به مناسبت عيد سعيد مبعث نبوي
« قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ كَفَرْتُمْ بِهِ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى مِثْلِهِ فَآمَنَ وَ اسْتَكْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ » (احقاف/١٠)
اشتراک گذاری :
موضوع "انجیل دربارۀ محمد (ص) چه میگوید" بدون شک بسیاری از شما را متحیّر خواهد ساخت، زيرا چگونه میشود که یک مسلمان به شرح و تفسیر پيشگوييهای کتب مقدسِ یهود و مسیح بپردازد؟ به عنوان یک جوان، تقریباً چهل سال پیش در سلسلهای از سخنرانیهای مذهبی شرکت میکردم که توسط یک متکلم مسیحی ـ جناب کشیش هیتن (Rev. Hiten) ـ در سالن «تئاتر سلطنتی» (Theatre Royal ) در دُربَن ایراد میشد.
پاپ یا کیسینجر این کشیش محترم که پيشگوييهای انجیل را بیان میکرد، در ادامۀ سخنرانی خود به اثبات این مطلب پرداخت که انجیل ظهور «جمهوری شوروی» و نیز «آخرالزمان» را پيشگويي کرده است و در یک مورد تا آنجا پیش رفت که اثبات کند انجیل هیچ چیز حتی پاپ را در پيشگوييهایش جا نینداخته است. او آنقدر سخنرانی خود را طول و تفصیل داد تا حضار را متقاعد سازد که منظور از «جانور ٦٦٦» (Beast ٦٦٦) که در کتاب وحی (The Book of Revelation) ـ آخرین کتاب از عهد جدید ـ از آن نام برده میشود، همان پاپ، خلیفه مسیح در زمین، است. البته، شایسته ما مسلمانان نیست که در مجادلۀ بین کاتولیکهای روم و پروتستانها دخالت کنیم. ضمن اينكه، آخرین تفسیر مسیحیت از «جانور ٦٦٦»، ذکر شده در انجیل مسیحیان، دکتر هِنری کیسینجر (Henry Kissinger) است و دانشمندان مسیحی با زیرکی و تلاش فراوان میکوشند تا این ادعا را اثبات کنند. سخنرانیهای کشیش هیتن مرا برانگیخت تا از خود بپرسم که اگر انجیل این همه را پیشگويی کرده به گونهای که حتی پاپ و اسرائیل را نادیده نگرفته است، پس به يقين باید چیزهایی دربارۀ بزرگترین ولی نعمت بشر ـ پیامبر اکرم محمد ـ گفته باشد. به عنوان یک جوان کم سن و سال مصمم شدم تا جواب را بیابم؛ از این رو یکی پس از دیگری به ملاقات کشیشها رفتم، در سخنرانیها شرکت کردم و هر آنچه را که به آن دست مییافتم و با پیشگويیهای انجیل در ارتباط بود میخواندم. امشب قصد دارم یکی از این مذاکرههایم را، که با یک کشیش هلندی از کلیسای اصلاحی هلند (Dutch Reformed Church) انجام دادهام، برای شما نقل کنم.
سیزده، عددِ شانس به مناسبت جشن تولد پیامبر اکرم محمّد، برای ایراد سخنرانی به ترانس وال Transvaal،( یکی از استانهای جمهوری آفریقای جنوبی) دعوت شده بودم. از آنجايیکه میدانستم در این استانِ ، زبان آفریقایی به صورت گسترده، حتی توسط مردم خودم، صحبت میشود، احساس کردم که باید بخشها واصطلاحاتي را از آن زبان فرا گیرم تا در بین مردم آنجا کمی احساس خودمانی کنم- واين كار را كردم،كتاب راهنمای تلفن را باز کرده و مشغول تلفن کردن به کلیساهای آفریقایی زبان شدم. منظورم را با کشیشهایی که تمایل داشتم با آنها گفتوگو كنم در میان گذاشتم، اما هر کدامشان خواستۀ مرا به بهانهای رد کردند. شمارۀ سیزده شمارۀ خوششانسی من بود؛ با سیزدهمین تلفن خوشحال و راحت شدم. کشیشی به اسم ون هیردن (Van Heerden) قبول کرد که در بعد از ظهر روز دوشنبه،همان روزی که عازم ترانس وال بودم، در خانهاش مرا ملاقات کند. او به گرمی مرا در ایوان خانهاش به حضور پذیرفت و گفت اگر از نظر من اشکالی ندارد تمایل دارد پدر خانمش، که مردی هفتاد ساله و اهل فری استیت (ایالت آزاد) (Free State) بود، در گفتوگوی ما شرکت کند. مخالفتی نکردم و سه نفری در کتابخانۀ جناب کشیش نشستیم.
چرا هیچ چیز؟ در آغاز سخن، من این پرسش را مطرح کردم: «انجیل دربارۀ محمد چه میگوید؟» و او بدون درنگ پاسخ داد:«هیچ چیز». پرسیدم:«چرا هیچ چیز؟ طبق برداشتهای شما، انجیل دربارۀ ظهور جماهیر شوروی، آخرالزمان و حتی پاپِ کاتولیکهای روم حرفهای گفتنی بسیاری دارد». او گفت:«بله، اما دربارۀ محمد چیزی وجود ندارد». بار دیگر پرسیدم:«چرا هیچ چیز؟ شکی نیست که این مرد؛ یعنی محمد، کسی است که متولّی ایجاد یک امت گستردۀ جهانی متشکل از میلیونها مسلمان است، و آنها با تأسی به وی به تولد اعجازگونۀ عیسی، مسیح بودن عیسی، و اينكه عیسی به اذن خداوند به مردگان حیات میداده و کور مادرزاد و جذامی را شفا میبخشیده، اعتقاد دارند. به یقین این کتاب (انجیل) بایستی دربارۀ این رهبر بزرگ بشریت، که این چنین زیبا از عیسی و مادرش مریم سخن گفته است، چیزی داشته باشد». پیرمردِ فری استیتی گفت:«پسرم! من پنجاه سال است که انجیل را میخوانم. اگر نامی از او در آن بود بیشک از آن آگاه میشدم.»
