تاریخ انتشار۱۶ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۲۰:۰۸
کد مطلب : 316759
سلسله مباحث کلاسی دکتر داود فیرحی پیرامون جریان های سلفی و تکفیری

تحولات جریان های تکفیری: از القاعده تا داعش

القاعده و داعش نمونه­ های مدرن جنبش های سلفی هستند. دکتر فیرحی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، در این گفتار، اشتراکات و تمایزات میان این دو جنبش را بر می شمارد و تغییرات در ساختار این سازمان از زرقاوی تا ابوعمر را مورد بررسی قرار می دهد.
تحولات جریان های تکفیری: از القاعده تا داعش
دو جنبش القاعده و داعش در چهار مورد با هم اشتراک دارند:

1. اولین اشتراک عبارت است از پیدایی گردان های جدایی. در واقع آنها اهمیت زیادی به مفهوم مظلومیت و غربت می دهند و نام یکی از سایت های اصلی شان غربا است. باورشان این است که تفکر دینی حتی در میان مسلمانان غریب است. آنها ایدۀ تفکر جهادی را مطرح می کنند و بحث جهاد را مهم می دانند. از نظر آنان ایمان بدون جهاد، ایمان محسوب نمی شود.
 
2. دومین اشتراک آنها، اصطلاح «اهدی الحسنین» است. طبق این تئوری آنها تن به صلح نمی دهند و شهادت را مطلوب می دانند. از لحاظ استراتژی جنگی مانند راننده ای است که فرمان خود را جدا می کند و مرگ خود را مهم می داند.
 
3. سومین ویژگی نیز ایمان به مجموعه ها و نه شخصیت ها است. رهبران برای این جنبش ها مهم نمی باشند. آنها فاقد رهبری مؤثر هستند و حتی بن لادن را تنها کارگزار می دانستند و نه رهبر! این جنبش ها فاقد رهبر هستند و به جماعت ها تکیه می کنند و جماعت ها نیز از سه نفر شروع می شوند. سلولی ترین جماعت نیز سه نفری است و در برخی از جنگ ها نیز تک نفره می باشند. جنبش های فاقد رهبر بسیار خطرناک هستند و ردی از آنها نمی توان پیدا کرد. اینها ترکیبی از جریان های سلفی و اخوانی هستند و سید قطب نیز به سلفی ها بسیار نزدیک است. ایشان سلفی العقیده بوده و روش شان اخوانی است.
 
در نظریه های سلفی و قطبی جهاد به دو قسمت حفظ یا دفاع و جهاد فتح یا اولیه تقسیم می شود. در نظریه های سلفی این نظریه بسیار رایج است و در همۀ کتاب های سلفی جهاد بدین گونه تقسیم شده است. اما در جنبش های جدید، سازمان های سری اخوانی را وارد جنبش های جهادی کرده اند. جنبش های جهادی به صورت آشکار با سیستم درگیر می شوند اما نظریه های اخوانی سری هستند و ترکیبی از حلقه صوفیانه مصری و جنبش های ماسونی می باشند.
 
4. چهارمین ویژگی ترکیبی بین اندیشه های سلفی و اخوانی مسئلۀ سربازگیری است. آنها تئوری خاصی برای یارگیری در جامعه دارند (اصطلاحاً چگونه کمیته های جهادی ظاهر می شوند). اینها در این حوزه تحت تأثیر ادبیات چپ هستند که دارای سلول های حزبی بودند. فقط به جای سلول های حزبی، سلول های جهادی را مطرح می کنند که مستقل هستند.
 
تفاوت های القاعده و داعش

1. یکی از تفاوت های القاعده با داعش این مسئله است که در نبود فرهنگ سلفی بحث جهاد فتح مربوط به دولت است. از آنجایی که القاعده در پی تأسیس دولت نبود پس در پی جهاد فتح نیز نشد و تنها عملیات دفاع و یا جهاد حفظ را انجام داد. به همین دلیل القاعده وارد فاز دولت نشد. طالبان ذیل القاعده حرکت نکرد. جنبش های القاعده اساسا سراغ جهاد فتح نمی رفت و در پی تأسیس دولت نیز نبود بلکه شبکه های گسترده جهانی ایجاد می کرد که به کمونیست ها شبیه بود. اما جنبش های بعد از القاعده در پی تأسیس دولت هستند و بسیاری از ویژگی های دولت و یک جنبش را دارند. در گذشته معتقد بودند پس از تأسیس دولت از جنبش عبور خواهیم کرد اما ادبیات داعش بدین گونه نمی باشد. چون نیمه دولت و نیمه جنبش است و نوعی تکونولوژی پیچیده در آن وجود دارد.
 
