«شعائر» در لغت جمع «شعیره» بهمعنای علامت حسّی و روشن برای چیزی است و «شعائرالله» بهمعنای علامتی ظاهری است که یاد خدا را در جانها تثبیت می کند. خاستگاه تشریع، تعظیم شعائر و لزوم آن، آیة 32 سوره حج است. راز اصلی تعظیم آن، همانا زنده نگهداشتن یاد خدا و به تبع آن دین الهی در سطح جامعه و جانهای انسانها است؛ زیرا انسانها غالباً از طریق حواس و به طور خاص از راه مشاهده، متأثر می شوند.
از سوی دیگر، لزوماً مصادیق شعائر منحصر در مناسک حج که در آیات الهی آمده است، نمی باشد؛ بلکه میتواند شامل اموری گردد که علامتی حسی و عینی برای تثبیت یاد حق در قلب ها است؛ چنانکه با مساویدانستن «شعائر» و «حرمات» الهی می توان دامنه شعائر الهی را توسعه داد؛ همانگونه که در لسان روایات چنین توسعه ای مشاهده می شود. اما این بدان معنا نیست که تعیین موارد آن به دست عرف باشد. لذا در غیر موارد منصوص و اموری که شعائربودن آنها یقینی نیست، باید به مقدار متیقن اکتفا نمود، در غیر این صورت، چه بسا به خرافات و بدعت در دین، منجر شود.
اشتراک گذاری :
بخش اول //
از جمله مباحثی که در حوزه فقه سیاسی، پیرامون سیاست داخلی، حفظ و تحکیم نظام اسلامی شایسته بررسی است، بحث «اقامه شعائر اسلامی» است. منشأ و خاستگاه عنوان «تعظیم شعائر» و بحث دربارة آن، آیة شریفه «وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ»(حج(22): 32) است. از ظاهر این آیه چنین برداشت میشود که تعظیم شعائر در نزد خداوند عزوجل، از اهمیت بالایی برخوردار است؛ زیرا با تقوای درون و صفای جان، ارتباط مستقیم دارد و از آن برمی خیزد.
از آنجا که شعائر، ذاتاً از امور اجتماعی بوده و به همین سبب، مضرات و منافع آن به طور مستقیم متوجه جامعه است؛ قهراً بحث از وظیفه حاکم و حکومت اسلامی در تعظیم شعائر اسلامی از یک سو و ممانعت از حریم شکنی و توهین به شعائر اسلامی از سوی دیگر، اهمیت مضاعفی پیدا می کند.
ضرورت این بحث را در بیان ذیل نیز می توان تبیین نمود. یکی از مسلّماتی که در فقه وجود دارد این است که اهانت به شعائر اسلامی حرام است؛ یعنی مواردی که در زمرة شعائر الهی شمرده می شوند، نباید شکسته شوند؛ زیرا شکستهشدن و استخفاف این امور، قهراً توابع اجتماعی داشته و در رفتارهای دیگران نیز مؤثر است. ازاینرو، مسألة دیگری که مطرح میشود این است که نقش حکومت اسلامی در این باره چیست و حاکم اسلامی در مقابل آن چه وظیفه ای دارد؟
نکتة دیگری که ضرورت بحث مزبور را روشن می سازد این است که گروهی از فقها، رفتارهایی را در زمرة بدعت و یا وهن شیعه قلمداد نموده و آن را حرام می دانند، ولی در مقابل، عدهای همین رفتارها را، نه تنها بدعت نمی دانند، بلکه آن را از جمله شعائر الهی قلمداد نموده و لذا واجب یا مستحب می شمارند.