هیچکس با نام! پرسیدم: «بر اساس نظر شما، آیا در رابطه با ظهور عیسی، صدها بشارت در عهد قدیم وجود ندارد؟» جناب کشیش سخنم را قطع کرد و گفت:«صدها نه، بلکه هزاران!» گفتم:«در اینجا نمیخواهم بحث کنم که یک بشارت در رابطه با ظهور عیسی در عهد قدیم آمده است یا هزار تا، زیرا در حال حاضر همۀ مسلمانان در سراسر دنیا به او اعتقاد دارند بدون این که نیازی به گواهی انجیل باشد. ما مسلمانان حقیقت عیسی را تنها به واسطۀ محمد پذیرفتهایم و هماکنون دستكم یک میلیون پیرو محمد در دنیا وجود دارد که به این رسول بزرگ خداوند ـ عیسی مسیح ـ عشق ورزیده و احترام میگذارند، بی آنکه نیازی باشد مسیحیان با جدلهای منطقی و انجیلی آنان را متقاعد کنند. اما، در میان این هزار بشارتِ مورد نظر، آیا میتوانید تنها یک مورد را به من نشان دهید که در آن نام عیسی آمده باشد؟ واژۀ Messiah که به Christ ترجمه میشود، یک نام نیست، بلکه یک لقب است. آیا بشارتی وجود دارد که بگوید نام مسیح عیسی، نام مادرش مریم و نام پدرش ـ به اصطلاح ـ یوسف نجار خواهد بود و وی در قلمرو حکومت پادشاه هِرود به دنیا خواهد آمد و غیره و غیره؟ نه! چنین جزئیاتی وجود ندارد! با این حال چگونه میتوانید نتیجه بگیرید که آن هزار بشارت به عیسی برمیگردد؟
بشارت چیست؟ جناب کشیش پاسخ داد:«شما میدانید كه پيشگوييها تصاویر بیانی چیزهایی است که قرار است در آینده حادث شود. هنگامی که وقوع جریانی به حقیقت میپیوندد، در این پيشگوييها اجرای دقیق آنچه را که در گذشته پیشبینی شده است به روشني میبینیم.» گفتم:« این کار شما در حقیقت استنتاج کردن، دلیل آوردن و دو را کنار دو قرار دادن است.» گفت: «بله» گفتم: «اگر این آن چیزی است که شما باید با هزار بشارت آنجام دهید تا ادعایتان را دربارۀ حقیقت عیسی توجیه کنید، چرا نباید نظامی دقیقاً شبیه همین نظام را برای محمد در پيش بگيريم؟» جناب کشیش پذیرفت که این یک پیشنهاد منصفانه و شیوهای معقول در برخورد با مشکل است. از او خواستم تا سفر تثنیه، فصل ١٨، آیۀ ١٨ را باز کند و او این کار را کرد. من از حفظ این آیه را به زبان آفریقایی خواندم، زیرا با این کار میخواستم زبانِ نژاد متداول آفریقای جنوبی را تمرین کنم: "N PROFEET SAL EK VIR HULLE VERWEK UIT DIE MIDDE VAN HULLE BROERS, SOOS JY IS, EN EK SAL MY WOORDE IN SY MOND LE, EN HY SAL AAN HULLE SE ALLES WAT EK HOM BEVEEL. (Deut. ١٨: ١٨) ترجمۀ آن اینگونه است: «من از میان برادرانشان پیامبری برای آنها برخواهم انگیخت، شبیه تو، و کلماتم را در دهان او قرار خواهم داد و او با آنان سخن خواهد گفت همۀ آنچه را که من به او فرمان خواهم داد.»
پیامبری شبیه موسی همچنان که این آیه را به آفریقایی تلاوت میکردم به خاطر تلفظ غیر دقیقم عذرخواهی کردم. جناب کشیش به من تضمین داد که تلفظم خوب است. پرسیدم: «این بشارت به چه کسی اشاره دارد؟» بدون درنگ پاسخ داد: «عیسی.» پرسیدم: «چرا عیسی؟ نام او که در اینجا ذکر نشده است!» جناب کشیش گفت:«نظر به اينكه پيشگوييها تصاویر بیانی از چیزی است که قرار است در آینده اتفاق بیفتد، برداشت ما این است که عبارتپردازی این آیه به اندازۀ لازم معرف او است. بینید! مهمترین کلمات این بشارت اینها است: «SOOS JY IS) like unto thee)»؛ «شبیه تو ـ شبیه موسی»، و عیسی شبیه موسی است.» پرسیدم: «چگونه عیسی شبیه موسی است؟» پاسخ داد: «اولاً موسی یهودی بود، عیسی نیز یهودی است؛ ثانیاً موسی پیامبر بود، عیسی نیز پیامبر است؛ بنابراین عیسی شبیه موسی است و این دقیقاً همان چیزی است که خداوند پیش از این به موسی گفته بود (SOOS JY IS)» پرسیدم: «آیا شباهت دیگری بین موسی و عیسی سراغ دارید؟» جناب کشیش گفت که به موارد دیگری برخورد نکرده است. من خود پاسخ دادم: «اگر اینها تنها ممیّزههای تشخیص فردی برای بشارتِ آمده در سفر تثنیه: ١٨ / ١٨ است، در این صورت این ملاکها میتواند بر هر شخص دیگری از انجیل که بعد از موسی آمده است صادق باشد؛ یعنی، سلیمان، اشعیا، ترقیال، دانیال، هوشع، یوئیل، مالاکی، یحیی تعمیلدهنده و غیره، زیرا همۀ آنها هم یهودی و هم پیامبر بودند. چرا نباید این بشارت را بر یکی از این پیامبران تطبیق دهیم؟ و چرا فقط عیسی؟ چرا یکی را جدا کنیم و دیگران را رها سازیم؟ جناب کشیش پاسخی نداد. ادامه دادم: «ببینید! نتیجهگیری من این است که عیسی تا حد زیادی شبیه موسی نیست. اگر اشتباه میکنم، دوست دارم راهنماییام کنید.»