2. تفاوت دیگر داعش و القاعده، در هدف آنها است. در ادبیات جنبش های سلفی واژه ای به نام «العدو القریب» و «العدو البعید» وجود دارد. منظورشان از دشمن دور، دشمنان غیر مسلمان و العدو القریب نیز دشمنان مسلمان است. این تعریف باوری اعتقادی است و به مکان ربطی ندارد. ادبیات القاعده در پی شکار مهاجمان مسیحی و یهودی است و دشمن دور اولویت دارد اما در ادبیات داعش دشمن نزدیک و مسلمان سنی، شیعیان و حاکمان محلی مهم است.
 
3. تفاوت دیگر تکفیری بودن نظریه های داعش است. جنبش های تکفیری مسلمانان را کافر کشتن آنان را مباح می دانند. تکفیر در حکم کافر دانستن یک مسلمان است. تکفیر در ادبیات مسلمانی ابتدا روی بحث های ارتداد بود و برای شخص مرتد نیز چند حکم وجود داشت که قتل مباحان، جدایی همسر و قبول نداشتن توبه از جمله آنها است.
 
4. جنبش های القاعده پیوریتن و خالص بودند. ریشۀ القاعده به جنبش های عرب افغان باز می گردد و این جنبش ها نوعی پیوریتنیزم را دارا می باشند و به غیر خاورمیانه ای ها اعتقادی ندارند. اینها از نسل دوم مهاجران عرب یا افغانستان، پاکستان و حتی ایران استفاده می کردند اما داعش جهانی است. حال چرا سال 2003 میلادی برای ما مهم می شود؟ زیرا ابومصعب زرقاوی رهبر می شود.
 
حزب بعث عراق و ارتش آن از جنگ کویت مذهبی نمی شود بلکه با شروع جنگ با ایران شروع به مذهبی شدن می کند. در واقع از جنگ با ایران مسئله مذهبی شده بود. حزب بعث سه کلمه ی مهم عقوبت، اشتراکیه و اسلام دارد. پس همیشه افرادی داخل حزب بعث بودند که یکی از این سه در وجودشان پررنگ تر بود.
 
جریان های مذهبی از ابتدا در داخل حزب بعث وجود داشت که به مرور نیز تقویت شدند. دومین نکته، در مسائل اجتماعی دو گروه بسیار مذهبی هستند که عبارتند از نظامیان و خانم ها. ایشان بیشتر به نفع محافظه کاران رأي می دهند و خاورمیانه نیز پایۀ مذهبی دارد.
 
ارتش هند دارای بودیسم بسیاری است و دوز مذهبی در ارتش های ایران، عربستان، پاکستان و هند وجود دارد. ارتش ایران در زمان شاه بسیار سکولار بود اما در نهایت افرادی مانند صیاد شیرازی از دل آن بیرون آمدند. شاید به این دلیل که این افراد در معرض خطرات جانی هستند بیشتر گرایشات مذهبی دارند. حتی در کشور ایالات متحده نیز بخش بزرگی از ارتش دارای گرایشات جمهوری خواهانه است.
 
