برای این که نیرویی بتواند وجود داشته باشد، باید بتواند پروسه ی عینیت سازی برای اعضای خود انجام دهد و از این طریق آنها را به بخشی از خود تبدیل کند و از دیگران نیز متمایزشان سازد. در رابطه با شکل گیری داعش این پروسه ی عینیت سازی تا حدود زیادی با تکیه بر نوعی از بنیادگرایی صورت گرفته است و در این راستا ساخت دوگانه های متعددی که بتواند آنها را از دیگری متمایز سازد حائز اهمیت بوده است.
مقدمه
برای این که نیرویی بتواند وجود داشته باشد، باید بتواند پروسه ی عینیت سازی برای اعضای خود انجام دهد و از این طریق آنها را به بخشی از خود تبدیل کند و از دیگران نیز متمایزشان سازد. در رابطه با شکل گیری داعش این پروسه ی عینیت سازی تا حدود زیادی با تکیه بر نوعی از بنیادگرایی صورت گرفته است و در این راستا ساخت دوگانه های متعددی که بتواند آنها را از دیگری متمایز سازد حائز اهمیت بوده است. این تصویر قصد ندارد دیگر علل پدید آمدن داعش را طرد یا انکار کند ولی باور دارد که پدید آمدن این گروه بدون در نظر گرفتن ابزارهای هویت ساز غیرممکن بود. این ابزارها شامل مجموعه ای از مذهب، ترس، لذت، خشونت و... می شوند که پرداختن به تمامی آنها از عهده این نوشتار خارج است و ما تنها به دوگانه هایی که هویت داعش را طی این سال ها نضج داده و امکان پذیر ساخته اند می پردازیم با این توضیح که شکست ها و عقب نشینی های کنونی داعش را نیز می توان در قالب کمرنگ شدن و یا ناتوانی در درونی کردن همین دوگانه ها فهم کرد.
دوگانه ی شرق و غرب (دارالسلام و دارالکفر)
از زمانی که غرب آغاز به پیشرفت کرد و صاحب هویتی مستقل با میراثی مستقل شد، در شرق همواره این چالش وجود داشت که آیا باید یکسره به سوی غرب شتافت و پیشرفت ها و میراث خلق شده در آن (که تلاش داشت به عنوان میراث جهانی خود را به جهانیان عرضه کند.) را پذیرفت تا از عقب ماندگی و توسعه نیافتگی رهایی یافت یا در برابر آن قد علم کرد و هویتی مستقل را عرضه داشت؟
هریک از این اندیشه ها در نزد متفکران شرقی هوادارانی دارد و بحث ها و چالش های عمیقی را خلق کرده است. طرفداران دیدگاه نخست پیش شرط توسعه را رسیدن به نوعی سکولاریسم و کنارگذاشتن دین از سیاست همانگونه که در غرب شاهد آن بودیم ارزیابی می کردند و گروه دوم حفاظت از سنت های اجتماعی و در رأس آنها تکیه بر مذهب را برای ایجاد هویت مستقل ضروری پنداشته اند. بسیاری از محققانی که اندیشه ی این گروه ها را تحت مطالعه قرارداده اند از آنان بهعنوان کلی «بنیادگرایی اسلامی» یاد می کنند.
این گروه در درون خود دارای تنوع و تکثر هستند و مظاهر آن بنابر ارتباطش با مدرنیته، مطابق شرایط ویژه ی هر کشور و نظام سیاسی آن متعدد شده است و اسلام هم در بعد سیاسی و هم در بعد مذهبی در نزد این گروه ها درک متفاوتی را پدید آورده است. علیرغم این تفاوت ها این برداشت از اسلام را باید عکس العمل احساسی، معنوی، روحی و سیاسی مسلمانان به یک بحران دقیق و مستمر اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نزد کشورهای شرقی مسلمان دانست. این عکسالعمل علاوه بر ترس از «غربی شدن» فرهنگ اسلامی، به واکنش در برابر مداخله ی مستقیم غرب در مناطق اسلامی نیز معطوف است.