سه تفاوت شروع کردم به استدلال کردن با او:«اول اينكه، عیسی شبیه موسی نیست، چون بر اساس نظر شما «عیسی یک خدا است» در حالی که موسی خدا نیست؛ درست است؟» گفت:«بله». گفتم:«پس عیسی شبیه موسی نیست!» «ثانیاً: طبق نظر شما ـ عیسی برای گناهان مردم این دنیا مرد، اما موسی مجبور نبود برای گناهان این دنیا بمیرد؛ درست است؟» او بار دیگر گفت: «بله». گفتم: «پس عیسی شبیه موسی نیست!» «ثالثاً: بر اساس نظر شما، عیسی سه روز به دوزخ رفت، اما موسی مجبور نبود به آنجا برود؛ درست است؟» او به آهستگی و مؤدبانه پاسخ داد: «ب ـ ل ـ ه». و من نتیجه گرفتم: «پس عیسی شبیه موسی نیست!» ادامه دادم: «اما جناب کشیش! اینها واقعیتهای قُرص، محکم و بارزی نیست. تنها یک سری عقیده است که مردم عادی هم میتوانند با آنها برخورد داشته و به آنها دست یابند. اجازه دهید بسیار ساده صحبت کنم تا اگر از مردم عادی شما خواسته شود تا به این بحث گوش دهند، در پیگیری آن دچار مشکل نشوند. اجازه هست؟» جناب کشیش نسبتاً از این پیشنهاد خُرسند شد.
١ـ پدر و مادر «موسی یک پدر و یک مادر داشت. محمد نیز یک پدر و یک مادر داشت. اما عیسی فقط یک مادر داشت و هیچ پدرِ بشری نداشت. درست است؟» گفت:«بله». گفتم: "DAAROM IS JESUS NIE SOOS MOSES NIE, MAAR MUHUMMED IS SOOS MOSES!" یعنی: «بنابراین عیسی شبیه موسی نیست، اما محمد شبیه موسی است!». (اکنون از آنجایی که خواننده تشخیص خواهد داد که من از زبان آفریقایی تنها برای نتیجهگیری استفاده میکردم، از این پس برای این عبارت، نقل آفریقایی آن را به کار نخواهم برد.)
٢ـ تولد اعجازآمیز «موسی و محمد به صورت عادی و طبیعی متولد شدند؛ یعنی در تعامل فیزیکی بین مرد و زن، اما عیسی بر اثر یک معجزۀ خاص متولد شد. به خاطر خواهید آورد که در انجیل متای قدیس به ما گفته میشود: «... قبل از آنکه آنان با یکدیگر ازدواج کنند (یوسف نجار و مریم)، مریم توسط روح القدس آبستن شد.» (متی: ١ / ١٨) و لوقای قدیس به ما میگوید: آنگاه که خبر خوش تولد پسری مقدس به مریم اعلام شد، او با خود گفت: «... چگونه چنین چیزی ممکن است، دست هیچ مردی به من نرسیده است؟ و فرشته در پاسخ به او گفت: روح القدس بر تو نازل خواهد شد و قدرت خدا بر تو سایه خواهد افکند...» (لوقا: ١ / ٣٤ـ٣٥). قرآن کریم تولد اعجازگونۀ عیسی را در عباراتی بهتر، والاتر و شگفتانگیزتر تأیید میکند؛ در پاسخ به سؤال منطقی مریم میگوید: «[مريم] گفت: پروردگارا چگونه مرا فرزندى خواهد بود با آنكه بشرى به من دست نزده است؟ [فرشته] پاسخ داد: چنين است [كار] پروردگار، خدا هر چه بخواهد، مىآفريند، چون به كارى فرمان دهد فقط به آن مىگويد باش پس مىباشد.» خداوند نیازی ندارد که تخمی را در انسانی یا حیوانی بکارد؛ او فقط آن را میخواهد و آن به وجود میآید. این بینش اسلام در مورد تولد عیسی است. (وقتی آیات تولد عیسی را از قرآن و انجیل با یکدیگر مقایسه کردم و به رئیس جامعۀ انجیلی بزرگترین شهرمان عرضه کردم، از آنها پرسیدم: «ترجیج میدهید کدام آیات را به دخترتان نسبت دهید، آیۀ قرآنی یا آیۀ انجیلی؟» او سرش را فرود آورد و گفت: «آیۀ قرآنی»). خلاصه، به جناب کشیش گفتم:«آیا درست است که عیسی به شکل معجزهآسایی بر خلاف تولد طبیعی موسی و محمد به دنیا آمد؟» او با افتخار پاسخ داد:«بله!» گفتم:«پس عیسی شبیه موسی نیست و محمد شبیه موسی است. و خداوند در سفر تثنیه: ١٨ / ١٨ به موسی میگوید: «شبیه تو (شبیه موسی) و محمد شبیه موسی است.»
٣ـ پیوندهای ازدواج «موسی و محمد ازدواج کرده و بچهدار شدند، اما عیسی تا پایان عمر مجرد باقی ماند. درست است؟» جناب کشیش گفت:«بله». گفتم: «پس عیسی شبیه موسی نیست و محمد شبیه موسی است.»
٤ـ عیسی راندهشدۀ قوم «موسی و محمد از سوی قومشان در همان زمان حیاتشان به عنوان پیامبر مورد پذیرش قرار گرفتند. بدون تردید یهودیان اسباب دردسر بیحدّ و حصری برای موسی شدند و... ، اما در جایگاه یک امت به رسالت موسی از جانب خداوند اقرار کردند. اعراب نیز زندگی را بر محمد غیرممکن ساختند؛ او به شکل بسیار بدی در میان آنها رنج دید. بعد از سیزده سال تبلیغ در مکه، مجبور شد از زادگاهش هجرت کند، با این حال پیش از رحلتش، تمام جامعۀ عرب او را به عنوان پیامبر خداوند پذیرفتند. اما طبق گفتۀ انجیل: «او (عیسی) به سوی قومش آمد، اما آنها او را نپذیرفتند.» (انجیل یوحنا: ١ / ١١) و حتی امروزه بعد از گذشت دو هزار سال، مردمانش؛ یعنی یهودیان، همگی او را انکار میکنند. درست است؟» جناب کشیش گفت:«بله». گفتم:«پس عیسی شبیه موسی نیست، اما محمد شبیه موسی است».
٥ـ تعبیری دیگر از پادشاهی «موسی و محمد هم پیامبر بودند و هم پادشاه. منظور من از پیامبر در اینجا انسانی است که وحی الهی را برای راهنمایی بشر دریافت ميكند و راهنمایی او نسبت به خلایق خداوند همانگونه است که دریافت کرده، بدون هیچ کم و زیادی. پادشاه کسی است که قدرت زندگی و مرگ را نسبت به مردم خود داشته باشد، مهم نیست که این شخص تاج سلطنتی بر سر داشته باشد یا نه، یا او را پادشاه خطاب کنند یا سلطان؛ اگر شخصی اختیار تحمیل مجازات اعدام را داشته باشد، او یک پادشاه است. موسی دارای چنین قدرتی بود. آیا به خاطر میآورید آن شخص اسرائیلی را که در روز سبت از روی زمین هیزم جمع کرد و موسی او را سنگسار کرد؟ (سفر اعداد: ١٥ / ٣٦) در انجیل جنایات دیگری نیز وجود دارد که موسی برای مجازات یهودیانِ مجرم حکم به اعدام داده است. محمد نیز قدرت زندگی و مرگ را نسبت به قوم خود داشت. مصادیقی در انجیل موجود است از کسانی که تنها موهبت پیغمبری را دریافت کردند اما قدرت اجرای فرامینی را که میدادند، نداشتند. برخی از این مردان مقدس خداوند که در برابر انکار لجوجانۀ رسالتشان ناتوان بودند عبارتاند از: پیامبران لوط،، یونس، دانیال، عزرا و یحیی تعمید دهنده، آنها تنها توانستند رسالت را ابلاغ کنند اما قادر به اجرای شریعت نبودند. متأسفانه پیامبر مقدس عیسی نیز از این دسته است؛ چهار کتاب اول انجیل (عهد جدید) به روشنی این مسئله را تأیید میکند: هنگامی که عیسی را به اتهام فتنهانگیزی کشان کشان نزد فرماندار روم، پنطيوس پيلاطوس (Pontius Pilate)، بردند عیسی در دفاع از خود و در ردّ اتهامات وارده به نکتۀ متقاعدکنندهای اشاره کرد؛ او گفت: «پادشاهی من در این دنیا نیست، زیرا که اگر سلطنت من در این دنیا بود، پیروان من به مبارزه برمیخواستند تا به دست یهودیان نیفتم. پادشاهی من در این دنیا نیست» (انجیل یوحنا: ١٨ / ٣٦). با این [سخنِ عیسی] پيلاطوس، که یک مشرک بود، متقاعد شد که عیسی از قدرت فکری کامل برخوردار نیست و از اين رو نباید او را شکنجه داد، زیرا برای حکومت او خطری ندارد. عیسی تنها مدعی یک پادشاهی معنوی شد؛ به عبارت دیگر، او فقط ادعا کرد که یک پیامبر است. درست است؟» جناب کشیش پاسخ داد: «بله». گفتم: «پس عیسی شبیه موسی نیست اما محمد شبیه موسی است.»
٦ـ شریعت تازه، نه «موسی و محمد شریعت تازه و احکام جدیدی برای مردم خود آوردند. موسی نه تنها «ده فرمان» را برای اسرائیلیها آورد، بلکه شریعتی بسیار آیینی و فراگیر را برای هدایت مردم خود آورد. محمد به سوی مردمی برانگیخته شد که در وحشیگری و جهالت غوطهور بودند؛ آنان با نامادری خود ازدواج میکردند؛ دخترانشان را زنده به گور میکردند؛ مشروبخواری، زنا، بتپرستی و قماربازی کار هر روزشان بود. گیبون (Gibbon) جامعۀ قبل از اسلام را در مقالۀ «افول و سقوط امپراتوری رم» (Decline and Fall if the Roman Empire) اینگونه توصیف میکند: «بشری خشک و خشن، تقریباً بدون هیچ گونه احساسی، که به سختی از دیگر آفریدههای حیوانی قابل تمایزند.» به ندرت وجه تمایزی بین «انسان» و «حیوان» در آن روزگار وجود داشت؛ آنان حیواناتی بودند در قالب بشری. محمّد آنان را از این وحشیگری محض، به گفتۀ توماس کارلیسل (Thomas Carlysle )، «به مشعل داران نور و دانش» ترقی داد. او میگوید: «برای جامعۀ عرب این اتفاق همچون درخششی بود از تاریکی به نور. عربستان اولین بار با ظهور آن زنده شد. مردمی فقیر و چوپان که بدون اينكه مورد توجه قرار گیرند، از ابتدای خلقت در بیابانهای عالم پرسه میزدند. بله، همین مردم بیارزش مورد توجه سراسر دنیا قرار گرفتند و آن گروه اندک به گروهی بزرگ در عالم تبديل شد. یک قرن پس از آن، عربستان از یک سو به گرانادا و از سوی دیگر به دهلی رسید. عربستان با درخشش در دلاوری و شکوه و جلال و تبديل شدن به چراغ هوش و نبوغ، بر بخش بزرگي از جهان پرتو افشانی میکند...» در واقع محمد شریعت و نظامی را به قومش عرضه کرد که پیش از آن هرگز از آن برخوردار نبود. و اما در مورد عیسی، هنگامی که یهودیان به او مظنون شدند که ممکن است او یک حقهباز با نقشههایی برای تحریف کردن تعالیم آنان باشد، وي تقلا کرد به آنان تضمین دهد که او با دین جدیدی نیامده است ـ نه آیین جدیدی و نه قوانین و احکام تازهای ـ من جملات خود او را نقل میکنم: «گمان نکنید که آمدهام تا تورات یا نوشتههای پیامبران دیگر را منسوخ کنم. نیامدهام که نابود کنم بلکه برای تکمیل کردن آنها آمدهام. به راستی به شما میگویم که از میان احکام تورات، هر آنچه که باید عملی شود، به يقين همه یک به یک عملی خواهد شد. تا آن زمان که آسمان و زمین پایان نیافته است، به اندازۀ ذرهای و سرسوزنی نباید از طریق شریعت کم شود.» (انجیل متا: ٥ / ١٧ـ١٨). به بيان دیگر، او با شریعت یا احکام جدیدی نیامد، بلکه برای تکمیل شریعت پیشین آمد. این چیزی بود که به یهودیان میگفت تا درک کنند ـ نه اينكه به مزاح با یهودیان سخن میگفت و سعی داشت آنان را گول بزند تا وی را به عنوان فرستادۀ خداوند بپذیرند و با ترفند تلاش میکرد دین جدیدی را در خرخرۀ آنان فرو کند. نه! این رسول خداوند هرگز به چنین ابزار کثیفی متوسل نشد تا دین خداوند را نابود سازد. در حقیقت، او شریعت را تکمیل و از فرامین موسی پیروی کرد و سَبت را گرامی داشت. هیچگاه یک یهودی انگشت اشارت به سوی او دراز نکرد و نگفت که: «چرا روزه نمیگیری؟» یا «چرا دستانت را پیش از بریدن نان نمیشویی؟». آنان همواره شاگردان عیسی را به این امور متهم میکردند، اما در مورد خود او هرگز این کار را نکردند، زیرا او به عنوان یک یهودی واقعی به شریعت پیامبران پیش از خود احترام میگذاشت. کوتاه سخن آنکه او همانند موسی و محمد نبود که دین جدیدی را ایجاد کند و شریعت تازهای بیاورد.» از جناب کشیش پرسیدم: «درست است؟» او پاسخ داد: «بله». گفتم: «پس عیسی شبیه موسی نیست اما محمد شبیه موسی است.»