داعش ساختارهای یک دولت را به وجود آورد و گرایشات آن به دولت بسیار مشخص است. پس برای این که قادر باشیم تا تفاوتی را مطرح کنیم باید جریان زرقاوی را بررسی کنیم؛ زیرا آخرین نسل القاعده در عراق هستند و ابوبکر البغدادی آخرین نسل داعش نیز است. هر دو جنبش جهادی هستند و به جنبش های سوری نزدیک هستند و رهبران آنها ابومصعب است. ابومصعب از واژه ی صعب به معنای آهنین است. حال به سازمان زرقاوی اشاره خواهم کرد که بین سال های 2003 تا 2006 این سازمان را رهبری کرد. ساختار سازمانی وی بسیار جنبشی است. او قائم مقام بن لادن بود و سعی داشت برای ملا محمد هم بیعت بگیرد. شورا یا کمیتۀ شرعی نیز فتاوای مذهبی را صادر می کردند و منبع تولید مشروعیت جنبش بودند. یوسف جمعه رهبر این کمیته بود و سپس با داعش ترکیب شد. بسیاری از اینها به حزب تحرير فلسطين باز می گردند و در سال 1953 تأسیس شده و اکنون به آسیای مرکزی نفوذ کرده اند (که یکی از مشکلات بزرگ روسیه است). حلقۀ امنیتی نیز در اطراف جنبش ها وجود داشتند. شاخۀ گردانی عملیاتی خاصی نیز در این تشکیلات وجود دارد. گروهی نیز برای جذب افراد وجود دارد که دارای کمیتۀ مالی و کمیتۀ تبلیغات بودند.
 
این شبکه بسیار ساده و از جنس جنبش است. کمیته ی شرعی به لحاظ اعتبار بسیار مهم تر از سایر کمیته ها است. کمیتۀ شرعی در سال 2006 توسعه پیدا کرد و به مجلس شورای مجاهدین عراق تبدیل شد و به مرور دولت در ادبیات شان ظاهر شد. حدود هفت گروه مسلح به مجلس شورای مجاهدین عراق و ابومصعب پیوستند. زمانی که شورا شکیل شد رهبری زرقاوی ضعیف شد زیرا هفت گروه غير القاعده بودند و ابوعمر را به عنوان رهبر خود می دانستند. پس القاعده به یکی از شاخه های جنبش های رادیکال تبدیل می شود و دارای شورای قانون گذار، رهبر، وزیر داخله وزیر اوقاف، وزیر تبلیغات، وزیر دارایی و بخش نظامی یا هیئت الارکان می شود.
 
به طور کلی شش وزارت خانه وجود دارد و نیمه دولت می باشد؛ زیرا در هیچ جای دنیا تنها با این شش وزارت خانه دولتی تشکیل نمی شود. برخی معتقد بودند که شورا، زرقاوی را از بین برده و برخی نیز معتقد بودند که پس از کشته شدن وی، اقتدارش از بین رفته است. القاعده ی عراق، زرقاوی را پذیرفته بود و وی از قدرت بسیاری برخوردار بود. اما اینها به جماعت تکیه می کنند و به دنبال شخصیت های برتر نیستند که به آن تکیه کنند.
حزب بعث و صدام به طور کلی دولتی سنی بود و اعتقادی به بخش های شیعه نشین نداشت، نیروهای نظامی خود را از سنی ها جذب می کرد و انبارهای نظامی خود را در شهرهای سنی بنا می کرد. زمانی که حکومت به شیعیان واگذار شد، رابطۀ دولت جدید با حزب بعث قطع شده و این سلاح ها در اختیار جنبش ها قرار گرفت. عملیات آمریکا تخریبی نبوده و الکترونیکی بود. آنها میدان های سلاح را از بین نبردند بلکه چتری الکترونیک در عراق ایجاد کردند و همه ی ارتباطات را قطع کردند به همین خاطر فرمانداران در هر استان به حفظ سلاح ها و ابزارها دست زدند و حتی هواپیما را دفن کردند.
 
زاغه های محرمانه در نهایت در اختیار این جنبش ها قرار گرفت. دوره ی مجلس شورای مجاهدین دورهای انتقالی از پراکندگی جنبش ها به پیدایی یک مجموعه دولت بود. جنبش های پراکنده جمع شدند و در ابتدا با هفت شاخه شروع شدند و سپس گسترش پیدا کردند و حدود 30 جنبش را جذب کردند. تنها جنبش النصره جذب آن نشد.
 