در چنین شرایطی بود که گروههای جهادی تندرو از درون چنین نگرشهایی خارج شدند، گروه هایی که به زودی با اقدامات تروریستی در سطح جهان، توانستند غرب را به رویارویی هویتی با خود بکشانند و به دیگری که غرب نیز محتاج آن بود در شرایط پس از جنگ سرد مبدل شوند. حادثه ی یازده سپتامبر 2001 که در جریان آن القاعده به گونه ای معنادار برجهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی را هدف قرارداد، سبب شد که آمریکا بتواند توجهات جهانی را به این دیگری تازه رسیده جلب نماید و علیرغم پایان دورهی استعمار نظامی، با نیروهای خود وارد خاک افغانستان شود. این ورود و متعاقب آن اشغال عراق در سال 2003 نتوانست برای مردم این کشورها امنیتی بیش از گذشته به ارمغان آورد و خاک این دو کشور صحنهی رویارویی هویتی غرب با شرق اسلامیشد.
داعش نیز سربرآورده از درون همین دوگانه بود. نیروهای آمریکایی از دیدگاه بنیادگرایان، بیگانگانی بودند که سرزمین مسلمانان را اشغال کرده اند. لقب دادن عنوان صلیبی به آنها تلاشی بود در جهت خلق تصویری تاریخی از تعارض میان اسلام و مسیحت تا از طریق آن این شکاف و دوگانگی را رنگی ازلی بخشند و ایستادن در برابر آن را برای مسلمانان به یک تکلیف دینی مبدل کنند.
دوگانه ی شیعه و سنی
اختلاف و شکاف های ایجاد شده در جامعه ی عراق که از زمان تشکیل این کشور و حتی پیش از آن در دورهی حکومت عثمانی ها در این منطقه پدید آمده بود، در انتظار فرصتی برای بروز بود. این فرصت زمانی شکل گرفت که نقش حاکم و محکوم در صحنهی سیاسی عراق متحول شد، از یکسو خواست های سرکوب شدهی شیعیان در طول دهه ها (و حتی به عبارتی قرن ها) و از طرف دیگر اهل سنتی که قرار نداشتند جایگاه پیشین خود را بهعنوان گروه حاکم واگذار نمایند.
عمده ترین شکایت اعراب سنی در این راستا مربوط به ادغام هویت آنان در شیعیان با توجه به عدم کنترل شبه نظامیان شیعه بهوسیلهی دولت، حملات نیروهای امنیتی عراق به مناطق غیر نظامی اهل سنت و محرومیت سیاسی در بغداد بود که با خروج آمریکا و اقدامات مالکی تشدید شده بود. انزوای رهبران سنی توسط مالکی و اقدامات فرقه ای نیروهای امنیتی تحت رهبری او به فعال تر شدن این شکاف و عمیق تر شدن این حراس هویتی دامن زد.
بازداشت جمعی از شهروندان سنی، فشار بر اعضای شورای بیداری، کاربرد مغرضانه ی بعث زدایی که با شدت کمتری نسبت به شیعیان بعثی اعمال می شد و ایجاد شبکه ای از هواداران و وفاداران به خود که اهل سنت در آن جایی نداشتند، شرایطی را پدید آورد که راه های تعامل با این گروه را به بن بست نزدیک ساخت و دستاویزی را در اختیار گروههای تندرو قرارداد تا بتوانند شکاف میان شیعه و سنی را عمیقتر و غیرقابل پر شدن جلوه دهند.