همچنین در کلمات فقها فراوان به چشم می خورد که به وجوب تعظیم شعائرالله و یا استحباب آن حکم نمودهاند؛ چه اینکه عموم آنها به حرمت اهانت به آن، حکم کردند و به واسطه این قاعده عام فقهی در بسیاری از مصادیق، این حکم را جاری ساختند؛ اگر چه غالب آنان به نحوة استدلال اشاره نکردند که چگونه می توان حکم وجوب یا رجحان را از بیان قرآن یا روایات در مورد شعائر استفاده نمود؟ ماهیت شعائر چیست و شامل چه اموری می شود[1]؟
سخنان حکیمانه بنیانگذار انقلاب اسلامی؛ امام خمینی (ره) که حکمت برپایی نهضت اسلامی را با اقامه شعائر دینی برابر می-دانست، خود دلیل روشنی بر اهمیت و ضرورت این مسأله است. سخنان ایشان در این باره، توجه جدی وی به فلسفه تعظیم و بزرگداشت شعائر را از یکسو و اهمیت بُعد سیاسی و اجتماعی شعائر را از سوی دیگر به خوبی نشان می دهد. ایشان به کرات پیرامون گریه بر سیدالشهدا (ع) تذکر می دهند که نباید این سنت دیرین، کمرنگ شود که در ترویج فرهنگ اسلام و مبارزه با ظلم و ظالم بسیار مؤثر است.
ایشان در بخشی از سخنان خودشان در مورد ماه محرم می فرمایند: «اگر 35 میلیون جمعیت در این ماه محرّم، در این دهه محرّم، اجتماعات داشته باشند، خطبا هم بروند مسائل روز را برایشان بگویند و تعزیه بگویند و گریه بکنند براى سیدالشهداء، این یک شعارى است؛ یک شعار الهى است. «امروز دیگر ما انقلاب کردهایم، روضه دیگر لازم نیست» از غلطهایى است که تو دهنها انداختهاند؛ مثل این است که بگوییم امروز ما انقلاب کردهایم، دیگر لازم نیست که نماز بخوانیم. انقلاب براى این است. انقلاب کردیم که شعائر اسلام را زنده کنیم، نه انقلاب کردیم که شعائر اسلام را بمیرانیم» (امام خمینی، 1378ش، ج13، ص327).
با توجه به نکات یاد شده میتوان گفت که شعائر در دو ناحیة موضوع و حکم، قابل بحث و بررسی است و علی رغم آنکه میان موضوع و محمول، ارتباط وثیقی وجود دارد؛ اما در مقام فهم و تبیین مفهومی می توان آنها را جداگانه بررسی نمود. در بخش نخست، سؤالاتی مطرح است که نحوة پاسخگویی به آنها تأثیر مستقیم در حدود و ثغور حکم دارد و بر شفافیت آن می افزاید؛ سؤالاتی از قبیل معنای لغوی و اصطلاحی شعائر چیست؟ شعائر الهی، توقیفی است یا اینکه گسترة آن بیشتر از مواردی است که در قرآن کریم آمده است؟ دیدگاه مفسرین و فقها در این مورد چیست؟امور یاد شده ابهاماتی است که به طور جدی در ناحیة موضوع، مطرح بوده و در ناحیه حکم نیز نمی توان به آسانی از آنها گذشت.
موضوع نوشتار حاضر، معطوف به بخش نخست؛ یعنی موضوع می باشد که با عنوان«ماهیت شعائر اسلامی و فلسفه بزرگداشت آن» مورد بررسی قرار میگیرد. برای این منظور، نخست از ماهیت شعائر بحث خواهد شد و سپس سرّ تعظیم آن را بررسی خواهیم نمود. ذکر این نکته، ضروری است که این مقاله به دنبال بررسی میزان دخالت حکومت و نقش آن در عرصه های سیاسی و اجتماعی است.
لذا تبیین نقش حکومت در تعظیم و بزرگداشت شعائر اسلامی ـ سیاسی از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ ولی به لحاظ منطقی ابتدا باید ماهیت شعائر کاملاً تبیین گردد تا موضوع مورد بحث، روشن شود و پس از آن، حکم شعائر و سپس وظیفة حاکم و حکومت اسلامی نسبت به بزرگداشت آن در نوشتاری دیگر به صورت مستقل مورد بررسی قرار گیرد.
الف) ماهیت شعائر
1. شعائر در لغت
در کتاب «مفردات» راغب اصفهانی آمده است: «... شعرت کذا أی علمت علماً فی الدقه کإصابه الشعر،... والمشاعر الحواس وقوله: «وأنتم لا تشعرون» و نحو ذلک معناه: لا تدرکونه بالحواس... ومشاعرالحج معالمه الظاهره للحواس و الواحد مشعر و یقال شعائر الحج الواحد شعیره» (الراغب الاصفهانی، 1412ق، مادة شعر، ص268).در این عبارت، معیار شعار و شعیره، علم از طریق حواس ظاهر دانسته شده است؛ چنانکه معالم حج، همان اماکنی است که برای انسانها و برای حواس ظاهر آنها مورد شهود است و قوام شعائر به علامت ظاهری آن است که برای حواس ظاهر، معین باشد.
در کتاب «العین» فراهیدی آمده است: «به چیزی، شعیره اطلاق می شود که جنبة ابراز و اظهار داشته باشد؛ همانگونه که به لباس رو در مقابل لباس زیر، شعار می گویند». سپس تأکید می کند: «شعیره بهمعنای شتر قربانی است و علت اطلاق شعیره بر این شتر در علامتگذاری بر این حیوان است تا معلوم شود که این شتر برای قربانی است» (الفراهیدی، 1414ق، ج2، ص922).
فیروزآبادی آورده است: «شعار الحجّ مناسکه وعلاماته والشعیرة والشعارة والمشعر موضعها... أو شعائره: معالمه الّتی ندب اللَّه الیها وأمر بالقیام بها» (الفیروزآبادی، 1412ق، ج2، ص60).فیروزآبادی در این عبارت، قوام شعائر را به علامتبودن و اعلام و ابراز می داند و شعائر حج، آن نشانه های برجسته ای است که خداوند عزوجل به تکریم آنها امر نموده است.
به نظر می رسد «شعیره» و جمع آن «شعائر»، دارای معنای فارد است و آن «علامت چیزیبودن» است ـ البته علامت ظاهری ـ و به سبب اضافهشدن به مضافالیه متعین می شود؛ زیرا ریشة کلمة «شعیره» و کلمات همخانواده آن از «شعر» است که جمع آن «اَشعار» بهمعنای موی بدن است؛ چنانکه در آیة شریفه آمده است: «وَمِنْ أَصْوَافِهَا وَأَوْبَارِهَا وَأَشْعَارِهَا» (نحل(16): 80).
اگر گفتیم «شعرت کذا»؛ یعنی «علمت علماً فی الدقة کإصابه الشعر»؛ همانگونه که موی با بدن، تماس دارد و بالعیان مورد لمس است و به نوعی معنای وضوح و آشکار در آن وجود دارد. به همین ترتیب، وقتی می گوییم «به چیزی مشعر هستم»؛ یعنی با وضوح تمام، بدان علم دارم؛ مانند علم به موی بدن که مستقیماً با آن در تماس هستم. بنابراین، اصل شعیره و شعائر بهمعنای علامت است و به تبع مضافالیه خود مشخص می شود که علامت برای چه چیزی است. لذا «شعائرالله»؛ یعنی چیزی که علامت برای خداست و به نوعی انسان را به خدا رهنمون میسازد.
2. اقامه
«أقام الشیء؛ أی أدامه و «أقاموا الصلوة» أداموها فی مواقیتها» (الطریحی، 1416ق، ج3، ص1527).راغب اصفهانی نیز معنای اقامه را «ادامه» می داند و می گوید: «یقیمون الصلوة»؛ یعنی «یدیمون فعلها و یحافظون علیها»، سپس ادامه می دهد: «اقامة شئ ایفاکردن حق آن است» (الراغب الاصفهانی، 1412ق، ص433).قاموس قرآن نیز اقامه را به «برپاکردن» معنا کرده است (قرشی، 1378ش، ج7، ص48).
به نظر می رسد معانی «ادامهدادن»، «برپاکردن» و «ایفای حقنمودن» به یک حقیقت اشاره دارند و آن عبارت است از زندهنگهداشتن و مراقبتنمودن بر امری؛ همانگونه که در قرآن کریم در باب نماز، این تعابیر، مختلف به کار رفته است. در جایی می فرماید: «یُقِیمُونَ الصَّلاةَ» (بقره(2): 3) و در جایی دیگر می فرماید: «الَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلاتِهِمْ دَائِمُونَ» (معارج(70): 23) و آیهای دیگر نیز می فرماید: «وَهُمْ عَلَى صَلاَتِهِمْ یُحَافِظُونَ» (انعام(6): 92). بنابراین، اقامة چیزی بهمعنای استدامه آن و مراقبت و جدیگرفتن آن است.
تفاوت معنایی احیا، تعظیم و اقامه در کلمات فقها و در آثار متعدد تفسیری و تحقیقی، گاهی تعبیر «احیای شعائر اسلامی» استفاده میشود و گاهی نیز گفته میشود «تعظیم شعائرالله» و در تعبیر سومی در کلمات ایشان «اقامة شعائر الهی» به چشم می خورد. پرسش این است، این سه واژه چه نسبتی با یکدیگر دارند؟ آیا هر سه به یک معنا و یک حقیقت اشاره دارند؟ و در صورت تفاوت، آنچه در قرآن کریم بر آن تأکید شده است، کدام معنا است؟ ابتدا مناسب است با توجه بهمعنای لغوی اقامه که در بالا گذشت، معانی لغوی احیا و تعظیم بررسی شود.
الف) احیا
اصل معنای حی و احیا برای امور زنده؛ مانند نبات، حیوان و انسان است که بر خلاف جامدات، ویژگیهای خاص حیات؛ مانند تغذیه، نمو، حرکت، تولید مثل، تطبیق با محیط و ...را دارا هستند و اگر به امور غیر زنده ـ بهمعنای خاص آن ـ اطلاق حی شود و یا گفته شود: «می خواهم چیزی را احیا کنم»، بهمعنای آن است که می خواهند آن را استوار نگه دارند؛ مانند یک درخت زنده که شاخ و برگ پیدا می کند و دارای آثار و برکات فراوان می گردد. بنابراین، احیاکردن؛ یعنی سرزنده نگهداشتن.
ب) تعظیم
تعظیمِ کسی یا مکانی یا عملی، عبارت است از تفخیم و بزرگداشت مقام و جایگاه آن شخص، یا عمل، یا مکان. بنابراین، بزرگداشت مقام چیزی؛ یعنی مراقبتنمودن از آن و بیتفاوتنبودن و بی حرمتینکردن به آن؛ مثلاً تعظیم مقام پدر بهمعنای دوست داشتن، مراقب احوال ایشانبودن و عدم سوء ادب نسبت به ایشان است.
حاصل بررسی سه واژة «احیا»، «اقامه» و «تعظیم» آن است که این سه کلمه با اندک تفاوتی به یک معنا اشاره دارند و میتوان گفت: حداقل در محل کلام که هر سه به شعائر الهی نسبت داده می شوند به یک معنا هستند؛ چنانکه می توان هر کدام را به جای دیگری به کار برد. البته ـ همانگونه که ملاحظه می شود ـ در برخی از لغتنامه ها، اقامه بهمعنای «برپاکردن» آمده است. لذا می توان گفت اقامه بهمعنای برپایی است و آن متوجه گروه خاصی؛ مانند هیئت حاکمه در جامعه اسلامی است، ولی تعظیم و احیا، عمومی بوده و متوجه قاطبة مردم می باشد. بنابراین، اقامة شعائر و برپایی آن، خاص و متوجه گروهی ویژه است؛ در صورتی که تعظیم و احیای آن، عام و متوجه عموم مسلمانان است.
3. معنای اقامه شعائر دینی ـ سیاسی
معنای اقامه شعائر این است که حتیالمقدور، فرد اکمل آن چیزی که به نام شعائر، موسوم است انجام پذیرد؛ به نحوی که هم برای شخص عامل و کسی که انجام می دهد و هم برای افرادی که از آن با خبر می شوند و یا مشاهده می کنند، مؤثر افتد. در آیه شریفه آمده است: «وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَکُم مِّن شَعَائِرِ اللَّهِ» (حج(22): 36)؛ شتر قربانی را برای شما از شعائر خدا قرار دادیم و در ادامه می فرماید: «لَکُمْ فِیهَا خَیْرٌ»؛ برای شما در شعائر الهی خیر است. معلوم می شود تعظیم شعائر، سبب برکت و جلب رحمت و منافع عام دنیایی و خیر اخروی است.
در ادامه، روایت ذیل را می توان به عنوان مؤید این بیان، ارائه نمود. در کافی از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمودند: «جریمه کسی که در حرم الهی صید کند بیشتر می شود تا به شتر برسد و آنگاه که به شتر برسد از آن بالاتر نمی رود؛ زیرا شتر بالاترین فدیه ای است که ممکن است پرداخت گردد و خداوند ـ در قرآن کریم ـ فرمود: و هر آن کس که شعائر الهی را تعظیم نماید، پس به تحقیق آن از تقوای درون او ناشی شده است» (الکلینیالرازی، 1362ش، ج4، ص396).
در این روایت شریف، امام (ع) با توجه با استناد به آیه شریفه، استدلال می کند که کسی که در حال احرام و حج، تخلف نموده و در حرم امن الهی، صید می کند باید فدیه بدهد و این فدیه رو به تزاید می رود تا اینکه به شتر می رسد. وقتی به شتر رسید از آن بالاتر نمی رود؛ زیرا شتر بالاترین مقدار ممکن است.
ازاینرو، امام (ع) تعظیم را اینگونه معنا می کند که در جایی که فرد کاملی در میان باشد و اتیان آن نیز مقدور باشد، همان فرد انجام پذیرد که حاصل انجام این فرد کامل می تواند از تقوای درون باشد.بنابراین، تعظیم شعائر، عبارت است از اتیان فرد کامل به نحوی که حق آن عمل ادا شود و چنین عملی است که میتواند موجب تقویت تقوای قلب، محکمشدن و ثبات قدم در راه دین، ایمان و اسلام و یأس و ناامیدی دشمنان اسلام شود.
4. شعائر در اصطلاح قرآنی
واژه «شعائر» در قرآن کریم در چهار مورد به کار رفته است، اما هیچ گاه به صورت مفرد «شعیره» به کار نرفته است، بلکه در تمام موارد به صورت جمع ـ شعائرـ استعمال شده است؛ چنانکه در تمام موارد با مضاف الیه «الله»؛ یعنی «شعائر الله» به کار رفته است. لذا بهمعنای علامت خاص است و مراد از آن آیین های الهی و اموری حسی است که خدا را به یاد و او را نشان می دهد. مثلاً در قرآن کریم آمده است: «ذَلِکَ وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ» (حج(22): 32)؛ این است سخن حق و هر کس شعائر الهی را تعظیم و بزرگ بدارد، همانا این تعظیم، علامت تقوای قلبهاست.
بنابراین، واژه «شعائر» به همان معنای لغوی آن در قرآن کریم به کار رفته است و با اضافه شدن به «الله» معنای آن کاملاً مشخص می شود. اما درباره مصادیق آن باید گفت که در تمام چهار موردی که این کلمه در قر آن به کار رفته است، پیرامون مناسک حج بوده و نسبت به موارد دیگر چنین استعمالی وارد نشده است، حتی در لسان روایات نیز این کلمه در غیر موارد مزبور مشاهده نشده است؛ یعنی هیچ گاه اهل بیت عصمت و طهارت: به نماز، روزه و اعمال عبادی دیگر اطلاقِ شعائر نکردهاند. ازاینرو، اگر مورد و مصداقی به طور قطع از موارد شعائر دینی به حساب آید؛ یعنی بتوان ویژگی شعائر را بر آن مصداق تطبیق نمود، قهراً از موارد آن به شمار می آید. در غیر این صورت از مصادیق تمسک به عام در شبهه مصداقیه است و نمی تواند حجت باشد.
به عبارت دیگر، معنای «شعائر» مبیّن و مفصل است و ابهامی در آن نیست؛ اما این بهمعنای آن نیست که تمام مصادیق آن نیز معین و مشخص باشد و قهراً باید در غیر موارد قطعی به قدر متیقن اکتفا نمود؛ زیرا ممکن است به بدعت در دین منجر گردد.لذا در تمام مواردی که شعائر اطلاق می شود و از آن استفاده حکم وجوب یا استحباب می شود، باید ملاحظه نمود که آیا این عمل، حجیت فقهی دارد یا خیر؟
رابطة میان شعائر و حرمات
به نظر می رسد شمول دایره شعائر، فراتر از مقداری است که در قرآن کریم آمده و لفظ شعائر بر آن دلالت دارد؛ چرا که ممکن است بسیاری از رفتارها در عصر کنونی از شعائر به حساب آید که در عصر اهل بیت: نام و نشانی از آن نبوده است. البته این بدان معنا نیست که هر آنچه را که عرف و عقلا به هر انگیزه و هدفی، از شعائر قلمداد کرده اند از شعائر به شمار آید.گویا بتوان بیانی دیگر برای توسعه دامنه شعائر در نظر گرفت و آن را به نحو صحیحی به شرع منسوب نمود و در دام بدعت و خرافه نیز گرفتار نیامد و آن عنوانی دیگر در قرآن کریم و به تبع آن در روایات ما است؛ یعنی واژه «حرمات».
«حرمات» در لغت، جمع «حرمه» بر وزن «همزه» است. «إن الحرمة بضمتین و کهمزه: ما لا یحل انتهاکه» (الفیروزآبادی، 1412ق، ج4، ص154).اما غالب اهل لغت آن را جمع «حرمه» بر وزن «ظلمه» می دانند: «والحرمة: مالا یحل لک انتهاکه وکذلک المحرمة و المحرمة، بفتح الراء و ضمها؛... الحرمات جمع حرمه کظلمة و ظلمات» (ابن منظور، 1416ق، ج3، ص138).بنابراین، معنای «حرمات» ـ خواه مفرد آن «حرمه» بر وزن «ظلمه» باشد و یا «حرمه» بر وزن «همزه» ـ عبارت است از اموری که نباید به حریم آن نزدیک شد و یا آن حریم را شکست.
همانگونه که عده ای از فقها، بدان تصریح نمودهاند[2] دو واژه شعائر و حرمات، علی رغم آنکه به لحاظ مفهومی دارای دو معنای مستقل می باشند؛ اما به لحاظ مصداق، دقیقاً منطبق بر هم و وحدت مصداقی دارند؛ یعنی مواردی که بر آن شعائر، اطلاق میشود، قرآن کریم واژه حرمات را اطلاق نموده و بر عکس.در قرآن کریم آمده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تُحِلُّواْ شَعَآئِرَ اللّهِ» (مائده(5):2)؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید شعائر الهی را حلال نشمارید.
در این آیه شریفه با آنکه «احلال» با «حرمات» تناسب دارد، به شعائر نسبت داده شده است. «احلال» بهمعنای اباحه است که ملازم با عدم مبالات، نسبت به حرمت و منزلت پروردگار است «الاحلال هو الاباحة الملازمة لعدم المبالات بالحرمة و المنزلة... فإحلال شعائرالله عدم احترامها و ترکها» (الطباطبایی، 1393ق، ج5، ص162)؛ ولی در این آیه شریفه به شعائر نسبت داده شده است.
از سویی، تعظیم که با شعائر تناسب دارد به «حرمات» نسبت داده شده است. « وَمَن یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَّهُ» (حج(22):30)؛ و هر آن کس که حرمات الهی را تعظیم نماید، پس آن برای او بهتر است.به بیان دیگر، شعائر الهی، همانگونه که باید تعظیم گردد، نباید احلال شود و مورد هتک واقع گردد. از سویی «حرمات الله» را؛ هم باید تعظیم نمود و هم نباید آن را احلال و مباح نموده و از حد و مرز آن تجاوز نمود. این معنا در کلمات فقها، بدیهی انگاشته شده و بدون هیچگونه تردیدی، یکی از آنها را به جای دیگری به کار می گیرند.
«وما ذکره اللغویون و بعض المفسرین لهذین اللفظین ـ حرماتالله، شعائرالله ـ فهو من باب اشتباه المفهوم بالمصداق» (البجنوردی، 1377ش، ج5، ص295).مرحوم بجنوردی در این عبارت، وحدت این دو واژه را مفروض گرفته و تأکید می کند که اشتباه فقها و اهل لغت در خلط میان مفهوم و مصداق شعائر است.
آیةالله خویی; نیز به این اتحاد، اشاره دارد و می گوید: «الاولی: ما إذا کان تنجیس المشاهد و ترک تطهیرها موجبین لهتکها و لا اشکال فی هذه الصورة فی أنها کالمساجد یحرم تنجیسها و تجب الازالة عنها لأن المشاهد کالصفا و المروه من شعائرالله. و لا اشکال فی أن هتک الشعائر حرام و هو مناف لتعظیم حرمات الله سبحانه» (الخوئی، 1417ق، ج2، ص312).در عبارت بالا با اینکه سخن بر روی تعظیم شعائر است؛ اما در ادامه به «تعظیم حرمات الله» تعبیر نموده و بدان استدلال می کند. معلوم می شود که ایشان این دو واژه را کاملاً به یک معنا گرفته است.[3]
5. شعائر در اصطلاح روایات
مراجعه به روایات، سخن ما را در تحلیل معنای شعائر و ارتباط آن با حرمات، تأیید می کند.
1. امام کاظم از پدر بزرگوار خود امام صادق (ع) درباره آیة شریفه: «وَمَن یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ» نقل می فرماید که آن حضرت فرمودند: «حرمات الهی سه چیز واجب الحرمه است. بنابراین، کسی که به یکی از آنها بی حرمتی نماید به خداوند شرک ورزیده است؛ اول: کسی که حرمت خدا را در خانه خدا بشکند. دوم: کتاب خدا را از خود، دور نموده و به غیر آن عمل نماید و سوم: از مودّت و طاعت ما که خداوند آن را واجب نموده است، سرپیچی نماید»[4] (مجلسی، 1403ق، ج24، ص186).
در این روایت شریف، امام (ع) انتهاک خانه خدا را از موارد نقض حرمات میشمارد؛ در حالی که می دانیم در قرآن کریم، خانه خدا از شعائر می باشد. لذا معلوم می شود که این دو واژه را کاملاً یکی فرض کردهاند.نکتة بعدی اینکه کتاب خدا و مودت اهل بیت: را از جمله حرمات شمرده اند؛ در حالی که در قرآن کریم این موارد به صورت مشخص از جمله حرمات الهی و یا شعائرالله نیستند. از این بیان به دست می آید که می توان دامنه شعائر را از موارد مشخص در قرآن کریم، توسعه داد.
2. امام صادق (ع) فرمودند: «نزد خداوند در زمین او، پنج چیز حرمت دارد و از حرمات است؛ نخست: حرمت رسول خدا که درود خدا بر او باد. دوم: حرمت آل رسول. سوم: حرمت کتاب خدای عزوجل. چهارم: حرمت کعبه الهی و پنجم: حرمت مؤمن»[5] (همان).در این روایت شریف نیز، امام (ع) ، آل رسول، حرم رسول خدا، کتاب خدا و مؤمن را از موارد حرمات برشمردند؛ در حالی که این موارد در قرآن کریم از موارد حرمات و یا شعائر شمرده نشدهاند. همچنین «کعبه» در قرآن کریم از مصادیق «شعائر» به شمار میآید؛ در حالی که امام (ع) آن را در زمرة «حرمات» قلمداد فرمودهاند.
بنابراین، اولاً: این دو واژه در لسان قرآن و روایات به یک حقیقت اشاره دارند و ثانیاً: می توا ن غیر از موارد یاد شده در قرآن کریم، مصادیق دیگری را نیز از طریق روایات از شعائر به حساب آورد؛ چه اینکه میتوان موارد دیگری را نیز که در قرآن و روایات ما وارد نشده، اما معیار شعائر را داراست، در زمره آن قلمداد نمود. البته در صورتی می توان چنین عمل نمود که به طور قطع آن را بشناسیم؛ یعنی یا منصوص باشد و یا شک و تردیدی در تطبیق شعائر یا حرمات بر آن نداشته باشیم. در غیر این صورت به مقدار متیقن اکتفا می شود؛ زیرا تمسک به عام در شبهه مصداقیه، محسوب میشود و چه به بسا به بدعت و تشریع در دین بیانجامد.
چنانکه از مجموع آیاتی که در آن از تعظیم شعائر و تعظیم حرمات الله، سخن به میان آمده است، بهدست میآید که این واژه در خصوص مناسک حج وارد شده است، اما از ظهور آیات به دست می آید که این آیات در صدد بیان یک قاعده عمومی و قانون کلی هستند و هدف شارع از بیان آن، تعظیم شعائر خدا است.
آیةالله جوادی آملی در همین زمینه میگوید: «گرامیداشتن شعائر و علامت های الهی و عظیمشمردن و بزرگداشت آن، نشانة برخورداری تعظیمکننده از تقوای قلب است. «ذَلِکَ وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ» تعظیم شعائر که از تقوای قلب، نشأت می گیرد فضیلتی دینی است و به شعائر حج اختصاص ندارد؛ هر چند قسمت مهم آن درباره حج و عمره وارد شده است. هر چه نام خدا و نشان اوست، از شعائر الهی محسوب می شود و همه عبادات و مراکز عبادی، مانند مساجد و مشاهد انبیا و اولیای معصوم: چنین است» (جوادی آملی، 1386ش، ج8، ص38).
[1]. مرحوم نراقی در این باب می¬گوید: «قد تکرر فی کتب الفقهاء: الحکم بوجوب تعظیم شعائرالله و به یتمسکون فی أحکام کثیره من الوجوب و الحرمة؛ کحرمة بیع المصحف و کتب الحدیث من الکفار و دخول الضرائح المقدسة علی غیر طهر و أمثال ذلک»؛ در کتب فقها به وجوب تعظیم شعائر الهی، بسیار تمسک شده است و به همین مطلب در بسیاری از احکام از وجوب و حرمت تمسک شده است؛ مانند حرمت فروش قرآن کریم و کتب حدیثی به کفار، ورود به ضرائح مقدسه، بدون طهارت و مانند آن (النراقی، عوائد الایام، ص23؛ الشهید الأول، ذکری الشیعة فی أحکام الشریعة، ج1، ص163).
[2]. در عبارت آمده بود «وما ذکره اللغویون و بعض المفسرین لهذین اللفظین ـ «حرمات الله، شعائرالله» ـ فهو من باب اشتباه المفهوم بالمصداق. فکل ما هو محترم عند الله و من علائم الدین فهو من حرمات الله و من شعائره عزوجل». حتی ایشان، عنوان این بحث را اینگونه آورده است: «حرمه إهانه حرمات الله و الاستخفاف بها»؛ در حالی که در متن آن، کاملاً بحث تعظیم شعائر را مطرح نموده است.
[3]. همچنین مراجعه شود (ر.ک: الحسینی المراغی، العناوین، ج1، ص556).
[4]. عن الامام موسی بن جعفر عن أبیه8 فی قول الله عزوجل: «وَمَن یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ» قال: «هی ثلاث حرمات واجبه، فمن قطع منها حرمة فقد أشرک بالله: الأولی انتهاک حرمة الله فی بیته الحرام و الثانیة تعطیل الکتاب و العمل بغیره و الثالثة قطیعه ما أوجب الله من مودتنا و طاعتنا».
[5]. عن أبی عبدالله (ع) قال: «لله عزوجل فی بلاده خمس حرم: حرمة رسول الله9 و حرمة آل الرسول، و حرمة کتاب الله عزوجل، و حرمة کعبه الله و حرمة المومن.»
نادعلی علینیا خطیر /عضو هیأت علمی پژوهشگاه اندیشه سیاسی اسلام.