این جنبش ها در عین استقلال از رهبری نیز تبعیت می کردند. این دوره انتقالی بین دولت و جنبش است. در سال 2006 تا 2010 میلادی تعداد وزرا به شدت افزایش پیدا می کند و دولت تشکیل می شود. آنها دارای وزیر اول مانند معاون اول سیستم سیاسی ما هستند. دولت اینها شامل وزرای وزیر اول، وزیر جنگ، وزیر هیئت های شرعی، وزیر روابط عمومی، وزیر امنیت و اطلاعات، وزیر امور شهدا و اسرا، وزیر نفت، وزیر کشاورزی و ثروت های دریایی، وزیر صحه و سخنگوی رسمی است.
 
بنابراین در سال های 2006 و 2007، دولت شکل گرفته و بدنه ی آن ساخته می شود. دولت عراق تا سال 2010 در حال انتقال بود. ولی امریکا امید داشت تا با آن مقابله کند و اصل تعادل بین شیعه و سنی به وجود بیاید و هیچ کدام بر دیگری تسلط نداشته باشند. جنبش سهوه ایده ی بسیار خوبی بود اما ترس از آن به وجود آمد. زیرا در پی تأسیس ارتش جدید بودند اما سهوه با تشکیلات گسترده و آلودگی به حزب بعث موجب نگرانی آنها شد. در نهایت سهوه از آنها جدا شد و به طرف دیگری رفت.
 
بخش بزرگی از حزب بعث هم با سهوه و هم با رادیکال ها بود. مغز تشکلاتی داعش از بعث تشکیل می شود که بعث نیز به دو قسمت ضد بشار اسد و بخش متلاشی شدۀ عراق تقسیم می شود. بنابراین از سال 2006 تا 2010 شاهد دولت بودن دولت هستیم چون تعداد وزرا افزایش پیدا می کند و هیئت دولت شکل می گیرد. ایدئولوژی اصلی القاعده مقاومت در برابر اشغال امریکایی ها بود. حتی القاعده قبول کرد تا به آقای سیستانی نزدیک شود و از ایشان سؤال کردند که آیا یک دشمن غير مسملمان به یک کشور مسلمان حمله کند که رهبر آن ظالم است شرعا باید از کدام حمایت کنیم؟ در واقع یک طرف مسلمان ظالم و دیگری غیر مسلمان است. آقای سیستانی نیز فتوای جالبی دادند. ایشان مسئلۀ عدالت را مهم تر از مذهب دانستند و همکاری با آمریکا را تأیید کردند. ایدئولوژی القاعده، ضد اشغال و ضد استعمار است و عمده ترین بحث نیز هدف قرار دادن مصالح آمریکا در هر مکانی از جهان بود. به همین دلیل به سفارت خانه ی امریکا در هر جای جهان حمله می کردند. دولت اسلامی عراق و شام به مفهوم ولایت و اطاعت تکیه کرد و خواستار شکل گیری ساختار دولت بود. آنها در پی حمله به امریکا در هر جای جهان نبودند و تا زمانی که آمریکا به دولت آنها حمله نکند آنها نیز به آمریکا حمله نخواهند کرد.
 
این استراتژی اوباما را در تردید قرار داد؛ زیرا نوعی توافق نانوشته وجود داشت. تا کنون نیز عملیاتی در امریکا صورت نگرفته و تنها در اروپا بمب گذاری می شود. القاعده هیچ گاه مشروط نمی کرد و هر جا نشانه ای از آمریکا می دید به آن حمله می کرد در حالی که استراتژی دولت اسلامی متفاوت از القاعده می باشد.
 
پس ایدئولوژی حمله به مصالح آمریکا تغییر پیدا کرده و به ایدئولوژی ولایت و اطاعت تغییر پیدا می کند و حال باید سرزمین خود را مشخص کند. این ایدئولوژی از سال 2006 تا 2012 استراتژی حفاظت سرزمینی ایجاد می کند و دیگران را به عنوان محافظان سرزمین استخدام می کند. از سال 2006 تا سال 2010 به اعتبار تغییر ایدئولوژی، ساختار نیز تغییر می کند.
 