دوگانهی دولت مدرن و خلافت اسلامی (ملت و امت)
اندیشه اسلامی در طول تاریخ طولانی خود، با تلاشی نسبتاً موفقیت آمیز در برابر منزوی شدن و در خود فرو رفتن به گونه ای که مسیحیت در غرب تجربه کرد، مقاومت کرده و همین مقامت نه تنها عامل اصلی کشاکش مدوام میان دین و دولت در چندین سال اخیر بوده است، بلکه زمینه ی طرح نظریه های تازهای در رابطه با ساخت و کارکردهای دولت اسلامی را نیز فراهم نموده است. بنابراین به رغم تصور موجود بسیاری در رابطه با پایان روزگار خلافت این نهاد همچنان در اندیشه ی جمعی اهل سنت بهعنوان پناهگاهی برای بازیابی هویت به شمار می رفت.
دولت در غرب با آنچه در شرق اسلامی تجربه شده است دو سرشت و سرنوشت متفاوت را پشت سر نهاده اند و بنابراین درک متفاوتی از این مفهوم در نزد مردم شکل گرفته است. مردم در تاریخ سرزمین های اسلامی هرگز ملت و شهروند تابع قانون نبوده اند که بر فردیت و مالکیت آنان توسط دولت صحه گذاشته شود و کار دولت حراست از این امور باشد، بلکه دولت در تمدن اسلامی تصوری از یک قبیله ی بزرگ شده بود و مردم امتی بودند که در بستر یک نظام قبیله ای شکل می گرفتند؛ از حکم خداوند فرمانبرداری می کردند و خلیفه را بهعنوان مجری شریعت می شناختند.
با فروپاشی امپراطوری عثمانی و اعلام جمهوری در ترکیه برای نخستین بار این خلأ در جامعه ی اسلامی به گونه ای عمیق احساس شد. پس از این در طول دهه ها حکومت در سرزمین های اسلامی در اختیار نظامیان کودتاگر، کمونیست ها یا سوسیالیست ها و لیبرال های غرب گرا بود و آنان هرزمان با توسل به روشی بدون در نظر گرفتن میل توده ی مردم در این کشورها بر سرکار آمدند و عمدتاً وابستگی به قدرت های بزرگ بود که حضور آنان را تضمین می کرد و این شرایط نتوانست هیچگونه سعادتی را نه به لحاظ توسعه ی اقتصادی و سطح زندگی و نه از نظر سیاسی برای مردم این کشورها به ارمغان آورد.
در این شرایط اگرچه اسلام گرایان در حاشیه بودند اما هرگز دست از فعالیت برنداشتند، اخوان المسلمین در مصر و سوریه و نسلی از آنان در پاکستان و سپس سلفی ها در عربستان، اگرچه هریک به روشی با حکومت های این کشورها تعامل می کردند و در پی اجرای شریعت بودند اما رؤیای خلافت را هرگز از یاد نبردند. تا سالها بحث از خلافت مربوط به گذشته بود اما این امر در ساختار تاریخی هزار و سیصد ساله ی مسلمانان سنی ریشه داشت و قابل احیا شدن تصور می شد. بنابراین زمانی ممکن بود از بازگشت آن سخن گفته شود که بقیه ی مسیرها به بن بست رسیده باشد و دستی به احیای مجدد آن برخیزد. این شرایط در عراق به تمامی مهیا شد، جمعیت سنی مقهور در این کشور به دنبال دستاویزی توانا برای نجات خود از شرایط بودند و نوستالژی خلافت بخشی از این دستاویز شد.
دوگانه ی زیست شهری و بیابانگردی در جامعه ی عراق
قبیله ی عرب مقید به جغرافیای خاص و مرزکشی های سرزمینی نبود. این قبایل هیچگونه تعلق سرزمینی نداشتند. قومی اصالتاً مهاجر بودند که در جست و جوی آب و غذا، مسافتی طولانی را می پیمودند. این گروه پیش از ترسیم مرزهای سایس- پیکو و حتی پس از آن در سرزمین های اسلامی جابجا می شدند و هرجایی را که برای زندگی مساعد ارزیابی می کردند، برای اقامت بر می گزیدند.
«علی وردی» در پژوهشی تاریخی از جامعه ی عراق، مردم این کشور را در یک کشاکش دوگانه و همیشگی میان فرهنگ بیابانگردی و شهرنشینی ارزیابی می کند. این دو سبک از زندگی که آداب متفاوتی را طلب می کند، موجب شکلگیری نوعی تناقض اجتماعی و فرهنگی در عراق شده است. کوچ قبایل بیابانگرد در پی معیشت و یا حملات آنان به سرزمینی که یکی از کهن ترین خواستگاه های شهرنشینی در جهان است دو سبک زندگی را در مواجهه با هم قرارداد است.
به عقیده ی وردی این امر در طول تاریخ عراق همواره سابقه داشته و بسته به قدرت و ضعف دولت ها در ادارهی امور کشور بروز کرده است. بنابراین زمانی که دولت قدرتمند بوده و توانسته است نظم لازم را در شهرها برقرار سازد، ارزش های بیابانگردی روبه افول گذاشته است و هر هنگام که دولت ناکارآمد شده است و توان حفاظت از جان و مال مردم را نداشته و یا حتی علیه آن اقدام کرده است، مردم به ارزش های قبیله ای برای حفاظت از خود پناه برده اند. این ارزش ها در بسیاری از موارد ارزش هایی متضاد باارزشهای جامعه ی مدرن را عرضه می ساختند.
در چنین جامعه ای آنچه اهمیت دارد اصل و نسب و شجرنامه ی افراد است که میتواند نه تنها برای فرد احترام به همراه داشته باشد بلکه این امکان را دارد که رتبه ی اجتماعی او را نیز درون یک جامعه، بدون در نظر گرفتن معیارهای ارتقا در جامعه ی مدرن تغییر دهد. به همین جهت زمانی که داعش ابراهیم عواد ابراهیم البدری القرشی را با نام مستعار ابوبکر بغداد بهعنوان خلیفه ی مسلمین معرفی می کند، ادعا می شود، وی نسبش به قبیله ی قریش که حضرت محمد(ص) نیز از آن قبیله بود می رسد. این امر از آنجا ناشی می شود که احتمالاً فردی با چنین سابقه ی قبیله ای در نزد اهل سنت همچنان دارای مشروعیت بیشتری است چراکه یکی از شرایط اساسی در تعیین خلیفه در طول تاریخ قریشی بودن آن است.
مدرن یا پیشامدرن
داعش در یک تصویر گروهی را به نمایش می گذارد که از پیشگاه مدرنیته مرتد شده اند. برخی از پژوهشگران بر این باور هستند که مدرنیزاسیون اقتصادی و دگرگونی های عمیق اجتماعی در دنیا، موجب جدایی هرچه بیشتر مردم از هویت های بومی و ریشهدار شده و آنان را با نوعی بحران هویت مواجه ساخته است. آنان پیشرفتهای مدرن را از آن خود نمی دانند و هویت خود را با پذیرش این پیشرفتها در معرض انقراض تصور می کنند و این گونه گمان می برند که تنها دین و نیروی ایمان می تواند، بهعنوان یک شالوده ی هویتی به میان آید و این خلاء را پر کند و این بازگشت چنانچه سرستیز با مدرنیته و مصادیق آن داشته باشد، به نوعی بنیادگرایی متمایل خواهد شد. بنابر این تعریف، گروهی بنیادگرایی را عارضهی مدرنیته می دانند که چون توان همسانی و هماهنگی با جهان جدید را ندارد در پی تخریب آن برمی خیزد و تلاش می کند که به دنبال این تخریب به اثبات خود برسد. این هویت چون خود را در آستانهی مرگ درک می کند به دفاع از خود قیام می کند.
اما در رابطه با مدل بنیادگرایی داعش، نکته ی قابلتوجه آن است که همزمان این نیروی بنیادگرای طغیانگر در برابر مدرنیته، تمام ابزارهای فنی مدرن را به استخدام خواسته های خود درآورده است. این گروه یکی از اساسی ترین ابزارهای مدرن یعنی اینترنت را به قویترین شکل به خدمت گرفتهاند تا آن جا که برخی از پژوهشگران به آن لقب «خلافت مجازی»[1] می دهند. داعش تلاش میکند با استفاده از اینترنت، خود را از حصار تنگ زمین بیرون برد و از طریق آن به عضوگیری، آموزش و تبلیغ به نحو گسترده اقدام کند. در کنار این امر آن ها انوع سلاح های پیشرفته و مدرن، از سلاح های انفرادی رزمی تا تیربارهای سنگین، راکت اندازها و سلاحهای ضدهوایی مانند توپ و موشک و خودروهای زرهی و تانک را در مبارزات خود مورد استفاده قرارداد است.
ژیژک فیلسوف منتقد که تمرکز مطالعاتی زیادی در رابطه با تروریسم و بنیادگرایی داشته است، در مقاله ای در روزنامه ی نیویورک تایمز داعش را نیرویی می داند که اگرچه به نظر می رسد در برابر مدرنیته قیام کرده است ولی باید آن را یک مدرنیزاسیون منحرف دید، او ساعت سوئیسی بر روی مچ بغدادی را یک سمبل برای این امر می داند و معتقد است، آنها اگرچه در تبلیغات و انجام فعالیت های مالی سازمان یافته عمل می کنند اما ابزارهای فوق مدرن را برای تحمیل ایدئولوژی خود به خدمت می گیرند. در دیدگاه او داعش یک مدرنیزاسیون محافظه کارانه را قرار است به نمایش بگذارد، چراکه اینگروه هیچ قرابتی با بنیادگرایان حقیقی ندارند. او بنیادگرایان حقیقی را خالی شده از کینه و حسد توصیف می کند که برخلاف تروریست ها کاری با گناهکاران ندارند اما تروریست ها در مبارزه ی خود با دیگری گناهکار در حقیقت وسوسه های خود را به مبارزه می طلبند. آنان در درون خالی از ایمان هستند و این طغیان خشونت بار ناشی از همین فقدان است. مشکل این گروه آن نیست که دیگری آنان را پست شمرده بلکه آنها در خلوت خود به دیگری و معیارهایش باور دارند و خود را با آن مقایسه می کنند. در کنار این رویکرد پژوهشگران مسلمان بسیاری نیز داعش را فاقد پایه های تئوریک از درون اسلام می دانند و مؤلفه هایی چون انقلاب سیاسی، تلاش رادیکال برای استقرار حکومت جهانی منطبق با شریعت و خشونت افراطی نهفته در آن را بیش از آنکه ریشه دار در سنت بدانند، پدیده ها و اندیشه های مدرن ارزیابی می کنند و معتقدند نمی توان تمامی آنچه از سوی آنها سر میزند را یکسره در سنت جستجو کرد بلکه به رغم تجدد ستیزی ظاهری گاهی بهشدت وامدار وجوه نظری تجدد هستند.
این امر را به لحاظ نظری زمانی که تنها دیگری داعش را غرب به حساب آوریم میتوان پذیرفت اما همانگونه که پیشتر اشاره شد، داعش با دیگر بنیادگرایان و تروریستها نظیر القاعده تفاوتهای فاحشی دارد، آنها زادهی بستر زمانی و مکانی خود در کشور عراق بوده اند و بیش از آنکه در تمایز با غرب ساخته شوند، در فشار اجتماعی و سیاسی حاصل از شرایط پساصدام خلق شده اند. بر این اساس برای این گروه غرب تنها یکی از دیگری های موجود است و بهویژه تا آنجا صاحب اهمیت است که بهعنوان یک اشغالگر در پدید آمدن شرایط فعلی در عراق نقش آفریده است. داعش در جهت تثبیت هویت خود دیگری شیعه و حتی دیگری سنی غیر بعثی و غیر داعشی نیز آفریده شده است که برای آنها حتی بهمراتب مهمتر هستند. این امر ضمن تنگ کردن دایرهی هویتی، تلاش برای بقاء را به بازی مرگ و زندگی مبدل ساخته است.
بنابراین همانگونه که شاهد هستیم این استفاده از تکنولوژی نمیتواند تصویر جهان پیشامدرنی که داعش با اعمالش خلق میکند را از ذهن پاک کند، بلکه همان جهان را به گونه ای دیگر و در سطحی وسیع تر به تصویر می کشد. بنابراین مدرنیته و پاره ای روش های آن ابزاری در خدمت هویت می شوند.
در این تصویر و با خلق این دوگانه ها داعش به هویتی باور پذیر، دستکم نزد اعضای خود مبدل می شود. دوگانه هایی که به نظر می رسد در جهت نجات و برکشیدن یک هویت در حال محاق خلق شدند و تلاش داشتند آن را از حذف شدن و زیردست ماندن برهانند. به عبارت دیگر به حاشیه رانده شدن اهل سنت در عراق بعد از دوره ای طولانی که زمام امور را در دست داشتند، خود را در آستانه حذف شدن می دیدند. بنابراین اگرچه تمامی این جمعیت با داعش سنخیت نداشتند ولی این گروه در مقطعی توانست با ایجاد همانندی هویتی با اهل سنت و غیریت سازی از دیگر جمعیت ها آنان را با خود همراه کند.
منابع:
الجابری، محمدعابد و حنفی، حسن. (1392). گفتگوی شرق و غرب جهان اسلام. ترجمه: بهرام امانی، تهران: نگاه معاصر، چاپ اول.
الوردی، علی. (1388). جامعه عراق: پژوهشی در جامعهشناسی و آداب و رسوم مردم عراق. ترجمه: ابراهیم شریفی صالح، تهران: نشر شادگان، چاپ اول.
بستانی، احمد. (1393) .خشم به فرمان خرد، شرع و غریزه: تأملی در خشونت داعش از زاویهای دیگر. تهران: پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه، 16 مهر.
فیرحی، داوود. (1391). قدرت، دانش و مشوعیت در اسلام. تهران: نی، چاپ یازدهم.
علی، بختیار. (1394). داعش: خشونت شرقی و نقد عقل فاشیستی. ترجمه: سردار محمدی، تهران: مرکز، چاپ اول.
Adnan, Sinan. & Reese, Aaron. (2014). Beyond the Islamic State: Iraq’s Sunni Insurgency. Washington: the Institute for the Study of War.
Zizek, Slavoj. (2014). ISIS Is a Disgrace to True Fundamentalism. Available at: http://opinionator.blogs.nytimes.com/2014/09/03/isis-is-a-disgrace-to-true-fundamentalism/?_r=1.
Knott, Julian. (2014). Dispatch From The Field: Islamic State Weapons In IRAQ And SYRIA. London: Conflict Armament Research.
Dawod, Hosham. (2015). The Sunni tribes in Iraq: between local power, the international coalition and the Islamic State. Oslo: NOREF (Norwegian Peacebuilding Resource Centre).
پی نوشت: این یادداشت بخشی از پایان نامه کارشناسی ارشد نگارنده در دانشگاه علامه طباطبایی با موضوع «علل و زمینه های سیاسی و اجتماعی پیدایش و گسترش داعش در عراق» است.
[1]. نخستین بار در سال 2011، یاکوف لاپین کتابی با این نام منتشر می کند و در آن تبیین می کند که چگونه احیای خلافت به عنوان یک استراتژی انتخاب شده است تا به خیال جهادیون، ثروت، عدالت و حیثیت را به مسلمانان بازگرداند.