٧ـ چگونگی رحلت «هم موسی و هم محمد به صورت طبیعی از دنیا رفتند، در حالیکه بر اساس آیین مسیحیت، عیسی به صورت وحشتناکی بر روی صلیب کشته شد. درست است؟» جناب کشیش گفت: «بله». من با تأکید و حق به جانب گفتم: «پس عیسی شبیه موسی نیست بلکه محمد شبیه موسی است.»
٨ـ اقامت آسمانی «موسی و محمد هر دو در زمین به خاک سپرده شدند، اما بر اساس تعالیم شما عیسی به آسمان رفت و در آنجا اقامت گزید. درست است؟» جناب کشیش پذیرفت. گفتم: «پس عیسی شبیه موسی نیست بلکه محمد شبیه موسی است.»
اسماعیل، اولین تولد همانطور که جناب کشیش عاجزانه با هر موردی موافقت میکرد، گفتم:«جناب کشیش! تا اینجا آنچه که من آنجام دادم تنها اثبات یک مورد از کل این بشارت بود؛ یعنی اثبات عبارت «شبیه تو (شبیه موسی)». این بشارت بسیار بیشتر از این یک عبارت است؛ توجه کنید: «من آنها را بالا خواهم برد، به پیامبری از میان برادرانشان شبیه تو...» نکته سر عبارت «از میان برادرانشان» است. در اینجا موسی و قومش یهودیان به عنوان یک ریشۀ نژادی مورد خطاب قرار گرفتهاند و به معنای دقیق کلمه منظور از «برادران ایشان» بدون شک اعراب خواهند بود. میدانید که انجیل از ابراهیم به «دوست خداوند» [خلیل الله] یاد میکند. وی دو همسر داشت: سارا و هاجر. هاجر برای ابراهیم یک پسر (در اولین تولد) (His first-born) به دنیا آورد: «... و ابراهیم پسرش را که هاجر او را به دنیا آورده بود اسماعیل نام نهاد» (سفر پیدایش: ١٦ / ١٥) «و ابراهیم فرزندش اسماعیل را بُرد....» (سفر پیدایش: ١٧ / ٢٣) «و فرزندش اسماعیل زمانی که از پوست ختنهگاهش ختنه شد سیزده ساله بود.» (سفر پیدایش: ١٧ / ٢٥). تا سیزده سالگی اسماعیل تنها پسر و ذریۀ ابراهیم بود و این زمانی بود که میثاق بین خداوند و ابراهیم بسته شد. خداوند ابراهیم را پسری دیگر از سارا بخشید به نام اسحاق که بسیار کوچکتر از برادرش اسماعیل بود.»
عرب و یهود «اگر اسماعیل و اسحاق پسران یک پدر؛ یعنی ابراهیم، هستند پس برادر یکدیگرند. بنابراین فرزندان یکی برادران دینی فرزندان دیگری است. فرزندان اسحاق، یهودی و فرزندان اسماعیل، عرب هستند، بنابراین آنها برادران یکدیگرند. انجیل بر این نکته تأکید میکند: «و او (اسماعیل) در حضور همۀ برادرانش زندگی میکرد.» (سفر پیدایش: ١٦ / ١٢) «و او (اسماعیل) در حضور همۀ برادرانش از دنیا رفت.» (سفر پیدایش: ٢٥ / ١٨). فرزندان اسحاق برادران نسل اسماعیلاند. شبیه همین، محمد از جملۀ برادران اسرائیلیان است، زيرا از نسل اسماعیل، پسر ابراهیم بود. این به طور دقيق همان چیزی است که این بشارت میگوید: از میان برادرانشان (سفر تثنیه: ١٨ / ١٨). در این بشارت به طور مشخص بیان میشود که پیامبری که بعداً خواهد آمد و شبیه موسی است، از فرزندان اسرائیل یا از میان خودشان ظهور نمیکند بلکه از بین برادرانشان برانگیخته میشود. بنابراین محمد از بین برادرانشان بود!» کلمات در دهان «این بشارت در ادامه میگوید: «... و من کلماتم را در دهان او خواهم گذاشت...» معنای این عبارت که «من کلماتم را در دهان تو قرار خواهم داد» چیست؟ یادتان هست که از شما (جناب کشیش) خواستم تا سفر تثنیه: فصل ١٨، آیۀ ١٨، ابتدای آن را باز کنید. اگر از شما میخواستم آنجا را بخوانید و شما می خواندید، آیا من کلماتم را در دهان شما قرار میدادم؟» جناب کشیش گفت: «خیر». ادامه دادم: «اما اگر قصد داشتم به شما زبانی همچون عربی بیاموزم، که شما هیچ دانشی دربارۀ آن ندارید، و از شما میخواستم آنچه را بر زبان میآورم پس از من بخوانید یا تکرار کنید که: ١ـ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ بگو اوستخداى يگانه. ٢ـ اللَّهُ الصَّمَدُ خداى صمد [ثابت متعالى]. ٣ـ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ [كسى را] نزاده و زاده نشده است. ٤ـ وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ و هيچ كس او را همتا نيست. (اخلاص/١-٤). آیا من این کلمات ناآشنایی را که شما بر زبان جاری میکنید در دهانتان نگذاشتهام؟» جناب کشیش پذیرفت که حقیقتاً این گونه است. گفتم: «به همین شیوه، کلمات قرآن کریم که توسط خداوند متعال بر محمد وحی شده است، نازل شد. نقل تاریخ این است که محمد چهل سال داشت که در درون غاری تقریباً در سه مایلی شمال شهر مکه بود. آن شب بیست و هفتمین شب از ماه رمضان [مسلمانان] بود. جبرئیل مقرب در غار به زبان مادریِ محمد به او فرمان داد که: اِقْرَاء؛ یعنی: بخوان! یا اعلان کن! یا قرائت کن! محمد وحشت زده در بهت و حیرت پاسخ گفت: مَا أنَا بِقَارِءٍ؛ یعنی: من خواندن نمیدانم! فرشته برای بار دوم به او فرمان داد و پاسخ همان بود. در بار سوم فرشته گفت: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» اکنون محمد درک میکند که آنچه از او خواسته شده تکرار و استماع مجدد است. و او کلمات را همچنان که در دهانش گذاشته میشد تکرار میکند: ١ـ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ بخوان به نام پروردگارت كه آفريد. ٢ـ خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ انسان را از علق (خون بسته) آفريد. ٣ـ اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ بخوان و پروردگارت كريمترين است. ٤ـ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ. همانکه (استفاده از) قلم را آموخت. ٥ـ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ آنچه را كه انسان نمىدانست آموخت. (علق/١-٥). اینها پنج آیۀ نخستینی است که بر محمد وحی شد و اکنون در ابتدای سورۀ نود و ششم از قرآن کریم، سورۀ علق، قرار دارد.»
شاهد وفادار فرشته بلافاصله آنجا را ترک کرد و محمد سراسیمه به خانه برگشت و در حالی که وحشت کرده بود و تمام بدنش خیس عرق بود از همسر محبوبش خدیجه خواست تا «او را بپوشاند». او دراز کشید و خدیجه در کنارش به مراقبت از او پرداخت. هنگامی که آرامش دوبارۀ خود را به دست آورد، آنچه را دیده و شنیده بود برای خدیجه شرح داد. خدیجه از ایمان خود به او مطمئنش ساخت و به او تضمین داد که خداوند اجازه نخواهد داد چنین اتفاق سخت و وحشتناکی برای او رخ دهد. آیا اینها اعترافات یک انسان دغلباز است؟ آیا دغلبازان اعتراف میکنند که هنگامی که فرشتهای از جانب پروردگارشان با پیغامی آسمانی با آنان ملاقات میکند، آنان به شدت میترسند، وحشت زده و خیس عرق میشوند و به سوی همسرشان فرار میکنند؟ هر منتقدی میتواند درک کند که اين عکسالعملها و اعترافات برخاسته از انسانی پاک و خالص است؛ انسانی امین، پاکدامن، شریف و صادق. در طول ٢٣ سال بعدی زندگی پیامبریاش، کلمات «در دهانش گذاشته میشد» و او آنان را بر زبان جاری میکرد. این کلمات بر قلب و ذهن او جاودانه نقش میبست و همانطور که بر میزان این متن مقدس (قرآن کریم) افزوده میشد، آنها را بر چرم، پوست و شاخ حیوانات و قلب صحابۀ وفادار ایشان ثبت و ضبط میکردند. پیش از رحلت ایشان، این کلمات به ترتیبی که امروزه در قرآن کریم شاهد آن هستیم تنظیم یافت. در حقیقت کلمات (وحی) در دهان ایشان گذاشته میشد؛ به طور دقيق همان طور که در بشارتِ مورد بحث پیش از این گفته شد: «و من کلماتم را در دهانش خواهم گذاشت.» (سفر تثنیه: ١٨ / ١٨).
پیامبر امی «تجربۀ محمد در غار حرا، که بعدها به جبلالنور؛ یعنی کوه نور، شهرت یافت، و پاسخ او به اولین وحی، اجرای دقیق بشارت دیگری از انجیل است. در کتاب اشعیای نبی، سوره ٢٩، آیه ١٢، میخوانیم: «و این کتاب (کتاب القرآن: کتاب «خواندن» یا کتاب «وحی») بر او که بیسواد است (النبی الأمی ـ قرآن کریم: اعراف / ١٥٨) عرضه میشود و گفته میشود: از تو میخواهم این را بخوانی ، او میگوید: من سواد ندارم.» («من سواد ندارم» به طور دقيق ترجمۀ عبارت «مَا أنَا بِقَارِءٍ» است ـ کلماتی که محمد هنگامی که فرمان داده شد إقْرَاء: بخوان، دو بار بر زبان روح یعنی فرشتۀ مقرب جاری ساخت.) اجازه دهید این آیه را به صورت کامل بدون هیچ بریدگی بخوانم، همانطور که در «ترجمۀ رسمی انجیل» که شهرت و محبوبیت بیشتری دارد، آمده است: "And the book is delivered to him that is not learned, saying, read this, I pray thee: and he saith, I am not learned." (Isaiah ٢٩:١٢ شاید این نکته مورد توجه قرار گیرد که در قرن ششم از دورۀ مسیحیان؛ یعنی زمانی که محمد میزیست و به وعظ و نصیحت میپرداخت، هیچ انجیل عربیای وجود نداشت! علاوه بر این، او کاملاً بیسواد و ناآموخته بود. هیچ کس او را کلمهای نیاموخته بود و معلم او خالق او بود: وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى و از سر هوس سخن نمىگويد. إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى اين سخن به جز وحيى كه وحى مىشود نيست. عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى آن را او که شديدالقوى است به او آموخت. (نجم/٣-٥) بدون هیچگونه آموزش بشری «او بر حکمت دانایان چیره شد».
اخطار حیاتی به جناب کشیش گفتم: «ملاحظه میکنید که چگونه این بشارتها کاملاً با محمد جور است. ما مجبور نیستیم بشارتها را بیشتر از این بگسترانیم تا اجرای دقیق آنها را در مورد پیامبر اسلام توجیه کنیم.» جناب کشیش گفت: «تمامی توضیحات شما خیلی خوب به نظر میرسد، اما آنها نتیجۀ واقعی را دربرندارد، زيرا ما مسیحیان، عیسی مسیح را «تجسم» خداوند میدانیم، که ما را از اسارت گناهان رهایی بخشید!» پرسیدم:««و این مهم نیست؟» خداوند اینگونه گمان نمیکند! او دردسرهای زیادی را تحمل کرد تا اخطارهایش ثبت شود و مورد توجه قرار گیرد. او میدانست که افرادی همانند شما خواهند بود که گستاخانه و بیخیال کلمات او را نادیده بگیرند و باور نداشته باشند، از اين رو در سفر تثنیه: ١٨ / ١٨ با اخطاری شديد میگوید: «او میآید تا به حقیقت برسد. هرکس به او گوش ندهد و به کلماتش که به نام من است توجهی نکند از او بازخواست خواهم کرد.» آیا این شما را نمیترساند؟ خداوند متعال تهدید به انتقامگیری میکند! ما اگر یک تبهکار تهدیمان کند تمام بدنمان به رعشه میافتد، حال آنکه شما از اخطارهای خداوند ترسی ندارید؟! اعجاز اعجازها!: در آیۀ ١٩ از سفر تثنیه، سورۀ ١٨، با بشارتی دیگر روبهرو میشویم که کاملاً با محمد منطبق است؛ به این عبارت توجه کنید:«.......کلماتم که او به نام من سخن خواهد گفت.» پرسش این است: «با نام چه کسی محمد سخن میگوید؟» قرآن را گشودم، ترجمۀ علامه یوسف علی، سورۀ ١١٤، سورۀ ناس؛ یعنی مردم ـ آخرین سوره، و عبارتی را که در بالای سوره آمده است به او نشان دادم: «بسم الله الرحمن الرحیم؛ به نام خداوند رحمان و رحیم» و نیز سرآغاز سورۀ ١١٣:«بسم الله الرحمن الرحیم؛ «به نام خداوند رحمان و رحیم» و سرآغاز سورههای قبل از آن؛ ١١٢، ١١١، ١١٠،... همان عبارت را با همان معنای مشابه در هر صفحه داشت (سورهها کوتاه بود و هر کدام تقریباً یک صفحه را در بر داشت). «این بشارت چه میخواست؟: «.......که او به نام من سخن خواهد گفت.» و محمد به نام چه کسی سخن میگوید: «به نام خداوند رحمان و رحیم»؛ میبینید که این بشارت [با توجه به حروف هر دو عبارت] به طور دقيق اتفاق میافتد. هر سورهای از قرآن کریم به جز سورۀ نهم، سورۀ توبه، با «بسم الله الرحمن الرحیم؛ به نام خداوند رحمان و رحیم» آغاز میشود. مسلمانان اعمال شرعی خود را نیز با این عبارت مقدس شروع میکنند، در حالی که مسیحیان اعمال دینی خود را با عبارت «به نام پدر، پسر و روح القدس» آغاز میکنند. با توجه به سورۀ هجدهم از سفر تثنیه من بیش از پانزده دلیل برای شما میآورم که نشان دهم چگونه این بشارت به محمد برمیگردد نه به عیسی.»
انکار عیسی توسط یحیی «در دوران عهد جدید میبینیم که یهودیان هنوز منتظر اجرای دقیق بشارتِ «One Like Moses»: «شخصی شبیه موسی» بودند (ر.ک: یوحنا: ١ / ٢٥-١٩). در حالی که عیسی ادعا میکرد او مسیح یهودیان است، یهودیان به کنکاش پرداختند که الیاس کجاست. آنان نیز بشارتی دارند که میگوید پیش از آمدن مسیح، ابتدا الیاس برای بار دوم ظهور میکند. عیسی این اعتقاد یهودیان را تصدیق میکند: «حق با آنها است، الیاس باید بیاید و کارها را روبهراه کند. در واقع او آمده است ولی کسی او را نشناخت... آنگاه شاگردانش فهمیدند که او دربارۀ یحیی تعمیددهنده سخن میگوید.» (متا: ١٧/ ١٣-١١). بر اساس عهد جدید، یهودیان کسانی نبودند که سخنان هر کسی را که به زعم خویش مسیح بود با اشتیاق بپذیرند. آنان در تحقيقات خود به مشکلات سختی تن دادند تا مسیح خود را بیابند. این را تعالیم یحیی تأیید میکند: «این سخن از یحیی ثبت شده است: زمانی که یهودیان کشیشها و لاویان را از اورشلیم فرستادند تا از او بپرسند که کیست، او اقرار کرد که مسیح نیست.» (کاملاً طبیعی بود، زيرا نمیتوانست دو مسیح در یک زمان وجود داشته باشد. اگر عیسی مسیح بود پس یحیی نمیتوانست مسیح باشد!) « پرسیدند: پس که هستی؟ آیا الیاس پیامبر هستی؟ پاسخ داد: نه!» (در اینجا یحیی تعمید دهنده سخن عیسی را تکذیب میکند! عیسی میگوید یحیی «الیاس» است و یحیی انکار میکند آن کسی باشد که عیسی او را به آن وصف میکند.) یکی از این دو (عیسی یا یحیی)، خدایی نکرده قطعاً حقیقت را نمیگوید! بر اساس اقرار خود عیسی، یحیی تعمیددهنده بزرگترین پیامبر اسرائیلیان بود: «مطمئن باشید در جهان تا به حال کسی بزرگتر از یحیی نبوده است...» (متا: ١١ / ١١). ما مسلمانان یحیی تعمیددهنده را به حضرت یحیی ـ علیه السلام ـ میشناسیم و او را به عنوان پیامبر راستین خداوند تقدیس میکنیم. پیامبر گرامی عیسی که برای ما به حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ شناخته شده است، نیز به عنوان یکی از بزرگترین رسولان خداوند متعال مورد احترام است. چگونه ما مسلمانان میتوانیم به هر کدام از اینها نسبت دروغ دهیم؟ حل این مسئله دربارۀ عیسی و یحیی را به خود مسیحیان وامیگذاریم، زيرا «متون مقدس» آنان انباشته از اختلافات و ناهمگونیهایی است که با عنوان «گفتههای تاریک عیسی » بر آنها سرپوش گذاشتهاند. ما مسلمانان مایلیم پرسش پیشین را نسبت به یحیی تعمید دهنده، که بزرگان یهود آن را مطرح کردند، مورد نظر قرار دهیم: «آیا تو آن پیامبری؟ و او پاسخ داد: خیر.» (یوحنا: ١/٢١).
سه پرسش لطفاً توجه کنید، سه پرسش مختلف و مجزا نسبت به یحیی تعمید دهنده و اينكه او در پاسخ، سه «نَه» قاطع ارائه داد، مطرح ميباشد، كه به اختصار عبارت است از: ١ـ آیا تو مسیح هستی؟ ٢ـ آیا تو الیاس هستی؟ ٣ـ آیا تو آن پیامبر هستی؟ اما عالمان دنیای مسیحیت تنها دو پرسش از پرسشهایی را که در اینجا به آنها اشاره شد در نظر میگیرند. برای اينكه کاملاً روشن شود که یهودیان حقیقتاً سه بشارت مجزا در ذهن خود داشتند، آن زمان که از یحیی تعمیددهنده بازجویی میکردند، اجازه دهید بازخواست و سرزنش یهود از یحیی را در آیات زیر بخوانیم: «پس از او پرسیدند: خوب، چه حقی دارید مردم را غسل تعمید دهید اگر الف) نه مسیح ب) نه الیاس ج) و نه آن پیامبر هستید؟» (یوحنا: ١ / ٢٥) یهودیان منتظر اجرای دقیق سه بشارت مجزا بودند: ١ـ آمدن مسیح ٢ـ آمدن الیاس ٣ـ آمدن آن پیامبر.
آن پیامبر با کنکاش در حواشی انجیلی که کشفالآیات یا فهرست ارجاعات دارد، جاهایی که کلمات «پیامبر» یا «آن پیامبر» در کتاب یوحنا: ١ / ٢٥ آمده است، در مييابيم که این کلمات به بشارتِ سفر تثنیه: ١٨ / ١٥ و ١٨ اشاره دارد. همچنين، با بینهای قوی و کوبنده ثابت کردیم که این «آن پیامبر»، «پیامبری شبیه موسی» یا «شبیه تو»، محمد بود نه عیسی. ما مسلمانان انکار نمیکنیم که عیسی همان «مسیح» بوده، که در ترجمۀ انگلیسی به Christ ترجمه میشود. و نیز «هزار و یک بشارتی» را که مسیحیان ادعا میکنند به فراوانی در عهد قدیم وجود دارد. همچنين آمدن مسیح را كه بشارت میدهد، رد نمیکنیم. آنچه میگوییم آن است که سفر تثنیه: ١٨ / ١٨ به عیسی مسیح اشاره ندارد بلکه یک بشارت صریح دربارۀ پیامبر اکرم محمد است. جناب کشیش بسیار محترمانه مرا از سر گذرانده و گفت که بسیار بحث جالبی بود و به شدت علاقمند است تا روزی بیایم و جماعتش را در این موضوع مورد خطاب قرار دهم. اکنون یک دهه و نیم از آن زمان میگذرد اما هنوز انتظار این فرصت را میکشم. من عقیده دارم که جناب کشیش در آن زمان صادقانه این پیشنهاد را ارايه کرد، اما غرضها و تعصباتِ سرسخت همواره وجود داشته و دارد؛ و البته هیچکس دوست ندارد کاشانه خود را خراب ببیند!
آزمون نهایی به مظلومان مسیح میگویم که چرا مراقب آن آزمون نهایی و اصلی نباشیم که استاد خود شما خواست تا بر هر کسی که مدعی نبوت است صدق دهید؟ او گفته است: «همانطور که درخت را از میوههایش میشناسند ایشان را نیز میتوان با اعمالشان شناخت، آیا انگور از خار یا انجیر از خاربُن به عمل میآید؟ هر درخت خوبی میوهای خوب به بار خواهد نشاند و هر درخت بدی میوهای بد... بلی، پیامبران دروغین را میتوانید با اعمالشان بشناسید.» (متا: ٧ / ٢٠ـ١٦). چرا میترسید که این آزمون را بر تعالیم محمد صدق دهید؟ شما در آخرین عهد خداوند ـ قرآنکریم ـ اجرای دقیق تعالیم موسی و عیسی را، که آوردن صلح و سعادت لازم برای جهانیان است، خواهید یافت. «اگر انسانی شبیه محمد قدرت مطلق دنیای مدرن را به دست گرفته است، پس او در حل مشکلات دنیا موفق خواهد بود و صلح و سعادت لازم را برایشان خواهد آورد.» (جُرج برنارد شاو )
بزرگترین مجلۀ خبری هفتگی «تایم» در تاریخ ١٥ جولای ١٩٧٤ گزیدهای از نظرات مورخان، نویسندگان، نظامیان، بازرگانان و دیگران را دربارۀ این پرسش که: «رهبر عظیم تاریخ کیست؟» ارائه داد. برخی گفتند هیتلر، دیگران گفتند گاندی، بودا، لینکن و افرادی از این دست. اما جولز ماسِرمَن ، روانشناس آمریکایی، با ارائۀ ملاکهایی صحیح، استانداردهایی را برای قضاوت در این مورد عرضه کرد؛ او گفت: رهبران باید وظایف خود را به صورت کامل آنجام دهند: ١ـ تأمین سعادت و رفاهِ آنان که رهبری میشوند؛ ٢ـ تهیه سازمانی اجتماعی که مردم تا اندازهای در آن احساس امنیت کنند؛ ٣ـ آمادهسازی آنان با دستهای از اعتقادات. بر پایۀ این سه ملاک، او تاریخ را مورد مطالعه و تحلیل قرار داد ـ هیتلر، لویی پاستور، قیصر، کنفوسیوس و بسیاری دیگر ـ و در نهایت به این نتیجه رسید: «افرادی همچون پاستور و سالک رهبران دستۀ نخست هستند. افرادی همچون گاندی و کنفوسیوس از یک سو و الکساندر، قیصر و هیتلر از سوی دیگر رهبران دستۀ دوم و شاید هم سوم هستند. عیسی و بودا نیز فقط به دستۀ سوم تعلق دارند. شاید بزرگترین رهبر همۀ دورانها محمد باشد که هر سه وظیفه را یکجا جمع کرد، و در درجهای پایینتر موسی نیز این گونه عمل کرد.» بر اساس استانداردهای عینی که توسط استاد دانشگاه شیکاگو ارائه شد، آنهایی را که من معتقدم یهودی هستند؛ یعنی، عیسی و بودا، به هیچ عنوان جزء رهبران بزرگ بشر نیستند، اما با تطبیق غیر عادی گروههای موسی و محمد بر یکدیگر، این استدلال محکمتر میشود که عیسی شبیه موسی نیست اما محمد شبیه موسی است. (سفر تثنیه: ١٨ / ١٨: «شبیه تو، شبیه موسی»). در پایان و به عنوان نتیجه، سخنم را با جملهای از پدر روحانی مسیحی و مفسر انجیل و به دنبال آن سخن استادش پایان میبخشم: «ملاک واقعی و غایی یک پیامبر راستین ویژگیهای اخلاقیِ تعالیم اوست.» (استاد داملو ) «با اعمالشان، آنها را خواهی شناخت.» (عیسی مسیح)