تغییرات در ساختار سازمان از زرقاوی تا ابوعمر
دولت ابوعمر بغدادی، دولتی انتقالی است. او ساختار تشکیلاتی زرقاوی را حذف نکرده اما چیزهایی به آن اضافه کرده است. ساختار تشکیلاتی زرقاوی نیز استقلال عراق از سایرین بود. رهبری عراقی ها با زرقاوی بود و رهبری غیر عراقی ها بر عهده وی نبود. همین طور ابوعمر بغدادی نیز رهبری عراقی ها را بر عهده گرفت و برای غیر عراقی ها نیز وزیر جنگ رهبر شد. (در واقع منظور از وزیر جنگ، رهبری مهاجرین بود و سعی داشت تا احساسات عراقی ها تحریک نشود و خود را مستقل بدانند.) در اینجا، چهار نکتۀ مهم وجود دارد:
 
1. شورا بغدادی را برای نخستین بار امیرالمومنین اعلام کرد که دیگر فاصله ای با خليفه المحسنين ندارد. پس ساختار دو گانه را مجددا حفظ کرد اما اصطلاحی که به وجود آورد جامع است، یعنی هم مهاجران و هم عراقی ها را شامل می شود. با وجود این که از لحاظ تشکیلاتی جدا هستند اما به لحاظ عمومی و سیاست و مذهبی، اولویت عراقی حذف می شود. برای امیر المومنین نیز عراقی و مهاجر فرقی ندارد و بدین ترتیب عراقی ها به مرور با ورود مهاجرین مخالفتی نمی کنند و بدان راضی می شوند. زیرا جامعۀ دار المومنین ایجاد می شود و مهاجران از اروپا و آمریکا وارد عراق می شوند.
 
2. دومین تغییری که بغدادی ایجاد کرد در سال 2007 بود. او تشکیلاتی تأسیس کرد که مختص جنبش های سهوه بود تا آنها نیز وارد عمل شوند. وی شروع به جذب جنبش های سهوه کرد و به همین دلیل رهبران مخالف سهوه را ترور کرد. اکثر فیلم هایی که از سر بریدن اهل سنت منتشر شده است متعلق به رهبران جریان سهوه است زیرا مخالف جذب به شورای مجاهدین بودند. وی هم چنین گروه های ضعیف را حمایت کرد. وی سازمانی تشکیل داد که روی جنبش های سهوه متمرکز بود تا به دولت جذب شوند زیرا در گذشته آنها با این مسئله مخالف بودند زیرا جنبش های سهوه خود را قدرتمندتر از شورا می دانستند. تعداد زیادی از رهبران سهوه توسط دولت اسلامی کشته شدند. در واقع با این اقدامات بخش مقاومت سهوه ضعیف شد. بدین ترتیب مذهب، جنایی می شود و از تفسیرهای مذهبی برای جنایت استفاده می شود. یکی از دلایلی که روس ها با این دولت مبارزه می کنند، حضور بسیاری از اویغورها بین آنهاست.
 
 3. سومین کار بغدادی که بسیار کار سنگینی بود این بود که وی بسیاری از گردانها را با یکدیگر ادغام کرد تا استقلال خود را از دست دهند.
 
4. چهارمین کار نیز بیعت گرفتن از عشایر اهل سنت در مناطق غربی و شمال عراق بود تا نظام سرباز گیری را آغاز کند. از لحاظ منابع مالی نیز با مشکل روبه رو نشدند زیرا به منابع مالی دولت بعث دسترسی داشت.
 
 5. پنجمین کار او که بسیار عظیم است، تقسیم بندی کشوری بود. او ولایت ها را تأسیس کرد و برای هر کدام از آنها نظر معینی مشخص کرد. استان های تأسیس شده با استان های سنتی عراق متفاوت بود. وی هم چنین اصلاح سازمان را پیش گرفت. کار بسیار مهم بغدادی جست و جوی انسان های متخصص در هر جای دنیا بود و پول بسیاری در این زمینه خرج کرد. تکنسین های آلمانی بسیار به ایشان کمک کردند و گزارش های بسیاری را آلمانی ها پخش کردند. حالا زمینه برای عبور از ابوعمر بغدادی به ابوبکر آسان می شود.
 
 
https://taghribnews.com/vdciwqap3t1azy2.cbct.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی