها شهادت قولی نیست بلکه اعم از قولی و فعلی است و لذا شرط عدل را هم متضمن است.
 
در مورد شهادت هم ما بحث مفصلی مطرح کرده‌ایم که شهادت در قرآن کریم اعم از شهادت قولی است؛ عالمان که خداوند از آن‌ها میثاق گرفته و مقام سرپرستی را به آن‌ها داده است باید در عمل معیار دین باشند. یعنی اگر کسی بخواهد بفهمد که دین یعنی چه، باید به رفتار آن‌ها نگاه کند و رفتار آن‌ها باید معیار تشخیص و تعیین راه صحیح از راه غلط باشد.
 
خداوند متعال به ما نعمت می‌دهد حال در برابر این نعمت یک بار از آدم (علیه السلام) میثاق گرفته است: «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْما» که در این آیه اشاره به عهدی دارد که از آدم (علیه السلام) گرفته شده است. حال یک نکته‌ای دارد که چرا این عهد تکرار شده است؟ زیرا یک بار عهد از آدم (علیه السلام) و یک بار از بنی‌آدم است؛ در سورۀ اعراف می‌فرماید: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلین‏». این عهد و میثاق همراه با خلقت و آفرینش است؛ حال به دلیل اینکه آفرینش دو مرحله‌ای بوده است –آفرینش آدم (علیه السلام) در یک مرحله و آفرینش بنی‌آدم در مرحلۀ دیگر است.- [یک میثاق هم از بنی‎‌آدم گرفته شده است.]
 
بعد وقتی خداوند انسان را آفرید و عقل و سمع و بصر به او داد، مسئولیتی که از ناحیۀ بخشش بصر و سمع به انسان متوجه می‌شود این است که آیات الهی را بشنود و ببیند و آن‌ها تأمل و تفکر کند. اگر نکند آنگاه در روز قیامت وقتی به او می‌گویند: «قالُوا أَ وَ لَمْ تَکُ تَأْتیکُمْ رُسُلُکُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا بَلى‏ قالُوا فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْکافِرینَ إِلاَّ فی‏ ضَلال‏» آیه می‌فرماید مگر گوش نداشتید که به حرف آن‌ها گوش کنید؟! بعد وقتی اهل جهنم صحبت می‌کنند خداوند از قول آن‌ها می‌فرماید: «وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فی‏ أَصْحابِ السَّعیر». پس سمع و بصر مسئولیت دارد و باید آیات الهی را بشنود و ببیند و فردا نمی‌تواند بگوید که چیزی نشنیده‌ و ندیده‌ام.
 
تعقل هم مسئولیت دارد؛ «أَ فَلا تَعْقِلُون‏» انسان باید عقل خود را به کار برده و در آنچه می‌بیند و می‌شوند فکر کند. بعد هم مسئولیت ایمان است؛ حال که خداوند به انسان عقل و سمع و بصر داد این‌ها او را به ایمان می‌رساند و وقتی ایمان پیدا کرد این ایمان مسئولیت می‌آورد. مؤمنین در برابر خدا دو مسئولیت دارد؛ یکی میثاق نصرت و دیگری میثاق اطاعت است: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ میثاقَهُ الَّذی واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُور» خداوند به شما نعمتی داد که این نعمت ایمان است، یعنی ایمان به رسول و امام [که باید از آن‌ها تبعیت کنید]. یا در آیه دیگر می‌فرماید: «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصیر». این "قالوا" حالی است نه لسانی؛ یعنی وقتی ما به آن‌ها این نعمت رسل را عرضه کردیم آن‌ها هم گفتند که پذیرفتیم و ایمان آوردیم. این ایمان آوردن یعنی سمعنا و اطعنا؛ میثاق سمع و طاعت که همان میثاق اطاعت است. میثاق نصرت را هم بیان کردیم که در آیۀ: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذی بایَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیم‏» اشاره به این میثاق نصرت است که آن هم همراه با ایمان است. بعد هم میثاق علم است؛ علم به همان امرونهی و دستورات الهی است و در ادامه خدا علم فرمان را به آن‌ها داده است -ما از فقه به علم فرمان تعبیر می‌کنیم-. پس خداوند این علم فرمان را به عالمان فقه داده است و بعد از آن‌ها عهد و میثاق گرفت؛ دو میثاق است یکی میثاق تبیین و یکی میثاق عمل. فقها مسئول هستند؛ هم مسئول از تبیین هستند که درست تبیین کنند [و هم مسئول هستند که طبق آن عمل کنند].
 
میثاق گرفتن خداوند از انبیاء
 
بعد هم میثاق از انبیاء است که بیان کردیم که دو میثاق است؛ یکی میثاق از انبیای قبل از حضرت رسول (صلی‌الله علیه و آله) است که در سورۀ آل‌عمران به آن اشاره شده است: «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ میثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى‏ ذلِکُمْ إِصْری قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدین‏» این میثاقی است که از انبیای قبل از حضرت رسول اکرم (صاب الله علیه و آله) گرفته شده است که اگر رسول خاتم آمد باید به او ایمان آورده و او را یاری کنید. -بیان کردیم که نزول حضرت عیسی (علیه‌السلام) و نصرت حضرت ولی‌عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) توسط او وفای به این میثاق است زیرا ایشان به نمایندگی از همۀ انبیاء قبل رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) برای وفای به این میثاق می‌آید.- یک میثاق هم از همۀ انبیاء گرفته شده است که در سورۀ احزاب به آن اشاره شده است: «وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ میثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهیمَ وَ مُوسى‏ وَ عیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ میثاقاً غَلیظا». این هم میثاق انبیاء است که به آن‌ها می‌فرماید باید ابلاغ، بیان مبین و نهایت جهد در هدایت را داشته باشید. پس این مواثیقی است که در قرآن کریم به آن‌ها اشاره شده است.
 
این "استحفظوا" هم اشاره به این ایمان دارد؛ می‌فرماید ما به آن‌‌ها علم به‌فرمان را به دادیم و میثاق تعهد نسبت به این فرمان را از آن‌ها گرفتیم و لذا آن‌ها حاکمان شدند، به دلیل اینکه نسبت به این فرمان هم دانش دارند و هم ما میثاق عمل به این فرمان را از آن‌ها گرفتیم.
 
وجه دلالت آیه
 
بیان کردیم که "ب" در «بِمَا اسْتُحْفِظُوا» بای علیت است. وقتی هم بای تعلیل شد بر مبنای قاعدۀ "العلة تعمم و تخصص" یک قاعدۀ کلی به دست ما می‌آید؛ پس کسانی «بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّه‏» یعنی به‌وسیلۀ آن کتاب حکم می‌کنند.
 
اما اینکه "ب" علیت و سببیت است به این دلیل است که اولاً در کتب اهل لغت و ادبیات وارد شده که یکی از معانی حرف "ب" سببیت است. ابن هشام در مغنی اللبیب در معنای حرف "ب" می‌گوید: «الرابع؛ السببیة». مرحوم طریحی هم در مجمع‌البحرین می‌گوید: «الباء المفردة لمعان: الإلصاق. و التعدیة و الاستعانة. و السببیة» و بعد هم برای سببیت مثال می‌آورد: «کقوله تعالى: إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ‏ بِاتِّخاذِکُمُ‏ الْعِجْل‏». "ب" در این آیه یعنی "أی بسبب اتخاذکم العجل". شاهد دیگر بر اینکه این "ب" سببیت است این است که اولاً نمی‌توان معنای مناسب دیگری در اینجا برای "ب" در نظر گرفت؛ نمی‌توان این "ب" را حمل بر تعدیه کرد به دلیل اینکه قبلاً یک بار برای تعدیه به کار رفته است؛ -در «یحکم بها» به کار رفته است. حکم هم دو مفعولی نیست یعنی حتی اگر به‌وسیلۀ "ب" هم تعدیه شود دو بار نمی‌تواند تعدیه شود. پس این "بما" در «بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّه‏» هم متعلق به همان یحکم است.
 
اینکه برخی از مفسرین بیان کرده‌اند که این "بما استحفظوا" متعلق به احبار است درست نیست، زیرا احبار به معنای علما است و  آن‌وقت علم یعنی علم به آن چیزی که باید حفظ کنند. اما یک اشتباه بزرگ است؛ زیرا اصلاً حبر متعدی به "ب" نمی‌شود، درست است که حبر به معنای عالم است اما به این شکل نیست که همان کاربر عالم را داشته باشد و به همان شکل هم متعدی شود. اگر حبر به‌وسیلۀ "ب" تعدیه شود یک معنای دیگری پیدا می‌کند. پس حبر به‌وسیلۀ "ب" تعدیه نمی‌شود که بگوییم متعلَّق آن احبار است. بلکه متعلق آن همان یحکم است. پس اولاً سیاق آیه اقتضا می‌کند که این "ب" سببیت باشد نه تعدیه و دوماً معنایی دیگری هم که برای "ب" ذکر کرده‌اند در اینجا معنایی ندارد.
 
شاهد دیگر هم این است که زمخشری اهل لغت هم در کشاف در ذیل جملهٔ «بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّه‏» می‌گوید: «أى بسبب سؤال أنبیائهم إیاهم أن یحفظوه من التغییر و التبدیل.» البته زمخشری می‌گوید انبیاء ربانیون و احبار را استحفاظ کرده‌اند اما ما می‌گوییم که فاعل استحفاظ خود خداست و این استحفظوا به همه برمی‌گیرد؛ هم به انبیاء و ربانیون و هم به احبار. بعد ادامه داده و در تفسیر همین آیه چنین می‌گوید: «و المعنى یحکم بأحکام التوراة النبیون بین موسى و عیسى، و کان بینهما ألف نبىّ و عیسى للذین هادوا یحملونهم على أحکام التوراة لا یترکونهم أن یعدلوا عنها، کما فعل رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و سلم من حملهم على حکم الرجم و إرغام أنوفهم، و إبائه علیهم ما اشتهوه من الجلد. و کذلک حکم الربانیون و الأحبار و المسلمون بسبب ما استحفظهم أنبیاؤهم من کتاب اللَّه و القضاء بأحکامه، و بسبب کونهم علیه شهداء.».
 
نگهداری هم به معنای حفظ جلد و کاغذ نیست بلکه به معنای اجرا است. در قرآن کریم هم می‌فرماید: «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمین‏» پس این حمل حمل به مانند حمار نیست و اخذ هم که به معنای اخذ مانند سارق نیست؛ بلکه اخذ علم و محتوا است و مناسبات حکم و موضوع کاملاً دلالت بر این مسئله دارد. حفظ هم به معنای حفظ احکام و معارف کتاب است.
 
نتیجه اینکه آیه دلالت بر علیت استحفاظ کتاب و شهادت بر آن برای مقام حکم به کتاب‌ دارد. پس این مقام -که مقام حاکمیت به کتاب است فرمان دادن و فرمانروایی به کتاب است- مقامی است که برای عالمان به کتاب مقرر شده است. بنابراین شرط فقاهت لازمۀ کسی است که بخواهد ولایت امر را بر عهده بگیرد.
 
وصلی الله علی‌محمد و آل محمد.
 
https://taghribnews.com/vdcb9zbfgrhb8ap.uiur.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی